تقریبا از میانه دوران ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی برخی از شبکههای لابی جمهوری اسلامی در خارج و نیز بخشی از دولتمردان آن وقت جمهوری اسلامی سعی کردند به جهان غرب به خصوص آمریکا این طور القا کنند که نظام جمهوری اسلامی «قابل اصلاح» است و میتوان با استراتژی «تغییر رفتار» جمهوری اسلامی را وارد بازیهای جهانی و جامعه بینالملل نمود. در این رویکرد به بازیگران جهانی این طور گفته میشد که نیازی نیست که آنان به تغییر نظام سیاسی ایران فکر کنند بلکه آنان باید به ذخایر نفت ایران فکر کنند و دست از فشارهای حقوق بشری بر رژیم بردارند.
در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی این سیاست به اوج خود رسید و افرادی نظیر هوشنگ امیر احمدی، تریتا پارسی و فرخ نگهدار سعی کردند نهایت تلاش خود را برای جلوگیری از انحلال جمهوری اسلامی انجام دهند. این افراد بدون در نظر گرفتن «ساختار نظام ولایی» و «کمرنگ نشان دادن عمدی» نقش رهبر جمهوری اسلامی سعی داشتند در یک پروژه حساب شده نقش رئیس جمهوری را برجسته سازند که متاسفانه به دلیل آشنا نبودن بسیاری از محافل غربی با ساختار قدرت در حکومت اسلامی این پروژه تا اندازه زیادی موجبات انحراف در سیاست خارجی اتحادیه اروپا و ایالات متحده را فراهم آورد و چند سالی به سیاستِ «تغییر رفتار» اعتبار بخشید.
در زمانی که خامنهای با تمام وجود و به شکل زنندهای به نهادها و سازمانهای بینالمللی توهین میکرد لابیهای جمهوری اسلامی غربیها را متوجه لبخندهای فریبای خاتمی میکردند و در حالی که خاتمی قدرت خود را در حد یک «تدارکاتچی» برای رهبر میدانست این افراد هرگز به ساختار متصلب قدرت، اختیارات نامحدود ولی فقیه و قانون اساسی متناقض حکومت اسلامی اشاره نمیکردند و هنوز هم از پایبندی به همین قانون استبدادی دم میزنند.
دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد دست کم این حسن بزرگ را داشت که «توهم اصلاحات» در «چهارچوب قانون اساسی» و نیز اعتبارِ سیاست «تغییر رفتار» فرو ریخت و به شکل آشکاری مشخص گردید اساسا حکومت جمهوری اسلامی قادر نیست وارد جامعه بینالملل شود چرا که رهبر جمهوری اسلامی خودش به صراحت تاکید کرد ادغام جمهوری اسلامی در جامعه جهانی را یک «توطئه صهیونیستی» میداند و در سخنانی دیگر مشکل حکومت اسلامی با جهان آزاد را «بنیادی» و مساله «مرگ و زندگی» معرفی نمود که باز هم بیانگر این نکته است که این رژیم در بنیان خود از برقراری روابط «عادی» و توام با «احترام متقابل» با جهانیان عاجز است.
با شکست خوردن و بی نتیجه ماندن «مذاکرات انتقادی»، «مذاکرات سازنده» و نیز «مذاکرات سعد آباد ،پاریس، ژنو و استانبول» میتوان به یک رهیافت مهم رسید و آن این است که در تحلیل نهایی استراتژی « تغییر رفتار» جمهوری اسلامی شکست خورده است و عملا این رژیم در هیچ شرایطی حاضر نیست سیاستهای مخرب و افراطی خود را کنار بگذارد.
جمهوری اسلامی در داخل، کشور را دچار بحران مدیریتی و اقتصادی کرده است و با خشونت دولتی و سرکوب مداوم از هرنوع اصلاحات جلوگیری مینماید. در روابط بینالمللی نیز با «ماجراجویی» و «سازش ناپذیری» راه هرگونه مصالحه بر سر پرونده هستهای را بسته و طبق اسناد افشا شده، در تروریسم منطقهای نیز نقش عمدهای بازی میکند و رسما سپاه قدس به عنوان بازوی ترور رژیم در منطقه در آمده است. ضمن این که سیاست خارجی اشتباه این رژیم باعث شده کشورهای عربی همواره به ایران به چشم یک نیروی تخریب کننده بنگرند چرا که جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی اعتمادی برنمیانگیزد.
با قاطعیت میتوان گفت از سال 57 تا امروز خلیج پارس هرگز به امنیت و ثبات دوران پهلوی باز نگشته و جنجال آفرینی این حکومت باعث شده نیروهای فرا منطقهای مانند آمریکا و بریتانیا که در زمان محمد رضاه شاه عملا منطقه را ترک کرده بودند به شکل فزایندهای وارد خاورمیانه و خلیج پارس شده و نقششان روز به روز پررنگ تر شود.
شاید تنها راهکار منطقی امروز برای برون رفت از بن بستهای کنونی برگزاری یک همه پرسی بر سر قانون اساسی و سپس برقراری یک انتخابات آزاد و شفاف باشد که هم از خطر درگیری نظامی جلوگیری کند و هم ملت ایران را از دست یک حکومت غیر منطقی ، افراطی و ناکارآمد نجات دهد.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|