حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
بر برگِ خشک چنارهای خیابان پهلوی، به یادت پا می گذارم

February 04, 2011

جمعه 15 بهمن 2569 = February 4, 2011

اسفیدواجان گویای من
 

به یاد داریوش همایون
شنبه ، نهم بهمن ماه 1389 قصد سفر داشتم ، با خودم گفتم قبل از دور شدن از خانه و دسترسی نسبتاً راحت به اینترنت ، سراغی از دنیای خبرهای گوناگون بگیرم ؛ از قاهره و اسکندریه ، از تونس و هر کجای دیگر که این روز ها هر کدام آبستن خبری اند . امّا با ورود به فضای مجازی با خبر ناگوار درگذشت دکتر داریوش همایون مواجهه شدم . خبر آنقدر برایم ناگوار و غیر منتظره بود که تمام بدنم را سُست کرد و باعث جاماندن من از اتوبوس و سفر شد . خبر اگرچه تلخ ، ولی واقعیت داشت . شاید زیباترین بیان ، از شرایط پیش آمده ی امروز ، یعنی مرگ دکتر همایون و اعدام زهرا بهرامی ، معترض سیاسی که در سال گذشته بازداشت شد ، آن کلامی باشد که فروغ با خود زمزمه می کند :

“به مادرم گفتم : دیگر تمام شد

گفتم : همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد

باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم . . .”

کلام را در همین نقطه به پایان می برم و شما را دعوت می کنم تا به همراه من ، جمله هایی که از مصاحبه ی آقای همایون با نشریه ی اینترنتی تهران ریویو ، که به گمانم آخرین مصاحبه ی مطبوعاتی ایشان باشد ،گردآوری کرده ام را ، بخوانید . یقین دارم پس از این ، نام ایشان برای من با این مقاله گره خواهد خورد .

در اینجا می توانید به اصل مقاله در تهران ریویو دسترسی پیدا کنید .

. . . باید توجه کرد که این جنبش برای تکان دادن جامعه شروع نشد. این جنبش با شعار «رای من کو» آمد. تقلب انتخاباتی صورت گرفته بود. مردم به آن تقلب اعتراض کردند و به خیابان‌ها آمدند. در این مرحله حرکتی صورت گرفت و رژیم هم غافلگیر شد و نتوانست مقابله کند و آن صحنه‌ها را شاهد بودیم. اما آن جنبش سبز نبود. آن یک جنبش اعتراضی به انتخابات بود. جنبش سبز از آن هنگام شروع شد. یعنی این مردمی که به دنبال رای‌شان بودند، نگاه کردند که برای چه چیزی این انتخابات و این رای را می‌خواستند؟

از آن جاست که ما شروع جنبش سبز را می‌بینیم. جنبشی برای دگرگون کردن فرهنگ سیاسی ایران و اصولا برای دگرگون کردن ذهنیت سیاسی ایرانیان. کوشندگان جنبش سبز که عده بی‌شماری هستند حرکت به سمت ژرفای مساله را آغاز کردند: مساله فقط تقلب در انتخابات نیست. مساله خیلی ریشه‌‌دار تر از تقلب انتخاباتی‌ست. از آن زمان اندک اندک جنبش سبز شکل گرفت که همزمان شد با افزایش سرکوب‌گری حکومت.

از این رو جنبش سبز اساسا در سطح فرهنگی و اجتماعی جریان دارد. یعنی آن مفاهیمی که سال گذشته تازگی داشت در طول یک سال بر روی آنها کار شده و امسال واضح‌تر شده است. علاوه بر این در این مدت استفاده از تکنولوژی و شبکه‌های اجتماعی توده وسیعی را به یکدیگر پیوند کرده است و مردم با هم در تماس هستند. این تبدیل به یک جنبش واقعی شده که منتظر فرصت است. در بیرون هم این جنبش همبستگی بی‌سابقه‌ای را به وجود آورد. در آغاز این جنبش همه را با هم متحد کرد. کم کم فرصت‌طلبی‌ها و سودجویی‌ها نیز شروع شد. عده‌ای به فکر استفاده کردن از موقعیت افتادند. این سخنانی هم که در بیرون از ناکارآئی سران جنبش سبز پخش می‌شود توسط این عده است که به دنبال سودجویی‌های خود هستند. اما مردم در ایران خریدار این حرفها نیستند و با تمام محدودیت‌ها و مشکلات آشنایی دارند و می‌دانند که هیچ رهبر و سخنگویی در جنبش نمی‌تواند در برابر این سرکوب بی‌رحمانه بیش از این کاری صورت دهد.

وقتی از بیرون به این جریان نگاه می کنم، می‌بینم که آنها (سران جنبش) نسبت به بسیاری از کسانی که در بیرون یا خودشان ادعای رهبری می‌کنند یا دیگران سعی می‌کنند از آنها رهبر بسازند، انحرافات بسیار کم‌تری دارند.

جامعه ایرانی، جامعه چند صدایی و بسیار متنوعی‌ست و یک طرز فکر نمی‌تواند همه را متحد کند. اما یک «فرمول» می‌تواند و جنبش سبز این فرمول است. منتها به نظر می‌رسد که این فرمول هنوز شکل نهایی خود را پیدا نکرده است و در حال شکل گرفتن است. هیچ اشکالی ندارد. همه عناصری که این جنبش را می‌سازند، دارند این صورت نهایی را به جنبش می‌دهند. باید هم اینطور باشد و ما مشتاق هستیم که نتیجه آن را ببینیم. البته باید نگران بود که به انحراف نرود.

اما در بیرون از کشور. به نظرم (گروه‌های فعال خارج از کشور) از این مسائل دور هستند. من کارهای بیرونی‌ها را می‌خوانم. به نظرم خیلی متوجه این قضیه نیستند که ما در جامعه ایران با چه نیروها و چه کسانی سر و کار داریم. ما (بیرونی‌ها) حرف‌هایی می‌زنیم، اما این حرف‌ها ممکن است با گفتمان درون ایران سنخیت نداشته باشد و باید با تفاهم بیشتر به اینها نگاه کنیم از جمله به سران جنبش سبز.

منظور کلی البته ساختن جامعه‌ای ا‌ست که گرایش‌های گوناگون، منافع گوناگون و عقاید گوناگون بتوانند در کنار همدیگر زندگی کنند، فعالیت کنند و مزاحم یکدیگر نشوند و در عین حال ملاک نیز رای اکثریت باشد.

اعتبار رای اکثریت مردم باید در چارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر باشد. این اعلامیه، نتیجه تمام مبارزاتی‌ست که لیبرال‌های دنیا انجام دادند. مبارزاتی که از 2400 سال قبل، در اسکندریه هلنیستی شروع شد و بالاخره در سال 1946 به پیروزی رسید.

دموکراسی در چارچوب جهانی اعلامیه حقوق بشر در کشوری یکپارچه و یگانه به نام ایران با تمام خصوصیات منحصر به خودش می‌تواند مبنای تعیین کننده اصول همگانی باشد.

به نظر من نباید در این دام که «مساله ایران، مساله‌ قومی است» افتاد. به هیچ وجه اینطور نیست. مساله ایران، مساله حقوق بشر و دموکراسی‌ست.

فدرالیسم یعنی تجزیه کردن. فدارلیسم یعنی ماهیت‌های سیاسی مستقل و جدا از هم که پاره‌ای اختیارات خود را به حکومت مرکزی فدرال واگذار می‌کنند. اما ایران که این گونه نیست! ایران موجود است. فدرالیسم ربطی به ایران و واقعیات ایران ندارد.

در ایران باید به کلی راه حل فدرال را به کنار گذاشت. این یک انحراف محض است. تردیدی نکنید که ترفندی‌ست برای تجزیه ایران و سرنخ آن هم به دست بیگانگان افتاده است.

راهکار مقابله با ناآرامی‌های قومی حفظ حقوق اقوام مطابق با اعلامیه جهانی بشر و میثاق‌های بین‌المللی است.

من مشروطه‌خواه هستم. مشروطه‌خواه روی سنت انقلاب 1906 و روی سنت جنبش مشروطه از پایان قرن 19 به بعد است.

آن جنبش، جنبش باززایی و روشنگری و ناسیونالیستی ایران بود. در تاریخ اروپا در قرن شانزدهم دوران باززایی و رنسانس را شاهد بودیم. در این دوره تفکر اجتماعی از سنت‌هایی مبتنی بر برتری دین به سمت برتری دادن انسان حرکت می‌کند. اومانیسم، فردگرایی، لیبرالیسم و سکورالیسم همه از قرن شانزدهم شروع می‌شود. در قرن هجدهم ما وارد عصر روشنگری می‌شویم که در این عصر تمام مبانی فکری، فلسفی و علمی تغییر می‌کند. در قرن نوزدهم ناسیونالیسم به شکوفایی می‌رسد. تمامی این مراحل (از قرن شانزدهم تا نوزدهم) را ما در جنبش مشروطه شروع کردیم. من مشروطه‌خواه به آن معنا هستم. منتها مشروطه در کشوری که نظام پادشاهی بود و این نظام را نگه داشت و به صورت مدرن‌تری هم نگه داشت.

امروز من به دنبال همان سنت مشروطه هستم ولی در جامعه قرن بیست و یکمی، و شکل پادشاهی را هم برای آینده ایران بهتر می‌دانم. اما به هیچ وجه نه تعصبی دارم و نه عاشقش هستم. هر چه هم مردم بگویند از آن اطاعت می کنم. بستگی خاصی هم به پادشاهی ندارم، اما آن را سودمندتر می‌دانم. پادشاهی و جمهوری برای من مسائل عملی هستند، مسائل سودگرایانه هستند. من تصورم این است که در جامعه‌ای که سر همه چیز دعوا است (متاسفانه جامعه ایران این گونه است) یک جایی باشد که کاملا تشریفاتی باشد و جلوی این کشمکش‌هایی که گفته می‌شود رئیس جمهور باید این بار از آذربایجان باشد، یا از کردستان باشد و… گرفته شود. اگر یک مقامی باشد که همه تصور کنند که مال همگان است و هیچ وابستگی‌ای هم ندارد و احترام همگان را داشته باشد بهتر است.

اگر خانواده پهلوی را کنار بگذاریم یا اعلام کنند که ما دیگر به این موضوع کاری نداریم، تمام است دیگر. معنی ندارد ما شخص دیگری را بتراشیم به عنوان پادشاه. اما چون آن هست و 57 سال خانواده‌اش سلطنت کرده‌اند یک توجیهی دارد. به جای پرداختن به شکل باید دنبال نظام سیاسی پیشرفته امروزی باشیم .


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites