حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
ای بسا آرزو که خاک شده!

March 30, 2011

چهارشنبه 10 فروردین 2570 = March 30, 2011

محمد امینی عصر نو
 

یادداشتی پیرامون «طرح آلترناتیو سازی» در خارج از کشور

دراین آشفته بازار سیاست و اندیشه در برونمرز، هر از چندگاه پیشنهاد و راهکاری برای اتحاد ایرانیان برونمرز یا «رهایی» ایران از چنبره جمهوری اسلامی پراکنده می‌شود. یکی از تازه‌ترین چنین راهکار‌هایی، «طرح آلترناتیو سازی» است که ویراست چهارم آن از سوی «شبکه سکولارهای سبز» در روزهای پایانی سال ۱۳۸٩ خورشیدی پراکنده شده و بنا است کنگره‌ای هم برای آغاز کار دولت در تبعید در همین ماه می‌آتی در کانادا برگزار شود. دراین راهکار، «شبکه سکولارهای سبز» که پیشتر در سودای پسندیده گردهم آوردن و سازماندهی ایرانیان هواردار دموکراسی سکولار در خارج از ایران بودند، اینک چشم‌انداز خویش را برای ساختن یک دولت در تبعید که نماینده همه «مردم مبارز، انحلال طلب و سکولار ایران» خواهد بود و پس از «انحلال» جمهوری اسلامی نیز اداره امورکشور را دست خواهد گرفت، ترسیم کرده‌اند!

«طرح آلترناتیو سازی» در نخستین نگاه، از آشفتگی اندیشه‌ای نویسندگان آن حکایت دارد. در بند یک این طرح در باره انگیزه خویش می‌نویسند: «این طرح می‌کوشد برای برون رفت از بن بست فقدان یک رهبری سیاسی گسترده در بین نیروهای خارج کشور راهکاری را ارائه کند»، که در خود، انگیزه و کوششی پسندیده است. هنوز به میانه برگ نخست «طرح» نرسیده‌ایم که برنامه‌ریزان دولت آتی ایران، پس از چشم و ابرو نشان دادن‌های آغازین، ناگهان پرده برانداخته، انگیزه اعلام شده در بند نخست را به کنار نهاده و به داوری درباره نیاز به ایجاد آلترناتیو برای «انحلال» جمهوری اسلامی پرداخته‌اند. از بند یازدهم، شمشیر قلم را از رو بسته و انگیزه نوشتن طرح را که ایجاد یک دولت در تبعید برای جایگزینی جمهوری اسلامی است، با خامه‌ای نه چندان فروتنانه، آشکار ساخته‌اند. هنگامی که بند پایانی (بند ۲٧) این فراخوان می‌رسیم، نویسندگانی که از کوشش «برای برون رفت از بن بست فقدان رهبری سیاسی» در خارج کشور آغاز کرده بودند، از آفرینش خویش چنان سرمست می‌شوند که فراموش می‌کنند در بند هشتم نوشته بودند که گزینش خویشتن به رهبری مبارزات مردم ایران به بهانه بسته شدن «همه راه‌های مبارزه سیاسی در داخل کشور» است و در این فراموشی مستانه، می‌افزایند که پس از «انحلال» جمهوری اسلامی هم که دیگر آن شرایط پیش گفته درمیان نیست، دولت برگزیده ایشان همچنان اداره کشور را در اختیار خواهد داشت و به رتق و فتق امور دیوانی و لشکری و بستن پیمان‌ها و دیگر کارهای مربوط «به روند جا به جایی قدرت» خواهد پرداخت. می‌نویسند که انتخابات مجلس موسسان، نوشتن قانون اساسی، رفراندوم و انتخابات مجلس شورای ملی نیز در کف با کفایت و زیر نگاه تیزبین ایشان خواهد بود و تنها پس از «تعیین دولت جدید» از سوی آن مجلس است که برگزیدگان ایرانیان خارج از کشور، قبای سروری خویش را خواهند آویخت و سرنوشت آینده کشور را به آن دولت واگذار خواهند کرد و تنها در آن هنگام است که «کلیه کسانی که دراین جریان سهمی داشته‌اند با دیگر آحاد ملت ایران متساوی الحقوق خواهند بود»! این راهم بیافزایم تا زبانم لال، یک سویه به قاضی نرفته باشم: این سروران برگزیده، به تنی چند ایرانیان داخل هم که از سرند دولت آلترناتیو رد شده و «در دوران ماقبل انحلال با فعالیت‌های آلترناتیو همدلی و همراهی و همکاری کرده‌اند»، پروانه شرکت در گرداندن «امور کشور» را خواهند داد!

**********

نگاهی ژرف‌تر به این «سند»، روشن می‌سازد که پیشنهاد کنندگان «طرح آلترناتیو سازی» نه از روی آشفته فکری، که با اندیشه و برنامه به کاری برخاسته‌اند. گرفتاری این پروژه سیاسی، تنها در کژاندیشی نویسندگانش نیست؛ در این است که هرآینه چنین راهکاری پابگیرد، زیانی جبران ناپذیر و ماندگار به جنبش سکولار دموکراسی نوپای ایران خواهد رساند و سوداگری سیاسی گروهی را به نام یکی از نیرومندترین جریان‌های سیاسی – اجتماعی امروز ایران رقم خواهد زد. این پروژه آلترناتیوسازی در خارج کشور، برسه پیش داوری نهاده شده و پی آمد آن، چهار نتیجه شگفت انگیز و یک چشم‌انداز شگفت انگیز‌تر است:

پیش داوری:

۱. به داوری نویسندگان، تا پیش از آزمون‌های یکسال و نیم گذشته که ما شاهد برجسته‌ترین نمایش‌های سیاسی ایران در سی سال گذشته بوده و هستیم، همه راه‌های مبارزه سیاسی در داخل کشور مسدود نبوده و تنها در این یکسال و نیم است که همه راه‌های مبارزه مسدود شده است! به گفته دیگر، در سال‌های دهه شست که اوج خونریزی در جمهوری اسلامی بود و کشتار زندانیان سیاسی را به دنبال داشت، در سال‌های قتل‌های زنجیره‌ای و در چهارسال نخست ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد، برخی از راه‌های مبارزه سیاسی برای هواداران دموکراسی و سکولاریسم در ایران گشوده بوده و اینک آن راه‌ها بسته شده است!

۲. آن جنبشی که جهانیان در این یکسال و نه ماه گذشته شاهد آن بوده‌اند و بسیاری را باور این است که سهمی بزرگ در آغاز جنبش دموکراسی خواهی در کشورهای عرب داشته؛ و نیز بازگشت گسترده مردم در بیست و پنج بهمن، همه و همه، گواهی است بر «مسدود شدن همه راه‌های مبارزه سیاسی در داخل کشور»!

٣. تنها دراین یکسال و اندی است که جمهوری اسلامی شکیبایی خویش را از دست داده و دیگر «حکومت تحمل کوچکترین مخالفت با خود را ندارد»؛ پس پیشتر که «تحمل» داشته، نیازی به ایجاد آلترناتیو حکومتی در خارج نمی‌بوده است!

نتیجه‌گیری:

۱. «بدین سان شرایط آفریده شده از جانب حکومت ( نه در ذهن نویسندگان )، موجب شده است که وظیفه اداره امور مبارزه به خارج از کشور منتقل شود»؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب!

۲. این آلترناتیو حکومتی نه تنها رهبری مبارزه مردم ایران را از خارج از کشور در دست خواهد گرفت، که بر پایه مشروعیتی برخاسته از آرای گروهی از ایرانیان خارج از کشور، دولتی در خارج از ایران بنا خواهد کرد.

٣. این دولت «برگزیده»، به نمایندگی از سوی «مردم مبارز، انحلال‌طلب و سکولار ایران» و در مقام دولت در تبعید، به «گفتگو با کشورهای دیگر» خواهد پرداخت.

۴. «دولت سکولار دموکراتیک» ایران به «ایجاد امکانات برای بازگشت (؟) نیروهای مسلح به آغوش ملّت» خواهد پرداخت!

چشم‌انداز:

اگرچه خِرَد را داوری این است که پس از «انحلال» جمهوری اسلامی دیگر آن زمینه‌هایی که در نیاز به انتقال ستاد رهبری به خارج از کشور برشمرده بودند، از میان خواهد رفت؛ با این حال این دولت در تبعید را نیازی به درگیر کردن آن‌هایی که زندگی خودرا در مبارزه در داخل و گرفتاری‌های بیهوده در زندان، پیگرد، کتک خوردن در خیابان و شکنجه در زندان و حبس خانگی تلف کرده‌اند، نخواهد داشت و خود، بنا به مشروعیت آرایی که در خارج از ایران از گروهی از مردم گرفته و خون دل‌هایی که در «گفتگو با کشورهای دیگر» خورده، با ورود به پایتخت و بی گمان در میان استقبال گسترده «مردم مبارز، انحلال‌طلب و سکولار ایران»، راساً زمام امور را در دست خواهد گرفت و البته از سر مهر و اندکی فروتنی، از کسانی هم که پیشتر روادید لازم را برای ورود به این دولت دریافت کرده‌اند، دعوت خواهد کرد که در اداره کشور با این دولت منتخب همکاری کنند: «پس از انحلال حکومت اسلامی نیز همین آلترناتیو همراه با دعوت از کسانی که از داخل کشور در دوران ماقبل انحلال با فعالیت‌های آلترناتیو همدلی و همراهی و همکاری کرده‌اند، امور کشور را تا انجام رفراندم»، نوشتن قانون اساسی، تشکیل مجلس موسسان و انتخابات مجلس شورای ملی و گزینش دولت اداره خواهد کرد. آن‌هایی هم که با این آلترناتیو «همدلی و همراهی و همکاری» نکرده‌اند، بهتر است اندیشه شرکت در اداره امور کشور را فراموش کنند.

پیش از آن که عیار تازه بودن این آلترناتیو را محک بزنم، پرسش‌های ساده‌ای را در برابر نویسندگان این طرح قرار می‌دهم:

۱. کدام دگرگونی بنیادین در رفتار جمهوری اسلامی روی داده و کدام «شرایط آفریده شده» که در سی سال پیش «وظیفه اداره امور مبارزه» می‌توانست درداخل ایران بماند و اینک باید «به خارج از کشور منتقل شود»؟ آیا تا پیش از ۲۲ بهمن ۱۳۸۸، گروه‌ها و شخصیت‌های مخالف ولایت فقیه آزادانه به سازماندهی مشغول بودند و اینک این آزادی از آن‌ها ستانده شده؟ گویا پیشتر، سکولار دموکرات‌ها در انتشار روزنامه و ایجاد احزاب و انجمن‌ها آزاد بوده و اینک که آن «آزادی»‌ها از ایشان گرفته شده و امیدی هم به بازپس گرفتن آن «آزادی»‌ها نمی‌رود، چاره‌ای جز این نیست که «وظیفه اداره امور مبارزه به خارج از کشور منتقل شود»!

۲. این دگرگونی بنیادین که شما را اینک به بنای یک دولت در تبعید فرا می‌خواند و سه سال پیش فرا نمی‌خواند، چیست؟ کدام دگرگونی در ساختار نیروهای اجتماعی ایران پدیدار شده که بنای یک دولت در تبعید را تا به امروز ناشدنی و یا غیرضروری می‌ساخته و اینک آن را شدنی و فوری کرده است؟

٣. مشروعیت دولت شما به چند درصد آرای ایرانیان خارج از کشور بستگی خواهد داشت؟ آیا با دریافت مثلا پنج هزار رای از گروهی از ایرانیان خارج از کشور که از شمار شهروندان واجد شرایط انتخابات در شندآباد شبستر، اسفراین، شهرک اکباتان و خاش هم کمتر است، این دولت منتخب، نماینده هفتاد ملیون «مردم مبارز، انحلال‌طلب و سکولار ایران» خواهد شد؟ یا مشروعیت این دولت هم مانند مشروعیت از پیش پذیرفته شده آقای چلبی در واشنگتن و «دولت موقت لیبی» در پاریس، تنها به پذیرش «کشورهای دیگر» بستگی خواهد داشت؟

۴. می‌نویسید که که یکی از کارهای دولت شما، «ایجاد امکانات برای بازگشت نیروهای مسلح به آغوش ملّت» خواهد بود. مگر این نیروها پیشتر در «آغوش ملّت» بوده‌اند که اینک می‌خواهید آن‌ها را به این آغوش بازگردانید؟ افزون براین، شما که در این سند و در نوشته‌های برجسته‌ترین شخصیت‌های «شبکه سکولارهای سبز»، آن گروه از رهبران سیاسی مانند آقایان موسوی و کرّوبی را یکی از «جناح‌های آفریننده و گرداننده حکومت اسلامی» می‌خوانید و کوشش‌های ایشان را بخشی از «اختلافات داخلی» حکومت ارزیابی می‌کنید، چگونه می‌توانید از «بازگشت» یا پیوستن سرداران سپاه پاسداران و امیران ارتش و دیگر نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی و بسیجی‌ها، به پشتیبانی از دولت خویش شادمان باشید؟ مگر نه این است که آن‌ها که بیشتر از رهبران اصلاح‌طلب جنبش سبز، «آفریننده و گرداننده» و نیروی پاسدار این نظام بوده و هنوز هم به این نظام وفادراند؟

**********

راستی این است که پروژه سیاسی آلترناتیو سازی حکومتی در خارج از کشور، آش کهنه سی و سه ساله‌ای است که اینک باردیگر در تنور جنجال سیاسی گرم شده و با افزودن چاشنی گزینش نمایندگان دولت در تبعید از سوی ایرانیان خارج از کشور، به نام خوراکی تازه و گوارا به ایرانیانی که گرسنه آزادی‌اند ارمغان می‌شود. شاید هم پرده چهارمی از یک نمایشنامه تکراری باشد که پرده نخست آن در همان ماه‌های پس از انقلاب از سوی هواداران بازگشت پادشاهی به نمایش درآمد و پرده دوم آن به کارگردانی مسعود رجوی. شورای ملی مقاومت از همان فردای ورود مسعود رجوی به پاریس اعلام کرد که راه‌های مبارزه در ایران مسدود شده، رژیم علیه رئیس جمهور منتخب کودتا کرده و اینک «وظیفه اداره امور مبارزه به خارج از کشور منتقل» شده است. سازمان مجاهدین خلق پس از جدا شدن از آقای بنی‌صدر که زیر بار رفتار و اندیشه‌های خودکامه و کیش گرایانه آن گروه نمی‌رفت، مرکز «مبارزه» را به عراق منتقل کردند و راستی این است که در این سی سال، نخست در زیر سایه دولت بعث و سپس به یاری نیوکان‌ها، «آلترناتیوحکومتی» خودرا تواناتر از دیگران نشان داده‌اند.

و سرانجام پرده سوم را ایدئولوگ‌های نیوکان و شیفتگان ایرانی ایشان به تماشاخانه سیاست ایران ارمغان کردند. ده سال پیش بود که همزمان با برنامه‌ریزی دولت بوش برای لشکرکشی به عراق، تنور پروژه آلترناتیو‌سازی برای ایرانیان بار دیگر گرم شد. آقای مایکل لدین به یاری مشاوران امنیتی، کنفرانس «ایران ناشناخته» را از دسته‌های قومی و ایلی که بیشترشان در راهروهای وزارت دفاع ایلات متحده سازمان یافته بودند، برگزار کرد. گروهی از نخبگان و نام‌آوران سیاست و فرهنگ ایران هم که بسیاری از ایشان در فهرست نامزدهای کنگره ملی نویسندگان «طرح آلترناتیو سازی» می‌باشند، در پاریس گردآمدند تا به یاری آقای تیمرمن، «همبستگی» ایرانیان خارج را برای ایجاد یک آلترناتیو حکومتی بنا کنند. حزب دموکرات کردستان نیز به یاری همان محافل، نمایدگان «خلق‌های دربند» ایران را در تماشاخانه‌ای بنام «کنگره ملل فدرال» گرد آورد تا در این بدیل سازی‌های حکومتی، از جایگاه تواناتری با دولت ایالات متحده و نیز نمایدگان «فارس‌ها» در تقسیم اینده ایران به سرزمین‌های قومی مذاکره کنند.

پس خود را فریب ندهیم که گویا پروژه بدیل یا آلترناتیو حکومتی در خارج از کشور، پروژه‌ای تازه و برخاسته از نیازهای زمان است. سی سال است که همین سخنان تکرار می‌شود و شگفت این که در این بازی آلترناتیو سازی، گروهی حرفه‌ای سی سال است که در هر بزنگاهی «حاضر» می‌گویند.

من باورندارم که دوستان نویسنده «طرح آلترناتیو سازی» در سودای فریب مردم‌اند و یا انگیزه‌ای جز رهیافت یک راهکار برای برون رفت ایران از این بحران سیاسی و پایان دادن به بختک جمهوری اسلامی داشته باشند. با شناختی که از تنی چند از ایشان دارم، جز این هم نمی‌توانم گمانه‌زنم که با انگیزه پاکی به این کوشش برخاسته‌اند. اما شوربختا که راهی نادرست برگزیده و در پیگیری راهی که برگزیده‌اند، به خود و به جنبش نیرومند دموکراسی خواهی ایران زیان می‌رسانند.

زیان می‌رسانند زیرا آگاهانه و با داوری‌های عقلی نادرست خویش، برجسته‌ترین گفتمان سیاسی و اجتماعی تاریخ ایران را که اینک در درون کشور در راستای گذر از یک دولت دینی به یک جمهوری حقوق بشری و بنای یک ساختار حقوقی سکولار در جریان است، با یک پروژه ساده لوحانه دولت سازی در تبعید که کامیابی آن در گرو پشتیبانی کشورهای غربی و برخی کشورهای خاورمیانه است، جایگزین می‌کنند. راستی این است که از هنگام آغاز اندیشه مدرنیته و جنبش مشروطه تا به امروز، ایرانیان با چنین رستاخیز سیاسی و فرهنگی گسترده و فراگیری که همه ارزش‌های چیره بر جامعه را به چالش کشیده باشد روبرو نبوده‌اند. من در نوشته‌ای پیش از انتخابات ریاست جمهوری این رستاخیز را «مشروطه دوم» خواندم و هم اینک نیز براین باورم که ما با رستاخیزی بزرگ‌تر و گسترده‌تر از انقلاب مشروطه روبروییم که همه ارزش‌های چیره و کهن جامعه ایران را در تندباد خویش دستخوش بازنگری و دگرگونی کرده است. همه ارزش‌ها و پیوندهای سیاسی و اندیشه‌ای گذشته در حال فروپاشی‌اند و ایرانیان و به ویژه جوانان، در پیوند با سپهر مجازی و واقعی گلوبال و دنیای فراصنعتی و با همه پیوندهای عاطفی و فرهنگی‌شان به میراث گران‌بهای تاریخی این سرزمین، زایش ارزش‌های نو و چشم‌اندازی تازه را می‌طلبند. این رستاخیز نه تنها بخشی از نیروها و شخصیت‌هایی را که تا دوسال پیش در امنیت حقوقی و سیاسی جمهوری اسلامی می‌زیستند در بر گرفته، که به خلوت آقازاده‌ها و نزدیکان بیت رهبری و مراجع هم رسیده است.

فراموش نکنیم آزمون انقلاب مشروطه را که در پیآمد بن بست اقتصادی و سیاسی دولت قاجار، بسیاری شاهزادگان، میرزایان و روحانیان منورالفکر هم به اردوی روشنفکران و سوداگران مشروطه‌خواه و هوادار مدرنیته پیوستند و پیدایش دولت مدرن را شدنی ساختند. راستی این است که برای نخستین بار پس از آزمون مشروطه، اینک در برابر حکومت دینی، کانونی فراگیر در حال سازمان‌گیری و گسترش است که بی آنکه خویشتن را دولت سایه بخواند، دولت را در هر زمینه‌ای به چالش کشیده است. در مشروطه، این چالش، شکل‌گیری رویارویی «ملت» با «دولت» بود که با همه نا‌توانایی‌هایش، نخست به پیدایش مجلسی که نشانی از پیروزی ملت بر دولت بود انجامید و سرانجام دولت و ملت را درهم آمیخت. رهبری «ملت» و زمامداران دولت مشروطه نیز از درون همان چالش پدیدار شد.

امروز، ما شاهد رستاخیزی هستیم که از آرمان‌های مشروطه فراتر رفته و سودای گذر از حکومت دینی و گسست از ارزش‌ها برخاسته از جنبش مذهبی دهه پنجاه دارد. شکوه این جنبش در این است که بخش‌های گسترده‌ای از جوانان ایران را که ساختن آینده برگرده آن‌ها است، با خود همراه کرده و هر روز دامنه آن فراخ‌تر و خواست‌های آن ژرف‌تر می‌شود و گروه‌های تازه‌ای از شهروندان ایران را به این کانون چالش «مردم» در برابر حکومت «ولایت فقیه» فرا می‌خواند.

برای من شگفت‌آور است که کسانی به جای ستایش و پشتیبانی از آن چه در ایران می‌گذرد و درک درست از فرایندی که در واکنش به رفتار خونریزانه جمهوری اسلامی، راهکارها و ساختارهای رهبری آینده ایران را بنا می‌کند، به این نتیجه دردناک برسند که همه راه‌های مبارزه سیاسی در ایران بسته شده و کانون رهبری باید به خارج و آن هم به کسانی منتقل شود که در این سی و اندی سال در سازماندهی کارهای سیاسی خارج کشور هم ناتوان و سترون بوده‌اند! برای من شگفت‌آور است که کسانی این رستاخیز بزرگ را که بسا بزرگ‌تر و ماندگاتر از انقلاب مشروطه ایران است، به چرخش قلمی کنار نهاده و در سودای ساختن بدیل‌های تمسخرآمیز در میان گروه کوچکی از ایرانیان خارج از کشور و گفتگو با دولت‌های دیگر به نمایندگی از سوی مردم ایران‌اند! مگر غوره نشده می‌توان مویز شد؟

به اعتبار کدام دستاورد ستودنی در این سی سال، این دوستان باور دارند از آن‌ها که در داخل کشور با یک حکومت خودکامه دینی دست و پنجه نرم می‌کنند، کار شایسته‌ای ساخته نیست و بهتر است که نه تنها رهبری این مبارزه را به خارج از ایران منتقل کنند؛ که دولتی در این سوی آب از کسانی سرهم نمایند که در سی سال گذشته، در سازماندهی مبارزه سیاسی در خارج هم کارنامه چندان درخشانی نداشته‌اند!؟ شایسته است که این سوداگران ساختن دولت در تبعید، پیش از آن که با غروری اهانت‌آمیز، انتقال رهبری چالش سیاسی را به خارج از ایران اعلام نمایند؛ پیش از این که وزیران وزارتخانه‌های دولت در تبعیدشان را برگزینند؛ پیش از آن که به نام مردم ایران به بستن پیمان‌های اقتصادی با دولت‌های خارجی بپردازند؛ پیش از آن که نیروهای مسلح جمهوری اسلامی را به آغوش ملت بازگردانند؛ و پیش از این که به اعتبار آرای چند سد و یا گیرم چند هزار ایرانی خارج از کشور، خویشتن را شایسته رهبری دولت و انتقال قدرت اعلام کنند؛ دستکم در همین خارج از کشور، توانایی خویش را در سازمان دادن یک ساختار فراگیر ایرانیان سکولار و دموکرات برای پشتیبانی از رستاخیز مردم در ایران نشان دهند و به انجام همان مهمی برخیزند که مهم‌ترین کار کنشگران برونمرز است: برانگیختن ایرانیان خارج از کشور به سازمان دادن نهادهای برگزیده خویش برای هماهنگی چالش سیاسی در خارج و با انگیزه پشتیبانی از جنبشی که در زیر شلاق حکومت دینی به زندگی و بالندگی خویش ادامه می‌دهد.



*
گربمانیم باز بردوزیــم دامنی کــزفراق چاک شده
ور نمانیم عذر ما بپذیر ای بسا آرزو که خاک شده

فخر دهراجی، سخن سرای سده ششم

m_amini@cox.net



در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

حق

با درود به هموطنانم،

آقای امینی محترم، من خودم با اقای نوری علاء مشکل دارم ولی می بینم که مشکل من با شما خیلی بیشترست. من دو سه مقاله اخیر آقای نوری علاء را درباره الترناتیو سازی خوانده ام و آنها را خیلی بیشتر قانع کننده دیده ام تا این نقد شما از ایشان. پایه های نقد شما ضعیف است و خودداری شما از نامبردن ایشان در مقاله باعث تعجب من. مگر در سیاست باید تعارف و رودر بایستی ای داشت یا نازک نارنجی بود؟

من صد در صد موافق اصولی هستم که چندی پیش شما و آقای پرویز دستمالچی در برنامه تلویزیونی آقای بهرام مشیری در تلویزیون پارس اعلام کردید. آن سخنرانیهایی که بدنبال ان شهر به شهر انجام دادید بکجا رسیده اند؟

آیا همان اصول دمکراسی پارلمانی و منشور جهانی حقوق بشر....که شما و اقای دستمالچی و آقای مشیری از ان سخن فراوان می گویید را حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) هم نمی گوید؟ چرا شما آقایان و جبهه ملی بر سر این اصول با حزب مشروطه همکاری نمی کنید؟ من شکی ندارم که این حزب هیچ مانعی در اینمورد بر سر راه کسی منجمله جبهه ملی و شما آقایان قرار نداده است و نخواهد داد ولی به کررات دیده و شنیده ام که شماها حتی حاضر نیستید در یک جمع هم کنار اینها قرار بگیرید. اقای امینی محترم، لطفا برای من توضیح دهید که آیا این قهر سیاسی خردمندانه و به نفع مبارزات آپوزیسیون علیه رژیم بوده است یا برعکس؟ ایا پذیرفتنی است که وقتی در اصول عین هم هستید با هم همکاری نکنید؟ اصولی مثل تمامیت ارضی ایران، دمکراسی پارلمانی، منشور جهانی حقوق بشر و مخالفت با فدرالیسم قومی زبانی و مخالفت با پذیرفتن :کثیرالمله: ایران، ... شما، جبهه ملی و حزب مشروطه را می بایستی طبیعتا بطرف هم می کشید تا جلوی هم رژیم بایستید و هم تجزیه طلبانی که ادای اپوزیسیون ایرانی را در می آورند. واقع برای ایران غم انگیزست که شما و جبهه ملی تا حالا آنها را تحمل کرده و بر سر یک میز با آنها نشسته اید ولی با حزب مشروطه قهرید. آیا قهر در سیاست و انهم در قرن ۲۱ با حزبی که در همه اصول با آن موافقید بی معنی نیست؟

شاید آقای نوری علاء هم که ۳۲ سالست شاهد بازیهای سیاسی و قهرهای سیاسی بی مزه و ناتوانی های اپوزیسیون بوده است حق دارد که از دست همه شما خسته شود و خود دست بکار شود. چه موفق شود و چه نشود حداقل کاری را که ناخواسته انجام داده است عریان کردن آپوزیسیون در ملاء عام است. شاید که آن بخش از آپوزیسیون که تا بحال فقط حرفهای قشنگ زده اند بخود آیند.

حرف آخر آنکه آقای امینی محترم، من خوشحالم که در این سامانه مقاله شما و مقاله اقای نوری علاء به ترتیب انتشار در صفحه نخست بطور عادلانه قرار گرفته است و کسی ترس از سانسور شدن ندارد ولی در اخبار روز گردانندگان، چنین نکردند که ایکاش شما به این بی عدالتی اعتراض کرده بودید. با اینحال ۳۹ نظر داده شده که یکی از آنها پاسخ شما به خوانندگان بوده است هم برای من جالب توجه بود و هم حتما برای اقای نوری علاء بخصوص پاسخ شما درباره آقای علیرضا میبدی، گلایه و توقعات شما از او و چرا مناظره تلویزیونی را مناسب حال خود نمی دانید. با احترام حق

April 06, 2011 04:29:12 PM
---------------------------

یک ایرانی

آقای امینی محترم، لطفا بفرمایید که شما بعنوان یک محقق تاریخ معاصر ایران و بعنوان یک فعال سیاسی و با توجه به وابستگی های عقیدتی خود و خانواده تان با دکتر مصدق و خمینی و جبهه ملی، در این ۳۲ سال چه تشکیلاتی را پایه گذاری کرده اید که بتواند در چنین روزهای بحرانی توانایی آنرا داشته باشد که در مقابل رژیم بایستد که ایراد به آقای نوری علاء می گیرید و می گویید که او تجربه سیاسی اینکار را ندارد؟ شما سیاسیون تا حالا برای ما چکار کرده اید بجز پشت پا زدن به همدیگر و چوب لای چرخ گذاشتن؟ تا آنجایی که من می دانم، شما و جبهه ملی و رفقای کمونیست تان در این ۳۲ سال پیکان مبارزه تان بیشتر بطرف پهلوی هایی که دیگر در قدرت نیستند گرفته اید تا بطرف مشکل اصلی که رژیم است. یادتان رفته که این رژیم شاهکار شما هاست که تا آنجا که توانسته اید با آن مماشات کرده اید و در ظاهر امر با آن مبارزه کرده اید. لطفا یکی دو مقاله مفید درباره کارنامه سیاسی این ۳۲ ساله خود و خانواده خودتان و چپها و جبهه ملی و ملی مذهبیون بنویسید تا ما ببینیم که در این مدت به چه درد ما خورده اید. مگر کار شما تاریخ نگاری نیست؟ این سوژه هم مربوط به تاریخ معاصر ماست. چرا به آن نمی پردازید تا در تاریخ ثبت شود؟

April 05, 2011 02:53:03 PM
---------------------------

مهدی مفخمی

خوشبختانه همانگونه که انتظار میرفت پاسخ آقای اسماعیل نوری علا به مقاله انتقادی آقای محمد امینی در سامانه حزب - که جای شایسته ای در نوع خود بدست آورده - درج شده است. امیدوارم اینگونه هماوردی های قلمی ختم به خیر شده و نتیجه خوبی عاید اپوزیسیون ایرانیان خارج از کشور بکند بخصوس به تازه خارج شدگان از ایران. من هر دوی این عزیزان را ازفرهیختگان روشن رای میدانم لیکن چون نظرخود را با آقای نوری علا همسو میبینم روی سخنم را متوجه آقای امینی کرده سوالات پیش آمده چندی رادر مورد نوشتارشان حضورشان عرضه میدارم. از فرازهائی ازاین نوشتاردر" پسندیده بودن سودای گرد آوری و سازماندهی ایرانیان هوادار دموکراسی سکولاردمکرات در خارج ازایران" و نیز "پسندیده خواندن کوشش این طرح در ارائه راهکاری برای برون رفت از بن بست فقدان یک رهبری سیاسی گسترده در بین نیروهای سیاسی خارج از کشور" ، چنین بر میاید که منظور نویسنده تا حدی انتقادی سازنده از این طرح، لیکن با قدری تغیر و تبدیل در عبارات وواژه های بکار رفته در ارائه طرح میباشد. حتی به نظر (لاقل من) میرسد که انتخاب عبارت " ای بسا آرزو که خاک شده" به عنوان تیتر مقاله آنگونه که آقای نوری علا استنباط کرده اند در حمله به ایشان نباید باشد. میتواند افسوسی هم باشد در دل آقای امینی که شاید ایشان هم در این راه کوششی کرده اند (به سبک خود البته) و مانند بقیه کوشنگان موفق نبوده اند ودر نتیجه دست از این سودای پسندیده شسته اند.
سوال بنیادین به نوشتار اینست که چگونه گرد همائی گروهی از ایرانیان سکولار دمکرات (که با پسوند سبز زیباتر نیز مینماید) در خارج ازایران برای ارائه نظریات قریب به اتفاق مردم خارج وداخل ایران درنشست هاشان با سیاستمداران دنیای آزاد و حتی دولتمدارانشان " زیانی جبران نا پذیر و ماندگاربه جنبش سکولار دمکراسی نوپای ایران خواهد رساند" و "سوداگری سیاسی گروهی را به نام یکی از نیرومند ترین جریانات سیاسی –جتماعی امروز ایران رقم خواهد زد" . نیمه اول جمله (در گیومه اول) نمودار نهایت بد بینی به هرگونه فعالیت گروه های ایرانی در خارج است و در مورد نیمه دوم، پرسشی که پیش میاید اینست که صورت عینی نیرومند ترین جریانات سیاسی-اجتماعی امروز ایران مگر نباید در همبستگی ها و همگرائی های گروهای مختلف ایرانی چه در خارج ویا داخل تجلی کند؟ اگر چنین است، بسیار خوب ، چه اشکالی در ایجاد همبستگی (یا هر اسم دیگری) ایرانیان سکولار دموکرات سبزخارج از کشوربه عنوان یکی از نمادهای عینی جریان نیرومند سیاسی – اجتماعی مورد نظرتان میبینید؟ شاید منظور این باشد که وجود سران داخلی جنبش سبز امید و اطاقهای فکر ورسانه های دنیای مجازی که آنان نیزبه ناچار در خارج از ایران دو تن از سرآمدان درحصر و بندش را نمایندگی میکنند برای این هدف کافی است و نیازی به ارگان دیگری بخصوص در خارج نیست؟
درتاکید به درستی نظرتان، کوشش این گروه را بنا شده بر سه پیش داوری، چهار نتیجه و یک چشم انداز و همگی هم شگفت انگیزمیبینید. اینکه این موارد هشتگانه به همین صورت در اسناد این گروه آمده و یا استنباطهای شما از خلال گوشه های مختلف این اسناد باشد، در آنچه که میخواهم خدمتتان عرضه بدارم تاثیری ندارد. من نظر خود را میگویم که در بعض موارد از قضا با نظر شما هماهنگ است .
سه پیشداوری و پرسش ساده اول و دوم شما را میشود به اینگونه جواب داد که آری، شما درست میگوئید ، اینان و همگی ما دیر به صحنه آمده ایم و میشد اینگونع فعالیت ها از خیلی قبل تر آغاز گردد آگر فراراهی برای گذر از موانع و مخالفت ها آنگونه که اکنون و در این شرائط، به عنوان مثال، از جانب فرهیخته ای نظیر شما بر سر راه است یافت میشد.
چهار مورد نتیجه گیری اینان را میتوان آرزوها و اهاف بعدی دانست وجواب به پرسش ساده سوم و چهارم شما چنین است که اگر خود شما و گروهی ازفعالان سیاسی اخیرا بریده از نظام حاکم فعلی( اصلاح طلبان سکولار شده) نیزبه این نهضت که تعلق ماهوی به هیچ ایده سیاسی بخصوصی ندارد بپیوندند ، چرا که نه؟
چشم انداز را آنچنان که شما تعبیر کرده اید البته نیاز به اصلاحاطی دارد که میباید رفع شود و تردید نکنید که اگر انتقاد سازنده ای بر آن وارد باشد تصحیح خواهد شد.
بدرستی گفته اید که فعالیت اخیر مورد بحث پروژه جدیدی نیست.فکر نمیکنید که عدم موفقیت گروه های مورد اشاره قبلی ناشی از بی تجربگی ، خود محوری و احیانا زود هنگامی بوده است. چند سالی دیگر میباید بگذرد تا این کمبودها از میان شهروندان ایران برخیزد؟ سی واندی سال بس نیست ؟ آیا میباید نشست و نگاه کرد که جنبش داخلی – که در اصالتش تردیدی نیست - به همراه رهبران در حصر و بند داخلی فرسوده و منفعل شود؟ نباید ندای خاموش شده آنان را که به صراحت بر لزوم رفورم قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی تاکید دارند و به صد زبان بی زبانی دخالت مذهب را در امر حکومت زیانبار میدانند به طریقی به گوش دنیای آزاد رسانید. بقیه پاسخ را آقای نوری علا داده اند و لابد در ادامه و در آینده نیز دررفع سوتفاهم ها خواهند کوشید. ارادتمند

April 02, 2011 05:07:44 AM
---------------------------

کوشان

کاشکی صداقت دیدنی بود.یادم هست در مصاحبه ای فصلی مشبع از بدی رضا شاه گفتی و گفتی باید مثل اتاتورک جمهوری میکرد.بعد از اینکه از هیچ تحقیری از وی دربرابر اتاتورک فروگزار نکردی.مجری گفت اولین مدعی گفتمان جمهوری خواهی رضا شاه بوده؟بعد از اندکی فکر کردن پاسخ دادید خیر اگر این گفته برای اعمال دیکتاتوری بیشتر بوده!!!
اقای امینی شما لطف کنید به همان پیشوا!!بچسبید از تخریب کسانی که خارج شدند از پیشوا پرستی دست بردارید.جنبش سبز و موسوی و کروبی و سیاستهای رهبری انان را حلوا حلوا کردید شما و همه عزیزانی که با اب و تاب لینک به نوشته های شما می دهند.حاضر نبوده و نیستید در باره ارمانهای شاهزاده و مانند ایشان کلمه ای بگویید ولی دیدیم کسانی که سنگ میر حسین به سینه میزدند امروز نق و نوق !!کنان(هر چند استاد همایون سفارش فرمود عامیانه نگویم ولی اینجا کم اوردم!!)به غرولند بر ضد شرایط امروز پرداخته و شما هنوز جنبش سرفراز را حلوا حلوا می کنید.کدام جنبش؟انروز که انان فکر حفظ نظام بودند هر کس فریاد میزد متهم به دشمنی بود امروز که دیر هست و خود در اسارت یادشان افتاده گویی کل نظام بد هست.امینی گرامی از طلا گشتن پشیمان گشته ایم مرحمت فروده ما را مس کنید.شما همان در مورد مصائبی که ستم شاهی بر پیشوا وارد کرد بپردازید بس است.بله ارتش ما مردمی بوده و باید به اغوش مردم بازگردد.بس کنید شما...

March 31, 2011 04:45:24 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites