این روزها بلا و دردسر برای جمهوری اسلامی از آسمان میبارد. خداوند فزونی دهد! به هر سو که بنگریم جمهوری اسلامی را درگیر در مخمصهای جدید مییابیم. هنوز معلوم نیست کمدی جنجالی هدفمند کردن یارانهها کی و چگونه شروع میشود و چه مسائل بغرنج و پیچیدهای را برای رژیم به ارمغان خواهد آورد. در این میان آقای احمدینژاد دسته گلی دیگر به آب میدهد و این بار جناب ایشان تصمیم گرفتهاند در ظرف یک ماه چهل درصد کارمندان دولتی مقیم مرکز از تهران به شهرستانها منتقل شوند! آقای احمدینژاد یا تعداد کارمندان دولت در مرکز را نمیداند و یا هرگز با عجله خود و خانوادهاش از شهری به شهر دیگر نقل مکان نکردهاند. صحبت از صدها هزار و شاید یک میلیون انسانی است که ایشان میخواهد با یک امریّه بساط خود را جمع کنند، از تمام علائق خانوادگی بگذرند و بدون اینکه از قبل مسکن و مأوائی برایشان در نظر گرفته شده باشد از تهران به شهرستانها منتقل شوند.
نمونه این نوع خودسریهای جنون آمیز را در تاریخ معاصر تنها در کامبوج و رژیم پل پوت میتوان یافت. او نیز یک روز صبح بیدار شد و همانند احمدینژاد دستور داد بخش عظیمی از مردم کامبوج از پایتخت به نقاط دوردست منتقل شوند و هرکس اطاعت نکرد مجازات شود! جز او کمتر کسی به خود اجازه داده است که چنین خودسرانه برای دیگران تعیین تکلیف کند. معلوم نیست آیا این نوع تصمیمگیریها تصادفی است یا طبق برنامهای حساب شده انجام میشود. منظور از برنامه حساب شده این است که شاید نقشهای در پشت این قبیل تصمیمات غیرمنطقی وجود دارد و هدف این است که با سرگرم کردن مردم و ایجاد مشکلات پی در پی در زندگی روزانهشان، به آنان فرصت فکر کردن و اظهار عقیده در مسائل عمومی داده نشود و بدین گونه با ایجاد بحران دائمی مردم را مشغول نگه دارند تا حکومت بتواند به حیات خود ادامه دهد. هر کدام از این دو که باشد، چه نادانی و چه تعمد، در هر دو صورت این نوع اعمال نشانۀ ضعف و سردرگمی و در نهایت، انحطاط حکومت است.
آنچه در صحنه بینالمللی میگذرد نیز چندان متفاوت با اوضاع داخلی نیست. کار به جایی رسیده است که هر روز و هر ساعت نظری تازه راجع به اثرات تحریمها میشنویم. از یک سو آقای احمدینژاد سوگند میخورد که تحریمها هیچ تأثیری ندارند و از سوی دیگر از وزیران و دیگر مسؤولان حکومتی میشنویم که هر روز کشور با مسأله تازهای رو به رو است. شاید احمدینژاد درست میگوید و تحریمها بر او بیاثر هستند زیرا او ارتباطی با ملت ایران و زندگی طاقتفرسای روزانه مردم ندارد. همانطور که در اوج تورم مدعی بود مغازه بقالی محلۀ او قیمتها را تغییر نداده است و بنابراین شایعۀ تورم اساس و منبا ندارد! این بار هم احتمالاً قیاس به نفس کرده و مصونیت شخصی خودش را با زندگی و معیشت مردم اشتباه گرفته است.
اما عکسالعمل رژیم در برابر تحریمهای جدید سازمان ملل، آمریکا، اتحادیه اروپا، کانادا، و دیگر کشورها قبل توجه است. از طرفی میگویند ما زیر فشار آماده مذاکره نخواهیم شد و رئیس جمهور رژیم برای مذاکره اعضای جدید پیشنهاد میکند و مسأله اسرائیل را به پیش میکشد. اما از سوی دیگر درست همان روز دوشنبه گذشته که تصمیم نهائی وزرای خارجه اتحادیه اروپا در شرف تکوین بود علی اصغر سلطانیه یعنی نماینده ایران در سازمان بینالمللی کنترل انرژی هستهای (IAEA) با عجله و طی چند خط آمادگی بدون قید و شرط جمهوری اسلامی را برای مذاکره اعلام میکند. در همین حال وزیر خارجه رژیم باز هم به ترکیه و برزیل متوسل میشود و از آنها میخواهد که وسائل تجدید مذاکره را هرچه زودتر فراهم کنند. معلوم نیست سکان تصمیم گیری در دست کیست و یا اصلاً سیاستی تعیین شده است، بحثی صورت گرفته است و یا اینکه همۀ تصمیمات به صورت باری به هر جهت گرفته میشود. در حالی که این همه سردرگمی و بلاتکلیفی و یاوهگوئی زمانی رخ میدهد که احتمال حمله نظامی و بروز جنگ از همیشه بیشتر خودنمائی میکند، جمهوری اسلامی کماکان همانند کره شمالی و رژیم معدوم صدام حسین رجزخوانی میکند و چنین مینماید که اشتیاقش برای درگیری نظامی به عنوان آخرین وسیله گریز از بن بستی که گرفتار آن شده بهترین راه حل است.
سرداران سپاه پاسداران با رجزخوانی از قدرت نظامی جمهوری اسلامی سخن میگویند، مبارز میطلبند و لاف در غریبی میزنند. ناقوس جنگ را به صدا درآوردن از سوی رهبران جمهوری اسلامی قابل فهم است زیرا برای آنان دیگر گزینشی که قابل قبول باشد باقی نمانده است. همۀ پلها را پشت سرشان خراب کردهاند، در میان ملت ایران هواخواه و پشتیبانی ندارند، در میان سرداران سپاه بر سر تقسیم غنائم اختلاف جدی شروع شده است، اقتصاد کشور در حال سقوط است، هیچ سیاست و برنامهای برای خروج از این بحران به عقل ناقص زمامداران نمیرسد و برای همین است که جنگ به عنوان برکتی برای تداوم نظام به عنوان مناسبترین راه حل خودنمائی میکند.
اما نباید فراموش کرد که حملۀ نظامی به ایران نه تنها مثمر ثمر نخواهد بود بلکه عواقب و نتایج بسیار وخیمی برای ملت ایران، منطقه و جهان به ارمغان خواهد آورد. امروز رژیم جمهوری اسلامی بیشتر از همیشه به شکست و اضمحلال نزدیک است. هرگاه این نظام با مقاومت و خیزش ملت ایران سقوط کند برای همیشه شکست دیکتاتوری مذهبی در تاریخ منطقه ثبت خواهد شد و دیگر هیچ کشوری در این مسیر قدم نخواهد گذاشت. اما اگر این نظام بر اثر حمله خارجی نابود شود ثمره درست نتیجه معکوس شده آن خواهد بود یعنی با مظلوم نمائی خود تمام شکستها و معایب بیش از سی سال حکومت ظلم و جور فراموش خواهد شد و از این جنایتکاران تاریخ قهرمانان مغلوب شده به دست قدرتهای بزرگ خواهد ساخت. بزرگترین پیروزی برای ملت ایران سرنگونی و شکست نظام جمهوری اسلامی بدون دخالت بیگانه و حمله از برون مرز است. نباید این فرصت به گردانندگان جمهوری اسلامی داده شود که همۀ معایب و شکستها و فجایعی که محصول سی و یک سال حکومت جبار و نالایق آنها بوده است با سرنگونی در جنگ با خارجی به فراموشی سپرده شود. آنها آرزوئی جز این ندارند که به قول خودشان شهید شوند و سالهای سال افسانه بسازند که چگونه همه دنیا علیه آنها متحد شد تا بهشتی که به مردم وعده داده بودند به واقعیت تبدیل نشود! این واقعیتی است که باید بیشتر و بیشتر هم برای مردم ایران و هم برای جامعۀ بینالمللی مورد توجه قرار گیرد.
ماجرای «ویکی لیکس»
طی روزهای اخیر مهمترین خبر دنیا انتشار متجاوز از نود و سه هزار email است که در فضای مجازی پخش شده و دست به دست میگردد. از فعالیت این پایگاه اینترنتی که به (wikileaks) معروف است مدتی میگذرد اما شهرتش مدیون افشای اسناد جنگ افغانستان است که همانند یک زلزله ارکان حکومتهای آمریکا، پاکستان، ایران و افغانستان را به لرزه درآورده است. این پایگاه اینترنتی وظیفه خود میداند که اسناد و مدارک و حتی شایعات مربوط به تخلفات و ندانمکاریها و پنهانکاریهای بخش خصوصی و دولتی را جمعآوری کند و با انتشار آنها افکار عمومی را از جریانهای پشت پرده مطلع سازد. سالهاست که در فرانسه روزنامهای به نام Le Canard enchaîné. دقیقاً همین رویه را دنبال کرده است. مثلا در انتخابات ریاست جمهوری سال 1981 در فرانسه همین روزنامه خبری منتشر کرد مبنی بر اینکه رئیس جمهور وقت آقای ژیسکار دستن از یکی از زمامداران کشورهای آفریقائی به نام بوکاسا چندین الماس گرانبها دریافت کرده است و خبر آنچنان انعکاسی در فرانسه ایجاد کرد که به عقیده پارهای از مفسرین موجب شکست ژیسکار و پیروزی فرانسوا میتران در انتخابات ریاست جمهوری این کشور شد. همین روزنامه در موارد بسیاری رازهای پنهان را پرده دری کرده و مردم را در جریان حوادث پشت پرده قرار داده است.
در آمریکا نیز همین اقدام سابقه تاریخی دارد. آمریکا سرزمین عجیبی است، همه چیزش عجیب است و بسته به نظرگاه شما این عجیب بودن میتواند مثبت باشد یا منفی. ولی به هر حال غالباً آنچه در آمریکا به وقوع میپیوندد در کمتر کشور دیگری نظائر آن را میتوان سراغ کرد. مثلاً در بحبوبۀ جنگ ویتنام، درست در حساسترین مواقعی که سرنوشت جنگ هنوز پا در هوا بود، یک دانشمند و پژوهشگر آمریکائی به نام دانیل الزبرگ (Daniel Ellsberg) دل به دریا زد و همۀ اسرار محرمانه مربوط به جنگ ویتنام را که توانسته بود به آنها دست یابد در روزنامه نیویورک تایمز به چاپ رساند.
انتشار این اسناد که حاکی از زیادهرویهای جنگ ورزان آمریکائی در ویتنام بود و در پارهای موارد رفتار نظامیان آمریکائی در ویتنام بر مبنای آن مدارک به سرحد جنایتهای جنگی نزدیک شده بود، آنچنان احساس دلزدگی و انزجار در آمریکا ایجاد کرد که حکومت پرزیدنت جانسون بیشترین اعتبار خود را از دست داد و موج احساسات ضد جنگ در افکار عمومی به جائی رسید که جانسون را با آن همه سوابق سیاسی درخشان ناچار به کنارهگیری از سیاست کرد. پس از این ماجرا الزبرگ برای مدتی به زندان رفت و سازمان نظامی پنتاگون از نیویورک تایمز به مناسبت انتشار «اسناد دولتی مسروقه» شکایت کرد. دعوای پنتاگون و نیویورک تایمز چندین سال به طول انجامید و سرانجام پس از طی همۀ مراحل حقوقی گوناگون به دیوان عالی یعنی “Supreme Court” آمریکا رسید. این دیوان که بالاترین مرجع قضائی در آمریکا است و به اصطلاح حرف آخر را میزند، در این مورد رأی به برائت نیویورک تایمز صادر کرد اما آنچه در این رأی دادگاه گفته شد درسی بود برای همۀ مدافعان آزادی مطبوعات. دیوان عالی آمریکا در رأی نهایی چنین نتیجه گرفت : «پنتاگون موظف است از اسرار نظامی آمریکا حفاظت کند و نیویورک تایمز وظیفه دارد آنچه را برای بهتر آگاه کردن شهروندان آمریکائی ضروری میداند انتشار دهد». بر مبنای این رأی نیویورک تایمز به کار خود در انتشار آنچه که ضروری میدانست ادامه داد، جنگ ویتنام با فشار افکار عمومی پایان پذیرفت و جامعۀ آمریکا توانست در پناه بهتر آگاه شدن شهروندانش نظرش را بر حکومت تحمیل کند. این حادثه انتشار اسناد مربوط به جنگ افغانستان بدون شک مسیر جنگ و مسیر سیاست آمریکا را برای همیشه تغییر خواهد داد زیرااز قرارمعلوم پنتاگون نتوانسته است «از اسرار نظامی آمریکا حفاظت کند»
ماجرای انتشار اسناد جنگ افغانستان آن واقعه را در ذهن تداعی میکند. و اما آن بخش از ماجرا که به ایران مربوط میشود یکبار دیگر بلای دیگری است که بر سر جمهوری اسلامی نازل شده است. سالهاست که صحبت از دخالتهای جمهوری اسلامی در جنگ افغانستان مطرح بوده است اما هر بار سران نظام هر نوع دخالت و اخلال در کار افغانستان را تکذیب کردهاند. این اسناد برای اولین بار به وضوح نشان میدهد که چگونه جمهوری اسلامی با دخالت مستقیم در افغانستان هم به آدمکشان و تروریستهای طالبان کمک میکند و هم با دادن میلیونها دلار رشوه به سیاستمداران افغانی سعی میکند در آن کشور نفوذ کند و فعالیتهای نیروهای متفقین علیه طالبان را خنثی سازد.
برای ما ایرانیها این مسائل تازگی ندارد چون این همان سیاستی است که جمهوری اسلامی در عراق اعمال کرد و افغانستان بخش دوم همان سناریو است. همانطور که در عراق جمهوری اسلامی نگران موفقیت نیروهای دموکراتیک است، در افغانستان هم جمهوری اسلامی هر نوع موفقیتی را در سرکوبی طالبان و ایجاد یک زندگی آزاد برای مردم افغانستان به زیان خود میداند. چگونه میشود اجازه داد در افغانستان زنها از مظالم حکومت طالبان رهائی یابند و جای طبیعی خود را در آن جامعه به عنوان نیمی از شهروندان افغان اشغال کنند در حالی که در ایران نظام جمهوری اسلامی زنان میهن ما را به اسارت و نابرابری محکوم کرده است؟ جمهوری اسلامی نمیتواند و نخواهد اجازه داد که در عراق و یا افغانستان حکومتهای مردمی برقرار شود. از این رو از هیچ وسیلهای برای خرابکاری در این دو کشور کوتاهی نکرده است. با این همه بسیار مشکل مینمود که این چنین و با استناد به مدارک بشود در این باره نوشت. انتشار این اسناد یکبار برای همیشه از این اسرار پرده برداشت.
در مقالهای که در روزنامۀ وال استریت جورنال دیروز (سهشنبه) انتشار یافت براساس اسناد افشا شده نشان داده شده است که همکاری ایران با القاعده بسیار گسترده است. در میان اسناد که تاکنون بیش از 93000 نمونه آن منتشر شده تعداد زیادی مربوط به رژیم تهران است. در این اسناد از نقش تهران در حمایت پنهان مالی نظامی، آموزشی و حتی پناه داده به شورشیان طالبان در ایران پردهبرداری شده است. روزنامه وال استریت جورنال بر مبنای همین اسناد به نقش جمهوری اسلامی در یک مورد بسیار حساس اشاره میکند که در آن قراردادهای فروش اسلحه بین کره شمالی و شبه نظامیان افغان به ویژه گلبدین حکمتیار و القاعده انجام گرفته است. در جای دیگر این روزنامه به گزارشهای مربوط به سال میلادی 2007 اشاره کرده است که در آنها طالبان از سلاحها و مهمات ایرانی و حتی آرپیجیهای ساخت ایران استفاده کردهاند. از همه مهمتر باز هم در همین روزنامه میخوانیم که حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان و مشاور مالی بنلادن در سال 2005 از ایران به کره شمالی رفته است تا درباره خرید راکتهای کنترل از راه دور مذاکره کند. کار به جایی رسیده است که در یک سند دیگر جمهوری اسلامی متعهد شده است که برای کشتن هر سرباز افغانی 100،000 افغانی (که واحد پول آن کشور است) جایزه بدهد و اگر این کشتن در مورد یک مقام دولتی افغانستان انجام شود جایزه آن 300،000 افغانی یا معادل 3500 دلار خواهد بود.
این اطلاعات و موارد دیگر که در این مورد انتشار یافته حاکی از آن است که صدها تن از نیروهای طالبان به کمک ایران در اردوگاهی در زاهدان برای ساخت بمب کنار جادهای و عملیات تخریب آموزش دیدهاند. در یک مورد دیگر روزنامه وال استریت جورنال از سندی نقل قول میکند متعلق به آوریل 2007 که میگوید دو ماه پیشتر القاعده به کمک جمهوری اسلامی هفتاد موشک هوا به هوا از الجزایر خریداری کرده و آنها را در زاهدان پنهان ساخته است تا بعداً توسط قاچاقچیان به داخل افغانستان انتقال یابد. همچنین به موجب سندی باز هم بر مبنای گزارشهای همین روزنامه، دولت ایران در سال 2007 به 90 عضو پارلمان افغانستان مبلغ 4 میلیون دلار رشوه داده است. هیچ کدام از این مطالب برای اغلب ایرانیها که اوضاع ایران را تعقیب میکنند تازگی ندارد. آنچه دردناک است یادآوری این جنایات و خطاکاریهای جمهوری اسلامی است. در حالی که ملت ایران در سختترین شرایط زندگانی اقتصادی به سر میبرد و شرایطی که مردم برای تأمین معیشت خود با صدها درگیری مواجه هستند، حکومت جمهوری اسلامی ثروت ملی ایران را این چنین در افغانستان، غزه، عراق و لبنان به هدر میدهد...
شاید اکنون بتوان امیدوار بود که دنیای آزاد ماهیت این نظام را دریافته است و دیگر به خاطر جلب منافع تجاری خود حقوق ملت ایران را نادیده نمیگیرد. شاید جامعه بینالملل امروز به آن درجه از درک واقعیات رسیده باشد که به جای جنگ و خونریزی، با اخراج جمهوری اسلامی از سازمانهای بینالمللی در تضعیف این نظام و برکناری آن با ملت ایران هم آواز شود. راهی که جمهوری اسلامی در پیش گرفته است انتهائی جز رویارویی با غرب و جنگ نخواهد داشت. اما نباید اجازه داد رژیم در این نقشه و هدف خود موفق شود. تحریمهای اقتصادی باید به شخص آیتالله خامنهای و سازمانهای تحت نظارت او گسترش یابد. از سوی دیگر این تحریمها زمانی تأثیرگذار خواهند بود که با فشار بر جمهوری اسلامی و اخراج از یکایک سازمانهای بینالمللی توأم شود دقیقاً آنچه در مورد آفریقای جنوبی و حکومت نژادپرست آن کشور اعمال شد.
فشار بینالمللی و مقاومت درونمرزی میتوانند دو لبۀ بُرندۀ وسیلهای باشند که جمهوری اسلامی را در تنگنای فشارهای سیاسی و اقتصادی محکوم به شکست کند. از آنجا که جمهوری اسلامی خواهان جنگ و فرار از پاسخگوئی به جنایات گذشته است نباید اجازه داد در دستیابی به این برنامه و هدف خود موفق شود. هرچه گرفتاریهای بینالمللی نظام بیشتر و پیچیدهتر میشود باید همزمان با آن نافرمانی مدنی و مقاومت منفی، مردم عرصه را بر این رژیم تنگتر کنند تا سرانجام با تلفیق این دو نیرو رژیم سرنگون گردد.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|