سی و چهار سال از مرگ شریعتی می گذرد. قطعا او یکی مناقشه برانگیزترین افراد در جریان روشنفکری ایران به ویژه پس از استقرار جمهوری اسلامی است. بسیاری از روشنفکران مذهبی سعی کردند از آرا و افکار شریعتی تجلیل کنند و از او یک اسطوره مذهبی/سیاسی بسازند و با عناوین دهن پرکن مانند «معلم شهید» یا «بیدارگر نسل ها» از نقد همه جانبه اندیشه های او جلوگیری کنند.
تفکر شریعتی یکی از ویرانگرترین تفکرات در روشنفکری ایران به شمار می رود و دارای انحرافات مهلک برای رشد اندیشه سیاسی در ایران بود. شریعتی با ساختن یک تصویر دروغین، جعلی و در عین حال جذاب از اسلام و مذهب شیعه خسارت های عمده ای به جریانات فکری در ایران وارد ساخت و بخش زیادی از هم نسلان خود را به انحراف و تباهی فکری کشاند و نسل های بعدی را نیز اسیر حکومت مذهبی نمود.
شریعتی به دروغ، یکی از اهداف اسلام را آزادی معرفی می کرد در حالی که نه اسلام و اساسا نه هیچ دین دیگری، بر خلاف ادعاهایشان، هیچگاه پایه گذار آزادی و عدالت نبوده است. شریعتی با برداشت ایدئولوژیک و سطحی از تاریخ اسلام سعی داشت از شخصیت های مذهبی صدر اسلام مانند ابوذر و سلمان افرادی مافوق بشر و کامل و رهایی بخش ارائه دهد. او با نادیده گرفتن واقعیت های تاریخ اسلام، شامل جنگ ها، کشتارها و تناقض های متن قرآن، دین اسلام را پاسخگوی «تمام» نیازهای بشر امروز معرفی می کرد. او این تبلیغات دروغین را با ایجاد حس هیجان و شور در نسل جوان زمان خودش انجام می داد و تلاش داشت تا نسل خود را نیز از عقلانیت، خردورزی و نگاه انتقادی به مذهب دور سازد و به جای آموزش و ترویج «خرد»، آنان را «احساساتی» بار بیاورد.
شریعتی «تنها» راه درمان دردهای جامعه ایران و حتا کل بشریت را در اسلام و راه علی جستجو می کرد در حالی که مذهب نه تنها هیچگاه چاره دردها نبوده بلکه تجربه حکومت های مذهبی در طول تاریخ نشان داده استفاده از مذهب برای درمان دردهای سیاسی و اجتماعی تا چه اندازه خطرناک و اشتباه بوده است.
شریعتی یکی از دشمنان سرسخت اسلام سنتی بود و همزمان سکولاریسم را نیز نفی می کرد و درست در همین نکته است که شریعتی دقیقا در خط خمینی و طرفداران اسلام سیاسی قرار می گیرد. شریعتی بی اعتنا به دستاوردهای مثبت مدرنیته، دمکراسی را «کثیف ترین فریب» معرفی می کرد و به حقوق ذاتی بشر اعتقادی نداشت.
در اسلام شریعتی دین نه امری برای رشد معنویت و اخلاق بلکه یک ایدئولوژی برای اداره جامعه است، در حالی که بعید است ندانسته باشد که آموزه ها و متون مذهبی سرشار از تناقض، اشتباه و بی عدالتی است. با این همه شریعتی جز مذهب راه حل دیگری ارائه نداد.
از نظر شریعتی، مکتب اسلام یک مکتب رهایی بخش است که «تمام تضادها» را حل می کند و «همه» پاسخ های بشر در آن وجود دارد. این نظر نه تنها دارای اشکال ساختاری است بلکه در عمل نیز تجربه قرون وسطا یا جمهوری اسلامی نشان داد حضور مذهب در حکومت، آموزش و قانونگذاری نه تنها رهایی بخش نیست بلکه مهمترین دلیل خفقان و استبداد نیز هست.
خط فکری شریعتی، پیش مدرن و تجددستیز بود. وی نیز اعتقاد داشت باید مسلمانان به صدر اسلام باز گردند تا تمام عقب ماندگی های موجود در جوامع آنان از میان برود.
شریعتی مدعی بود مفاهیم فرامذهبی مانند عدالت، آزادی، نفی استبداد، حاکمیت ملی، و قانون در متن قرآن و آموزه های اسلام وجود دارد. در واقع شریعتی انتظارات و تصور آرمانی خودش را از مذهب به شکل ایدئولوژیک به اسلام نسبت می داد در حالی که در بهترین حالت مذاهب می توانند حامی اخلاق و پیام آور معنویات در حوزه خصوصی برای هر فرد باشند. اما از نظر شریعتی باید از اسلام یک ایدئولوژی و از شیعه یک حزب سیاسی ساخته شود تا این ایدئولوژی و حزب اداره جامعه و هدایت مردم را به عهده گیرد.
شریعتی تلاش داشت تا از اسلام دروغین و خودساخته اش یک برنامه «جامع»، «کامل»، «حل کننده همه مشکلات» و «تامین کننده آزادی و رفاه مادی» ارائه دهد. این اندیشه های مغشوش و آشفته یکی از مهمترین زمینه های ظهور پدیده خمینی و قدرت گیری اسلام سیاسی در ایران گردید.
از نظر شریعتی هرکس با پیامبر اسلام و علی موافق نباشد در «جبهه باطل» قرار دارد. این اندیشه کاملا منطبق بر نظرات اسلام گرایان افراطی است که انتقاد را محاربه و مخالفان را در جبهه باطل قرار می دهند.
در حالی اکثر نظریه پردازان علوم سیاسی مهم ترین وظیفه حکومت را «ایجاد امنیت و رعایت آزادی» و «تامین رفاه عمومی» می دانند، از نظر شریعتی حکومت یک امر مقدس، فوق بشری، هدایت گر و ارشاد کننده است. تصور شریعتی از حکومت، یک پدیده همه کاره است زیرا او اعتقاد دارد حکومت باید وظیفه «تربیت»، «پیشوایی» و«هدایت» جامعه را هم داشته باشد. چنین تفکری نزد شریعتی بازگو کننده اوج انحطاط فکری در جریان روشنفکری ایران در دو دهه 40 و 50 است.
از نظر شریعتی حقوق بشر یک فریب است و ماهیت امپریالیستی دارد. از نظر او وجود یک «رهبر» برای مردم لازم است زیرا باعث می شود مردم نه به میل و اراده خود که بر طبق ایدئولوژی حاکم عمل کنند. این نیز نشان می دهد شریعتی از نظر تئوریک تا چه حد به تفکر ایجاد یک جامعه تکصدایی و استبدادیِ مذهبی یاری رسانده است.
شریعتی روحانیون طرفدار اسلام سیاسی را ستایش می کرد و از فقها می خواست در امر سیاسی دخالت کنند، در حالی که خطر سوء استفاده فقیهان از مذهب را نادیده می گرفت.
شریعتی یک تجددستیزِ متوهم بود که احکام فقهی را «کهنه نشدنی» و «ابدی» می دانست این در حالی است که حقوق انسان هرگز در قوانین مبتنی بر شریعت و فقه رعایت نمی شود و فقه هرگز پاسخگوی نیازهای انسان مدرن نخواهد بود.
شریعتی یکی از بزرگترین انحراف ها در سپهر اندیشه معاصر ایران بود که به زمینه های فکری تاسیس یک حکومت مذهبی مانند جمهوری اسلامی را یاری فراوان رساند. او با مطرح ساختن تئوری «امت و امامت» تمام زمینه های ظهور نظریه ولایت فقیه را آماده ساخت و خسارت های عمده ای به منافع بلند مدت ایران زد.
به نظر می رسد با تاسیس حکومت اسلامی و عملکرد سی و دو ساله نهاد ولایت فقیه، منسوخ بودن نظرات علی شریعتی بیش از پیش مشخص شده، روشن شده باشد که اسلام دروغین شریعتی تنها یک سراب خطرناک و مهلک بوده است. هم چنان که ثابت گردید پدیده «انسان کامل» شریعتی (با شباهت کامل به «انسان والا»ی مارکسیست- لنینیست ها و «اَبَرانسان» نازی ها) وجود خارجی ندارد و حاکم اسلامی یک مستبد تمام عیار است.
نقد مستمر اندیشه های خطرناک و نظرات التقاطی و مغشوش شریعتی در حال حاضر نیز بسیار ضروری است زیرا هنوز آبشخور فکری بسیاری از اصلاح طلبان است.
اندیشه شریعتی نه فقط درمانی برای دردهای جامعه ایران نشد بلکه مشکلات و دردهای جدیدی را به آن افزود.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|