آقای عطاالله مهاجرانی در مصاحبهایی که در آن به قرائت خود از ویراست دوم منشور جنبش سبز پرداخت، کوشید تا قرائت خویش را با سوء تفسیر از مواد نیمه شفاف و به محاق راندن مفاد شفاف ویراست منشور بجای تمامی محتوای آن بگذارد. قرائت و تأکید آقای مهاجرانی بر اینکه: هستند و بودهاند نیروهایی که سرنگون طلبند و با اتکاء به نئوکانهای امریکا میخواهند براندازی کنند و اینکه این تلاشها یکبار بصورت کمدی و دیگر بار بصورت تراژدی به صحنه تاریخ این سه دهه میهن ما آمده است و.. ، کشفیات جدیدی نیستند. رژیم حاکم سالهاست با همین بهانهها هر صدایی را که هیچ، بلکه هر آهی را نیز در سینه خفه، هر قلمی را شکسته و هر اعتراضی را با جرثقیل دار و جوخه اعدام پاسخ داده است.
آنچه هر شنونده چنین مصاحبهایی باید با ده برابر دقت بدان توجه کند در درجه اول: همنشستی مصاحبهگر در این مصاحبه با کسی است که چندی پیش بخاطر عریضه نویسی به رهبر جمهوری اسلامی آخرین ذرات سرمایه سیاسی خود را هزینه کرد. و در درجه دوم؛ پرسش بسیار سئوال برانگیز اینست: چرا باید آقای مهاجرانی درست هنگامی که حتی مجاهدین از سخن باز ایستاده اند و شخص رضا پهلوی بعنوان سمبل نیروهای سلطنت طلب، از راه سبز و روش مسالمت آمیز و حتی از نقش شایان توجه موسوی و کروبی صریحاً دفاع کرده است و حزب مشروطه ایران بعنوان یکی از همین جریانها، حتا یکسال و نیم پیش کنفرانس حزبی ادواری خود را کنفرانس سبز نامید و در جائیکه باند نئوکانها در آمریکا با روی کار آمدن اوباما به حاشیه رانده شده و دولت آمریکا رویکرد استراتژیکی خود را در منطقه تغیر داده، به کاهش نیروهای نظامی خود تا مرز خروج کامل از عراق، دست یازده است و بر مذاکره و راه حل دیپلماتیک بر مسئله هستهایی با دولت ما تأکید دارد؛ یکباره آقای مهاجرانی از جعبه جادوی خود، لولوی مداخله خارجی و مجاهد و برانداز و تجزیه طلبی و.. ، ر ا خارج و در بسته بندی ویراست دوم منشور بجای تمام مفاد آن بخورد شنونده و خواننده میدهند.
در اینکه اقلیتی حاشیهایی و پرت از واقعیات سیاسی کشورمان، در اینجا و آنجا سودای سرنگونی این رژیم را از طریق زور و یا با کمک مداخله میبینند نه مورد شک است و نه امر تازهایی. ولی با جرئت میتوان گفت و ثابت کرد که طی 32سال حکومت این نظام، این اقلیت، هرگز به اندازه امروز، اقلیتتر و بی نفستر نبوده است. و دقیقاً معمای قضیه در اینجاست که: پس آقای مهاجرانی با چنین قرائت مغشوش و بسیار نابهنگام از ویراست منشور دنبال چیست؟ آیا نقش ابو موسی عشری را در معرکه سیاسی کنونی بعهده گرفته و یا قصد کمک به پرونده سازی برای سران جنبش سبز را دارد؟ و تا آنجا که جناب مهاجرانی به یکباره بیاد مرحوم داریوش همایون افتاده با استناد به وی، لولوی کوچکتر شدن مملکت و تجزیه آنرا از جعبه جادوی سفسطه سیاسی خود بیرو میکشد. سراسر سفسطه های آقای مهاجرانی در توجیه و تطهیر مقام معظم رهبری بود و اینکه تغیر و اصلاحات زمان میخواهد و صبر. گویا این گفتهها چیزهای تازه یافتهایی هستند. ایشان بروی مبارک نمیآورد که در شرایطی که دزدی بیت المال پوشش قانونی یافته است دیگر اتهام دزدی بی معنی است. مملکت مال رهبر است و بس!
هرچه اندیشیدم نتواستم ِگره این معما را بیابم مگر در بازدید چند روز پیش مقام معظم رهبری از وزارت اطلاعات و سخنانش در مورد اینکه دستگاه اطلاعاتی باید به حمله متقابل دست زده و از موضع تهاجمی عمل کند. و من عریضه نویسی نابهنگام و معروف آقای نگهدار برای مقام رهبری را تدارکی در سمت این سناریو میدانم.
شاید هضم این گمانهزنی در نگاه اول قدری دشوار باشد ولی گر نیک بنگری .. ، چندان هم درک آن دشوار نیست.
من نمیخواهم با این گمانهزنی تا آنجا پیش روم که ادعا کنم آقای مهاجرانی، خدای ناکرده، در هماهنگی با دستگاه اطلاعاتی این مصاحبه را ترتیب دادهاند ولی میتوانم به این نتیجه برسم که این مصاحبه میتواند بخشی از سناریوی از پیش تنظیم شدهای باشد که بیت رهبری غیر مستقیم اجرای بخشی از آنرا به ایشان محول نموده است. بخش دیگر این سناریو دستگیری و یا حصر رهبران جنبش سبز است و بخش مقدماتی آن عرض حال نویسی جناب نگهدار به پیشگاه رهبری.
نتیجه میگیرم که سناریو نویسان بر آنند تا با لولو سازی از براندازی، تجزیه کشور، خطر سلطنت طلبان، نئوکانها و به خطر افتادن استقلال کشور و..، نَفَسِ جنبش سبز را در کوران اوج یابی مجدد اعتراضات خیابانی آن و شروع اعتصابات کارگری بگیرند. خود موسوی و کروبی تا آخرین لحظههای قبل از بازداشت برآن بودند تا در اعتراضات خیابانی شرکت کنند. اعتراضاتی که خود در پشت آن دلاورانه ایستاده بودند.
پرسش سوم: از آقای مهاجرای اینست: چرا در تمام این مصاحبه یک هیچ اشارهای به تشویق و یا حمایت از این جنبش اعتراضی که جنبش سبز با آن نفس میکشد نفرمودند؟ جنبشی که اگر از کار بیفتند قربانیهای نخستین آن همان زندانیان سبز و خود آقای موسوی و کروبی هستند.
فقط ساده اندیشان سیاسی هستند که میتوانند تصور کنند با خوابیدن موج اعتراض خیابانی، از جمله به کمک لولوسازیهای آقای مهاجرانی، گرگان درنده نظامی امنیتی و در رأس همه، خود مقام معظم رهبری و بیتش دست از سر معترضین و سران جنبش سبز بر خواهند داشت. آقای مهاجرانی آگاهتر از آنست که نداند با گشوده شدن کمترین روزنهای از آزادی دژ متصلب ساختار قدرت در هم خواهد ریخت و روی این اصل، رژیم این فرصت را از دست داده است تا با مردم و جنبشِ سبزِ آنان به تفاهم و تعامل مرضی الطرفین برسد.
در پایان این یاداشتِ با عجله نگاشته شده؛ بعنوان یکی از هواداران پایدار جنبش سبز، از آقای مهاجرانی میخواهم لطف نموده بعنوان متمم آن مصاحبه، تا قبل از پس فردا یعنی هشتم مارس که قرار است مردم برابر دعوتهای انجام شده و مقرر، به حضور اعتراضی در خیابانها دست زنند، نظر خود را راجع به این گونه اکسیون اعتراضی ابراز دارند تا مردم بدانند که ایشان در کجا ایستادهاند. اظهار نظر راجع به این اعتراضات و بویژه بمناسبت 8 مارس روز جهانی زن روشن خواهد کرد که برداشت وی چقدر با دیگر بزرگان جنبش سبز از جمله بسیاری مراجع تا چه اندازه شباهت دارد. بفرمایند که آیا این اعتراضات آرام و خیابانی، انقلابیگری و براندازیست یا در کادر اصلاح طلبی مورد نظر ایشان میگنجد؟ بگویند آیا این اعتراضات از واشگنتن دی سی هدایت میشوند؟ بگویند آیا برنامه سلطنت طلبها و مجاهدین است؟ یا استفاده از یک حق قانونی؟ حقی که البته همین مقام رهبری از آن با عنوان تحقیر آمیزِ «بدعتهای خیابانی» ای که ذات اقدس ولائیشان آنرا برنمیتابند یاد فرمودند.
آخرین سخن اینکه اگر رهبری جنبش سبز تسلیم مواعظی نظیر آنچه آقای مهاجرانی موعظه نموده یا مینمایند بشوند و یا تسلیم افسون دیس اینفرماتیو وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه شده و به تله بیفتند؛ نخست حمایت و اعتماد همین مردمی که اصلاح طلب هستند و نه تسلیم طلب را از دست خواهند داد و سپس، در فردای آنروز که در زیر منکنه ماشین تواب سازی رژیم بیفتند، فریادرسی برای آنان نخواهد بود. آنها که این را باور ندارد به یاد تحصن رقت بار نمایندگان اصلاح طلب در آخرین دوره حضورشان در مجلس ششم بیفتند.
از زبان هاملت باید گفت: «بودن و یا بودن! » اینست مسئله. جنبش سبز راه بازگشت ندارد و اگر قرار است مصالحهایی هم صورت گیرد باید در شفافیت کامل و با چراغ سبزِ جنبش صورت گیرد نه در پشت درهای بسته.
نگارنده این سطور بر این باور است که مردمی که موج پر شکوه سبز را آفریدند و با قربانی دادن هزینه تعمیق و گسترش آنرا پرداختند اینقدر درایت دارند تا بدانند که در عرصه پیکار سیاسی، نه تنها مصالحه و معامله هم میتوان کرد بلکه مذاکره و مصالحه و بدو بستان سیاسی نیز بخشی از مبارزه است بشرطی که شفاف باشد و از موضع قدرت و نه با عرضحال نویسی و تملق گویی.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
مسعود
اقای محاجرانی و دوستان انها در خارج به خوبی درک کرده اند که مردم ایران جمهوری اسلامی را نمی خواهند و رفتن جمهوری اسلامی مساوی با رفتن و دادگاهی شدن انها و به همین دلیل انها با کمک دولت انگلستان در طراحی نقشه ای هستند که برای حفظ نظام و خود اشتی بکنند. مردم ایران هم به درستی میدانند که نباید به حرف اینها گوش بدهند. انها صبورانه بدنبال رهبرانی میگردند که در این نظام نبوده اند و ان وقت است که میلیونها به خیبانها خواهند امد و این نظام جهل را به ذباله دانی تاریخ خواهند انداخت.
March 13, 2011 07:48:23 AM
---------------------------
افشین سالار
تلاش برای چه منظوری؟
با احترام به جناب تبریزی؛میخواهم یادآور شوم که جناب مهاجرانی مهره گمنامی نیست.به نظر من ایشان پیام مقام معذب رهبری را دریافت کرده اند و در همان راستا و بدرستی عمل میکنند.
جناب تبریزی شما درد میهنتان ایران را دارید و آقای مهاجرانی دردشان این است که مبادا مقام شامخ روحانیت زیر سوأل برود.جنایت که سهل است,پای بدتر از آنهم ایستاده اند.
تلاش و خون دل خوردنتان را میفهمم و در کنار شما هستم,اما به نظر من مهاجرانی و حسین شریعتمداری هرکدام گوشه ای از کار را گرفته اند.هم در گذشته وهم در زمان حال.
March 10, 2011 10:14:23 PM
---------------------------
|