حوادث لیبی که در بدو امر آسان به نظر میرسید اندکاندک به مسألهای قامض برای کشورهای غربی تبدیل شده است.
در روزهای نخستین این چنین به نظر میرسید که معمر قذافی مانند بن علی و حسنی مبارک به سادگی غزل خداحافظی را خواهد خواهند و از مردم خود و جهان آزاد رفع زحمت خواهد کرد. اما آنچه دست اندرکاران اشتباه فهمیده بودند تفاوت ماهوی قذافی و مسأله لیبی با شخصیتها و حوادث دو کشور دیگر بود.
درمرحله اول مصر هم از نظر سیاسی و هم اقتصادی وابسته و متکی به آمریکا بود و سرنوشت کشورهایی که آینده خود را به مقامات واشنگتن گره زدهاند کم و بیش روشن و یکنواخت است. تا زمانی که سر کار هستند مورد احترام و توصیف تملقآمیز مقامات آمریکایی و زمانی هم که روزگارشان تیره شد دوستان آمریکایی در دشمنی و کینه جوئی از دیگران پیش دستی خواهند کرد. بن علی نیز به طور غیر مستقیم با آمریکا و کشورهای اروپایی روابط سیاسی و اقتصادی داشت و زمانی که فهمید کسی از او پشتیبانی نخواهد کرد راهی عربستان سعودی شد.
مسأله قذافی و لیبی کاملاً با آن دو تفاوتهای اساسی دارد، در مرحله اول قذافی وابسته به آمریکا نیست و مانند مصر و تونس کشورش به روی تلویزیونها و خبرگزاریهای غربی باز نیست و از همه مهمتر نیاز مالی به آمریکا و اروپا ندارد و میتواند هر آنقدر که لازم باشد از نظر مالی روی پای خود بایستد و مردم لیبی را در اسارت نگاه دارد.
یک عامل دیگر که وضع قذافی را از دو قربانی جنبشهای مردمی اخیر متفاوت میسازد عامل نفت است و این که غرب به نفت نیازمند است. با وجود آنکه لیبی تنها نزدیک به دو درصد نیاز جهانی را تامین میکند و از اهمیت نسبتاً کمی برخوردار است اما همین اندک سهم در بازار بینالملی نفت کافی است تا قیمت نفت رابه شیوهای نامعقول افزایش دهد.
متاسفانه نفت نقش بسیار مهمی در سرنوشت کشورهای منطقه بازی میکند. یکی از مقامات اقتصادی انگلستان پیشبینی کرده است که اگر دامنه ناآرامیها به عربستان سعودی بکشد باید در انتظار نفت بشکهای دویست تا دویست و پنجاه دلار باشیم. پُرواضح است که در چنین شرایطی اقتصاد جهانی با سرعت هر چه بیشتر سقوط خواهد کرد و این چنین رویدادی برای رهبران سیاسی غرب زمانیکه اغلب آنها در فکر انتخابات سال آینده در کشورهای خود هستند بسیار نگران کننده است. یکی دیگر از تفاوتهای اساسی مسائل لیبی با مصر و تونس خصوصیات عجیب و غریب قذافی است. در حالی که مردم مصر و تونس خواهان دموکراسی بودند و با صراحت میگفتند که این رهبران را نمیخواهند قذافی میگوید کسی مرا انتخاب نکرده است که امروز مرا نخواهد، من رهبر انقلاب لیبی هستم و نه رئیس جمهور آن، تا آخر هم رهبر انقلاب لیبی باقی خواهم ماند و با ضد انقلاب مبارزه خواهم کرد.
شرایط لیبی و بیش از همه چیز پروئی و دورغگوئی قذافی او را در کمپ جمهوری اسلامی قرار میدهد و در واقع شباهت اوضاع قذافی با آنچه در ایران گذشته و میگذرد نزدیکتر است تا مصر و تونس. قذافی همانند جمهوری اسلامی یکی از مسببین و پایهگذاران تروریسم بینالمللی است، او زمانی کشورش را همچون جمهوری اسلامی مرکز و پناهگاه تروریستهای جهانی از نوع کارلوس و حتی تروریستهای اروپائی کرده بود. او در سرنگون ساختن هواپیمای" پان امریکن" برفراز لاکربی سرانجام قبول مسئولیت کرد و به خاطر این جنایت به بازماندگان یکایک قربانیان غرامت پرداخت. شباهت قذافی با جمهوری اسلامی از این هم فراتر میرود. او نیز در سر هوس هستهای شدن پروراند و مبالغ بسیاری از سرمایه مردم لیبی را در این راه به هدر داد اما سرانجام تسلیم شد و تمام اطلاعات و وسائل خود را با نقشهها در اختیار آمریکا گذاشت. از آنجا که بمب اتمی آقای قذافی نیز از مسیر عبدالقدیر خان پاکستانی دلال مرگ گذشته بود تسلیم این مدارک و اسناد به آمریکاییها این فرصت را ایجاد کرد که آنها بهتر و بیشتر با عملیات جمهوری اسلامی در این زمینه آشنا شوند.
متأسفانه رهبران غربی بسیار زود فریب دوروئی قذافی را خوردند و در برابر انصراف او از هستهای شدن و آزاد ساختن پرستارهای بیگناه بلغاری که آنها را به اشاعه ویروس ایدز در بین کودکان لیبیایی متهم کرده بود با قذافی کنار آمدند و بر سرش آب تطهیر سرازیر کردند. آمریکائیان و اروپائیان با او از سر آشتی در آمدند و هرگز از خود نپرسیدند معامله و آمیزش با دیکتاتورهای جنایتکار و خونآشام به بهای اسارت میلیونها انسان دارای چگونه توجیه اخلاقی میتواند باشد؟ زمانی که مردم لیبی هم همانند مردم مصر، تونس، یمن، ایران، الجزایر و دیگر کشورهای منطقه در کمال نامیدی از کشورهای غربی به پا خاستند و دست رد به سینه دیکتاتورهای منطقه زدند یکباره رهبران سیاسی غرب از خواب غفلت بیدار شدند و سعی میکنند که با حرف و خطابه اشتباهات گذشته خود را جبران را کنند.
ناظران اوضاع سیاسی ایران مسائل لیبی را با کمال دقت زیر نظر دارند زیرا شباهت زیادی بین این به اصطلاح رهبران وجود دارد. در لیبی معمر قذافی خود را رهبر انقلاب میداند و در ایران علی خامنهای خود را امام امت میخواند. هیچکدام از این دو شهامت اینکه به آرای مردم در یک انتخابات آزاد مراجعه کنند را نشان نداده و نخواهند داد. هر دو به زور مطلق وابسته هستند و با صرف کردن سرمایه مردم به آشوبگری در منطقه و جهان مشغولند. هر دو رژیم با تظاهر به مبارزه با به اصطلاح استکبار جهانی خون ملت خود را به شیشه کرده و خشنترین نوع دیکتاتوری را به ملتهای خود تحمیل کردهاند. اگر چه جامعه ایران و لیبی بسیار متفاوت هستند و بین شرایط نیمه قبیلهای لیبی و جامعه مدنی پر سابقه ایران تفاوت بسیار وجود دارد اما ماهیت هر دو حکومت بسیار متشابه میباشد. از نظر بینالمللی هم رابطه این دو رژیم با دنیای آزاد شباهت بسیار زیاد دارد. هر دو کشور از نقطه نظر حیثیت و آبروی بینالمللی ورشکسته هستند و از این رو برای رژیمهای این دو کشور افکار عمومی بینالمللی و همچنین آراء، عقاید ، سلیقه ، تمایلات مردمان خودشان نسبت به روابط بینالملل از اهمیت چندانی برخوردار نیست. آنها با زور آمدهاند و با زور حکومت میکنند و سر انجام نیز با قهر و زور تا آخرین نفس در برابر مردم خود مقاومت خواهند کرد.
معما این جا است که کشورهای غربی در برابر چنین رژیمهایی چه باید بکنند و از چه امکاناتی برخوردار هستند؟ مسلماً دخالت نظامی نه تنها مورد قبول مردم ایران و لیبی نیست بلکه میتواند در بلند مدت به سود نظامهای حاکم تمام شود. اما بدون کمک خارجی هم این نوع دیکتاتوریها از جا کنده نخواهند شد. امروز بیشتر فعالان سیاسی در لیبی خواستار کمک کشورهای دیگر برای نجات خود از شر قذافی هستند، برای اولین بار شورای امنیت سازمان ملل به اتفاق آراء با تصویب قعطنامه تاریخی شماره 1970 اعلام موضع کرده است. این قطعنامه تاریخی شورای امنیت میتواند برای ملت ایران بدعتی مفید و موئثر باشد. شورای امنیت سازمان ملل به اتفاق آراء و به نحو بیسابقهای جنایات قذافی را علیه مردم لیبی محکوم کرده و از دیوان بینالمللی حقوق بشر برای اولین بار خواستار شده است که جنایات او را علیه بشریت مورد بررسی قرار دهند.
این دو رویداد بسیار میتواند در آینده برای مردم ایران مفید واقع گردد، آنچه امروز در ایران میگذرد اگر چه هنوز از نظر بینالمللی توجه لازم در موردش اعمال نشده است اما در نفس عمل با آنچه قذافی در لیبی انجام میدهد متفاوت نیست، در هر دو کشور حکومتهای مورد تنفر مردم از همه امکانات برای سرکوبی مخالفان خود استفاده میکنند. در لیبی مردم بر مقاومت خود به خشونت دست زده و آن را دفاع مشروع میدانند، در ایران مبارزات بدون خشونت است اما حکومت از اعمال هیچگونه خشونتی خودداری نکرده است.
در بلند مدت حوادث لیبی هر چند به درازا کشد از زوایای گوناگون برای مردم ایران آموزنده خواهد بود. نه تنها ماهیت نظام قذافی و آنچه بر ایران حکومت میکند از شباهت کامل برخوردار است بلکه در هر دو رژیم عدم مشروعیت از مسائل اساسی حکومتهاست، و همچنین در ساختار سیاسی و اقتصادی نیز شباهتهای این دو نظام بیشمار است. هر دو اقتصاد وابسته به نفت هستند و در هردو رژیم از درآمد نفت برای سرکوب مردم سوء استفاده میشود. از نظر ساختار اجتماعی میان دو ملت تفاوتهای بسیار آشکاری وجود دارد: لیبی جامعهای است قبیلهای در حالیکه ایران جامعهای است مدرن و شهری اما آنچه این دو نظام را بیشتر مشابه کرده است عدم مشروعیت و پایبندی حاکمان به زور و خشونت است به جای رضایت مردم.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
محمدرضاآرین کارشناس نظامی
جناب فاطمی با فرمایشات شما تا حدودی موافق هستم این را باید اضافه نمود در تائید فرمایشات شما ملت ما ملت لیبی نیست توانی که اپوزسیون مخالف جمهوری اسلامی در دنیا دارد با هیچ جای دنیا قابل قیاس نیست ما دانشمندانی وفرهیخته گانی در خارج از قلمرو حاکمیت نظام مستبد اسلامی داریم که هر کدام ازانها برای خود لشکری مقتتدر وتوانمند هستند حال چه شده که با این همه دانش وبینش وجایگاه وپایگاه ما نتوانسته ایم به اهدافمان که رسیدن به یک نظام قابل قبول ومورد پسند باشد دست پیدا کنیم هرجا هم که گیر میکنیم بقول معروف کم میاوریم امریکا واروپا را مانع پیشرفت خود وماندگاری حاکمیت فعلی میدانیم .
به باور من باید گره کور کار را در بین خودمان جستجو بکنیم .
ما سی و دوسال است با شیوه های مختلف با این نظام مبارزه کرده ایم چرا توفیق نهائی حاصل نشده است؟
کسی نمیتواند منکر این باشد که در دوسال گذشته فرزندان ما( پیاده نظام ما) بدرستی وبا شهامت وشجاعت پا به میدان گذاشتند وخطر جدی افریدند بیرون از میدان ستاد نشینان ما چه کردند قسمت پشتیبانی تدارکات خدمات تا چه حد با خود همسو شدند کدام ستاد مشترک بنا نمودند که تکلیف کار را یک سره بکنند ؟ همه میخواهند این نظام برود ولی اکثریت نمیخواهند همه در فردای ایران سهیم باشند اشکال کار را باید اینجا جستجو کرد، نه در کاخ سفید ونه در انگلیس وفرانسه وآلمان و....
امروز مشکل ما اینست اپوزسیون یکدست برای تغییر نداریم باید این مشکل را حل کرد باید نشست موانع فی ما بین را برداشت باید یک صدا شد ،نظام جمهوری اسلامی اگر چه نفت دارد امکانات سرکوب به راحتی مهیا میکند نیروی سرکوب هم در اختیار دارد از ابزار دین هم بهره می برد، ولی نقاط ضعف شکننده اش بیشتر از انسجامش است نفوذ در لایه های نظام ومتلاشی کردنش امروز کار دشواری نیست نظام در خارج از قلمرو حاکمیتش شکست خورده است نه وجه سیاسی ونه وجه قابل قبول اجتماعی هم اکنون در دنیا دارد .
ما نافذ نداریم ما بیشتر خنثی هستیم تا کارا همه منتظر هستیم اتفاقی بیفتد بعد به نفع خود مصادره کنیم عزیزان همه ما درد را میدانیم درمان درد را هم میشناسیم اما در تجویز آن هم رای وهم نظر نیستیم بایستی به این باور برسیم این نظام هرچند که سست وشکننده شده است اما با نیروهای متفرق هرچند مقتتدر کاری نمی توان کرد.
ضلع سوم این مثلث که کشورهای خارجی هستند به انسجام ویک صدائی ما نگاه میکنند چون شکل نگرفته همراهی قطعی نمیکنند پس اشکال خودمان را باید بر طرف کرد البته موارد دیگری هم تاثیر گذار هستند اگر همبستگی شکل واقعی خودش را پیدا بکند در کوران راه میتوان آنها را هم برداشت
March 15, 2011 12:24:59 PM
---------------------------
خشایار رُخسانی
با سپاس از آقای شاهین فاطمی برای این نوشتار ارزنده
به باور من یکی از راهکار های بسیار سودمند جنبش آزادیخواهی مردم ایران برای گُذر از بَختک حکومت اشغالگر اسلامی با کمترین هزینه و بیشترین راندمان، دُنبال کردن هَنداخی (طرحی) است که آقای دکتر اسماعیل نوری علا پیشکشده اند. ایشان هَنداخ (طرح) برپایی یک مِهَستانِ میهنی (مجلس ملی) در برونمرز را داده اند. برپایه-ی این برنامه پنج میلیون ایرانی خواهند توانست به کمک ابزارهای نوین پیوستمانی (ارتباطاتی) همانند تارکده (اینترنت)، فیس بوک و تلوزیون های ماهواره ای نمایندگانی را برای یک مِهَستان میهنی برگُزینند و سپس تر از میان این نمایندگان یک دولت گُذرا برگُزیده شود. این دولت میتواند به نمایندگی از ایرانیان برونمرزی و درونمرزی به جنبش آزادیخواهی ولی بی در و پیکر مردم ایران سازمان دهد و مبارزه های خیابانی و نافرمانی شهریگری (مدنی) را رهبری کُند، همانند ایستکاری های (اعتصاب های) سراسری و خودداری از پرداخت رسیدهای آب، برق، گاز و تلفن و با کشورهای آزاد جهان درباره-ی آینده-ی سیاسی ایران گفتگو کند. از خویشکاری های مِهَند (مهم) این دولت گُذرا درانداختن برنامه هایی برای پُرکردن تُهیگی قدرت و اداره کشور پس از سرنگونی حکومت اشغالگر اسلامی است که دربرگیرنده-ی سر و سامان دادن به کشور، پیشگیری از هرج و مرج، پاسداری از مرزهای کشور و فراهم آوردن زمینه-ی همه پرسی و گزیدمان آزاد برای ساختار سیاسی آینده ایران است.
خشایار رُخسانی
پاینده ایران
March 15, 2011 08:52:27 AM
---------------------------
مسعود
من با شما کاملا موافق هستم. به نطر می اید که غرب با همه حرکاتهای ظاهری اش در همایت از حرکتهای ازادی خواهان در خاور میانه ولی در عمل متمایل است ک حتی معمر غذافی هم در قدرت باقی بماند. متاسفانه ملت این کشورهای دارای نفت باید با دو جبه مبارزه کنند. حکومتهای خود و غرب و به نظر نمی اید که به زودی پیروز بشوند. متاسانه نیروهای مخالف حکومت ایارن بسیار ظعیف و متراکم هستند و این را غرب به خوبی می داند و در نهایت برای حفظ منافع خود با ج ا مبارزه نمی کند. به نظر من تنها جوانان ایران باید رهبران خود را در خارج انتخاب کنند و همه مخالفان به انها کمک کنند که یک شورای مقاوتی که ایرانیان داخل کشور قبول دارند تشکیل شود. راه طولانی در پیش است و ج ا در صدد ان هست ک با غرب معامله کند.
March 12, 2011 12:21:02 AM
---------------------------
|