از نظر من، هر تغيير مهم فنآورانه نه تنها موجب پيدايش دگرگونیهائی در حوزهء زندگی روزمره میشود بلکه رفته رفته تأثير خود را بر حوزههائی که ممکن است بطور بلافاصله با آن نوآوری مرتبط نباشند نيز میگذارد و، در نتيجه، در يک روند تدريجی، کل زندگی آدمی را دگرگون میسازد و ما و زندگیمان ديگر نه آنی خواهد بود که پيش از شکل بستن آن نوآوری فنآورانه بوده و نه ما میتوانيم به آن صورت پيشين برگرديم.
امروز هم ما در بطن نوآوریهای فنمدارانهء جديدی قرار داريم که، لامحاله، هم ما و هم جهان ما را بصورتی بنيادين تغيير خواهند داد و تعاريف و برداشتهای ما از مفاهيمی چون حاکميت، قانونيت، استقلال، آزادی و بسياری ديگر را دگرگون خواهند ساخت. براستی که، در همين دو دههء اخير، ظهور اينترنت، ساخته شدن وسائل نقليهء سريع، ماهوارهها، و ماشينهای قدرتمند جنگی جهان ما را به همان «دهکده»ی کوچک جهانی که «مارشال مک لوهان» میگفت تبديل کرده و شرايطی را بر آن تحميل نموده که ديگر نمیتوان از دستشان بجائی گريخت.
و اين همان روند جهانی شدنی است که، بنظر من، از هزاران سال پيش، با همان کشف آتش و اختراع چرخ و رام کردن اسب و ساختن پارو و بادبان آغاز شده و اکنون به اوج خود رسيده است.
از يک نمونهء اوليه آغاز کنم. جوامع ابتدائی بشری هر يک جغرافيای کوچکی داشتهاند که طول و عرضاش را شرايط اقليمی و توان حرکت آدميان تعيين میکردهاند. حال فکر کنيم که در يکی از اين جوامع «چرخ» اختراع میشود و وقتی دو يا چند چرخ بهم بسته شدند وسيلهء نقليهای ابتدائی بوجود میآيد. حال چشم بر هم بگذاريم و وضع آن قبيله را در ارتباط با اين اختراع فنآورانه مجسم کنيم. حداقل اينکه توان حرکت افرادی که میتوانند بر آن ارابهء اوليه بنشينند و حرکت کنند (منتزع از اينکه آن وسيلهء نقليه را آدميانی برگزيده و قوی میکشند يا، بقول شاعر، گاو نر) چندين برابر میشود و همين امر موجب فراخ شدن جغرافيای قبيله میگردد. آنگاه، فراخ شدن جغرافيا به معنای آن خواهد بود که افراد متحرک قبيله به جغرافيا (ها) ی قبايل ديگر نزديک و يا حتی به آن ها وارد شوند. همين واقعيت گريزناپذير میتواند، از يکسو، هوس دستاندازی به مايملک قبايل ديگر را در افراد قبيلهء صاحب چرخ برافروزد و، از سوی ديگر، موجب شود که قبايل ديگر نيز در برابر اين ميهمانان ناخوانده واکنشی تدافعی نشان دهند. میتواند جنگ درگيرد و عدهء زيادی کشته شوند، خود اين جنگ برآمده از آن نوآوری میتواند موجب تقسيم کار جديد در قبايل شود. مردان قوی از کار روزانه معاف و خورد و خوراکشان تأمين شود تا اسلحه به دست گيرند و در راه تجاوز به قبايل ديگر و يا در راه تدافع در مقابل تجاوز بجنگ بپردازند. در پايان هم جنگ با هر نتيجهای که به پايان رسد قبيله نه آن خواهد شد که بود. مثلاً، و به احتمال زياد جنگجويانی که مزهء کار نکردن و در مقابل جنگيدن تأمين شدن زندگیشان را چشيدهاند، در زمان صلح نيز ديگر تن بکار نخواهند داد و اسلحهشان را به روی خودیها خواهند گرفت. پس مراکز قدرت جديدی بوجود میآيند و تمهيداتی برای موروثی شدن قدرت در نظر گرفته میشود. اينها که گفتم از نخستين درسهای تفهيم اصول جامعه شناسی است.
مهاجرتهای سريع آريائیها به چهار گوشه جهان مسکون را همين فنآوریها تسهيل کردند. همين تسهيلات راه را بر پيدايش امپراتوریها گشودند و پديدههائی همچون بردهداری و استثمار را در مقياسهای گسترده موجب شدند. استعمار نيز قدم بعدی در کوچک شدن جهان مسکون بود. کشف قارهء آمريکا، دور زدن دماغهء اميد در افريقا، چپاول ثروت مردم آسيا و افريقا همه بخاطر همين نوآوریها ممکن شد.
اختراع ماشين چاپ به گسترش عصر روشنگری کمک کرده است و اختراع ماشين بخار عصر استعمار و انقلاب صنعتی را با خود آورده. در اين روند در مناسبت اجتماعی نيز تغييراتی ژرف رخ داده و نگاه به ساختار و منشاء قدرت عوض شده است. و عاقبت جهان پا به دوران مدرن نهاده؛ دورانی که عصر حاکميت ملتها، عصر دموکراسی، عصر و آزادیهائی است که منجر به تدوين حقوق بشر شدهاند. و اکنون ما با پردهء تازهای از همان روند جهانی شدن روبروئيم که به تأسی از آن فاصلهها در مکان و زمان از هميشه کمتر شدهاند.
حال بايد از خود پرسيد که اگر اختراع چرخ میتوانسته چنان اثرات شگرفی در ساختار جامعه و آگاهی و انديشهء انسان داشته باشد اختراعات همين بيست سالهء اخير چگونه اثری بر ما و جهان ما خواهند گذاشت؟
من از خود میپرسم که آيا من کنونی شباهتی با آدمی دارم که به هنگام تولد من در کشور من میزيست؟ من در اواخر جنگ جهانی دوم به دنيا آمدهام و در اين 68 ساله چنان زندگی کردهام که گوئی مرا با سفينهای به کرهء ديگری پرتاب کرده باشند. آن شب را به ياد میآورم که پدرم راديوی «آندريا»ی کوچکی را بخانه آورد و ما پيام شاه را، که از بيمارستان و پس ار سوء قصد به او پخش میشد، شنيديم. راديوی کوچک جهان را به خانهء آورده بود و ما ديگر همانی نبوديم که ديروز بوديم. سی و دو سال پيش را نيز به ياد دارم، که نوار سخنان خمينی در ايران تکثير میشد و راه انقلابی به ارتجاع کشيده را هموار میساخت. آن صبح روز دوازدهم بهمن را نيز به ياد دارم که خوابآلوده در لندن راديوی موج کوتاهم را به گوش چسبانده بودم تا جريان بازگشت خمينی به ايران را بشنوم. صدا را به سختی میشد شنيد. راديو را بايد در جای خاصی قرار میدادی که بتواند موج آمده از آن سوی کوهها را دريافت کند. دو سال بعد، عصری در گورستان پرلاشز، کنار قبر هدايت، با چند آشنا نشسته بوديم و رفيقی يک راديوی موج کوتاه را با خود آورده بود که میشد با آن امواج آمده از ايران را گرفت. خمينی داشت خطاب به نمايندهء پاپ، که آمده بود شفاعت گروگانهای امريکائی را کند، سخنانی میگفت. حوادثی بزرگ دور از ما جريان داشت اما وسائل ارتباطی ما را از آنچه میگذشت با خبر نگاه میداشتند. و آن روز فکر میکردم که هدايت بايد در گور گريخته از وطناش از شنيدن صدای يک آيت الله از پاريس برگشته از اين دنده به آن دنده شود و بر خود بلرزد.
ما ديگر حتی آدمهای سی سال پيش نيز نيستيم. جلوی کامپيوتر مینشينيم و با فشار دادن تکمهای به همه جای جهان سرک میکشيم. حتی میتوانيم مدعی شويم که اگر همت کنيم قادريم از همين راه دور در سرنوشت کشورمان اثرگذار باشيم. و میدانيم در جهانی زندگی میکنيم که نه تنها پردهء آهنينی که بخش عمدهای از جهان را از بقيه جدا میساخت فرو ريخته و امپراتوری بزرگ آن پشت فروپاشيده و تجزيه شده است، بلکه در تلويزيون ديدهايم که هواپيماهای امريکا چگونه عراق و افغانستان را بمباران میکنند و سربازاناش صدام حسين را از سوراخاش بيرون میکشند و به طنابدار میسپارند.
هميشه خيال میکنم که جهان ظرف بزرگی است که قاشق عظيم تکنولوژی همواره مشغول هم زدن محتويات آن است. فاصلهها را بر میدارد، مالکيتها را نابود میسازد، بازارهای يک کشور را پر از کالاهای ساخت کشوری بسيار دور از آن میکند. نفت کشوری را از زمين میمکد و در تانکرهای بزرگ میريزد و به سرزمينهای دور میبرد. در ليبی شورش میشود و من در دنور مجبورم بنزين ماشينم را گرانتر بخرم.
و در اين ميانه، در اين روزها که بيشتر وقتم در حشر و نشر با اهل سياست میگذرد میبينم که بسياریشان هنوز متوجه مقتضيات روند «جهانی شدگی» زندگی و اقتصاد و انديشه و جامعه نيستند. میبينم که، مثلاً، وقتی در جهانی که آدميان را به سرعت در خود میچرخاند و به مفهوم «هويت» نيز معنائی تازه میبخشد و خرده هويتها را به سرعت در پديدههای بزرگتر از خود جذب و حل و نابود میکند، ما هنوز از مبارزان بخشهای مختلف کشورمان میشنويم که بجای «حق طلبی» از «هويت طلبی» سخن میگويند، به «انزوای ملی» خويش میانديشند، و به اينکه زمين را برحسب خون و زبان و مذهب تکه تکه کنند. از برخی ديگر از نخبگان میشنوم که هنوز به «استقلال ناشی از انزوا»ی کشور باور دارند و میخواهند مفهومهای دورهء زنده ياد مصدق را زنده کنند. میخواهند در چاه نفت را ببندند و توی دهان شير پير بريتانيا و برادرخواندههايش بزنند؛ شرط اتحاد را همين «استقلال طلبی» عجيب میگذارند؛ میگويند در خارج کشور به فکر ايجاد سازمان سياسی گستردهای که بتواند ايرانيان سکولار را نمايندگی کند نبايد بود چرا که ممکن است اين نهاد مجبور شود با مقامات کشورهای ديگر «مذاکره» کند. هنوز اينگونه نجس و پاک کردنهای عتيقه در ذهن ما جائی خوش دارند.
اما، در واقع اگرچه چنين بنظر میرسد که تغييرات دهکدهء جهانی ذهنيت برخی از آدمها را دگرگون نساخته است اما اثر منفیاش را میتوان براحتی در خيلیها ديد. اين موش خرمائیهای کوچک دم بلند را ديدهايد که وقتی احساس خطر میکنند خشکشان میزند و توان گريختن از آنان سلب میشود؟ برخی از ما دچار همين خشک شدن ناشی از ترسيم. نه خود کاری میکنيم و نه میگذاريم ديگران دست به کاری بزنند. تنها امر بیخطر برايمان آن است که کاری صورت نگيرد. اينگونه آدميان طالب مدرسه و کلاسی هستند که مشقاش نانوشته بماند و «وضع ايستای موجود» را حفظ کند. کار اينها جلوگيری از آشفتن وضعيت جاری است و نتيجهاش هم غيرفعال ساختن افراد و کشتن انرژیهائی است که میتوانند رها و سازنده شوند.
آنها دائماً آدميانی را که سودای برآشفتن وضع موجود در سرشان میپرورد به قدرتطلبی و لطمهزنی به «جنبش سبز ملت ايران» متهم میسازند و هرگز نيز قادر نيستند راه حلی عملی را پيش پای ما بگذارند. کاری میکنند که گورستان بر جهان زندگان چيره و حاکم شود. در اين وضعيت شبها که هوا ملايمتر و مطبوع است میشود از قبرهای خود بيرون آمد و همراه صرف چای و شيرينی به مباحثههای پوچ و دور از زندگی نشست.
اما روند جهانی شدن همان کاری را میکند که سونامی ماه پيش با ژاپن کرد. سازندگان نيروگاههای اتمی بيشترين تمهيدات را برای حفظ وضع عادی در نيرو گاه فوکوشيما بکار برده بودند. اما سونامی که آمد همه چيز تخته پارهای شد که حتی نمیشد برای نجات جان خويش به آن آويخت. سونامی دستگاههای خنک کننده را خاموش کرد، ميلههای سوخت را واداشت تا در گرمای متراکم ذوب شوند، سرپوشهای بتونی را ترکاند و گازهای سمی را وارد محيط زيست کرد.
در برابر روند جهانیسازی هم هر آن تمهيدی که برای حفظ وضع موجود (بخصوص در ساحت تعاريفی که کارمايهء انديشهاند) پرورانده باشی بر باد فنا میرود. بزودی آن «قاشق بزرگ» جمعيتهای ساکن در فلات ايران را چنان در هم خواهد ريخت که بلوچ از کردستان و عرب از ترکمن صحرا سر در آورد. اين بار چادر را نه پاسبان رضا شاهی که دست بلند روند جهانیسازی به ملايمت از سر زنان برخواهد داشت، حکومت را از اشرافيت (از آن هر طبقهای که باشد) خواهد گرفت و بر تن انديشهء جوانانمان همان لباسی را خواهد پوشاند که جوانان ديگر دنيا میپوشند.
من با خوب و بد روند جهانی شدن کاری ندارم و به جبری برخاسته از قوانين طبيعی اشاره میکنم. و میدانم که آدمی به غايت خوشبين و اميدوارم فکر میکنم که جنبههای بد جهانی شدن هم خود عاقبت به زادن جنبههای نيک تن خواهند داد. مگر مارکس پيدايش بورژوازی و سرمايهداری را (که نکوهيدهء مارکسيستها است) به انقلابی تعبير نمیکرد که جهان نوين از شکم آن زاده شده است؟
و، در اين ميانه، چقدر کودکانه است نقشههای سر دم داران حکومت اسلامی که تصور میکنند میتوانند از ابزارهای ارتباطی کلانی که دست ساختهء تکنولوژی جهانی و مددکار روند جهانیسازی هستند به نفع خود استفاده کند، «يا علی» گفتن رهبر معظم را به هنگام تولد با راديو و تلويزيون و ماهواره و يوتيوب بخورد عوام دهد و بر رابطهء او با امام زمان تأکيد کند و برنامهای بسازد و پخش کند که مژده میدهد ظهور آن امام نزديک است و سيد خراسانی و احمدینژاد هم ياران وردست اويند. اما آنان نمیفهمند که وسائل ارتباطی جهانی در سير تحولات تاريخی مادر و مؤيد روند جهانیسازیاند و به تدريج منطق ساختاری خود را در مخاطب خويش نيز میپرورانند؛ منطقی که روز برور بيشتر از جادو زدگی جهان و خرافات مربوط به آن تهی میشود و (چه خوب و چه بد) به سوی خردپذير کردن امور عالم گام بر میدارد.
روند جهانی سازی تابع قوانين عام طبيعت است؛ قوانينی که خود از خرد بر میخيزند و فقط در پرتو خرد معنا میيابند. شطح و طامات و خرافهء جنگيران در آفتاب اين روند ذوب میشوند و تنها آنچههائی پايدار و فرازنده باقی میمانند که خرد بتواند پذيرای آنها باشد.
و در اين روند جهانی «خردپذير شدن» است که آدمی بايد در تعريفها و روشها و مبانی انديشههای خود تجديد نظر کند. فردای ايران، در سايهء اين خرد منتشر، به دست تجزيهطلبان قومی و زبانی و مذهبی ساخته نمیشود و همانگونه که تمرکز حاکميت در مرکز يک کشور بی منطق و خردناپذيز و حتی ناممکن مینمايد، خط کشیهای قومی و زبانی نيز ديروزی و منسوخ میشوند.
آيندهء ايران نه در تکهتکه شدن که در شراکتاش در پيمانهای منطقهای و عهدهدار شدن نقشی سازنده و يگانهساز در ميان همسايگان است.
آيندهء ايران نمیتواند از آن رهبرانی باشد که يک قشر اشرافی نوين را بوجود آورده و میکوشند منافع حاصل از اعمال ظلم و تبعيض و چپاول اين قشر را طولانی کنند.
روند جهانیسازی، در تازش بیمحابای خود، مرزها را برداشته و يا منطقی میکند و در بازخورد خويش واحدها و نهادهائی سرزمينی و حکومتی را میآفريند که بر اساس نيازهای انسانی و امکانات منطقهای ِ واقعی بنياد گرفته باشند.
باری، هميشه آدميانی بودهاند که در برابر تازش تحولات تاريخ يا مقاومت کردهاند و يا آچمز شدهاند اما، در اين نوع واکنشها، بازندهء قطعی نيز هم آنان بودهاند. فردا هميشه از آن کسانی بوده است که «روح زمانه» را ـ که زادهء روند تاريخی و دائمی جهانی شدن است ـ دريافته، مبانی انديشهء خود را با آن «روح» هماهنگ ساخته و، بجای غرقه گشتن در موج و خفه شدن در اعماق آن، سوار بر انرژی موج به دور دستها رفتهاند تا به دميدن روز نو و عصر نو سلام بگويند.
و اگر هيچ نوآوری ويژهای نيست که به تدريج ما و جهان مان را کلاً تغيير ندهد، پرسش اصلی ما از خودمان آيا نبايد اين باشد که ما تا چه حد با ملزومات نوآوریهای کنونی و تصوير آيندهای که آنها در زهدان تاريخی خويش میپرورند آشنا هستيم؟
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|