آیا چیزی در قیام تونس یافت میشود که ما ایرانیان از آن بیاموزیم؟ ما در تونس شاهد آغاز یک پایان هستیم، آغاز فرو پاشی یک نظام دیکتاتوری که بر دوش استقلال و خواستهای ضد استعماری مردم بیش از ۵۴ سال پیش، قدم به عرصه ی وجود گذارد. اما آنچه آموختنی ست آنست که جرقهای بسنده بود که ارکان دیکتاتوری را به لرزش در آورد و نظامی را که بر اساس استعمار درونی، غارت ثروت و محرومسازی مردم از ابتداییترین حق و حقوق انسانی، آزادی در گزینش و بینش، بنیانگذاری شده بوده است، از هم فروپاشد.
این جرقهی ویرانگر بارگاه استبداد، از محمد بوزازی، فروشندهی میوه در کوچه و بازار، برخاست. در اعتراض به ماموران انتظامی که گاری میوهی او را مصادر نموده، مورد توهین و تحقیر قرار داده و از رسیدگی به شکایات او خودداری کرده بودند، در برابر شهرداری خود را به آتش میکشد. بوزازی ۲۶ سال داشت و فارغالتحصیل دانشگاه بود. برای امرار معاش خود و خانوادهاش به دستفروشی میوه پرداخته بود. از آن نقطهای که بوزازی خود را به آتش کشانده بود، قیام مردم تونس آغاز میگردد. خبر و ویدیوی خودسوزی بوزازی و تظاهرات مردم شهری سیدی بوزی، به سراسر تونس و جهان عرب مخابره میشود و بر صفحه تلویزیونها در جهان عرب نقش میبندد. زنی در الجزیره از محمد بوزازی تشکر میکند که او را از هراسی که از استبداد در دل گرفته بوده است رها ساخته است. طغیان و خروش مردم تونس قبل از هر چیز ریاست جمهوری خودکامه و دیکتاتور را وادار به هزیمت نمود. در تظاهرات خیابانی تا کنون نه فریاد الله اکبر بگوش و نه بوی دین به مشام میرسد. سخن از رهایی از نظم و نظام دیکتاتوری است و کسب آزادی.
اما حکمت در چیست که خودسوزی فردی در اعتراض به تحقیر و توهین و بیعدالتی در یک جامعه، مردم را به عصیان و طغیان میکشاند و بسوی رهایی و آزادی گسیل میدهد، اما در جامعهای مثل جامعهی ما مردم تماشگر بدترین جنایاتی میشوند که در پیش چشمشان صورت میگیرد. هم به تماشای اعدامها میروند و هم بدون هرگونه واکنشی ناظر بر جان دادن جوانی میشوند که در اثر ضربات دشنهی جنایتکاری در خون خود غلتیده است. البته چه انتظاری میتوان داشت وقتی که ماموران «انتظامی» خود به تماشاگران پیوسته بودهاند.
عدم واکنش ماموران در واقع تایید و تصدیق جنایتی بود که در پیش رخشان صورت میگرفت.
اما از آنجائیکه، نظام اسلامی در قصاص و کیفر مهارت خاصی دارد. قاتل را کمتر از دو ماه بهمان محل بازمیگردانند و در انظار عموم و یا آنان که شاهد وقوع جنایت بودند، به دار مجازات میآویزند. اما چرا مرد جوان رشیدی، جوان دیگری در سن و سال خود را به خون میکشاند، انگیزهها چه بوده است البته که با ابزار قصاص و کیفر، مبهم و ناروشن میماند. از کجا معلوم که مرد جانی دچار جنون، نبوده باشد؟ نه اینکه در حقوق اسلامی جنون لزوما معذوریتی بشمار میآید. اعدام بدون محاکمه با رعایت حق و حقوق انسانی بر اصل برائت از گناه و دفاع از خود، تنها چیزی که مورد تایید و تصدیق قرار میگیرد، اخلاق و اصل انتقامجویی است. که کیفر جنایت، جنایت است. بکشی، کشته میشوی، امری است الهی که طبیعی نیز جلوهگر میشود. بنابراین دلیلی نیست که انزجار عمومی را برانگیزد.
بدون تردید داستانهای هولناک درباره تنبیه و مجازات، شکنجه و تجاوز به دگراندیشان و مخالفان رژیم، قتلعامها در زندانها، اعدامهای روزانه، بگوش مردم میرسد، اما وجدانشان را تحریک نمیکند. درست است، پس از گذشت ۳۰ سال، از آزادی اهدایی برای برگذار ی انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری بهره برگرفتند در اعتراض به دزدان رای مردم بهپا خاسته، حکومت را مورد مواخذه قرار دادند که "رای من کجاست." اما همچون سی سال گذاشته بدامن "الله اکبر " پناهنده شدند. در رو در رویی با خشم و خشونت و بیرحمی، موجهای خروشان جنبش فرو کش نمود. نظم و انضباط شریعتی بار دیگر برقرار گردید. محاکمههای جمعی ۵۰ نفر یکجا، بازجویی و شکنجه و کشتار در زندانها آغازیدن گرفت. خانوادههای داغدیده حتی از دفن و کفن و عزیزانشان، محروم گشتند. جنایات کهریزک، فصل تازهای را در اعمال خشم و خشونت علیه بشریت، گشود. در شکنجهگاه اسلامی کهریزک است که مبارزین راه آزادی را عریان نموده، مورد ضرب و شتم و تحقیر و خواری قرار میدهند. ابعاد خشم و خشونت چنان عمیق و وسیع بوده است که سه تا از نازنینترین وجودهای این جامعه جان میسپارند.
اعدامها هنوز ادامه دارند، هر اعدامی دلخراشتر از اعدامی دیگر. اعدام کردهای جوان، رشید و روشنفکر و وطنپرست، به یک امر عادی تبدیل شده است. همه محارباند.نه به آن دلیل که علیه ولایت و الله اسلحه کشیدهاند و جنگیدهاند بلکه بآن دلیل که به نه گویی شهرت یافته بودند. آقای خضری را به جرم داشتن رابطه با پژاک، در کرمانشاه دستگیر میکنند. پس از ۴۱ روز شکنجه به زندان ارومیه و از آنجا به قزوین و سرانجام در زندان ارومیه در هفتهی گذشته بدار مجازات میآویزند. خضری از خود نامهای بجا گذارده است که سندی است بر جنایات هولناکی که بدست قاضی و بازجوی مومن و مسلمان و در حضور کتاب قران، صورت میگیرد. صبح دوشنبه نیز رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی اعلام میکند «جعفر کاظمی» و «محمد علی حاج آقايی»، دو زندانی سياسی در اوين اعدام شدهاند. رادیو فردا گذارش میدهد که هر دوی اين زندانيان، متهم به ارتباط با سازمان مجاهدين خلق بودند. از خانم کاظمی نقل میکند که وقتی دوشنبه برای ملاقات همسرش، آقای کاظمی به اوین رفته بود. باو خبر میدهند که همسرش و همپروندهاش در صبح سحر بدار آویخته شدند.
این داستان یک روز و یک ماه و دو ماه و یا یکسال و دو سال نیست. سی سال است که مردم ما به حکومتی تن دادهاند، که کوچکترین حق و حقوقی برای انسان قائل نیست. تنها نمیتوان خشم و خشونت و شمشیر را مسئول سکوت و خاموشی مردم دانست. بسیارند آنان که هنوز برآنند که شمشیر، قهر و قدرت، خشم و خشونت، مسئول اصلی سرکوب و ارعاب و ایجاد ترس و وحشتاند و باین واقعیت توجه ندارند که بدون شریعت، شمشیر کاری نیست. برندگیاش را از دست میدهد. سرنگونی دیکتاتور تونس، بن علی، زین العابدین، حکایت از این واقعیت میکند که در رژیم «الدستور» شریعت با شمشیر همراه نبود. بن علی، دگراندیشان و مخالفان را محبوس میساخت نه به جرم «محاریه» و یا «مشرک» و «منافق» و یا چریک و مجاهد. او خود را مجری احکام قرآنی و برقرار کننده نظم و انضباط شریعتی نمیدانست. اگر شمشیر را به شریعت صیقل میداد براحتی میتوانست آنرا بر سر هر جنبندهای بجرم محارب فرود آورد بدون آنکه انزجار مردم را برانگیزد. تنها شریعت است که کینخواهی و کیفردهی، خشم و خشونت را توجیه و مشروع نموده و جامعه را به پذیرش آن عادت دهد. اگر مردم تونس به خودسوزی بوزازی واکنش نشان میدهند به آن دلیل است که به قصاص و کینخواهی، به اعدام و مجازات محرومین از ابتداییترین حق و حقوق انسانی، خو نگرفتهاند. آنها هشت سال جنگ و خونریزی، کشتار منافق و مجاهد و چریک، دمکرات و آزادیخواه، قتلهای زنجیرهای و وقایع کهریزک را تحمل نکردهاند.
بعضا بر آنند که انسان بنده ی شکم و ضرورتهای زندگی مادی هستند. درد مردم، درد بیکاری و گرانی ست، گویی که عاری از احساساند و عاطفه، از باور به اصلی و اصولی، به رسم و رسومی و سنتی. اگر چنین است فهم ما از انسان، چگونه میتوانیم از مردم انتظار داشته باشیم به قصاص و جنایت، به خشم و خشونت واکنش نشان دهند و درد و رنج نهگویان و دگراندیشان را از زمان دستگیری تا زمانیکه طناب مرگ به گردنشان آویخته میشود، حساسیت نشان دهند و بجوش و خروش درآیند. مادیگرایان برآنند که اول باید به شکم مردم برسی. شکم گرسنه که نمیتواند به حق و حقوق بشری بیاندیشد، به انسان بودن؟ چگونه میتوان از انسانی که به شکم و نیازهای مادی میاندیشد، انتظار داشت که حلقه مرگ را بر گردن مبارز، حلقه مرگ به گردن خود و جمع و جامعه احساس کند. که اعدام را توهین به انسان و خوار ساختن انسانیت بشمار آورد و برای براندازی آن به پا خیزد؟ البته بیگانکی با انسان تنها از مادیگرایی برنمیخیزد بلکه در جامعهی ما از شریعت دین اسلام است که ریشه گرفته است. شریعت برای آنکه بشر را بنده الله نماید با خویشتن خویش بیگانهاش میسازد. باورمند دیگر نمیتواند به آزادی خود بیاندیشد. چون بعنوان بنده نه آزادی را تجربه میکند و نه بوجود آن بعنون جوهر انسانی آگاه میگردد. تسلیم و اطاعتی که در ما از ظفولیت نهاده میشود ما را به بیگانگی با خویشتن، خو میدهد. ما میاموزیم که انسان هیچ و الله همه چیز است. بما میآموزند با شناخت الله است که بخودشناسی میرسی. در نزد عرفا و علمای ما کسب هیچ شدن و غرق شدن در الله، رسیدن به قله کمال انسانی ست. نقش شریعت را نمیتوان در شکل بخشیدن به کنشها و واکنشها، به احساسات و عواطف ما کماهمیت انگاشت.
اما در عین حال این زمزمه بگوش میرسد که نباید به رهایی بلکه، باید به همزیستی اندیشید. به شریعت نباید هرگز دستاندازی نمود. این شمشیر است که باید مهار شود. مسلم است چنین استدلالهایی راه به آینده نمیبرد. یا روی بگذشته دارند و یا اینجا و هماکنون است که مرکزی ست. آنچه جامعه ما را به این بیتفاوتی و بیگانگی با خوییشتن، کشانده است، آن است که نه شناختی از خود داریم و نه شناختی از آینده. این شناخت تحت حکومت وحشتآفرین شمشیر و شریعت هرگز نمیتواند رشد و نمو نماید. چون تحت نظم شریعت باید آن چیزی باشیم که نیستیم. تظاهر از ضروریات بقا ست. بنابراین، نمیتوانیم باشیم آنچه هستیم. ضرورتا دارای دو چهره هستیم. حجاب نماد این دو چهرهگی ست. یکی بیرونی است قابل قبول، دیگر درونی است و خصوصی. این است که نه میدانیم کی هستیم و نه میدانیم که چگونه میخواهیم باشیم. هم بخود دروغ میگوییم، هم بدیگری. چون ضعف و حقارت و خواری و بندگیای که دچار آن هستیم باید بپوشانیم. کافی ست که به بحثهای اخیر دگر اندیشان بنگری تا این حقیقت برت روشن گردد.
فیروز نجومی
Fmonjem@gmail.com
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|