حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
تابعیت ما «ایرانی» است و نه «جمهوری اسلامی ایران»

April 21, 2008

دوشنبه 2 اردیبهشت 2567 = April 21, 2008

الاهه بقراط الاهه بقراط
 

به کارمند اداره خارجی ها می گویم: «نامه مرا دریافت کردید؟ آیا به آن ترتیب اثر دادید؟» می گوید: «بله، نامه تان ضمیمه پرونده شد ولی کاری از دست من ساخته نیست. من در این مورد تصمیم نمی گیرم». می گویم: «پس چه کسی تصمیم می گیرد؟ چطور شده تا سال 2007 جلوی تابعیت پناهندگان نوشته می شد: ایرانی، و حالا می نویسید: جمهوری اسلامی ایران!» می گوید: «این مدارک در چاپخانه دولتی آلمان تهیه می شوند و آنها چیزی را چاپ می کنند که به آنها ابلاغ شده است». می پرسم: «چه کسی به آنها ابلاغ می کند؟» پاسخ می دهد: «فکر می کنم وزارت کشور». می گویم: «شما متوجه منظورم می شوید؟» او که با حوصله گوش می کند می گوید: «راستش نه، چه فرقی دارد؟» برای او واقعا هم فرقی ندارد و من باید فرق اش را به او توضیح بدهم: «ببینید، در مدرک شناسایی و گذرنامه شما هم در برابر تابعیت نوشته شده: آلمانی، و نه جمهوری فدرال آلمان!» ظاهرا به نظرش منطقی می رسد. ادامه می دهم: «برای یک اسپانیایی و یک سوئدی هم رژیم آن کشور را به عنوان تابعیت نمی نویسند. یعنی نه مشروطه پادشاهی سوئد یا اسپانیا، بلکه می نویسند: اسپانیایی یا سوئدی. همانطور که در نامه ام نوشتم این از نظر زبان و مفهوم هم غلط است. یعنی تابعیت شما، یا همانطور که کنارش به انگیسی و فرانسوی زیر عنوان ملیت آمده است، با سرزمین تعیین می شود و نه با حکومت».

جایش نبود که برایش از «کشور» و«حکومت» و «دولت» و «سرزمین» و تفاوت آنها حرف بزنم. ولی می پرسم: «اگر همین فردا «جمهوری اسلامی ایران» وجود نداشته باشد، آن وقت تکلیف من چه می شود؟! من تابعیت چه و کجا را خواهم داشت؟! مگر نه اینکه همچنان ایرانی خواهم ماند؟!» لبخند می زند و می گوید: «حتما این را عوض می کنند!» من هم لبخند می زنم. ولی دست بر نمی دارم. می گویم: «این اصلا با موقعیت من به عنوان پناهنده سیاسی مطابقت ندارد. من مخالف جمهوری اسلامی هستم و مطلقا خودم را تابع آن نمی دانم. تابعیت و ملیت من مربوط به ایران است و نه رژیمی که در آنجا حکومت می کند. خودتان دو صفحه بعد نوشته اید این گذرنامه برای همه کشورها معتبر است مگر ایران! اگر من تابعیت «جمهوری اسلامی ایران» را می داشتم که این گذرنامه برای من صادر نمی شد، بلکه گذرنامه ای می داشتم که برای جمهوری اسلامی معتبر باشد!»

مرد جوان دوباره لبخند می زند و می گوید: «می توانید به مسئولان وزارت کشور اعتراض کنید». در حالی که کاغذ کوچکی را بسیار باریک تا می کنم می گویم: «حتما این کار را می کنم. ولی تا آن موقع این را روی این «ایسلامیشه ریپوبلیک» می چسبانم». او جلوی خنده اش را می گیرد و من کاغذ را با آب دهان روی نام «جمهوری اسلامی» طوری می چسبانم که فقط «ایران» دیده شود.



رعایای یک ملک!

تابعیت «جمهوری اسلامی ایران» در کیفم فکرم را به هم می ریزد. احساس می کنم چیز ناپاکی به همراه دارم. آدم وقتی در شرایط کنونی ایران زندگی می کند مجبور است به خیلی چیزها تن بدهد. آنها را ببیند، بشنود و یا داشته باشد، بدون آنکه نه تنها بخواهد بلکه ازشان بیزار باشد، مانند حجاب اجباری. اما من در اینجا مجبور به تن دادن به هیچ فشار و ملاحظه هیچ مصلحتی نیستم. من مجبور نیستم نام «جمهوری اسلامی» را در مدرک شناسایی «پناهندگی» خود داشته باشم! یعنی نام نظامی را که از پیگرد و سرکوب آن به یک کشور بیگانه پناه برده ای به عنوان «تابعیت» در هویت تبعیدی ات حقنه کنند تا حضور همیشگی و نکبت بار خود را با دهان کجی به تو ثابت نمایند. تابعیت «جمهوری اسلامی ایران» در مدرک پناهندگی سیاسی تناقض مضحک و طنز سیاهی است که تنها می تواند از زد و بندهای سیاسی و فعالیت های جدید سفرا حاصل شده باشد که یک نمونه آن را هفته پیش در مورد کنسرت پاپ برایتان تعریف کردم. می خواهند نام ابتر جمهوری اسلامی را به هویت تبعیدیان نیز سنجاق کنند.

در آنچه از «تابعیت» می دانم، تردید می کنم. هنگامی که به خانه می رسم به دنبال معنای «تابعیت» همه جا را می گردم. در فرهنگ دهخدا می خوانم: «پیروی و اطاعت کردن. تابع بودن، پیرو بودن. از رعایای یک ملک و دولت بودن». در فرهنگ معین نیز همین است ولی به جای «رعایای یک ملک» بنا به روح زمان و تکوین زبان آمده است: «از افراد یک کشور و دولت بودن».

در فرهنگ های آلمانی می خوانم در عصر جدید «تابعیت» حامل یک مفهوم حقوقی است. یعنی نشان دهنده تعلق حقوقی یک فرد به یک کشور (به معنای Staat و state) و حکومت در یک محدوده معین است که سبب «حقوق و وظایف متقابل» می شود. می دانم در برخی موارد «تابعیت» و «ملیت» در یک مفهوم به کار برده می شوند و این در حالیست که تابعیت را می توان تغییر داد، لیکن ملیت اگرچه انکارپذیر است، لیکن تغییرپذیر نیست. یعنی یک ایرانی می تواند ملیت ایرانی خود را انکار کند، ولی نمی تواند آن را تغییر دهد. در حالی که همان ایرانی می تواند با حفظ تابعیت خود و یا رد آن، پس از طی شرایطی به تابعیت هر کشور دیگری که میل دارد درآید و در مناسبات «حقوق و وظایف متقابل» با یک دولت دیگر قرار گیرد.

اصل چهل و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز مقرر می دارد: «تابعیت کشور ایران حق مسلم هر فرد ایرانی است و دولت نمی تواند از هیچ ایرانی سلب تابعیت کند، مگر به درخواست خود او یا در صورتی که به تابعیت کشور دیگری در آید». اینگونه به نظر می رسد که طبق این اصل هر ایرانی حق «ترک تابعیت» دارد. حال آنکه در عمل چنین نیست و ماده 988 قانون مدنی شرایط آن را تصریح کرده است. در عین حال برعکس آنچه در اصل چهل و یکم آمده است «تابعیت یک کشور دیگر» به خودی خود سبب سلب و ترک تابعیت نمی شود. از همین رو نیز ایرانیانی وجود دارند که دارای دو تابعیت هستند و اگرچه در کشورهایی مثلا مانند آلمان تقدم و ارجحیت تابعیت ایرانی آنها به هنگام دریافت تابعیت آلمانی به ایشان گوشزد می شود (بدین معنی که در صورت روی دادن اتفاقی برای آنها در ایران، دولت آلمان به صرف اینکه آنها تابعیت آلمانی نیز دارند، مداخله نخواهد کرد) ولی امکان دوتابعیتی شدن ایرانیان بیش از هر چیز زاییده شرایط و معاملات سیاسی بین جمهوری اسلامی و کشورهای دیگر، از جمله آلمان، بوده است وگرنه دو تابعیتی بودن تا زمانی که اصل چهل و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی تدقیق و تصحیح نشده است، عملا ناقض آن است! چرا که طبق این اصل پذیرفتن تابعیت یک کشور دیگر موجب «سلب تابعیت» ایرانی می شود! و این در حالی است که جمهوری اسلامی تابعیت را در معنای رابطه حقوقی بین شهروندان و حکومت و هم چنین حقوق و وظایف متقابل بین آنها به روح زمان در دورانی که فرهنگ دهخدا نوشته شد، برگردانده است: رعایای یک ملک!



هجوم ملخ های رژیم

به هر روی، من موقعیت تابعیتی خود را در هیچ یک از تعاریف بالا نیافتم. حتی طبق همان اصل چهل و یکم قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز نه «تابعیت جمهوری اسلامی ایران» بلکه «تابعیت کشور ایران» است که به عنوان «حق مسلم هر فرد ایرانی» به رسمیت شناخته شده است! حال آنکه من در هیچ رابطه ای قرار ندارم که نشانی از «حقوق و وظایف متقابل» بین یک تبعیدی و پناهنده با «جمهوری اسلامی ایران» داشته باشد. من بطور غیرقانونی از ایران خارج شده ام و قصد ندارم تا زمانی که رژیم جمهوری اسلامی در ایران برقرار و از جمله زن ایرانی مجبور به رعایت حجاب اجباریست، به قلمرو آن حکومت وارد شوم، حتی اگر نه سی سال بلکه سیصد سال طول بکشد.

پس این دو کلمه ناهمخوان و قناس «جمهوری اسلامی» در گذرنامه من چه می کنند؟ دوستی پیشنهاد می کند: «بیا برو پاس آلمانی بگیر و خیال خودت را راحت کن!» بغض می کنم و در خود فریاد می زنم: نمی خواهم! نمی توانم! من آلمانی نمی شوم! من آلمانی نیستم! نه اینکه آلمانی بودن بد است! نه، خیلی هم خوب است. ولی من نمی توانم هویت ملی دیگری جز یک ایرانی داشته باشم. نمی خواهم واقعیت پناهندگی ام را پنهان یا فراموش کنم. گذرنامه پناهندگی هر بار وجود «جمهوری اسلامی» را در سرزمینی به من یادآوری می کند که مال من است! حق مسلم من است و به خشونت از من سلب شده است. به من یادآوری می کند در برابر هجوم ملخ های رژیم که به پشتوانه میلیونی یورو و دلار و پوند در پوشش نوروز و فرهنگ و موسیقی و ادبیات و روزنامه نگاری نه تنها به تاراج مزرعه تبعید که حتی به جویدن برگهای بی دفاع گذرنامه پناهندگی من مشغولند، باید کاری کرد!

می خواهم به تنهایی اقدام کنم و برای صدراعظم آلمان و وزارت کشور و وزیر کشور ایالتی برلین و پنج حزب مهم آلمان و روزنامه های معتبر نامه بنویسم. بعد فکر می کنم شاید بتوان از طریق کانون پناهندگان اقدام گروهی و مؤثرتری کرد. با کانون پناهندگان سیاسی در برلین تماس می گیرم و با خانم میهن روستا صحبت می کنم. صبح فردا در هوای ناخوشایند سرد و بارانی آوریل برای صحبت با آقای حمید نوذری به آنجا می روم. او نیز می داند در مدارک قدیمی اصلا تابعیت پناهندگان نوشته نمی شد. در مدارکی هم که جدیدا صادر شده اند تا سال 2007 در برابر تابعیت، کلمه «ایرانی» را قید می کردند. می گویم ولی در مدارکی که از سال 2008 صادر می شوند دولت آلمان ما را به تابعیت «جمهوری اسلامی ایران» مفتخر کرده است! وقتی «بنیاد»های تازه به راه افتاده سفارت شعار بدهند: چو ایران نباشد تن من مباد! و سفیر محترم جمهوری اسلامی با شنیدن سرود «ای ایران! ای مرز پرگهر!» از شدت هیجان از جای برخیزد و اصلا به روی مبارک نیاورد که رژیم ایشان تا کنون دست کم بیش از صد ایرانی را در خارج کشور به فجیع ترین شکل ممکن به قتل رسانده، که کشتار میکونوس و ترور عبدالرحمن قاسملو و عبدالرحمن برومند و شاپور بختیار و فریدون فرخزاد نمونه های شناخته شده آن هستند، چطور پناهنده سیاسی بتواند از «تابعیت جمهوری اسلامی ایران» سر باز بزند و برگهای سبز گذرنامه خود را از هجوم ملخ های رژیم در امان نگاه دارد؟

نامه ای را که به اداره خارجی ها نوشته بودم و گذرنامه را به آقای نوذری می دهم تا کپی کند و می گویم: «برای برداشته شدن عنوان «جمهوری اسلامی» از گذرنامه ام هر کاری از دستم بر بیاید می کنم. از کشاندن آن به رسانه ها گرفته تا طرح شکایت در دادگاه». مگر نه این است که اگر معنای تابعیت را در زمینه «حقوق و وظایف متقابل» جدی بگیریم، قید تابعیت «جمهوری اسلامی ایران» در گذرنامه تبعیدیان و پناهندگان سیاسی «توهین» به شمار می رود؟

یک دست اما صدا ندارد. شما نیز کاری کنید! شما تبعیدیان و پناهندگان سیاسی! اگر شما هم هنوز آن گذرنامه ای را دارید که روزی برای دریافتش شبها خواب نداشتید و روزها به هر دری می زدید، و امروز در آن در برابر تابعیت تان عنوان «جمهوری اسلامی ایران» قید شده است، در هر کشوری که زندگی می کنید علیه تحریف بخشی از هویت ایرانی خود اقدام کنید. و اگر در آلمان ساکنید، با «کانون پناهندگان سیاسی ایران» در برلین تماس بگیرید. شما تبعیدیانی نیز که گذرنامه پناهندگی خود را با تابعیت کشور میزبان تعویض کرده اید، و شما ایرانیان دو تابعیتی که خود را مخالف رژیم ایران می دانید، شما هنرمندان، شاعران، نویسندگان و روشنگران ایرانی، نگذارید جمهوری اسلامی که فضای نفس کشیدن را برای آزاداندیشان و دگراندیشان در داخل کشور چنان تنگ کرده که بسیاری از آنها به خارج پناه آورده اند، فضای کشورهای آزاد را نیز با نفس زهرآگین خود چنان مسموم سازد، که جایی برای اعتراض و عقیده آزاد ایرانیان حتی در خارج از کشور نیز باقی نماند. بگذریم از آن گروهی که اتفاقا با هدف انتقال همان فضای تنگ داخل کشور به خارج اعزام شده است. حفظ فضای آزاد خارج از کشور و دفاع از هویت و حقوق تبعیدیان به سود جنبش مدنی و دمکراسی خواهی در ایران است و در پیوند مستقیم با آن قرار دارد. جمهوری اسلامی با هجوم ملخ وار به این فضا قصد دارد داخل کشور را از پشتیبانان پیگیر و پایدار آن در خارج از کشور محروم سازد. باید در برابر این هجوم کاری کرد. پیش از آنکه دیر شود و پیش از آنکه فضای سیاسی و فرهنگی تبعید، زیر خمس و زکات میلیونی حکومت اسلامی، و بی کفایتی و پراکندگی اشخاص، احزاب و گروههای سیاسی، و سودجویی و مصلحت اندیشی «مخالفان مدافع» آن مدفون شود.


---------------------------------------------

اگر ایرانیان خارج از کشور امروز در برابر آنچه جمهوری اسلامی با آنها می کند، نایستند، اگر به دور از هرگونه اختلاف سیاسی، به دفاع از حقوق انسانی یکدیگر نپردازند، آنگاه دیر نخواهد بود که مصلایی نیز برای نماز جمعه ایرانیان دو تابعیتی که میل دارند به کشور خود رفت و آمد کنند، در نزدیکی سفارت ها برپا شود. بدبختی اینجاست که روند عادی سازی و فراموشکاری و توجیه اقدامات حتا جنایتکارانه جمهوری اسلامی را همه ما در داخل کشور طی کردیم تا ایران به اینجا رسید: بر لبه پرتگاه جنگ و ورشکستگی اقتصادی و فروپاشی اجتماعی و فرهنگی.

*****

برای تغییر عنوان «جمهوری اسلامی ایران» در پاس پناهندگی

خوشبختانه انتشار مقاله (تابعیت ما «ایرانی» است و نه «جمهوری اسلامی ایران») با واکنش مناسبی از سوی ایرانیانی روبرو شد که به خوبی حساسیت این موضوع را درک می کنند.
هنگامی که من تصمیم به اعتراض به این عنوان در پاس پناهندگی گرفتم و نامه ای به اداره خارجی ها نوشتم، می دانستم موضوع از دو حال خارج نیست:
یا کسانی که مسئولیت تهیه این مدارک را دارند «ایرانی» و «جمهوری اسلامی ایران» برایشان فرقی نداشته و بدون هیچ عمد و سیاست معینی این عنوان را قید کرده اند.
یا این عنوان در پی سیاست گذاری معینی در مورد ایرانیان از سال 2008 به کار بسته می شود.
اگر مورد اول درست باشد، در این صورت به آسانی می توان آن را پیگیری کرد و این عنوان را تغییر داد.
اما اگر مورد دوم درست باشد، در این صورت باید با پیگیری بیشتری هم از نظر حقوقی و قانونی و هم با تکیه بر پشتیبانی ایرانیان علاقمند در سراسر جهان و به ویژه در کشورهای اتحادیه اروپا این موضوع را به انجام رساند.
گمان من بر این است که مورد دوم به واقعیت بیشتر نزدیک است چرا که از یک سو با توجه به شرایط امنیتی که پس از یازده سپتامبر 2001 بر اروپا و آمریکا سایه افکنده است، مدرک و گذرنامه ای که در کشورهای دیگر اعتبار داشته باشد، نمی تواند بر اساس اشتباه، بی مسئولیتی و یا بی توجهی این یا آن کارمند صادر شود اگرچه آن را می توان به عنوان یک احتمال بسیار دور در نظر داشت. از سوی دیگر اما، شواهد نشان می دهد جمهوری اسلامی در پی قبضه و خنثی کردن ایرانیان خارج از کشور و به ویژه آن گروهی است که بر مخالفت خود با آن به این یا آن شکل اصرار می ورزند. در عین حال قانون تابعیت در ایران و هم چنین رویه عرفی و داد و ستدهای سیاسی به جمهوری اسلامی این امکان و اجازه را می دهد تا مٌهر خود را بر پاس پناهندگی نیز بکوبد.
با توجه به مجموعه شرایط و نمونه هایی که در پایان این نوشته خواهم آورد، فکر می کنم در پس عنوان «جمهوری اسلامی ایران» در پاس پناهندگان چیز بیشتری نهان است.

کنوانسیون ژنو
همه می دانند در مدارک قدیمی پناهندگی اصلا از تابعیت نامی برده نمی شد. در مدارک جدید نیز که از نظر قد و قواره و صفحات شبیه گذرنامه تبعه آلمان است و فقط رنگ جلد آنها متفاوت است (گذرنامه آلمانی جلد قرمز و گذرنامه پناهندگی جلد آبی دارد) تا سال 2007 در برابر تابعیت عنوان «ایرانی» قید می شد. تنها در مدارک جدیدی که از سال 2008 صادر می شوند، عنوان تابعیت به «جمهوری اسلامی ایران» تغییر کرده است.
پس از نامه من که کارمند اداره خارجی ها از خود سلب مسئولیت کرد، قرار شد کانون پناهندگان با مسئولان اداره خارجی ها تماس گرفته و خواستار توضیحات لازم شود و آن را در رابطه با ادارات مسئول پیگیری کند.
من خود از سوی دیگر تلاش خواهم کرد در تماس با شورای عالی پناهندگان وابسته به سازمان ملل این موضوع را روشن کنم که آیا طبق کنوانسیون ژنو در مورد حقوق پناهندگی، قید تابعیت پناهندگان سیاسی در گذرنامه آنها مجاز است یا نه؟
تا آنجایی که به کنوانسیون ژنو مصوبه 28 ژوییه 1951 مربوط می شود و تمامی پاس های پناهندگی در سراسر جهان طبق این کنوانسیون صادر می شوند و حتی روی پاس ها باید عنوان این کنوانسیون همراه با تاریخ قید شود، قید تابعیت نه تنها معمول نیست بلکه حتی در فرم نمونه ای که ضمیمه این کنوانسیون شده است، نامی از تابعیت برده نمی شود.
در 36 صفحه کنوانسیون ژنو به زبان آلمانی، بیست بار از کلمه «تابعیت» نام برده می شود. (علاقمندان می توانند این متن را در فرمات پی دی اف در نشانی زیر بخوانند:
http://www.unhcr.de/fileadmin/unhcr_data/pdfs/rechtsinformationen/45.pdf)

لیکن نه تنها این «تابعیت» ربطی به قید آن در پاس پناهندگی ندارد، بلکه در پاراگراف پانزده ضمیمه این کنوانسیون که پس از لیست کشورهای امضاکننده و برای روشن تر کردن حقوق و وظایف متقابل پناهندگان و کشوری که آنها را به پناهندگی پذیرفته، تنظیم شده است، چنین می خوانیم:
«پاراگراف پانزده: صدور این مدرک و نکاتی که در آن قید شده است تعیین کننده موقعیت حقوقی صاحب آن نبوده و به ویژه ربطی به تابعیت وی ندارند».
هم چنین در نمونه ای که باید اساس کار دولت ها در صدور پاس پناهندگی قرار گیرد، پس از تاریخ و مشخصات شخصی دارنده پاس پناهندگی، در بند یک چنین قید شده است:
«1. این مدرک تنها با این هدف صادر شده است که دارنده آن بتواند از آن به عنوان گذرنامه به جای گذرنامه ملی استفاده کند. این مدرک تعیین کننده تابعیت دارنده آن نیست و ربطی به آن ندارد».
البته این همه را می توان چنین تعبیر نمود که این توهم پیش نیاید که صاحبان پاس پناهندگی دارای تابعیت کشور میزبان هستند. لیکن از سوی دیگر اینگونه نیز می توان تعبیر کرد که اساسا قید تابعیت در پاس پناهندگی کسانی که کشور «متبوع» خود را به یکی از دلایل مطرح شده در کنوانسیون ژنو ترک کرده اند، بی مورد و نقض غرض است به ویژه اگر ترک کشور و پذیرفتن پناهندگی آنان به دلایل سیاسی باشد.

نمونه های جدی
و اما سالهاست ایرانیان دو تابعیتی که زمانی به عنوان تبعیدی دارای پاس پناهندگی بودند، به ایران رفت و آمد دارند. رفت و آمد به کشور خود حق مسلم هر انسان از جمله ایرانی هاست و کسی را نمی توان از آن مانع شد و یا سرزنش کرد. لیکن این رفت و آمد خواه ناخواه پیامدهای سیاسی ویژه خود را هم برای آنها و هم برای دیگر تبعیدیان و هم حتی برای ایرانیان داخل کشور به همراه داشت که نمی توان انکارش کرد. همین عنوان تابعیت «جمهوری اسلامی ایران» و توهین به دارندگان پاس پناهندگی را که از آزار «جمهوری اسلامی ایران» به کشورهای بیگانه پناه برده اند، می توان یکی از آنها شمرد.
کم نبودند ایرانیانی که پس از ورود به کشور، در خانه خود و یا در نزد مأموران امنیتی مورد بازجویی قرار گرفتند. برخی از آنها پس از بازگشت به کشورهای محل اقامت خود، از آن سخن گفتند و برخی به دلایلی که حتما برای خودشان توجیه پذیر است، آن را پنهان نمودند. در آن بازجویی ها در کنار «خوشامدگویی» و پرسش های معمولی درباره نحوه خروج و عقاید سیاسی، بیشتر بر روی تبلیغ برای بازگشت ایرانیان خارج از کشور تکیه می شد و اینکه اوضاع ایران بسیار تغییر کرده است و تبعیدیان می توانند با خیال آسوده به ایران باز گردند و کسی به آنها کاری ندارد و غیره.
از بیش از یک سال پیش به این سو، شمار این نوع بازجویی ها نه تنها بیشتر شده، بلکه کار از «خوشامدگویی» گذشته و از برخی کسانی که پیش از این هم به ایران رفت و آمد داشتند، خواستار اطلاعات درباره افراد و فعالیت های خارج از کشور شدند. به گونه ای که برخی از ایرانیان دو تابعیتی را در سفر به ایران دچار تردید نموده است.
در مواردی فرزندان جوان تبعیدیان سابق را به بازجویی برده اند و از آنها اطلاعات درباره رفت و آمدها و ایرانیان دور و برشان خواسته اند. در این مورد علاوه بر تبلیغ وضعیت خوب ایران برای این جوانان، به آنها پیام می دهند اگر پدر یا مادرشان جزو کسانی هستند که به ایران نمی روند، آنها را تشویق کنند که به ایران سفر کنند و هیچ خطری متوجه آنها نخواهد بود. در مورد خواهر و برادر و یا همسرانی که به بازجویی برده اند نیز تا کنون چنین عمل کرده اند از جمله درباره کسانی که شناخته شده هستند، از طریق زنشان و یا بستگان دیگر به آنها پیام داده اند مانعی برای بازگشت و یا سفر آنها به ایران وجود ندارد.
در کنار این اقدامات در داخل کشور، سفارت های جمهوری اسلامی از جمله در آلمان که شاید بیشترین پناهندگان سیاسی پیشین و کنونی را در خود جای داده باشد، به شدت فعال شده اند. از تشکیل بنیاد و شورا و محافل ایرانی به ویژه برای جلب نسل های جوانتر و برگزاری کنسرت و غیره تا آخرین نمونه که من آن را فقط شنیده ام و نمی توانم درباره درستی آن اظهار نظر کنم. و آن اینکه سفارت جمهوری اسلامی در آلمان مستقر در برلین به یکی از ایرانیان دو تابعیتی که برای تمدید گذرنامه جمهوری اسلامی به آنجا مراجعه کرده بود، ورقه ای با مضمون «توبه نامه» داده است تا آن را امضا کند. الان ممکن است تعجب کنید! ولی پس از آنکه چند نفر آن را امضا کردند، درست مانند دریافت گذرنامه جمهوری اسلامی توسط تبعیدیان پیشین، و درست مانند رفت و آمد آنها به ایران، و درست مانند بازجویی ایرانیان دو تابعیتی توسط مأموران امنیتی جمهوری اسلامی، و درست مانند بازجویی فرزندان جوان آنها، و درست مانند کنسرت سفارت در «خانه فرهنگ های جهان»، و درست مانند... چه بگویم دیگر؟ آری، درست مانند همه اینها عادی خواهد شد. جمهوری اسلامی بر روانشناسی عادی سازی و فراموشکاری کاملا آگاه است. بعد یک ایرانی «دمکرات» را خواهید دید که همان گونه که برگزاری کنسرت با حضور سفیر جمهوری اسلامی ایران را نشانه «دمکراسی» می داند، با شنیدن موضوع «توبه نامه» شانه بالا می اندازد و می گوید: «خب، حقشان است. باید کشوری را که بر آن حکومت می کنند، کنترل کنند!» و بدبختی درست همینجاست که عین همین روند عادی سازی و فراموشکاری و توجیه اقدامات حتا جنایتکارانه جمهوری اسلامی را همه ما در داخل کشور طی کردیم تا ایران به اینجا رسید: بر لبه پرتگاه جنگ و ورشکستگی اقتصادی و فروپاشی اجتماعی و فرهنگی.

رابطه سکوت و سرکوب
اگر ایرانیان خارج از کشور امروز در برابر آنچه جمهوری اسلامی با آنها می کند، نایستند، اگر به دور از هرگونه اختلاف سیاسی، به دفاع از حقوق انسانی یکدیگر نپردازند، آنگاه دیر نخواهد بود که مصلایی نیز برای نماز جمعه ایرانیان دو تابعیتی که میل دارند به کشور خود رفت و آمد کنند، در نزدیکی سفارت ها برپا شود. اگر برخی ایرانیان به هر دلیلی که قطعا برای خودشان توجیه پذیر است تبعیدیان را در اعتراضات پیگیرانه خود به رژیم جمهوری اسلامی ایران تنها گذاشته و می گذارند، ولی این وظیفه تبعیدیان دمکرات است که فشاری را که بر آنها به دلیل رفت و آمدشان به ایران وارد می آید، افشا کنند و از حق آنها برای رفتن آزادانه و بدون قید و شرط به ایران دفاع کنند. تعهد به حقوق بشر جز این معنایی ندارد و نمی توان آن را به آینده ای سپرد که قرار است از راه برسد.
در موقعیتی که به آن دچار هستیم، نه تنها جمهوری اسلامی بلکه همگامی «روشنفکران" و سکوت ما نیز نقش تعیین کننده داشته و دارد. نگذاریم جمهوری اسلامی گام به گام صاحب فضای تبعید شود و ما را از اندک امکاناتی که داریم به عقب براند. به ویژه آنکه جامعه ایران بزرگترین و پایدارترین پشتیبانان خود را در خارج از کشور دارد و دور از انتظار نبود که جمهوری اسلامی برای خنثی کردن این پشتیبانان به هر شکلی که می تواند اقدام کند. این اقدام اگرچه نهایتا بی نتیجه خواهد بود، و با واکنش مناسب ایرانیان به ضد خود تبدیل خواهد شد، لیکن نمی توان انکار نمود که بر گروهی تأثیر خواهد گذاشت.
در این میان، عنوان «جمهوری اسلامی ایران» در پاس پناهندگی نه یک موضوع شخصی است، بلکه آن را باید در مجموعه اقداماتی دید که از بازجویی ایرانیان دو تابعیتی در فرودگاه یا خانه و بازداشتگاه تا کنسرت سفارت و تشکیل لابی های آن حتی در احزاب کشورهای دیگر و خواستن «توبه نامه» در داخل و خارج ایران را در بر می گیرد.
باید بیاموزیم از حقوق و آزادی دیگران و یکدیگر دفاع کنیم تا همواره کسانی وجود داشته باشند که از حقوق و آزادی ما دفاع می کنند. موضوع اصلی و حساسیت مسئله در این نکته مهم است که جمهوری اسلامی گام به گام سیاست فشار، سرکوب و گسترش فضای ارعاب را در خارج از کشور نیز پیش می برد و هیچ چیز بهتر از سکوت ایرانیان نمی تواند به پیشبرد این سیاست کمک کند.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites