پیشگفتار:
ایران زمین وطن ما ایرانیان، در طول تاریخ، بکرات مورد تهاجمات و اشغال بیگانگان گشته است، و هر ایرانی آشنا به تاریخ وطناش، عمق صدمات انسانی، معنوی و مادی و فرهنگی این تهاجمات را میداند. امٌا صدماتایکه یک مشت آخوند روضه خوان بیوطن و بدون عرق ملی، دنیا پرست تشنه قدرت و ثروت، ناآگاه از مسائل سیاسی، در ابعاد جهانی و منطقهای، و حتی ناآگاه از مسائل داخلی، به ملت و مملکت ایران در طول 32 سال حاکمیت نحس خود وارد آوردهاند، کمتر از فتنه مغول نیست. وقتی که روح الله خمینی به پشتبانی «داستان غیبی امام زمان معاصر !!!» یعنی واشنگتن و لندن، پاریس، با «هواپیمای ارفرانس، این فرشتگان آسمانی قدرتهای استعماری- در 12 بهمن 1357 آسمان بر سرزمین ایران فرود آمد و قدرت را بدست گرفت، اولین کاری که کرد، ایرانیان را به مسلمان و غیر مسلمان تقسیم کرد. بعد مسلمانان را به سنی مذهب و شیعه مذهب، از هم جدا کرد. بعد شیعیان را به پیروان خط امام، و خوارج، از هم جدا کرد. این آخوند ناآگاه این بار علم صدور انقلاب را بر افراشت، و جنگ خانمانسوزی را بر ملت ایران و عراق تحمیل کرد، که خسارات انسانی و مالی آنرا هر فرد ایرانی، نسل اندر نسل، با پوست و استخوان خود امروز احساس میکند و در آینده هم احساس خواهد کرد.
(در این رابطه یعنی : فرشتگان آسمانی قدرتهای استعماری، به شخصیت مرموز و اسلام شناس معروف، مشاور ناتان یاهو، و وزارت امور خارجه انگلیس و آمریکا، معروف به برنارد لویس –Bernard - -LEWIS –متولد 1916 لندن، استاد، ساموئل هنتینگتون، نظریه پرداز : برخورد تمدنها ، در سایت :http://iismm.ehess.fr/document.php?id=86– در زبان فرانسه مراجعه بکنید. استعمارگران در سیاستهای استعماری خود، از این دانشگاهیان، در عین حال ماموران سازمانهای اطلاعاتیشان، زیاد استفاده میکنند. این تخصص، انحصارا، در اختیار آمریکا و انگلیس نیست، در اوج قدرت اتحاد جماهیر شوروی، روشنفکران کمونیست مدافع دو آتشه ایدهئولوژی انترناسیونالیزم کمونیستی، از این ماموران زیاد داشتند. کمونیستهای روسیه، از انترناسیونالیزم، ناسیونالیزم را خود برمیداشتند، وانتراش را تبدیل به عنتر کرده، و ملتهای جهان سوم را تحت ایدهئولوژی عنترناسونالیزم مثل عنتر و میمون به بازی میگرفتند .
از آنجائیکه امروز در وطن بلاکشیده ما ایرانیان، هرکس که از ننهاش قهر میکند، به پشتبانی همه جانبه قدرتهای خارجی ذینفع، پرچم تجزیهطلبی را با عنوان پرطمطراق : حق تعین سرنوشت !!! را به اهتزاز درمیآورد، در این راستا، دو نمونه تاریخی را، یکی را با عنوان: تولد ملت ،(1) آن دیگری ، مرگ یک ملت را،(2) در اینجا ، بطور مختصربه تحلیل و تفسیر میگذاریم ، تا خوانندگان بدانند، که پشت این :حرکتهای تجزیهطلبی، قدرتهای بیگانه در راستای منافع ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک، همراه با یک مشت خائنین وطن فروش، فعال هستند. چه بسا، شاید آن بخش از ایرانیانایکه عشق و علاقه به ملت و وطن تاریخی خود ایران دارند، هشیار و بیدار باشند برای اینکه فرصت کوتاه و :فردا خیلی دیر است !!!
« آرازی آیردیلار قومنان دویوردولار . من سنن ایرلمازدیم ، ظلمونن اییردلار »
ارس را جدا کردند و با شن پرکردند. من از تو جدا نمیشدم ،با ظلم مارا ازهم جدا کردند.
(یک بیاتی در زبان آذری ، در رابطه با تجزیه آذربایجان شمالی (اران ) از مام وطن ،که هر آذربایجانی ایران دوست آنرا از درون روح واحساس خود هنوز هم بعد از گذشت 2 قرن ، آنرا می خواند )
* * * *
تولد ملت ، عنوان فیلم سینمائی است ، که نحوه ظهور یک ملت را برگرفته از تاریخ واقعی اقوام مهاجر و متشکل و ساکن در سرزمین معین و مشخص آمریکا را به نمایش میگذارد. آوریل 2011، صد و پنجاهمین سالگرد جنگهای داخلی آمریکا، معروف به جنگهای انفصال یا به عبارت دیگر جنگهای تجزیهطلبان جنوب، علیه وحدت امریکا است. این جنگ از 12 آوریل 1861 تا 9 آوریل 1865، مدت 4 سال با بجا گذاشتن 620 هزار کشته، با در نظر گرفتن این تعداد کشته به نسبت جمعیت آنروز آمریکا، و مقایسه آن با جمعیت امروز آمریکا، که معادل 6 ملیون کشته میشود، یکی از خونینترین جنگهای تاریخ بشریت است، که حتی در اروپا هم، که تاریخاش آکنده به جنگهای خونین است، چنین جنگی را با این ابعاد خسارت انسانی، نمیتوان سراغ گرفت. بعد از پیروزی متحدین شمال (Unionistes) علیه تجزیهطلبان جنوب، در حقیقت، ملتی بنام :ملت آمریکا، متولد شد. در سال 1915، فیلم صامتی (بدون صدا ) با عنوان: تولد ملت، ساخته شد، که نام کارگردان آن در بالا ذکر میشود. یکی از نقش آفرینان این جنگ داخلی، امپریالیسم انگلیس، در آن زمان بود، که توان و تحمل دیدن آمریکای مستقل را نداشت، و از آنجائیکه صنایع نساجی آنگلیس، به پنبه ارزان قیمت جنوب آمریکا ناشی از رابطه بردهداری رایج در جنوب، احتیاج داشت، سرمایهداری بریتانیا، بر این هدف بود، که با تجزیه و تضعیف آمریکا، میتواند، به اهداف خود برسد.
امروز بعد از گذشت، 150 سال از آن تاریخ، که با پیروزی نیروهای شمال، بر تجزیهطلبان، و طرفداران نظام بردهداری، این رابطه غیر انسانی در آمریکا، لغو شده است، رئیس جمهور پرقدرتترین کشور دنیا، چه از منظر اقتصادی، چه از منظر نظامی، آقای : باراک حسین اوباما، فرزند یک زوج متشکل از پدر سیاهپوست مهاجر آفریقائی و مادر سفید پوست آمریکائی است، که بالاترین مقام اجرائی این کشور را در اختیار دارد. یک لحظه هم به فکر نمیتواند گنجاند، که در فرانسه، یا انگلستان، و یا آلمان امروزی، بالاترین مقام اجرائی و نماد شخصیتی این کشورها، در محافل بینالمللی، فردی چون پرزیدانت باراک حسین اوباما، فرزند یک مهاجر آفریقائی سیاهپوست مسلمان، و مادر سفید پوست آمریکائی باشد. چرا در وجدان اجتماعی ملت آمریکا (آگاهی سیاسی و اجتماعی جامعه ) ،ملتی که خود ریشه در تجمع و تشکل مهاجرین در سرزمین آمریکا را دارد، و قدمت آن به تاریخ کشور که با کشف این قاره به 12 اکتبر 1492 شروع میشود، میتوان چنین تحول بنیادین را مشاهده کرد، اما در بین ایرانیان متشکل از اقوام مختلف، با تاریخ مدون بیش 2500 سال، امروز در هزاره سوم، یک عده عوامل بیگانه، پرچم تجزیهطلبی را به اهتزاز در آوردند؟
در این راستا، و اهمیتی که موضوع وحدت ملی، و خطر تجزیه کشور، که بدست یک مشت عوامل بیگانه طراحی شده و هر روز از طریق بوق کرنا، و کنفرانسهای متعدد در کشورهای مختلف، منجمله در شهر :تورنتو کاناد، کانون تجزیهطلبان ایران، هر از چند هفته برگزار میکنند، مقلاتی را در رابطه با مفاهیم سیاسی و فلسفی ملت و ملیت (Nation- Nationalité ) تاریخ پیدایش این مفهاهیم با واقعیت های اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی ، تاریخی ، و همچنین، در رابطه با ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک قدرت های استعماری ، و امپریالیستی ، چه در گذشته ،و چه امروز ، با ایدهئولوژیهای ناشی از این سیاستهای کوتاه، میان، و دراز مدت را، در اختیار خوانندگان خواهم گذاشت. وقتی که آقای الهام علی اف، رئیس جمهور آذربایجان شمالی (اران ) فرزند حیدر علی اف، رئیس جمهور قبلی این جمهوری، که از دوره نوجوانی در خدمت امپریالیزم شوروی سابق، یا به قولی تزارهای سرخ، و عنصر اطلاعاتی : ک – گ – ب، بود، همین آقای الهام علی اف، و ترکیه پانترکیست و پاناسلامیزم، که در سال 1992 حتی نتوانستند و یا نخواستند به کمک مردم مظلوم قره باغ برسند، علنأ، میگوید : شوروی اشتباه کرد که در پایان جنگ دوم، طبق قراردادی بین ایران و شوروی سابق، نیروهای نظامی خود را از شمال ایران بیرون کشید؟
مثلی است معروف، در زبان آذری است که میگوید : طرف را به ده راه نمیدهند، طرف به سراغ کدخدا را میگیرد.!!! خانواده علی اف از پدر تا پسر نوکر حلقه بگوش مسکو بودند و هستند، طرف به سیاست گذاران مسکو بظاهر، ایراد میگیرد!!! خود مسئله قره باغ، ساخته و پرداخته سیاست استالین بود، که با ایجاد چنین اختلاف بین ارمنیهای و آذربایجانیها، هم به اهداف خود :« اختلاف بینداز حکومت کن » برسد، و هم اینکه در راستای این استراتژی، بظاهر برای حفظ امنیت و آرامش بین ارامنه و آذریها، ارتش هشتم، ارتش سرخ را در مرزهای ایران و ترکیه متمرکز بکند .
* * *
قبل از اینکه به تفسیر و تحلیل این مسائل برسیم، از آنجائیکه عنوان مقاله ما : تولد ملت در رابطه با تاریخ معاصر آمریکا و تولد ملت آمریکا میباشد ، لازم است نگاه کوتاهی به معنی و مفهوم ملت از منظر :فلسفی - سیاسی و فرهنگی در جا معه امروز آمریکا، را در اینجا بیاوریم، باز تکرار میکنیم، معنی ملت در جامعه امروز آمریکا را در اینجا تعریف میکنیم، چون در سایر کشورها، در رابطه با تاریخ ، موقعیت جغرافیائی و ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک کشور ، این معنی و مفهوم فرق می کند . وانگهی کلمه :ملت در فرهنگ سیاسی وفلسفی اروپا در یک دیکسیونر انگلیسی ، بصورت صفت :ناسیونالیست (Nationalist – به انگلیسی ، و Nationaliste - به فرانسه ) در کتاب لغت برای اولین بار در سال 1715 مشاهده میشود. البته معنی و مفهوم این کلمه، در انگلیسی، و فرانسه تا اندازهای با هم فرق دارند.(3)
کلمه و مفهوم « ملت » از منظر فلسفه سیاسی، ساخته و پرداخته انقلاب صنعتی، و ظهور طبقه بنام بورژوازی، در اروپای قرن هیجدهم است، که این طبقه در انقلاب «شکوهمند انگلیس –Glorious Revolution - یا به اصطلاح دیگر رایج در تاریخ بریتانیای کبیر، انقلاب بدون خونریزی - Bloodless Revolution » در سالهای 1688-1689 و انقلاب کبیر فرانسه درسال 1789 قدرت سیاسی و اقتصادی، و فرهنگی را بدست گرفتند.
اگر چه ساکنان مهاجر آمریکای شمالی که تا استقلال این کشور بخشی از ساکنان مستعمرات امپراطوری بریتانیا کبیر محسوب میشدند، این مهاجرین با جنگهای استقلالطلبانه خود از سال 1775- تا1783، علیه ارتش نگلیس جنگیدند، و طبق معاهده 1783 پاریس به استقلال رسیدند، ولی همانطوریکه در بالا اشاره شد، ظهور ملتی بنام ملت آمریکا را مورخین خود این کشور، پیروزی متحدین شمال علیه تجزیه طلبان جنوب در 9 آوریل 1865را، مبدأ و تاریخ تولد :ملتی بنام ملت آمریکا می نامند. تعریف ملت از منظر بینش فلسفی و سیاسی ملت آمریکا، چنین است :
یک ملت، متشکل از گروه انسانهائی است، که دارای چهار خصوصیات مشترک دارند.
1- سرزمین مشترک.
2- سرنوشت مشترک.
3- تاریخ مشترک.
4- همبستگی ارگانیک .(همبستگی سازمانی –Organic Solidarity – La solidarité Organique )
ملاحظه میشود که در تعریف ملت، از منظر فلسفه سیاسی حاکم در آمریکا، کشور متشکل از ملیونها مهاجر از نژادهای مختلف، با زبانهای مختلف، با ادیان مختلف، به عنصر زبان مشترک، دین مشترک، نژاد مشترک، تکیه نشده است. زبان رسمی دولت ایالات متحده آمریکا، زبان آمریکائی، مشتق از زبان انگلیسی است. مهاجرین و فرزندان آنان، از هر نژاد و مذهب و زبان وقتی به آمریکا میآیند، و به این چهار اصل صادقانه پیمان میبندند و سوگند یاد میکنند، عضوی از ملت آمریکا محسوب میشوند. این جامعه آن چنان قدرت جذب و ادغام (Assimilation ) در خود دارد، که فرزند یک مهاجر با مادر آمریکائی را برای احراز بالاترین مقام و مسئولیت اداری کشور را قبول میکند.
کسانی که فکر میکنند، در جهان امروز ملت متشکل از مجموعه از انسانهائی است که دارای زبان مشترک، نژاد مشترک، مذهب مشترک، سرزمین مشترک، تاریخ مشترک باشند، این حضرات، معنی ملت را با قبیله و عشیره، طایفه ایل اشتباه میکنند. شما نمیتوانید ملیونها انسان را با نژاد مشترک، زبان مشترک، دین مشترک، سرزمین مشترک، تاریخ مشترک، در یک نکته از جهان را پیدا بکنید. مگر در جزایر دور افتاده، که چند صد هزار نفری، با این خصوصیات دور از ارتباطات و مهاجرتهای تاریخی، با یک اقتصاد تمدن دوران عصر تمدن سنگ تراشیده با هم زندگی بکنند.
بی جهت نیست وقتیکه به اسامی مستعار تجزیه طلبان آذری، که در خدمت صاحبان ایدهئولوژی، پان ترکیسم و پان تورانیسم، « متولد از گرگهای خاکستری دشت قبچاق » دقیق بشوید، اغلب نامهای مستعار : ائلدار،(صاحب ایل ) ائل یار (یار ایل ) اوبالی ( اوبا در زبان آذری محلی که ایل چادر میزند ، آن محل را :اوبا میگویند ) برای خود انتخاب میکنند. این حضرات هنوز در دوران، ایل شاهسون، ایل قشقائی، ایل آق قوینلو، ایل قره قویونلو زندگی میکنند. البته همه اینها با این عنوانهای نوستالژیک، بازی سیاسی است، پشت این بازیها، اربابانشان خط میدهند.
وقتی که همین چهار اصل :سرزمین مشترک – سرنوشت مشترک – تاریخ مشترک، همبستگی ارگانیک، را چون معیار و الگو، به ماهیت و مفهوم ملت، در جامعه فرانسه، یا بریتانیای کبیر منتقل میکنیم، و این دو کشور تاریخی را از منظر این معیارها و ارزشها نگاه میکنیم، میبینم، با واقعیت تاریخی این دو ملت قدیم اروپائی، هم آهنگی و مطابقت دارند.
بعلاوه هر کشور برای دفاع از استقلال و تمامیت ارضی خود، در راستای موقعیت جغرافیائی خودش، مجبور به اجرای سیاستهائی است، که در علوم سیاسی و نظامی، ژئوپولیتیک و ژئواستراتژی میگویند. کشور آمریکا بعد از رسیدن به استقلال، که آن موقع فقط متشکل از 13 ایالت در غرب آمریکای کنونی بود، تمام کوششهای سیاسی و نظامی خود را به راه انداخت، تا وسعت کشور خود را به سواحل قیانوس کبیر در غرب این کشور، گسترش بدهد. بعلاوه با اعلام دکترین مونروئه خود به تمام کشورهای اروپائی هشدار داد، که از این تاریخ هرگونه مداخله کشورهای اروپائی در قاره آمریکا را، ایالت متحده آمریکا، به عنوان عمل خصمانه نسبت به منافع ملی آمریکا محسوب خواهد کرد (4)
منظور از بیان این مطالب، بیان واقعیتهای جهان سیاست، و سیاست قدرتهای نقش آفرین در مناطق سوق الجیشی دنیا میباشد که هرکدام، در راستای دفاع از منافع کوتاه، میان و دراز مدت خود عمل میکنند. آمریکا در طول حیات خود، قاره آمریکای متشکل از آمریکای شمالی، آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی را منطقه استحفاظی خود منظور کرده است و تا امروز با تمام قدرت از این سیاست دفاع میکند. بهترین نمونه آن :بحران کوبا(5) ناشی از استقرار موشکهای اتمی در کوبا کمونیست، توسط اتحاد جماهیر شوروی در زمان جان کندی رئیس جمهور وقت آمریکا، و نیکتا خروشچف صدر هیت رئیسه شوروی سابق، در اکتبر سال 1962 است، که از 16 اکتبر تا 28 اکتبر طول کشید و دنیا تا چند قدمی جنگ اتمی پیش رفت. این بحران نشان داد که سیاست همزیستی مسالمتآمیز دو اردوگاه سرمایهداری و کمونیستی در نهایت حد و حدودی دارد که طرفین نباید از آن حد تجاوز بکنند.
اگر چه امروز اردوگاه نظام کمونیستی شوروی سابق و همپیماناناش به تاریخ سپرده شدهاند، ولی سیاستها و رقابتها های قدرتهای بزرگ و حفظ مناطق سوق الجیشی و یا نفوذ این قدرتها در مناطق مختلف با همان شدت ادامه دارد. اگر چه امپراطوری عثمانی و امپراطوری روسیه تزاری و روسیه کمونیستی سقوط کردهاند ولی سیاستهای توسعه طلبی حاکمان فعلی روسیه فرانسه، انگلیس، امریکا و حتی چین، هندوستان، ترکیه ، از بین نرفتهاند . آقای ولادیمیر پوتین در نظر دارد در راستای سیاستها توسعه طلبانه خود در قفقاز در رقابت با غرب از ژوزف استالین اعاده حیثیت بکند تحلیلگران مسائل سیاسی ایران امروز حرکتهای مرموز پان ترکیسم پان تورانیزم تجزیه طلبان آذری تبار را باید در راستای این سیاستهای ارزیابی بکنند موضوع به ظاهر موضوع دفاع از زبان آذری نیست، بلکه الحاق آذربایجان ایران، واران، به ترکیه است که حتی بعضی از بی وطنان پرچم آنرا بالازدهاند !!!
بریتانیای کبیر ،که اسم دیگر آن به انگلیسی :United Kingdom - و به اختصار با دو حروف :U .K ،نوشته میشود به عنوان هویت رسمی و سیاسی این کشور در سال 1707 بنیانگذاری شده است و این کشور، اولین دموکراسی پارلمانی دنیا است. این کشور متشکل از :اقوام انگلیسی تبار – ولز تبار - اسکاتلندی تبار – ایرلندی تبار می باشد. زبان رسمی این کشور و این امپراطوری ،چه در گذشته و چه امروز ، زبان انگلیسی است ، زبان اسکاتلندی ، زبان ولزی ، زبان ایرلندی نیست. این ملت ، مرکب از نژاد ، زبان ، مذاهب گوناگون هستند. خوانندگان فکر نکنند که این واقعیت سیاسی فرهنگی ، اقتصادی ، بخاطر چشم و ابروی و زبان انگلیسی با هم متحد شده اند !!! نه هرگز چنین نیست . اتحاد این اقوام برای حفظ جان و مال و منافع دور مدت خود ، در مقابل قدرت های متجاوز بوده و این سیاست یک پارچگی و اتحاد ، این کشور را در طول 3 قرن ، نه تنها از گزند متجاوزین در امان نگاه داشته است ، بلکه این ملت متحد را تبدیل به بزرگترین امپراطوری سه قرن گذشته کرد. بدون چنین اتحاد عاقلانه و منطقی ، نه بریتانیای کبیری و جود داشت ونه امپراطوری بریتانیا می توانست وجود داشته باشد.قبل از اتحاد عاقلانه و منطقی اقوام بریتانیائی ، بین کشور فرانسه ،و انگلستان ، مدت یک قرن تمام ، جنگهای خونینی معروف به :جنگهای صد ساله (1337 -1453) روی داده بود ،که در نهایت دو پادشاه انگلیس ، ادوارد چهارم ، از انگلستان ، ولوئی یازدهم ، معاهده صلح بین دو ملت را بستند. همین انگلستان ، از سال 793 مدت دو قرن ، مورد تهاجم و در اشغال اقوام شمالی اروپا ، معروف به :Vikings – بودند .
فرانسه نیز در روند شکل گیری ملت فرانسه و وحدت بین اقوام :نرمان ها ، فرانک ها ، برتانی ها ،آلزاسی ها ، باسک ها ، بورگنی ها ، نرمان ها ،کرس ها ، تاریخ مشابهای چون تاریخ بریتانیای کبیر دارند . قبل از انقلاب کبیر فرانسه ، این اقوام ، در ایالات مختلف متعلق بصورت سیستم فئودالیسم ، زندگی میکردند ،و هر از چند مدتی ، رئیس هرقومی ، به تحریک پاپها ، و یا دخالت قدرتهای خارجی ، علیه حکومت مرکزی ، دست به شورش و نافرمانی میزدند. انقلاب کبیر فرانسه ،با ایدئولوژی خود ، بعد از جنگهای خونین ، توانست ،ملت واحدی را ، با زبان اداری واحد ، در سرزمین فرانسه با نظام جمهوری لائیک (جدائی دین از سیاست ) را در این کشور حاکم بکند . با وجود این ، جنگهای خونینی بین آلمان ، و فرانسه ، در رابطه با آیالات آلزاس و لورن ، ایالت های با زبان مشترک ژرمن و هم مرز آلمان ، در قرن نوزدهم و بیستم رخ دادهاند . امروز ملت فرانسه با وحدت ملی ،و زبان رسمی فرانسه ، به حیات سیاسی و اقتصادی ، و اعتبار بین المللی خود ادامه می دهد .
مرگ یک ملت.
تراژدی انسانی، در یوگسلاوی سابق و تجزیه آن کشور.
هدف در اینجا بیان تاریخ پیدایش کشور یوگسلاوی نیست ، چون در آنصورت ، صفحات متعددی را می بایستی به موضوع اختصاص می دادیم ، بلکه هدف:بیان مرگ تراژیک یک ملت و یک هویت ملی ملی است ، که چگونه قدرت های استعماری ، چون گرگ های لاشخور ،بعد از تجربه تلخ جنگ دوم جهانی ،که بشریت با 60 ملیون قربانی بلاخره توانست در اروپا ، به صلح نسبی برسد ، شاهد یک نسل کشی تمام عیار در قلب اروپای متمدن شد ، و این تنگ نظری صدها هزار کشته و زخمی و آواره بجای گذاشت .
در زمان حیات مارشال ژوزف تیتو،(متولد 1892-مرگ 1980 ) این مرد میدان جنگ های پارتیزانی ، علیه ارتش اشغالگر وطن اش ، آلمان نازی ، این کمونیست دو آتشه ، در عین حال مخالف سرسخت سیاست های توسعه طلبانه استالین ، وقتی که روزنامه نگاران ، نوع و ماهیت نظام حکومتی یوگسلاوی را که عنوان اش :جمهوری فدرال یوگسلاوی بود ، ولی در واقع تمام تلاش تیتو با شناختی که از دشمنان وحدت یوگسلاوی داشت ، هدف اش حفظ یک پارچگی یوگسلاوی بود ، در لفافه کلمات سیاسی ، چنین جواب می داد :یوگسلاوی متشکل از :شش جمهوری ،پنج ملت ، چهار زبان ، سه مذهب ، دو الفبا ، و یک حزب واحد است.(6 )
مارشال تیتو ، برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی یوگسلاوی سابق ،: سازمان کشور های غیر متعهد ها را به رهبری خود و رهبران سیاسی معتبر آن زمان ،چون ،جواهر لعل نهرو رهبر هندوستان ، و عبدالناصر ، رهبر مصر ، ژنرال احمد سوکارنو ، رهبر اندونزی را پایه گذاری کردند ، که در رقابت های جنگ سرد بین اردوگاه جهان کمونیست به رهبری شوروی ،و جهان سرمایه داری به رهبری آمریکا ، وارد نشده و استقلال و تمامیت ارضی خود را حفظ بکنند. .اما قدرت های رقیب در شرق اروپا ، تحمل این را نداشتند که در شرق اروپا ،کشوری دور از رقابت های قدرت های شرق و غرب ببینند. بدنبال بهار پراگ ، جنبش سیاسی- اجتماعی چکسلواکی به رهبری الکساندر دوبچک را شوروی آن زمان نتوانست تحمل بکند و در 19 اوت 1968 ، این بهار پراگ را به خاک و خون کشید .و حتی در آنزمان شوروی در نظر داشت ، مارشال تیتو را نیز از سر راه خود بردارد . به عبارت دیگر ، قدرت های بزرگ ، برای امنیت سیاسی خود ، دائم در حال تلاش بر گسترش نفوذ خود در مناطق سوق الجیشی دنیا هستند . با مرگ ما رشال تیتو،در سال 1980 ، و فروپاشی نظام کمونیستی در شوروی و شرق اروپا ، این بار جنگ داخلی یوگسلاوی و تجزیه این کشور شروع شد . سال 1992 ، اوج جنگ های داخلی یوگسلاوی بود ،که دنیا از جنایات جنگی که رهبران شبه نظامیان صرب ، نسبت به مردم مظلوم بوسنیائی روا می داشتند ، آگاه شدند. اردوگاه های اسرای جنگی ، قتل های دسته جمعی ، تجاوز جنسی به کودکان در مقابل والدین خود ، بخشی از این جنایت های این دوره سیاه تاریخ دو دهه گذشته در «اروپای متمدن !!!» است .اگرچه امروز اتحاد جماهیر شوروی ، یا امپراطوری عثمانی به صفحات تاریخ سپرده شده اند ، اما قدرت های جانشین این دو امپراطوری ،و رقبای سلطه گر و توسعه طلب آنان تشنه مواد اولیه استراتژیک و بازار های فروش برای محصولات صنعتی خود ،در اندیشه توسعه مناطق نفوذی خود هستند . لذا در شرایط فعلی ، خطر تجزیه و جنگ داخلی ، ایران امروز را تهدید می کند .آخوند های حکومتی جاهل و جانی ،و شیفته قدرت و ثروت ، متاسفانه زمینه چنین احتمالات را فراهم آوردند ،که دشمنان وحدت ملی ایران ، از این زمینه ها ، با نهایت موذی گری و وخرج مبالغ هنگفت در بین رهبران تجزیه طلب ها ،برای رسیدن به این اهداف ، شب و روز تلاش می کنند .
ای کاش تجزیه طلبان فریب خورده (منظورم فریب خورده ها هستند ، آنانیکه در خدمت اربابان خود هستند ، حساب آنان با فریب خوردگان جدا است ) تاریخ یوگسلاوی و علل جنگ های داخلی ،و عمق جنایات دد منشانه این جنگ را مطالعه می کردند و در نهایت می فهمیدند ،که با چه آتش خانمان سوزی بازی می کنند .امروز وقتی که با مهاجرین یوگسلاوی سابق ، در اروپا سر صحبت باز می کنیم ، اکثریت مطلق شان ، حسرت دوران یک پارچگی یوگسلاوی را می خورند ،که چگونه در کنار هم زندگی میکردند ، ازداوج های درون قومی ، بدون کوچکترین تحقیر و توهین مذهبی رایج بود . اما جنگ خانمانسوز داخلی ، در راستای منافع قدرت های خارجی ، چنان زخم عمیقی را در این جامعه گذاشته است ، که چه بسا قرنها طول بکشد ، که این زخم ها التیام بخشند .
یک مکث کوتاه در باره تجزیه طلبان آذری مقیم خارج.
بخاطر آشنائی که کم و بیش من صاحب این قلم ، ایرانی آذری تبار ، از شهر تبریز ، عمر گذشته از 70 سال و خود تبعیدی 41 ساله در کشور فرانسه ، کم و بیش از دور و نزدیک بخشی از این تجزیه طلبان آذری را شخصأ و عدهای را از دور از طریق فعالیت های سیاسی شان در گذشته و آثاری که از خود بجای گذاشته اند ، می شناسم .اغلب این تجزیه طلبان بین 60 تا 75 سال سن دارند . فرزندانشان ، یا از دوره نوجوانی مقیم خارج هستند ، یا متولد خارج اند .اغلب فرزندان تجزیه طلبان ، به زبان های اروپائی ، و آمریکائی ، به مراتب بیشتر و بهتر از زبان آذری ، که پدران و مادرانشان ادعاء دفاع از آن را دارند آشنائی دارند ،و خوشبختانه هم اغلب شان در تحصیلات خود موفق و مایه افتخار ما ایرانیان هستند (امیدورارم پدر مادرشان ناراحت نباشند که من از این عزیزان با عنوان ایرانی یاد می کنم !؟) در صحبت تلفنی که با آقای دکتر حسین لاجوردی ، رئیس انجمن پژوهشگران ایرانی داشتم ، خود ایشان سخنی را در رابطه با :تجزیه طلبان پیش کشید ،که خود شاهد و ناظر این مطلب بود . آقای دکتر لاجوردی فرمودند : در کنفرانسی که ایرانیان مقیم سوئد در رابطه با هویت ملی برگزار کرده بودند ، شرکت داشت ، و یکی از هموطنان ایرانی آذری تبار در رابطه به آموختن زبان های اروپائی و فلسفه تسلط کامل به این زبانها توسط فرزندان ایرانیان آذری تبار، به فارسی با لهجه آذری چنین گفت :مگر من احمق هستم که بگذارم فرزندم ترکی یاد بگیرد و فردا حد اکثر برود در دانشگا ه های ترکیه درس بخواند؟ من سعی میکنم که فرزندم زبان انگلیسی بیاموزد و خوب به این زبان مسلط بشود ، تا بتواند به بهترین دانشگاه های دنیا در آمریکا و کانادا و انگلستان وارد بشود .(نقل از آقای دکتر حسین لاجوردی )
این جملات کوتاه بیان یک حقیقت است ،که برای درک آن چند جمله نیز من صاحب این قلم اضافه می کنم. در راستای عمل نیک، موفقیت ها و فعالیت های علمی اقتصادی ، فرهنگی ،هرکجا ایرانی موفق باشد ، مایه افتخار ما ایرانیان نیز هست . همانطوریکه در بالا اشاره کردم ،اغلب تجزیه طلبان سنشان از 60 گذشته ، چه بسا هم به 75 سال هم رسیده است ، با آرزوی طول عمر براین آقایان و خانمها ، امکان خیلی کم است که حضرات به ایران برگردند. فرزندانشان هم که بزرگ شده اروپا و آمریکا تابعیت و ملیت این کشور ها را دارند ، مسلما در همین اروپاو آمریکا خواهند ماند ،و هر کدام به زندگی خود ادامه خواهند داد ،و به آمریکائی ، کانادائی ، انگلیسی و فرانسوی بودنشان هم افتخار خواهند کرد .همه این احتمالات عملی بودن اش وجود دارد . امٌا....!!! آری امٌا ؟ این تخم نفاق ، کینه ، تنفر ، انزجار ، خیانت ،تخم جنگ خانگی ، جنگ داخلی که این تجزیه طلبان ، 60 -75 ساله در طول زندگی در مهاجرت ، به کمک مالی و مادی قدرت های خارجی ذینفع در ایران کاشته و می کارند ،احتمال دارد ،که فردا باعث جنگ های خونین و برادرکشی بشوند ، وملیونها انسان بیگناه ایرانی ،چه روستائی ،چه شهری ، چه آذری ،چه کرد ،چه فارس و چه عرب ،و چه بلوچ در آتش این جنگ و نفرت ها بسوزند و نابود بشوند ، درست در همان زمان ، فرزندان همین تجزیه طلبان ، در امنیت و آسایش ، در اروپاو آمریکاو کانادا مشغول خدمت و فراه آوردن آسایش خود و خانواده شان باشند .آری چنین احتمال خیلی خیلی زیاد است .
در طول تاریخ ایران ، با وجود امکانات محدود ارتباطات اقتصادی ، فرهنگی ،در قرون گذشته ، ادغام ، و پیوند های ناشی از روابط قومی و فرهنگی ، ازداوج بین اقوام مختلف ایرانی ، به مراتب بالاتر از سایر کشور های همجوار بوده و امروز هم چنین است.نمونه بسیار گویای آن وجود شعرای بزرگ ایرانی آذری تبار، کرد تبار ، عرب تبار ، بلوچ تبار ، ترکمن تبار در پهنه ایران زمین است است و یکی دیگر از دلایل سیاسی آن ، وجود سلسله های ترک زبان و سلطنت طولانی آنان بر ایران زمین و ادغام آنان در فرهنگ ایران و ایرانی است.تجزیه طلبان وابسته به بیگانگان ، نه تنها با تمام کینه و کدورت همراه با جهل ، این واقعیت ها را نمی خواهند ببینند ، بلکه با ترفندی های خود ،وقتی سخن از فرهنگ ایران و ایرانی میشود ، سعی دارند آنرا با « با عنوان های فرهنگ فارس و فارسی » جانشین بکنند . در همین امروز ، صد ها هزار خانواده ایرانی ، متشکل از ازدواج توام با عشق و علاقه و احترام متقابل ، اقوام مختلف ایرانی را در پهنای جغرافیای ایران شاهد هستیم . شهر تهران بزرگترین شهر آذری نشین دنیا است .حاصل این عشقو محبت و احترام متقابل اقوام ایرانی ملیون ها فرزندان ایران زمین ، با مادران و پدران ، فارس ،آذری ، کرد ، بلوچ ، عرب ، گیلک ، مازندرانی ، هستند. تجزیه طلبان این واقعیت را نمی توانند و نمی خواهند ببینند ، اما چهار تا جوک تحقیر آمیز نسبت به اقوام مختلف را ،که یک مشت انسان نما های جاهل ، هر از چندی برزبان و دهن کثیف خود بیرون می دهند ، آنرا با یک نوع زرنگی سمبل می کنند. شاید دیگران تعجب بکنند ، ولی من صاحب این قلم ، تعجب نمی کنم.شاید سئوال بکنید چرا تعجب نمی کنم ؟می دانید که مظهر تجزیه طلبان پان ترک ها و پان تورانیست ها ، گرگ خاکستری اسطوره ای ایست ،که گویا دردشت قبچاق یکی از مادر بزرگ این حضرات با این گرگ خاکستری همبستر شده است و از این زوج ، قوم توران ، و تورانیان به وجود آمدند ! آیا این شد مایه افتخار ؟افتخار من ایرانی آذری تبار ، گرگ خاکستری دشت قبچاق نیست ، افتخار من ایرانی آذری تبار آن جوان ایرانی آذری و همشهری من آقای نیمار ارکانی حامد است که در 36 سالگی در رشته فیزیک ، در دانشگاه هاروارد و برینستون ، به کرسی استادی که 60 سال پیش متعلق به البرت انشتین بود ، رسیده است .آری این افتخار متعلق به تمام ایرانیان است .
هر ایرانی آذری تبار از شهر تبریز ، اگر سنی در حدود 60 سال ببالا داشته باشد ،قبل از آمدن تلویزیون به خانه ایرانی ها، حتمأ شاهد شاهنامه خوانی ، وداستان رستم و سهراب ، مرگ سیاوش و حتی سیاهپوشی یک عده از مشتریان این کافه در روز مرگ این جوان اسطوره ای را در کافه های تبریز ، خصوصأ خصوصا کافه یوسف نیا اول خیابان فردوسی تبریز روبروی باغ ارک ، مقابل مغازه رادیو فروشی آژیر ،(آژیر ها دو برادر بودند و هردو دبیر فیزیک در دبیرستان مشهور فردوسی شهر تبریز فیزیک درس می دادند ) کافه یوسف نیا ، که صاحب اش مشهد مطلب نام داشت ، حتما بخاطر دارند با وجو د اینکه آنزمان اغلب مشتریان قهوه خانه ، کارگران ساختمان ،و بازاریان بودند ، و سواد خواندن و نوشتن نداشتند ، این چنان شیفته داستان های حماسی شاهنامه بودند ،که حتی روز مرگ سیاوش ، یک عده از مشتریان قهوه خانه لباس سیاه می پوشیدند ،که امروز سیاوش را دشمنان خائن ایران با نیرنگ و خدعه کشته اند !!!. .
(ادامه دارد )
پاریس 20 آوریل 2011 .
اقتباس بطور کامل ، یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده و نام سایت ، کاملأ آزاد است .
بخش دوم : رقابت های بی رحمانه قدرت های امپریالیستیی دردست اندازی به مناطق سوق الجیشی ، تبدیل ساکنان آن به بردگان زمان معاصر .
* * *
در رابطه با عنوان فیلم سینمائی تولد ملت . فیلم آمریکائی ،که جنگ های تجزیه طلبی ایالت های جنوب آمریکا را همراه با قتل و کشتار و خسارات انسانی و مادی را نشان می دهد ، فیلم مشهور دیگری ،که مسلمأ بخشی از خوانندگان این مقاله آنرا با عنوان : برباد رفته ، و به انگلیسی :(Gone with the Wind ) به فرانسه :(Autant en emporte le vent ) ، به کارگردانی ویکتور فلمینگ ، اقتباس از رمان معروف مارگریت میچل ،که به زبان فارسی هم درسالهای 1340 ترجمه شده بود ، وقایع جنگ داخلی امریکا را از منظر رومانتیسم و جدال بین احساسات رقیق انسانی ،و «منطق ثروت » و ثروتو مشهور شدن سریع را نشان می دهد .
1-
http://en.wikipedia.org/wiki/The_Birth_of_a_Nation
2-
http://www.linternaute.com/histoire/motcle/3743/a/1/1/guerre_de_yougoslavie.shtml
3-
http://www.yrub.com/histoire/natiofrdef.htm
4-
http://fr.wikipedia.org/wiki/Doctrine_Monroe
5-
http://fr.wikipedia.org/wiki/Crise_des_missiles_de_Cuba
6-
http://fr.wikipedia.org/wiki/Yougoslavie
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|