این یک مقاله و یادداشت نیست، این یک حرف خودمانی است با تمام کسانی که میشناسم و نمیشناسم، این نوشته یک صحبت و یک حرف دوستانه است، خطاب به هر کسی که خواستاش «آزادی ایران» است و منشاش دفاع از مظلوم و مقابله با ظالم. این نوشته خطاب به فارسها و کردها و ترکها و ترکمنها و بلوچها و یک کلام همه ایران است. این نوشته صحبتی خودمانی است خطاب به تمام کسانی که موسوی و کروبی را باور دارند و موسوی و کروبی را باور ندارند. این نوشته خطاب به آنانی است که موسوی و کروبی را رهبر نمیدانند و قبل از همه چیز میخواهند از آنها در مورد دههی شصت و اینکه آرمان «امام راحل» را قبول دارند و ندارند چیزی بشوند. آنانی که مانند سهرابها با سربرند سبز به خیابان میروند و با سینهی سرخ باز میگردند و آنانی که جنبش سبز را به طور کل جنبش نمیدانند.
این نوشته خطاب به «کردهایی» است که نزدیک شدن به جنبش سبز را شاید «پشت» کردن به تمام ستمهایی میدانند که در طی این سالها و این دههها و شاید به بلندای این تاریخ بر آنان رفته است و در حمایت از «جنش سبز» به خیابان نمیآیند، فعالینشان در روزهایی نظیر ۲۵ بهمن کمکارند و نویسندههایشان کمتر مینویسند و در فیسبوکهایشان خاموش و آرام مینشینند. و ما چه تلخ حسرت این را میخوریم که در کنارشان و باهم برای یک لحظه آزادی مبارزه نمیکنیم.
این نوشته خطاب به «ترک»هایی است که پس از دههها پایمال شدن حقوقشان و بعد از بارها و بارها یاری نشدنشان در مقاطعی که باید به فریادشان رسیده میشد و نشد، ماهها است تماشگر «جنبش سبز» هستند. و چه واقعیت تلخی است این نبودنها و چه حسرت بیپایانی است عدم حضور گرمشان، که با هم آنچه را که میخواهیم و میخواهند به سراغشان برویم.
خطابم به «بلوچهای» ایرانی است که سنت اعدام و اسلحه و موادمخدر سالها است عذابشان داده و کمر زیر بار دردها خم کردهاند. و چه تلخ که نشده بشنویم سیستان و بلوچستان هم همراه و همگام با جای جای این سرزمین کف خیابانهای داغاش را به نسیم خنک آزادی نسپرده است.
مخاطب این نوشتهی خودمانی تمام کسانی هستند که به انقلاب و اصلاح و لیبرالبیسم و سوسیالیسم و دموکراسی و چه و چه و چه اعتقاد دارند و سالها است ایدئولوژیشان مانع یکی شدنشان شده است. مخاطبام همهی آن کسانی هستند که به جای نگاه کردن به «روبرو» به «کنارشان» همیشه نگاه کردهاند و یادشان نبوده است که آن روبرو چه خوش رقصیها که با فراغ بال نمیشود در پس همین نگاههایی که گم کرده راه نگاهاش را.
در این صحبت خودمانی میخواهم که نگاه کنید به «جمهوری اسلامی» از ۲۵ بهمن تا هر لحظهای که این نوشته به زیور نگاهتان آراسته میشود. نگاه کنید کنید که جمهوری «دروغ» با فارس و ایرنا و ایسنا و مهر و رجانیوز و کیهاناش چطور «متحدانه» دروغ میگوید و چهگونه در جمع «کوچک» یکی شدهشان «رعب» میآفرینند و نوید «وحشت» میدهند.
نگاه کنید به فحوای کلامِ ناکلامِ«گوش به فرمانهای» یک شدهیی چون قالیباف و محسن رضایی و لاریجانی و روحانی که چهگونه یک چیز میگویند و آنانی را که در قلب «مردم» نشستهاند «فتنهگر» میخوانند. نگاه کنید به کلام رادانها و مجلسیها و صدا و سیماییها که چگونه به دستور یک چیز میگویند و محمد مختاری و صانع ژاله را با «پردهدری» بسیجی معرفی میکنند و مجلس عزایاش را میدزدند و تناش را در گور میلرزانند. نگاه کنید اوج وقاحت را در کلامِ ناکلامِ موجودی به نام «حسین شریعتمداری» که همهی دروغهای تاریخ را پشت سر گذاشت تا بگوید که ژاله صانع «مخبر» توهیننامهی «کیهان» بوده است.
وقت آن است که بدانیم برای مقابله با این دیکتاتوری «دروغ» که دو سه روزی حتا اعوان و انصار خودش را به اجبار «متحد» کرده است، «همه» باید بایستیم. جنبش سبزی که تنها در تهران و شیراز و اصفهان چند جای دیگر باشد به پیروزی نخواهد رسید. اینگونه این جنبش در برابر قدرتی بیرحم که میکشد و دروغ میگوید و دروغ میگوید و میکشد، توان پیروز شدن ندارد.
اگر کردستان خاموش و آرام بنشیند و آذربایجان بیتفاوت گذر کند، ایستادن در برابر جمهوری اسلامی امکانپذیر نمینماید. اگر بلوچها و ترکمنها و عربها نیایند و نباشند، فقط باید بنشینیم تا این شب ظلمتسوز یک به یک سور عزای ما را به سفره بنشیند. جملهگی ایرانیان دارند هزینه میدهند و سخت هم هزینه میدهند. طناب دار سالها است بر گردهی کردستان نشسته است، اسلحه و قتل و غارت بلوچها و سیستانیها را خسته و رنجور کرده است، آذربایجان سالها است تاوان خوبی مردمانش را میدهد، هنوز خون نداها و سهرابها در کف خیابانهای تهران است که ژاله و مختاری دوباره رنگینترش میکنند.
قرار است روز یکم اسفند در همهی ایران برای دو کشته شدهی روز ۲۵ بهمن، محمد مختاری و ژاله صانع، در خیابانها تجمعی شکل بگیرد. اگر و باز هم این اعتراض به همان سنت و روشی باشد که در طول یک سال و چند ماه گذشته شاهدش بودیم، باز هم ندایی و سهرابی و صانعی و محمدی را باید به عزا بنشنیم. لازم است که کردها و ترکها و بلوچها همه باشند.
نیاز است «کردها» و به ویژه فعالین کرد که این روزها دیدند ژاله صانعی کرد را در خیابان که جاناش برای آرمانش رفت، روز یک اسفند باشند، فعالین کرد را صدا کنیم، بخواهیم از آنها که کردها را فراخوانی دهند. آذربایجان و مردم و فعالینش را چنین آواز دهیم، بلوچ ها و سیستانیها و ترکمنها و عربها را…
تا این اعتراضها رنگ «سراسری» به خود نگیرد و جای جای ایران به ترانهی اعترض علیه حکومت پلیسی و دروغ جمهوری اسلامی آواز نگیرد، ایران را رنگ آزادی غریب مینماید.
دوستان و همکاران روزنامهنگار، فعالین حقوق بشر و فعالین سیاسی و مدنی، به ویژه آنها که در خارج از کشور هستند، میتوانند پیشقدم این فراخوان همگانی و سراسری باشند، فقط کافی است یک بار شده همهی ایران را بسیج کنیم، با دوستانتان صحبت کنید، با فعالین قومیتها و ملیتهای مختلف در ایران، با فعالین و دانشجویان در شهرهایی که کمتر صدای از آنها شنیده میشود و انگار که صدایشان را آنچنان بستهاند که هیچگاه آن صداها را نشنیدهایم.
جنبش سبز سراسری نیست، این واقعیت را باید پذیرفت، جنبش سبز در اعتراضهایش محدود به چند شهر است، آنچنان که کردستان و آذربایجان و سیستان و بلوچستان و…. برای خواستههای به حقشان تنهایند. اما خواستههای همهی ما یکی است، این واقعیت را هم باید پذیرفت، پس برای خواستههای مشترک این اعتراض را سراسری کنیم. یکم اسفند روز خوبی است برای این شروع، اما فرصت کم است.
اعتراض باید «سراسر» ایران را فرا گیرد، تا این نشود، آن نمیشود که میخواهیم…
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|