خبر اندوهناک درگذشت این سرآمد روشنفکران و متفکران لیبرال ایرانی داریوش همایون را نخست با ناباوری و سپس با غم جانکاه پذیرفتم. همایون مردی بود برای همه فصلها.
در یک وجود مجموعه ای بود از یک متفکر طراز اول، یک نویسنده بی نظیر، یک روزنامه
نگار صاحب سبک، یک مفسرسیاسی در طراز جهانی، یک عنصر تشکیلاتی و برتر از همه یک ایرانی به تمام معنی متمدن و مدرن. چگونه میتوان محروم شدن ازایزش با چنین دوستت واستادی را به سادگی توصیف کرد؟ مرگ نا بهنگام او برای آزادگان و مبارزان ایرانی یک ضایعه است و برای دوستان او یک فاجعه جبران نا پذیر.
آشنائی و سپس دوستی من با همایون از پاریس و در ماه های نخستین پس از انقلاب آغاز شد و طی سی و دو سال پایه های این دوستی و همکاری هر روز مستحکمتر و گسترده تر از پسش تداوم یافت. برای آخرین بار روز یکشنبه 21نوامبر گذشته هردوی ما مهمان دفتر سیاسی حزب مشروطه ایران بودیم و در مورد تحریم ها و هدفمند کردن یارانه ها در فضای مجازی با دوستان حزب مشروطه گفتگو کردیم. با از تریبون مشترک سخن گفتن با اوفرصتی بود بسیار گرانبها و هر بار که چنین امکانی در اروپا ویا در لوس انجلس رخ میداد با استقبال دوستان به ویژه ایرانیان مقیم کالیفرنیا رو به رو میشد. غالبا بدون آنکه از پیش هم آواز شده باشیم سخنانمان به شیوه ای نا خودآ گاه مکمل یکدیگربود.میگویند چنین تفاهم فکری (Empathy) طبیبعی میان افراد به ندرت رخ میدهد. با آنکه ما از دو گذشته بسیار متفاوت و دو خانواده سیاسی معاند، یکدیگر را در تبعید شناختیم باید اذعان کنم از نقطه نظر تفکر سیاسی واجتماعی طی سه دهه گذشته به کمتر کسی تا این حد احساس نزدیکی کرده ام. همایون برای نه تنها جوانان بلکه اکثر ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی یک مبارز نمونه و یک راهنما وکوشنده ایده آل بود. او یکروز پس از فرار از ایران آسوده ننشست و جزتلاش در مسیر نجات ایران به مشقله ای نپرداخت.
مقالات او بعد از انقلاب برای اولین بار در پاریس و در "ایران و جهان" به چاپ رسید. نخستین مقاله اودر شماره 108 مورخ دوشنبه 5 مهرماه 1361این نشریه تحت عنوان:
" نامه ای به خودمان : میهن پرستی، گریه کردن به خاطر کشور نیست" با این شعر رودکی چنین آغاز می شود:
اندر بلای سخت پدید آید فضل و بزرگواری و سالاری
مانند مرغ افسانه ای که از میان پیکر آتش گرفته و خاکستر شده اش بار دیگر زندگی می یابد ، ملت ایران بار ها از نو زاده شده است. این ملت که در همه تاریخ نیرو مند ترین و بد ترین دشمن خود بوده است در عین حال یک توانا ئی باور نکردنی برای باز زائی و از نو اغاز کردن از خود نشان داده است. هر بار یا هجوم دشمن خارجی گه همواره از همکاری فعال یا غیر فعال ایرانیان بر خوردار بوده اند ، و یا هرج ومرج داخلی ایران را به پرتگاه نابودی برده است و هر بار این ملت خود را رهانیده است و باز سر بلند کرده است.
ما سه هزار سال دوام آورده ایم و این بار هو دوام خواهیم آورد این جماعت دشمن که به نام ایرانی بر کشور ما حکومت می رانند دیر یا زود در دریا ی خونی که راه انداخته اند غرق خواهند شد. یکبار دیگر ایرانی خواهد توانست بگوید که میهنش به او تعلق دارد . سیر ناگذیر جامعه ایران به سوی پیشرفت ادامه خواهد داشت. زنان و مردان ایرانی به باز سازی کشورشان خواهند پرداخت.
در این میان ما اوارگان چه سهم و نقشی داریم؟ جای ما درکجاست؟ ما صدها هزار تنی که یا ترجیح دادیم ویا مجبور شدیم که از کشورمان بگریزیم چه کرده ایم و چه میخواهیم بکنیم؟ کارنامه ما چیست و چه خواهد بود؟ ما را چگونه قضاوت خواهند کرد؟
کمتر کسی می تواند ما را ملامت کند که چرا ایران را ترک گفتیم. بسیاری از ما اگر می ماندیم به بهانه های گوناگون کشته و یا زندانی می شدیم. کم نبودند همکاران یا همسایگان یا خدمتکاران یا آشنائی که به کمال میل ما را به دست کمیته ها و پاسداران می سپردند و ترتیب نابودی ما را به دست آنان می دادند. کم نبودند کسانی که یا می خواستند حسابهای شخصی یا سیاسی را با ما تصفیه کنند، یا حسادت خود را فرو نشانند ، یا سهمی از اموال و زندگی ما هر چند ناچیز بود ، بگیرند و یا خدمتی به جمهوری اسلامی به زیان ما انجام دهند، یا صرفا از دیدن درماندگی ما لذ ت ببرند.
کسی نمیتواند ما را ملامت کند که چرا نماندیم و شاهد سیاهروزی روز افزون هم میهنان خودمان نشدیم و نخواستیم زندگی خود را تلخ تر از آنچه بود بکینم. آننهائی که خودشان میخواهندو می خواستند جای ما باشند و نخواستند یا نتوانستند خطر یا رنج مهاجرت نا گزیر به خارج را بر خود هموار کنند ممکن است به حال ماغبطه بخورند ولی حق سرزنش ما را ندارند.
برای ما آسان نبود که از تمام چیزهائی که در زندگی عزیز می داشتیم جدا شویم . بسیاری از ما هنوز هم حسرت ایران را می خوریم ، با همه آسایشی که زندگی در خارج نسبت به ایران دارد. اگر حکومت آخوندی و اوباش نبود ما با کمال میل به میهن باز می گشتیم. ب اینکه می دانیم در این چند سال چه بر سر شهر و دیار ما آورده اند و چه ویرانه ای از خود به جای گذاشته اند.
در اینجا که هستیم چند ان زندگی خوشی نداریم. درد غربت، بلا تکلیفی ، بیکاری و بیهودگی ، ته کشیدن و تحلیل رفتن پس اندازها ، نا آشنائی به زبان و محیط ، مشکل اموزش فرزندان ، از همه بد تر ، احساس بی ریشگی و از دست دادن وطن ، مسائل همیشگی ما است.اکثریت بزرگ ما در در سرزمینهای بیگانه جا نیا فتاده اند و به زندگی تازه خو نکرده اند. آنها خود را تحقیر شده و بی خانمان و موقتی حس میکنند ، گذشته از یک گروه کوچک که توانسته اند عملا ایران را فراموش کنند بقیه حسرت ایران را می خورند.
خیابانهای شهر های آمریکا و ارو پا را با زر و سیم فرش نکرده اند و فرصت کار و در آمد از در و دیوار نمی ریزد.در همه جا به ایرانیان خوش آمد نمی گویند و در بیشتر موارد با آنها رفتاری سرد و از روی بنده نوازی می شود. زمان هائی است که دشمنی را در اینجا و آنجا به اسانی می شود د ید. بیشتر ایرانیان خارج شب های دراز از بیم اخراج شدن نخوابیده اند.بسیاری از آنها در جستجوی پناهندگی از این کشور به ان کشور رفته اند.
بعد هم خبر های هر روزی جنگ و کشتار، نا امنی و نا یابی است و کثافتی که سر تا پای ایران اسلامی را پوشانده است و منظره آن دنیا را آشفته کرده است. ما دائما نگران عزیزان ، دوستان و کسان خود هستیم که به دست این گرگان افتا ده اند. نگران کشوری هستیم که هروز زخم های تازه پیکرش را می پوشاند.
آنهائی که در آن دوزخ گرفتار شده اند حق دارند حسرت حال ما را بخورند ولی ما هم بر بستر گلها دراز نکشیده ایم . ما نمیگو ئیم دست کمی از همیهنانمان در ایران نداریم ولی ما هم قربانی این انقلاب شده ایم............
زمانی که این مقاله انتشار یافت غوغائی به پا کرد، هنوز همه نمیدانستند همایون کجاست و از آن هم عجیب تر برای خوانندگان این مقاله نشان دادن روحیه مقاوم و شکست ناپذیر او بود.
چاپ نخستین مقاله همایون در نشریه ایران و جهان برای دست اندرکاران آن نشریه بسیار گران تمام شد. آن زمان دورانی بود که همه از چپ و راست همایون را هدف حملات نا منصفانه خود قرارمیدادند. اما همکاری همایون با نشریه ایران و جهان تنها محدود به آن مقاله نبود، ده ها مقاله از وی طی مدت چند سال اول بعد از انقلاب در ایران و جهان منتشر شد و سرانجام او مجموعه این مقالات را در کتابی به نام " نگاه از بیرون " انتشار داد.
یکی از ماندگارترین آثار فعالیت های همایون تشکیل حزب مشروطه ایران بود، اندکی پس از پایان تلاش های نا فرجام شورای مشروطیت همایون از زبده ترین جوانان هوادار مشروطه پادشاهی دعوتی به عمل آورد و موفق شد هزاران تن از جوانان وطن پرست را در شاخه های متعدد این حزب در سراسر اروپا و آمریکا و حتی استرالیا و آسیا تشویق به فعالیتهای حزبی وکار سازمانی کند. اگر هیچ اثر دیگری از این همه توشه ای که همایون از خود به یادگار گذاشته است به جای نماند همین تصور و شهامت تأسیس یک حزب آنهم در خارج از کشور و بر خلاف پیش بینی همه زعمای قوم خدمتی در خور ستایش بی پایان است. عجیب است که چگونه این همه استعداد میتواند در وجود یک فرد متمرکز شود. استعداد هائی که قاعدتاً باید با هم در تناقض باشند. چگونه میتوان متفکر بود آنهم نه یک متفکر معمولی بلکه متفکری در بالاترین سطوح که اگر به یکی از زبانهای بیگانه مطلب نوشته بود امروز نام او در ردیف بزرگان و متفکرانی چون ریموند اَرون (Raymond Aron)و یا والتر لیپمن(Walter Lippmann) و جیمز رستن (James Reston) در خاطره ها باقی میماند.
او مبتکر اندیشه نوین و نگرشی ژرف به مسائل بود، همایون علاقه بی سابقه ای به خواندن داشت، نه تنها بر متون کهن فارسی مسلط بود بلکه دامنه مطالعات خود را در زبانهای خارجی و به ویژه انگلیسی هروز بیش از پیش گسترش می داد. در گفته هایش اغلب از جیمز بیجت (James Bagehot) متفکرسر شناس انگلیسی و نخستین سر دبیر مجله اکونومیست (Economist) نقل قول میکرد و چه قدر به این مجله و افکار معتدل و لیبرال این نشریه علاقه مند بود. بیشترین روزنامه نگاران ایرانی که در سالهای تبعید با آنها آشنا شده ام از شیوه ممتاز اورا بسیارمیستایند . همایون نویسنده ای برجسته و ممتاز بود. این صفات همراه با تسلط او بر مسائل بین المللی نوشته اورا همیشه زنده و آموزنده عرضه میکرد. پشتکارودانش تشکیلاتی او در پدید آوردن، توسعه و تدآوم حزب مشورطه به خوبی نشان میدهد که چگونه او موفق شده بود با به کار گر فتن هوش و استعداد بی نظیر خود همراه با دیسپلین شبه نظامی و پر کاری کم نظیر در همه این فعالیتها درخشان شود. . به حق مصداق سخن سنائی بود:
هرکه دراو جوهردانائی است
در همه کاریش توانائی است
با همه این احوال از اولین برخورد با همایون تواضع و خوش رفتاری او جذاب و دلپذیر بود
آن پرسشی که در ذهن انسان بی پاسخ می ماند چگونگی پر کردن خلائی است که از دست دادن انسانهای نمونه چون همایون ایجاد میکند. چگونه میتوان کسی که بیش از سی و دو سال آسودگی را بر خود و خانوا ده اش دریغ کرد و در عوض بدون انتظارهیچگونه پاداشی مقاله و کتاب نوشت، هزارها ساعت سخن گفت، طی سفرهای پیاپی و طولانی به امور تشکیلاتی و مبارزاتی پرداخت به این سادگی از دست داد؟ به جرأت میتوان گفت که امثال همایون بسیار نادرند و سفرنهائی اودر این روز های پر آشوب و سرنوشت ساز ضربه ای است جبران نا پذیربر پیکر مبارزان برونمرزی.
آنچه باقی مانده است و نور امید بر آینده می تاباند جوانانی هستند که در مکتب همایون میهن پرستی، آزادگی و فداکاری در راه نجات کشور را آموختند. داریوش همایون به همه ما آموخت که چگونه میتوان از یک ناسیونالیست افراطی به بک لیبرال میهن دوست تحول یافت. او به ما نشان داد که میان میهن پرستی ، لیبرالیسم و آزادی خواهی نه تنها تضادی نیست بلکه این ویژگیها زمانی که در کنار هم قرار گیرند از کارائی و موفقیت بسیار بالاتری برخوردار خواهد بود. امروز اگر داریوش همایون در کنار ما نیست اما افکار، نوشته ها و نمونه های از خود گذشتگی و فداکاری که از خود به یادگار گذاشته است مشوق و راهنمای نسل جوان است وخاطره او در مسیر آزاد سازی ایران و استقرار ی حکومتی دموکرات و لیبرال ،در ایرانی شادوآزاد رهنمود نسل جوان خواهد بود.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
گل آقا
بهتر بود در رابطه با این خبر عکس مناسبتری چاپ میکردید
February 10, 2011 04:41:30 PM
---------------------------
حق
درود بر شما آقای شاهین فاطمی گرامی که دهه ها یار و یاور زنده یاد دکتر همایون بودید و برای این نوشته زیبایتان در سوگ و گرامیداشت او. آن زنده یاد شما را مردی خستگی ناپذیر توصیف کرد و بواقع که مردی خستگی ناپذیر هم هستید. من با آنکه شما را هرگز از نزدیک ندیده ام ولی سالهاست که شما را از طریق رادیو و تلویزیون می شناسم. من با افکار شما از طریق مصاحبه های هفتگی تان با آقای حسین مهری بسیار گرامی ۱۲ یا ۱۳ سال پیش آشنا شدم و چقدر از شما آموختم. وقتی ۲ یا سه سال پیش با محتویات فکری حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و با افکار و بویژه منش مبارزه زنده یاد دکتر همایون آشنایی پیدا کردم، همکاری و همدلی شما با این حزب و آن زنده یاد قوت قلب زیادی بمن داد که به بیراهه نرفته ام. درک سخت ترین مقوله ای که لازمه لیبرال دمکراسی است و من با درک آن مشکل فراوانی داشتم رواداری با مخالفان و دوری از تعصب بود. حال درک می کنم که چقدر با این مقوله ها بخصوص بیگانه بودم. دکتر همایون این نقاط ضعف بزرگ مرا تشخیص داد و در هر فرصتی در اینمورد بمن هشدار می داد. حال می بینم که همه چه موافقان و چه مخالفان او چقدر از رواداری دکتر همایون در طی حیات پر بارش او را تحسین می کنند و این شاخصه ی مهم او چه تحولی در خود آنها بوجود آورده است. بنظر من، این یکی از بزرگترین دستاوردهای او بود بویژه در این دوران خطیری که با آن دست به گریبان هستیم. چقدر خوشحالم که جشن ۸۰ سالگی آن بزرگمرد تاریخ معاصر ما به جشن گرامیداشت او هم تبدیل شد تا بداند که قدر او را می دانیم. چقدر هم غم انگیز است که نماند تا روز آزادی ایران را ببیند و در سرزمینی که به آن عشق می ورزید و ۷۰ سال برایش مبارزه کرده بود چشم از جهان ببندد. یادش همیشه زنده و گرامی باد.
درگذشت زنده یاد دکتر همایون را به شما تسلیت عرض می کنم. با تشکر فراوان از شما دکتر همایون گرامی، مرد خستگی ناپذیر. برایتان آرزوی تندرستی و پیروزی دارم.
پاینده ایران و ایرانیان راستین
February 04, 2011 10:33:26 AM
---------------------------
اناهیتاخزائی
گر چه بی توبودن سخت است
اما راه اندیشه های تو را پیمودن همیشه هموار
برای آنچه که قلم زدی
و برای آنچه که جاودانه تاریخ شد
سپاسی بیکران به روح جاودانه ات
افسانه می شویم)
با دستهایی که بوی سحر می دهد
و نگاهی که طعم معجزه
در ذهن مردمان
در کالبد زمان
افسانه می شویم
با اندکی درنگ
حس با تمامی نجابت در وجود ماست
بگذار
بگذرد
این لحظه های گریه
این حس ناب عشق
وقتی که پر کشیدیم
از کنج لحظه ها
و اوج گرفتیم به وسعت زمان
در دید مردمان
افسانه می شویم
از دفتر دست نوشته های من
آناهیتا خزائی
February 03, 2011 05:19:21 AM
---------------------------
|