حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
هژمونی طلبی بخشی از اپوزیسیون و تلاش برای مصادره جنبش سبز

April 12, 2011

سه شنبه 23 فروردین 2570 = April 12, 2011

عبدالستار دوشوکی
 

بسیاری از ملت های عرب منطقه در طی چند ماه اخیر با استفاده از شاهراههای اطلاعاتی، هفت شهر عشق و آزادی را سیر نمودند. اما ما ایرانیان بعد از صد سال تلاش، همچنان اندر خم "همان" کوچه بن بست هستیم! چـــرا؟ پاره ای از چرای این حقیقت تلخ را می توان با الهام از دلایل موفقیت خیزش نسل جوان عرب در وادی خود شیفتگی و خودمحوری بخشی از اپوزیسیون برونمرزی ایرانیان جـُست. اقدام شجاعانه جوانان عرب تحسین برانگیز است زیرا که بقول مولانا حیلت را رها کردند وعاشقانه پروانه گشتند و اندر دل آتش آزادی درآمدند؛ سینه ها را از کینه ها شـُستند و شراب عشق را پیمانه شدند تا دیگران از این پیمانه عشق و آزادی بنوشند. اما مهمتر اینکه جمله آنان جان شدند تا لایق جانان شدند، و برای "سر" شدن با یکدیگر به رقابت نپرداختند. مولانا می گوید "گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را، دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو. گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه، ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو". متاسفانه اپوزیسونی که خود را "سر" می داند، چرا باید برای زلف ِ صنم ِ آزادی ِ "دیگران" شانه شود؟ چرا؟ و اینگونه است که ما همچنان اندر خم کوچه خودپرستی، هم خویش را از نسل جوان بیگانه کردیم و هم خانه را ویرانه!

در شرایطی که موج آزادیخواهی سواحل اعراب را از دریای مدیترانه تا دریای عمان و از خلیج فارس تا دریای سرخ درنوردیده است، و جوانان جملگی از جان گذشتند و در درون کشتی استبدادزده ملوان شدند تا آن را به ساحل آزادی برسانند. هیچ ناخدای خودگماشته ای از آنسوی "ساحل عافیت" برای آنها نسخه "رهایی" نپیچید. متاسفانه در مورد خیزش نسل جوان ایرانی که به جنبش سبز معروف است، اینگونه نشد. بسیاری از چهره های اپوزیسیون که خود را نه تنها "سر" بلکه "سری برتر از سرها" می دانند، خوشحال شدند که جمله جوانان کشور جان شده اند و اینک لایق هدایت و رهنمودی توسط جانان آسوده در سواحل تبعید هستند. اما در این میان یک مشکل کوچک یا بهتر بگویم دو مشکل کوچک وجود داشت؛ و آن این بود که جوانان بپا خاسته موسوی و کروبی را رهبر نمادین جنبش می دانستند و در کنار فریاد مرگ بر دیکتاتور و جمهوری ایرانی، شعار یا حسین میر حسین نیز سر می دادند. شعار و مطالبات ساختارشکن نسل جوان که می خواهد از تمامیت سیستم شکست خورده و غیر قابل اصلاح جمهوری اسلامی عبور کند بر همه آشکار است، و مستلزم قلمفرسائی نیست. در نتیجه آنچه را که عیان است می گذارم و می گذرم. بهرحال علیرغم پیچیدگی های عینیت موجود درونمرزی، متاسفانه مبارزه برای قطع "سر" از "بدنه" جنبش سبز توسط بخشی از اپوزیسیون برونمرزی تحت عناوین و اسامی مختلف آغاز شد. در ماههای اخیر رژیم جمهوری اسلامی نیز به کمک اپوزیسیون شتافت و تلاش نمود تا عملا ً سران نمادین جنبش را از بدنه جامعه که جنبش سبز در بطن آن موجود است، جدا کند؛ و تصور رژیم بر این است که در این راستا تا حد زیادی موفق شده است. تکفیرهای متضاد اما عملا ً همسو بر علیه جایگاه و عملکرد موسوی و کروبی توسط برخی از اپوزیسیون از یک سو و رژیم جمهوری اسلامی از سوی دیگر مطرح می شود.گروه ها و محافل متعددی در بین اپوزیسیون برونمرزی که داعیه رهبری را در سر می پرورانند، با شعارهای مختلف به میدان آمده اند تا برای همیشه کار موسوی و کروبی را یکسره کرده و خود را رهبر جنبش سبز معرفی کنند. برای اثبات محق بودن خویش حتی انتخابات "کـلـیـکـی" در اینترنت انجام داده اند تا بصورت دمکراتیک برای همگان ثابت شود که بدنه جنبش سبز می خواهد از موسوی و کروبی اعلام برائت کرده و خود را به این "سرهای منتخب" وصل کند و نتیجتا ً مصادره خودخواسته جنبش سبز صورت گیرد.

البته این نه تنها حق دمکراتیک بلکه وظیفه هر گروهی است تا با متشکل شدن، کمال مطلوب و خواسته های خود را به مردم معرفی کنند و در جهت باروری و سمت و سو دادن مطالبات مردمی به سوی ایده آل های سیاسی و یا مسلکی خود تلاش نمایند. رقابت سیاسی برای تسخیر آرای مردم زمانی میسر است که میدان و قوانین بازی در یک جامعه آزاد و دمکراتیک برای همه مهیا شده باشد. رقابت سیاسی سالم با موج سواری تخریبی، موازی سازی توهینی و هژمونی طلبی فرقه ای تفاوت فراوان دارد. آسیب پذیری بل القوه جنبش سبز به دلیل سرکوب بدنه آن و حبس و حصر رهبران نمادین آن باید مورد مداقع کسانی که خود را دمکرات و آزدیخواه می دانند قرار گیرد. باید به شعور و آگاهی نسل جوان احترام گذاشت. آنها می دانند که چه می خواهند، و مهمتر اینکه چگونه با پرداخت کمترین هزینه و بهره برداری هوشمندانه از کانال ها و پتاسیل های موجود در جامعه به مطالبات مدنی ـ سیاسی خود دست یابند. البته نگرانی نسل قدیم که در امتحان بهمن ۵۷ رفوزه شد، ظاهرا ً این است که جوانان عصر اینترنت امروزی ممکن است همان اشتباه دیروزی ها را تکرار کنند. براستی از کی تا بحال "رفوزه شده" می تواند با اتکا به تجربه "مردودی" خود، درس موفقیت به دیگران بیاموزد؟ وانگهی ما که بعد از سه دهه زندگی در جوامع دمکراتیک و آزاد غربی خود نتوانستیم "مهربان" باشیم، چگونه می توانیم درس "مهربانی های" خود را به نسل جوان منتقل کنیم؟. این روزها شاهد اعلام موجودیت گروهای مختلفی تحت عناوین کنگره و شبکه و جنبش و مجلس و دولت در تبعید و غیره هستیم. نکات مشترک آنها الحاق کلمه سبز در کنار نام گروه خود و حمله به سران نمادین جنبش سبز می باشد. تقریبا ً همه آنها بطور انحصار طلبانه ای شیفته "پروژه های خود محور" هستند که "غیرخودی ها" در درون آن جایی ندارند. اگر کمی سماجت در تفحص بخرج بدهید، می توانید دُم خروس خودی را از زیر عبای آزادیخواهی آنان بوضوح ببینید. یکی می گوید عضویت در کنگره ملی برای همه ایرانیان آزاد است ـ منحای فلان گروه. دیگری ادعا می کند که برای آنها خودی و غیرخودی فرقی ندارد ـ مگر اینکه از فلان دسته و طیف باشند.

باید به شعور و آگاهی سیاسی نسل جوان ایرانی احترام گذاشت. آنها کمتر از جوانان تونسی و مصری و لیبیایی و سوریه ای نیستند. همانگونه که جوانان تحسین برانگیز این کشورها بدون داشتن دهها رادیو تلویزیون ماهواره ای اپوزیسیونی و دهها رهبر منتظر و دولت در تبعید توانستند دیکتاتورها را به چالش بکشند، جوان ایرانی نیز می تواند با درایت و به دور از تعصب مسلکی سرنوشت خود را رقم بزند، به شرط آنکه ما ساحل نشینان در غربت معذورات و محدودیت های آنان را درک کرده و به تیزهوشی مبارزاتی و تاکتیکی آنها اعتماد کنیم و از موعظه و تعیین تکلیف برای آنها از راه دور بپرهیزیم. نگارنده در سال ۱۳۸۸ در مقاله ای تحت نام " آسیب‌شناسی جنبش سبز و نقش افراطیون در اپوزیسیون برون‌مرزی" نوشتم که "نسل جوان و آگاه امروز بر خلاف نسل متعصب ِ ماقبل خویش مسائل را از پشت عینک های سیاه و سفید ایدئولوژیکی و مطلقگرایانه نمی نگرد. موسوی و کروبی همواره اذعان نموده اند که رهبران این جنبش ِ خودجوش نیستند. در نتیجه بحث و جدال بر سر رهبری نیست. وابستگی گذشته آنها به رژیم و محدودیت‌ها و معذوریت‌های فعلی آنان بر هیچ‌کس پوشیده نیست. اما هیچکس نمی‌تواند نقش نمادین و عملی آنها را بعنوان "ســپــر" (و نه ضرورتا ً رهبر) انکار کند. در این مرحله از مبارزه جنبش سبز نقش "سپری" رهبران نهادین آن حائز اهمیت است. همانگونه که از حامیان برونمرزی و حمایت مجامع بین المللی از جنبش سبز استقبال می‌کنیم، باید از همراهی و "پوشش حفاظتی" و مواضع شجاعانه شخصیت‌های حامی درون‌مرزی و مدافع جنبش سبز تا زمانی که همراه مردم هستند، علیرغم تفاوت‌های نظری واختلاف مسلکی با آنها، قدردانی و حمایت کرد. جنبش سبز قیام نسل جوان است که نمی‌خواهد درگیر نبردهای دیروز و اسیر دگم اندیشی گذشته باشد. آنها بر علیه هر چه که "کهنه و فرسوده" است قیام کرده‌اند. کــهــنــه‌ای که بوی دشمنی و نفرت و خرافه پرستی و تعصب و مطلق اندیشی می‌دهد. "ما" به این نسل بدهکاریم، و آنها حق دارند خود را از دست "ما" خلاص کنند".

اینک بعد از ۲۲ ماه ایستادگی و مقاومت شجاعانه، موسوی و کروبی و همسران آنها سزاوار انتقادات مثبت و پیشنهادات سازنده بهمراه حمایت و تحسین هستند. این زیبنده انسان های فرهیخته نیست که در چنین شرایط حساسی همایش و کنگره و گردهمایی های "خودی" را از یک سو تبدیل به مجلس "ختم سیاسی" برای موسوی و کروبی، و از سوی دیگر به مراسم تفویض رهبری جنبش سبز به "خودگمارده" های منصوب گروه خودی بکنند. حقیقتا ً باید در تعمیق دستاوردهای جنبش سبز کوشا شد. اینها به موسوی و کروبی ایراد می گیرند که "غیرخودی" ساختارشکن را بر نمی تابند، اما متاسفانه خودشان در حیطه عملکرد خویش "غیرخودی" را حذف می کنند. بهر روی بجای پیروی از میل و هوای مسلکی خویش باید از قالب اندیشه های کهنه برون شد و در گشودن قفل استبداد همانند دندانه های کلید با نسل جوان همراه شد. بقول مولانا " اندیشه ات جایی رود وانگه تو را آنجا کشد، ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو. قــفــلـی بود میل و هوا بنهاده بر دل های ما، مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو!.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

ابوالقاسم ح

با عرض سلام و دعا خدمت هموطنان و بویژه خدمت آقای دوشوکی عزیزم

آقای دوشوکی محترم، این نوشته شما یکی از هشداردهنده ترین و در عین حال بهترین آثاریست که من در دو سال اخیر درباره جنبش سبز مطالعه کرده ام. حتما جنابعالی واقفید که هر جمله این نوشته شما خود به تنهایی عنوانی است برای یک مقاله جداگانه و مفصل. امیدوارم که هر چه زودتر شما اقدامی جدی در این باب بعمل آورید چون نه تنها جنابعالی اطلاعات وسیعی در مورد ایران و ایران در جهان دارید بلکه دارای صداقت کلام، قلمی بسیار روان و موثر هم هستید.

در مورد آقای نوری علاء و آلترناتیو سازی ایشان فقط این بس که بنظر اینجانب بهترین و موثرترین عمل آنست که شما و همفکرانتان با انتقادات سازنده و آگاهی رسانی مردم را یاری کننید تا دید پرسشگر و روشنی نسبت به این حرکت داشته باشند. اینرا من وظیفه دلسوزان ایران می دانم که توجه مردم را به نقاط ضعف حرکت آقای نوری علاء، که شوربختانه بسیار جدی هم هستند، معطوف کنند. شاید که انجام چنین کاری باعث شود که آقای نوری علاء به اشتباهات خود پی ببرند و در پی برطرف کردن آنها برآیند. فقط با برخورد نظرها و به چالش گرفتن آنهاست که پیشرفت حاصل می شود. مردم باید هر دو صدا را بشنوند و داوری کنند. حداقل آنست که هیچکس در آینده نخواهد توانست ادعا کند که چرا دیگرانی که چاه و چوله ها را می دیدند یا باید می دیدند کوتاهی کردند. حق هم خواهند داشت. بنی صدرها بخاطر کوتاهیشان در مطالعه نوشته های خمینی قبل از انقلاب هرگز مورد بخشایش ملت ایران قرار نگرفته و نخواهند گرفت. نتیجه کارشان اینست که ما امروز در بلوچستان و خوزستان و خراسان و بم و غیرو می بینیم. امثال شما نباید اجازه دهند که بار دیگر ما بدون وسواس در افکار و اعمال مدعیان شاهد فاجعه ۵۷ باشیم. نباید اجازه داد مردم بجان آمده ما از روی ناچاری به هر طرحی تن دهند و بعد سرخورده و افسرده و منفعل شوند. هخا نباید به فراموشی سپرده شود. حق یار و یاور شما باشد.

دوستدار شما

ابوالقاسم ح

April 18, 2011 10:10:28 PM
---------------------------

حق

با درود فراوان به هموطنانم بویژه به آقای بهمن زاهدی گرامی،

آقای دوشوکی گرامی، درخواستی از شما و نسل شما دارم و آن اینست که گزارشی از کارنامه همه احزاب و شخصیت های سیاسی در واکنش به جنبش سبز از آغاز تولد این جنبش تا امروز تهیه کنید تا در تاریخ معاصر ما ثبت شود. حافظه تاریخی ما مردم ایران ضعیف است، ضعفی که مسئول آن نه مردم بلکه تاریخ نگاران بی غرض و مرض ولی غیرمسئولی هستند که به اهمیت ثبت وقایع در زمانی که رخ می دهند پی نبرده اند. امروز دیگر برای ایندسته از تاریخ نگاران و فعالان و احزاب سیاسی هیچ عذر و بهانه ای قابل قبول نیست که از دید بیطرفانه خود آنچه بر سر جنبش سبز از بدو تولدش آمده است را بطور منسجم به رشته تحریر درنیاورند و هر از چند گاه در آن بازنگری نکنند تا نتیجه کارهایشان روزبروز ما را به حقایق نزدیکتر کند و در تاریخ معاصر ما ثبت شود.

در انگلستانی که من و شما در آن زندگی می کنیم می بینیم که بعنوان مثال چند کتاب و مقاله درباره مارگارت تاچر از بدو ورودش بقدرت و تا حالا که در قدرت نیست نوشته شده است. این یکی از رازهای موفقیت غربیهاست که به اهمیت این نکته های ظریف پی برده اند و ما هنوز در خم یک کوچه ایم. جنبش سبز بزرگترین جنبش در تاریخ ایران بوده است و هنوز در جریانست. نسل شما صرفنظر از گرایشهای سیاسی خود موظفند که آثار خود را در این لحظات بیسابقه تاریخ ایران هم برای استفاده هم اکنون و هم برای آیندگان از خود باقی بگذارند. در حال حاضر مهم است که ما مردم بدانیم که کدامین احزاب و شخصیت های سیاسی فرصت طلایی ای را که جنبش سبز برای ایرانیان فراهم کرد را بباد دادند و چرا و اینکه آیا منبعد تغییر روش خواهند داد و .... در ضمن آنهایی که از این جنبش حمایت کردند، حمایتشان کافی یا موثر بود یا کمبودهایی داشت که باید برطرف کنند. آیا واکنش به حبس موسوی و کروبی بوسیله رژیم از سوی مخالفان رژیم و یا آنهایی که اینگونه وانمود کرده اند قابل تقدیرست یا سرزنش؟ در پایان هم می توانید راهکارها را برای تقویت جنبش ذکر کنید.

من سبز علوی نیستم ولی حمایت از موسوی و کروبی را بنفع جنبش سبز و به ضرر رژیم ارزیابی می کنم ضمن آنکه آنرا پایبندی به اصول دمکراسی و مطابق با اصول منشور جهانی حقوق بشر می دانم.

آیا من یاوه گفته ام یا ارزشی در حرفهایم دیده می شود؟

با تشکر و احترام

April 16, 2011 01:27:53 PM
---------------------------

سپهری

با کاوه یزدانی و حق موافقم و لازم نیست به تکرار حرفهای آنها در اینجا بپردازم. جنبش سبز فرصت طلایی ما بود که انقدر از آن نا امید شده ام که از بیچارگی خودم به راه حل جناب نوری علاء با اکراه کامل تن داده ام. آقای دوشوکی درد مارا درک کرده و خیلی شفاف آنرا بیان کرده است. رفوزه های سال ۵۷ با گذشت ۳۲ سال هنوز همان شاگرد تنبل ها هستند فقط سنشان بالا رفته است. غم انگیز آنست که دچار این توهمند که عقل کل اند. هیچکس به حرف ما گوش نمی کند و جوابمان را نمی دهد و در عین حال با پررویی تمام ادعای دمکرات بودن هم دارند و حقوق بشر ما را به بازی گرفته اند. با تشکر از آقای دوشوکی و این انتقاد از او که چرا زودتر نیامدید که داد دل ما را بگوش رفوزه های سال ۵۷ برسانید. ما ناتوانیم ولی شما هم توانا و هم سرشناس. دوستتان دارم.

April 14, 2011 03:16:18 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود برهم میهنان گرامی وتشکر از آقا دوشوکی که به موضوع بسیار مهم وضروری پرداختند.راستی چرا جنبش های اعراب در مدت زمان کوتاهی با دادن کمترین هزینه موفق به پایین کشیدن دیکتاتورها ازحاکمیت شدند؟ ولی جنبش بزرگ ورنگین کمان ایران که هنوزتاریخ جهان چنین جنبش عظیمی به خود ندیده بعد از دوسال نبرد جانانه نه تنها به کمترین خواستهایش نرسیده بلکه متحمل بیشترین هزینه ها نیزشده و روزبروز کشور به پیچ وخمهای تنگ وتاریک بر می خورد؟پیش از اینکه نظر خودم را بگویم عیب خودم را باید بگویم. تا گذشته نزدیک نه سیاسی بودم ونه اینکه در آینده قصد سیاسی شدن را دارم اما از بد روزگار سرنوشت مرا به جمع سیاسیون کشاند.از زمانی که با جمع سیاسیون جامعه ایرانی آشنا شدم نمیدانم به حال میهنم و خودم وخانواده ام گریه کنم یا اینکه به سیاسیون ایرانی غربت نشین بخندم واز این بابت بسیار متاسفم.از طرفی هم سکوت کردن برایم برابر با مرگ است.دو روز پیش نظر خودم را در باره مقاله آقای دوشوکی ارائه دادم اما گویی ایرادات زیادی داشت که آقای آجرلو تشخیص دادندنظرم را درج نکنند.در جستجوی یاری گرفتن از ادبیات سیاسی در سایت های مختلف بودم که معادل با نظر من باشد،تا اینکه به مصاحبه خانم ماندانا زندیان و دکتر مشایخی در سامانه حزب مشروطه رسیدم ودراینجا از خانم زندیان وآقای مشایخی نهایت سپاسگذاری را دارم.در ادامه بخشی از این مصاحبه را خدمت خوانندگان محترم تقدیم می کنم.عین نقل قول. جامعۀ سیاسی برون مرزی ایران دارای ویژگی‌های منحصر به فردی است. کمتر جامعه‌ای را می‌توان نظیر ایرانیان تبعیدی یافت که چند دهه دور از وطن زندگی کرده باشند.
شاید بتوان گفت ذهنیت و فرهنگ سیاسی مسلط بر اکثریت تبعیدیان سیاسی ما، همچون حکومت‌های ما، سرشار از رگه‌های استبدادی است.
در این جامعۀ تبعیدی خون جدید کمتر جریان دارد. هر آنچه هست، مجموعه‌ای از رقابت‌های ناسالم دیرینه میان شخصیت‌ها، فرقه‌ها و گروه‌های کوچکی است که برای بسیاری از آنها چشم و هم چشمی با یکدیگر و حسادت‌های کور، بر پیداکردن راه حل مبارزاتی الویت دارد!
اگرچه در ده- پانزده سال اخیر تکان‌های مثبتی را شاهد بوده‌ایم، ولی در مجموع دوری از شرایط واقعی مبارزه، غلبۀ فرهنگ سیاسی فرقه‌گرایانه، و همچنین دور بودن از قضاوت مردم ایران، شرایط نابسامانی را در این جامعه برقرارکرده است. طبعاً این ارزش داوری به معنی نفی کارنامۀ تمامی شخصیت‌ها، گروه‌ها، و محفل‌های سیاسی نیست؛ مراد فضای حاکم است.
بدون آن که قصد ایده‌آلیزه کردن هرچه درون کشور و بومی است را داشته باشم، آشکار است که نسل سوم انقلاب مدت‌هاست گوی سبقت را در خلاقیت، نوآوری، شجاعت، و تحمل یکدیگر از ما «خارج کشوری‌ها» برده است. البته مسئله فقط به «مبارزه در شرایط دیکتاتوری» برنمی‌گردد، این نسل تجربۀ سی و دو سال مبارزه (در اشکال گوناگون) را پشت سردارد، با فضای جهانی به مراتب آشناتر است، و با فناوری ارتباطی نیز به خوبی در تماس است. آنها نه انقلابی‌اند- به مفهوم انقلاب‌های کلاسیک و خشن؛ و نه اصلاح‌طلب- به مفهومی که در ایران دو دهۀ اخیر معروف شد. آنها از انقلابی‌گری رادیکالیسم و مبارزه با ساختارها را گزین کرده‌اند، و از اصلاح‌طلبی روش‌های مسالمت‌آمیز، مدنی، و متنوع را.
آنها همچون نسل ما درگیر ثنویت کاذب «انقلاب یا اصلاح» نیستند و از این بحث فراتر رفته‌اند.
ممکن است پرسیده شود که چرا نسل‌های پیشین در جامعۀ برون مرزی، علیرغم اقامت طولانی مدت در جوامع دمکراتیک، هنوز از مناسبات غیر دمکراتیک رهایی نیافته‌اند؛ پاسخ آن است که اکثریت این نسل، دورۀ تعیین کنندۀ فرهنگ (سیاسی) پذیری خود را در ایران استبدادزده سپری کرده‌اند و به یک معنی محصول همان شرایطند؛ دوم، آنها تنها از نظر فیزیکی در جامعۀ باز حضور دارند، ولی در واقع زندگی سیاسی آنها در «جزیره‌های» بستۀ سیاسی ایرانی انجام می‌گیرد؛ پس آنها همان مناسبات ایران را در جامعۀ برون مرزی بازتولیدمی‌کنند.پایان نقل قول.نسل من نه درشورش 57 دخیل بود نه جزو نسل بعد از شورش بحساب می آید اما به وجودنسل جوان افتخار می کنم.تجربه هشت سال جنگ که من هم به سهم خودم ادای وظیفه کردم آموخت که گویی دنیا برعلیه ایران وایرانی برخاسته و هرگز راضی به این نیستند که ایران وایرانی را آسوده بحال خود بگذارند.اگرچنین نبود نابکاری چون خمینی وعسگراولادیهای دزد ونابکارنمی توانستند حاکم برسرنوشت ما شوند.ودرهشت سال جنگ دیدیم که دنیا صدام را حمایت کردند علاوه بر اینکه حاکمان ایران خائن بودند ولی ملت ایران توانست ایران رانجات دهد.در آن زمان با لشکرصدام در حال جنگ بودیم کشورهای قدرتمند صدام راحمایت کردند در این زمان بادشمن داخلی در جنگ هستیم تا کشور را از اشغال آخوند واوباش نجات دهیم باز شاهد حمایتهای آشکار وپنهان همان قدرتها به اضافه تعداد زیادی از کشورکهای تازه به دوران رسیده ازرژیم آخوندی حاکم برکشورمان هستیم.اگر غیر از این است لااقل یک هم میهن پیدا بشه راجع به حقیقت توضیح مختصری بدهد واگر اینگونه نیست چرا جامعه پنج میلیونی ایرانی غربت نشین به چاره این مشکل اساسی نمی اندیشد؟ که درمانش به باورمن مدارا با یکدیگر وپذیرفتن عقاید یکدیگر و همبستگی برای نجات میهن است.با سپاس فراوان از اینکه حوصله بخرج دادید و این مطلب را مطالعه کردید.خرد نگهدارتان پاینده ایران. .





.

April 14, 2011 09:01:06 AM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود برآقای دوشوکی گرامی. دوست عزیز جنابعالی از عشق وآزادی سخن گفتید اما بخشی از مخاطبین شما نه از عشق به ایران زره ای در وجودشان هست نه غم آزادی ایران را دارند چون هم عشق وهم آزادی شان را درساحل غربت بدست آوردند.آنها هرگز نمی توانند درد وغم هم وطن زجر کشیده بلوچ وکردوخوزستانی و ترکمن و...که روزها وشبهایشان را زیر شلاق اضطراب وغم نان شب بسرمیبرند را درک کنند. سخنان شما چون دم گرم بر آهن سرد می ماند.من هزار بار به جوانان درون میهن امیدوارم ولی حتی زره ای به پیران یخ زده خارج نشین امید ندارم ونه انتظاری از ایشان دارم. از امید می گویم. چند ماهی پس از رای دزدی گروه احمدی نژاد بود که جوانان در پی مسابقات فوتبال بین تیم پرسپولیس واستقلال همان تاج سابق دست به اعتراض زدند از این اعتراض هموطنی ویدئویی تهیه کرده ودریوتیوب گذاشته بود.آنچه توجه من را بیش ازهمه جلب کرد این بود که، همه شعار ساختارشکن وبراندازی فریاد میزدند ناگهان جوانی نام تیم فوتبال مورد علاقه اش را فریاد زد که بلافاصله جوان دیگری با حس عجیبی گفت حالا که وقت این حرفها نیست. منظورجوان دوم که صدایش جوانتر از اولی بود این بود که درست است که ما از دوتیم مختلف هستیم اما اینک که هردو درمقابل دشمن مشترک هستیم، وبه راهشان ادامه دادند.آقای دوشوکی آن جوانی که هنوززره ای از متاع آزادی را حتی لمس نکرده بخوبی تشخیص داده است که هدف چیست ومقصد کجاست. می خواهم به شما بگویم که بسیاری از ساحل نشینان بی خبرانی هستند که دلهایشان از جوانان درون میهن بسیار دورمانده است.برای جنابعالی وهمه مبارزان میهن پرست آرزوی روزهای بهتری دارم.پاینده ایران.

April 13, 2011 04:59:59 PM
---------------------------

khoramdin

خیلی یادداشت متین و بجائی بود
با تشکر

April 13, 2011 05:48:12 AM
---------------------------

حق

با درود فراوان خدمت هموطنانم و بویژه به آقای بهمن زاهدی

آپوزیسیون برون مرزی نه خود توانست کاری کند و نه گذاشت جنبش سبز کار خود را بکند. بجای حمایت هی دبه درآوردند که "موسوی و کروبی سهم خودشان را از خامنه ای می خواهند و دعوا بین آندوست و مردم این وسط وسیله هستند برای رسیدن این یکی به سهمش. آن یکی هم وسیله اش زور نیزه است علیه دنباله روان دیگری و این وسط مردمند که تلف می شوند". یا گفتند که "هر دو جنایت پیشه دیروز بودند، جنگ را 6 سال بیشتر طول دادند. کشتار دهه 60 تقصیر اینهاست و باید الان جوابگو باشند و فردا محاکمه شوند." یا می گفتند که "این جنبش سبز مال طبقه مرفه و شمال شهرهای تهران و اصفهان و شیراز است و ربطی به جنوب این شهرها و دیگر استانها و شهرها و روستاهای ایران ندارد." یا می گفتند که "این جنبش دانشجویان و طبقه مرفه و شمال شهر معدودی از شهرهای کلان است و ربطی به جنبش زنان و طبقه کارگر و زحمتکش و تبریز و کرمان و قوچان ندارد. اصلا این جنبش سراسری نیست که جدی تلقی شود. اگر مثل سال 57 در همه شرها و روستاها بود و هم طبقات و اقشار در آن بودند آنوقت می شد اسمش را گذاشت انقلاب تا جدی گرفته شود." یا می گفتند که "چرا مردم فریاد می زنند یا حسین میرحسین، الله و اکبر و جمهوری ایرانی؟ چرا موسوی و کروبی دل از خمینی و قانون اساسی نمی کنند و چرا نمی گویند مرگ بر علی خامنه ای؟ چرا اینها سرنگون طلب نیستند؟" انگار که ملت ایران همان ملت سال 57 است و انگار عقربه های ساعت برای همه مثل اینها در همان سال 57 از حرکت باز ایستاده است و انگار که این رژیم کوچکترین شباهتی به رزیم گذشته دارد و انگار که این رژیم برخلاف رژیم گذشته فاقد لابی های قوی ریز و درشت خود در برون مرز بخصوص در امریکا و صدای امریکاست!

یا می گفتند "تا موسوی و کروبی تن به فدرالیسم قومی زبانی ندهند و ایران را کشوری چند ملیتی اعلام نکنند ما نیستیم و حمایت نمی کنیم." این همان گروکشی از جنبش سبز بود بوسیله اینها بود که زنده یاد داریوش همایون در یکی از مقالاتش به ان پرداخت ولی کو گوش شنوا!

حالا بقول آقای دوشوکی همان رفوزه های سال 57 می خواهند بما درس بدهند. شما اگر چیزی از نتیجه کارتان در سال 57 آموخته بودید و اگر توشه ای از کار و زندگی سه دهه خود در کشورهای آزاد آموخته بودید و یا ریگی به کفش نداشتید در این کمتر از دو سال که از تولد جنبش سبز نمی گذرد نه انقدر دبه در می آوردید و نه انقدر با چوب لای چرخ کردنها و خواسته های نامعقول تان به جنبش سبز صدمه می زدید. شما از این موقعیت طلایی استفاده نکردید و اجازه هم ندادید ما که هیچ نقشی در فاجعه 57 نداشتیم هم نقش کامل خود را بازی کنیم. شما دوباره رفوزه شدید و باز دست بردار نیستید. کی بازنشسته می شوید و به کنار می روید آخر؟ واکنش شما به حصر موسوی و کروبی بوسیله خامنه ای هیتلر زمانه در مقایسه با واکنش شما نسبت به جنایات در اردوگاه اشرف مجاهدین خلق شرم آورست. شما می بایستی این همبستگی را در مقابل حصر موسوی و کروبی که بنفع جنبش سبز بود انجام می دادید تا احدی در قدرت این جنبش شک نمی کرد و نه اینکه ضربه کاری را به آن بزنید و جشن بگیرید. بازهم رفوزه شدید و تا آخر هم رفوزه خواهید شد حال هر چقدر هم بین خود مدارک تحصیلات عالیه داشته باشید. این مدارک تان و سه دهه زندگی و کار در غرب هیچ تغییری در شما بوجود نیاورده است و حیف از اینهمه قدرتی که بدستان ناتوان شما افتاده است.

توضیح: اعتراض گسترده به رفتار ناشایست عراقیها نسبت به ساکنان اردوگاه اشرف بجا بود و منهم یکی از معترضین هستم. با مرام مجاهدین کاملا مخالفم و سابقه زشت آنها را هم در جنگ ایران و عراق هرگز فراموش نخواهم کرد ولی چون پایبند به اصول منشور جهانی حقوق بشر هستم نمی توانم نسبت به نقض حقوق بشر مخالف عقیدتی خود سکوت کنم و نمی کنم.

با تشکر از آقای دوشوکی بابت این مقاله ی بسیار خوب. آقای دوشوکی گرامی، آنچه در این مقاله آورده اید از دلتان برآمده و بدلم نشست و سخت تحت تاثیر قرار گرفتم. چرا کم می نویسید؟ ارادتمند شما حق

پاینده ایران و ایرانیان راستین

April 12, 2011 10:22:18 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites