حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
گزارش تفصيلی همایش سکولارهای سبز ایران در تورنتو

May 17, 2011

سه شنبه 27 اردیبهشت 2570 = May 17, 2011

تقی مختار سکولاريسم نو
 

ایراد 15 سخنرانی توسط فعالان سیاسی، نظریه‌پردازان، استادان دانشگاه، روزنامه‌نگاران و مفسران سیاسی در چهار پانل مختلف، پخش و قرائت ده پیام حمایت و پشتیبانی ویدیویی، صوتی و کتبی از سوی شخصیت‌های مختلف سیاسی، و خوشامدگویی یک نماینده پارلمان ایالتی استان آنتاریو در کانادا، حاصل چشم‌گیر نخستین همایشی بود که تحت عنوان «ایران از همه ما مهمتر است» از سوی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» و به میزبانی شاخه تورنتوی این شبکه، در روزهای شنبه و یکشنبه گذشته، هفتم و هشتم ماه می 2011، در تالار اجتماعات هتل «پارک‌وی شرایتون» واقع در حومه شهر تورنتو، کانادا، برگزار شد.

علاوه بر شماری از اعضای شاخه‌های مختلف «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» که از شهرهای مختلف آمریکا، کانادا و اروپا برای شرکت در این همایش به تورنتو سفر کرده و در جلسات داخلی شبکه و نشست‌های دو روزه همایش حضور یافتند، شرکت جمعی از کوشندگان سیاسی، صاحب‌نظران و کارشناسان امور سیاسی ایران از گروه‌ها و سازمان‌ها و نحله‌های فکری متفاوت، و نیز شماری از علاقه‌مندان به سرنوشت سیاسی ایران در این همایش، از نکات قابل توجه و نقطه قدرت آن بود.

از میان ده پیام ارسال شده به همایش، بویژه پخش و قرائت پیام‌های دکتر سیروس آموزگار،‌ شاهزاده رضا پهلوی، حسن داعی، حسن شریعتمداری (سازمان جمهوری‌خواهان ملی یران)، دکتر فرهنگ قاسمی (جمهوری‌خواهان لائیک ایران)، و مصطفی هجری (دبیر‌کل حزب دموکرات کردستان ایران) به نشانه جذب شخصیت‌ها و نیروهای مختلف سیاسی به ایده ایجاد آلترناتیوی در مقابل حکومت جمهوری اسلامی، که از سوی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» پیشنهاد شده، تلقی شد و شرکت گسترده و فعالانه حاضران در همایش، در بخش‌های پرسش و پاسخ هر یک از پانل‌ها، نیز نشان داد که علاقه‌مندان به سرنوشت سیاسی ایران نقطه امیدی در این حرکت و طرح تازه سیاسی یافته‌اند.

با آن که عدم حضور گزارشگران و نمایندگانی از سوی خبرگزاری‌ها، رادیوها و تلویزیون‌های سرشناس و مهم فارسی زبان و سایت‌های گوناگون خبری و سیاسی در این همایش، که پیشتر انتشار خبر برگزاری آن با سر و صدای زیادی روبرو شده و مباحث مختلفی را برانگیخته بود، با شگفتی اکثر حاضران در آن‌ روبرو شد ولی حضور نمایندگان برخی از رسانه‌های جمعی کوچکتر، کمتر شناخته، محلی و منطقه‌ای مستقل و فراجناحی، چون خبرنگاران هفته‌نامه‌های «شهروند» (چاپ تورنتو)، «ایرانیان» (چاپ واشنگتن)، سایت «خودنویس»،«خبرگزاری تاها»، تلویزیون کرد زبان «تیشک»، تلویزیون «آی تی سی»، تلویزیون‌های اینترنتی «ایران ما» و «میهن» سد سکوت معنادار در‌باره این حرکت مهم سیاسی را شکست و نمایندگان این رسانه‌ها هر یک به نوبه خود گزارش‌هایی در خصوص آن تهیه کردند و، علاوه بر این، گزارش زنده و همزمان برگزاری جلسات چهارگانه همایش توسط تلویزیون اینترنتی «میهن» در سراسر جهان پخش شد.



نشست درون سازمانی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران»

غروب روز جمعه، ششم ماه می، پس از آن که اکثر اعضای شاخه‌های مختلف «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» از شهرهای مختلف آمریکا و اروپا وارد تورنتو شده و از فرودگاه به محل اقامت خود و برگزاری همایش در هتل «پارک‌وی شرایتون» انتقال یافتند، جلسه‌ای درون سازمانی در یکی از اتاق‌های کنفرانس هتل تشکیل شد که بیش از 60 تن در آن حضور داشتند.

با آن که از پیش به خبرنگاران و نمایندگان رسانه‌ها گفته شده بود که جلسه مذکور نشستی درون سازمانی و برای آشنایی نزدیک و رو در روی اعضا و نیز بحث و گفت و گو درباره همایش دو روز آینده خواهد بود، ولی مسئولان برگزاری نشست هیچ ممانعتی از حضور خبرنگاران علاقه‌مند به شرکت در آن به عمل نیاورده و با گشاده‌رویی آنان را در میان خود پذیرفتند.

در ابتدای این نشست دکتر فرخ زندی، رییس شاخه تورنتوی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران»، از سوی دیگر اعضای شاخه مذکور که در ضمن مسئولیت میزبانی همایش را نیز بر عهده داشتند، به هموندان خود در شبکه خوشآمد گفت و پس از اظهار تشکر و امتنان از زحمات زیادی که گروه منتخب تدارکات، بویژه خانم خاطره آذرفر که نقش عمده‌ای در تنظیم و ترتیب برنامه‌های همایش داشته است، از روسای شاخه‌های شبکه در شهرهای مختلف دنیا خواست تا یک به یک مقابل میکروفون قرار گرفته و ضمن معرفی خودشان و شاخه‌ای که در آن فعال هستند اشاره‌هایی نیز به اقداماتی که در آن شاخه صورت گرفته بکنند.

نخستین کسی که در مقابل میکروفون قرار گرفت منوچهر محمدی، فعال سرشناس سیاسی، بود که ریاست شاخه لوس‌آنجلس «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» را بر عهده دارد. وی ضمن اظهار خوشوقتی از تشکیل شبکه و گسترش اقدامات آن و نیز ابراز خرسندی از برگزاری نخستین همایش این شبکه گفت که خود را «سربازی در خدمت این حرکت تازه و مهم میهنی» می‌بیند و پیشنهاد داد که چنانچه شورای هماهنگی شبکه موافق باشد و به او ماموریت بدهد حاضر است به عنوان نماینده شبکه با یکایک شخصیت‌های سرشناس سیاسی و سران نیروها و گروه‌های مختلف در سراسر دنیا ملاقات حضوری کرده و آنان را ترغیب به حمایت از و پیوستن به «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» بکند.

مهدی ذوالفقاری، رییس شاخه سانفرانسیسکوی شبکه، نفر بعدی بود که در مقابل میکروفون قرار گرفت و ضمن ابراز خرسندی از برگزاری همایش «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران»، خطاب به هموندان خود در شبکه مذکور گفت «من 26 سال است که در خارج از کشور به سر می‌برم و در بسیاری از فعالیت‌های سیاسی گروه‌ها و سازمان‌های مختلف حضور داشته و تجربه‌های تلخ و شیرینی از این‌گونه جریانات دارم.»

وی افزود «با قبول عضویت در این شبکه و حضورم در این همایش دو توقع از کل این حرکت تازه دارم: نخست این که این حرکت بکوشد در میان مردم اعتماد‌سازی بکند و دوم این که قادر باشد راهکارهای جدیدی نیز برای برون‌رفت از بحران کنونی کشور ارایه کند.»

نفر بعدی، آرام حسامی، رییس شاخه واشنگتن (ویرجینیا، مریلند و واشنگتن) شبکه، بود که در گفتار کوتاه خود ضمن تاکید بر اهمیت آسیب‌شناسی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران»، به ارتباط مستمر خود با جوانان و دانشجویان در داخل ایران اشاره کرد و گفت که جوانان فعال در درون کشور چشم براه اقدامات ما هستند و می‌خواهند مطمئن بشوند که ما قادر به تشکیل یک آلترناتیو محکم و قوی سکولار و حقوق بشری در مقابل حکومت جمهوری اسلامی خواهیم شد تا خود را برای حرکت‌های بعدی تحت هدایت‌های آلترناتیو مذکور آماده کنند.

اسفندیار منفردزاده، آهنگساز سرشناس و فعال سیاسی، یکی دیگر از هموندان «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» و رییس شاخه استکهلم شبکه در سوئد بود که پس از آرام حسامی در مقابل میکروفون قرار گرفت و ضمن اشاره به این که «آنچه امروز و در اینجا جریان دارد زیباترین اتفاق سی و دو سال اخیر در خارج از کشور است» گفت: «هیچ نیروی دیگری چشم اندازی روشن مثل آنچه این شبکه عرضه می‌کند برای آینده ایران ندارد.»

وی در عین حال گفت: «ما وظیفه داریم موانع پیوستن جمع بزرگتر جامعه به این حرکت را با کوشش‌ها و تدابیر سازنده خود برطرف کنیم زیرا متاسفانه تا بحال از نام سبز و عنوان سکولار بیشترین سوء استفاده‌ها شده و یکی از اهداف ما باید این باشد که بر تفاوت‌های خودمان با سوء استفاده کنندگان از این نام‌ها و عناوین تاکید کرده و آن را برای توده‌های مردم روشن کنیم.»

نفری بعدی که در مقابل میکروفون قرار گرفت آرمان نجم از شاخه برلین شبکه در آلمان بود که در سخنان خود به تشریح ارزش و اهمیت حرکت «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» پرداخت و گفت: «نخستین ارزش این حرکت این است که من به درستی راه آن ایمان و باور دارم. دوم این که حتی اگر ما در این راه موفق نشویم و یا در آینده نزدیک این توفیق را به دست نیاوریم، در عوض موضوع سکولاریسم را در بطن جامعه ایران رواج داده و به گفتمان روز تبدیل کرده‌ایم.»

وی در ادامه سخنانش گفت: «هار شدن جمهوری اسلامی از پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته بستر مناسبی برای طرح مبحث سکولاریسم در جامعه ایران فراهم کرده است. وی همچنین افزود: «تقاضای من از هموندانم در این شبکه این است که اگر خواهان موفقیت این حرکت هستیم، می‌باید بدون وقفه خودمان را مورد انتقاد قرار بدهیم و از طرح ایده‌های تازه نترسیم.»

ماشاء‌الله عباس‌زاده از ونکوور، کانادا، نفر بعدی بود که مقابل میکروفون قرار گرفت و گفت: «مطالعه مقالات هفتگی آقای دکتر نوری‌علا برای من مثل بهره گرفتن از یک آکادمی آنلاین بود و هست و باید اقرار کنم که در اثر آشنایی با افکار و عقاید و نظرات سیاسی ایشان بود که به این شبکه پیوستم.»

وی که بنا به گفته خودش تا چندی پیش در وزارت کشور حکومت اسلامی کار و فعالیت می‌کرده، پس از اشاره به این که وظیفه‌اش در آن وزارتخانه مطالعه مقالات و مطالب سایت‌ها و نشریات اپوزیسیون خارج از کشور بوده و مهمترین آن‌ها ـ از جمله مقالات دکتر اسماعیل نوری‌علا ـ را خلاصه کرده و در اختیار وزیر می‌گذاشته است، گفت «من بخوبی واقف هستم که اندیشه‌های ایشان و طرح مبحث سکولاریسم نو در جامعه ایران و ضرورت ایجاد یک آلترناتیو سکولار در مقابل حکومت اسلامی در درون کشور هم جا افتاده و به بار نشسته است.»

نفر بعدی که در مقابل میکروفون قرار گرفت فرحناز عمادی از شاخه شهر کلن شبکه، در آلمان، بود که در سخنان خود ضمن اشاره به این که «تا پیش از آشنایی با این شبکه و مطالعه نظرات دکتر نوری‌علا اصلا فکر نمی‌کردم که برای ساختن آینده‌ای روشن و بدون تبعیض در کشورمان حتی می‌شود از ایدئولوژی هم گذشت!»

وی که با خوشحالی و حرارت بسیار سخن می‌گفت اعلام کرد که شاخه کلن شبکه آمادگی این را دارد که همایش بعدی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» را در شهر کلن برگزار کند.

غلامرضا حسین‌بر، عضو شاخه لندن شبکه، با قرار گرفتن در مقابل میکروفون، با یک نوع شوخ‌طبعی شگفت‌انگیز و بیانی کاملا طنزآلود، از تصورات خودش از آدم‌های مشهور و این که «چرا ما نباید موفق بشویم»، سخن گفت و راز موفقیت «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» را این‌گونه عنوان کرد که: «ما تصمیم گرفته‌ایم کارهایی را که دیگران انجام ندادند و در نتیجه موفق نشدند انجام بدهیم، یعنی همه آن کارهایی که سازمان‌ها و گروه‌های مختلف سیاسی در سی و دو سال اخیر انجام داده‌اند را ما با درس گرفتن از تجربه آن‌ها انجام نخواهیم داد و راهی دیگر و کاملا تازه را پی خواهیم گرفت که مطمئنا قرین موفقیت خواهد بود.»

نفر بعدی که در مقابل میکروفون قرار گرفت علی صالح‌زاده عضو شاخه پاریس شبکه بود که با اشاره به سابقه فعالیت‌های سیاسی خود در «گروه‌ها و جریان‌های چپ سنتی» و بریدن از همه آن‌ها، گفت: «در حال حاضر دنیا در حال پوست انداختن است و به تبع آن جامعه ایران هم آماده پذیرش دموکراسی شده است.»

وی با تاکید بر این که در ایران یک خلاء سیاسی بزرگ وجود دارد افزود: «اگر ما بجنبیم و کارمان را درست انجام بدهیم مطمئن هستم که شرایط جهانی به ما کمک خواهد کرد.»

مهدی حاذق اعظم رییس شاخه سکرامنتوی شبکه در شمال کالیفرنیا نیز در وقتی که به او داده شد ضمن ابراز خرسندی از برگزاری همایش سکولارهای سبز ایران گفت: «در حال حاضر سکولاریسم به گفتمان غالب جامعه ایرانی در درون و بیرون ایران تبدیل شده زیرا مردم از تبعیض‌هایی که ظرف سی و دو سال گذشته توسط حکومت اسلامی بر آن‌ها تحمیل شده به جان آمده‌اند و خواهان جامعه‌ای بدون تبعیض می‌باشند.»

وی در ادامه سخنانش اظهار امیدواری کرد که «از این پس اعضای این شبکه و دیگر فعالان سکولار ایرانی فعالیت‌های خودشان را بر روی بردن این فکر به درون توده‌های مردم متمرکز کرده و راه رسوخ این اندیشه در اعماق جامعه را هموار سازند.»

نفر بعدی درویش رنجبر عضو شاخه سن‌دیاگو شبکه در کالیفرنیا بود که وی نیز ضمن اشاره به تبدیل شدن ایده سکولاریسم به گفتمان امروز در جامعه ایران، از خواست تشکیل یک آلترناتیو سکولار در مقابل حکومت اسلامی پشتیبانی کرد و این موضوع را مهمترین هدف شبکه دانست.

وی که به گفته خودش تا چندی پیش در وزارت امور خارجه حکومت اسلامی کار می‌کرده و اکنون به اپوزیسیون حکومت ملحق شده است، «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» را «تنها تشکیلات سیاسی منتظم و قابل اعتنا و اتکا» دانست و افزود که: «ما می‌باید از یک چنین تشکیلاتی توقع دستآوردهای عملی داشته باشیم و نترسیم از این که تعدادمان در این شاخه یا آن شاخه کم و محدود است زیرا تعداد مطرح نیست و آنچه مهم است اندیشه موجود در شبکه است که در حال حاضر هیچ بدیلی در مقابل آن وجود ندارد.»

وی در عین حال با اشاره به این که برخی از روی حسادت و یا احساس رقابت با دکتر نوری‌علا انتقاداتی می‌کنند و یا شایعاتی می‌سازند، گفت: «من همیشه به افرادی که تحت تاثیر این‌گونه شایعات مغرضانه قرار می‌گیرند می‌گویم خوب است به گفته‌ها و این که چه چیزی گفته می‌شود توجه کنید و نه این که چه کسی آن حرف‌ها را می‌زند.»

درویش رنجبر در ادامه سخنانش و در جهت اثبات مقبولیت فکر تشکیل دولت آلترناتیو در مقابل حکومت اسلامی گفت: «پیش از آمدن به اینجا ایمیلی زدم به یکی از دوستان در ایران و گفتم که به چه منظور دارم می‌روم به تورنتو. در جواب ایمیلی به من زد که در آن نوشته بود دوست عزیز کاچی بعض هیچی است! که این خودش نشانه مقبولیت برنامه و هدف ماست و نشان می‌دهد که فعلا مردم هیچ امیدی ندارند و در فضای سیاسی کشور یک خلاء بزرگ وجود دارد بطوری که می‌توانند به یک حرکت کوچک هم امید ببندند و به نتیجه آن دلخوش باشند.»

پارسا جعفری یکی دیگر از اعضای شبکه از شاخه لوس‌آنجلس آن در کالیفرنیا بود که وقتی در مقابل میکروفون قرار گرفت با اشاره به این که هفت سال است که از ایران خارج شده و در لوس‌آنجلس زندگی می‌کند گفت: «بنظر من این حرکت که ما در این شبکه آغاز کرده‌ایم بیشتر یک حرکت فرهنگی است تا سیاسی زیرا فکر و ایده تازه‌ای را به جامعه ایران عرضه می‌کند.»

وی در ادامه سخنانش گفت: «ما باید از لحاظ فرهنگی روی مردم کار بکنیم و اندیشه سکولاریسم را در جامعه ترویج بکنیم.» او همچنین گفت: «به همین لحاظ من اخیرا به این فکر افتاده‌ام که یک رادیو اینترنتی و همچنین یک نشریه ماهانه ‌راه‌اندازی کنم و در آن‌ها به ترویج ایده سکولاریسم برای ایران بپردازم.»

در پایان این نشست از دکتر اسماعیل نوری‌علا دعوت شد که او نیز سخنانی در رابطه با شاخه‌های مختلف «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» و همایش پیش رو ایراد کند.

نوری‌علا، در حالی که بوضوح دستخوش احساسی ناشی از جو همآهنگی و همبستگی اعضای «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» شده بود، در مقابل میکروفون قرار گرفت و گفت: «سلام به هم‌پیمانان...»

او آنگاه لحظه‌ای توقف کرد و افزود: «حس امروز من این است که...»

و باز در حالی که به نظر می‌رسید احساسات درونی‌اش بر او غلبه کرده است لحظاتی سکوت کرد و گفت: «حقیقت این است که من دو بار در طول زندگی خودم مملکتم را از دست داده‌ام...»

با بیان این جمله، دکتر نوری‌علا طاقت از کف داد و در حالی که بغض گلویش را می‌فشرد اشک از چشمانش جاری شد و پس از لحظه‌ای مکث و در حالی که همچنان می‌گریست و سعی می‌کرد جلوی گریه خود را بگیرد گفت: «یکبار وقتی که پادشاه حزب رستاخیز را درست کرد و گفت هر کس نمی‌پسندد و نمی‌خواهد به آن بپیوندند بیاید پاسپورتش را بگیرد و برود. من گرفتم و رفتم انگلستان. این در سال 1973 میلادی بود. بعد انقلاب شد و من فکر کردم که مملکتم را به من پس داده‌اند...»

بار دیگر بغض و گریه راه گلوی سخنران را بست و برای لحظاتی او را از ادامه گفتارش باز داشت. وقتی وی دوباره قادر شد بر خود مسلط شود افزود: «برگشتم به ایران. یکسال در آنجا بودم و باز دیدم نمی‌توانم ادامه بدهم. روزی که در فرودگاه مهرآباد نشسته بودم نمی‌دانید چه حالی داشتم. فکر می‌کردم دیگر تمام شده، ولی امروز فکر می‌کنم نه تمام نشده است...»

با بیان این حرف حاضران در جلسه شروع کردند به دست زدن و در حالی که نوری‌علا می‌گریست و می‌کوشید جلوی اشک‌های خود را بگیرد به کف زدن خود ادامه دادند.

آنگاه نوری‌علا به سختی زبان گشود و فقط توانست بگوید: «به رضا پهلوی گفتم من دلم می‌خواهد جنازه‌ام در ایران دفن بشود...» و چون دید دیگر نمی‌تواند به سخن خود ادامه دهد با گفتن «مرسی» از مقابل میکروفون کنار رفته و به صندلی خود بازگشت. و این در حالی بود که همه همچنان برای او دست می‌زدند و موجی از احساس و شور میهنی فضای اتاق را پر کرده بود.



آغاز کار همایش و نخستین پانل سخنرانی‌ها

روز شنبه، هفتم ماه می، پس از ثبت نام از شرکت کنندگان و ورود میهمانان، سخنرانان، و خبرنگاران رسانه‌ها، کار رسمی همایش در ساعت نه و چهل و پنج دقیقه بامداد و در یکی از تالارهای هتل «پارک‌وی شریتون» آغاز شد.

در ابتدا سرود «ای ایران» نواخته شد و آنگاه خانم افسانه مهاجر در مقابل میز خطابه قرار گرفت و ضمن خوشامدگویی به حاضران و اعلام برنامه نخستین روز همایش از دکتر فرخ زندی، رییس شاخه تورنتوی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» دعوت کرد تا سخنانی ایراد کند.

دکتر زندی پس از قرار گرفتن در مقابل میز خطابه و درود فرستادن به مهمانان و اعضای شبکه گفت: «من مسئول "شبکه جهانی سکولار‌های سبز " در تورنتو هستم و از شما که در اولین همایش "شبکه جهانی سکولار‌های سبز ایران" حضور به هم رسانده‌اید از طرف اعضای شاخه تورنتوی شبکه سپاسگزاری می‌کنم و خوشآمد می‌گویم. از سخنرانان عزیزمان که از سراسر دنیا به تورنتو آمده‌اند تا به اعتبار این همایش بیفزایند سپاسگزاریم. امروز در کنار شما مهمانان عزیز، اعضای شبکه از بیش از 20 شهر دنیا در اینجا جمع شده‌اند تا اولین همایش ما را که به نام " ایران از همه‌ ما مهمتر است" نامگذاری شده برگزار کنند.»

دکتر زندی در ادامه گفت: «شبکه جهانی سکولار‌های سبز ایران یک سال و سه ماه پیش، با طرح ایجاد اولین شاخه این شبکه در شهر تورنتو از طرف آقای دکتر اسماعیل نوری‌علا و به همت دوازده نفر از ما در این شهر بوجود آمد. تورنتو اولین شاخه شبکه‌ای است که امروز در بيست شهر دنیا اعضایش به فعالیت مشغول هستند. امروز حضور اعضای شبکه ما از سوئد و هلند تا آلمان و فرانسه، تا انگلستان؛ از جنوب کالیفرنیا، شمال کالیفرنیا، از کلرادو، تا واشنگتن دی‌سی‌، از ونکوور تا تورنتو که در اینجا در کنار هم قرار گرفته‌ایم حاصل جنبش مردمی ملت مظلوم و استثمار شده ایران است که پس از تقلب بزرگ انتخاباتی جون 2009 حرکت خود را علیه رژیم آغاز کردند.»

وی در ادامه سخنان خود گفت: «ما سکولار‌های سبز مثل بسیاری از گروه‌ها و افراد آزادی‌خواه بر این باوریم که 32 سال قانون‌شکنی، خفقان، نابودی آزادی، شکنجه، کشتار، و بطور کلی‌ نابودی انسانیت در ایران این نکته را روشن کرده است که نظام فعلی‌ مسلط بر ایران در تمام ساختار‌های خود مشروعیتش را از دست داده است. و ما بر این باوریم که حکومت اسلامی در ایران به هیچ وجه توانایی پذیرش کوچکترین اصلاحات و تغییر را نداشته و تنها راه چاره برای نجات سرزمینمان تغییر رژیم فعلی، انحلال جمهوری اسلامی، و بر‌قراری یک رژیم سکولار ـ دموکرات مبتنی بر اعلامیه حقوق بشر است.»

رییس شاخه تورنتوی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» افزود: «ما با هر بینش سیاسی که قصد مماشات با رژیم اسلامی و یا خواستار تغییرات با حفظ قانون اساسی‌ نظام فعلی‌ باشد مخالفیم. ما باور داریم که تنها راه تغییر رژیم در ایران همبستگی‌ و ایجاد اتحاد بین گروه‌ها و افرادی است که به اصل انحلال جمهوری اسلامی و بر‌قراری رژیمی سکولار ـ دموکرات معتقد باشند.»

وی در ادامه گفت: «به نظر ما، مشکل اساسی‌ ایران سلطه انواع تبعیض‌ها بوده و ما چاره این مشکل را در ایجاد جامعه مدنی می‌بینیم که بر اساس قوانین ناشی‌ از اراده عموم مردم اداره شود و همه ایرانیان را فارغ از هر گونه هویت مذهبی‌، قومی، جنسی‌، زبانی‌، و فرهنگی‌ به یک‌سان و بی‌ هیچ تبعیضی بنگرد. ما آینده ایران را کثرت‌گرا می‌بینیم. اگر چه بررسی‌ تاریخ را برای تعیین راه‌کار‌های آینده‌مان دارای اهمیت زیاد می‌دانیم، ولی لازم نمی‌دانیم که بر سر تاریخ به توافق برسیم. راه ما به جلوست، ما به آینده می‌نگریم و بر سر گذشته مجادله نمی‌کنیم.»

دکتر زندی همچنین گفت: «ما سبز هستیم چرا که الهام ما جنبش سبز مردم و بخصوص جوانان ما در ایران است. سبز هستیم چرا که دنیا این جنبش را به نام سبز می‌شناسد. اما ما سکولار هستیم به معنی‌ کامل کلمه سکولار. ما سکولاریسم را که امروز به عنوان دیسکورس رایج در مقابل رژیم جمهوری اسلامی مطرح شده است تنها راه آزادی ادیان و مذاهب می‌دانیم زیرا معتقدیم که آزادی فقط در قالب سیستمی‌ می‌تواند ضمانت شود که در آن مذهب از حکومت جدا باشد. مضافا، ما سکولاریسم را در قالب عقاید ایدئولوژیکی، حزبی و خطی‌ مطرح نمی‌کنیم. ما کلمه سکولاریسم را در قالب ساختار حکومتی که بطور کامل فراایدئولوژی باشد می‌پذیریم.»

وی افزود: «در اینجا لازم به تذکر می‌دانم که ما در مبارزه‌مان با رژیم جمهوری اسلامی خود را سربازانی می‌دانیم که هدفشان کمک به تشکیل سکویی است که تمام نیروهای سکولار مخالف جمهوری اسلامی در آن جان بگیرند. ما از هیچ گروه سکولار ـ دموکرات دعوت نکرده‌ایم که راه ما را بپذیرد و در زیر چتر ما قرار گیرد. بلکه هدف ما کمک به در کنار هم قرار دادن چتر‌های مخالف جمهوری اسلامی برای تشکیل یک چتر بزرگ و همه‌گیر است؛ نه یکه‌خواه هستیم، نه انحصا‌رطلب، و نه ادعای آلترناتیو بودن داریم. ما خود را آلترناتیوساز می‌دانیم و تشکیلاتی هستیم سیاسی و متمرکز بر پروسه‌ دموکراسی‌ و بس.»

دکتر زندی در بخش پایانی سخنانش گفت: «نزدیک به 15 ماه بعد از تشکیل شاخه سکولار‌های سبز ایران در این شهر، اینک در حضور تعداد بیشتری از اعضای این شبکه جهانی قرار داریم تا به اتفاق به بررسی‌ نقش اپوزیسیون ایرانی‌ خارج از کشور ـ که روز به روز مهمتر و نقش آن‌ها کلیدی می‌شود ـ بپردازیم و برای پیدا کردن راه‌های عملی‌ اتحاد و همبستگی‌ نیروهای سکولار مخالف رژیم رایزنی و تبادل نظر کنیم.‌ کوشش در جهت ایجاد همگرایی هر چه بیشتر ما بین گرایش‌های مختلف اپوزیسیون سکولار ـ دموکرات در خارج از کشور هدف ما از این گرد‌همآیی است و امیدمان این است که از دل‌ این همایش برنامه‌ای عملی‌ از جانب اپوزیسیون ارائه شود که بتواند به پیدایش یک نیروی منسجم سکولار ـ دموکرات ایرانی‌ بیانجامد.»

با خاتمه سخنان دکتر زندی نخستین پیامی که به همایش ارسال شده بود پخش شد. حسن داعی، فعال سرشناس سیاسی، در این پیام ویدئوی پس از اظهار خوشوقتی از برگزاری همایش سکولارهای سبز ایران گفت: «من به شما شرکت کنندگان در این همایش که برای چاره‌اندیشی در مورد رهایی از چنگال استبداد در میهنمان برپا شده تبریک می‌گویم زیر ابتکار شما گامی در جهت باروری هر چه بیشتر نیروهای سکولار و دموکرات در کشور ماست.»

داعی در بخشی از پیام خود گفت: «ما می‌دانیم که اکنون چند سالی است که ساز حکومت آمریکا روی دستگاه اصلاح‌طلبان ایران کوک شده و این در حالی است که حباب اصلاح‌طلبی در ایران ترکیده و مردم در هر فرصتی که می‌یابند در خیابان‌ها خواستار سقوط رژیم می‌شوند. با این همه می‌بینید که نمایندگان و رسانه‌های مختلف اصلاح‌طلبان از چندی پیش در آمریکا و اروپا ظاهر شده و متاسفانه به دلیل اشتباه محاسبه حکومت‌های غربی، در این کشورها دست بالا را دارند و در مسیر پیشرفت کار اپوزیسیون هم سنگ‌اندازی می‌کنند.»

حسن داعی در خاتمه پیام خود گفت: «من پیشنهادی دارم و آن این است که ما می‌باید تمام نیروی خود را بگذاریم تا صدای مردم ایران را که خواهان تغییر رژیم هستند به گوش جهانیان برسانیم.»



نخستین پانل همایش به ریاست و گردانندگی دکتر هایده مغیثی، تحت عنوان «جایگاه نهادهای دینی در رابطه با حکومت‌های سکولار مبتنی بر حقوق بشر»، در ساعت ده و پنج دقیقه تشکیل و آغاز به کار کرد. عبدی کلانتری، دکتر فاطمه حقیقت‌جو و دکتر عطا هودشتیان سخنرانان این پانل بودند که هر یک نظرات و تحلیل‌های خود را در حدود 20 دقیقه فرصتی که داشتند بیان کردند.

نخستین سخنران عبدی کلانتری، استاد دانشگاه و متخصص جامعه‌شناسی، بود که در گفتار خود به برخی از پرسش‌ها در زمینه بحث پانل که از سوی برگزار کنندگان همایش در اختیار سخنرانان گذاشته شده بود پاسخ گفت.

وی در بخش آغازین سخنان خود با اشاره به این که «بستر سکولاریسم غربی است و بستر تاریخ ایران از آن بی‌بهره است» به این نکته پرداخت که «فقدان چنین بستری در جامعه ایران باعث می‌شود رسیدن به نگاه سکولار به خاطر تفاوت‌هایش با جهان غرب اندکی دشوار باشد.»

وی افزود: «پیاده کردن سکولاریسم با تعریف غربی در جوامع اسلامی کار دشواری است و نمی‌توان آن را در یک چنین جوامعی به راحتی جا انداخت.»

دومین سخنران پانل دکتر فاطمه حقیقت‌جو، مدرس دانشگاه ماساچوست و نماینده دوره ششم مجلس شورای اسلامی، بود که در بخشی از سخنانش گفت: «خیلی از کسانی که مدافع حکومت دینی بوده‌اند، امروز مخالف آن هستند. اگر سکولاریزم ملازم دموکراسی باشد، ایدئولوژیک کردن آن و تبدیلش به نوعی از دین نیز می‌تواند زمینه‌ساز دیکتاتوری دیگری باشد.»

وی افزود: «اگر در حکومت سکولار رعایت حقوق بشر و حفظ حریم خصوصی شهروندان با ممنوعیت ورود به آن مورد نظر باشد در این صورت این امر شامل دین مردم هم می‌شود و حکومت سکولار نمی‌تواند در باره دین مردم نظر بدهد. آنچه می‌خواهم بگویم این است که سکولاریسم را نباید به یک ایدئولوژی تبدیل کرد چون این امر می‌تواند باعث تبعیض علیه شهروندان دیندار بشود.» حقیقت‌جو در ادامه سخنان خود با طرح این پرسش که «حق یک گروه مذهبی در مملکت سکولار چیست؟» به چند پرسش دیگر پرداخت و گفت: «آیا آزادی تشکل‌ها باید مقید به سکولاریسم باشد، یا این که اجازه خواهیم داد که گروه‌های مذهبی هم تشکیل حزب خودشان را بدهند؟ آیا احزاب دینی می‌توانند در حکومت و دولت مشارکت داشته باشند؟ اگر گروهی از سکولارها علیه دین تبلیغ کنند، آیا مذهبی‌ها هم حق تبلیغ علیه سکولارها را دارند؟» وی آنگاه نتیجه گرفت که: «من سکولاریسمی می‌خواهم که در اثر آن تبعیض در جامعه قانونی نشود و خون هیچ گروهی مباح نباشد.»

دکتر حقیقت‌جو که حضورش در همایش سکولارها مرکز توجه بسیاری قرار گرفته و با شگفتی خاصی از آن صحبت می‌شد، در بخش‌های پایانی سخنانش گفت: «من ایران را برای همه ایرانیان می‌خواهم. ما باید ایرانی بسازیم تکثرگرا که در آن هر نوع عقیده و ایمانی به رسمیت شناخته شود. ما باید به دنبال حکومتی باشیم حقوق‌مدار و ضد‌ تبعیض. این آن چیزی است که ما نیاز داریم.»

به دنبال تنفسی کوتاه و رسمیت یافتن مجدد جلسه صبح روز شنبه، دکتر عطا هودشتیان، مدیر مدرسه عالی بین‌المللی مدیریت در مونترال، بعنوان سومین سخنران نخستین پانل همایش سخنرانی خود را آغاز کرد. وی در ابتدای سخنان خود با اشاره به این که «عصر نوگرایی دینی در کشورهای اسلامی خاورمیانه به سر رسیده و دوران سکولاریسم در کشورهای اسلامی آغاز شده است» به ویژگی‌های جنبش‌های منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا پرداخت و گفت: «این جنبش‌ها چند خصیصه دارند؛ اول این که سازمانی فراگیر و هماهنگ کننده ندارند، دوم این که به دلیل فقدان سازمان برنامه سیاسی خاصی هم ندارند، و سوم این که این جنبش‌ها ایدئولوژی معینی ندارند و می‌توان این امر را نشانه خاتمه دوران ایدئولوژی‌ها در کشورهای مسلمان دانست.»

وی افزود: «چهارمین ویژگی این جنبش‌ها این است که از یک رهبری معین یکه‌تاز و هرمی برخوردار نیستند بلکه بانیان این جنبش‌ها کسانی هستند از بطن حکومت یا از لایه‌های جامعه، و پنجمین خصوصیت آن‌ها این است که بواسطه وجود بحران در بالا و مبارزه در راس حکومت نبوده است که حرکت خود را آغاز کرده‌اند بلکه این، بخصوص در کشورهای شمال آفریقا، لایه‌های فرودست جامعه بوده‌اند که جنبش‌ها را شروع کرده‌اند.»

دکتر هودشتیان در ادامه سخنان خود گفت: «جنبش اعتراضی سال 1388 در ایران، نوعی رهبری رقیق داشته است که توجه به این امر حائز اهمیت است.» وی افزود: «این رهبری جنبش را بعد از عاشورا به جایی برد که نباید می‌برد. دومین تفاوت جنبش سال 1388 با جنبش‌های منطقه، این بود که جنبش ایران یک جریان انتخاباتی ـ حکومتی بود، و اگر مساله انتخابات نبود، چنین اتفاقی هم رخ نمی‌داد. یعنی بحران بالایی‌ها نقطه آغازی برای آمدن مردم به سطح جامعه بود.»

سخنران آنگاه به این نکته اشاره کرد که «کلیت جنبش‌های منطقه ضد غربی و ضد سرمایه‌داری نیستند بلکه در واقع در تکاپوی پیوستن به جریانات سرمایه‌داری جهانی هستند. نکته دیگر این که ارتش این کشورها‌ در برابر برخورد با مردم مقاومت کردند که می‌تواند ناشی از دلبستگی کشورهایی مثل تونس و مصر به غرب باشد. و نکته آخر این که در هیچ یک از این جنبش‌ها خبری از اسلام نبود و کسی از ضرورت ایجاد بازگشت به اسلام سخن نمی‌گفت، حتی حزب اخوان‌المسلمین دست رد به پیام آیت‌الله خامنه‌ای زد. یعنی حتی با وجود تمایل مردمان منطقه به اسلام در واقع «اسلام سیاسی» در جریان این جنبش‌ها سکوت کرد و این می‌رساند که جوامع خاورمیانه به سوی سقوط اسلام سیاسی می‌روند.»

هودشتیان که در ابتدای سخنان خود روزگار فعلی را پایان عصر نوگرایی دینی خوانده بود در بخش دیگری از سخنانش گفت: «شعار جنبش اعتراضی ایران «از رای من کجاست؟» به «مرگ بر دیکتاتوری» رسید. در واقع شکست اسلام سیاسی به دست خود جنبش سبز صورت گرفت. به همین خاطر حرکت نوگرایی دینی که پا به پای اسلام سیاسی پیش می‌رفت نیز شکست خورد چون تلاشش عقلانی کردن قدرت سیاسی یا مشروعیت بخشیدن به گروهی بود که می‌خواست به قدرت سیاسی برسد. در واقع آن حرکت به دنبال نجات دین بود که امروز بکلی شکست خورده چون دیگر کسی به اسلام التفاتی ندارد.»

با خاتمه سخنرانی دکتر هودشتیان رییس پانل از حاضران در جلسه خواست چنانچه پرسش یا نظری درباره سخنرانی‌ها دارند در مقابل میکروفون پایه‌داری که به همین منظور در گوشه‌ای از سالن و مقابل میز سخنرانان کار گذاشته شده بود قرار گرفته و پرسش یا نظر خود را مطرح کنند.

در این بخش از همایش که حدود یک ساعت به طول انجامید شماری از حاضران در جلسه پرسش‌ها و نظرات تحلیلی یا انتقادی خود نسبت به آنچه از سخنرانان پانل شنیده بودند را با آنان در میان گذاشتند که از سوی سخنرانان به هر یک از آن‌ها پاسخ‌های لازم داده شد.

نشست صبح نخستین روز همایش در ساعت 12 و 45 دقیقه بعد از ظهر خاتمه یافت و با اعلام تنفسی یک ساعته برای صرف ناهار، حاضران در همایش سالن برگزاری آن را ترک گفته و به صرف ناهاری که از سوی برگزارکنندگان همایش تدارک دیده شده بود پرداختند.



بعد از ظهر شنبه و دومین پانل سخنرانی‌ها

نشست بعد از ظهر همایش حدود ساعت دو رسمیت یافت و در ابتدای آن دکتر فرخ زندی، رییس شاخه تورنتوی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران»، به معرفی دکتر رضا مریدی، نماینده حزب لیبرال در پارلمان ایالتی استان آنتاریو از حوزه انتخابی ریچموند هیلز با 200 هزار جمعیت که شش درصد آن ایرانی‌تبارها هستند، پرداخته و ضمن سپاسگزاری از حضور او در همایش از وی خواست برای ایراد سخن در مقابل میز خطابه قرار گیرد.

دکتر رضا مریدی پس از خوشآمدگویی به حاضران در همایش و استقبال از فکر تشکیل آلترناتیوی در مقابل حکومت اسلامی ایران گفت: «عملکرد وحشتناک حکومت اسلامی نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی به هیچ وجه اصلاح‌پذیر نیست و در واقع سی دو سال استیلای این حکومت بر کشورمان ما را به عصر تاریکی بازگردانده است.»

وی در ادامه سخنان خود گفت: «ما همه می‌دانیم که مذهب و روشنفکری با هم جور در نمی‌آید. به همین لحاظ ما باید در فکر برقراری حکومتی سکولار و مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر باشیم و به این بیاندیشیم که پس از فروپاشی رژیم موجود چگونه تشکیلاتی را می‌خواهیم جایگزین آن بکنیم تا بتوانیم به سازندگی عظیمی که در پیش رو خواهیم داشت بپردازیم.»

دکتر مریدی در پایان سخنانش برای همایش و «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» آرزوی موفقیت کرد و اظهار امیدواری کرد که از درون مباحثی که در این همایش مطرح می‌شود راهکارهای تازه‌ای یافت شود که راه ایجاد یک آلترناتیو واقعی و کارآمد در مقابل حکومت اسلامی را هموار کند.

با خاتمه سخنان کوتاه نماینده ایرانی حزب لیبرال در پارلمان ایالتی استان آنتاریو در کانادا، پیام ویدئویی دیگری که توسط سعید قاسمی‌نژاد، از پاریس، برای همایش ارسال شده بود پخش شد و آنگاه پانل دوم روز شنبه تحت عنوان «سکولاریسم و آسیب‌شناسی جنبش سبز: فرصت‌ها، موانع و امیدها» آغاز به کار کرد. ریاست و گردانندگی این پانل را آرمان نجم بر عهده داشت و سخنرانان آن عبارت بودند از اسفندیار منفرد‌زاده، نیک‌آهنگ کوثر، حسن اردشیر زارع‌زاده و دکتر فریبا پارسا.



نخستین سخنران پانل حسن زارع‌زاده اردشیر، فعال دانشجویی، بود که در پاسخ به یکی از پرسش‌های طرح شده از سوی برگزارکنندگان همایش مبنی بر این که «آیا جنبش سبز در ذات خود سکولار است؟» گفت: «این سئوال از آنجا ناشی می‌شود که بخشی از مردم به خاطر وجود اصلاح‌طلبان در این جریان، با تردید به این مساله نگاه می‌کنند.» وی افزود: «خطر در جنبش سبز هم دیده می‌شود زیرا گروهی از اصلاح‌طلبان به دنبال دموکراسی دینی هستند. اما خوشبختانه می‌بینیم که معترضین و تظاهرکنندگان در خیابان‌ها تلاش می‌کنند این جنبش را از انحصار اصلاح‌طلبان خارج کنند که شاهد آن هم شعارهای «ساختارشکنانه»ای است که مردم سر می‌دهند و با مقاومت و مخالفت رهبران اصلاح‌طلب روبرو شده است.»

زارع‌زاده در ادامه سخنانش گفت: «در نتیجه با اطمینان کامل می‌توان گفت که جنبش موجود در ایران یک جنبش سکولار است و در واقع سکولاریسم از 15 سال پیش به این سو دغدغه مردم ما بوده که پس از انتخابات سال 1388 بار دیگر مورد تاکید قرار گرفته است.»

سخنران در خصوص مطالبات اجتماعی مردم گفت: «باید توجه داشته باشیم که سکولاریسم تنها مطالبه جامعه نیست و مردم مطالبات دیگری هم دارند که باید آن‌ها را در کنار سکولاریسم قرار داد و دید که آیا می‌توان با جنبش‌های داخل کشور همراهی کرد یا نه؟»

زارع‌زاده در بخشی از سخنان خود گفت: «سکولاریسم با پروژه طرفداران اجرای بدون تنازل قانون اساسی همخوانی ندارد و به نظر من بدنه جنبش سبز در انحصار اصلاح‌طلبان نیست و شامل گروه‌های سیاسی، گسترده و متفاوت دیگر هم می‌شود.»

سخنران دوم پانل نیک‌آهنگ کوثر، کارتونیست و روزنامه‌نگار سرشناس و مدیر سایت «خودنویس»، بود که طبق معمول گفتار خود را با آمیزه‌ای از طنز آغاز کرد و در ابتدای آن گفت: «آقای نوری‌علا امروز به من گفتند تو خودت هم بدون آن که بدانی سکولار هستی! ولی من در اینجا باید بگویم که من در واقع "سیخولار" هستم چون کارم سیخونک رساندن به این و آن است!»

کوثر در ادامه سخنان خود به بحث در‌باره راه‌هایی که سکولارها می‌توانند برای انتقال مفاهیم خود از آن‌ها استفاده کنند و نیز به کارکرد رسانه‌های «حامی» در مقابل رسانه‌های حزبی و خطی پرداخت و گفت: «پیشنهاد من رسیدن به رسانه حامی، نه به عنوان ابزاری برای تبلیغ که برای اطلاع‌رسانی با نگاهی به یک حرکت سیاسی یا یک ایدئولوژی است بدون آن که گرفتار آن حرکت یا آن ایدئولوژی خاص بشود.»

وی در توضیح نظر خود گفت: «رسانه حامی هم البته نگاه به یک اعتقاد یا ایدئولوژی خاص دارد اما واقعیت‌ها را قربانی منافع سیاسی نمی‌کند. وقتی رسانه فقط بر اساس یک ایدئولوژی به خبر نگاه کند، هر چیزی که به ضررش باشد را حذف یا نفی و هر چیزی به نفعش باشد را بزرگ می‌کند. این طرز عمل در یک رسانه خواننده‌‌ای را که به دنبال‌ بازیابی روحیه خود است شاد می‌کند اما مخاطب را عملا فریب می‌دهد.»

کوثر درباره اهمیت استقلال رسانه‌های حامی سکولاریسم گفت: «‫رسانه مستقل حامی سکولاریسم می‌تواند شعار عمل نشده "دانستن حق همه است" را نهادینه کند چرا که دیگر نگران منافع این گروه یا آن جناح نیست؛ امری که در ایران دوره خاتمی عملی نشد و تنها به دانستن آن چیزی که آن‌ها می‌خواستند اکتفا می‌شد و نه به "همه چیز" و حق کلی مردم در خصوص آگاهی از همه آنچه در سیاست و محافل سیاسی می‌گذشت.»

مدیر سایت اینترنتی «خودنویس» در بخش پایانی سخنانش با تاکید بر این که «رسانه‌ها باید به دنیال نشر واقعیت‌ها باشند» بار دیگر به عرصه سیاسی کشور اشاره کرد و گفت: «در حال حاضر وضعیت به گونه‌ای است که ما رهبر داریم ولی رهبری نداریم!»

اسفندیار منفردزاده، آهنگساز و موسیقیدان سرشناس و فعال سیاسی قدیمی، سخنران سوم پانل بعد از ظهر همایش بود که در ابتدای گفتارش، با اشاره‌هایی به خاطراتش از دوران جوانی خود و سپس چگونگی گرایشش به مسایل سیاسی، گفت: «پدرم یک مصدقی تمام عیار بود و من صحنه‌هایی از ماجراهای 28 مرداد سال 32 و ‌سال‌های پس از آن که "ساواک" تشکیل شد و زندان‌ها پر شد از فعالان سیاسی و غیرو همه را بخاطر دارم.»

وی همچنین با اشاره به فضاهای مذهبی محلاتی که او در آن‌ها زیسته و بزرگ شده است گفت: «خرافات مذهبی به حدی بود که به ما باورانده بودند که اگر فلان کار و یا فلان "گناه" را بکنیم تبدیل به سنگ می‌شویم و من یکبار برای این که ببینم آیا یک چنین چیزی صحت دارد یا نه با ترس و لرز مرتکب یکی از گناهان کبیره شدم و دیدم هیچ اتفاقی نیفتاد. بعدها جذبه زنان رقصنده در کافه تئآترهای لاله‌زار باعث آشنایی و الفت من با موسیقی شد و بعدتر که همراه یکی دو تن از دوستان وارد جامعه شده و به میان مردم رفتیم دیدم هیچ دانشگاهی بهتر از این نمی‌تواند چشم ما را به واقعیات و آنچه در دور و برمان می‌گذرد باز کند.»

منفرد‌زاده در ادامه سخنانش گفت: «وقتی برای ادامه تحصیل در رشته موسیقی به آلمان رفتم در آنجا با بچه‌هایی که در کنفدراسیون دانشجویان فعال بودند آشنا شدم و از همان موقع فهمیدم که موسیقی و بطور کلی هنر فقط یک وسیله است و ایده "هنر برای هنر" معنا و مفهومی ندارد. از این رو در همه سال‌هایی که در زمینه موسیقی کار کرده‌ام فعالیت‌هایم در خدمت به مردم بوده و پیوستنم به «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» هم از این رو بوده است که فکر می‌کنم این طرح و نظری که دوست و استاد قدیمی‌ام دکتر اسماعیل نوری‌علا ارایه کرده راه حل عبور از بحران کنونی در کشور ماست.»

سخنران در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به این که «برای برقراری دموکراسی در ایران باید به مفهوم آزادی توجه خاصی داشته و به درک و تعریف مشترکی از آن برسیم» گفت: «من معتقد به آزادی سیاسی برای همگان و بدون هیچ قید و شرطی هستم زیرا اگر محدودیتی برای آن قائل شویم، حتی محدودیت قانون، آن دیگر آزادی نخواهد بود.»

منفردزاده افزود: «آزادی سیاسی بدون قید و شرط کلید اصلی گشایش بن‌بست جامعه و رفتن به سمت تغییر بنیادین است و هر تشکلی که به این امر باور نداشته باشد نمی‌تواند در جامعه تاثیرگذار باشد و نهایتا به محدوده‌ای کوچکتر و کم‌كارتر می‌رسد.»

با خاتمه سخنان اسفندیار منفردزاده اعلام تنفس شد و پس از نیم ساعت استراحت و صرف چای و شیرینی بخش دوم پانل با سخنرانی دکتر فریبا پارسا، که تز دکترای خود را در دانشگاه هاروارد و در مورد سکولاریسم نوشته است، آغاز شد.

دکتر پارسا در ابتدای سخنان خود با اشاره به این که «جنبش سبز هم سکولار نیست و هم سکولار هست» گفت: «شعار اول جنبش سبز یعنی "رای من کجاست؟" بود که بر اساس حقوق شهروندی تنظیم شده و خواستی دموکراتیک داشت؛ به این معنا که جنبش در ابتدا به دنبال حذف جمهوری اسلامی نبود ولی نهایتا فراتر از "رای من کجاست؟" رفت و خواهان حذف تبعیض‌ها از جامعه ایران شد.»

وی در ادامه گفت: «جنبش سبز به این نتیجه رسید که جدایی حکومت از مذهب تنها راه رسیدن به خواست‌های دموکراتیک مردم است.» وی همچنین گفت: «در حال حاضر خواست‌های سکولارهای سبز معلوم نیست و باید «سکولاریسم ایرانی» را تبیین و آن را تعریف کرد.»

دکتر فریبا پارسا گفت: «بد نیست بدانیم که بیشترین متون در‌باره سکولاریسم را خود جمهوری اسلامی به فارسی منتشر کرده و آن را مقابل اسلام و عدالت و مقدسات گذاشته است. این در حالی است که گروه‌های سکولار امکان برگزاری جلسه یا نشر افکار و نظراتشان در داخل کشور را ندارند زیر به زعم حکومت جدی‌ترین تهدید علیه اسلام سیاسی سکولارها هستند.»

سخنران در ادامه گفت: «روشنفکران و فعالان سیاسی هر کشوری تعریف خود را از سکولاریسم دارند و مسلما نوع پیاده شدن آن در کشورهای مختلف فرق می‌کند. این در حالی است که ایرانیان هم در حال شکل دادن نوعی سکولاریسم سیاسی هستند.»

دکتر پارسا در بخش دیگری از سخنان خود گفت: «"شبکه جهانی سکولار سبز ایران‌" می‌تواند به عنوان چتری برای رهبران گروه‌های مختلف معتقد به سکولاریسم عمل کند.» او ضمن بکار بردن تمثیل یک کشتی با کاپیتان‌های متعدد که در دریایی توفانی حرکت کرده و قصد رسیدن به ساحل نجات را دارد گفت: «اگر کاپیتان‌ها همگی یک مسیر را برای رسیدن به اسکله انتخاب کنند آن وقت حرکت بهتر و سریعتری خواهند داشت.»

وی نتیجه گرفت که: «سکولارهای سبز می‌توانند رهبران متعددی داشته باشند، اما باید هدف مشخصی را دنبال کنند. سکولارها باید نشان دهند که چگونه می‌توانند آلترناتیوساز باشند.»

با خاتمه سخنرانی دکتر فریبا پارسا، رییس پانل از حاضران در جلسه خواست چنانچه پرسش یا نظری درباره سخنرانی‌ها دارند در مقابل میکروفونی که به آن‌ها اختصاص داده شده بود قرار گرفته و پرسش یا نظر خود را مطرح کنند.

این بخش از همایش حدود یک ساعت و نیم به طول انجامید و طی آن شماری از حاضران در جلسه پرسش‌ها و نظرات تحلیلی یا انتقادی خود نسبت به آنچه از سخنرانان پانل شنیده بودند را با آنان در میان گذاشتند که از سوی سخنرانان به هر یک از آن‌ها پاسخ‌های لازم داده شد و به این ترتیب نخستین روز همایش «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» در ساعت پنج و نیم بعد از ظهر خاتمه یافت.



صبح یکشنبه و بحث در‌باره تبعیض‌های سیاسی ـ فرهنگی

روز یکشنبه، هشتم ماه می، کار رسمی دومین روز همایش «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» پس از ورود میهمانان، سخنرانان، و خبرنگاران رسانه‌ها، در ساعت نه و سی دقیقه بامداد آغاز شد.

در ابتدای این نشست نیز، چون روز قبل، سرود «ای ایران» نواخته شد و آنگاه خانم افسانه مهاجر در مقابل میز خطابه قرار گرفت و ضمن خوشآمدگویی به حاضران و شادباش‌گویی به همه مادران، بویژه مادران داغدار ایرانی، به مناسبت تقارن آن روز با «روز مادر»، از خانم فرح آریا، نویسنده و شاعره مقیم تورنتو، دعوت کرد تا به همین مناسبت قطعه شعری را که در وصف مادر سروده است قرائت کند.

در این وقت خانم فرح آریا در مقابل میز خطابه قرار گرفت و سروده خود را قرائت کرد که با استقبال حاضران روبرو شد.

پس از قرائت شعر مذکور اعلام شد که دکتر سیروس آموزگار، روزنامه‌نگار قدیمی و وزیر کابینه زنده‌یاد شاپور بختیار، پیامی برای همایش فرستاده است که قبل از آغاز پانل صبحگاهی پخش می‌شود.

دکتر سیروس آموزگار در پیام ویدئویی خود با اشاره به این که در طول سی سال گذشته شاهد برگزاری سمینارها، کنفرانس‌ها و همایش‌های گوناگونی بوده است تفاوت عمده همایش حاضر را در دو نکته مهم دانست: «اول این که شرایط موجود به کمک برگزارکنندگان آمده، و دوم این که اراده برگزارکنندگان قوی است و می‌توان به موفقیت آن امیدوار بود.»

دکتر آموزگار در ادامه سخنانش گفت: «ما باید فروتنانه در کنار هم بنشینیم، با هم فکر کنیم و به نتیجه‌ای برسیم و راهی را انتخاب کرده و به آن وفادار بمانیم تا شاید بتوانیم کاری کنیم که وطنمان را آزاد کنیم.»

وی در بخش پایانی پیام خود برای برگزارکنندگان همایش آرزوی موفقیت و اظهار امیدواری کرد که حاصل رایزنی‌های همایش همان چیزی باشد که طراحان آن در مد نظر دارند.»

با خاتمه پیام دکتر سیروس آموزگار اعلام شد که پیامی نیز از سوی مصطفی هجری، دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران، به همایش ارسال شده که پخش می‌شود.

مصطفی هجری در آغاز پیام ویدئویی خود با اشاره به این که برگزاری چنین همایشی گامی تاریخ‌ساز در پشتیبانی از مبارزات آزادی‌خواهانه داخل کشور است، به جایگاه و موقعیت جنبش سبز پرداخته و نامگذاری سکولار ـ دموکرات بر آن را خلط مبحث خواند و همچنین گفت این که می‌گویند جنبش سبز سرآغاز مبارزات علیه جمهوری اسلامی بوده است بی‌حرمتی به همه آزادی‌خواهانی است که مبارزات آن‌ها علیه حکومت اسلامی از همان آغاز تشکیل جمهوری اسلامی شروع شد و هنوز هم ادامه دارد.

نخستین پانل روز یکشنبه، یا سومین پانل همایش، تحت عنوان «حکومت سکولار مبتنی بر حقوق بشر و مساله تبعیض‌های فرهنگی ـ سیاسی» در ساعت نه و ۵۰ دقیقه بامداد آغاز بکار کرد. ریاست و گردانندگی این پانل را کامبیر باسطوت بر عهده داشت و سخنرانان آن عبارت بودند از دکتر غلامرضا حسین‌بر، محمد صدیق ابراهیمی، دکتر آرام حسامی و سیروس ملکوتی.



در ابتدای این نشست و پیش از آغاز سخنرانی‌ها، کامبیر باسطوت که ریاست آن را بر عهده داشت، خود بعنوان مقدمه سخنانی ایراد کرد و از جمله به تبعیض‌هایی که اغلب گروه‌های چپ ایرانی نسبت به گروه‌های دیگر قائل می‌شوند اشاره کرده و روش فعالیت سیاسی آنان را مورد انتقاد قرار داد.

محمد صدیق ابراهیمی، عضو حزب دموکرات کردستان ایران، نخستین سخنران پانل بامداد یکشنبه بود که در گفتار خود عمدتا به تبعیض‌ها علیه کردهای ایران اشاره و تاکید کرد که «باید در ادبیات سیاسی ایران بازنگری شده و "ملیت"های دیگر موجود در ایران را به رسمیت شناخت. او همچنین تاکید کرد که ادبیات موجود "ملت"های ایران را از هم جدا می‌کند و برای رفع این معضل می‌باید به زبان مشترکی برای درک متقابل از تبعیض‌ها رسید.

وی در بخشی از سخنانش گفت: «در سی و دو سال گذشته در باب ایجاد اتحاد بین گروه‌ها و سازمان‌های مختلف فعالیت‌های زیادی شده ولی متاسفانه بخاطر عدم درک مشترک از مشکلات موجود هیچوقت اثر و فایده‌ای ندیده‌ایم.»

وی افزود: «یکی از دلایل عدم توفیق این‌گونه فعالیت‌ها این است که اغلب کلی‌گویی می‌کنیم و دائم عبارت "ملت ایران" را بکار می‌بریم بی آن که توجه داشته باشیم که در ایران "ملت"‌های مختلفی زندگی می‌کنند ولی ما آن‌ها را نمی‌بینیم.»

ابراهیمی با اشاره به این که «یکی از کمبودهای این‌گونه همایش‌ها و کنگره‌ها این است که نمایندگان همه ملیت‌های ایرانی در آن حضور نمی‌یابند» گفت: «حزب دموکرات کردستان مایل نیست در جغرافیای ایران هیچ‌گونه تغییری بوجود بیاید و بحث فدرالیسم در کنگره این حزب و تصویب ماده مربوط به فدرالیسم در اساسنامه حزب فقط برای این بوده که حزب دموکرات خواهان جلوگیری از قطعه‌ قطعه شدن ایران بوده است.»

سخنران دوم پانل، دکتر غلامرضا حسین‌بر، از کارشناسان و تحليلگران امور بلوچستان، بود. وی نیز در سخنان خود که گاه با طنز و شوخ‌طبعی آمیخته بود، به تبعیض قومی در ساختار دولت‌های ایران اشاره کرد و گفت «اقلیت‌های قومی در دوره پهلوی‌ها و سپس در دوران جمهوری اسلامی عملا جایی در ساختار مدیریتی نداشته‌ و ندارند.»

وی افزود: «این در حالی است که به عنوان مثال یک خویشاوند من که در انگلستان درس خوانده، همین الآن یکی از مدیران وزارت امور خارجه آن کشور است، و یا می‌بینیم که استعدادی مثل امید کردستانی یکی از مدیران ارشد گوگل است در حالی که اگر این‌گونه افراد در ایران مانده بودند مسلما شکوفایی‌ آن‌ها غیر ممکن می‌بود.»

دکتر حسین‌بر در خاتمه سخنان خود به طنز و کنایه گفت: «ما باید بدانیم که "تبعیض" مثل ناموس آدم نیست که نشود از او گذشت و کنارش گذاشت!»

دکتر آرام حسامی، استاد کالج مونتگمری در مریلند و ریيس شاخه واشنگتن (ویرجینیا، مریلند و واشنگتن) «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» سخنران بعدی این پانل بود که در گفتار خود بر اهمیت بکار بردن کلمات و ادبیات جدید به منظور رسیدن به گفتمانی مشترک میان اقوام ایرانی تاکید کرد ‌و گفت: «برای جلوگیری از تاثیر منفی ادبیات حاکم بر روی اقوام می‌باید واژه‌ها و مفاهیم "قوم" و "ملت" بازتعریف و بطور روشن تبیین شود.»

دکتر حسامی گفت: «از کاربرد هر کلمه‌ای مثل "قوم"، "ملت"، "ملیت"، و عباراتی مثل "تمامیت ارضی" و "یکپارچگی" هر کدام می‌توان برداشت‌های مختلفی داشت که اغلب باعث سو تفاهم‌هایی می‌شود.» او افزود که: «قدرت بخاطر انحصاری کردن ادبیات و گفتمان خود، نسبت به قومیت‌ها تبعیض روا می‌دارد و به همین دلیل می‌باید این واژه‌ها و مفاهیم را تعریف و تحلیل کرد.»

سخنران در بخش دیگری از سخنانش گفت: «یک سیستم فدرال در ایران می‌تواند همه مسایل ما را در اسرع وقت حل کند و ما برای مهار کردن قدرت متمرکز راهی نداریم جز این که قدرت را در سطح کشور و جامعه تقسیم کنیم تا توازنی در قدرت ایجاد شده و مانع خودکامگی بشود.»

وی در همین زمینه افزود: «تقسیم قدرت از این جهت اهمیت دارد که بدون آن امکان ایجاد جامعه‌ای بی‌تبعیض وجود ندارد. این کار نه فقط برای مطرح کردن گروه‌های مختلف که برای مهار قدرت سرکش باید صورت بگیرد.»

به دنبال تنفسی کوتاه و رسمیت یافتن مجدد جلسه صبح روز یکشنبه، سیروس ملکوتی، نویسنده، گزارشگر و برنامه‌ساز رادیو و تلویزیون و فعال سیاسی، بعنوان سومین سخنران سومین پانل همایش سخنرانی خود را آغاز کرد.

ملکوتی در آغاز سخن خود و قبل از این که وارد بحث مورد نظر بشود به انتقاد از رییس جلسه و نظرات، به عقیده او، نادرست وی در مورد گروه‌ها و سازمان‌های چپ ایرانی پرداخت و گفت: «ما اینجا گرد آمده‌ایم تا ایجاد نزدیکی و همبستگی بکنیم و نه این که از روی اغراض شخصی مسایلی را عنوان کنیم که حاصل آن چیزی جز تفرقه‌افکنی نیست.»

وی آنگاه به بحث طرح شده در پانل بازگشت و گفت: «جمهوری اسلامی تبعیض جنسی، عقیدتی و قومی را بر ایران تحمیل کرده است.» او افزود: «این تبعیض‌ها از قبل هم در جامعه ایران وجود داشته اما توسط جمهوری اسلامی نهادینه و قانونی شده که باعث ناهمگونی میان مردم ایران شده است.»

ملکوتی در ادامه با اشاره به این که «سکولاریسم تنها پاسخ موجود به تبعیض تحمیل شده بر ایران است» گفت که: «باید به زبان‌های موجود و حقیقی در سراسر سرزمین ایران رسمیت بخشید؛ امری که تا کنون توسط دولت‌های حاکم نادیده گرفته شده‌ است.»

وی در این زمینه شرحی از خاطره کودکی خود که زاده آذربایجان است و تا رفتن به مدرسه به زبان مادری سخن می‌گفته داد و افزود: «اما روز اول که به مدرسه رفتم به من گفته شد که زبان مادری‌‌ام "فارسی" است!»

سیروس ملکوتی از شرح این خاطره چنین نتیجه گرفت که: «این‌گونه مسایل می‌تواند منتهی به مشکلاتی در هویت کودک شده و موجبات از‌ خود ‌بیگانگی شخص را فراهم کند.»؛ امری که به گفته او «باعث می‌شود که نابرابری بوجود آید و انسان‌ها ‌در درون مرزهای کشور به فرودست و فرادست تبدیل شوند که این خود نماد نوعی تبعیض است.»

در حاشیه ماندن فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف و تمهیداتی که حاکمیت برای در حاشیه نگاه داشتن آنان بکار می‌برد نکته دیگری بود که سیروس ملکوتی به آن پرداخت و بویژه با اشاره به وضعیت اسفبار نواحی سیستان و بلوچستان گفت: «این که متخلفان و خلافکاران را به مناطقی مثل بلوچستان می‌فرستند نشانه آن است که به این‌گونه مناطق به مثابه زندان و مناطق دشوار برای زندگی می‌نگرند که خود دلیلی بر اثبات عقب‌ماندگی این مناطق و اعمال تبعیض در مورد مردمانی است که در مناطق مذکور زندگی می‌کنند.»

با خاتمه سخنرانی سیروس ملکوتی، رییس پانل از حاضران در جلسه خواست چنانچه پرسش یا نظری درباره سخنرانی‌ها دارند در مقابل میکروفونی که به آن‌ها اختصاص داده شده بود قرار گرفته و پرسش یا نظر خود را مطرح کنند.

نخستین کسی که از میان حاضران در مقابل میکروفون قرار گرفت و خود را به نام داریوش و یک سوسیالیست معرفی کرد خطاب به سخنرانان پانل گفت: «چرا نباید ما جدایی‌طلبی را به رسمیت بشناسیم؟»

دکتر رضا براهنی، نویسنده و شاعر سرشناس که روز یکشنبه در میان شرکت کنندگان در همایش حضور داشت، یکی از کسانی بود که مقابل میکروفون قرار گرفت و گفت: «خوب است که ما ابتدا "ملت ایران" را تعریف بکنیم و ببینیم این "ملت" شامل چه کسانی است زیرا به عقیده من "ملت ایران" شامل "ملیت‌ها"ی مختلف است.»

وی با اشاره به این که «تعداد عظیمی از آذربایجانی‌ها در تهران زندگی می‌کنند ولی در این شهر حتی یک مدرسه که در آن به زبان ترکی آموزش داده شود وجود ندارد و این امر در مورد بلوچ‌ها و کردها هم صادق است» گفت: «حکومت‌ها جز خیانی به ملیت‌های ایرانی کاری نکرده‌اند.»

دکتر براهنی با بیان این که: «خوشحالم از این که می‌بینم "پیام" (اسماعیل نوری علا) که خودش یک فارسی زبان است قدم جلو گذاشته و این مشکل را باز کرده است.» افزود: «من به همکاری با او در "کانون نویسندگان ایران" افتخار می‌کنم و دوستی قدیمی‌ام با او را گرامی می‌داریم که هنوز هم ادامه دارد...»

وی در ادامه سخنانش گفت: «اگر وجود ملیت‌ها و فرهنگ‌های مختلف در ایران را قبول نکنیم باید تعریف تازه‌ای از "ملت ایران" به دست بدهیم.»

دکتر براهنی سپس به نقل خاطره‌ای از دوران کودکی خود و هنگامی که به دبستان می‌رفت پرداخت و گفت در آن زمان به همراه برخی دیگر از همشاگردی‌ها یک روزنامه دیواری به زبان ترکی تهیه کرده بود که وقتی آن را به دیوار راهرو مدرسه نصب کردند مدیر و ناظم مدرسه او را وادار کردند که روزنامه دست‌نویس را آنقدر بلیسد تا همه نوشته‌های روی آن پاک بشود!

نویسنده و شاعر سرشناس ایرانی به دنبال نقل این خاطره گفت: «اگر نسبت به وضعیت ملیت‌های مختلف در ایران رسیدگی نشود معلوم است که فکر تجزیه‌طلبی و جدایی‌طلبی رشد می‌یابد و یکی هم از بیرون می‌آید و در این کار انگولک می‌کند و آخرش طوری می‌شود که حتی ممکن است کار به جنگ داخلی هم بکشد.»

وی در ادامه گفت: «باید در اینجا بگویم علی‌رغم این که زبان مادری من ترکی است ولی زبان فارسی به من تحمیل شد. ولی من از روی عمد و با نوشتن بیش از شصت کتاب و هزاران مقاله به زبان فارسی خودم را به این زبان تحمیل کردم. اخیر یک فیلم قدیمی خبری از سفر رضا شاه به ترکیه دیدم و متوجه شدم که او در آنجا به زبان ترکی صحبت می‌کرد. آخر کسی نیست بگوید آقا تو که خودت هم ترک زبان هستی چرا زبان مادری را قدغن کرده و فارسی را به ما تحمیل کردی. البته من در طول فعالیت‌های ادبی و اجتماعی خودم سعی کردم عکس رضا شاه عمل کنم به این معنی که با استفاده از زبان فارسی و انگلیسی به دفاع از زبان مادری خودم بپردازم.»

دکتر براهنی در پایان سخنان خود گفت: «من به خودمختاری استان‌های مختلف ایران در زیر سقف ایران معتقدم و فکر می‌کنم بهترین سیستم برای ایران سیستمی است که بتوان از آن بعنوان "ایالات متحد ایران" نام برد.»

دکتر آرام حسامی در عکس العمل به سخنان دکتر براهنی گفت: «من همچنان بر این نکته پا می‌فشارم که یک سیستم فدرال در ایران می‌تواند قدرت را تقسیم کند اما لازم نیست در ابتدا ما به این بحث‌های نظری پرداخته و سعی کنیم تعاریف تازه برای واژه‌هایی که ما را گمراه می‌کنند ارایه کنیم بلکه می‌باید بطور عملی وارد کارزار سیاسی شده و از طریق تقسیم قدرت به این مشکلات خاتمه دهیم.»

سیروس ملکوتی نیز در عکس‌العمل به نظرات و گفته‌هایی که در این بخش از نشست عنوان شد گفت: «به عقیده من این خاک نیست که حرمت انسانی را می‌آفریند بلکه در وحله اول این حرمت انسانی است که می‌تواند خاک را حفظ کند.»

این بخش از نشست حدود یک ساعت به طول انجامید و طی آن شمار دیگری از حاضران در جلسه نیز پرسش‌ها و نظرات تحلیلی یا انتقادی خود نسبت به آنچه از سخنرانان پانل شنیده بودند را با آنان در میان گذاشتند که از سوی سخنرانان به هر یک از آن‌ها پاسخ های لازم داده شد و به این ترتیب نشست صبحگاهی همایش «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» در ساعت ۱۲ و ۵۵ دقیقه بعد از ظهر روز یکشنبه به منظور استراحت و صرف ناهار خاتمه یافت.



بعد از ظهر یکشنبه و گفت و گو درباره اپوزیسیون سکولار ـ دموکرات در تبعید

نشست بعد از ظهر یکشنبه همایش حدود ساعت دو رسمیت یافت و در ابتدای آن ضمن یادآوری این که روز بعد (دوشنبه) مقارن است با سالگشت شهادت فرزاد کمانگر ادای احترامی نسبت به وی و دیگر شهدا به عمل آمد.

خانم افسانه مهاجر، گزارشگر همایش، سپس اعلام کرد که پیام صوتی از عباس خرسندی (که در عراق به سر می‌برد) به همایش رسیده که بطور کامل پخش شد.

به دنبال پیام مذکور پیام ویدئوی دکتر فرهنگ قاسمی، عضو شورای جمهوری‌خواهان لائیک، که از پاریس برای همایش ارسال شده بود پخش شد. وی در پیام خود همایش «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» را «پدیده‌ای تازه در اپوزیسیون ایران در خارج از کشور» دانسته و توصیه‌هایی نیز به برگزارکنندگان آن کرده بود.

با خاتمه پیام مذکور، اعلام شد که مهندس حسن شریعتمداری، از بنیانگذاران سازمان جمهوری‌خواهان ملی ایران، نیز از هامبورگ پیامی برای همایش ارسال کرده است که بطور کامل پخش شد.

مهندس شریعتمداری در پیام خود ضمن قدردانی و سپاسگزاری از برگزاری یک چنین همایشی و اشاره به این که «شما، هم سکولار هستید، به این معنا که خواهان جدایی مذهب از حکومت می باشید، و هم سبز هستید، به این معنا که خود را با مردم معترض ایران همراه کرده‌اید» گفت: «اما این هر دو گرچه شرط لازم کار شماست ولی شرط کافی نیست.»

وی افزود: «شرط کافی این است که در جریان کار خود بکوشید اعتمادسازی بکنید.»

پیام بعدی که در همان زمان به همایش رسیده بود از سوی شاهزاده رضا پهلوی بود که بصورت یک متن کتبی برای برگزارکنندگان همایش فکس شده بود و مهدی حاذق اعظم، رییس شاخه سکرامنتوی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران»، آن را قرائت کرد.

شاهزاده رضا پهلوی در پیام خود ضمن اظهار خوشوقتی از برگزاری همایش و اظهار تاسف از این که نتوانسته است دست‌کم در یکی از جلسات آن حضور داشته باشد گفته بود: «به من نظر من این همایش را باید از دو نقطه نظر بهنگام و ارزنده شمرد؛ نخست از نظر اهمیت موضوع‌های مورد بحث و دوم از بابت تاکید بر ضرورت همگرایی در زمینه رسیدن به هدفی مشخص.»

وی در این زمینه افزوده بود: «هیچ ایرانی که معتقد به ضرورت برپایی یک نظام دموکراتیک و متعهد به حقوق بشر باشد نمی‌تواند ارزش و اهمیت چنین بحث و بررسی را نادیده بگیرد.»

با خاتمه قرائت پیام شاهزاده رضا پهلوی دومین پانل روز یکشنبه، یا چهارمین پانل همایش، تحت عنوان «اپوزیسیون سکولار ـ دموکرات در تبعید: مسئولیت‌ها، چالش‌ها و راهکارها» در ساعت دو و 25 دقیقه بعد از ظهر آغاز بکار کرد. ریاست و گردانندگی این پانل را مهدی ذوالفقاری، رییس شاخه سانفرانسیسکوی «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران»، بر عهده داشت و سخنرانان آن عبارت بودند از دکتر حسین فرزین، ویکتوریا آزاد، دکتر عزت مصلی‌زاده، و دکتر اسماعیل نوری‌علا.



در آغاز کار این پانل مهدی ذوالفقاری پیشنهاد کرد که از سوی همایش پیامی برای مجلس یادبود زنده‌یاد سیامک پورزند که بعد از ظهر همان روز در تورنتو برگزار می‌شد فرستاده شود. برگزارکنندگان همایش در این مورد توضیح دادند که از پیش به این نکته توجه داشته و پیامی نیز تهیه و توسط یکی از اعضای شبکه به مجلس یادبود فرستاده‌اند.

نخستین سخنران پانل بعد از ظهر روز یکشنبه دکتر حسین فرزین، استاد دانشگاه و فعال سیاسی، بود که با تاکید بر ضروت ارزیابی اهداف در هر کار و سنجیدن میزان چیزهایی که از دست می‌دهیم و چیزهایی که به دست می‌آوریم، به این نکته اشاره کرد که باید برای رسیدن به هدف سکولاریسم و تشکیل یک آلترناتیو قوی در مقابل حکومت اسلامی گام‌های خود را طوری برداریم که در هر عمل بیش از آنچه از دست می‌دهیم به دست آوریم.

ویکتوریا آزاد، نویسنده، فعال سیاسی قدیمی و فعال در جنبش زنان، سخنران بعدی پانل بود که با اشاره به و یادآوری از سوابق فعالیت‌های سیاسی خود گفت: «در همه این سال‌ها بارها زمین خورده و باز بلند شده‌ایم. این زمین خوردن‌ها و بلند شدن‌ها و پی‌گیری‌های ما نشان می‌دهد که بالاخره ما جمهوری اسلامی را از رو برده و پیروز خواهیم شد.»

وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: «ما در اینجا به این منظور گرد آمده‌ایم که شاید بتوانیم به یک اتحاد و اتفاق در یک مورد خاص برسیم ولی خوب است بدانیم که اتحاد در واقع به معنای نوعی اتصال به همدیگر است و نه ذوب شدن در هم.»

ویکتوریا آزاد در این زمینه از گردنبند به عنوان مثال یاد کرد که از مهره‌های متعدد متصل به هم (توسط یک نخ) بوجود آمده و هیچ یک از مهره‌ها با مهره دیگر ادغام و یا در آن ذوب نشده است. وی آنگاه نتیجه گرفت که: «قصد ما از برپایی این همایش می‌باید انجام وظیفه آن نخ باشد و بتوانیم گروه‌ها و سازمان‌ها و شخصیت‌های مختلف را بوسیله نخ سکولاریسم مبتنی بر حقوق بشر و خواهان رفع تبعیض به هم متصل کنیم.»

سخنران در پایان گفتار خود یادآور شد که «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران تا همینجا موفق شده است یک جریان نوین گفتمان‌سازی در ایران را راه‌اندازی کند که این خود امری مهم است و چنان که به همین صورت ادامه یابد می‌تواند تاثیر عمیقی بر جامعه ایران بگذارد.»

با خاتمه سخنان ویکتوریا آزاد اعلام تنفس شد و پس از یک ربع ساعت استراحت و صرف چای و شیرینی بخش دوم پانل با سخنرانی دکتر عزت مصلی‌نژاد، نویسنده مقیم تورنتو، آغاز شد.

دکتر مصلی‌نژاد سخنان خود را با قرائت شعری از والت ویتمن شاعر سرشناس آمریکایی آغاز کرد و سپس به طرح مطالبی در‌باره واژه‌های سکولار و برابر فارسی آن عرفی‌گرایی، خردورزی، دنیاگرایی و گیتیانه پرداخت و نیز با اشاره به استفاده از نام سبز در عنوان شبکه سکولارها و این که شعار همایش «ایران از همه ما مهمتر است» انتخاب شده است، نتیجه‌گیری کرد که «ما در پی غیرسازی نیستیم بلکه به منطق “شامل کردن” معتقدیم.»

سخنران در بخشی از سخنانش گفت: «قدرت واقعی جنبش‌ها در پرهیز آنان از خشونت است.»

وی در بخش دیگری از سخنانش به موضوع تبعیض پرداخت و گفت: «ما باید نسبت به زنان تبعیض مثبت قائل شویم. می‌باید فکری بکنیم که از اقلیت‌های قومی و مذهبی رفع تبعیض بشود. باید از بهاییان ایران دلجویی کنیم. همچنین می‌باید به حقوق همجنس‌خواهان نیز رسیدگی شود. و در کنار همه این‌ها ما باید به مساله جوانان و مساله فرهنگ ایران بطور جدی فکر بکنیم.»

دکتر مصلی‌نژاد در ادامه گفت: «حقیقت این است که علی‌رغم آنچه گفته می‌شود ما یک فرهنگ بسیار عقب‌مانده داریم. ما باید در زمینه روشنگری فلسفی و در جهت این که فرهنگ عرفی‌گرایی را در جامعه رواج دهیم کارهای زیادی انجام بدهیم و یادمان باشد که خمینی‌زدایی باید در صدر برنامه‌های ما باشد.»

وی افزود: ‌«ما شاهد هستیم که در ایران دائما شعار “مرگ بر آمریکا” سر داده می‌شود در حالی که این شعار یک شعار کاملا ارتجاعی و بازدارنده است و ما نباید هرگز غرب را در برابر شرق قرار بدهیم.»

دکتر مصلی‌نژاد در بخش پایانی سخنان خود گفت: «اینجا و آنجا می‌شنویم که برخی می‌گویند رسیدگی به امور ایران فقط در انحصار ایرانیان داخل کشور است. این نظر خبط و اشتباه است چون تاریخ و سوابق مبارزاتی ایرانیان نشان می‌دهد که بسیاری از دستآوردهای ما نتیجه تلاش‌های ایرانیان تبعیدی بوده و هنوز هم این جریان ادامه دارد.»

با خاتمه گفتار دکتر مصلی‌نژاد اعلام شد که پیام دیگری به همایش رسیده است. این پیام توسط نعمت میرزاده، شاعر سرشناس مقیم پاریس، فرستاده شده بود که ویدئوی آن قبل از پرداختن به ادامه کار پانل پخش شد.

نعمت میرزاده در پیام خود به همایش ضمن تبریک به برگزارکنندگان و بانیان آن گفت: «ما تاکنون هر چه داشته‌ایم مونولوگ و کلامی یکطرفه بوده است ولی خوشحالم که می‌بینم همایش شما به منظور ایجاد دیالوگ یا گفت و گوی متقابل بر پا شده است. این امری است که در سازمان‌ها و فعالیت‌های سیاسی ما تازگی دارد و همین تازگی نقطه قوت کار شماست.»

پس از خاتمه پخش ویدئوی پیام نعمت میرزاده نوبت به سخنرانی دکتر اسماعیل نوری‌علا رسید. وی در ابتدای سخنانش گفت: «برگزاری این همایش نشان می‌دهد که ما راهی را شروع کرده‌ایم که ما را به مقصد نهایی‌مان خواهد رساند.»

وی در ادامه به تعریف معنای «در خارج بودن» پرداخت و گفت: «به نظر من همه کسانی که در خارج از کشور زندگی می‌کنند، بخاطر این که نخواسته‌اند و یا نتوانسته‌اند در زیر حکومت اسلامی زندگی کنند و هر یک به شکلی از چنگال حکومت مذهبی گریخته‌اند، سکولار و عرفی‌گرا هستند؛ چه نامشان اسماعیل نوری‌علا باشد چه فاطمه حقیقت‌جو؛ این‌ها، یعنی همه ما که در خارج از کشور هستیم، سکولار هستند و هستیم.»

دکتر نوری‌علا آنگاه گفت: «ما که در اینجا و در فضاهای آزاد و دموکراتیک زندگی می‌کنیم و کسانی از خود و بطور کلی هموطنان در ایران را پشت سر گذاشته‌ایم نسبت به آن‌ها وظایفی داریم. ما باید بطور دایم به فکر آن‌ها که در ایران مانده و راهی جز ادامه زندگی در زیر سلطه حکومت جبار و خونبار اسلامی را ندارند باشیم و چاره‌ای برای نجاتشان بیاندیشیم.»

سخنران با اشاره به جریان اصلاح‌طلبی در ایران گفت: «ما نسبت به جریانی با این نام که در داخل و خارج کشور فعالیت می‌کند موضع داریم و آن را جریانی بسیار خطرناک می‌دانیم و وظیفه خود دانسته‌ایم که با آن مبارزه کنیم؛ زیرا به عقیده من کسی که مار زخمی را مداوا می‌کند از خود مار خطرناک‌تر است.»

وی در ادامه گفت: «هر کسی که از اردوگاه اصلاح‌طلبی می‌برد و به اینجا می‌آید تا سخنش را در آزادی بگوید، حتی سخن مذهبی خودش را، او هم سکولار است. آن کس که به اینجا آمده تا بتواند در آزادی از سکولاریسم سیاسی و سکولاریسم فلسفی سخن بگوید به دلیل این که نتوانسته است کار خود را در فضای زهرآگین و زیر سایه سهمگین رژیم اسلامی انجام بدهد، او هم سکولار است. همه کسانی که در پی تنفس آزاد و اندیشه‌ورزی آزاد هستند و منافعشان به منافع رژیم اسلامی گره نخورده است در اردوگاه سکولارها هستند...»

دکتر نوری‌علا سپس گفت: «حضور حجت‌الاسلام کدیور در غرب، برای این که بتواند نواندیشی دینی بکند، گواه این است که اندیشه نو هم در حکومت اسلامی ممنوع است. بنا بر این ما وظیفه داریم که با قلم و قدم و کار سخت بکوشیم تا حکومت اسلامی را منحل کرده و بجایش حکومتی سکولار، دموکراتیک و مبتنی بر حقوق بشر برقرار کنیم.»

وی افزود: «من این را می‌دانم که اگر ما در شب گیر کرده‌ایم تنها علاج درد ما طلوع صبح است. ما ناگزیریم که یک آلترناتیو اختراع کنیم؛ حتی اگر خدا این کار را نکرده باشد. ما فکر می‌کنیم اعلامیه دادن و افشا کردن چیزی جز وقت تلف کردن نیست و ما می‌باید در مقابل حکومت اسلامی یک آلترناتیو سکولار ایجاد کنیم. ما باید همه سکولارها را گرد هم جمع کنیم و با کمک یکدیگر در راستای ایجاد یک چنین آلترناتیوی بکوشیم.»

دکتر نوری‌علا در بخشی از سخنانش گفت: «32 سال است که ژنرال‌هایی فعالیت‌های سیاسی ما را اداره کرده‌اند که سربازی نداشته‌اند. امروز می‌بینیم که این ژنرال‌ها برای ما پیام می‌فرستند. ما ضمن تشکر از آن‌ها در مقابل می‌گوییم به ما ملحق شوید؛ ما سربازیم و در این جبهه نقش سربازان شما را بازی خواهیم کرد. به آن‌ها می‌گوییم ما میز و صندلی را برایتان تهیه کرده‌ایم تا شما بیایید و روی آن‌ها بنشنید، اما اگر شما با یکدیگر و یا با خودتان رودربایستی دارید ما حاضر به تکرار تجربه‌های فرسوده گذشته نیستیم. ما وطنمان را می‌خواهیم. جای ما در آن خاک است و در آنجاست که باید حرف‌هامان را بزنیم. ما دیگر فرصت فرصت‌سوزی نداریم. ما می‌خواهیم دست در دست یکدیگر بگذاریم و میهنمان را نجات بدهیم.»

سخنران در ادامه گفت: «امروز یکی از دوستان آمد و این پرچم را به من داد تا روی سینه خود نصب کنم. من افتخار می‌کنم که این پرچم شیر و خورشید نشان را به سینه خود نصب کرده‌ام. من می‌بینم که آقای صالح‌زاده که یک کرد است می‌آید و با لهجه کردی به من می‌گوید دوستت دارم. به دوست قدیمم دکتر رضا براهنی که در اینجا حضور دارد و ترک است افتخار می‌کنم. من به رضا حسین‌بر که بلوچ است افتخار می‌کنم. اگر در اینجا گفته‌ایم “ایران از همه ما مهمتر است” برای این است که اگر ایران نباشد ما همه بیخود و بیهوده در اینجا جمع شده‌ایم و در واقع می‌توان گفت الکی خوش هستیم! ایران در صورتی می‌تواند وطن ما باشد که از همه ما بزرگتر و مهمتر باشد.»

دکتر نوری‌علا در بخش دیگری از سخنانش گفت: «ننگ بر نسل ما اگر دست به اقدامی اساسینزنیم که تبعیض جنسیتی، تبعیض قومی، تبعیض جنسی و دیگر انواع تبعیض‌ها برای همیشه از مملکت ما رخت نبندد. به راستی ننگ است زندگی کردن در سرزمینی که یکی از شاعران بزرگ آن مثل براهنی را تا این حد آزار روحی داده است. من اگر ترک بودم، اگر کرد بودم، چه بسا بیشتر از این عزیزان آزرده‌ خاطر می‌شدم و به فکر جدایی‌طلبی می‌افتادم. ببینید ایرانی‌ها چقدر شریف‌اند که این همه ستم می‌بینند و باز این کار را نمی‌کنند. نگاه کنید به تاریخ و ببینید که ستار خان و باقر خان در عوض جدا کردن زادگاهشان از دامن ایران می‌آیند به تهران که حکومت مرکزی را درست کنند. ما هم فرزندان یک چنین مردمانی هستیم و سر اولین پیچ تاریخ همدیگر را پیدا نکرده‌ایم که بتوانیم سر پیچ بعدی آن از هم جدا بشویم!»

وی در بخش پایانی سخنانش گفت: «امیدوارم این همایش اگر هیچ کمکی نکرده باشد حداقل ما را به خودمان شناسانده و با یکدیگر آشتی داده باشد. ما تا دیروز رودخانه‌های جدایی بودیم که در این دو روز به دریای این سالن پیوستیم... و کلام آخرم این است که بیایید حالا که همدیگر را شناخته و به هم پیوسته‌ایم قدمی برداریم و کاری کنیم که اولین کنگره ملی ایرانیان را در خارج از کشور تشکیل بدهیم.»

سخنرانی دکتر اسماعیل نوری‌علا در میان کف زدن‌های طولانی و شور و احساس حاضران به پایان رسید و به دنبال آن آخرین پیامی که به همایش رسیده بود پخش شد.

فرستنده این پیام حسین علیزاده از هلسینکی بود که ضمن تبریک به برگزارکنندگان همایش «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران»، این اقدام را «محصول فرایند تاریخی گذار میهن ما به دوره‌ای نوین» دانست.

با خاتمه پخش پیام حسین علیزاده، رییس پانل از حاضران در جلسه خواست چنانچه پرسش یا نظری درباره سخنرانی‌ها دارند در مقابل میکروفون قرار گرفته و آن‌ها را مطرح کنند.

این بخش از همایش نیز حدود یک ساعت به طول انجامید و طی آن شماری از حاضران در جلسه پرسش‌ها و نظرات تحلیلی یا انتقادی خود نسبت به آنچه از سخنرانان پانل شنیده بودند را با آنان در میان گذاشتند که از سوی سخنرانان به هر یک از آن‌ها پاسخ های لازم داده شد و به این ترتیب دومین و آخرین روز همایش «شبکه جهانی سکولارهای سبز ایران» خاتمه یافت.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

کاوه یزدانی

درود حق عزیزوگرامی.
از «زنده یاد، شادروان»، «آقای دکتر داریوش همایون» و ازیکی از « سخنان ماندگار » ایشان که زیر عنوان « توافق بر سر اصول نه با کسان » نگاشتند، نوشتید. بعد از انتشار این مقاله در بخش پرسش و پاسخ سامانه از زنده یاد دکتر داریوش همایون پرسیدم ان اصولها که می فر مایید کدامند؟ عین پرسش و پاسخ را در صفحه پرسش وپاسخ می توانید مطالعه کنید. ان اصولی که فرمودند شاه کلید رمز پیروزی هستند.
به نظرم زیر چطر این جمله، توافق بر سراصول نه با کسان راه گشا ترین وعاقلانه ترین راهکاری است که « خیزش ملی رنگین کمان آزادی ایران « را به « سر منزل پیروزی » می رساند.
حق گرامی شما نام بسیاری از میهن پرستان زنده یاد را بردید که به تاریخ جاودان ایران پیوستند.
جهت اطلاع هم میهنان کم اطلاع باید گفت، هر کدام ازآن میهن پرستان وقهرمانان ملی میلیون ها میهن پرست آفریدند.
به دلیل خیزش ملی میلیونی، غربیها وروسیه وچین و دیکر فرصت طلبان داخلی وخارجی وآخوند مشترک منافع درثروت ملت ایران، تمام ساز و کارها وامکانات موجود خود را بکار گرفتندتا خیزش ملی ایران را با هر قیمتی به هر ترفندی،« شهر شهر فرنگه» به شکست یا انحراف یا همانطوری که گفتی به تعویق بیاندازند.مسئول سامانه لطف کردند در سامانه حزب مشروطه خواهان( لیبرال دمکرات) صفحه جدیدی زیر عنوان «آخریت نظرات درج شده» باز کردند که تا تعداد بیست نظر مختلف را در این صفحه جای میدهد، از مسئول سامانه برای این ایده خوب سپاسگزارم.
پیروز خیزش ملی.
پاینده ایران.


May 31, 2011 04:15:06 AM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود حق گرامی وعزیز.
آرزوی تندرستی برای جنابعالی وهمه میهن پرستان دارم.
پیش از اینکه در باره نوشته جنابعالی سخنی بگویم، از مسئول سامانه حزب خواهش می کنم در صورت امکان، نوشته جناب عالی را زیر هر عنوانی که جنابعالی انتخاب کنید،در صفحه اول سامانه منتشر نماید.
همچنین از همه آن افرادی که در نوشته تان نام بردید خواهش می کنم اگر ریگی در کفششان نیست این نوشته را در سایتهای تشکیلاتشان منتشر کنند تا ما وهمه بدانند که آیا آنها واقعاً ایرانی بدون تبعیض می خواهند؟
بزودی مشخص خواهد شد که این افراد چه در سر می پرورانند.
نامه های نا نوشته بسیارند که قلم جنابعالی می تواند بسیار زیبا، شفاف وصریح بنگارد.
به همین دلیل اجازه دهید همه آنها را با قلم جنابعالی بنگاریم.
آیا برای جنابعالی امکان سفر به آلمان وجود دارد؟سپاسگزارم.
حق گرامی ما همچون یارانی که در دوران جنگ برای حفظ مام میهن در مقابل نه فقط صدام بلکه در مقابل اعراب وانگلیس واروپاییان وروس وامریکا جنگیدند وایستاده مردند،ایستاده می میریم.این لذت بخشترین لحظه زندگی ماست.
پیروز رستاخیز ملی.
پاینده وجاوید ایران.

May 30, 2011 11:51:39 PM
---------------------------

حق

درود به ایرانیان وطنپرست
می دانیم که آقای نوری علاء و همفکرانشان نظرات را در پای این گزارششان دنبال می کنند. امیدوارم که در سایت خودشان بما پاسخگو باشند و وجود ما را انکار نکنند همانطور که ما وجود دوستان ایشان مثل مصطفی هجری را هرگز انکار نکرده و نمی کنیم و در هر فرصتی نظرات خود را با آنها در میان گذاشته ایم و بجای پاسخ یا ما را نادیده گرفتند یا سانسورمان کردند یا با جعل و تحریف تاریخ سعی کردند ما را مجاب کنند و یا بما اتهام ؛شوونیست فارس؛ و نژادپرست زدند و هوادارانشان کلی فحش نثارمان کردند.

کاوه گرامی، با سپاس از همه پیامهای مهرآمیزی که در همه جا برایم گذاشته ای. وقتیکه طرز تفکراتمان را با هم مقایسه می کنم شباهت های فکری مان می بینم که در اصول یکی است و مهم هم همین اصولی است که ما را به توافق و همکاری رسانده است تا همبسته شویم. ما این اصول خود را مدیون داریوش همایون هستیم که با کوششی خستگی ناپذیر تا واپسین لحظات زندگی پربارش نگه داشت و در اشاعه آن رنجی نبود که تحمل نکرد بویژه از طرف کسانیکه خوب می فهمیدند که این اصول تنها و تنها منافع ملی ایران را حفظ می کند ولی این کسان بدنبال حفظ منافع ملی ایران نبوده و نیستند که به زیر پرچم این اصول منطقی بما بپیوندند و با ما همکاری کنند. منافع این کسان با منافع ملی ایران در تضاد کامل است و این کسان بهر طریق ممکن منجمله از طریق شبکه سبز سکولار دمکرات خود به جنگ این اصول آمده اند بویژه آن مهمترین اصل که می گوید:حفظ تمامیت ارضی ایران بهر قیمتی. این ؛ما؛ فقط هم من و تو و اعضاء و هواداران حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) نیست که مثل قدیم با یک تلنگر به حاشیه رانده شود یا با بریدن گلوی فریدون فرخزاد و شاپور بختیارش خفه و سرخورده و افسرده شود و میدان را برای چند صباحی دیگر خالی کند. این اصول در نهاد دهها میلیون ریشه دوانده است با آنکه اکثریت شان قادر نیستند این چند اصول را در دو سه جمله خلاصه کنند ولی رفتارشان و شعارهایشان و سماجتشان همه و همه نشان از آن دارد که این اصول به طرز تفکری جمعی تبدیل شده است و بصورت بخش مهمی از فرهنگ نوین ما درآمده است و همین باعث شده است که جامعه را همبسته و مصمم کند و تا رسیدن به خواسته هایش از حرکت باز نایستاد. وقتی طرز تفکری اینچنینی ریشه در متن جامعه پیدا بدواند حضرت فیل که سهل است حتی با سلاح اتمی هم نمی توان جلوی آنرا گرفت چه برسد به شبکه سکولارهای سبز جناب نوری علاء. و چند حزب قومی و زبانی وابسته که تعداد اعضایش بیشتر از هوادارانشان است. قدرتشان اینها از پایگاه های اجتماعی در ایران و بیرون از ایران ناشی نمی شود بلکه از کنگره امریکا ناشی می شود که چند روز پیش مصطفی هجری را دعوت کرد تا درد و خواسته ؛مردم؛ ایران را بازگو کند. قدرتشان از چند ده هزار دلاری ناشی می شود که مریم و مسعود رجوی به امثال سناتور جان بولتون ها می دهند تا با حضور و سخنرانی هایشان در سمینارها و تظاهرات نمایشی شان به مجاهدین خلق بی آبرو و بی پرنسیپ اعتبار دهند و بگویند که مجاهدین خلق بهترین و تنها جایگزین رژیم کنونی در ایران هستند. قدرتشان از وزارت خارجه انگلستان ناشی می شود که یک تجزیه طلب شیاد مثل یوسف عزیزی بنی طرف را به عنوان گزارشگر به استخدام تلویزیون بی بی سی فارسی درمی آورد و دم و دستگاه در اختیارش می گذارد تا به سازمان ملل برود و چهره ای از ؛ملت فارس؛ بسازد که هیچ تفاوتی با چهره هیتلر ندارد. قدرتشان از دویچه ولر و امثالهم در آلمان که وابسته به وزارت خارجه آلمان است یا تحت نفوذ آنست ناشی می شود وقتیکه میکروفون را جلوی دهن حسن شریعتمداری قرار می دهد تا هی بگوید که جنبش سبز جنبشی سراسری نیست چون ؛بجز ملت فارس ملیت های دیگر؛ در آن شرکت ندارند چون مطالباتشان با سبزها یکی نیست. قدرتشان از صدای امریکا که به وزارت خارجه امریکا وابسته است ناشی می شود وقتیکه مهرداد مشایخی و حسن شریعتمداری را می آورند و با یک صحنه سازی مسخره مشایخی بی مقدمه و بی هیچ توضیحی در برنامه تفسیر خبر جمشید چالنگی می گوید که ؛جنبش سبز یک جنبش فراگیر نیست؛! چالنگی هم انگار که به او از پیش دستور داده شده باشد که ؛در مقابل این حرف مشایخی سکوت کن؛ می پرد به مطلب دیگری و حسن شریعتمداری هم که انگار از پیش قراری با رفیقش مشایخی داشته باشد با سکوتش این حرف چرند را تایید می کند و خودش همه جا در آلمان همین حرف را تکرار می کند. این مسخره ترین و شنیع ترین خیمه شب بازی این سه تفنگدار بود که من قبل از خیمه شب بازی آقای نوری علاء در اول پاییز سال ۸۸ دیدم و دوزاری ام افتاد که این فقط خامنه ای نیست که به جنگ جنبش سبز رفته است و آنرا فتنه می داند بلکه همه دنیا به جنگ این جنبش آمده اند چون می دانند که با پیروزی این جنبش، برای اولین بار ملت ایران مستقیما بعنوان مهره اصلی و تعیین کننده با اعتماد بنفس و آگاه به معنای حفظ منافع ملی ایران وارد صحنه سیاسی خواهد شد تا نقش خود را به نفع خود و به ضرر دیگران بازی کند. این امری ناخوشایند برای بازیگرانی است که تا بحال از ببازی گرفتن ملت ایران در معادلات سیاسی خود جلوگیری کرده اند چون دعوای دشمنان جنبش سبز مثل قدیم دعوایی بین خودشان بوده است بر سر تقسیم ثروت ملتی بنام ایران و قرار نبوده و نیست که صاحب اصلی ثروت که ملت است جلوی غارت و چپاول راهزنان سر گردنه بین المللی و آلت دستهای متولد ایران و فرصت طلبان وطنفروش را بگیرد. این راهزنان بین المللی و نوچه های وطنفروش متولد ایران شان چه در ایران و چه فراری از ایران یک دشمن واحد دارند و آن ملت ایران است که حتی الامکان نباید در معادلات سیاسی ببازی گرفته شود و نقش آنها طبق سنت باید در همان حدی بماند که بعنوان ابزار و اهرمی بارز و غیر بارز مورد سوء استفاده آنها برای چانه زنی در بالا در تقسیم قدرت و ثروت بین دزدان قرار گیرد. در نظری جداگانه به دشمنان جنبش سبز خواهم پرداخت که در سه اردوی متضاد قرار گرفته اند ولی در یک نکته توافق دارند و آن استفاده ابزاری از ملت ایران برای چانه زنی های خودشان برای سهم بیشترست. به نکات اشتراک و نکات اختلافشان بعدا خواهم پرداخت. در اینجا همین بس که دشمن جنبش سبز فقط خامنه ای نیست.
جنبش سبز، جنبشی داناست و روز بروز هم داناتر می شود و کار دشمنانش بس دشوارتر در مهار کردنش. وقتیکه نادان/ناآگاه بی غرض و مرض دانا/آگاه شد دیگر نمی توان او را نادان/ناآگاه کرد و اجناس بنجل به او انداخت. نادان/ناآگاه آزاده آلت دست می تواند بشود ولی خودفروش و وطنفروشی را آگاهانه هیچگاه انجام نمی دهد مثل ملت ناآگاه سال ۵۷ که آلت دست شد و بدون آنکه بخواهد خود و نسلهای بعد و کشور را به باد داد. اما خمینی آگاهانه وطن را به باد داد. او ناآگاه و خواب نبود که با تلنگری بیدار شود و با آن جمله معروفش ؛خدعه کردم، خدعه؛ با افتخار و نیشخند اعتراف کرد که هیچگاه خواب نبوده است و نقشش ناآگاه کردن و به خواب عمیق فرو بردن و از خود بیخود کردن ملتی بوده است تا ثروتش را غارت و چپاول کند و هستی اش را بباد دهد چون احساسش به ایران همو گفت که ؛هیچ؛ بوده است. او با این حرفها که هنوز گوشهایمان را می خراشد تکلیف همه را باخود روشن کرد. از یکطرف این اعتراف ها را کرد تا با سوزاندن دل و دماغ ما و خیط کردن ما، آن پریشانی روان خود را ارضاء کند و تسکین دهد. از طرف دیگر او با همین عقده خالی کردن علنی اش باعث شد که ملت از خود بیزار شود و در خود فرو رود و سالها خود را شماتت کند که این چکاری بود که ما با حضورمان در انقلاب کردیم! هم در خلوت توی سر خودش می زد که ایکاش دستم شکسته بود و برای خمینی مشت نمی شد و بالا نمی رفت، ایکاش پایم شکسته بود و در تظاهرات شرکت نمی کرد، ایکاش زبانم لال می شد نمی گفت رهبر فقط خمینی و جمههوری فقط جمهوری اسلامی. ملت بقول شاپور بختیار کشیده ای خورده بود و در شوک بسر می برد که بی شک بخود خواهد آمد و دست بکار خواهد شد تا شر این رژیم را از سر خود کم کند. اما این ملت فقط از آخوند ضربه نخورده بود و فقط آخوند خدعه نکرده بود و فقط آخوند نبود که ایران برایش هیچ بود. آن ؛روشنفکران؛ که زمانی با خمینی/شیطان بزرگ بیعت کردند ضربه مهلک تری به ملت ایران زدند که گستردگی ابعاد آن فقط در اینده بوسیله نسلهای بعدی در دانشگاههای مستقل و معتبر ایران آزاد مشخص خواهد شد. خودشان هم اینرا بخوبی می دانند و این کابوسشان است که آنروز را به تعویق می اندازند. جسارت مهندس بازرگان را ندارند که بگویند بابا غلط کردیم ما را ببخشید و ما را در آغوش خود بپذیرید. همین رفوزه های سال ۵۷ بقول عبدالستار دوشوکی برای حفظ منافع شخصی خود بعنوان استادان دانشگاه در غرب و ظاهر شدن در صدای امریکا و بی بی سی بعنوان فرهیخته و مفسر و تحلیلگر و دبیر کل حزب دمکرات کردستان و گزارشگرانی مثل یوسف عزیزی بنی طرف و شبکه های سبز سکولار دمکراتشان خاک به چشم ملتی دربند می ریزند که با بدبختی و هزینه بسیار و تیزهوشی خود بدون کمکی از کسی تحت بدترین شرائط جنبش سبزی براه انداخته است که دوست و دشمن و حتی خودش را انگشت به دهان گذاشته است. انعکاس خواسته های این جنبش را داریوش همایون لیبرال دمکراتیک برآورد کرد و اصولی را که مبنای همکاری همه قرار داد از درون جنبش تراوش کرد. آیا خواسته ها و اصولی که در شعارهای ؛رای من کو؟؛، نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران؛، ؛استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی؛، ؛ایرانی می میرد، ذلت نمی پذیرد؛ ؛مرگ بر چین و روسیه؛ ؛مرگ بر اصل ولایت فقیه و مرگ بر جمهوری اسلامی؛ و نقش برجسته رهبری زنان در این جنبش همان اصولی نیستند که داریوش همایون در مقاله خود با عنوان ؛ همکاری بر یر اصول، نه با کسان؛ آورد! من هیچ تفاوتی بین ایندو نمی بینم. هر دو حفظ تمامیت ارضی ایران و حفظ منافع ملی ایران و جایگزینی این رژیم با نظامی لیبرال دمکرات بر پایه منشور جهانی حقوق بشر و و و را متذکر می شوند که ایرانی آزاد و آباد برای همه ایرانیان صرفنظر از همه تفاوتهایشان را می خواهد. کدام دانا/آگاه بی غرض و مرض وطنپرست آزاده ای را می توان پیدا کرد که با این اصول منطقی مشکل داشته باشد! چطور دانا/آگاهی می تواند ادعا کند که این اصول برای امریکا و انگلیس خوبست ولی برای ایران بد است! اگر بد است چرا شفاف نمی گویند که لیبرال دمکراسی بد است و ما برای ایران لیبرال دمکراسی نمی خواهیم. اگر لیبرال دمکراسی بد است و نمی خواهندش توضیح دهند که چرا خودشان از حسن شریعتمداری، مهرداد مشایخی، نوری علاء و همسرش، مسعود رجوی و همسرش گرفته تا بهزاد کریمی و ف. تابان و ب. بی نیاز (داریوش)، حسی بر و سیروس ملکوتی و براهنی و مصطفی هجری، بنی صدر و و و همگی از دم برای مهاجرت و کار و زندگی انقدر سر و دست شکستند که به همین کشورهای لیبرال دمکرات غربی فرار کنند و پناهنده شوند. توضیح دهند که چرا به کوبا و کره شمالی و چین و روسیه و فلسطین و سوریه و لیبی مهاجرت نکردند. ۵ میلیون ایرانی که یک سیزدهم کل جمعیت ایران است به همین کشورهای لیبرال دمکرات پناهنده شده اند و اگر دروازه های این کشورها فردا برای ایرانیان باز می شد میلیونها ایرانی دیگر از سراسر ایران به لیبرال دمکراسی ها فرار می کردند. اگر این رای ملت ایران به لیبرال دمکراسی نیست پس چیست که سکولاریسم نو و کهنه و سکولاریسم فلسفی و سیاسی و ؛ما ایرانی بی تبعیض می خواهیم؛ را علم کرده اند تا با خاک پاشیدن به چشم مردم ادای لیبرال دمکرات ها را درآورند و مردم را گول بزنند و منافع شخصی و فرقه ای خودشان را پیش ببرند! اینها خود می خواهند در کشورهای لیبرال دمکرات از زندگی لذت ببرند ولی طاقت ندارند ببینند که ایران کشوری لیبرال دمکرات حقوق بشری مثل انگلستان و فرانسه شود تا ملت ایران هم مثل مردم فرانسه و انگلیس از امنیت و رفاه و آزادی برخوردار باشند. چرا اینها شفاف نمی گویند که لیبرال دمکراسی حقوق بشری برای ایران نه؟ چرا ادا و اطوار در می آورند؟

جناب اسماعیل نوری علاء با هیچ منطقی نمی تواند با اصولی که داریوش همایون برای همکاری مشخص کرد دربیفتد چون می بازد. دو دسته به جناب نوری علاء می پیوندند: یکی دانایان/آگاهان مغرضی هستند که منافعشان ایجاب نمی کند جنبش سبز را نکوبند و دیگری آن دسته از ایرانیانی هستند هنوز آبدیده نشده اند و با همه ترفندها هنوز آشنا نشده اند یا در آغاز کارند! کاوه گرامی، اگر جناب نوری علاء بتو جواب درست و حسابی نداد برای این بود که از منطق یا باید می گریخت یا باید سر تعظیم فرود می آورد. او گریخت همانطور که از سئوالات من و بسیارانی دیگر تا حالا گریخته است. بارها و بارها او را در برابر این پرسش قرار دادم که چرا به سکولاریسم می چسبد و بجای آن به منشور جهانی حقوق بشر نمی چسبد که سر تا پا سکولارست. مرا درست مثل همفکرانش بی جواب می گذاشت. بالاخره با فشاری که رویش گذاشته شد این منشور را مجبور شد به سکولاریسمش مثل وصله ناجوری بچسباند و آنرا با ؛ما ایرانی بدون تبعیض می خواهیم؛ همجنس نمایان کند. انگار ما دیروز از شکم مادر زاده شده ایم و تجربه ۳۲ سال اخیر را پشت سر خود نداریم. جناب نوری علاء باید توضیح دهد که تفاوت بین منشور جهانی حقوق بشر با ؛ما ایرانی بی تبعیض می خواهیم؛ او چه تفاوتی دارد. اگر بگوید تفاوتی ندارد و منظور همان منشور جهانی حقوق بشرست، باز باید توضیح دهد که مگر ذکر منشور جهانی حقوق بشر چه عیبی داشت که شما بدنبال واژه هایی چرخیدید که جایگزین آن باشد و برخلاف منشور اصلا بگوش ما آشنا نباشد. باید از او پرسید که بجای تماس بوسیله ایمیل چرا در سایت اش ستون نظرات باز نمی کند و جواب نمی دهد. درجه پاسخگویی افراد و احزاب به ارباب رجوع است که میزان پایبندی به اصول لیبرال دمکراسی انها را تعیین می کند. نگفتم دمکرات چون کوبا و چین و کره شمالی هم ادعای دمکراسی دارند که فقط بدرد خودشان می خورد و نه مردم.
کاوه عزیز، ما پیروزیم چون حق با ماست. مثل زنده یادان داریوش همایون، فریدون فرخزاد، رضا فاضلی، تورج فرازمند و ناصر حجازی ایستاده می میریم ولی کمر خم نمی کنیم. در این مبارزه ما نه دلسرد و افسرده می شویم و نه وامی دهیم چون این یعنی بار یاران را سنگین تر از آنچه که هست کردن و شاد کردن دل ایران ستیزان. سماجت ما در این مبارزه لازم است. ما علف هرز که نمی کاریم بلکه نهال های گردو را داریم یکی پس از دیگری می کاریم. این وقت و زحمت می برد ولی به ان محصولی که می دهد می ارزد. دیگران نکاشتند که من و تو بخوریم ولی من و تو بکاریم که دیگران که نسلهای بعدی هستند در ایران بخورند و لذت ببرند. دوستدارت حق
پاینده ایران و ملت ایران و برقرار باد حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)

May 30, 2011 07:33:58 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود حق گرامی، سخنان آقای سیروس آموزگار را در دو برنامه زنده با آقای سعید قائم مقامی گوش دادم. وجود آن همه لشکر بی خردی که در مقابل زنده یاد محمد رضاشاه فقید وزنده یاد شاپور بختیار در سال 57 شوم صف کشیده بودند بسیار درداور است.وجود آن بی خردان نتیجه چندین سال تلاش بی وقفه ومصرف پولهای زیاد از جیب خود ایرانیان پوسیده خرد وچندین گروه اسلامی تروریست وسازمانهای اطلاعاتی غرب وشرق بدست آخوند وحزب توده ایران ستیز بود وبخوبی ماموریتشان را به انجام رساندند اما هنوز به پایان نرسیده وهمچنان ادامه دارد هم در درون ایران همچنان فعالند وهم در برون ایران بسیار فعال هستند.پایان ماموریت این پروژه طولانی«تجزیه ایران ونابودی فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، غارت و نابودی همه آثارفرهنگی،هنری ایران باستان است» این دغل دوستان خود ویرانگر وایران ویرانگر که همواره با کشور وفرهنگ خودشان در ستیزند، آلوده به ویروسی مخلوط از چندین بیماری هستند علت وجودی شاخه های مختلف سیاسی چپ منتسب به روس وشاخه های مذهبی سیاسی که اغلب از آکسفورد انگلستان جوانه می زنند وجود انرژی نهفته در زیر زمین ایران وخاورمیانه است. وهدف کنونی آنها نابودی یا به انحراف کشاندن جنبش ملی ورنگین کمان نسل بپا خواسته است.هرگاه موجودات آدم نمای و ایرانی نمای را می بینم که با ایران سرستیز دارند و در این اوضاع غم انگیز مام میهن به هر بهانه ای وارد مسائل بی ربط به مشکل کنونی ایران می شوند، برای میهن زخم خورد وبیمارمان متاسف می شوم.با خود می اندیشم،آیا این موجودات واقعاً آدم هستن؟ واقعاً آدم ایرانی هستند؟آیا با محتوای واژه وطن زره ای آشنایی دارند؟آیا این موجودات می دانند که کشور ما برای شرق وغرب فقط حکم «چاه نفت»را دارد؟

May 30, 2011 11:41:59 AM
---------------------------

حق

من نمیدانم کنفرانس گویا چه بوده که درباره آن نظر دهم. دوم مسئله نام فرنگی فدرالیسم نیست که با عوض کردنش مسئله پاک شود بلکه محتوای آنست که ما با ان مشکل داریم. سوم، فدرالیسم تابو نیست که اگر بود اینهمه بحث و جدل در موردش نمی بود. کلا هر چه که خطری برای حفظ تمامیت ارضی ایران باشد و یا پتانسیل آنرا داشته باشد را نباید روی میز گذاشت یا درباره اش مذاکره و معامله کرد. هر وقت ترکیه و اسرائیل و روسیه و چین و آلمان و انگلیس و فرانسه اجازه دادند که شهروندانشان چنین کنند ما هم وقتیکه که کشورمان را بقدرت امریکا و انگلیس و آلمان رساندیم اینکار را خواهیم کرد، اگر صلاح بدانیم. وقتیکه ایران در موضعی بسیار ضعیف قرار دارد و گرگهای بین المللی نقشه های شومی برای تکه پاره کردنش دارند و در این راستا چند وطنفروش را با هزار وعده و وعید جلوی ویترین می گذارند تا خود هرگز متهم به کلونیزه کردن کشورها بطور مستقیم نشوند ولی از تمام مزایای آن پس از موفقیت شان برخوردار شوند ما که نباید گولشان را بخوریم به صرف اینکه مانکن های جلوی ویترین متولد ایران هستند.

شما خودتان بهتر از من می دانید که بعد از جنگ جهانی دوم که توجیهی برای ساختن و گسترش و حفظ امپراطوری ها دیگر نبود و فرانسه و انگلستان مجبور شدند که مستعمرات خود را رها کنند نوع جدیدی از امپراطوری بنام امپراطوری نوین را طراحی کردند که در آن کشورهای قدرتمند با حمایت از وطنفروشان ممالک ضعیف و نابود کردن وطنپرستان سرشناس، کشورها را استثمار می کرده اند. استقلالی که به آنها پس از شکستن امپراطوری هایشان داده بودند کاغذی بود و هر وطنپرستی را مثل شاهان پهلوی و بوتو در افغانستان و گاندی ها را نابود کردند. در این سه کشور انگلستان جلوی کشیده شدن خط لوله نفت و گاز و همکاری این سه کشور را گرفت چون می دانست که این سیاست با خود صلح دوستی و گسترش صنعتی و امنیت و رفاه و دمکراسی در این بخش مهم ژئوپولیتیک بوجود می آورد و نیاز این منطقه به کالاها و وابستگی هایش به غرب بشدت ضربه زده و اروپا را بشدت فقیر و در جهان تضعیف و بی ربط می کند همانطور که در قرن ۱۵ بود. ترور بوتو و ایندیرا گاندی و پس زدن ظاهرشاه و شاه فقید تنها و تنها به اروپا در درجه اول و در صدر انها به انگلستان جان تازه ای داد و جان پاکستان و افغانستان و ایران را گرفت. این بخش از یک داستان درازی است که بعنوان نمونه ای بسیار کوچک و مهم آوردم منظورم از امپریالیسم نوین معلوم شود. ساده انگارانه است که اگر فرض کنیم که تجزیه ایران طرحی جدی برای غرب نیست که در آن چند وطنفروش یا ساده لوح را علم نمی کنند و از انها حمایت نمی کنند و دم و دستگاه برایشان فراهم نمی کنند و آنها را به پارلمانها و دیگر مراجع بین المللی بعنوان نمایندگان مردم ایران دعوت و معرفی نمی کنند. ساده لوحانه است که اگر فکر کنیم وقتی اوباما و کلینتون و کامرون می گویند که ما در کنار مردم ایران ایستاده ایم و از گسترش دمکراسی در منطقه حمایت می کنیم ما فکر کنیم منظورشان ملت یگانه ۷۵ میلیون در کشور یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار کیلومتری ایران است. مردم ایران برای باراک اوباما و کامرون همین مصطفی هجری ها و یوسف عزیزی بنی طرف ها و بهزاد کریمی ها و مسعود و مریم رجوی ها و بالاخره هر کس و گروهی است که مرتب می گوید که ایران کشوری ؛کٍثیرالمله؛ است و بر حسب قومی زبانی باید فدرالیزه شود. تازه همین فدرالیست ها می گویند که این پیوند فدرال هم باید داوطلبانه باشد. این یعنی چه بجز آنکه ما حق طلاق را هر وقت اراده کنیم داریم. احزاب قومی زبانی بنگاهی های فروش املاک ایران هستند و بس. ایران و سرزمین ایران و ایرانی بودن و و و کوچکترین ارزشی برای انها ندارد که اگر داشت قبول می کردند که ایرانی لیبرال دمکرات و اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران هر گونه تبعیض را در ایران از بین می برد همانطور که در اروپا و غرب بطور کل از بین برد. اینها هم از لیبرال دمکراسی و هم از این منشور طفره می روند و هر چقدر بیشتر طفره روند ما باید بطور جدی تر هم لیبرال دمکراسی و هم این منشور را برخشان بکشیم تا ملت ۷۵ میلیونی ما درک کنند که این احزاب و حامیان شبکه سبز سکولارشان که پشت آنها هم اوباما و کامرون ایستاده اند در پی حفظ منافعی هستند که کوچکترین ربطی به حفظ منافع ملی ایران ندارد. اینها برای من هیچ تفاوتی با پیشه وری و قاضی محمد و شیخ خزعل و کیانوری ندارند چون همان برنامه را دنبال می کنند.
جناب مفخمی گرامی، من اینرا بشما قول می دهم که این احزاب قومی زبانی و حامیان رنگارنگشان به هیچ وجه من الوجوهی هرگز از من و شما قبول نخواهند کرد که برقراری یک نظام لیبرال دمکرات در ایران و اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران دوای درد ایران و همه ساکنانش خواهد بود همانطور که در کشورهای غرب بوده است چون آنچه در دستور کارشان قرار دارد و برایش مبارزه می کنند با آنچه در دستور کار مشروطه خواهان پادشاهی و جمهوری است و برایش مبارزه می کنند در دو نقطه مقابل هم قرار دارد. این دو اردوی کاملا متضاد هستند که هرگز به توافق نخواهند رسید و دو خط موازی هستند که هرگز بهم نخواهند رسید. یکی ایران را می خواهد نابود کند و دیگری می خواهد ایران را حفظ کند. دشمن هم همیشه خالصانه و صادقانه شمشیر را از رو نمی بندد و روی پیشانی اش هم همیشه نوشته نشده ؛دشمن؛ که تشخیصش برایمان مثل صدام حسین آسان باشد. ۹۸ درصد اوقات را صرف می کند تا خود را دلسوز ایران و میراث ملی و فرهنگی و ارامگاه کوروش و و و نشان دهد، ارتباطات و دوستی و مراوده خود را با وطنپرستان دهها سال حفظ می کند تا وانمود کند که می توان با با کسی/کسانی دوست بود و تفاوت سیاسی داشت. اینگونه دوستان و ملت به او و چهره اش اعتماد می کنند تا در فرصت مناسب او ضربه کاری خود را بزند و همه ما هاج و واج می مانیم که این ضربه از کجا و چطور بر ما وارد شد. نخیر، من نه صدام حسین را دگراندیش فرض کردم و نه مسعود و مریم رجوی را. امروز هم نه این زن و شوهر را دگر اندیش فرض می کنم و نه دشمنان جنبش سبز را و نه کسان و گروههایی را که پشت نقاب فدرالیسم همانکاری را می خواهند با کشورم بکنند که صدام و پیش از آن کیانوری و بیژن جزنی و پیشه وری و قاضی محمد و شیخ خزعل و انگلیس و روس و دولت عثمانی می خواستند با کشورم بکنند و در اینراه حاضرند حمام خون براه اندازند. من همان جوابی را برای اینها دارم که برای صدام داشتم: نه به صدام که با اسلحه آمد و گفت ؛این تکه از ایران مال منست و بزور از چنگت در میاورم ؛ و نه به این فدرالیست ها و نوری علاء هایشان که با نقاب دوستی و دلسوزی برای ایران و نقاب دگراندیشی و رواداری از دری دیگر وارد می شوند ولی با همان نظر تکه پاره کردن ایران می آیند و می گویند ؛برای حفظ ایران و برقراری ایرانی بی تبعیض و همبستگی آپوزیسیون؛ قبول سیستم فدرال قومی زبانی کبریت بی خطرتر و بهتری وجود ندارد. اگر ریگی به کفش ندارند جواب بدهند که به چه دلیل و برهانی برای حفظ ایران و جلوگیری از هر نوع تبعیضی در ایران و برای رسیدن به رفاه و امنیت و آزادی تن به برقراری یک نظام لیبرال دمکرات در ایران نمی دهند و مگر این همان راه موفقی نبوده است که غرب رفته است و چرا ما نباید همین راه را برویم؟ جواب دهند که چرا اینراه برای غرب خوب و برای ایران بدست.
پاینده ایران و ملت ایران

May 29, 2011 05:32:56 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر هم وطن گرامی مهدی مفخمی.کاوه نامی است که خود انتخاب کردم اما یزدانی نام فامیلی اصلی من می باشد.بیش از این نمی توانم توضیح دهم.آقای مفخمی. ای کاش این همه وقت را صرف کاری می کردیم که کمکی به هم وطنانمان در درون ایران میشد.ولی افسوس که عده ای از روفوزه های سال 57 اجازه نمی دهند.دوست عزیز هفت سال است پا در خاک آلمان گذاشتم انگار هفتاد ساله که پا در جهنم گذاشم از سر تا پا در آتش گمراهی تعدادی هموطنان روفوزه می سوزم.روزچهارشنبه25می در صدای امریکا برنامه افق آقای دهقانپور میهمانی بنام« بارونس هاله افشار»خانم ایرانی که از اعضای مجلس اعیان انگلیس می باشد گفتگویی داشت.خانم بارونس هاله افشار یک حقیقت بسیار تلخی را گفتند.شروع نقل قول«متاسفانه بییشتر اعضاء چه در مجلس عوام وچه درمجلس اعیان، هم درانگلستان وهم درامریکا، خاورمیانه برایشان فقط به عنوان چاه نفت بنظر میاد.»پایان نقل قول. آقای مفخمی عزیز، برای من جای پرسشهای فراوانی دارد که چگونه است که هموطنان فعال سیاسی چون آقای نوری علاء وهجری ها وحاج خانم هایی مثل شیرین عبادی ها وبسیاری دیگر از تحصیل کرده های ایرانی مقیم غرب که بیشتر بازمانده های چپها وانقلابیون 57 هستند ورسانه های فارسی« صدای امریکا وبی بی سی» دربست در اختیارشان است، هنوز این حقیقت زهراگین وبسادگی قابل درک را نفهمیدند. نمی دانم در طول سه دهه بی وطنی این به اصطلاح ایرانیان چه چیزی در بلاد غرب آموختند؟ اما بیشترین هم وطنانمان در درون ایران بخوبی با سیاستهای غربیها آشنا هستند ودر کنار هم دست دردست یکدیگر برای سر نگونی رژیم شجاعانه سینه در مقابل گلوله چاک می کنند. زنده یاد دکتر داریوش همایون سی سال تلاش کرد تا به این افراد رواداری ومیهن دوستی را بیاموزاند ،بسیاری به اشتباهاتشان پی بردند ولی تعدادی همان یخی که بودند باقی هستند وهمچنان کینه ها وعقده هایشان را باخود حمل می کنند. دریغ از اینکه کمی به آینده وسرنوشت کشور ونسلهای آینده وحقوق آنها توجه داشته باشند. سال گذشته تماس تلفنی باآقای نوری علاء گرفتم.«در این گفتگوی کوتاه از من دعوت به همبستگی بود وایشان مرتب سعی بر رد نظرات آقای داریوش همایون داشتند من اصلا متوجه نشدم که درخواست من از ایشان چه ربطی به نظرات آقای دکتر همایون داشت که ایشان اسرار به رد نظرات زنده یاد دکتر داریوش همایون می نمودند خلاصه بدون نتیجه گفتگویمان به پایان رسید.» دوست ایرانی آقای مفخمی، من با کار افرادی که می خواهند باز برای هفتاد میلیون ایرانی در خارج از ایران تصمیم بگیرند وآلترناتیو بسازند نه تنها موافق نیستم بلکه مخالفتم را با صراحت اعلام می کنم.در شرایط کنونی خیزش ملی به سه اصل ایمان دارم واین سه اصل را از زبان آقای پرویز دستمالچی در گفتگو با آقای سیروس ملکوتی بیان میکنم. شروع نقل قول.«حفظ تمامیت ارضی کشور.
• گذر از ج.ا.، به عنوان یک نظام تامگرا و سراسر تبعیض و بی حقوقی ای که اصلاحش غیرممکن است.• توافق بر سر یک «ظرف دمکراتیک»، که نام آن بنابر شهادت و تجربه تاریخ دمکراسی پارلمانی متکی به اعلامیه جهانی حقوق بشر است»پایان نقل قول. پیشنهاد می کنم گفتگوی آقایان رادرسایت« اخبار روز دات کام»مطالعه بفرمایید. من متولد1343 هستم، آن زمانی که حضرات چب وانقلابی سرنوشت من را دست آخوند خمینی بی وطن ایران ستیز سپردند ویک پا اینور وپای دیگرشان را اونور ایران گذاشتند واین همه ویرانی را بدست خمینی ببار آوردند فقط چهارده سال سن داشتم.وقتی به تاریخ زمان شاه و دوران شش ماده انقلاب سفید شاه وملت ومخالفت به اصطلاح ملیون ومذهبیون آن زمان با اصلاحات اساسی را مطالعه می کنم از همه این حضرات به اصطلاح ایرانی وملی نفرت دارم به طوری که انگیزه انتقام از این حضرات در وجوم فوران می شود.میلیونها هم سن وسال من بهای بی خردی این حضرات را در طول هشت سال جنگ پرداخته ایم که بسیاری از این چپها وانقلابیون در ساحل امنیت در خارج ازایران بسر می بردند وسی وسه سال زندگی نکبت وخفت بار را تحمل کرده ایم.اکنون که فرزندان ما در همان سن وسال هستند ودر چنگ یک رژیم تا دندان مسلح گرفتارند باز شاهد همان سناریو با رنگ و آرایش دیگری را در گوشه و کنار شاهد هستیم.اصلا قابل درک نیست که چرا فعالین سیاسی پیش از سال 57 که هنوز نیز در غرب فعالیت دارند در دوسال گذشته بر اصول دمکراسی با یکدیگر به توافق نرسیدند وبا بیش از سی سال بیشر یا کمتر گذران عمر در جوامع دمکراسی نیاموختند که چگونه در کنار هم به یک هدف مشترک«آزادی ایران و سرفرازی همه ایران»برسند. حال که فرصتی تاریخی وبسیار سرنوشت سازبه همت نسل جوان پیش آمده ،حضرات بجای اینکه به خواستها جوانان جواب دهند،به فکرآلترناتیو سازی افتادند.در صورتی که آلتر ناتیوسازان واقعی دردرون سیاه چالهای رژیم یکی پس از دیگری زیر شکنجه جان می سپارند.دوست محترم،همبستگی ملی طیف های آزادیخواه خارج از ایران درحمایت از خیزش رنگین کمان نسل جوان تا گذاراز رژیم ورسیدن به پای صندوق رای در درون ایران عاقلانه ترین راهکار وبه صلاح ایران وملت ایران.است.جهت اطلاع شما در ارتباط با پیشهادی که پیشتر دادم هر ایران دوسال بر سر زمین کشاورزی کار کند به این دلیل است که اجداد وخانواده من از نسلها پیش تا کنون بر سر زمین کار کرده وهم اکنون نیز به پیشه کشاورزی مشغولند.آنها بیشترین رنجها را کشیدند وکمتری بهره را برده اند. در کشتزارها تولید کرده اند ودیگرانی درشهرها نوش جان نموده وازامکان ملی به تحصیلات عالیه رسیده اندو...همه آنهایی که کمتر برای ایران تلاش کردند بیشتر سود بردند.رک وپوست کنده باید حرفها را گفت.در فردای ایران آزاد بی تردید این رویه غیر عادلانه ادامه نخواهد یافت.و هنوز وتا آخر عمر بر این ایده باورمندم که هر ایرانی دوسال به کشاورزی بپردازد تا بیاموزد یک مَن آرد چند فتیر میدهد بعد برود به دانشگاه.در اینصورت هرگز به فکر خیانت به خاک این سرزمین کهن نمی افتد.تمام. پیروز خیزش ملی پاینده ایران.

May 28, 2011 02:26:50 PM
---------------------------

مهدی مفخمی

دوستان عزیزم آقایان کاوه یزدانی (که امیدوارم نام مستعار نباشد) ونیز "خواننده ای علاقمند" دیگری مرا در مورد حاشیه ای که بر گزارش نشست سکولارهای سبزنوشته بودم مورد عتاب قرار داده اند. دوست دیگری به "حق" باز مرا به نام مورد پرسش قرار داده اند. سعی میکنم که به این دوستان بلاخص جوابی به احترام تقدیم کنم و نظر خود را به مواردی که در این برهه مورد اشاره سایردوستان قرار گرفته بصورت کلی عرضه بدارم. نمیدانم آیا بر اساس مقررات سامانه ( حتی الامکان اجتناب از درج بگو مگو های دوستان ) مجاز به پاسخ هستم که اگر نه لابد این چند سطر را در حاشیه نخواهیم دید. فقط خواهشمندم که مسئولین سامانه لااقل اشاره ای بکنند که قصد بی ادبی و نادیده گرفتن دوستان را نداشته ام .
آقای کاوه یزدانی با انبوهی ازعشق به ایران که قابل تقدیر و ستایش است و از سر شور و شیدائی میفرمایند که موافق نیستند که هرکس خود را ایرانی نام گذاشت ( به هر حال اگر در آن خاک متولد شده و زندگی کرده باشد میتواند خود را ایرانی بداند و بنامد) به خودش اجازه دهد اظهار نظر یا تصمیم گیری در سرنوشت کشور نماید. جواب به ایشان اینست که آری میتواند اظهار نظر کند ( هر آنچه که باشد) لیکن البته نمیتواند بر اساس نظرش تصمیم بگیرد و بخواهد آن را اجرائی کند. تصمیمی که باید اجرائی شود به عهده مردم و از طریق نمایندگان انتخابی اش – البته با آزادی- میباشد. کما اینکه نظر ایشان در مورد فرستادن مردمان- لابد به اجبار - پس از خدمت سربازی به کار کردن در زمین های کشاورزی، وقتی میتواند اجرائی شود که از طرف نمایندگان مردم تائید شده و به تصویب برسد و به صورت قانون در آید. آزادی بیان و اظهار عقیده ( البته نه توهین و پرخاش گوئی و تسویه حساب های شخصی) به گونه ای که در دنیای آزاد با آن مواجه هستیم این مزیت را دارد که مردمان را به کنه درون اظهار کننده بیان آگاه میکند و به فکر وا میدارد که قبولش کنند و یا نه. البته واضح است که حق مقابله با آن از راه اظهار نظر مخالف از کسی سلب نیست. اشاره ای بکنم به جمله ای در پایان کلامشان که شکوه ای بود ازاینکه دو سال است که ایرانیان خارج به سر وکله یکدیگر میکوبند که اتفاقا نشست مورد بحث تلاشی است در جهت رفع آن و باز به نظر من بدنبال تلاشهای چندی قبل حزب مشروطه ایران و با همان محتویات میباشد که متاسفانه با انتقاد هائی در حد شماتت و بدگوئی آنگونه که هم اکنون ملاحظه میفرمائید مواجه شد. اینبار اما با الهام ازهمان نظریه های حزب مشروطه لیکن پخته تروعلمی تر در این نشت عرضه شده وامید است با انتقادهای سازنده در نشست های آینده و تبادل نظربازهم پخته ترگردد و قابلیت اجرائی آن و اقبال مردمان به آن فزونی گیرد.
دوست دیگراما با صراحت بیشتری مطالب خود را عرضه کرده ودر نتیجه کار مرا در دادن پاسخ تسهیل کرده اند. اول اینکه با اینگونه نشست های بی اهمیت ( به زعم ایشان) که در ظرف سی سال گذشته بارها و وبسیار بزرگتر در خارج بر گذار شده ظاهرا مشکلی ندارند و با رضایت ( امیدوارم اشتباه کرده باشم) و تشفی خاطر این را هم یکی از آنها میدانند که چند روزی سر عده ای را گرم خواهد کرد ودیگر هیچ (نقل به مضمون). من با خوشبینی موضع ایشان را بدینگونه توجیح میکنم که نشست ها و موضع گیری های مخالفان داخلی را موثر تر و با ارزش تر میدانند که حرفی است درست . اگر منظوری غیر از این دارند دیگر قضاوت را به خوانندگان وامیگذارم . خود ایشان مسئولند که در این باره توضیح دهند. نظر من در باره این نشست، در پاسخ دوست اول ابراز شده و بیش از این به غیر از درخواست کمک به این حرکت از طرف دوستان مزیدی بر آن را در حال لازم نمیدانم.
اصل موضع این دوست آنگونه که از نوشته شان پیداست اینست که " نباید ازاصول عقب نشست و برای خوش آمد چند تجزیه طلب با آنان همصدا شد و هستی ایران و هستی خود را به بازی گرفت" و لابد چون شاهزاده رضا پهلوی با حزب دموکرات کردستان نشستی داشته اند و یا اینکه پیامی به نشستی در کنفرانس سکولارهای سبز در تورنتو - که گویا تنی چند از جدائی خواهان در آن شرکت داشته اند - فرستاده اند، لاجرم از اصول تعریف شده به زعم این دوست عقب نشسته اند. این بحث را دوست عزیزم شایان آریا در مکاتباتی به زیبائی و با جزئیات کافی گشوده اند و توصیه ام به مسولین این است که ای میل های رد و بدل شده را به تمام در سامانه بیاورند. البته خود داری از درج مقاله اصلی از دوست پرخاش جویمان که مسبب و فتح باب این مکاتبات بوده است به نظرمن توجیه پذیر است لیکن لینک دادن به آن در سامانه باز هم از نظر من نشانی از سعه صدر سامانه است که شایسته ستایش است.
نظر کلی من اما به این بحث اینست که پس از پیروزی جنبش مشروطه و بالا و پائین شدن دولت های بعد از آن وقرار گرفتن دولت مرکزی در پائین ترین نقطه اقتدار تا ظهور رضا شاه ایرانیان بزرگترین امتحان خود را به احترام و بزرگداشت تمامیت ارضی ایران داده اند. همگان منصفانه شاید اذعان دارند که سران میهن پرست مجاهدین مشروطه در حالی که میتوانستند هر یک قسمتی از خاک ایران را در چهار گوشه میهن جدا کرده و به ریاست و فرمان روائی بر آن بنشینند، با اتفاق و وحدت به کمک دولت مرکزی شتافته و به سامان دادن امور همت گماردند. بعد از جنگ جهانی دوم به علت تحریکات همسایه شمالی گروهی انگشت شمار قصد جدا کردن خطه هائی از ایران عزیزمان را در سایه ارتش بیگانه داشته اند که همانگونه که میدانیم حتی قبل از رسیدن ارتش ایران به آن مناطق ( البته بعد از تخلیه ارتش بیگانه ) توسط خود مردم محل از اریکه قدرت به پائین کشیده شدند. از آن پس و تا رسیدن به دگرگونی1357 دیگر هیچگونه ندائی از جدائی در هیچیک از چهار گوشه ایران نمیشنویم حتی در میان گروه های چپ در گیر با محمد رضاشاه پهلوی پادشاه فقید ایران . نادانی و خود محوری و قدرت طلبی خمینی و اطرافیان بنیادگرای شیعه مذهبش در از هم پاشیدن ارکان حکومت ونیروی انتظامی و ارتش تحت نظردولت بختیار و حتی دولت موقت گمارده خود سبب شد که گروه های اندک – با پشتیبانی صدام حسین در عراق که حکومت خمینی را خطری بالقوه برای حکومت خود میدید - با تحریک حس مذهبی کردان سنی مذهب عده ای را ( ونه بدنه اصلی اقوام را) تحریک به شورش کنند. این پدیده رابا نیت جدائی در آذربایجانیان شیعی مذهب نمیبینیم و اگر نا آرامی و بلوائی در مدت بسیار کوتاهی در آنجا مشاهده شد حاصل رقابت طرفداران ایت الله شریعت مداری با خمینی بود که با درایت ایت الله شریعتمداری قبل از رسیدن به نقطه خطر دفع شد و ایشان آذربایجانیان طرفدار خود را به صبر و احتمام در یکپارچگی مملکت فراخواندند و آرامش در آن خطه به سرعت بر قرار شد. حکومت خمینی اما با نادانی و شتاب زدگی به کمک طرفداران بنیاد گرای خود با اعدامهای دسته جمعی در آن دیار و بعد ها با قتل وترور سران کرد (مرحومان قاسملو و شرفکندی و تنی چند دیگر) و ایجاد افتضاحات بین المللی بدون گرفتن کوچک ترین نتیجه مثبت، همچنان با سیاست های یکسویه شیعی نگر و ضد تسنن و با ارعاب و اعدام ، به پراکندن بدنه سنی مذهبان که اکنون دیگر شامل اقوام بلوچ و اعراب ساکن خوزستان و قسمتی از خراسان نیز شده است ادامه میدهد. ما به عنوان یک حزب سیاسی خواستار تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران میتوانیم در این عرصه حتی به مجادله با احزابی که تحت تاثیر رهبران رادیکال شده خود – طی سی سال سیاست تبعیض و ارعاب جمهوری اسلامی - دم از جدائی به هر نحو میزنند به پردازیم. و در مقابل با نزدیکی و دیالوگ با سازمان هائی که در این راه با ما همرای هستند زمینه همبستگی ملی را فراهم کنیم تا درمجلس موسسان بعد از رهائی از یوغ جمهوری اسلامی بتوانیم با کسب اکثریت ارا در این باب موجبات یکپارچگی کشور را مثلا با ارائه طرح عدم تمرکز اداره مملکت آنگونه که در اساسنامه و قطعنامه های کنگره های حزب آمده فراهم کنیم. در این راه اما نقش شاهزاده رضا پهلوی آنگونه که ما برای ایران آینده در نظر داریم این نیست که مورد بازخواست مثلا حزب ما و یا هر حزب سیاسی دیگری قرار گیرد. ایشان حق دارد و میباید تا هر جا که بتواند با کلیه نحله های سیاسی در تماس دائم بوده وبا رهبرانشان با سعه صدر گفتگو کند. در این راه سعی تمام کند که حتی الامکان آن احزاب را اگر هم از بدترین معتقدان به جدائی باشند از زیر نفوذ رهبران رادیکال خارج کرده و به میانه روانشان نزدیک کند. در این راه البته که ارسال پیامی خوش بینانه و سازنده به نشستی میان گروهی از میانه روان معتقد به یکپارچگی ایران ونمایندگان چند حزب جدائی طلب قدمی است مثبت. یاد آوری این مطلب گویا دوباره لازم است که با اخم و تخم به اینگونه احزاب در این برهه زمانی و قلع و قمع خمینی وارآنان در آینده اگرحتی صاحب آنگونه قدرت بلامنازع (که هرگز مباد) اجرائی کردن آن شدیم، نتیجه ای بهتر از اینکه میبینیم نخواهد داشت و راه به جائی نخواهد برد.
در پاسخ به دوست سوم جناب "حق" همینقدر بگویم که با دیالوگ و گفتگو اگر توانستیم راهکارهائی را که در کنگره گویا پنجم حزب در لوس آنجلس در مورد راهکارهای عدم تمرکزاداره کشور ارائه کردیم در مجلس موسسان آینده مطرح کنیم و به تصویب برسانیم، بگذار هر اسمی را که میشود بر آن نهاد. مهم محتویات و قوانین جاری بر عدم تمرکز است و نه اسم آن. البته که حکومت های فدرال نوع آمریکا ، آلمان و سایر کشور های آزاد فدرال نوع دمکراتیکی از اداره کشور به صورت عدم تمرکز میباشد. البته باز میدانیم که این کشور ها قبل از اینکه به زیر یک حکومت فدرال (بخوانید مرکزی) قرار گیرند حکومت های محلی جدا جدائی بوده اند که طبق قانونی مورد توافق همه آنها حکومتی فدرال (بخوانید مرکزی) تشکیل داده اند. و باز میدانیم که تقسیمات محلی آنها بر اساس مذهب و زبان و قومیت نیست. اصلا آیا بهتر نیست که نامی ایرانی ( و نه لزوما فارسی) بجای لغت انگلیسی فدرال تدوین کنیم و خود را از شر این اسم فرنگی که چون تابوئی به جانمان آویخته برهانیم.

May 28, 2011 08:39:11 AM
---------------------------

حق

با درود خدمت هم میهنانی که وقتی این بخش از چامه ی فردوسی که می گوید ؛چو ایران نباشد تن من مباد؛ را می شنوند بوجد می آیند که چگونه است که این پیوند فکری در آن هسته سختی که داریوش همایون به آن اشاره کرد پس از ۱۰۰۰ سال همچنان بقوت خود باقی مانده است!
۱. آقای نوری علاء اطلاعات وسیعی درباره تاریخ ادبیات و شعر ایران دارند. چرا بجای پرچم ؛ایران از همه ما مهمتر است؛ پرچم ؛چو ایران نباشد تن من مباد؛ را بلند نکردند تا همه به آن تعظیم کنند و زیر آن بنشینند؟
منهم می خواهم جنازه ام در ایران دفن شود ولی نه به قیمت از دست رفتن یک وجب از خاک کشورم. آقای نوری علاء و تجزیه طلبان قومی زبانی/فاشیست چپ نما در از دست رفتن ایرانی که ما می شناختیم نقش داشتند و بقول آقای عبدالستار دوشوکی رفوزه های سال ۵۷ هستند. مرزهای کشورمان قبل از ؛انقلاب شکوهمند؛ این حضرات امن و امان بود. با پیروزی این حضرات این امنیت بخطر جدی افتاد که تا به امروز ادامه داشته است. احزاب کرد و حامیان توده ای و توده ای مسلک شان نقش مخربی تا بحال در ویران کردن ایران بخصوص در استان کردستان ایفا کرده اند. اینها هیچ تعهدی نسبت به ایران ندارند و ایران را ناموس خود نمی دانند. ما را چه به اینها که ناموس شان جا انداختن و به رسمیت شناخته شدن این دروغ بزرگ است که ایران کشوری ؛کثیرالمله؛ است؛ و بدون ایجاد حکومتی فدرال در ایران هیچ ضمانت دیگری برای رفع تبعیضات موجود وجود ندارد! ما را چه به این دشمنان جنبش سبز ملت ایران که این جنبش را همانقدر فتنه ارزیابی کردند و به جنگش رفتند که خامنه ای کرد!
۲. من فکر می کنم که شاهزاده تحت فشار گذاشته شده است تا وا دهد وگرنه او وقتی صدام به ایران حمله کرد داوطلب شد که برای حفظ تمامیت ارضی ایران به میدان جنگ برود. ۳۰ سال از عمر خود را گذاشت و با رژیم مبارزه کرد، مبارزه مدنی را که ما تازه داریم معنای آنرا می فهمیم همو بود که ۲۰ سال پیش مطرح کرد که تبلور روزافزون آنرا در جنبش سبز می بینیم. در این ۳۲ سال خانواده اش هزینه سنگینی در راه مبارزه بر علیه رژیم متحمل شده اند. احدی نمی تواند شکی به وطنپرستی شهریار شفیق که بوسیله رژیم در فرانسه ترور شد یا مبارزه های جانانه خواهرش آزاده تا واپسین لحظات زندگیش یا وطنپرستی لیلا پهلوی و بویژه علیرضا پهلوی که هر دو نابهنگام به عمر خود پایان دادند داشته باشد. شاید که او و خانواده اش تحت فشار شدید جانی قرار گرفته اند تا شاهزاده را وادار به کارهایی کنند که از او انتظار نمی رود. سابقه کشورهای غربی نشان داده است که برای حفظ منافع ملی خود در ایران زمینه را برای ترور شخصیت هایی مثل شاپور بختیار و فریدون فرخزاد بوسیله رژیم فراهم می کنند. ما باید خاندان پهلوی و در راس آنها رضا پهلوی را دریابیم و اشتباهترین کا آنست که کل آنها را در این شرائط سخت کنار بگذاریم. همانطور که جنبش سبز ملت ایران در موسوی و کروبی خلاصه نمی شود و آنها در آن شرائط قادر نیستند حرفهای دل خود را بزنند، خاندان پهلوی هم در رضا پهلوی خلاصه نمی شود. این خاندان هم در شرائط سختی هستند که نمی توانند حرفهای دل خود را بزنند ولی همانطور که در بالا گفتم کارنامه آنها پرست از وطنپرستی شان که حتی جان خود را هم تا حالا هزینه کرده اند. مثالی می زنم که بهیچ وجه نباید ارزیابی من از رضا پهلوی تلقی شود و در رابطه با دو خاندان سلطنتی است و واکنش اعضاء آن و ملت. ادوارد پادشاه انگلستان در دوره هیتلر بود. او عاشق زنی امریکایی شد و می خواست با او ازدواج کند. از آنجا که این خانم قبلا چندین بار ازدواج کرده و طلاق گرفته بود خانواده سلطنتی و ملت اینرا برخلاف سنت خاندان سلطنتی و اخلاق می دانستند و برنمی تافتند. او را در مقابل یک انتخاب قرار دادند یا طبق سنت خاندان سلطنتی و کشور از همه چیز در راه وظیفه اش نسبت به کشور و ملتش بگذرد و یا کنار برود. او هم تصمیم گرفت که بدون خانم سیمسون معشوقه اش نمی تواند زندگی و خدمت کند و استعفا داد. از طرف دیگر او برخلاف منافع ملی کشور و سنت خاندان سلطنتی روابط نزدیک با هیتلر برقرار کرد که باعث خشم همه شد. خاندان سلطنتی از همان زمان رابطه خود را بکلی با او قطع کرد و هرگز آشتی نکرد. پس از استعفای او بود که برادرش و سپس دخترش الیزابت دوم به پادشاهی رسیدند. پس لازم نیست ما هم کل خاندان پهلوی را کنار بگذاریم و نه تنها زیاده روی کنیم بلکه دل آنانی که خواستار حذف همیشگی پادشاهی در ایران هستند را خوش کنیم و این سرمایه بزرگ و میراث ملی و فرهنگی خود را برای همیشه کنار بگذاریم. اگر حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) چنین کند بزرگترین اشتباه خود را مرتکب خواهد شد چون این تصمیم بزرگ تصمیم نسل کنونی این حزب خواهد بود آنهم تحت شرائط فعلی درصورتیکه این میراث ملی و فرهنگی به نسلهای آینده ایران هم تعلق دارد و درست آنست که نسلهای آینده را از این انتخاب محروم نکند. هر نسلی باید خود در آزادی کامل تصمیم بگیرد که این میراث را می خواهد حفظ کند یا نه. همین مقوله در انگلستان باعث شده است که خاندان سلطنتی و هوادارانشان برای بقای این میراث همواره تلاش کند که دل ملت را نسل اندر نسل بدست آورد. ما باید از جهان اول بهترین ها را یاد بگیریم و نه بدترین ها را از جهان سوم. آیا در سال شوم ۵۷ اگر ما خردورز بودیم باز هم سلطنت و پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان و تفکر چو ایران نباشد تن من مباد را برمی انداختیم و بدنبال پشم و پیله ی خمینی گجستک لای قرآن هایمان می گشتیم و عکس او را در ماه می دیدیم و ایران را فدای اسلام یا توده ایها و دنبالچه های ملت سازشان می کردیم و پرچم زیبای خود را می سوزاندیم و جایش پرچم خمینی را جایگزینش می کردیم و اینهمه بدبختی را با دست خود بر سر خود می آوردیم! تصمیمات عجولانه و مقطعی به ضرر ملتی تمام می شود که از حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) باید بدور باشد. من اینرا به حزب می گویم که خاندان سلطنتی انگلستان را با خاندان پهلوی فقط در این ۳۲ سال اخیر مقایسه کنند و ببینند که خاندان پهلوی برای ما فقط آبرو خریدند در صورتیکه آن پرنس فیلیپ شوهر ملکه انگلیس و آن پرنس چارلز و آن پرنسس دایانا و سارا فرگوسن همسر پرنس اندرو چقدر مشکل آفرین بوده اند. این خاندان و ملت انگلیس از همه این فراز و نشیب ها پیروزمندانه بیرون آمدند چون عاقل و وطنپرست در این کشور فراوان بود. چرچیل گفت که انگلستان در کشورهایی در جهان می تواند نفوذ کند که در آن نادان و وطنفروش فراوان باشد. در ضمن انگلیسی ها همیشه مواظبند که دل دشمنانشان را خوش نکنند حتی اگر بدانند که مشکلشان انقدر بزرگ است که جای آن دارد تا از ریشه آنرا بکنند. اینکار را اگر لازم بدانند می کنند ولی نه در زمانیکه بنفع دشمن باشد یا فرصت جشن گرفتن آنرا به آن دشمن بدهد. انگلیس زمان اینکار را خود انتخاب می کند تا هیچوقت گفته و نوشته نشود که تحت فشار این و آن وا داده است. این اعتماد بنفس و اعتبار انگلیس را بخطر می اندازد و برای یک کشور موفق حفظ ایندو اساسی است. در مقایسه خاندان سلطنتی انگلیس و خاندان پهلوی در این ۳۲ سال می بینیم که به لحاظ فرهیختگی و دانش و و و خاندان سلطنتی انگلستان به گرد پای خاندان پهلوی هم نمی رسد. در پایان مهمترین نکته را به عرض این حزب می رسانم که با برقراری دوباره خاندان پهلوی در ایران و سیستم پادشاهی در ایران هرگز کسانی مثل پیشه وری و قاضی محمد قادر نخواهند بود اعلام جمهوری در این استان و آن استان بکنند. اما اگر ایران جمهوری شود این خطر همیشه خواهد بود که همانطور که از دل ملت واحد ایران ملت سازان هر روز یک ملت تازه بیرون می اورند هر رو هم یک جمهوری تازه از دل ایران درآورند. پادشاهی نماد یکپارچگی ملت ایران و نماد ارزش حفظ تمامیت ارضی ایران است. این سرمایه ای است که دشمنان ایران بعنوان یکی از گامها برای تجزیه ایران بر می دارند. من از این حزب می خواهم که آنچه را که شاهزاده می گویند و با منافع ملی ما و شخصیت او مغایرت دارد را بپای فشارهای دشمنان بر او و خانواده اش بگذارند و روی این نکته پافشاری کنند که هیچ توافق شفاهی و کتبی و هیچ اظهارنظری از سوی هر کس/گروهی که باشد که با اصول لیبرال دمکراسی تطابق نکند منتفی است. منشور جهانی حقوق بشر اجازه نمی دهد که بدون اطلاع و مشارکت همگانی در حالیکه کشور دربند است کسی/گروهی به قیمومیت و از سوی ۷۵ میلیون ایرانی که صاحبان اصلی ایران هستند تصمیم بگیرند و بخواهند آنرا در آینده به مردم تحمیل کنند و یا حداقل آنکه توجیحی داشته باشند برای ادامه مباره های ضد ایران و ایرانی خود همانطور که همینکار را با خمینی گجستک کردند وقتی او زیر توافقش با قاسملو ها زد. حداقلی که این ایران ستیزان می خواهند استخوانی است که بتوانند تا ابد لای زخم بگذارند و بهانه ای برای جلوگیری از امن و امان بودن ایران داشته باشند. این بهانه ها را اشخاص می توانند بدهند ولی نه ملت. توافق بین اشخاص و احزاب ایران ستیز بین خودشان است و هیچ ارتباطی به ملت ندارد چون ملت است که باید توافق کند و تصمیم بگیرد و این تنها زمانی امکان پذیرست که ایران آزاد و آگاه باشد و نه در غیاب این شرائط و ملت که صاحبخانه اصلی است. موقعیت و فشارهای طاقت فرسای احتمالی بر روی خاندان پهلوی را در نظر بگیریم.
راستی آقای نوری علاء چرا پرچم ؛ایران از همه ما مهمترست؛ و نه پرچم ؛چو ایران نباشد تن من مباد؛؟ آیا برخی حضرات با فردوسی و این چامه او مشکل دارند چون او نماد وطنپرستی و وطنپرستی ملت ایران است؟
ارادتمند حق
پاینده ایران و ملت ایران

May 23, 2011 12:20:42 PM
---------------------------

حق

با درود فراوان خدمت آقای مفخمی گرامی، موضع شما در قبال ؛فدرالیسم می تواند یکی از گزینه ها برای تمرکز زذایی در ایران باشد؛ چیست؟ آیا شما فدرالیسم برای ایران را یک خطر جدی برای تمامیت ارضی ایران می دانید یا نه؟ با توجه به آن پیشینه ی ننگین احزاب قومی زبانی که: ۱. با آن وابستگی هایشان به حزب توده و شوروی برای مدتی آذربایجان و کردستان را از ایران جدا کردند؛ ۲. با آن توافقی که با خمینی داشتند که در ازای همدستی با او در سرنگونی شاه در جایجای نوار مرزی ایران حکومت های خودمختار خود را برقرار کنند؛ ۳. بلوای جنگ داخلی ای که پس از بقدرت رسیدن خمینی براه انداختند که تا حمله صدام ادامه داشت و؛ ۴. با آن جنگ مسلحانه که احزاب کرد ۳۰ سالست به استان کردستان تحمیل کرده اند و از این طریق عمدا با ایجاد ناامنی باعث امنیتی شدن منطقه، کشتار مردم و سربازان وظیفه، جلوگیری از توسعه منطقه و ایجاد روابط عادی با بقیه کشور شده اند. آیا با چنین سابقه ی زشتی که تا حالا داشته اند کسی می تواند کمترین اعتمادی به انها داشته باشد بویژه اینکه دارای یک شاخه چریکی مسلح هستند که در کنار مرز ایران مستقرند و بدنبال فرصتی هستند که با این نیروی مسلح خود کردستان را تسخیر و از ایران جدا کنند و مردم را به بند بکشند.
ارادتمند حق
جاويد ايران

May 22, 2011 11:00:06 PM
---------------------------

یک خواننده علاقمند

جناب آقای مفخمی

با سلام، شما یا آگاهانه می خواهید نقدی را که دوستان دارند از مسیر درست خارج کنید و یا اینکه موضوع را متوجه نشده اید. در این اظهارنظرها کسی به نشست ایرادی نگرفته است. اصلا خود نشست موضوع تعیین کننده ای نیست. در ظرف سی سال گذشته بارها از این نشست ها در خارج برگزار شده و بسیار بزرگتر از این هم برگزار شده است. اینهم یکی از آنهاست که چند روزی سر عده ای را گرم خواهد کرد و بس. نقد دوستان حتی به اینهم نیست که نباید با دیگران نشست و صحبت کرد. حتما باید نشست و صحبت کرد. اما از موضع اصولی. نباید از اصول عقب نشست و برای خوش آمد چند تجزیه طلب با آنان همصدا شد و هستی ایران و هستی خود را به بازی گرفت. بله می توان با شیطان هم نشست. اما باید بدانیم که ایران هسته ای است که همه مولفه های دیگر بر محور آن می چرخد. هسته ایران تا زمانی برقرار خواهد بود که ما بدانیم ملت ایران تجزیه ناپذیر و همچنین حاکمیتش تجزیه ناپذیر می ماند. آقای مفخمی نقد دوستان به موضع شاهزاده است که برای خوشایند حزب دمکرات کردستان در یکی دوسال گذشته حداقل سه بار ـ در سنخرانی شهر بن آلمان، امضا توافقنامه با کردهای آمریکای شمالی و این بار هم در تورنتو ـ بر سر مفاهیمی چون فدرالیسم قومی زبانی و یکپارچگی ملت ایران از خود نرمی و سستی نشان داده است که نتیجه ای جز تجزیه ملت ایران و حاکمیت ملت ایران ندارد. لطفا بر سر موضوع بمانید و پیرامون آن به بحث بپردازید. آری شاهزاده در پیامش به نشست تورنتو فدرال را در مقابل متمرکز «(قدرال یا متمرکز)» قرار داده ــ هرچند که بعد از انتشار مقاله هوشمندانه و بموقع آقای احسانی پور بازهم مثل دوبار گذشته آنرا روتوش کرده است ــ و بحث پیرامون آنرا نیز برخاسته از عناد و دشمنی دانسته است. می دانید این پیام معنایش برای حزب چیست؟ یعنی منشور حزب و روح غالب بر آن برخاسته از عناد و دشمنی تهیه شده است. جای تعجب نیست که شما بعنوان عضو حزب بر موضع شاهزاده صحه می گذارید!!!!

May 20, 2011 05:20:16 PM
---------------------------

حق

با درود،
در این گزارش آمده است که: فرحناز عمادی از شاخه شهر کلن شبکه، در آلمان، بود که در سخنان خود ضمن اشاره به این که «تا پیش از آشنایی با این شبکه و مطالعه نظرات دکتر نوری‌علا اصلا فکر نمی‌کردم که برای ساختن آینده‌ای روشن و بدون تبعیض در کشورمان حتی می‌شود از ایدئولوژی هم گذشت!»

خانم عمادی محترم، چطور شما که سالهاست در آلمان لیبرال دمکرات زندگی می کنید نفهمیدید که دو بخش مهم لیبرال دمکراسی سکولاریسم و اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشرست! وای بر ما ایرانیان که بعد از یک قرن که از انقلاب مشروطه می گذرد و ۳۲ سال که از انقلاب مشروعه ۵۷ می گذرد و پس از اینهمه سال که در کشورهای غربی زندگی کرده ایم هنوز با معنای لیبرال دمکراسی مشکل داشته باشیم! و از خواب یهویی بپریم و بگوییم که به لطف سکولاریسم نو آقای نوری علاء من تازه فهمیده ام که من در چه آلمانی و با چه حقوقی زندگی می کنم! خانم عزیز، اول ببینید که آن سکولاریسم و ایران بدون تبعیض آقای نوری علاء همان لیبرال دمکراسی در آلمان شماست و بعد هیجان زده شوید. اگر شما تا حالا از زندگی در نظام آلمان لذت برده اید و همین نظام لیبرال دمکرات را برای ایران می خواهید چرا بزیر عبا و قبای کسانی می روید که بدلائلی که فقط خودشان بدان آگاهند از استفاده واژه ها و عباراتی مثل لیبرال دمکراسی فرار می کنند و مشخص نمی کنند که آیا این سکولاریسم کهنه و نو و ایران بدون تبعیض شان همان لیبرال دمکراسی است که شما در المان از آن لذت می برید و ما لیبرال دمکرات ها بدنبالش هستیم یا نه؟ شفاف و پاسخگو نبودن و این مردمفریبی آقای نوری علاء را من اصلا نه می پسندم و نه برمی تابم. ایشان اگر چتر لیبرال دمکراسی را باز می کرد تنها کسان و گروههایی که بزیر آن نمی آمدند همین فدرالیست های تجزیه طلب فاشیست که منافعشان ۱۰۰ در ۱۰۰ در تضاد با حقوق شهروندی ملت ایران در ایرانی لیبرال دمکرات است. با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران همه تبعیض ها در ایران مثل آلمانی که شما در ان زندگی می کنید رفع می شود و تمامیت ارضی ایران هم بوسیله این تجزیه طلبان به بازی گرفته نمی شود. درد تجزیه طلبان هم همینست که مبادا لیبرال دمکراسی به ایران بیاید و در دکانشان تخته شود. آقای نوری علاء با خودداری از لیبرال دمکرات نامیدن شبکه سبز خود به ساز همین دشمنان لیبرال دمکراسی رقصیده است. خانم محترم، آلمانها تا ۱۹۸۸ بمدت ۱۰۰ سال هر نوع نظامی را که فکرش را بکنید را تجربه کردند. با دیکتاتوری شروع شد و به لیبرال دمکراسی رسید. لیبرال دمکراسی سرنگون شد جایش را فاشیسم گرفت. بعد از جنگ جهانی دوم آلمان غربی دو نیم شد یک نیم کمونیست و نیم دیگر لیبرال دمکرات شد. در سال ۱۹۸۹ میلادی دونیم آلمان با لیبرال دمکراسی بهم پیوند خوردند. هیچوقت آلمانها در تاریخ خود به اندازه هم اکنون خوشبخت و امن و آزاد و در رفاه نبوده اند. خانم محترم، از آقای نوری علاء بپرسید که این سکولاریسم و ایران بدون تبعیض ایشان همین لیبرال دمکراسی ای است که شما در آلمان از آن لذت می برید یا نه. اگر جواب دادند بله، از ایشان بپرسید پس چرا بجای اینکه چتر لیبرال دمکراسی را باز کنید که معنا و مفهومش شفاف است، چتر سکولاریسم نو و ایران بدون تبعیض را باز کردید که فاقد شفافیت است و هر کسی به زعم خود می تواند یار آن شود.

اختصاص دادن بخش بزرگی از این گزارش به فدرالیست های تجزیه طلب خیلی پر معناست بخصوص سئوال فردی بنام داریوش ...چرا گذاشتن این سئوال بخصوص این فرد در این گزارش مهم بود؟!.

پاینده ایران

May 20, 2011 03:53:47 PM
---------------------------

مهدی مفخمی

نقشه راه این نشست علمی و منطقی است. اگر صرفا خود را درگیرلفظی با افرادی که با آنها اختلاف نظر داریم نکنیم. راه درست و منطقی حتی رهروان راه گم کرده را به همراهی همه ایرانیان به سرمنزل رستگاری خواهد رساند. با تبادل آرا و افکار در این راه میتوان آنان را به راه آورد. اگر از هم اکنون این گونه نشست ها را شروع نکنیم در فردای آزادی ایران که من شک دارم بدون همرائی همه ایرانیان میسر گردد ، چگونه با آنانی که اختلاف نظر داریم در آن آب وخاک سر خواهیم کرد. نمی توان جلوی ورودشان به ایران را گرفت و یا احیانا از ورود نمایندگانشان هر چه نیز اندک به مجالس موسسان و یا شورای ملی جلوگیری کرد. دوستان لابد خیال دارند با قوه قهریه بگونه سنتی آنان را تار ومار کنند! راهی که آغاز شده - اگر باز به گونه ای سنتی توسط ایرانیان سنگلاخ نگردد – با همراهی همگان ما را به سرمنزل آزادی و رستگاری خواهد رساند. درود به شاهزاده رضا پهلوی که لااقل مرا از خجلت بی عملی بیرون آورد. من نمیدانم که دوستانی که اغلب با نام های مستعار کامنت میگذارند و راست چپ به شاهزاده میتازند از اعضاء حزب مشروطه هستند یا نه. فرقی هم نمیکند. ایشان را هرچه بیشتر آبدیده میکند. سامانه حزب نیز به خاطردرج این نشست مانند همیشه درخورستایش است.

May 20, 2011 05:53:30 AM
---------------------------

علی رسولی

جناب آقای نوری علا و دوستان
با نهایت احترام ما به آلترناتیوی که مانند خود جمهوری اسلامی ریاکار و سانسورچی باشد و حتی سخنان کسی را که از نامش برای جلوبردن اهداف خود استفاده می کند تغییر دهد و حذف کند نیازنداریم. از این آلترناتیو ها زیادتر و قدرتمندتر و خوشنام تر از شما هست. عجیب است دفتر شاهزاده هیچ وقت توضیحی درباره این قبیل مساپل نمی دهد. شما و شاهزاده اگر عمیقا به فدرالیسم اعتقاددارید حداقل این اندازه شهامت کار سیاسی داشته باشید که بر سر اعتقادتان بایستید و بجنگید نه این که جملاتتان را سانسور کنید. زشت ترین حرکت سکولارهای سبز همین سانسور سخنرانی شاهزاده بود.
با احترام
علی رسولی

May 19, 2011 08:27:19 PM
---------------------------

ایرانی تمام عیار

تقریبا یک پنجم این گزارش اختصاص داده شده است به دقایق گفتار تجزیه طلبان که بیشترش ننه من غریبم بازی است. خطوط را خودتان بشمارید و ببینید چند خط از این گزارش به تجزیه طلبان اختصاص داده شده است. همین حساب سرانگشتی برای من کافی بود تا بفهمم که این سمینار/همایش بوده بر محور تجزیه طلبی. می چرخیده. سکولاریسم کهنه و نو و رنگ سبز پوششی بیش نبوده است که خاک بر چشم مردم بپاشند. تعجب من از آنست که شاهزاده و آقایان آموزگار، سعید قاسمی نژاد و حسن داعی نادانسته خود را وارد این بازی خطرناک آقای نوری علاء کردند. تاوانش را هم شاهزاده بیش از همه پرداخت خواهند کرد چون هدف اول زدن ایشان و تخریب اوست تا ایرانیان در عرصه بین المللی هیچ شخصیت سرشناس، خوشنام، وطنپرست و قابل اعتماد نداشته باشند تا صدایشان را بگوش دنیا برسانند. شاهزاده باید از تجزیه طلبان دوری کنند و منافع ملی ایران را نادانسته فدای معدودی وطنفروش که ادای وطنپرستی در می آورند نکنند.

دوستان یک نگاه دیگر به این گزارش بیاندازید و از خودتان بپرسید چرا تقریبا یک پنجم این گزارش اختصاص داده شده به تجزیه طلبان. اینها نماینده کیستند؟ قطعا نماینده من ترک که نیستند.

May 19, 2011 07:55:08 PM
---------------------------

خواننده علاقمند

اقای مختار گرامی

با سلام ممنون خواهیم شد به خوانندگان توضیح دهید، چرا پیام شاهزاده به دو صورت در سایتها درج شده است. بویژه بفرمائید چرا سایت سکولار پس از دو روز و بعد از انتشار مقاله آقای مهرداد احسانی پور متن پیام شاهزاده را در سایت خود تغییر و بخش ـ (فدرال یا متمرکز) ـ را از پیام شاهزاده بدون هیچگونه توضیحی حک نموده است. به نظر می رسد اگر نشریه ایرانیان هم چاپ کاغذی نشده بود آنرا هم بدلخواه بدون توضیح به خوانندگان تغییر می دادند.
پاراگراف مورد نظر از پیام شاهزاده رضا پهلوی را برای روشن تر شدن بهتر مسئله در زیر خدمتتان می آوریم.

با احترام ـ خواننده علاقمند

«‌به نظر من ایرانیان دور از وطن شاید بیشتر از هر گروه مهاجر دیگری امکان و فرصت و انگیزه چنین هم‌رایی و همبستگی را داشته‌اند اما متاسفانه تا کنون به توفیق چشمگیری نرسیده‌اند. تا آنجا که خود شاهد بوده‌ام و یا از دیگران شنیده‌ام، کمتر مجمعی و همایشی از ایرانیان علاقه‌مند به وطن و نجات وطن برپا شده است که در آن تفرق و رقابت جای تلاش برای رسیدن به توافق بر سر هدف‌های مشترک را نگرفته باشد. عنادها و کشمکش‌های ایدئولوژیک، جاه‌طلبی‌های سیاسی و اختلاف نظر بر سر مسایل فرعی، از جمله قالب و ساختار اداری حکومت (فدرال یا متمرکز)، از دلایل اصلی ناکامی در این زمینه است.»

May 19, 2011 11:33:58 AM
---------------------------

کاوه یزدانی

آقای تقی مختاری فراموش کردندراجع به پیام ویدئویی آقای سعید قاسمی نژاد سخنگوی دانشجویان لیبرال دانشگاههای ایران که در پاریس بسر می برند بنویسند. این نیز جای پرسش دارد.

May 18, 2011 02:05:43 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود فراوان بر هم میهنان گرامی.من با نتیجه این کنفرانس ویا هدفش که بقول خودشان بدنبال ساختن یا بافتن الترناتیو هستند هیچ کاری ندارم.چونکه اعتقادی به اینگونه محافل ندارم اساسا نیاز جنبش ملی ایران به الترناتیو سازی نیست بلکه انها نیازهای دیگری دارند که ایرانیان خارج می توانند تاثیر گذار باشند.یک نمونه بسیار ساده.از پنج میلیون ایرانی خارج نشین از سرتاسر امریکا کانادا واروپا فقط صدهزار نفر ایرانی یک ماه بعنوان سرباز ایران در مقابل پارلمان اروپا تحصن کنند هوا هم خیلی خوب است وجای هیچ بهانه ای هم برای یک سرباز نمی تواند وجود داشته باشد.ونگذارند کشورهای خارجی از رژیم نفت وگاز بخرند.ونگذارند به رژیم امکانات سرکوب بفروشند.در این صورت عمر رژیم خیلی دوام نمی اورد.به باور من ما ایرانیان اگر ادعای ایرانی بودن ووطن پرستی داریم این ساده ترین کاری است که می توان انجام داد.اما سخن دیگری. کسانی که در این محفل یا هر جای دیگر سخن از فدرالیزم برای ایران می برند یا گمراهند یاخود فروش.وکسانی که فکر می کنند درهمبستگی با این افراد یا گروه ها می توانند برای ازادی ایران چاره جویی کنند بسیار در اشتباهند.برای اثبات این سخنم شما را به تاریخ کشورهای فدرالیسم پیش از فدرال شدن مراجعه می دهم.وتاکید می کنم دور فدرال طلبها را خط بکشید.اگرانها به مسیر ملت ایران امدند که خوش امدند واگر هم خواستند همان راه پیشین را ادامه دهند خود دانند. انچه که مهم است این است که ما وظیفه داریم در برابر رژیم اشغالگر اخوند مبارزه کنیم تا واژگونی رژیم باید به مبارزه ادامه دهیم.فدرالیزم مرا بیاد سخنان خمینی میبردکه می گفت دلخوش به این نباشید که اب و برق مجانی می کنیم و...حال اقایان فدرال طلب می گویند ما برای حفظ تمامیت ایران بدنبال فدرالیزم هستیم.عده ای از ایران بی خبر می خواهند برای چند میلیون جوان دانشجویی که شجاعانه واگاهانه با دستان خالی در مقابل رژیمی تا دندان مسلح مبارزه می کنند الترناتیو بسازند. همانگونه که ابتدا گفتم در مقابل سیاستهای مماشات بیگانگان، ایرانیان خارج می توانند در سدد سازماندهی یک صد هزار نفر برای تحصن در نقاط مختلف جهان باشند. یکصد هزار سرباز پیر جوان ونوجوان .فقط نیاز مند کیسه خواب اب ونان هستند،پیشنهاد من مقابل همه پارلمانهای اروپایی است وپارلمانهای دیگر کشورهای غربی. برای تحقق این حرکت می باید ایرانیان خارج نشین دست در جیب مبارک کنند و بگویند این بار فقط برای نجات ایران.توصیه می کنم شعرهای استاد بادکوبه ای و خانم هیلا صدیقی گوش کنید وخودتان قضاوت کنید. انها در درون ایران هستند و در زندان بسر می برند.ایا انها نمی دانند چه چیزی می خواهند؟؟؟خدانگهدار پاینده ایران.

May 18, 2011 11:53:41 AM
---------------------------

ازاد

با دورود

همه این حرفها قشنگ ؛ فقط یکی بگوید هزینه این دوروز و هتل مهمانان از کجا تامین شده ؟

بعدن به جزییات می پردازیم !!

زنده باد ایران

May 17, 2011 11:46:09 PM
---------------------------

حق

با درود فراوان به هم میهنانم،
نشست و برخاست با تجزیه طلبانی مثل حزب دمکرات کردستان بوسیله هم شاهزاده و هم جبهه ملی و هم شبکه سکولارهای سبز آقای اسماعیل نوری علاء و هم بنی صدر غلط محض سیاسی بوده، هست و خواهد بود. کسانیکه با تجزیه طلبان مماشات می کنند بمن توضیح دهند که نشست و برخاست و بال و پر دادن به دبیر کل حزب دمکرات کردستان که با شنیدن خبر تجزیه سودان در پوست خود نمی گنجید و این تجزیه را نور امید و نویدی برای تجزیه طلبان ایرانی می دانست چه تفاوتی با حرکت غلط مسعود رجوی دارد که بر علیه ایران و ایرانی با صدام حسین متجاوز به خاک ایران همکاری می کرد؟ ملت ایران یک میلیون کشته و زخمی و معلول داد که تمامیت ارضی ایران حفظ شود و متجاوز از مرزهای کشور بیرون رانده شود. برای حفظ تمامیت ارضی ایران ما بالاجبار در کنار رژیمی ایستادیم که در کنارش ایستادن از خوردن گوشت مرده هم برایمان ناگواراتر بود. ملت ایران با اینکار خود ثابت کرد که حفظ تمامیت ارضی ایران همه چیز است و هیچ اصل دیگری بر آن مقدم نیست. نه آنزمان ما به صدام حسین بیگانه که شمشیر را از رو بست وا دادیم و نه حالا به کسان و گروههایی مثل حزب دمکرات کردستان و دبیر کل متولد ایران اش مصطفی هجری ها وا خواهیم داد که شمشیر را زیر قبای خود پنهان کرده اند، و بصورت نرم و گام به گام بدنبال تجزیه کشورمان می باشند. خدعه ی خمینی به ملت ایران زد و تجربه 32 ساله ای که از رژیم تبهکارش داشته ایم و همانطور مطالعاتی که اکثریت ایرانیان بطور انفرادی در این دهه ها درباره تاریخ و سیاست ایران جهان انجام داده اند ما مجهز کرده است که ترفندها را بشناسیم و بقول معروف انقدر مار خورده ایم که افعی شده ایم. ما در مسائل سیاسی ایران با احدی رودربایستی نداریم حتی اگر دوست دهها ساله ما باشد. حفظ منافع ملی ایران بالاتر از دوستی های شخصی با این و آن است. من با سیروس آموزگار تا زمانی خواهم بود که مطمئن باشم در حفظ تمامیت ایران با من همسوست و این اصل را تحت هیچ لوایی منجمله فدرالیسم قومی زبانی بخطر نمی اندازد. فدرالیست های قومی زبانی، تجزیه طلبانی هستند که تکه کلامشان در دو نکته خلاصه می شود:- به رسمیت شناختن "کثیرالمله" بودن ایران و تن دادن همه نیروهای آپوزیسیون به اینکه ایران پسا رژیم کنونی باید حکومتی فدرال باشد و اینکه تا این دو اصل مورد قبول قرار نگیرند ما دل از رژیم کنونی نخواهیم کند و با شما برای سرنگونی اش همکاری نخواهیم کرد. این گروکشی ای است که تجزیه طلبان از ملت ایران و جنبش سبز تا حالا کرده اند. این دو نکته را با خود به هر نشستی که می روند می برند و در هر مقاله و هر گفتگویی برایشان این دو نکته ارجح است بر هر اصل دیگری. خب حق دارند منافع شخصی و گروهی آنها این چنین دیکته می کند که در تضاد کامل با منافع ملی ایران و ملت ایران عمل کنند. آنچنان ریگی به کفش دارند که پذیرش این دو نکته را بوسیله نیروهای سیاسی دیگر در غیاب ملت ایران در این بحث طلب می کنند چون بخوبی می دانند که ملتی که 8 سال برای حفظ تمامیت ارضی ایران جنگید و 21، 22 سال بعد نسل دیگری جان خود را با شعارهای نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران، و استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی بخطر انداخت از یک وجب خاک ایران نمی گذرد بخصوص اگر ایران از چنگ رژیم کنونی آزاد شود. حس ناسیونالیسم ایرانیان بسیار قویست و همین باعث شده است که دولتهای بیگانه و عمالشان مثل حزب دمکرات کردستان بدنبال دو نکته ای باشند که در بالا عرض کردم یعنی به رسمیت شناختن ایران بعنوان یک کشور چند ملیتی و سیستم فدرالی که هر "ملتی" را از دیگری بر حسب نژاد و زبان جدا کند و مرزهای جغرافیایی هر یک را بر حسب قوم و زبان تفکیک کند تا در آینده به هر بهانه ای حتی بهانه های واهی برای تجزیه ایران، ملت ایران را درگیر یک جنگ داخلی تمام عیار از جنس آنچه در سودان شد بکنند. آنوقت همان کشورهایی که مدعیان حقوق بشر هستند و منافعشان همسو با تجزیه طلبان است با توافق سازمان ملل نیروهای خود را در ایران پیاده کنند تا جلوی نسل کشی هایی را در ایران بگیرند که خود همین کشورها زمینه آنرا 100سالست برای تجزیه ایران چیده اند. چرا؟ چون ایران یکی از مهمترین 5 کشور جهان به لحاظ ژئوپولیتیکی است. چرا؟ چون ایران دارای 10 درصد منابع نفتی جهان است و 6/1 منابع گازی جهان را دارد که بعد از روسیه بزرگترین زخایر گازی جهان را دارد. ایران یکپارچه و حفظ تمامیت ارضی آن بنفع احدی در جهان نیست بجز ملت ایران. همانطور که نشست و برخاست و مذاکره و معامله بر سر سرنوشت ایران همیشه با متجاوزین به تمامیت ارضی ایران مثل صدام حسین غلط بود و باید جواب فشنگ او را با فشنگ می دادیم امروز هم غلط است که با کسانی نشست و برخاست داشته باشیم که همان تجاوز به تمامیت ارضی ایران را از راه گفتگوهای مزورانه داشته باشیم و بر سر سرنوشت ایران بخواهیم با انها معامله کنیم آنهم بدون اطلاع و مشارکت ملت ایران. ما باید مرز خود را از کسان و گروههایی که خود را بما آپوزیسیون قالب کرده اند تا از درون مزورانه ایران را فرو بپاشند جدا کنیم. مهم هم نیست که اینها چه کسان و گروههایی باشند. متولد شدن در ایران به کسی جواز نمی دهد همان کاری را با ما بکند که صدام خارجی کرد. گول تجزیه طلبان و سمپات های انها را نباید بخوریم که زیر پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان و سرود ای ایران و شعار "ایران از همه ما مهمترست" به تجزیه طلبان معروفی مثل مصطفی هجری دبیرکل حزب دمکرات کردستان پر و بال می دهند که تجزیه سودان را جشن گرفت. پرچم و سرود و "ایران از همه مهمترست" برای حفظ ظاهر و فریب است. اصل برای اینها مشروعیت بخشیدن و پر و بال دادن به تجزیه طلبان است. فریب نخوریم. داریوش همایون در یکی از آخرین و مهمترین مقالات خود با عنوان "همکاری بر اصول، نه با کسان" مطرح کرد که چگونه منافع ملی ایران چگونه به بهترین وجه تامین می شود. کسان و گروههایی که قادر نیستند متعهد به این اصول باشند را باید از دایره آپوزیسیون کتار زد حال هر کس و گروهی که می خواهند باشد.

اگر تجزیه طلبان اجازه دارند رک و پوست کنده ابراز عقیده کنند و سانسور نشوند جایز نیست من که معتقد به 4 اصل زیر هستم سانسور شوم:- 1. حفظ تمامیت ارضی ایران بهر قیمتی؛ 2. ایران یک کشورست با تنها یک ملت؛ 3. برقراری دمکراسی پارلمانی در ایران؛ و 4. تدوین قانون اساسی نوینی بر پایه منشور جهانی حقوق بشر برای ایران. پاینده ایران و ملت ایران

این نظر اگر سانسور نشود در بخش نظرات لینک های زیر منتشر خواهد شد:- اخبارروز
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=37970
خبرنت
http://www.khabarnet.info/index.php/article/dialog/71-dialog/5022-1390-02-23-21-16-29.html
حزب مشروطه (لیبرال دمکرات) http://www.irancpi.net/digran/matn_4538_0.html

"اینجا نظرها را بخوانید" کیهان لندن آنلاین

اصل محتوای این نظر فرستاده شده به سایت های بالا یکی است ولی تفاوتهایی در هر کدام موجودند.

May 17, 2011 02:50:25 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites