حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
لطفا دائی جان ناپلئون نشوید

June 13, 2011

دوشنبه 23 خرداد 2570 = June 13, 2011

ابراهیم نبوی ابراهیم نبوی
 

یک

دائی جان ناپلئون پزشکزاد، یک داستان کاملا ایرانی است. بسیاری از ایرانی ها، بالقوه دائی جان ناپلئون هستند.

خیلی ها نیاز به محیط نسبتا مناسبی دارند تا رشد کنند و دائی جان ناپلئون بشوند. این یک سندروم خاص است. دائی جان ناپلئون ها معتقدند در دنیا یک گروه همه چیز را اداره می کنند. این گروه که محل شان معلوم نیست، حکومت ها را ساقط می کنند، اقتصاد دنیا دست شان است و همه دانشگاههای جهان را اداره می کنند. آنها کمونیسم را ایجاد کردند، بعد خودشان آن را از بین بردند. آنها در گوادالوپ علیه شاه نقشه چیدند، بعد انفجار هفت تیر را انجام دادند، بعد یواشکی خمینی را کشتند، بعد هاشمی را سرکار آوردند، بعد خاتمی را رئیس جمهور کردند و وقتی حوصله شان سر رفت او را برداشتند. آن گروه نامعلوم که هیچ کس نمی داند کجا هستند، از طریق همه دولت ها همه چیز را اداره می کنند. ما کاره ای نیستیم، انگلیسی ها نقشه می کشند که ما چه بکنیم، و ما هر کاری آنها بگویند می کنیم. یکی از دوستان من معتقد است " حسین اوباما" دست نشانده جمهوری اسلامی است. یکی دیگر که خودش سالها تلاش کرد تا حکومت سابق از بین برود، و تا چند سال بعد از انقلاب از حکومت حمایت می کرد، معتقد است که شاه چون می خواست از همه جهان بهتر بشود، آنها او را برداشتند. یکی دیگر معتقد است یهودیان و بهائیان و خانواده روتچایلد هر سال نقشه تغییرات جهان را می نویسند و ما بدون آنکه متوجه باشیم، همان را اجرا می کنیم. یک دوست دیگر من معتقد است که مهم ترین عامل تعیین کننده در سرنوشت ایران " شهره آغداشلو، گوگوش و شکیلا" است که آنها زیر نظر آنها و هاشمی و بهائیان و احمدی نژاد و خاتمی که همه شان بهایی هستند، و در حقیقت توسط یهودیان کنترل می شوند، سرنوشت ایران را می نویسند. این دوست من واقعا معتقد است که بخاطر افشاگری های او، مثلا آقای ناصر فلان، آمریکا به عراق حمله کرد و اتحاد اروپا و آمریکا برای این بود که نگذارند، ناصر فلان صدایش به جهانیان برسد. تقریبا بخش اعظم ما ایرانیان، و بسیاری از مردم آمریکا، بخصوص چپ های کلاسیک آمریکایی در پس ذهن شان یک دائی جان ناپلئون خفته وجود دارد. یک دوست طناز من معتقد است برادران لاریجانی که یکی شان موبور است و دیگری شبیه یهودی هاست، با همدستی هاشمی رفسنجانی نماینده انگلیس در سیاست ایران هستند. این دوست طناز و بی سواد من انگلیس را عامل همه مشکلات جهان و هاشمی را عامل همه مشکلات ایران می داند. دائی جان ناپلئونیسم گاهی اوقات با مهاجرت شکوفا می شود، گاهی در تنهایی رشد می کند، گاهی زمانی که فرد به قدرت می رسد عود می کند، و گاهی در زمان استفاده از سیاستهای پوپولیستی افراد ناپلئون می شوند و بعضی اوقات با پیر شدن سندروم ناپلئون از حالت پنهان به حالت بدخیم و آشکار درمی آید. معمولا علت دائی جان ناپلئون شدن این است؛ ما نمی دانیم وقایع چگونه رخ می دهد، و حوصله یافتن علل مختلف را نداریم، به همین دلیل یک علت مهم برای همه چیز پیدا می کنیم. بسیاری از ایرانیان امروز انگلیسی ها را عامل همه مشکلات جهان و هاشمی رفسنجانی را تعیین کننده همه مسائل سیاسی داخل ایران می دانند.

دو

تقریبا اکثر آدم هایی که مجری تلویزیون های لس آنجلسی هستند و درباره سیاست حرف می زنند، حتی اگر دائی جان ناپلئونیسم در وجودشان نباشد، بعد از مدتی که با مخاطبان این نوع تلویزیون ها سروکله زدند، تبدیل به دائی جان می شوند. معمولا هر دائی جان ناپلئونی نیازمند به یک مش قاسم است. کسی که حضورش را در جنگ ممسنی و جدال خونینش با خدادادخان تائید کند و کم کم این باور را در او ایجاد کند که نه تنها سروان بوده، بلکه سرهنگ بوده و شاید هم ژنرال بوده. ما می شویم مش قاسم و آن دائی جان ناپلئون بتدریج همه آن باورهایی را که جرات نمی کرد بگوید می گوید. کسانی که به مجری های لس آنجلسی تلفن می زنند، کسانی که هاله نور احمدی نژاد را می بینند، کسانی که ذکر " یاعلی" رهبر را در هنگام تولد می گویند، مش قاسم هایی هستند که دائی جان را به سوی ناپلئون شدن می رانند.

سه

هخا را یادتان هست؟ هفت سال قبل یک آدم ساده لوح که مدتی است از صحنه روزگار محو شده است، در یک دوره شش ماهه تبدیل به رهبر مخالفان ایرانی شد. او مثل خیلی از غربت کشیده هایی که در تنهایی با توهمات شان ور می روند، شاید یک آدم معمولی بود. یک فرش فروش که در کنار فروش فرش ایرانی یک شبکه تلویزیونی احمقانه داشت، در یک مراسم ناهار او را کشف کرد و از او خواست هر چه می خواهد جلوی دوربین بگوید. شاید هخا واقعا نمی خواست تا این حد پیش برود، ولی مردم ایران دست به دست هم دادند، بعضی محض تفریح و بعضی بخاطر اینکه به یک ناپلئون برای شکست حکومت نیاز داشتند، و بعضی بخاطر اینکه خودشان هم مثل هخا فکر می کردند، آن بیچاره را تبدیل به " فرشته نجات" کردند. او یواش یواش پذیرفت که رهبر مردم است، پذیرفت که عده ای در ایران در حال انقلاب برای او هستند، پذیرفت و گفت که می خواهد با پنجاه هواپیما به ایران برود و در میدان آزادی برقصد. مخاطبان هخا پذیرفتند که او هشت نه زبان مختلف جهان را بلد است، در حالی که آن بیچاره فارسی را هم بزحمت حرف می زد. مردم به او باوراندند که اعتباری عظیم در جهان دارد. شریف ترین و پاک ترین و زیباترین موجود ایرانی است. در میان پاسداران و نظامیان حامیانی دارد و طرفدار همه چیزهای خوب است. من نمی دانم ما چه نقشی در تبدیل آیت الله خمینی به یک غول بزرگ داشتیم که تا سه ماه قبل از اینکه قدش به دویست متر برسد، یک انسان عادی یک متر و هشتاد سانتی بود. اما می دانم و دیدم که هخا چگونه تبدیل به یک اسطوره شد و یک روز غیب شد. رفت که رفت. مثل بادکنکی که می ترکد و تبدیل به یک تکه لاستیک می شود و زیر دست و پا گم می شود.

چهار

یک بخش از گفته های هخا را عینا بخوانید: " من گاردین ها رو می شناسم، همه گاردین ها هخا هستند، گاردین ها همه شون هخامنش هستند، البته جز چهار پنج تاشون که اونها دزد دریایی هستند و من که اون ها را دیدم دزد دریایی بودند... اون ها چند تا رگ بد دارند.... آمریکایی ها سرباز و ارتش گاردین ها هستند، مثلا آمریکا لشگرکشی می کنه به هائیتی و هائیتی رو آزاد می کنه، ولی خودشون نمی دونن برای چی حمله کردن، چون گاردین ها به اونها نمی گن. چون اونها چهار سال می آن و می رن... هفته پیش گاردین ها به پرزیدنت لایبریا تلفن زدن و بهش گفتن بره، اونم رفت... هیچ کس نمی دونه برنامه گاردین ها چی هست، چون برنامه اون ها زیر 25 سال نیست. من در جوانی ام با گاردین ها کار می کردم... گاردین ها کسی را به عنوان کارمند استخدام نمی کنند، می گردند در دنیا آدم های مخصوص را سلکت می کنند... مثلا آقای بیل گیتس... اینها مدتی دنبالش بودند، اون چون متوجه نبود قبول نمی کرد، تا اینکه براش اتفاقاتی افتاد... یک بار دعوتش کردند به یک مهمانی در بلژیک، به محض اینکه می خواست وارد مهمانی بشود یک کیک خامه ای را زدند توی صورتش و بعد به او گفتند که این کیک خامه ای می توانست چیز دیگری باشد، چی کار کرد؟ بعد از چهار پنج سال قبول کرد و 72 بیلیون چک نوشت برای کمک به آفریقایی ها... گاردین ها کارمند ندارند... از بچگی آدم های موفق را پیدا می کنند و دنبال می کنند..... من شخصا با گاردین ها سر جریان 1979 که اونها می خواستند شاهنشاهی ایران را از بین ببرند موافقت نداشتم... برخورد گاردین ها با هر کسی بستگی دارد به این که مامور اجرا چطور باشد.... مثلا بچه اوناسیس را دزدیدند، غش کرد و مرد. بچه راکفلر را دزدیدند، غش کرد و مرد. شاهزاده ما را هم دزدیدند که کسی خبرش را ندارد... اما بچه مارگارت تاچر را جلوی دوربین دزدیدند ولی مارگارت تاچر کارش را انجام داد و برگشت و بچه اش را ول کردند. مثلا در زمان ریگان... مامورین اجرایی گاردین ها طوری تیر می زنند که آدم ها نمی میرند... بستگی به مامور اجرایی دارد،... مثلا در سال های 1990 پنجاه نفر را در اروپا پیدا می کنید که با کیک زدند توی صورت شان... "

پنج

دائی جان ناپلئون ها فراوانند. آنها شش روز زندان رفته اند. کم کم می گویند که مدتی زندانی بوده اند، بعد مش قاسم ها به یادشان می آورند که در شش ماهی که زندانی بود، بارها شکنجه شد. یادش می آید که با تعداد زیادی از رهبران سیاسی دوست است. کم کم به یاد می آورد که یک بار توسط فراماسونهای انگلیسی تهدید شده است. بعد یک تاجر دیوانه پیدا می شود که از او می خواهد مردم را نجات بدهد. بعد پارانویای او عود می کند. گاهی اوقات حتی ممکن است برای رسیدن به هدفش کشته شود. اما هر چه باشد او یک دائی جان ناپلئون است و خیلی اوقات ما هستیم که با ایفای نقش مش قاسم او را تا مرز مالیخولیای مطلق پیش می بریم.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

کاوه یزدانی

هر کس بکاری مشغوله، سید اولاد پیغمبر دین مبین اسلام، جناب طنز گو ( مذخرف پرداز ) هم به ابزار دائی جان ناپلئونی روی آورده تا چند صباحی را هم اینگونه روزگار بگذرونه. متاسفم برای جناب نبوی که به یک ابزار قدیمی و بسیار زنگ زده و از بیخ وبن پوسیده دست انداخته.
نمی دانم باید تاریخ سراسر غم انگیز ایران را باور کنم و چند بار اشغال ایران توسط روس وانگلیس یا حرف های ابراهیم نبوی را و یا سیصد سال دخالت انگلیس در سرنوشت ایران را باور کنم یا اینکه سخنان گهربار ابراهیم نبوی را؟ اگر فرصتی در اینده ازاد ایران دست دهد باید واژه سید را از پیشوند نام این حضرات حذف کنیم یا اینکه واژه اقا یا خانم برای همه ایرانیان در شناسنامه ثبت شود. چگونه است که در قرن بیست ویکم هنوز این حضرات را باید سرور واقای خود بنامیم و سراسر در بندگی این جماعت باشیم؟ تا اون روزها ناچاریم این مزاهیمین ارامش ملت را تحمل کنیم.
پیروز باد خیزش ملی
زنده وپاینده باد ایران.

June 22, 2011 11:43:31 PM
---------------------------

حق

با درود
نظر زیر را برای خبرنت هم فرستادم و منتشر کردند. در اینجا هم می گذارم به امید اینکه آقای نبوی بخواند و پاسخی بدهد.

سینما رکس آبادان توطئه نبود؟ واقعه 11 سپتامبر چی؟ توطئه چیست؟
داستان دایی جان ناپلئون نباید برای ارعاب و خفه کردن مردم مورد سوء استفاده قرار گیرد.

مزخرفگویی یا طنز، آقای نبوی! چندی پیش در این سامانه مقاله ای چاپ شد درباره مزخرف گویی و چرت و پرت گویی. مقاله دیگری هم چاپ شده بود درباره پوپولیسم که هم شاه و هم مصدق را پوپولیست معرفی کرد. حالا این "طنز" آقای نبوی مرا بیاد آن مقالات انداخته است و این پرسش که تفاوت بین این مقاله ؛طنز؛ ایشان و مزخرفگویی چیست. آقای نبوی دروغها را عمدا قاطی راست ها کرده تا راست ها را بی ارزش کند و ضربه بزند. یکی از راست ها کنفرانس گوادلوپ است که قاطی مشتی اراجیفی کرده است که به اعتراف خودش از دهان دوستانش که طبق این مقاله اش کم هم نیستند درمی آید. آقای نبوی باید رسما اعلام کنند که ویکی پدیا هم یکی از دایی جان ناپلئون هاست چون در این دانشنامه درباره کنفرانس گوادالوپ می نویسد:

کنفرانس گوادلوپاز ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
پرش به: ناوبری, جستجو
کنفرانس گوادلوپ جلسه‌ای بود که در ژانویه ۱۹۷۹/دی ۱۳۵۷ میان رؤسای دولت ۴ قدرت مهم بلوک غرب در جزیره گوادلوپ برگزار شد و موضوع اصلی آن بررسی وضعیت بحرانی ایران در آن دوران -آخرین روزهای پیش از انقلاب ۵۷- به شمار می‌رفت.

این جلسه به میزبانی والری ژیسکار دستن رئیس‌جمهور فرانسه در جزیره گوادلوپ از سرزمین‌های ماوراء بحار فرانسه در دریای کارائیب با شرکت جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، جیمز کالاهان نخست‌وزیر بریتانیا، هلموت اشمیت صدراعظم جمهوری فدرال آلمان و خود ژیسکار دستن برگزار شد. در این جلسه در مورد قریب‌الوقوع بودن سرنگونی محمدرضا پهلوی شاه ایران توافق حاصل شد اما در مورد نتایج و مذاکرات دیگر این نشست روایت‌های متفاوت و متناقضی مطرح شده‌است.

به گفتهٔ منوچهر گنجی در این جلسه ژیسکار دستن این نظریه را مطرح کرده بود که «بهتر است شاه هر چه سریعتر ایران را ترک کند» و جیمی کارتر بعدها در خاطراتش نوشته بود که او در آن جلسه حمایت بسیار کمی از شاه از رؤسای ۳ دولت دیگر مشاهده کرده و همگی آن‌ها متفق‌القول بوده‌اند که شاه باید در سریعترین زمان ممکن از ایران خارج شود. ویلیام شوکراس سفیر وقت آمریکا در ایران هم از خاطرات روزالین کارتر نقل می‌کند که اشمیت و کالاهان در این جلسه بر موقعیت بسیار ضعیف شاه تأکید داشته‌اند.[۱]

اما ژیسکار دستن در مصاحبه با روزنامه توس در سال ۱۳۷۷ گفته‌ بود که «تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمهٔ حکومت شاه را به صدا درآورد نمایندهٔ آمریکا بود و معتقد بود وقت تغییر رژیم ایران است به‌طوری‌که همهٔ ما متحیر و متعجب شدیم. چون تا آن‌جا که ما مطلع بودیم آمریکا پشتیبان حکومت وقت ایران بود...» به گفتهٔ او جیمی کارتر در این جلسه اصرار داشت که هیچ امیدی به بقای حکومت شاه نیست و او از این حکومت حمایت نخواهد کرد و احتمال برقراری یک حکومت نظامی را می‌داد و نخست‌وزیر انگلیس نیز با کارتر در مورد لزوم خروج شاه از ایران هم‌عقیده بود ولی او و هلموت اشمیت به یک تحول صلح‌آمیز امید داشته و از نظریه آمریکائی‌ها غافلگیر شده بودند.[۲]

آقای نبوی محترم، آیا شما ادعا می کنید که ویکی پدیا هم به مرض دایی جان ناپلئون گرفتار آمده است یا اینکه با بزرگواری حرفتان را درباره کنفرانس گوادالوپ پس می گیرید؟ یادتان رفته که در معرفی خمینی و همدستانش چه تدارکی غرب برای آنها دید چه در بی بی سی فارسی و چه روزنامه نگارانی که به مقرش در فرانسه فرستادند و چه جای گرم و نرمی که زیر درخت سیب در فرانسه برایش تدارک دیدند!

واقعا قبیح است که دروغ و راست را همردیف قرار دادن و به ریش هر دو خندیدن. بخصوص که امروز خمینی شهرها را شاهدیم که رژیم کهریزکی تجاوز جنسی فله ای را پیشه خود کرده است و کک هیچکس هم نمی گزد بویژه همان کشورهایی که در کنفرانس گوادالوپ گفتند که شاه باید برود و با توسل به دروغهایی مثل 100 هزار زندانی سیاسی و گونی گونی ناخن های کشیده شده در زندانهایش از زندانیان سیاسی و گورهایی مثل خاوران که همگی دروغ از آب درآمدند. دروغهایی که برای مردمفریبی و ایجاد نفرت از شخص شاه در راستای سیاست و تصمیم "شاه باید برود" تنظیم شده بود و به اجرا گذاشته شده بود. چرا از آنموقع تا حالا همان کشورهای شرکت کننده در کنفرانس گوادالوپ که شاه را با استفاده ابزاری از ملت ایران بیرون کردند در مورد نقض فاحش حقوق بشر در ایران بوسیله رژیم کهریزکی اشغالگر ایران که شاهکار اخیرش تجاوز جنسی فله ای در خمینی شهر بود خفقان گرفته اند و نمی گویند که این رژیم باید برود چون ملت ایران می گوید که باید برود؟ چرا می گویند مبارک و بن علی باید بروند ولی نمی گوید سید علی گدا موسوم به گشاد علی و کهریزکی باید برود؟ چطور در دوره شاه نقض حقوق بشر کافی بود که او باید می رفت ولی امروز که ایران در صدر جدول نقض فاحش حقوق بشر قرار دارد کافی نیست که همان عاشقان دروغین حقوق بشر بگویند که این جانی منحرف جنسی که یکی از قطورترین پرونده های ضد حقوق بشری را دارد باید برود؟ آنزمان با دروغهایی که به شاه بستند و ما باور کردیم او را بردند ولی امروز اینهمه راست در مورد نقض فاحش حقوق بشر در ایران بوسیله این رزیم کهریزکی را نادیده می گیرند و تا زمانیکه این رزیم باج دهد نخواهند گفت این رژیم باید برود و با آن معامله و مذاکره خواهند کرد و هتل صدای امریکا وابسته به وزارت خارجه امریکا و هتل بی بی سی فارسی وابسته به دولت انگلیس را در اختیار "اصلاح طلبان" رژیم کهریزکی اصلاح ناپذیر قرار می دهند تا از جناح خامنه ای چپ و راست امتیاز بگیرند و هیچ هم برایشان مهم نیست که ما ملت ایران هی بگوییم اینها را نمی خواهیم و جمهوری ایرانی می خواهیم. با اینها معامله نکنید و با ما مردم معامله کنید. تریبون ها را بدست شیادانی که خود را با اجازه شما اصلاح طلب قالب کرده اند ندهید. به دست ما بدهید تا مردم را بسیج کنیم و شما هم دور و بر این رزیم را خالی کنید همانطور که دور و بر شاه را خالی کردید تا ما انقلاب اسلامی شما را بکنیم و خود را به این روز سیاه بیاندازیم.

آقای نبوی، سلسله پهلوی را هم ردیف این رژیم کهریزکی قرار دادن از جانب هر کس و ناکسی باشد هم یکی از بزرگترین دروغهای تاریخ معاصر ایران است و هم یک جنایت است در حق هم آنها و هم ملت ایران. این در ردیف یک بی وجدانی و بی انصافی تمام و کمال است.

در مورد شبکه های ماهواره ای لوس آنجلسی هم آقای نبوی درافشانی هایی کرده اند که واقعا قباحت دارد. تلویزیون پارس و رادیو صدای ایران که سالهاست مبارزه ای فرهنگی با بی فرهنگی رژیم کهریزکی اشغالگر ایران کرده اند را عمدا قاطی می کنند با رسانه هایی که بوسیله رژیم حمایت می شوند تا از تاثیر و اهمیت آن دو رسانه بکاهند. اگر مثلا رادیو صدای ایران و تلویزیون پارس بی اثر بودند که رژیم مجبور نمی شد که رادیو تلویزیون های موازی در لوس آنجلس بر پا کند. یا دکتر ناصر انقطاع را در بیرون استودیو پارس به باد کتک بگیرند تا خفه شود. آقای نبوی موذیانه هخا را برخ ما می کشد ولی از رضا فاضلی و تورج فرازمند و تورج نگهبان و اسدالله مروتی و و و که تا اخرین لحظات زندگی شان با رژیم کهریزکی مبارزه کردند و در همان لوس آنجلس هم مبارزه کردند هیچی ندارد که بگوید. فرزند حامله ی تورج فرازمند را حین فرار از ایران، رژیم گلوله باران کرد. فرزند رضا فاضلی را رزیم در لندن بوسیله بمبی که برای رضا فاضلی گذاشته بود کشت. فرزند دکتر ناصر انقطاع در تصادف پارسال جان خود را از دست داد. پسر فرهنگ فرهی جلوی سازمان ملل یا ساختمان فدرال خود را به آتش کشید و مرد شاید که وجدان بین المللی نسبت به آنچه در ایران می گذرد بیدار شود که نشد. آقای نبوی، شما به چه حقی تمام رسانه های ایرانی لوس آنجلسی را با یک چوب می زنید و تر و خشک را عمدا با هم می سوزانید! چرا به صدای امریکا و بی بی سی فارسی ایراد نمی گیرید که فقط مانده "اصلاح طلبان" حکومتی رژیم کهریزکی رختخواب هایشان را به آنجا نقل مکان دهند انقدر که این دو رسانه شده پر از پشم و پیله ی آنها!

آیا شما ادعا می کنید که هیچ شرکت خصوصی یا هیچ کشوری مذاکرات محرمانه ندارد یا تصمیماتی نمی گیرد که به آنها عمل کند! همه شفاف اند و هیچ طرح و برنامه ای سری برای هیچ چیزی کسی و کشوری نداشته و ندارند و هر کس بگوید که حتما دارند چون منافع ملی و حفظ آن یعنی برنامه های کوتاه و بلند مدت برای سودجویی های هر چه کلان تر اتوماتیک می شود دایی جان ناپلئون! آیا ادعا می کنید که خبرنگاران غربی بیخودی روزها و ساعتها پشت درهای بسته منتظر می مانند تا اندرونی های سیاسی مذاکراتشان تمام شود و کنفرانسی مطبوعاتی بدهند و به پرسشها پاسخ دهند! و آیا ادعا می کنید که هر آنچه پشت درهای بسته می کنند را عینا به خبرنگاران می گویند! اگر اینطور بود چرا از اول خبرنگاران را به درون راه نمی دهند تا نیازی به کنفرانس و پرسش و پاسخ نباشد؟ اگر هیچی محرمانه نیست، نه نیازی است که ما احتمالات را در نظر بگیریم و نه آنها نیازی به گفتگوهای محرمانه دارند و نه نیازی به افشای برخی از آنها 30 سال بعد! اگر کاسه ای زیر نیم کاسه نبود و نیست چه نیازی به وزارت خارجه ها و صدای امریکا و بی بی سی فارسی و ام آی 6 و سیا و کا گا ب شوروی سابق و موساد و و و اینهمه خبرچین و جاسوس و وطنفروش بود! اسرار ویکی لیکس هم حتما مشتی اراجیف دایی جان ناپلئون ها بود و کشورهای غربی از دایی جان ناپلئون ها عاصی بودند و نه از پخش اسرار محرمانه شان!

پاینده ایران و ملت یگانه ایران

June 22, 2011 09:29:00 PM
---------------------------

farokhi

پدر بزرگم که در زمان مشروطئت نوجوانئ بود مئ گوفت اخوندئ از سفارت انگلئس ماهئانه پول مئگرفت پعداز مدتئ مستتمرئ او را قطع کردند اخوند مئرود به سفارت که چرا پول را نمئدهئد سفئر مئگوئد شما چندوقت است که بالائ منبر به انگلئس فحش نمئدهئد برو فحش بده مستمرئ بر قرار خواهد شد تو بائد نشان بدهئ که دشمن انگلیس هستی که بعدها ما بتوانیم مقاصد مون را توسط تو انجام دهیم درست سی سال است که با هر اخوند که مصاحبه میکنی اول فحش به امریکا میدهند دیدیم در جنبش سبز ملت را جاسوس خواندند اگر بگوئی شما جاسو هستید ما که به امریکا فحش میدهیم این نشان میدهد مردم ان زمان چه خوب اخوند را می شناختند بهمین دلیل بود که با نود درصد بیسواد ما مشروطیت را داشتیم ولی اکنون با خیل با سوادان و روشنفکران انقلاب اسلامی را با تشکر

June 15, 2011 04:50:14 AM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites