مهدی بازرگان، در سال 1286 در تهران به دنیا آمد. پدرش حاج عباسقلی بازرگان، تاجر بود. خانوادهاش معتقدند که پدر بازرگان ِ مهدی بازرگان، «روشنفکر» هم بود.
او دبستان را در مدرسهی سلطانیهی تهران و دبیرستان را در مدرسهی دارالمعلمین گذراند. بازرگان یکی از دانش آموزانی بود که در دوران پادشاهی رضا شاه فقید برای تحصیل به کشور فرانسه اعزام شد؛ تا «شاید» در راستای ساختن ایرانی مدرن و شکوفا به آموختن دانشهای نوین غربی بپردازد. بازرگان که همراه با یار غارش یدالله سحابی با هزینهی ملت ایران به خارج اعزام شده بود، سوغاتش – برخلاف منویات رضا شاه – چند فرسنگ لقب بود و یک خروار ارتجاع، عقبماندگی، قشریگری، و کلی کتاب و جلسه و سخنرانی در همین زمینه [برای گمراه کردن جوانان آن روزها] که البته موفق هم بود!
«[مهدی] بازرگان، در پی آن بود تا همهی اصول اعتقادی و دستورات فقهی را كه وی به آنها عقیده داشت، سوار بر منطق علمی، به قشرهای «روشنفكر» جامعه بقبولاند؛ برای این كار، وی اصول علمی و دستاوردهای دانشمندان روز را در زمینههای زیستشناسی، فیزیك و ترمودینامیك به كار میگرفت، تا حقانیت اعتقادات خویش [اسلام] را ثابت كند. ضمن این كه بازرگان در مبارزهی پیگیرش با رژیم شاه، الهام بخشِ قشر جوان و روشنفكر [کذا] جامعهی ما بود؛ و این موفقیتی برای وی به شمار میآمد، اما رنسانس علمی/مذهبی او چندان موفقیت آمیز نبود. توجیه و اثبات حقانیت مسالهی «طهارت» در فقه شیعه از طریق تشبث به دستآوردهای میكربشناسی روز، گرچه ظاهرا به معتقدان به آن مسائل دلگرمی میداد؛ اما هرگز نمیتوانست وسیلهی اثبات حقانیت دین و خداشناسی باشد. تطابق مسائل فقهی با اصول علمی، اگر در جایی خوانایی داشت، در جاهای بسیار دیگری سوال برانگیز بود. آیت الله طالقانی و دكتر یدالله سحابی هم در چنین زمینهای تلاش میكردند. آنها میكوشیدند تا با تفسیر آیات قرآن به سبكی جدید، دیدگاه قرآن پیرامون آفرینش انسان و جهان را با دستاوردهای علوم جدید تطبیق دهند و بدین وسیله پایههای اعتقاد به قرآن را در بین قشر تحصیل كرده تقویت نمایند.»[محسن نجات حسینی، برفراز خلیج، نشر نی، ص 416 I
دولت موقت مهدی بازرگان در بهمن ماه سال 1357 به دستور خمینی تشکیل شد. در هفدهم بهمن 1357 زمانی که هنوز دولت بختیار سر کار بود و نظام پادشاهی هم «سرنگون» نشده بود، خمینی، بازرگان ِ «مشروطه خواه» را به نخست وزیری دولت امام زمان «مشروعه خواهان» منصوب کرد. هزاران نفر در تهران رژه رفتند و از تصمیم خمینی برای معرفی «نخست وزیر مشروعه خواهان» پشتیبانی کردند.
بازرگان در سال 1357 و پیش از بردن خمینی به پاریس به عراق رفت و دست خمینی را بوسید و وعدهی حکومت عدلالهی را از او دریافت کرد. عنوان این حکم «عضویت در شورای انقلاب» بود.
بیشتر اعضای دولت بازرگان از نهضت آزادی [کذا] و نزدیکان نهضت آزادی بودند. سهمی هم به اعضای قدیمی جبههی ملی داده شد. همه چیز درست مثل کیک خوشمزهای تقسیم شد. هنوز خمینی ادعایی نداشت؛ یا نکرده بود. همهی اینها «همه با هم» به رفراندوم کمدی و مبهم خمینی در 12 فروردینماه 1358 رای «آری» دادند. مهدی بازرگان به آنانی که رای نداده بودند، یا رای «نه» دادند، تهمت «یک درصدیهای بیحیا» زد؛ جلو چشم رادیو و تلویزیون و همهی رسانههای داخلی و خارجی.
با این همه خوشخدمتیها، دیگر «ماموریت» بازرگان تمام بود، و او که تنها «محلل» یکشبهای بود برای به حکومت رساندن آخوندها؛ میباید دور ریخته میشد و دور ریخته شد.
«هاشمی رفسنجانی میگوید: «كلمهی لیبرالیسم به عنوان یك «ضد ارزش» مختص آقای پیمان [حبیب الله پایدار] است كه آن را به آقایان نهضت آزادی لقب داده بود و آقای دكتر [ید الله] سحابی هم حرف زشتی به ایشان میگفت كه فلان فلان شده این لقب را به ما داد.»
حبیب الله پیمان از جنبش مسلمانان مبارز بود كه نهضتیهای دولت مهندس مهدی بازرگان را «لیبرال» میخواند و هفته نامهی «امت» ارگان این جنبش، پر بود از «انذار» به حاكمیت لیبرالها: «ما بارها اعلام كردهایم كه اینها [لیبرالها/دولت موقت] مجبور به تكیه بر سرمایهداری وابسته، فئودالها و عناصر وابستهی ارتش هستند و خواهند بود... مشخصهی این خط [لیبرالیسم] طرفداری از «دموكراسی و آزادی عقیده و بحث آزاد» [کذا] است، ولی قدرت تصمیمگیری و اجرایی را برای خود میخواهند. لیبرالها همان اندازه كه قشری و جزمگرا نیستند، مكتبی هم نمیباشند و با نظام سرمایهداری هم مخالفتی ندارند.»
در رابطه با ضد امپریالیست بودن سید روح الله خمینی، مهدی بازرگان، نخست وزیر دولت موقت خمینی در روزنامهی میزان، ارگان نهضت آزادی در 6 بهمن ماه 1359 دو سال پس از به قدرت رساندن سید روح الله خمینی «ضد امپریالیست» نوشت: «روابط دولت امریكا با انقلاب و دولت موقت انقلاب اسلامی و جمهوریاسلامی ایران، تنها با روی كار آمدن دولت موقت شروع نمیشود. به موجب اطلاعات و مدارك و اسناد و شواهد، از ماهها قبل از پیروزی نهایی انقلاب، تماسهای متعددی میان اعضای شورای انقلاب در ایران با مقامات امریكایی برقرار و مذاكراتی در جریان بوده است. علاوه بر تماس و مذاكرات با مقامات امریكایی، ارتباط و گفت و گوهایی [هم] با سران ارتش و همچنین [دكتر شاهپور] بختیار [آخرین نخست وزیر محمد رضا شاه] وجود داشته است…»[ روزنامه ی میزان، 6 بهمن 1359]
«آن روزها حتی مسعود رجوى [پیرو راه طی شدهی مهدی بازرگان]... بازرگان را بورژوایى سازشكار میخواند و آنچه نقطهی اشتراك فكری خیمهی انقلابیون شد، نفی مشی لیبرالی بازرگان بود؛ حال اینكه لیبرالیسم، سازشكاری و آمریكایی بودن بازرگان، ترادفهای اعتدال، تعامل و رواداری در ادبیات سیاسی آن روزها بود، و انقلابیگری البته تفسیرهای بسیار داشت كه به قول بازرگان: «اگر مقصود از انقلاب، عمل كردن، زدن و ریختن و كشتن و پاشیدن و پا روی همهی اصول و قانون و مقررات گذاشتن باشد، البته دولت و شخص بنده انقلابی نیستیم. اما اگر بنا باشد كه نظم و اصول و سیستم و تغییر عمیق باشد، ما انقلابی بودیم و هستیم...اما اینكه میگویند دولت قاطع نیست، فكر كنید كسی را چاقویی دستش میدهند، اما تیغهی چاقو را به كس دیگری میدهند؛ دستش چاقویی است كه اصلا تیغه ندارد.»
«راه طی شده» کتابی است از مهدی بازرگان که از کتابهای آموزشی در سازمان مجاهدین بود، برای ساختن «کادر همه جانبه» یا ولی فقیه!
اما در مورد داستان چاقوی بیدسته؛ من خود این برنامه را از تلویزیون جمهوریاسلامی شنیدهام؛ حتی یادم هست که بازرگان شانهها را بالا میانداخت و «جوک» میگفت که مثلا: «مردی داشت غذا میخورد. گربهای هم آنجا سر سفرهاش بود. تا میآمد لقمهای بخورد، گربه میگفت «معو» آنگاه مرد تکهای از گوشت را برای گربه میانداخت. دوباره تا میآمد غذا بخورد، گربه میگفت «معو» و این تا جایی ادامه پیدا میکند که آقای خانه غذا را میگذارد جلو گربه و خودش مثل گربه کنار سفره مینشیند و میگوید: حالا من «معو»... او مسائل سیاسی را اینگونه میفهمید و اینگونه هم طرح میکرد. اما آخوندها آنچنان «معو»یی نشانش دادند که برق از سرخودش و دولتش پرید.
بازرگان پس از بازگشت از تحصیل در کشور فرانسه، به عنوان استادیار دانشکدهی فنی به کار گماشته شد. بعد هم شد رئیس دانشکدهی فنی دانشگاه تهران. در همین دوران بود که انجمن مهندسین اسلامی را راه انداخت.
یكی از كسانی كه صریح و پژوهشگرانه به بررسی نقطه نظرات «نهضت آزادی» و «مهدی بازرگان» پرداخته، یرواند آبراهامیان است در کتابی تحت عنوان «اسلام رادیكال»!
این کتاب متاسفانه به زبان انگلیسی است و من فقط بخش كوتاهی از ترجمهی آن را در دست دارم. این بخش كوتاه، تكهای است از بخش دوم كتاب كه با ترجمهی زینل نوروزی توسط نشر بولتن در لندن در تاریخ آبان ماه 1378 [اكتبر 1999] منتشر شده است. این بخش كه به «مجاهدین، علی شریعتی و نهضت آزادی» پرداخته، به نوعی بخش تكمیلی كتاب «ایران بین دو انقلاب» آبراهامیان است.
نویسنده كه در كتاب پیشینش بیشتر به روند كار حزب توده نظر داشته، با این كار جاافتادگیها و كمبودهای آن كتاب را جبران كرده است. با این كه حزب توده نقشی اساسی در به بنبست كشاندن حكومت مدرن پیشین ایران داشته، اما نقش اساسی را «نهضت مذهبی آزادی» منسوب به مهدی بازرگان و یدالله سحابی بازی كرده است.
این دو تن كه از اولین سری دانشجویان ایرانی بودند كه در زمان رضا شاه فقید برای تحصیلات عالیه به فرانسه اعزام شدند، درست برخلاف سمت و سوی وطندوستانه و ترقیخواهانهی دانشجویان اعزامی از سوی دولت ژاپن به اروپا [كه كشورشان را به مهد تمدن و دموكراسی و مدرنیته در شرق تبدیل كردند] كوششی اساسی برای به قهقرا بردن و نابود كردن دستاوردهای ناچیز جنبش مشروطه و دوران پهلوی كردهاند و سوگمندانه جانشینان ایشان هم، همچنان در این سیر قهقرایی همراه و همرزم با حاكمان اسلامی فعلی در ایران، به همان ماموریت ِ به اضمحلال كشاندن ایران ادامه میدهند. گرفتار شدن ایرانیان؛ برخلاف ملل دیگر خاورمیانه كه هفتاد و سه سال پیش از بهمن 57 به جدایی دین از حكومت و حكومت قانون عرفی و ملی، طی جدالی خونین پای فشردند، با چنین «روشنفكران» عقب افتادهای چندان هم دور از ذهن نیست.
نهضت آزادی ایران در سال 1340 تاسیس شد. بجز دو موسس اصلی آن [مهدی بازرگان و ید الله سحابی] سید محمود طالقانی نیز در نضج گرفتن این نهضت دست داشت. لطف الله میثمی در كتاب خاطراتش «از نهضت آزادی تا مجاهدین» مینویسد كه در این سالها جبههی ملی از چند طیف تشكیل شده بود؛ برخی هنوز ملی بودند؛ برخی خیلی مذهبی شده بودند و برخی نظیر بنیانگزاران نهضت آزادی، هم ملی بودند و هم مذهبی. یرواند آبراهامیان مینویسد كه نهضت آزادی طی بیانیهای در ماه مه 1961 اعلام موجودیت كرد.
بنیانگزاران این نهضت در همین بیانیهی اعلام موجودیتشان نوشتهاند: «ما مسلمان، مشروطهگرا و مصدقی هستیم.»
اما شوربختانه نهضتیها بر مسلمان بودنشان تاكیدی بسیار غلیظتر از مشروطهخواه بودنشان داشته و دارند؛ به این دلیل واضح كه پسوندهای ملیگرایی و مشروطهخواهی اساسا در تضادی اصولی با باور ایشان مبنی بر كشاندن دین به دایرهی حكومتی است. طرفه آن كه نهضتیها در همان بیانیهی اعلام موجودیتشان «جدایی دین از سیاست» را رد كردهاند؛ چون «اسلامِ شیعی را بخش جدایی ناپذیر فرهنگ ملت ایران میدانستهاند.»
زمینهی اصلی این نگرش البته از همان «دوران مشروطه» و مشروعه خواهی بخشی از روحانیت آن دوران تحت رهبری شیخ فضل الله نوری آغاز شد؛ اما این كه در تاریخ معاصر ایران، شعار همان مرتجع معروف آن دوران، از زبان تحصیلكردگان غرب و باصطلاح روشنفكران آن دوران مجددا طرح شود، بیشتر یك طنز گزندهی تاریخ است؛ آن هم زیر عنوان نامربوط «مشروطهگرایی»!
تاكید این دو تحصیل كردهی غرب بر عدم جدایی دین از حكومت در بیانیهی اعلام موجودیت «نهضت آزادی» و در همین راستا كشاندن ایران به نقطهای که هم اینك در آن قرار داریم، از آن نقاط كلیدی است كه میباید به آن بیشتر و بیشتر پرداخت. توجه داشته باشیم كه در سال 1340 دولت وقت ایران لایحهای را تحت عنوان «انجمنهای ولایتی و ایالتی» در 92 ماده و 17 تبصره به تصویب رساند كه از جمله مواد این لایحه، حذف قید سوگند به قرآن برای باورمندان به ادیان و مذاهب دیگر بود. اما مهمترین بخش این لایحه، حذف قید «ذكوریت» برای انتخاب شوندگان و انتخاب كنندگان بود كه به دشمنی و شورش آخوندها انجامید كه خود ایشان این بلوا را «جنبش دو ماههی روحانیت» نامیدند و البته «نهضت [باصطلاح] آزادی ایران» نه تنها به این بلوا اعتراضی نكرد؛ كه برای یافتن «رگههای ضد استبدادی» در این شورش آخوندی، كلی هم از وجودش مایه گذاشته است!
اینها «افشاگریها»ی لطف الله میثمی در كتابش «از نهضت آزادی تا مجاهدین» است، در تداوم همین دیدگاه و عملكرد است كه بلوای 15 خرداد رخ میدهد، جلال آل احمد و علی شریعتی ظهور میكنند، و هم زمان با اعدام آخرین بقایای جریان تروریستی «فدائیان اسلام» درست در همان سال 1344 دو سازمان تروریستی و مسلحانهی مجاهدین خلق و فدائیان خلق، یكی از بطن نهضت آزادی و دیگری از متن حزب توده اعلام موجودیت كرده، ترور و خشونت را در ایرانِ آن روز به بستر جامعه میكشانند.
کمدی این که با این كه نهضت آزادی به مبارزهی قانونی و مسالمتجویانه، در چارچوب قانون اساسی مشروطهی ایران ملتزم بود [با توجه به سکولار بودن نظام در دوران پادشاهی پهلوی اول و دوم] زمینه ساز تولد جریانی چون سازمان مجاهدین خلق شد كه همچون سیلی بنیان كن، نه تنها دستاوردهای دوران پیشین را نابود و مضمحل كرد، كه در نهایت، ترور و خشونت را در فرهنگ سیاسی ایران برای برونرفت از دام همان حكومتی تبدیل كرد كه خود در تولد و ایجادش نقشی اساسی داشت. آنانی كه میخواهند زمینههای ایجاد حكومت اسلامی را بهتر بشناسند، بد نیست به تاریخچه ی «نهضت مذهبی آزادی» هم نگاهی بیندازند!
مهدی بازرگان در مصاحبهی مطبوعاتی 4 بهمن 1357 با خبرنگاران داخلی و خارجی اعلام كرد كه: «الگوی ما برای حكومت اسلامی، دوران رسالت و رهبری سیاسی دهساله ی محمد در مدینه و دوران پنجساله ی امام علی در كوفه است.» همان الگوی حكومتی كه خود خمینی سالها و دههها رویایش را در سر پرورانده بود و در سال 1357 با خیانت روشنفكران ایرانی، جامعهی عمل پوشید؛ رویای بازگردادن كشور ایران به 1400 سال پیش و حذف و نفی تمامی دستآوردهای بشریت در تمام طول تاریخ و به قولی حكومت در عصر الاغ و شتر؛ حكومت دلخواه تاریك فكران روشنفكرنمای ما!
«دکتر هادی... گفت: «چه کسی این حرف را زده؛ بازرگان یک متدین واقعی بود. زمانی که خدا در دانشگاه نبود و لیبرالهای لائیک و کمونیستها، دانشگاه را در اختیار داشتند، او با ساختن مسجد دانشگاه تهران و ارایهی کتابهایش، دین را در دانشگاه احیا کرد و بار دیگر خدا را به دانشگاه آورد. او یک انقلابی با اخلاص و تیزبین بود و حتی نماز شبش ترک نمیشد.» [تجلیلی کم سابقه در سیمای اسلامی از سحابی و بازرگان؛ و در وبسایت تابناک، متعلق به پاسدار محسن رضایی]
مسجد دانشگاه تهران از 22 مهرماه سال 1345 به بهره بردارى رسيده است .
«با تبلیغات منفی که عدهای علیه «امام و نهضت ایشان» به راه انداخته بودند، انتخاب یک چهرهی «تحصیل کرده در خارج» با سوابق روشن انقلابی و «ملی» [کذا] چون مهندس بازرگان، بهترین گزینه بود و تبلیغات منفی علیه روحانیت را خنثی میکرد. امام با انتصاب بازرگان از یک سو بنا بر نظر خود، مانع درگیر شدن روحانیت با امور اجرایی شد و از سوی دیگر، این شبهه را که روحانیت انقلاب کرد، تا به قدرت برسد، خنثی نمود. با این وصف، میتوان گفت در آن مقطع، هیچ کس بهتر از بازرگان نبود.»[از نوشتهای را با عنوان «بازرگان، کلاه بزرگی که امام سر غرب گذاشت»]
یکی از دستاوردهای و دستپختهای مهدی بازرگان و جریان نهضت آزادی منتسب به او «آفرینش» یک جریان تروریستی اسلامی با کارنامهای درخشان در ترور و انفجار و خودکشی انتحاری است.
«سازمان مجاهدین چه به لحاظ سیاسی و چه ایدئولوژیك، مولود نهضت آزادی ایران است. اگرچه در این مسیر به تدریج دیدگاههای ایدئولوژیك و سیاسی سازمان با نهضت آزادی تغییر میكند، اما شواهد نشان میدهد كه نهضت آزادی تا چه میزان در ترغیب سازمان به استراتژی مسلحانه نقش داشته است. در واقع از زمانی كه مهدی بازرگان در دفاعیات خود در دادگاه رژیم [پیشین] به مسدود شدن هرگونه راه حل مسالمتآمیز با رژیم تأكید میکند، نطفههای حركت مسلحانه در درون نهضت آزادی شكل میگیرد.
«بازرگان در دفاعیات خود میگوید: «ما آخرین كسانی هستیم كه از راه قانون اساسی به مبارزهی سیاسی برخاستهایم. ما از رئیس دادگاه انتظار داریم این نكته را به بالاتریها بگویند!»[به نقل از کتاب «60 سال خدمت و مقاومت» از مهدی بازرگان]
«در شهریور سال 1344 و در زمانی كه مهندس بازرگان و تعدادی دیگر از سران نهضت آزادی در زندان هستند، خبر تأسیس سازمان توسط محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان سه تن از اعضای نهضت به زندان میرسد. بازرگان در این رابطه میگوید: «فكر مقاومت مسلحانه در برابر رژیم كودتا [منظور 28 مرداد 1332 است] از اواخر سال 1342 پس از سركوب آخرین مقاومتهای ملی و مذهبی [منظور بلوای خمینی برعلیه دادن حق رای به زنان و تقسیم اراضی است] و متلاشی شدن نیروهای اپوزیسیون و شكست نهضت ملی و از بین رفتن امكانات مبارزه از طریق قانونی شكل گرفت.»
«متعاقب آن بازرگان دربارهی تولد سازمان مجاهدین میگوید:
«سازمان چریكی مجاهدین خلق ایران به وسیلهی سه تن از اعضای نهضت آزادی ایران، محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان در شهریور سال 1344 پایهگذاری شد. در آن موقع ما پس از محاكمه و محكومیت در دادگاه نظامی در زندان بودیم و از خبر تأسیس سازمان مخفی مجاهدین خلق بوسیله رهبران آن آگاه شدیم.»
«...مهندس بازرگان در ادامه، ضمن اشاره به تولد سازمانهای چریكی در اوایل دهه ی 1344 به این نكته اشاره دارد كه تولد تقریباً همزمان و موازی سازمان چریكهای فدائی كه پیشتر در قالب هستههای كوچكی از چریكها شكل گرفت و سازمان مجاهدین، هر یك مولود دو طرز تفكر موازی احزاب ملی/مذهبی از جمله نهضت آزادی، و حزب توده بعنوان تنها تشكیلات ماركسیست/لنینیست در ایران بوده است.
[بازرگان میگوید]: «تشكیل سازمانهای چریكی كه مهمترین آنها سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان فدائیان خلق ایران بودند، از اوایل سال 1344 شروع شد. اغلب بنیانگذاران سازمان فدائیان خلق سابقهی عضویت یا همكاری با حزب توده را داشتند. ولی عناصر تشكیل دهندهی مجاهدین خلق ایران از اعضای رادیكال نهضت آزادی بودند.»
«بازرگان در كتاب «یادنامهی بیستمین سالگرد نهضت آزادی» ضمن بررسی تولد گرایشات سیاسی و مبارزاتی [کذا] پس از شهریور [مرداد] 1332 در سه جریان ملی و ماركسیستی و مذهبی، جریان تولد سازمان مجاهدین را مولود تحولات درونی نهضت آزادی تلقی و مینویسد:
«مجاهدین خلق نیز مولود همین جریان اسلامی هستند. اولین گروه مؤسس مجاهدین خلق، مجاهدین «شهید» و بزرگی چون حنیف نژادها و سعید محسنها و ناصر صادقها و رضائیها اعضای فعال نهضت آزادی ایران بودند.»
«بازرگان در ادامهی همین تحلیل و پس از بررسی اوضاع سیاسی ایران در اوایل دههی چهل و سركوب مردم در خرداد سال چهل و دو [منظور بلوای سال 42 است بر علیه حق انتخاب شدن و انتخاب کردن بانوان ایرانی] به ضرورت مبارزهی مسلحانه علیه شاه از موضع نهضت آزادی مینویسد: «فعالین نهضت آزادی در خارج از كشور پس از یك سلسله مطالعات و بررسیهای مقدماتی به این جمعبندی رسیدند كه برای درگیری نهائی با رژیم شاه و حامیان امپریالیست وی [کذا] تنها راه رهائی جنگ مسلحانه است و تهیهی امكانات و تداركات آنرا در دستور كار خود قرار دادند.»
«بازرگان در این بیانیه به این نكته اشاره میکند كه در آن زمان برخی از رهبران نهضت و حتی رهبری روحانیت با مشی مسلحانه مخالف بودند. در این رابطه مشخصاً به اسامی اشاره نمیکند؛ اما از آنجا كه در آن شرایط رهبری روحانیت مشخصا با اسم خمینی شناخته میشد، بنظر میرسد اشارهاش به خمینی باشد. بازرگان میگوید:
«علیرغم نظر برخی از رهبران نهضت و حتی رهبری روحانیت، از اواسط سال 43 بتدریج فعالیتها بنام نهضت آزادی ایران متوقف میشود و تدارك برای امر «جهاد مسلحانه» آغاز میشود. همین فعالیتها بود كه بالاخره به تأسیس سازمان مجاهدین خلق در سال 1344 و آغاز درگیریهای مسلحانه از اواخر سال 49 منجر شد.»[نهضت آزادی و تاریخچهی مجاهدین]
سازمان مجاهدین دلیل تاسیسش در سال 1344را اعدام نواب صفوی رهبر سازمان فدائیان اسلام و عامل و آمر ترور شادروان احمد کسروی، حسنعلی منصور، حاجعلی رزم آراء، هژیر نخست وزیر و دیگر دولتمردان ترور شده میداند و اعلام هم کرده است.
توجه داشته باشیم که این دریافت که سازمان مجاهدین خلق، خلف صدق و فرزند راستین «نهضت آزادی» مهدی بازرگان است، این «وظیفه» را برای بازرگان و هموندانش نظیر احمد صدر حاج سیدجوادی و دیگران «نهضت آزادی» ایجاب میکرد که به این جریان کمکهای مالی و لجستکی برسانند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|