آيا محو اسامه بن لادن باعث تعضيف و کمرنگ شدن فرهنگ و روحيه جهادپروری در دنيای اسلام می شود؟ شايد، اما نه خيلی زياد. دنيای اسلام افراطی از خيلی وقت پيش از بروز بن لادن و افغانستان و نبرد مجاهدين با ارتش سرخ شوروی، آماده انفجار بود.
تفکر بن لادنی، می گفت بايد دشمن دور، يعنی آمريکا را هدف گرفت تا دولت های آلت دست آمريکا در منطقه سرنگون شوند. همان هدفی که سيد قطب در مصر و آيت الله روح الله خمينی در ايران تعريف کرده بود. هرچند بن لادن عمليات انتحاری را به سطحی ديگر افزايش داد، اما سربازان جان برکف و آماده مرگ، سابقه ای طولانی در اسلام شيعه و اسلام سنی دارند. بن لادن خاک آمريکا را هدف گرفته بود در حالی که حزب الله لبنان با پشتيبانی ايران سعی در حمله به دفاتر آمريکا در منطقه مانند سفارتخانه و سربازان فرانسوی و يا پايگاه تفنگداران نيروهای آمريکايی در سال ۱۹۸۳ بود و يا سازمان های آزاديبخش فلسطينی که آمريکايی ها را هدف گرفته بودند ولی هيچ گاه جرات نکردن به واشينگتن يا نيويورک حمله کنند.
بن لادن از اين جهت در ميان مرگ خواهان محبوب شد که توانست به جايی حمله کند که آن ها خوابش را هم نمی ديدند. شيخ نابينای مصری، عمر عبدالرحمان که تخم حمله به برج های تجارت جهانی در سال ۱۹۹۳ را کاشت و به رهبر معنوی اسامه بن لادن تبديل شد، هيچ گاه نتوانست به آن رتبه از جهاديسم در ميان سعودی ها برسد. حتی فراتر از بمبگذاران انتخاری حماس و جهاد اسلامی فلسطين، بن لادن توانست حمله انتحاری را با يک جاذبه سکسی در ميان مسلمانان سنی گسترش داده و تعريف کند.
البته به لحاظ فکری، سعودی ها هيچ کمک شايانی به جهاديسم نکردند چرا که حلقه بن لادن و شبکه اش از پاکستان، سودان، عربستان سعودی، افغانستان و ايران تغذيه می شد و او به راحتی می توانست از اين امکانات استفاده کند. زبان و غنای عربی بن لادن قيافه به نسبت جذابش (از نظر زنان سعودی) و شخصيت او (به نظر اعراب او کوتوله نبود و شاهزاده ای بود که جرات زياد داشت) و جنگش با شوروی برای او کاريزما آورده بود.
کاريزمايی که صدام حسين هم در پی آن بود ولی بن لادن آن را به دست آورد و کاريزما مسئله ای مهم است.
اما جنبش جهاديسم سنی نوين هيچ گاه به افراد متکی نبوده است. اصولا اسلام سنی خيلی جمع گراست و خيلی توجهی به شخصيت سازی و يا بستر فرهنگی ندارد. هرچند نمادهای الوهی هم دارند ولی به اندازه اسلام شيعه نيست که همه چيز آن روی شخصيت های غيبی و آسمانی و نهانی و خانواده پيغمبر و فاطمه و علی و وابستگان آن ها نهفته است. ولی سيد قطب که چهره اصلی پشت تفکر بن لادن و جهاديسم او بود از عصری بود که غرب برتری نظامی گرفته و به همان اندازه حوزه قدرت خود را گسترش می داد و قطب شرايط زمان را خوب درک می کرد.
در مقايسه با سيد قطب، بن لادن يک خرمگس مردم آزار بود. قطب از مکتب روزنامه نگاری و نويسندگی و فلسفه برخاسته بود مانند عبدالعلا معدودی که در هند درس مذهب خوانده بود و می گفت عملکرد نظامی راه چاره نيست که دريايی است که می تواند از آن بهره هم گرفت.
بن لادن سعی می کرد روی انحطاط اخلاقی جوامع اسلامی سرمايه گذاری کند که برخاسته از تفکر اسلام قرن نوزده و بيست بود. آن زمان که اسلامگرايی متولد شد، عصر افراط گرايی اسلامی شد و فرهنگ زمانه آن قدر آمادگی برای انتقاد از تفکرات سيد قطب نداشت.
تفاوت های فرهنگی و شکاف ها هم کمک کرد تا جريان ها زاييده شونده از فروپاشی امپراتوری عثمانی و امپراتوری بريتانيا در هند، عربستان سعودی وهابی پديد آمد و اخوان المسلمين پديدار شد که همگی از طيف افراط گرای اسلامی بودند.
آن ها به اين مکتب عقيده داشتند که اسلام پاسخ همه چيز را دارد ولی هيچ گاه عظمت و قدرت هند در زمان بريتانيا و يا امپراتوری عثمانی قرن نوزدهم را نداشتند. عبارت مکتب «الاسلام هو الحل» (اسلام پاسخ هر چيزی است) در آن زمان فقط ميان مردم می گشت و در سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ فقط به گوش شنيده می شد ولی برای خود هويتی نداشت. وقتی به دست شبه نظاميان اسلامگرا رسيد، به مکتبی برای کشتار تبديل شد.
آن چه رسم کشتار مشخص از زمان قديم بود، به مکتب اجرايی جنبش آزاديبخش فلسطين و کشتار يهوديان تبديل شد. از زمان انقلاب اسلامی ايران تا حملات يازدهم سپتامبر، جنبش افراط گرای اسلامی توانست اين بدعت را پايه گذاری کند که به هر چيز و هر کس غيرمسلمان می شود حمله کرد، بدون اين که نگران واکنش ها در خاورميانه بود.
اين روند به احتمال زياد ديگر عوض شده است. عواقب خونريزی های جهاديسم در جريان حملات يازدهم سپتامبر و پس از آن در عراق، روی مسلمانان تاثير بدی داشته و آن ها را از اين نوع تفکر رويگردان کرده است. جنبش اعتراضی کشورهای عربی باعث شود اعراب نگاه به خود را عوض کنند اما هنوز زود است که بتوان ديد جنبشی که از تونس شروع شد، به کجا ختم می شود. بن لادن و ايمن الظواهری در زمان موج دموکراسی خواهی کشورهای عربی سکوت کرده بودند بالاخره هم نظام جمهوری اسلامی ايران و تشکيلات القاعده، زبان باز کرده و موج اعتراضی را «اسلام خواهی و جنبش اسلامی» در منطقه خواندند.
امکان دارد که حتی بطن جنبش دموکراسی نوپای کشورهای عربی هم با نطفه اسلامگرايی نظامی بسته شده باشد. پاکستان يک ساختار اجتماعی ورشکسته است که نوعی حاکميت سياسی دوگانه دارد که بخشی اسلام نظامی است و ديگری نظامی است. اين آينده شايد برای کشورهای عربی هم روی دهد چرا که پاکستان به عنوان بزرگ ترين مثال پرورش جهادگرايی اسلامی عمل کرده و جنبش هندو در کشور همسايه هم هميشه از آن ها به عنوان الگو ياد کرده است. با توجه به همسايگی مصر با اسراييل و يهوديان، ممکن است اين موج نارضايتی از خشم برخيزد.
اما به هر حال باز هم اين جان برکفان و مرگ طلبان شيعه و سنی هستند که می توانند شرايط را عوض کنند. علی خامنه ای، رهبر نظام جمهوری اسلامی در ترس از دولت حاکم به سر می برد. به نظر او و سران سپاه پاسداران، دموکراسی يعنی پايان حيات آن ها.
دموکراسی شايد ايران و آمريکا را متحد نکند اما به هر حال به جنگ غيررسمی که از زمان انقلاب اسلامی، ايران عليه آمريکا به پا کرده پايان خواهد داد. مشخص نيست هسته تروريستی انقلاب در صورت انتخابات آزاد پارلمانی که روابط ايران و آمريکا را ممکن است عادی کند، در کجا قدرت خود را فرو می کند اما به هر حال جنبش سبز اعلام کرده که حساب خود را از جنبش مرگ بر آمريکا جدا کرده است و جنبش مخالفت با آمريکا، همان چيزی است که اسلام افراطی و انقلابی و ديکتاتوری بر آن بنا شده است.
جهان عرب اما پيچيده تر است چرا که برخی از سران کشورهای عربی در دو طيف هستند که يا آمريکا از آن ها حمايت می کند يا با آن ها مخالف است. ولی خوب به هر حال دولت های اسلامی در مورد مسئله زنان و احکام خدا که سرنوشت ساز است، گفت وگويی جدی خواهند داشت. اين نبرد از همين حالا در رسانه های دو سر اين طيف ميان الجزيره و العربيه راه افتاده است. اين گفت وگوها شايد برای شنونده غربی پيش پاافتاده باشد ولی برای پاکسازی و تصفيه دنيای سياسی اعراب بسيار مفيد است.
ضمن اين که سخت است بتوان پيش بينی کرد در جامعه مسلمان دموکراسی که يک پارلمان انتخابی روی کار دولت نظارت می کند، چگونه عمليات مخفيانه جهادی قرار است انجام شود. فارغ از اين که در دموکراسی مسلمانان با هرگونه فرهنگ کشتار جهادی مخالف خواهند بود، اما مسئله دفاع از خود هم مطرح می شود. آيا واقعا پارلمان مصر حاضر است در صورت دفاع از کشتارهای سازمان های خشونت گرای فلسطينی، شايد بمباران نظامی پايگاه های خود توسط آمريکا و اسراييل باشد؟
برخلاف آن چه که در دولت های ديکتاتوری عربی و رسانه های سازمانی آن ها از بمب گذاران انتخاری به عنوان «شهيد» ياد می شد، ديگر چنين اعمالی در رسانه های آزاد مقدس نخواهد بود و کافر کشی فضيلت نيست حتی اگر هدف کشتار اسراييل باشد. دموکراسی شايد افراط گرايی را ريشه کن نکند، ولی به هر حال موج هرگونه طرفداری از آن را خاموش می کند و به حاشيه می راند.
اما جنگ مقدس با هرگونه حاکميت دينی باز شکوفا خواهد شد. ولی به هر حال به احتمال زياد، سعودی های وهابی به احتمال زياد آخرين پناهگاه رشد و پرورش اين گونه شبه نظاميان و مرگ طلبان خواهد بود. اصولا نطفه وهابی گری روی گريز از هرگونه تحمل و مدارا با مسلمان (غيرهمسو با مکتب آن ها) و نيز غيرمسلمانان بنا شده و بي خود نيست که شمار گسترده ای از نيروهای القاعده از عربستان سعودی می آيند و خاستگاه آن ها آن جاست. آن زمان ديگر عربستان سعودی در همين وضعيت باقی می ماند چرا که آخرين پناهگاه رشد بن لادنيسم خواهد بود و از بيرون مبارزه می کند و از درون سرکوب گسترده را دنبال می کند.
ايران هم به مامن و سرای تمامی گروه ها و افرادی تبديل می شود که خواهان جنگ افروزی با آمريکا هستند. تا زمانی که حاکميت علی خامنه ای باشد، شبه نظامی سنی می دانند که بدون پشت و پناه نمانده اند. خيلی از نيروهای القاعده و حتی خانواده بن لادن پس از حملات يازدهم سپتامبر از افغانستان گريخته و راهی ايران شدند. الان مشخص نيست که کجا هستند ولی خوب مشخص است که هيچ کدامشان در حصر خانگی نيستند. اگر شعله به پاخاستن القاعده بار ديگر سر بکشد، ايران از هرگونه کمک در اين زمينه فروگذاری نخواهد کرد.
و مسئله پاکستان هم هست که به سرای دوم القاعده تبديل شده است. نظرات و ديدگاه های القاعده از سوی افراطی های مسلمان طالبان به ويژه پاکستانی های پشتون پذيرفته شده و تحريک طالبان پاکستان و لشکر طيبه هم به اين سمت حرکت می کنند.
با توجه به جنگ افغانستان و مشکلات طالبان پاکستان و درگيری های کشمير و بحران هويت در مردم پاکستان، بذر شبه نظامی گری اسلامی در آسيای مرکزی پخش شده است. دموکراسی بهتر در افغانستان می تواند کمک کند ولی به حال ايدئولوژی مذهبی از زمان حکومت ژنرال ضياءالحق در پاکستان نهادينه شده است.
خونريزی که از زمان حملات يازدهم سپتامبر به بعد به پا شده، به بطن حرکت اسلامی صدمه زده است. اما در پاکستان هنوز اين مجادله هويتی ميان اسلام نظامی و اسلام مدنی ادامه دارد و اين شکاف جدی است.
بن لادن شايد مرده باشد، ولی چشمه های اميد در پاکستان جوشان است. در وضعيت عربستان سعودی و در محاصره ايران هر مبارزه سنی که جنگ عليه استعمار را دنبال کند، دوست و متحد نزديک جمهوری اسلامی ايران به شمار می آيد.
هرچند شماری از ليبرال ها و محافظه کاران آمريکايی می خواهند پايان جنگ با تروريسم را اعلام کنند، بايد کمی صبر را در اين مقطع توصيه کرد. اين ما نيستيم که پايان جنگ را اعلام می کنيم، مسلمانان اين کار را بايد بکنند و در ميان آن ها هم هنوز چنين اراده ای ديده نمی شود. برای خيلی هنوز هم جهاديسم و جهادگرايی، معنا دارد و هدف محسوب می شود.
* از: روئل مارک گرشت (Reuel Marc Gerecht) / در: هفته نامه ويکلی استاندارد
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|