دروغ چرا!؟ اين وهن و مصيبتها که سرتاسر ايران را از جنايت و جباريت آکنده؛ از ماست که بر ماست! تا اين معرفت را نداشته باشی نمیتوانی در انديشهی کاری و در جستوجوی راهی باشی برای رهائی ايران؛ تا آن آخرين نفس و آخرين کلام!
چه بايد گفت؟ وقتی دادرسی نيست؛ نه در زمين و نه در آسمان! مرگ و تشييع و تدفين سحابی ها، مصيبتی است پاره پاره از جنايت! جنايتی که اتفاق افتاد آن چنان موهن است که هرکلامی که بنويسی از وهن آن کاسته-ای! شرح اين وهن از قلم ساخته نيست. با فرياد بايد آن را نوشت اما در اينجا نيز راه بسته است؛ من بغض در گلو دارم.
پيش آمده، از سلامتی من دوستانی با نگرانی پرسيده-اند. جواب من بی تمهيدی از پيش اين بوده؛ چندتا کار هست تا نکنم نمی ميرم! گفته-اند آخرين کلام مهندس سحابی اين بوده؛ " دارم می ميرم اما نتوانستم کاری برای ايران بکنم!". هاله از پدر آموخته بود؛ " هميشه راهی هست". طنين اين نويد در ذهنش بود که در سوگ پدر نوشت؛ " نگران ايران اما اميدوار رفت".
دروغ چرا!؟ اين وهن و مصيبت ها که سرتاسر ايران را از جنايت و جباريت آکنده؛ از ماست که بر ماست! تا اين معرفت را نداشته باشی نمی توانی در انديشه کاری و در جستجوی راهی باشی برای رهائی ايران؛ تا آن آخرين نفس و آخرين کلام!
آقای رضا عليجانی در سوگ نوشته خود شرحی و نقلی از مهندس سحابی آورده:
او در ساليان آخر عمرش يک سره از ايران میگفت و نگران آينده آن بود. در مراسم بزرگداشت سالگرد درگذشت پدرش در حسينيه ارشاد وقتی سخنرانان مختلف از ديانت و تعبد و روزههای سالی دو ماه و نماز شبهای پدرش گفتند؛ نوبت که به او رسيد گفت همه اينها در رابطه پدرم با خدايش بود و امری خصوصی برای او؛ مهم اين است که اين نيايشها و تعبدها چه تاثيری در رابطه او با مردم میگذاشت. و در همانجا يکی از مهمترين نظرات ساليان و بلکه دهههای اخيرش را گفت.
او گفت من خودم فردی مذهبی هستم اما میگويم محور وحدت ايران نه میتواند مذهب باشد و نه زبان. چرا که ايرانيان مذاهب مختلف دارند و عقايد گوناگون و نيز به زبانهای مختلف سخن میگويند و تاکيد بر محور قرار دادن اينها خود به اختلاف و تفرقه دامن میزند. آنچه میتواند محور وحدت مردم باشد خود ايران است. رشد و اعتلا و سربلندی ايران.
تا هرزمان که اين عبرت مهندس سحابی درمتن و محور گفتار و کردار ما – از چپ، ميانه و راست – ننشسته و استوار نيست، رهائی ايران ناممکن است.
از سحابی ها دو عبرت ديگر نيز با ما خواهد بود؛ گام سپردن در راه رهائی ايران اولا" با واقعبينی و با گام های واقعيت و ثانيا" بيرون از خشونت و بدون کين خواهی و انتقام! نوشتن اين عبارات آسان است اما دريغا که جان های ما آکنده از نامهربانی است.
در تالم از درگذشت داريوش همايون سوگنامه-ای نوشته بودم که عنوانش بر گرفته-ای بود از شعر نيما ؛ "ناقوس! کی مرده؟ کی بجاست؟". در آن سوگنامه يادآوری کرده بودم هروقت بسيار اندوهگينم شعر می خوانم! در اندوه سحابی ها حافظ گشودم، اين غزل آمد:
گر چه از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده، خون می خورم و خاموشم.
من کی آزاد شوم از غم دل؟ چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم.
قصد جان است طمع در لب جانان کردن:
تو مرا بين که در اين کار به جان می کوشم!
برای خويشان و دوستداران عزت الله و هاله سحابی تسلی خاطر و برای روان و روح آنان که عطشان آزادی و عدالت برای ايران بود، زندگانی ابدی آرزو می کنم.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود
مگر در دوره پهلوی ایران محور نبود، مگر دین و مذهب و خورد و خوراک و پوشاک و و و امری خصوصی نبود، مگر نهاد دین/ایدئولوژی ها و نهاد حکومت با وجود آن قانون اساسی ناقص مشروطه جدا نبودند، مگر اقتصاد کشور توسعه های چشمگیر نیافته بود (که هم به گسترش دمکراسی کمک کرد بخصوص در مورد نیمی از جامعه که زن بودند و هم پیش زمینه ی هر دمکراسی موفق در وحله اول شکوفایی اقتصادی است، مگر ایران و اقتصاد و توسعه ایران در همه زمینه ها مدلی برای همه جهان سوم نشده بود، مگر بواسطه شاه اوپک به غولی در قبال ۷ خواهران نفتی قد علم نکرده بود که نتیجه اش چیزی بجز استقلال کامل ایران و ابرقدرت شدن ایران نمی شد و مگر این همان چیزی نبود که مصدق و پیروانش ارزویش را داشتند و و و. چرا وقتی همه این مواهب بود و ایران محور بود ملی مذهبیونی مثل سحابی ها و بنی صدرها و جبهه ملی ها قدر محوریت ایران را در سیاست های نظام پهلوی ندیدند و پایشان را در یک کفش کردند که ؛شاه باید برود چون کودتاچی و دیکتاتور و دزد و جلاد است و ۱۵۰ هزار زندانی سیاسی دارد و در انبارها گونی گونی ناخن های کشیده از زندانیان سیاسی دارد....؛. انقدر کم استعداد و خود شیفته و مذهبی بودند که نمی فهمیدند که محور همه چیز باید ایران باشد که به یمن پهلویها و همه صدها کارگزاران زمان آنها بمدت ۵۷ سال بود. انقدر بی استعداد و از دنیای سیاست و اقتصاد و بازیهای سیاسی جهانی بی خبر بودند که با این نادانی های خود با دستان نابکار خودشان ایران را بر سر همه ما ۳۳ سالست که خراب کرده اند و تازه دوزاریشان افتاده است که ایران باید محور باشد و دین و مذهب امری خصوصی است. همه اینها یک عذر خواهی بزرگ به ملت ایران بخصوص به زنان ما بدهکارند. اما در این ۳۳ سال نه تنها عذرخواهی نکرده اند بلکه هنوز مثل بنی صدر با دروغ و دغل درباره نظام پهلوی در پی مغزشویی نسلهای کنونی ایران برآمده اند. ایران در دوران پهلوی ها محور بود و با وجود آن قانون اساسی ناقص مشروطه نهاد دین و نهاد حکومت از هم جدا بودند. تازه رفوزه های سال ۵۷ فهمیده اند که ایران باید محور باشد و نه دین و مذهب!
پاینده ایران و ملت ایران
June 09, 2011 03:51:12 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر آقای جمشید طاهری پور.
گفتگوی جنابعالی با آقای سعید قائم مقامی در برنامه زنده پرژین رادیو را با دقت گوش دادم.
پیش از شنیدن این برنامه از رادیو، هیچگونه شناختی جز خواندن مقاله شما زیر عنوان«درسوگ سحابی ها» در باره جنابعالی نداشتم اما با شنیدن اندکی در باره شما از زبان شخص جنابعالی بسیار خرسند شدم که در باره نظریه زنده یادآقای دکتر داریوش همایون زیر عنوان«توافق برسر اصول نه باکسان» و سخنان مرحوم عزت اله سحابی در باره قرار دادن« محوریت ایران» بین اقوام ایرانی برای حفظ ایران را خواندم بسیار امیدوار شدم، حال پرسش اینجاست که چگونه می توان خیزش ملی ایران چه در درون وچه در برون میهن را، از چنگ سودجویان وفرصت طلبان رهانید و در جهت آزادی ودمکراسی برای ایران رهنمود؟سپاسگزارم.کاوه.
زنده وپاینده باد ایران.
June 08, 2011 06:08:57 PM
---------------------------
|