اگر در مصر تنها ۱۸ روز مبارزهی مرگ و زندگی، کافی بود که بدهکاران بر دیکتاتور طلبکار غلبه کنند و آغازین گام را بسوی رهایی و آزادی بردارند، مردم ایران را حداقل ۳۶۰ روز، اگر نه بیشتر، لازم میآید که نظام ولایت را واژگون نمایند. این بدان دلیل است که مردم ایران تنها به دیکتاتور بدهکاری ندارند، به الله نیز بدهکارند. طلبکار اصلی الله است. چرا که دیکتاتوری که بر ما حکومت میکند جلوهی الله است. تنها اطاعت نمیخواهد بلکه تسلیم هم میخواهد. نیز اسارت و بندگی به طریق اولی. تحت دیکتاتوری حسنی مبارک، زن اجباری نداشت که نظم و انضباط حجاب را رعایت کند. جرمی به نام "بد حجابی " وجود نداشت و کسی بخاطر شکستن مرزهای آن تحت عنوان " هنجار شکن " و بخطر انداختن " امنیت اخلاقی " جامعه، مجازات و تنبیه نمیشد. ماموران انتظامی موظف به اجرای احکام جدایی جنسیت و حفظ و نگاهداری مرزهای جدایی بین زنان از مردان، نبودند. حسنی مبارک نه وزارت ارشادی داشت و نه گشتهای ارشادی. نه در کافهای را مسدود نمود و نه در کابارهای را. نه وزارتی دا شت بنام "نهی از منکر " و "امر به معروف،" و نه معرکهی نمازهای جماعت برپا میداشت و بر منبر طلبکاری، روضهی شهادت سرمیداد و امت را به تسلیم و اطاعت فرا میخواند.
نظمی که بر جامعه ما حاکم است تنها نظم دیکتاتوری نیست بلکه نظمی است که ماهیت آن شرعی است. وقتی بالاترین مراجع قانونی ما خود را متعهد و پایبند قوانین و مقرارت شریعت میدانند - و به واسطه علم و دانش از آئین شریعت است که بر راس نشستهاند- مسئول گذراندن قوانین از فیلتر شریعتاند، قوانینی که تمامی نهادهای جامعه را از خانواده گرفته تا نیروهای امنیتی و نظامی را شکل میبخشند و به تابعیت خو در میآورند. نیرومندترین ارتش منطقه، سپاه پاسداران، نگهبان نظام دین است، خود را سربازان رسالت و امامت میدانند و القاب پیامبر اسلام و امامان و انصار و نزدیکان آنها را بر خود مینهند. بهمین دلیل خشمگینتر و بیرحمتر هم از ارتش حسنی مبارک است و هم از ارتش شاهنشاهی. یعنی وقتی ارتشها و نیروهای قهریهای که با استعمار تعامل میکنند، با مردم روی در روی قرار میگیرند هنوز قادرند به وجدان محاسبهگر خود رجوع نمایند و بمنظور تداوم حکومت خودکامه یک فرد از ریختن خون مردم بیدفاع خودداری کنند. حال آنکه سپاه دین را رحم و مروتی در آئینش نیست. در آرمانی که بدان باور دارد، عطوفت و شفقت وجود ندارد. سرداران لشگر ولایت و نیروی انتظامی و امنیتی مظهر جهاد و شهادتاند. آنها آرزومند زندگی ابدیاند. چون جان خود را نثار حقیقت مینمایند. آنها به مردمی که علیهشان دست به اعتراض میزنند، به منزلهی نیروهای شیطان مینگرند. خشم و خشونت بیرحمی اگر در دست سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی در رو در رویی با مبارزین راه آزادی به اوج خود میرسد به آن دلیل است که لشگر استعمار درونی ست و با استعمار بیرونی تعاملی ندارد. یعنی لشگر حکومتی است که بزرگترین افتخارش استقلال است و خودکفایی. سپاه پاسداران، لشگر دین است. یعنی آنچه مقدس است، آنچه خوشبختی در این جهان و رستگاری در آخرت را تضمین میکند. سپاه پاسداران ثروتی را که بدست آورده است مدیون ایمان خود به زندگی ابدی بعنوان پاداش جهاد و شهادت، بشمار میآورد. سپاه پاسداران وجود خود را مدیون ظهور ولایت میداند. ارتش حسنی مبارک چنین دینی نسبت به وی به گردن نداشت. سپاه پاسداران خود را مدافع اصل و اصولی میداند که مقدس است و الهی، مظهر زهد است و تقوا، یعنی مدافع نظام ولایت. اگر نیروهای انتظامی و امنیتی رژیم دین از جمله بسیجیان و لباسشخصیها برهبری سپاه پاسداران، مبارزین راه آزادی را میزنند و میکوبند و میبرند و بدار مجازات میآویزند به آن دلیل است که آنها جانب حق را دارند. در جبههی حق است که در برابر مردم ظاهر میشوند. مسلم است آن دستی که بر علیه حق برداشته شود باید که از بیخ قطع گردد و هر زبانی که به نفی و «نه به ولایت» گشوده شود باید که از حلقوم بیرون کشیده شود.
مبارز ین راه آزادی در ایران تنها عهد خود را با دیکتاتور نمیشکنند. از پرداخت بدهکاری خویش به نظام استبداد، خود داری نمیکنند. بلکه وقتی برمیخیزند و میخروشند، عهد خود را با الله و یا جلوهی آن ولی فقیه شکستهاند. این است که با تنبیه و مجازاتی روبرو میگردند که در بیرحمی و قساوت در سراسر جهان شهرت یافتهاند. سپاه پاسداران، لشگری نیست که بتوانی آتش گلولهشان را که آماده هدف قرار دادن جانهای آزاداند با اهدای گل، فرو نهانی. یا بزبان دیگری گل میخکی قرمز بر سر لوله تفنگ پاسدار، وجدان او را بیدار نمیسازد. همچنانکه در جنبش انقلابی مصر و حتی ایران در سال ۵۷ تقدیم گل، سرباز را از آتش بروی مردم باز داشت. لشگر دین، لشگر استعمار نیست که عطر گل به مستیاش بکشاند، حیوانیت را ترک نموده حتی برای لحظهای هم که شده است به انسان و انسانیت بپیوندد.
مصریها نیز هنوز میتوانند دچار کژروی شوند و بجای آن که سبز و بارور شوند و بسوی آزادی و روشنایی سر به آسمان کشند، مانند ما ایرانیان حکومت دین برقرار نموده و ریشه هرچه عمیقتر در تاریکی و سیاهی بدوانند. میتوانند به قوانین شریعت پناه برند و تمامی جامعه را به یک زندان عظیم تبدیل نمایند. این البته که سبب نگرانی و تشویش است. اما اگر ملتی مثل ملت ایران برای کسب رهایی و آزادی ضرورتا باید از دین و برکنار ساختن دین از سیاست و زندگی اجتماعی بگذرد، چه باک. مسلم است که اگر مصریها تونسیها و حتی یمن و الجزایر از تجربه ایران نیآموخته باشند ناچار خواهند بود در پی ایران برای بدست آوردن ابتداییترین حق و حقوق انسانی خود به عقل و خرد پناه برده و بساط دین را به تعطیلی بکشانند و بر الله نام دیگری بگذارند.
آنچه تظاهرات ۲۵ بهمن ۸۹ را از گذشتهی خود جدا میسازد کم رنگی شعارهای همچون "الله اکبر،" "میر حسین یا حسین " بود. این بدان معناست که گویندگان آن شعارها یا خاموش شدهاند و یا واقعیت را نیز دریافتهاند. اما توانایی پرداخت هزینهاش را ندارند. وقایع ۲۵ بهمن، نشان داد که کم نیستند آنانی که برای رهایی و کسب آزادی آمادهی پرداخت هزینه هستند، هزینهای بس گران و وحشتزا مثل ورود در دوزخ ولایت: بازجویی، شکنجه، تجاوز و سپس بدار آویختن به جرم "محارب." نظام ولایت روزی نیست که کسی را بدار مجازات نیآویزد مبادا که مردم از حافظهشان زدوده شده باشد که چیست مجازات سرپیچی و« نه گفتن به ولایت.» در اعتراضات ۲۵ بهمن گویندگان «نه به ولایت» حضور برجسته داشتند. انتظاری هم بجز این نمیتوان داشت که جنبش اعتراضی مردم ایران هر رنگی که بخود بگیرد ضرورتا بسوی جنبش رهایی از نظم و انضباط شریعتی حاکم بر جامعه، یعنی بسوی آزادی و روشنایی سر برافرازد. چرا که براندازی ولایت نمیتواند با براندازی الله همراه نباشد. زیرا که ولایت، جلوهی الله است.
جنبش مردم ایران همچنانکه به رشد و بلوغ میرسد به این حقیقت آگاه میگردد که حق و حقوق انسانی با حق و حقوقی که شریعت دین اسلام برای انسان قائل است در ستیز و خصومت با یکدیگرند. اگر برانداختن نظم و انضباط شریعت امری ساده بود باید پس از تظاهرات ۳ میلیونی در تهران در ۲۵ خرداد ۸۸ رژیم را وادار به عقبنشینی میکرد. حال آنکه هارتر و درندهتر گردید. چرا که گفتمان جنبش سبز از جنس گفتمان قدرت بود. گفتمان براندازی ولایت که در آن دوران کم رنگ بود در ۲۵ بهمن تنها رنگی بود که درخشید و آذرخشش چشمان را خیره ساخت. انتظار میرود که با آگاهی به وحدت شمشیر و شریعت و دین و قدرت، حرکت بسوی رهایی و آزادی نیز سریعتر گردد. تردید نباید داشت که ما در آینده شاهد تظاهراتی خواهیم بود که در آن براندازی ولایت به معنای براندازی نظم و انضباط شریعت شفافیت بیشتری خواهد یافت و به مناسبتهای دیگری نیز تکرار خواهد گردید، چه فراخوانی از سوی آنان که خود را رهبر جنبش سبز میخوانند صادر شده باشد و یا نه. مگر آنکه جنبش سبز خود را با اندیشه ی براندازی ولایت به معنایی که آمد، آشتی دهد.
فیروز نجومی
ffmonjem@gmail.com
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|