حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
نگاهی به تحولات جاری منطقه و رفتار سیاسی حکومت ما

July 03, 2011

یک شنبه 12 تیر 2570 = July 3, 2011

حبیب تبریزیان حبیب تبریزیان
 

قریب 6 ماه از تند باد تغیرات سیاسی ای که از شمال آفریقا شروع شد و تا امروز که به مرزهای عراق و لبنان رسیده است میگذرد.همراه با این گردباد بیداری و خیزش مردم، موج همبستگی از همه سو با معترضین به حکومت های خود کامه منطقه نیز برخواسته است. این موج همبستگی هم دولتها را ـ که از ایران تا امریکا را شامل میشود ـ و هم مردمِ از استبداد به جان آمده منطقه را در بر گرفته است. در آغاز فرارویی این جنبش در حال گسرش، دولت ایران، حزب الله لبنان، حماس، دولت های سوریه و سودان ، در گردباد تحول آفرین آن، جریاهای اسلامی و ضدغربی را دیده و اوضاع را به کام خویش ارزیابی میکردند و برعکس دولت های غربی و نیروهای میانه روی منطقه شگفت زده شده و سردرگم شده بودند. چرا؟ چونکه این تغیرات، همچون رعد و برقی در یک هوای آفتابی بود و آغازش علیه دیکتاتورها تونس و مصر بود که وابستگی اشان به غرب عیان بود. شروع این طوفان تحول زا اگر غرب را در آغاز غافلگیر کرد بهمان میزان در بین کشور های ضد غربی سراسر منطقه هیچان و سرورآفرید. ولی واقعیتی که در دینامیسم این تحوالات و منطق عینی آن نهفته بود برای دنیا پیام دیگری داشت.

32 سال پیش که جنبش اعتراضی علیه رژیم شاه در ایران ما برخاست؛ ترجیح بند شعار های مردم،« تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود» بود. و کمتر کسی به فردای کفن کردن رژیم شاه می اندیشید. هدف فقط کفن کردن رژیم سلطنتی بود بدون اینکه روی گزینه بدیل بجای آن تعمقی شده باشد، بدون اینکه به داشته ها و دستاورده هم توجهی شده باشد و نه فقط از روی کاستی ها. هر نیرویی که در انقلاب شرکت داشت انقلاب را از آن خود میدانست و کمتر کسی وزن نیروی رهبری کننده مساجد، تکایا و هیئت های سینه زنی و قمه زنی را جدی میگرفت حال آنکه روحانیت در رأس انقلاب قرار گرفته بود و سازمان و ارتش سیاسی اش هم همین شبکه عظیم نهاد های دینی و آئینی بود. از گروه کوچک چند صد نفره «پیکار» گرفته تا حزب تحت فرمان مسکو، مجاهدین خلق، فدائیان هر یک خود را لوکوموتیو اصلی جنبش تصور میکردند. فضای آکنده از فریاد مرگ بر شاه در این مارش کفن و دفن رژیم پادشاهی جائی برای شنیدن و یا دیدن عربده های قدرت طلبی استبدادی باقی نمیگذارد. حتی در درون جبهه نیروهای اسلامی نیز تفاوتهای گفتمانی، اعتقادی و آرمانی خود را در پس پرده همرنگِ پهلوی ستیزی، چپ ستیزی، غرب ستیزی و لیبرال ستیزی پنهان کرده بود.

رخدادی که امروز منطقه ما تا شمال آفریقا را در بر گرفته است، فرو افتادن این ماسک و نمایان شدن رنگارنگی درونی امواج جنبش اعتراضی کنونی است که بنظر من اطلاق عنوان جنبش دموکراسی خواهی برآن اگر یک ژست مصلحت جویانه نباشد نشان از عدم شناخت این جنبش ماهیتاً متنوع دارد.

حکومت ما این جنبش منطقه ایی را ملهم از انقلاب اسلامی با الگوسازی از جمهوری اسلامی ما میداند و بسیاری روشنفکران و فعالین سبز، آنرا جنبشی الهام گرفته از جنبش سبز مردم ما و نیروهای استبدادی حاکم که در معرضِ این گرد باد قرار دارند، آنرا دسیسه القاعده، سلفیستها، و بنیاد گرایان دینی و اسرائیل میدانند.

تا آنجا که نگارنده این سطور، قضایا را ازآغاز تعقیب کرده است، موضع گیری اخیر آیت الله خامنه ایی و قبل از وی، هیلاری کلینگتون، هریک از منظرِ منافع حکومت های خود یا متبوع خود، پایه ی منطقی داشته اند. خانم کلینگتون، پس از مشاهده چرخش اوضاع و تسری جنبش اعتراضی از مصر و تونس به لیبی و سوریه اظهار داشت؛ برخورد ما با جنبش اعتراضی در این کشورها یکسان نیست و با هریک بنا به وضعیت ویژه هریک، با آنها بر خورد میکنیم. مقام رهبری هم اخیراً و به تکرار اظهار داشت که برخی از این اعتراضات دسیسه رژیم صهیونیستی و غرب است مثلِ مورد سوریه که ما با آنها مخالفیم ولی برخی از آنها مردمی هستند مثل : بحرین، اردن و… ، که ما از آنها حمایت میکنیم.

در این بین، بسیاری از رسانه های بین المللی ، چهره های سیاسی و فعالین حقوق مدنی و..، با نگاه صرف به ضد «دیکتاتور و ضد استبداد» بودن این جنبشها، بدون توجه به درونمایه پیام سیاسی و آرمانی آنها، از آنها بعنوان جنبش دموکراسی خواهی نام میبرند. البته از منظر دفاع از حقوق مدنی چنین دفاع نا مشروطی هیچ محلی از ایراد ندارد ولی ازیک منظر سیاسی چگونه میتوان مثلاً فریاد «مرگ بر شاه» افرادی نظیر:سردار رادانها، طائب ها، لاجوردیها و همسویان دگراندیش آنها را فریاد آزادی و دموکراسی خواهی دانست؟ آری این جنبش ها ضد« دیکتاتور» هستند ولی ضد دیکتاتوری بمعنای کامل و عام آن نیستند. برخی از آنها بدنبال جایگزینی استبدادی خشن تر بجای آن دیکتاتوری هستند که عزم ساقط کردنش را کرده و مرگ آنرا فریاد میزنند. در جنبشهای اعتراضی امروز منطقه و شمال آفریقا باید گفتمان راهبردی آنهارا یافت وتمیز داد والی ضد حسنی مبارک دیکتاتور بودن دقیقاً بمعنای دموکراسی (در مصر) خواستن نیست و کم نیستند نیروهایی که از مواضعی کاملاً ماورای استبدادی و ارتجاعی با دیکتاتورهای تاریخ گذشته مبارزه میکنند. آنها در حقیقت بدنبال به کرسی نشاندن دموکراسی نیستند بلکه بدنبال تصرف کردن استبداد هستند. آنها با استبداد حاکم از آنرو مخالفند که این استبداد مانعی بر سر راه استبداد آنانست. انها با جنبه های مترقی سیاسی اجتماعی همین مستبدان کراواتی و غربگرا مخالفند و نه با جنبه های زشت استبداد آنها. در یک کلمه؛ آنها با سمت و سوی استبداد مسئله دارند و نه با نفس خودِ استبداد.

جریانهای اسلامی بنیاد گرا سعی دارند با تزریق هرچه بیشتر شعارهای دینی، و شریعت طلبانه، سکولار گریزی، زن ستیزی و برجسته سازی امریکا و اسرائیل ستیزی ازهم اکنون این جنبش ها را در مقابل دموکراسی خواهی اصیل و گفتمان جامعه مدنی واکسینه کنند. گفتمان شریعت طلبی بیش از هزار سال در ذهنیت اتوپیک و پندارگونه مردم، مدینه فاضله ایی را سر مقصد تلاش خود معرفی کرده و میکند که فقط ما ایرانیان افعی گزیده؛ چهره دروغین، دوزخی و ضد بشری آنرا با تمام وجود تجربه کرده ایم. هرچند بخش وسیعی از جامعه روشنفکری کشورهای اسلامی بوِیژه پس از سرکوب خشن جنبش سبز، و سرکوب گریهای قبل از آن، خود را از افسون این توهم و اتوپی شریعت گرایانه آزاد کرده است ولی با این وصف، در واقعیت امر و درعمل، این؛ پیام احمدی نژاد، رهبر ایران و امثالِ سید حسن نصرالله است که در بین توده عامی مردم کشورهای اسلامی باز تاب می یابد و نه، پیامِ روشنفکران دینی و غیر دینی این کشورها. چند درصد مردم کشور های عربی به اینترنت دسترسی دارند و یا روززنامه میخوانند یا میدانند بر ما ایرانیان چه رفته است؟

دریک تقسیم بندی کلی ازجنبش های اعتراضی مورد بحث، ما با دونوع دیکتاتوری یا استبداد روبرو هستیم.

نخست آن دسته از دیکتاتور هایی که عزم خود را جزم کرده اند که تا آخرین نفس از فرمانروایی خود بهر قیمت ازجمله کشتار مردم، نابودی مملکت و با بکار گیری همه ی روشها و ابزارها ازجمله تجاوز جنسی (بعنوان نوعی کیفر ـ از جمله در کشور خودمان ،لیبی، سوریه و سودان)، دفاع کنند. این گونه دیکتاتوریها بعلت استقلال نسبی اشان نسبت به جهان غرب و قدرت مطلقه اشان در داخل کشور خود، برای خفه کردن جنبش های اعتراضی دستی باز دارند بدون اینکه دنیای غرب و یا جهانیان کار زیادی بتواند برای مهار آنها بکنند. ساختار قدرت این نوع دیکتاتوریها از یکسو بر پایه منابع داخلی کشور تحت فرمانروایی خود آنها قرار دارد از طرف دیگر بر پایه ی فقدان یک اجماع جهانی علیه و در مقابل آنها در دنیا بنا شده است. قدرت این گونه دیکتاتوریها در برخورد با ملت خود وسیع و بزیر کشیدن آنها دشوار است. کافیست از نمونه لیبی و سوریه و ایران خودمان بگذریم و به نمونه ی کره شمالی، برمه، زیمبابو و بسیاری کشورهای ریز و درشت آفریقا نگاه کنیم.

دوم دیکتاتوریهایی که پایه های قدرتشان تا حدی از مشروعیت نسبی داخلی اشان و تا حدی از هم پیوندیشان با دنیای غرب* ناشی میشود. فروریزی هریک از این دو پایه در برابر یک موج اعتراض مردمی ـ که ضمناً بهم مرتبط هم هستند، موجب سقوط این دیکتاتوریها میشود. دنیا ده ها مورد از سقوط این نوع اخیردیکتاتوریها را، پس از جنگ دوم بخود دیده است. حکومت های دیکتاتوری؛ سرهنگان یونان، پینوشه، فرانکو اسپانیا، سالازار در پرتقال، شاه، مارکوس در فیلیپین، سوهارتو در اندونزی، نظامیان در کره جنوبی و ترکیه و تقریباً تمام نیم قاره امریکایی مرکزی و جنوبی. از آن نوع دیکتاتوریهای بوده اند که با کمی فشار داخلی و سلب حمایت خارجی سقوط کرده اند.

اولین درسی که میتوان از این طرازبندی گرفت اینست که هرچه یک رژیم دیکتاتوری، ضد امریکایی تر باشد، در ماندگاری استبدادیش جان سخت تر است. دومین درس اینست که در چنین دیکتاتوریهایی، بعلت جا افتان ذهنیت غرب ستیزانه و هیولا سازی از آمریکا و اصل را بر آمریکا ستیزی نهادن، نیروهای ضد «دیکتاتور» یا اصطلاحاً اپوزیسوین دیکتاتور (و تأکید میکنم نه دیکتاتوری) از رسوبات سخت جان این ذهنیت برای مصالح استقرار دیکتاتوری فردای خود سود می جویند لذا آنها این ذهنیت استبدادپرور و استبدادگرا را مصادره کرده و طبق منافع خود باز سازی میکنند نه اینکه آنرا افشا کرده و با آن مبارزه کنند. مبارزه القاعده، سلفیستها، اسلامیون هوادار جمهوری اسلامی ما، چپ های افراطی مختلف، آنارشیستهای قبیله گرا( مثل بسیاری دسته جات دولت ناپذیر و مرکز گریز در کشورهای افریقائی با نمونه تیپیک سومالی) با دیکتاتورهای متمایل به غرب از منظر همین تصرف استبداد و بازسازی آن است و نه از مواضع دموکراسی خواهی.

آیا مشارکت این گونه نیروهای ماورای استبدادی و ارتجاعی باید مارا به تحمل دیکتاتورها و دیکتاتوریهای موجود با منطق بد بهتر از بدتر است وادارد؟ پاسخ منفی است.

امتیاز بنیادینی که دیکتاتوریهای نوع اول بر نوع دوم دارند، صرفنظر از ملایمتر و مداراگر بودن نسبی آنها، اینست که غرب بعنوان حامی آنان، نشان داده است که با مشاهده بروز یک جنبش اعتراضی وسیع مردمی ـ مشروط بر اینکه هدفش تغیر رادیکال مواضع استراتژیک یا ایجاد خفقانی بدتر نباشد، حمایت خود را از این نوع دیکتاتورها را قطع و حتی سقوط آنها را تسریع میکند. این امر و این رابطه، هم به کاهش زیاد هزینه تغیرات سیاسی و هم به سوق دادن تحولات در بستری اصلاح طلبانه و مسالمت امیز منجر میشود. دخالت غرب در چنین مواردی کاملاً میتواند به یک پیام سیاسی خلاصه شود در حالیکه در موردی مثل صدام، قذافی و در آینده، عمر البشیر در سودان یا بشار اسد در سوریه و در گذشته میلوسویچ دریوگوسلاوی سابق، برای کمک به یک سزارین سیاسی اجتناب ناپذیر در کشورهای تحت حکومت آنان نه تنها به فشاردیپلماتیک وسیع نیاز بود بلکه در مواردی بدون مداخله سازمان ملل و حتی کاربرد نیروی نظامی خارجی تغیرات دموکراتیک لازم امکان ناپذیر می بود. تصور اینکه دولتی مثل کره شمالی که کمترین امکانی برای اعتراض مدنی مردم باقی نگذارده است صرفاً با دست مردمِ مطیع، رام و قرنطینه شده خود آن کشور تغیر کند قدری خوش خیالانه است. دانش جامعه شناسی میگوید که در تحلیل نهایی این مردم هستند که در طولانی مدت به حکومت ها و نظامهای سیاسی خودشان شکل میدهند ولی همین دانش، در عرصه تاریخی، مردمان و تمدنهایی را دیده است که بعلت نیافتن روزنه ای سیاسی برای برای گذر از بن بست سیاسی و دست یابی به یک نظام سیاسی مناسب انقراض یافته و فرو پاشیده اند.

نتیجه:

رخدادهای منطقه را باید در تنوع سیاسی و آرمانی نیروهای درون جنبش اعتراض ضد استبدادی آنها دید. نگاه یکسان به مقوله دیکتاتوری و استبداد و نا دیده گرفتن ساختار اجتماعی جوامع مورد بحث و ندیدن« زیر گفتمانهای» گفتمانِ چیره ضد« استبداد»، میتواند انسان خیر خواه و آزاده را به هیزم کش استبدادی مهیب تر از آنچه هست تبدیل کند.

حکومت های استبدادی غرب ستیز تلاش دارند جنبش اعتراض مردم منطقه را بسمت رویارویی با آمریکا و اسرائیل سوق دهند تا در این مسیر خود سوار بر موج «مقاومت» ی برحق نما شده و گفتمان آمریکا ستیزی را بر گفتمان آزادیخواهی چیره کنند، مثل حزب الله و حماس و دولت ما. گفتمان و ذهنیتی که ده ها سال برای ساخت و پرداخت و مفهموم سازی آن صرف شده تا در فرهنگ سیاسی جامعه نهادینه شود تا به توجیه اِعمال وحشتناکترین استبداد دینی یا ایدئولوژیک به بهانه خطر «دشمن» تبدیل گردد.

به نیروهای دموکراسی خواه در کشورهای دستخوش دگرگونی، در چنین شرایطی، این وطیفه بسیار دشوار تاریخی تحمیل شده است تا بکوشند از فاجعه مسیریابی جنبشهای آزادیخوانه مردم سرزمین خویش بسوی بنیاد گراییِ (تجربه نشده برای بسیاری از ملل درگیر و تجربه شده برای ما ایر انیان)، جلو گیری کنندد بدون اینکه با بگذارند با انگ امریکا و اسرائیل خواهی اتیکت گذاری شوند، در شرایطی که قدرت چسبندگی این اتیکت در متن تاریخی ـ سیاسی جامعه ی خاورمیانه ای ما بسیار زیاد است، و بدون اینکه در سراشیب دفاع از استبدادهایی بیفتند که تاریخ مصرف آنها نیز رو به پایان است هرچند استبداد مهیب تر پنهان در شریعتگرایی میکوشد بر موج اعتراض علیه آن و فرسودگیش، خود را به قدرت برساند.

برزمینه تحولات جاری، اشاره مشخص به سه مورد بجاست:

1 ـ بحرین. دولت ما کوشیده و میکوشد از شیعیان بحرین بعنوان ابزاری برای گسترش نفوذ خود و لبنانیزه کردن کل منطقه استفاده کند. در حالیکه پادشاه بحرین و بخصوص ولیعهد آن کشور پیشنهاد یک دیالوگ ملی بر پایه حقوق شهروندی را داده اند. برخی گروهای شیعه اصرار بر تقسیم فرقه ایی مردم کشور به شیعه و سنی دارند و میکوشند حقوق دینوندی را بجای حقوق شهر وندی قرار دهند. چرا؟ چون یک چنین تقسیم بندی ایی راه گسترش منطقه ایی «شیعه کراسی» را با محوریت ایران ولایی و اسلامی باز میکند. کنار زدن شیعه و سنی و تنظیم مناسبات اجتماعی و سیاسی براساس حقوق شهروندی، امیتاز مثبت و منفی دینی را از همه گروههای دینی گرفته و مرزبندی اجتماعی را بر اساس جایگاه فرد در ساختار اقتصادی و اجتماعی گذارده و ابزارِ احزاب مدرن و نهاد های صنفی و مدنی را بجای نهاد های دینی قرار میدهد. چنین مکانیسمی یعنی ساختاری مردم محور بر اساس نهاد های مدنی و حقوق مردمی. حکومت ما کوشش دارد سیاست فرقه ای کردن منطقه را که در لبنان و تا حدود زیادی در عراق تجربه کرده و در آنها موفق شده است را در همه منطقه ترویج کند زیرا با پیاده شدن این سیاست، مثلاً یک شیعه عربستانی یا یمنی قبل از اینکه با وابستگی ملی و اجتماعی خویش خود را باز شناسی کند، با هویت مذهبی و تعلق خود به مذهب شیعه و نزدیک اش به «ایران شیعی» خود را باز میشناسد و حقوق خود را تعریف میکند و آنهم نه « ایران» بعنوان یک کشور و یک واحدِ ژئو پولتیک بلکه ایران بعنوان جایگاه ولایی شیعه و رأس القرای اسلام. همچنانکه بیشتر کمونیست های دنیا در عصر دنیای دو قطبی قبل از اینکه به زادگاه ملی خود ارج نهاده و وفادار به آن باشند کاخ کرملین را قبله گاه هویت آفرین خود میدانستند. و از این روست که دولت بحرین، در برابر مطالبات فرقه گرایانه شیعیان و نه در برابر مطالبات دموکراسی خواهانه احزاب و سازمانهای شیعی آن سرزمین مقاومت میکند. تن دادن دولت بحرین به تقسسیم بندی فرقه ایی (sectarian ) ساختار قدرت ونظام سیاسی میتواند تمام منطقه را در یک جهنمی از کشمکشهای مذهبی فروبرد که پایانش را جز با جنگ های صلیبی و دوران جنگهای اتومانهای ترکِ سنی مذهب با ایران صفوی شیعه نمیتوان مقایسه کرد و شاید هم بسی بدتر.

دولت ما، سوریه، حزب الله لبنان و حماس با تمام توان میکوشند درشرایط کنونی که مسئله مطالبات برحق دموکراتیک مردم در کل منطقه مطرح است، بنحوی با حادثه آفرینی و حتی اگر ممکن است با راه اندازی جنگ علیه اسرائیل، اذهان مردم و جهانیان را از مبارزه برای دموکراسی و جنگ بشار اسد و قذافی با مردم خود منحرف کنند. راه اندازی کاروان دریایی بسوی غزه نیز که در زمان و جای خود میتواند عملی بسیار درست باشد نیز با همین نیت راه اندازی میشود. هدف اینست که با عملیاتی تحریک آمیز(پروواکاتیو) علیه اسرائیل و واداشتن آن کشور به واکنشی سخت، اذهان مردم بسوی این« دشمن صهیونیستی» منحرف شود. حال آنکه روی کار آمدن حکومتهای دموکراتیک در منطقه بزرگترین ضربه ایست که به اسرائیل وارد میشود. یک غزه یا سوریه دموکراتیک برای اسرائیل از هزاران موشک اندازی روزانه بدرون آن کشورهم بدتر است.

* در دنیای دو قطبی گذشته هم تغیرات در یک کشور به اصطلاح سوسیالیستی بدون چراغ سبز شوروی غیر ممکن بود.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites