حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
کاشفان اصلاح طلب تحريم انتخابات؟

July 15, 2011

جمعه 24 تیر 2570 = July 15, 2011

اسماعيل نوری علا اسماعيل نوری علا
 

سکه را که بالا بياندازی هزار چرخ می خورد تا به کف دستت برگردد. از اکنون تا اسفند ماه ـ موعد برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی ـ هشت ماه مانده است اما از هم اکنون، در حالي که حکومتيان مشغول دعواهای سرنوشت ساز داخل اردوگاه خويشند، اصلاح طلبانی که مدت ها است به ده راه شان نمی دهند به انحاء مختلف سراغ (خانهء) کدخدا را می گيرند؛ گاه می خواهند از در شرط و شروط گذاری وارد شوند و راه شان نمی دهند و گاه به دروازهء دلبری می آويزند و کسی روزنی بر ايشان نمی گشايد. حکومتيان تصميم خود را گرفته اند: «مرگ يکبار و شيون يکبار؛ کروبی و موسوی را در حضر خانگی نگاه می داريم و اصلاح طلبان را بمدد نظارت استصوابی حذف می کنيم تا مجلس مان هم، مثل قوهء قضائيه مان، يک دست شود. اين وسط البته در رأس قوهء اجرائیه موی دماغی به نام احمدی نژاد نشسته که البته بود و نبود اش ربطی به اصلاح طلبان ندارد و داستان او را بايد بين "خودمان»" حل کنيم. مردم را هم که با شوک "تقلب انتخاباتی" و واکسن "سرکوب" از اعتراض دور و مصون داشته ايم و خيال مان جمع است که اين بار، نتيجهء انتخابات هر چه که باشد، آنها اعتراضی به بازی گرفته نشدن اصلاح طلبان نخواهند داشت».

اما اگر اين نکات را من کنار گود نشين می دانم مسلماً داخل گودی ها به مراتب بهتر از وجودشان آگاهند. پس اين همه جوش و خروش و سخنرانی و نکته پرانی از جانب تنها بازماندهء محصور نشدهء رهبری جناح مذهبی جنبش سبز ـ سيد محمد خاتمی ـ از بابت چيست؟ چرا او با دست پس می زند و با پا پيش می کشد؟ چرا گاه از رهبر می خواهد که جفای مردم بخودش را ببخشد و گاه الدورم بلدورم می کند که ما بدون آزادی زندانيان سياسی و حذف نظارت استصوابی در انتخابات پيش رو شرکت نمی کنيم؟ آن هم در حالي که می دانيم «فعل منفی مشروط» می تواند «مثبت» هم بشود اگر « شخص شرط گذارنده» قانع شود که شرط اش ملحوظ گشته است! يعنی جمله می تواند اين هم باشد که «ما در انتخابات شرکت می کنيم... مشروط بر اينکه... و قضاوت در برآورده شدن شرط هم با خود ما!»

باری، به گمان من، برای درک حرکات اين روزهای رهبر اصلاح طلبان حکومت اسلامی لازم است چند نکته در نظر گرفته شود:

در هر نوع رژيمی، يک اصلاح طلب، درست مثل يک محافظه کار، يا يک بنيادگرا، خود را جزئی از سيستم می بيند، در بوجود آمدن اش شريک بوده است، بخشی از ماهيت اش را خود آفريده است، و بخشی از مسئووليت خوب و بد اش هم بر گردن اوست. اگر جايگاهی دارد اين رژيم است که به آن جايگاه معنا و هويت می بخشد. اصلاح طلب حکومت اسلامی هم تا زمانی «اصلاح طلب» است که حکومت اسلامی وجود داشته باشد. اگر نبود، حکومت جانشين ممکن است همهء اقشار حکومت اسلامی را به يک چشم نگاه کند و با يک چوب براند. مگر مخالفان کل رژيم اسلامی، از دم انتخابات 88 تا کنون، اين همه در مورد شراکت نخست وزير محبوب امام در قتل عام 67 سخن نگفته اند؟ حکومت اسلامی که ساقط شود تازه نوبت سران سابق و لاحق رژيم است که بايد پاسخگوی مردم باشند؛ حتی اگر قصد مردم آن باشد که «ببخشند اما فراموش نکنند!» پس يک اصلاح طلب بايد خيلی از نظر وجدانی قدرتمند و در عین حال رو راست و مردم دوست باشد که کلاً قيد موجوديت حکومت مذهبی را بزند و خواستار يک حکومت غيرمذهبی شود. ما هنوز شاهد وجود متعدد چنين انسان هائی در بين اصلاح طلبان نبوده ايم.

اگر تصور کنيم که بين اردوگاه اسلاميست ها (معتقدان به يکی بودن مذهب و حکومت) و سکولاريست ها (معتقدان به جدائی آن دو) ديواری مانع و عايق وجود داشته باشد، در يک سوی ديوار همهء سکولار ها جمع اند؛ چه جمهوری خواه و چه پادشاهی طلب، چه چپ و چه راست. در سوی ديگر ديوار هم همهء اسلاميست ها حضور دارند؛ چه از طايفهء خامنه ای، چه از قبيلهء احمدی نژاد و چه از خاندان اصلاح طلبی؛ که سرنوشت همه شان به سرنوشت حکومت اسلامی بند است. اينگونه است که از مخالف سرسخت خامنه ای تا منزجران از احمدی نژاد و جنتی و تا دشمنان خاتمی و کروبی و موسوی، همه در حفظ حکومت اسلامی «ذينفع» اند؛ اما هر کدام فکر می کنند که تنها مواضع و نگاه سياسی آنها منجر به حفظ حکومت اسلامی می شود؛ حال آنکه حرکات و سکنات اسلاميست های ديگر اين حکومت را بر باد خواهد داد. يعنی،اگر، از ديد يک اصلاح طلب، سياست های اقتصادی احمدی نژاد مخرب است، او در اين مورد از «نگرانی خود برای رژيم» سخن می گويد ـ رژيمی که خودش، چه در موضع پوزيسيون و چه در جايگاه اپوزيسيون داخلی اش، به آن تعلق دارد ـ اما هرگز نمی شنوی که او نگران ايران و مردم اش باشد؛ چرا که اگر بود براحتی می توانست از آن سوی ديوار به اين سو بيايد و در راستای انحلال اين حکومت اسلامی ِ ايران بر باد ده با ديگران تشريک مساعی کند. او البته دربارهء بدبختی هایی که گریبانگیر مردم شده سخن می گوید اما حاضر نیست بگوید که بیشتر این بدبختی ها به خاطر تسلط قوانین مذهب خود اوست که سنگینی قرون وسطایی شان را بر زندگی مردم امروز انداخته است.

و حال که هر صلاح طلبی ـ بخاطر آنکه اصلاح طلب است ـ بايد چهار ستون ساختمانی را که تعميرش هدف اوست بر جای نگاه دارد، آنگاه بديهی است که ناگزير است محدودهء بازی خود را در داخل اردوگاه اسلاميست ها تعيين کند. يعنی، «سقوط رژيم» خط قرمز تمام اسلاميست های مکلا و عمامه ای و مدرن و سنتی است، چه بنيادگرا و چه اصلاح طلب.

در عين حال، هدف اصلاح طلبی همواره کوشش برای بهبود «وضع موجود» است و نه خراب کردن آن. اصلاح طلبان در طی سه دهه «وضع موجود» را به نفع خود مصادره کرده بوده اند و اکنون نمی توانند بهم زنندهء وضع موجودی که ساختهء دست آنان است باشند. شاهد ما قدرت عمل آنان است. توانائی اين همه پول خرج کردن در داخل کشور (تبليغات دورهء انتخابات رياست جمهوری، مثلاً) و نيز در خارج (پولی که بابت تظاهرات و خريدن کرسی های دانشگاهی و براه انداختن رسانه های اينترنتی و تلويزيونی و نفوذ در رسانه های ايرانی و بيگانه خرج شده، باز مثلاً) همه از وسعت بهره مندی اصلاح طلبان از مزايای بودن در قدرت در سال های گذشته خبر می دهند.

آنها هنوز از بازگرفتن اين مصادر قدرت مأيوس نيستند. مثلاً، فکر می کنند که ممکن است دعوای احمدی نژاد و خامنه ای بجائی بکشد که يکی از طرفين محتاج نيروی بيشتری شود و به سراغ آنها بيايد. سکولارها نبايد خيال کنند که اين امر نامحتمل است و اصلاح طلبان به آن تن نخواهند داد. اگر آقای خاتمی می تواند بدون کمترین شرمی از رهبر تقاضا کند که جفای ندا و سهراب و آن صدها جوان شکنحه و تجاور شده را ببخشد، چرا اگر لازم شد يکی از آن دو جناح سرکوبگر را تقويت نکند؟ بخصوص که هميشه احتمال روی آوردن روحانيت نشسته در قدرت به اصلاح طلبان، برای دفع شر «جريان انحرافی!»، امر محتملی است. اگر پادشاه سابق، در آخرين لحظه، تن به نخست وزيری بختيار داد چرا خامنه ای، در آخرين لحظه، تن به رياست جمهوری موسوی ندهد؟ سياست حوزه ای است که در کشورهایی چون کشور ما اغلب بسيار دور از اخلاق عمل می کند؛ بخصوص که بازيگران اش اسلاميون سياست زده ای باشند که کليت اخلاقيات را در حوزه ها جا نهاده اند تا مصلحت ورزی امام راحل شان را بکار گيرند.

اين اما تنها يک روی سکه است و در همين رويه است که شرط گذاری خاتمی می تواند حاکی از نشان دادن نوعی «در باغ سبز» باشد: «تو زندانی های "ما" را (که از نظر ما تنها زندانيان سياسی کشور هستند) آزاد کن، به روزنامه های ما اجازهء انتشار بده، و کانديداهای ما را رد نکن، تا ما هم حوزه های رأی گيری تو را پر از جوانان مشتاق آزادی و ايستاده بر لبهء يأس و حرمانی ديگر کنيم».

اما سکه ای که قرار است تا اسفند ماه در هوا بچرخد رویهء ديگری هم دارد. شرط گذاری آقای خاتمی در آن رويه نيز می تواند معنا داشته باشد: «وقتی ما را به بازی نمی گيرند ما چرا در بازی آنها شرکت کنيم؟ اما اعلام شديد الحن اين "امتناع" نيز مصلحت نيست. پس می توانيم برای مستدل کردن امتناع خود از شرکت در انتخابات هم از همين شرط ها استفاده کنيم: ما قصد شرکت داشتيم و کلاه شرعی اش را هم نشان ات داديم و بابت اش هم اين همه فحش هم خورديم. اما اين تو بودی که اجابت نکردی».

يعنی، روند پله به پلهء اين نوع تفکر روشن است: اين «ما رأی نمی دهيم» نبايد وسيله ای شود برای اينکه رژيم از آن برای سرکوب اصلاح طلبان استفاده کند؛ چرا که رژيم هرگونه از اين سخنان را می تواند به «تحريم انتخابات» ترجمه کرده و «حرام دانستن شرکت در انتخابات» را دخالت در کار «فتوا» دانسته و با «ارتداد» يکی بگيرد و دمار از روزگار اصلاح طلبان در آورد. پس لازم است که شرکت نکردن احتمالی آنها، در حد ممکن و مقدور، نوعی «امتناع» ناشی از برآورده نشدن شروط منطقی و دوستانه شان تلقی شود تا «تحريم». به گفتارهاشان توجه کنيم: آنها نگفته اند که ما قطعاً در انتخابات «شرکت نمی کنيم» بلکه اعلام داشته اند که اگر شرايط ما برآورده شود ما در انتخابات «شرکت می کنيم». اين حرف چه ربطی به تحريم انتخابات دارد؟ تازه آنها می توانند تا حد امتناع نيز بالا نگيرند و برای عدم حضورشان در حوزه های رأی گيری از گواهی پزشکی گرفته تا ترافيک شهر و تب فرزند دليل بياورند.

باری، واقعيت تاريخی آن است که «گردن کلفتی در محضر صاحب زور» به پيروان شيعهء امامی نيامده است، هر چند که سالی يک دهه پای علم و کتل «سيدالشهدا» شان سينه بزنند؛ چرا که آنها هزار سال است که اهل «مکتب مصلحت و تقيه» اند. جايش اگر بود يک گام پيش می نهند و اگر هوا را پس ديدند دو گام عقب می کشند. آنها نوکر پادشاه مصلحت اند نه نوکر بادمجان.

اما من به هيچ وحه نمی خواهم بگويم که در اردوگاه اصلاح طلبانی که اکنون رانده و ماندهء حکومت جلادان اند آدم صادق و شجاع و مردم دوست يافت نمی شود. اتفاقاً قضيه برعکس است و ما می توانيم برخی از «اصلاح طلبان سابق» را رصد کنيم که عطای حکومت اسلامی را کلاً به لقايش بخشيده اند و با اکثريت طبقهء متوسط و تحصيل کردهء کشورشان همصدا شده اند که: «ما حکومت مذهبی را در همهء اشکال آن نمی خواهيم!» و يقين دارم که، بخصوص با غربالی که اکنون حکومت در جلوی اصلاح طلبان گذاشته و اظهار توبه و ندامت و پشيمانی شان را طلب می کند، تا «سکه» چرخ خوردن خود در هوا را تمام کند و بر کف دست فرود آيد، بسيارانی از «ديوار» رد شده و به انحلال طلبان خواهند پيوست. اين جبر قوانين زندگی اجتماعی است که گاه در فراسوی عقل مصلحت انديش هم عمل می کنند.

در واقع، همانگونه که نوع مبارزهء خيابانی را رفتار حکومت تعيين می کند و اغلب مبارزات مسالمت آميز را به واکنش های پر خشونت می کشاند، در اينجا نيز اين حکومت است که روند خروج از اصلاح طلبی را سرعتی روز افزون می بخشد. بطوری که اگر تا اسفند ماه آينده اتفاق فوق العاده ای نيافتد و حکومت همچنان به رفتاری که در دو سالهء اخير با اصلاح طلبان داشته ادامه دهد می توان انتظار داشت که در هنگامهء اسفند ماه اثر چندانی از اصلاح طلبان باقی نمانده باشد. يعنی باز هم اين حکومت است که با رفتار خود شعار «اصلاح طلبی مرده است» را تحقق قطعی می بخشد. گروهی از اصلاح طلبان از هم اکنون راه دوری از ديوار و بازگشت به مرکز را برگزيده اندآن سان که رفسنجانی ِ آخرين نماز جمعه اکنون به دريوزگی رهبر افتاده است. از سوی ديگر اما، ماه ها است که اين سخن مهم مهدی کروبی در سپهر سياسی ايران می چرخد که «اگرچه من خواهان جمهوری اسلامی ام اما آماده ام که به خواست ملت گردن نهم و اگر آنها حکومت غيرمذهبی بخواهند من نيز چنان کنم».

انصافاً بايد پذيرفت که بريدن از اعتقادات و کردارها و نظريه های مألوف و پا نهادن به وادی نوينی که همهء اجزائش با انتظارها و عادت های ما متفاوت اندکار چندان ساده ای نيست. لذا، من اعتقاد دارم که بايد قدر از خود گذشتگی اين آيندگان به ديگر سوی ديوار را دانست.

اما همينجا لازم می دانم که بگويم که نبايد در اين ميان سريعاً ذوق زده شد و از آن سوی پشت بام به پائين افتاد. هيچ معلوم نيست کسی که حکومت و اصلاح طلبی و پديده های ديگری از اين نوع را نفی می کند، ازوماً، پا به اردوگاه انحلال طلبی نهاده باشد. برای اينکه دقيقاً بدانيم که يک «تجديد نظر کننده» در کجای کار ايستاده است پذيرش معنای ظاهری سخن او و اقامهء تعبير دلخواه از آن چارهء کار نيست. برای چنين تشخيصی سنجه ای لازم است و من فکر می کنم که برای اين کار در رورهای اخير به سنجهء مفيدی دست يافته ام که دوست دارم مقالهء اين هفته را با معرفی آن به پايان رسانم.

با اين پرسش بيآغازم که آيا براستی هميشه «نفی شيئی اثبات ماعدا» می کند؟ آيا اگر بگويم «من آسمان را دوست ندارم» قطعاً منظورم اين بوده که «زمين را دوست دارم؟» من گمان نمی کنم.

در واقع، مساوی انگاشتن «نفی شيئی» با «اثبات ماعدا» منشاء اکثر اشتباهات ما در قضاوت ها و موضع گيری ها است. خوش خيالی صرف است اگر تصور کنيم که طرد يک امر لزوماً و هميشه به معنی پذيرش امر متخالفی است که ما می انگاريم. يعنی، مثلاً، اگر کسی بگويد که «من اصلاح طلب نيستم» ما نبايد، بلافاصله و ذوق زده؛ چنين تصور کنيم که او مخالف رژيم شده و به اردوگاه سکولارها در آمده است. قطعيت اثباتی چنين تصوری تنها زمانی ممکن می شود که شخص علناً و صراحتاً به گفته اش اضافه کند که «...و خواهان حکومت غيرمذهبی شده ام». تنها اين لنگهء اثباتی کلام اوست که می تواند موجب خوشحالی ما شود. پس، لازم است که هيچ نفی و طردی را بيش از آنجه که معنی دارد معنا نکنيم. و هميشه از مخاطب خود بخواهيم که نيمهء اثباتی سخن اش را نيز بيان کند.

«اين حکومت اسلامی» را نمی خواهی؟ بسيار خوب؛ به ما بگو که «کدام نوع حکومت را می خواهی؟ نوع ديگری از حکومت اسلامی را؟ يا حکومتی غيرمذهبی را؟» چرا که اين دو نوع از زمين تا آسمان با هم فرق دارند. آنکه نوع ديگری از حکومت مذهبی را می خواهد، در عين حالی که نوع فعلی حکومت اسلامی را نمی خواهد، هرگز از ديوار نگذشته و به اين يکی اردوگاه وارد نشده است.

باری، زمان خواهد گذشت، سکه در هوا خواهد چرخيد، و ما تا اسفند ماه آينده، در سيارهء کوچک و آبی رنگ خود، شاهد نمودهائی شگرف از زندگی پيچيدهء اين موجود دو پا خواهيم بود.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

کاوه یزدانی

درود

جناب افشین سالار شما که باور دارید ایرانیان مخالف رژیم هیچ پلتفرمی ندارند وبقول شما ناآگاه هستند، و هیچ نیرویی وجود ندارد که بجای رژیم اشغالگر اسلامی ایران را اداره کند، چرا وقت نازنین تان را در نوشتن مطلب صرف می کنید؟ پس فرق شخص جنابعالی با همان افراد هالو وناآگاهی که فرمودی چیست؟
ملت ایران فقط بارژیم در مبارزه نیست، بلکه سی وسه سال است که با رژیم وهمه قدرتهای صنعتی واقتصادی در مبارزه است. درک این مبارزه خیلی سخت نیست. دوسال است که دستهای خونالود حامیان رژیم رو شده است. یک نمونه آشکار دولت آلمان است، چین وروس بماند پیش کش.
اگر آلمان نرم افزار اسراق سمع ارتباطات را به رژیم نمی فروخت وضع اینگونه نمی شد که هست.

در مناسبات نابرابر بین المللی موجود جهان تامین منافع ملی واستقلال سیاسی و اقتصادی بالاترین اهمیت را دارد که نیروهای فعال سیاسی می باید توجه کافی به این فاکتور داشته باشند وبدانند که جلب پشتیبانی قدرت های استعماری از مبارزات آزادی خواهانه مردم نه ممکن است و نه نتیجه مثبتی در بر دارد ونه به برقراری دمکراسی می انجامد.
برای پشتیبانی ازمبارزات آزادی خواهانه مردم کشورمان می باید حمایت نیروهائی راجلب کرد که ماهیتی دمکراتیک ومترقی دارند. واین در خارج از ایران بدلیل نفوذ دستهای بیگانگان در درون آپوزیسیون همچنین نفوذ مزدوران رژیم که نام اصلاح طلب را جعل کردند کار آسانی نیست ونشدنی نیز نیست. کمی بیشتر باید فعالیت کرد.

پیروز باد خیزش ملی
پاینده ایران

July 17, 2011 10:41:02 AM
---------------------------

ايرانی

۱. خاتمی با دست پس ميزند و با پا پيش می کشد. مگر سياست در شرايط عدم اطمينان چيزی غير از اين است؟ مگر سياست چيزی بجز علم ممکنات است؟ يا تعريف آن عوض شده وعلم موهومات و آرمانهای بی سر و ته غير ممکن شده است؟
۲. می شود برای تخریب دیواری ستبر با سر به آن کوبید و اسم آن را عقل و گریز از تقیه! شیعه! گذاشت!! گردن کلفتی در برابر دیواری ستبر (مسلح به بتن مسلح!) نیز عالمی دارد و آنها که تا به حال می دانستند سر می شکند و نه دیوار از آن قافل بوده اند! عحب ماجرایی. که داستان تاریخ معاصر این سرزمین مقدس یکی داستان است پر آب چشم (و در بعضی مواقع پر کشک و پشم!)
۳. پول دارند و ما نداریم! آمریکا در ۲۸ مرداد با خرج کردن مبلغی ناچیز بر علیه حکومت ملی دکتر مصدق که از پشتیبانی توده ها برخوردار بود کودتا نموده مشارالیه را سرنگون نمود! واقعيت کجاست؟ اصلا اهمیتی ندارد! در این دیدگاه کسانی که به خیابان آمدند و جان دادند ساندیس خورهای اصلاح طلبانند! (با پوزش از تمامی جان باختگان جنبش سبز)
۴. انتخاب نوع حکومت در یک فضای آزاد با رای اکثریت انجام خواهد شد. البته نه آن رایی که در ۱۲ فروردین ۵۸ داده شد و به راستی حیرت انگیز است. چگونه مرحوم بازرگان مثلا لیبرال با کیانوری پرولتاریایی و خمینی مرتجع و ... باهم یکی می شوند این هم از عجایبی است که سال ها باید برای شناخت ابعاد خانمان بر انداز آن وقت صرف نمود.
متاسفانه اپوزیسیون خارج از کشور (متاسفانه همه طیفها) سال هاست به واکنشگر سیاسی (و نه کنشگر) تبدیل شده و عملا ابتکار عمل را سی و چند سال است که از دست داده اند. به جای خوابهای رنگی دیدن که ممکن است به کابوسی دهشتناک تبدیل شود (مانند کابوس خمینی ۵۷) راه کار عملی برنامه ریزی بر اساس واقعیات و ممکنات است. هجرت از واکنشگری (که به تخریب هر آن کس که تز ما را نمی پسندد منجر شده) به کنشگری نیز افاقه خواهد نمود.
پاینده ایران

July 16, 2011 05:46:06 PM
---------------------------

افشین سالار


رژیم جمهوری اسلامی از روزی که پا به عرصه هستی گذاشت همواره برای ادامه هستی خودش از یک اصل بهره برداری خوبی کرده است : هالو گری و نا آگاهی مخالفانش .

آقای نوری علا مدتهاست که همه هم خودرا مصرف نفی اصلاح طلبان و کسانی مانند آقای خاتمی کرده است.یکسری حرفهای کهنه و تکراری و لاجرم بی خاصیت .
سئوال این است : با کدام پلتفرم سیاسی و اقتصادی و متکی برکدام تشکیلات شناخته شده و آزموده در میان مردم ایران؛میخواهید و یا میتوانید جای این رژیم را برای ساختن ایرانی آباد و دمکراتیک؛اشغال کنید ؟.لطفأ از بیان جوابهای کلی و بی معنی مانند حکومت خوب و سکولاردمکرات و امثالهم خودداری کنید.نقشه راهتان چیست. و الا سالهاست که ملیونها ایرانی کارشان شده است جک درست کردن برای رژیم و یا لعن و نفرین صدر تا ذیل عوامل این رژیم .

بله آقا ی نوری علا ؛من هم با شما موافقم ;اثبات شئ نفی ماعدا نمیکند .این به این معنی است که اگر همه مردم ایران هم به جک گویان و لعن و نفرین کنندگا ن این رژم تبدیل شوند و حتی این رژیم را از بین ببرند ؛آنچه جایگزین میشود احتمالأ نظامی بهتر از جمهوری اسلامی نخواهد بود.
با احترام

July 15, 2011 07:11:38 PM
---------------------------

عرفان

با درود فراوان خدمت همه ی ایرانبانان به نظر من اصلاح طلبان نیز در دوره خاتمی جواب خود را پس دادند و نشون دادند همه سر و ته یه کرباسن همچنین کارنامه موسوی نیز در سال 67 برای همه ی ما عیان است
کودتای انتخاباتی 88 و توهین اشکار به شعور ملت خشم مردم را برانگیخت و بهانه ای شد تا مردم به خیابان بیایند و شعار رای من کجاست را سر دهند البته این فقط شروع ماجرا بود و همگی ما دیدیم شعارها به شعارهای رادیکال تبدیل شد و مردم شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر اصل ولایت فقیه سر دادند و این نشان داد که مردم فرای اصلاح طلبان حکومتی فکر میکنند و خواستار تغییر نظام هستند در این بین که موسوی و کروبی انتظار چنین واکنشی را نداشتند سیاست روشنی را در قبال جمهوری اسلامی پیشه نکردند و موسوی دم از دوران شکوفای امام میزد حال سوال اینجاست کدام دوران شکوفا ایا منظور ایشان کشتار سال 67 و اعدام ارتشیان و قتل های زنجیره ای میباشد بروشنی اشکار است که جنبش سبز این دو را بدون انکه خود بخواهند به دنبال خود یدک کشید اما متاسفانه گویا این به اصطلاح اصلاح طلبان نمیخواهند خود را اصلاح کنند و به خواسته های مردم تن در دهند و با مردم همسو شوند و همگی ما دیدیم اقای امیر ارجمند به مناسبت 25 بهمن در بی بی سی اعلام کرد که مردم نباید شعار رادیکال بدهند و فقط مرگ بر مبارک و.. سر بدهند اینجاست که مشخص میشود که مردم برای اصلاح طلبان یک ابزار هستند تا قدرت از دست رفته شان را دوباره بدست اورند
اگر چه اصلاح طلبان در داخل ایران تغریبا بسیار ضعیف شده اند اما یه امتیاز ویژه ای که دارند تحت حمایت کامل قدرتهای غربی قرار دارند و سرمایه گذاری انها برای رژیم اینده روی اصلاح طلبان متمرکز شده و این یک امتیاز براشون به حساب میاد به نحوی که همه ما هرروزه میبینیم که رسانه هایی مثل voa و bbc مدام چهره های اصلاح طلب در ان حضور دارند اما به ندرت چهره های ملی و چهره های مطرح اوپوزیسیون را در این رسانه ها میبینیم البته دلیل این کار تنها اینه که نظام سرمایه داری غرب طبق تجربه ای که از دوره خاتمی کسب کرده به این نتیجه رسیده که اصلاح طلبان براحتی منافعشون رو تامین میکنه و اینکه اگه احتمالا یه حکومت سکولار مردمی حاکم بشه دیگه نمیتونن به چپاول ملت بپردازند و خوشبختانه مردم اینو به درستی درک کرده اند و میدونند نه غرب دل واسه مردم میسوزه و میخواد ایرانو نجات بده نه اصلاح طلب بنابراین مردم باید کاملا هوشیار باشند که در این برهه تاریخی سرنوشت ساز قاعده بازی رو به استعمار گران نبازند و یک بار برای همیشه ایران رو از چنگال اهریمنان نجات بدهیم بدرود

July 15, 2011 02:55:36 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites