با حمله به سفارت امریکا در تهران و اشغال آن، مذهبیون توانستند با احساسات ضد امریکائی چپ ها بازی جدیدی را آغار کنند و آنان را چند صباحی ديگر آرام نمايند. چپ ها، تا حدود یکسال بعد ار شروع جنگ ایران و عراق، وقایع رخداده در ایران را با تئوری «انقلاب فرزندان خود را می بلعد» برای خود حلاجی می کردند. و تنها بعد از اعلام جنگ مسلحانه از طرف «مارکسیست های اسلامی» بود که جنگ قدرت به نفع مذهبیون به پایان رسید. در آن لحظه بود که زنان ایران خود را در اسارت، و چپ ایران خود را فریب خورده و تنها، یافتند. با اين همه، آنها نقاط اشتراک خود با سران جمهوری اسلامی را نه از دست دادند و نه به باز بینی آنها پرداختند.
در این سلسله نوشتار نگاهی کوتاه به سه دوره تحولات در جامعه ایرانی می شود تا خواننده نقاط مشترک اندیشه ها در ایران معاصر را درک کند. تاریخ معاصر ایران، بدلیل تحریف گسترده آن، به تاریخ نگاران واگذار می شود. هدف این نوشتارها رسیدن به راهگشایی برای آینده ایران با نگاهی کوتاه به گذشته، تعيين شده است. بخصوص که اندیشه های چپ و اسلامی در ایران نقاط مشترکی دارند که آنها را بهم نزدیک می کند و حمایت یکی از دیگری را موجب می شود. این اشتراک ها را نيز باید در گذشتهء آنها جستجو کرد.
بخش اول ـ 1340 تا 1359
اندیشه ها
از سال 1340 که «انقلاب شاه و ملت» موجب رونق اقتصادی و تحولات اجتماعی در جامعهء ایرانی شد، کشاوران ایران ـ بعلت رها شدن از روابط ارباب و رعیتی ـ دیگر احتیاجی به مبلغین مذهبی که رابط ارباب و رعیت بودند نداشتند. همين امر ناخودآگاه زنگ خطری را برای مذهبیون بصدا در آورد.
مذهبیون سیستم مالیاتی غیر دولتی خود را، که از طریق دریافت خمس و ذکات طی قرون گذشته بوجود آورده بودند، و همچنین قدرت نفوذ سیاسی خود را در جامعه با چالش روبرو می دیدند. هویت آنها در جامعه ای که بطرف مدرن شدن می رفت روزانه کم رنگتر می شد، تا حدی که قدرت تصمیم گری در امور شخصی مردم را هم از دست داده بودند. شکل سنتی اسلام پاسخگوی نیازهای جامعه ای مدرن نبوده و نیست.
در آن زمان رونق صنعتی هم در ایران وجود نداشت و تعداد کارخانه ها به آن صورتی نبود که کارگران را به سازمان دهی برای بوجود آوردن سندیکاهای کارگری راهنمائی کند. از سوی دیگر کارگران صنایع (جدید) هم ـ با سهیم شدن در سود کارخانه ها و رسیدن به رفاه نسبی ـ از مبلغین چپگرا در حال فاصله گرفتن بودند و برای رسیدن به خواسته های خود نیازی به اندیشهء چپ نمی دیدند.
چپ ایران نگاهش به همسایه شمالی ایران دوخته شده بود و در نظر داشت با کمک او «جهان» را آزاد کند. برای آنان کارگران ایران ابزاری برای رسیدن به آن هدف بزرگتر بودند. آنها برای رسیدن به رفاه و نیازهای کارگران برنامه ای نداشتند و کارگران هم نیازی به چپگرایان نمی دیدند. اندیشه چپ در آن زمان فراتر از یک تئوری نمی رفت.
جامعهء زنان ایران نيز، بعد از کشف حجاب بوسیله رضا شاه و شکست مخالفت مذهبیون آن زمان، خود را آماده قدم های بعدی برای رسیدن به حقوق برابری می کرد و زنان، با گرفتن حق رای در انتخابات، آینده خود را درخشان می پنداشتند. زنان ایران توانسته بودند کم کم قوانین حمایت از خانواده را به تصویب برسانند و از سوی دولت وقت مورد حمایت های زیادی قرار گرفته بودند. تحصیل رایگان، دختران را هم از گوشهء خانه به مدارس و بعد به دانشگاه برده بود. فاصلهء مابین آنها و مذهبیون هر روزه بیشتر می شد. زنان دیگر وسیلهء توليد مثل ـ آنگونه که مذهبیون ترویج می کردند ـ نبودند.
ولی اندیشه مشروطه خواهی که پرچم دار تجدد طلبی بود بجای اینکه جامعه را در تحولات اجتماعی اقتصادی و سیاسی همراهی کند می رفت تا بفراموشی سپرده شود. مشرطه خواهی که اندیشه ای سیال و تکامل پذیر است متوقف شده بود و وظیفه خود را تا حد حمایت از دولت کوتاه کرده بود و نیروهای خود را کم کم به اندیشهء چپ و مذهبی و همچنین اندیشه حقوق برابری زنان واگذار می کرد.
و اندیشه اگر از اندیشدن باز بماند ارزش خود را از دست خواهد داد و جایگاهش از دامن خرد به منزلگاه خاطره نزول خواهد کرد.
مخالفان رژیم
در آن زمان مخالفان رژیم در برابر شکستی قرار گرفته بودند که راه فراری از آن وجود نداشت. چپ ایران اعتماد به نفس خود را از دست داده بود و مذهبیون منبع در آمد سنتی خود را. مردم می توانستند بدون وجود آنها هم به نیازهای خود برسند.
15 خرداد 1342 و مخالفت خمینی با تحولات اجتماعی بعد از ششم بهمن 1340 و آزادی زنان و اعطای حق رای به آنان در انتخابات و همچنین قرارداد کاپیتولاسیون مابین ایران و آمریکا برای تامین امنیت مستشاران نظامی آن کشور، شکست خوردگان چپ و اسلامی را در دو میدان ضد آمریکائی و ضدمدرنیته متحد کرد و اندیشهء مارکسیستهای اسلامی را بنیان گذاشت.
مبارزهء مسلحانه در چهارچوپ ایدولوژیکی چپ در جهان آن روز مد روز شده بود. فیدل کاسترو و قذافی باقی ماندگان از آن زمان هستند. در این راه آنان جنایات خود را حق مسلم و حرکتی قهرمانه می پنداشتند و کشته شدن در این راه را شهادت نامیدند.
نزدیکی چپ ها و مذهبیون در اندیشه های آنان تاثیر گذار بود. مذهبیون «جامعهء توحیدی بی طبقه» را ترویج می کردند و چپ «جامعه بی طبقه کارگری» را در مد نظر داشت. این نزدیکی تا حدی بود که علی، اولین خلیفهء شیعیان، بعنوان اولین سوسیالیست جهان نامیده شد.
تا 1350 جامعهء ایرانی با عدم اعتنا به چپگرایان و اسلامگرایان بیشتر بفکر استفاده از مزیت های مدرنیته و رشد اقتصادی دههء چهل شده بود.
در اين ميان، مذهبیون ـ با نزدیک شدن به دولت ـ منبع مالی جدیدی بدست آورده بودند و دولت هم آنان را در کنار خود می پنداشت. چپگرایان هم با دستبرد زدن به بانک ها توانسته بودند هم منبع مالی خود را تامین کنند و هم از نظر تبلیغاتی وجود خود را ثابت نمايند. آنها هر اتفاقی را برای تبلیغ و فریفتن مردم به سازمان امنیت کشور می چسباندند. مانند خودکشی جهان پهلوان تختی و غرق شدن آقای صمد بهرنگی در رودخانه ارس. آخرین اتفاق، آتش سوزی سینما رکس آبادان بود.
بعد از جشن های 2500 ساله و شروع بلند پروازی های محمد رضا شاه، که توانسته بود کشور را در دهه چهل از فرم سنتی خود به بسوی کشوری مدرن رهبری کند مخالفین رژیم توانستند خود را در جامعه دوباره مطرح کنند.
طبقهء متوسط نو پا
جامعهء ایرانی در اوایل دههء پنچاه آمادگی برای تحول دیگری را در خود نمی دید و در جامعه دو قطبی سنتی ایران طبقه جدیدی بوجود آمده بود که می توان آن را طبقهء متوسط جامعه ایرانی نامید.
این طبقهء نو پا در جامعه ایران را کارمندان، معلمان، دلالان و نظامیان تشکیل داده بودند. رشد مالی این طبقه باعث تحولات زیادی در جامعه شده بود ولی عدم احساس مسئولیت این طبقهء "تازه به دوران رسیده" در مقابل جامعه آن روز کشور قابل توجه بود.
هویت این طبقهء متوسط جدید هنوز در خود آن طبقه جا نیافته بود و آنها موقعیت اجتماعی خود را درک نکرده بودند. در نتيجه، مذهبیون، با استفاده از مزایای سرشار مالی آنان، توانستند قدرت مالی دیگری برای مبارزه با تجدد خواهی بدست آورند.
چپ جوان ایران که در این طبقه متوسط پرورش یافته بود تضادهای اجتماعی را بهتر درک می کرد؛ ولی بجای رسیدن به تعادل در جامعه بفکر دگرگونی انقلابی مانند آمریکای جنوبی دهه 60 و 70 شده بود.
در مدت کوتاهی بعد از جشن های 2500 ساله، جامعه ایرانی جامعه ای سیال شده بود که آمادهء قبول تحولات جدید بود اما برای رسیدن به رفاه بیشتر هزینه ای را نمی خواست بپردازد. توقعات طبقه متوسط نو پای ایران از دولت صورت شاکی و مجرم را پيدا کرده بود.
جامعهء زنان ایران هم در آغار دههء پنچاه به دو دستگی در درون خود رسیده بود. از یکسو میانسالان جامعهء زنان، سنتگرایی مذهبی را برای مهار کردن نسل جوان پیشنهاد می کردند و، از سوی ديگر، هویت خواهی نسل جوان زنان را بسوی عدالت خواهی می کشانید.
حقوق بشر، دموکراسی و جامعه مدنی را نه در ادبیات و نه در اندیشه های ایران آن زمان می توان جستجو کرد!
استفادهء ابزاری مذهبیون از چپ و جامعه زنان ایران در انقلاب سال 57 از روحیهء انقلابی آنان سرچشمه می گرفت. مذهبیون به آنان هم وعدهء رسیدن بقدرت می دادند و هم شریک بودن در آن انقلاب را. چپ خود را پرچم دار انقلاب می دانست و جامعه زنان هم یکپارچگی درونی خود را جشن می گرفت. جامعهء زنان ایران که تا آن زمان آزادی های بدست آوردهء خود را تقریباً بدون هزینه و بصورت هدیه از دولت وقت گرفته بود، خواستار تحولات جدیدتری شده بود.
بدينسان، تمامی جامعه خطر مذهبیون را که با در آمد مالی سرشار از جانب دولت و طبقهء متوسط ایران قدرت جدیدی شده بودند دست کم گرفتند.
مشروطه خواهان زمانی از خواب خود بیدار شدند که سه اندیشهء چپ، مذهبی، و برابری خواهی زنان دست در دست هم خواستار سرنگونی نظام شدند. هدف فقط قدرت نمائی در مقابل نظامی بود که خود خواستار دگرگونی بود.
سرنگونی سریع نظام را حتی مذهبیون هم در ذهن خود هم راه نداده بودند.
تا 22 بهمن 57 هیچگونه اختلافی در هدف و اندیشهء چپ و مذهبیون وجود نداشت. هر دو خواستار جامعه ای بی طبقه بودند، هر دو هویت ضد امریکای را در خود پرورش داده بودند، و هر دو خود را پیروز می دانستند. و بزرگترین اشتراک آنان هم دشمنی با نظام پادشاهی ایران بود.
اختلافات مابین آنان بعد از پيروزی انقلاب اسلامی بروز کرد، آن هم در زمان تقسیم قدرت. مذهبیون، با تجربهء 500 ساله تشیع در ایران، و چپ ها بدون تجربهء سیاسی عملی و با توسل به تئوری های اندیشهء چپ و بدون داشتن برنامه، در صدد بوجود آوردن دگرگونی پایه ای در جامعه شدند. برنامهء آنان ناشی از تئوری های ایدئولوژیکی بود که خود آن را بدرستی نخوانده بودند (در آن زمان بدست آوردن اسلحه برای آنان راحتر از خواندن کتاب بود).
مصادرهء کارخانه ها و اموال هواداران نظام پادشاهی، و همچنین کشتار آنان و نظامیان، مورد استقبال چپ های ایران هم قرار گرفته بود. بانک ها و شرکت های بیمه و صنایع سنگین ملی اعلام شدند. و راه برای رسیدن به جامعهء بی طبقه توحیدی و یا جامعه بی طبقهء کارگری هموار بنظر می رسيد.
اکثریت مشروطه خواهان، بعد از 22 بهمن و با ناباوری به پیروزی مذهبیون، به خارج از کشور پناهند شدند و برای اولین بار بیش از 2 ملیون ایرانی، در کنار 140 هزار دانشجوی اعزامی به خارج، به اروپا و امریکا پناهند شدند.
مذهبیون چهره قدرت طلب خود را در 12 فروردین 1358 به ایرانیان نشان دادند. رفراندوم جمهوری اسلامی، با دو رای آری یا نه، چپ و جامعهء زنان ایران را از یک طرف آسوده خاطر و از سوی در تفکر فرو برد ـ «آسوده خاطر» بعلت از بین رفتن نظام پادشاهی، و «در تفکر» برای آینده ای نامشخص. در آن زمان تعریفی مشخص از جمهوری اسلامی ارائه نشده بود. ولی مخالفت با نظام پادشاهی کافی بود تا چپ ایران به جمهوری اسلامی رای آری بدهد.
یک دورهء کوتاه ناباوری، چه برای مشروطه خواهان و چه برای مذهبیون و چپ ها، و چه بطور کلی برای جامعهء ایران بوجود آمده بود. همه در یک عمل انجام شده قرار گرفته بودند و هیچ کسی برنامه ای نداشت.
اندیشه ها، در خلاء اندیشه
مانند انسان های برق گرفته، جامعهء ایران، سر در گم به باتلاقی خون آلود رسیده بود که خود ساخته و خود پرداخته بودش. اندیشه ها در خلاء گرفتار بودند و هر کس ـ بدنبال تقسیم غنایم و انتقام جوئی های شخصی و عقیدتی ـ به جان یکدیگر افتادند. قانون جنگل حتی قابل اعتماد تر از قوانین خود در آوردی اسلامی بود. خلخالی یک نمونهء بارز این بی قانونی بود.
عدم اعتماد در جامعه ما در آن زمان در تمامی اندیشه ها ريشه کرده بود و تا سال 2000 میلادی نيز به اين ریشه داونی ادامه داد.
با حمله به سفارت امریکا در تهران و اشغال آن، مذهبیون توانستند با احساسات ضد امریکائی چپ ها بازی جدیدی را آغار کنند و آنان را چند صباحی ديگر آرام نمايند. چپ ها، تا حدود یکسال بعد ار شروع جنگ ایران و عراق، وقایع رخداده در ایران را با تئوری «انقلاب فرزندان خود را می بلعد» برای خود حلاجی می کردند. و تنها بعد از اعلام جنگ مسلحانه از طرف «مارکسیست های اسلامی» بود که جنگ قدرت به نفع مذهبیون به پایان رسید.
در آن لحظه بود که زنان ایران خود را در اسارت، و چپ ایران خود را فریب خورده و تنها، یافتند. با اين همه، آنها نقاط اشتراک خود با سران جمهوری اسلامی را نه از دست دادند و نه به باز بینی آنها پرداختند.
حاصل کل ماجرا اين بود که مذهبیون پیروز و مشروطه خواهان شکست خورده بودند.
ادامه دارد
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|