آن دسته از تحلیلگران و تاریخ نگارانی که معتقدند انقلاب اسلامی سال 57 تنها به خاطر عوامل داخلی و برآمده از نیازهای آن روز جامعه ایران بوده، تحلیلی یک سویه و ناقص ارائه می کنند. در زمینه مسائل سیاسی، رخدادهای تاریخی، تحولات اقتصادی و پویش های اجتماعی همواره باید «کلیه متغیرها» مورد ارزیابی و شناسایی قرار گیرد.
در هیچ دوره تاریخی در طول تاریخ معاصر کشورمان به اندازه اواخر عصر پهلوی ایران آماده توسعه سیاسی و دموکراسی نبوده است. عناصر و مولفه هایی مانند رشد و توسعه اقتصادی، پدید آمدن طبقه متوسط، جهت گیری دولت های دوره پهلوی به طرف نوسازی اقتصادی، وجود دادگستری عرفی، آزادی های اجتماعی و به رسمیت شناخته شدن تدریجی حقوق زنان، شکل گیری تدریجی بخش خصوصی در امور اقتصادی و رابطه عادی با جهان، همگی «پیش زمینه های» دموکراسی سازی و نهادینه شدن دولت مدرن به حساب می آیند، ضمن آن که تاریخ اروپا نیز نشان می دهد «پس از» تشکیل دولت های مطلقه نوساز بود که نطفه های اولیه دمکراسی و حکومت مبتنی بر اراده مردم در اروپا شکل گرفتند.
در حالی که هنوز بسیاری از روشنفکران دوره پهلوی در کافه فیروز با جلال آل احمد فالوده سیاسی می خوردند، چریک های کافه نشین صلوات سیاسی می فرستادند، چریکهای خیابانی در اردوگاهها دوره می دیدند، دانشجویان به اصطلاح روشنفکر پای درس شریعتی در حسینیه ارشاد می نشستند و بینندگان تلویزیونی شب هنگام با دیدن سریال دایی جان ناپلئون لبخند سیاسی می زدند، بسیاری از طرح ها برای ورود ایران به عصر «هیچ» در حال طراحی و برنامه ریزی شدن بود.
ولی همواره یک پرسش بسیار مهم مطرح بوده و هست: آیا هدف پروژه این انقلاب فقط بر انداختن خاندان پهلوی و از بین بردن پادشاهی بود یا هدف مهمتری را دنبال می کرد؟ آیا فقط «شاه» هدف بود یا اینکه یک سری از ارزش ها و دستاوردهای دوره پهلوی هدف بود؟ به نظر می رسد یکی از مهمترین هدف های هم پروژه نویس های آمریکایی و هم هواداران اسلام سیاسی از بین بردن «پهلویسم» بود. پهلویسم فقط نظام سیاسی نبود بلکه عناصر و دستاوردهای برجسته، مهم و سرنوشت ساز دوران پهلوی بود. پهلویسم یک نوع روش زندگی، زیست فرهنگی و اندیشه سیاسی بود که ملت ایران را در یک فرآیند تاریخی با ناسیونالیسم، مدرنیسم و سکولاریسم آشنا ساخت و هر چند دمکراسی در آن وجود نداشت اما به خاطر «جهت گیری» حکومت پهلوی می شد در یک فرآیند حساب شده ایران را وارد فصل دموکراسی نمود، کما این که بسیاری از تحلیلگران معتقدند دولت شاپور بختیار بالاترین فرصت برای گذار ایران به دموکراسی بوده است.
مفسران و تاریخ نویسانی که نقش نیروها، شبکه ها و نقشه های جهانی را در روند یک رویداد نادیده می گیرند عموما تحلیلی ناقص و یکسویه ارائه می دهند. برای نمونه در زمان جان اف کندی یک طرح وجود داشت. در این طرح که از سوی پرفسور لوییز دوپری مشاور خاور میانه ای کندی ارائه شد آمده است که آمریکایی ها باید با از میان برداشتن شاه ایران و ظاهرشاه در افغانستان، یک «مثلث برهوت» ترسیم کنند. مثلثی بین کراچی، خرمشهر و کابل. هدف دوپری از ارائه این طرح ایجاد مناطق تجزیه شده در خاورمیانه بر اساس قومیت ها بود. ایجاد بلوچستان، پشتوستان، کردستان، آذربایجان و یک فارسستان در میان آن تا به اعتقاد آمریکایی ها منطقه آرام بگیرد. کسانی که بازی ها و پروژه ها را نمی دانند خیلی ساده مسائل را تحلیل می کنند در حالی که همیشه باید بازی ها را در «اکران بزرگتری» دید و مسائل را صرفا به صورت بومی و محلی تفسیر نکرد.
آیا نظام پهلوی که دو بار، یک بار با کاردانی رضا شاه از تجزیه خوزستان و دیگری در زمان محمدرضا شاه در مورد غائله آذربایجان و با کاردانی قوام از تجزیه آذربایجان جلوگیری کرد، مانعی عمده بر سر اجرای توطئه مثلث برهوت به حساب نمی آمد؟
آن روزها بازی های دیگری جریان داشت. قرار بود ایران با پروژه «بازگشت به گذشته بهتر» به این فصل «هیچ» و «تاریک» تاریخ خود برسد. شبکه هایی در داخل آمریکا و کسانی مانند ریچارد کاتم، جورج بال و یا برژینسکی اعتقاد داشتند احیای اسلامیسم می تواند زلزله سیاسی در اطراف شوروی پدید آورد و خرس سرخ روسیه را در خندق های سبز اسلامی بیاندازد.
آنهایی که گمان می کنند انقلاب اسلامی تنها برای براندازی خاندان سلطنتی بود اشتباه می کنند. هدف اصلی جا انداختن تفکر بنیادگرایی اسلامی و زدودن دستاوردهای عصر پهلوی بود. پروژه هایی که مایل بودند در خاورمیانه «نوار سرخ شیعه» را در برابر «نوار سبز سنی» قرار دهد و با ایجاد جنگهای مذهبیِ علویون در برابر سلفیون از برجسته شدن یکی در مقابل دیگری جلوگیری کنند، و جنگ هایی مانند آنچه بین پادشاه متعصب و کاتولیک اسپانیا با پروتستان های انگلیسی در زمان استوارت ها در تاریخ اروپا رخ داده، و شبیه جنگ هایی که به خاطر تعصب مذهبی انجام می شد1.
امروز تمامی تنش ها و تشنج ها در خاورمیانه محصول همین اشتباه استراتژیک غربی ها است. هرچند اکنون دیگر چنان طرح هایی رونق سابق را ندارند اما هنوز شبکه ها و سازمان هایی در غرب خیلی مایل نیستند ایران سکولار بشود و اصرار دارند ایران کماکان درگیر مذهب گرایی سیاسی باشد. نمونه آشکار این موضوع ادامه یافتن پروژه حمایت بی دریغ و همه جانبه رسانه ها و دولت های غربی از اصلاح طلبان مذهبی است. هدف اصلی از بزرگ کردن نقش اصلاح طلبان مذهبی جلوگیری از خارج شدن بازی سیاست در ایران از دست مذهبی ها و میداندار شدن سکولارهاست.
جا دارد یک بار تحلیلگران، سازمان ها و احزاب سیاسی ایران با کنار گذاشتن بغض های سیاسی از خود بپرسند چه شد که ایران به جای پیشرفت و گام برداشتن به سوی آینده، وارد «عصر تاریکی» شد؟ چه کسانی ایرانی ها را به عقب سوق دادند تا آنها را وارد این دوران قرون وسطایی کنند؟ چرا باید ایران را از سکولاریسم، ناسیونالیسم و مدرنیسم جدا می ساختند؟
یک بار هم که شده گروه های چپ از خود بپرسند چه شد «رفیق کیانوری» خمینی را یک سیاستمدار پیشرو یافت! نیروهای ملی گرا از خود سوال کنند چرا به جای همکاری با شاپور بختیار برای آمدن «آقا» فرش قرمز پهن کردند و آمدن خمینی را طلوع خورشید از غرب نامیدند! طرفداران اسلام سنتی بپرسند چرا روحانیون سنتی که مخالف ولایت فقیه بودند نتوانستند جلوی ابزار شدن اسلام را بگیرند؟
در طول تاریخ انقلاب ها هیچ گاه به این اندازه «رژیم پیشین» از«رژیم فعلی» محبوب تر نبوده است. نه لویی شانزدهم بعد از انقلاب فرانسه و نه خاندان رومانوف در روسیه پس از انقلاب بلشویکی هرگز به اندازه پهلوی ها محبوب نشدند. هرچند در سال 57 خاندان پهلوی از ایران رفت اما ارزش های دوره پهلوی هرگز از ایران نرفت. امروز پس از سی و سه سال اکثر گروه های سیاسی سکولاریسم را فریاد می زنند. ملی گرایی نه کفر که افتخار ایرانیان است و صنعتی شدن، رشد اقتصادی و مدرن سازی یک نیاز ملموس برای مردم است. این ارزشهای باقی مانده از دوران پهلوی تنها در یک حکومت دموکراتیک است که می تواند راه درستِ ساختنِ ایرانِ آینده باشد.
---------------------------
زیرنویس:
1-با به قدرت رسیدن سلسله اسکاتلندی استوارت در انگلستان .... فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا که در مذهب کاتولیک متعصب بود در صدد حمله به انگلستان برآمد، وی می خواست ماری استوارت(کاتولیک مسلک) را ملکه اسکاتلند کند،الیزابت ملکه انگلستان در 1587 میلادی فرمان داد تا سر ماری را از تن جدا کنند،کاتولیک ها ماری را شهید تعصبات پروتستان ها خواندند و فیلیپ دوم این حادثه را دستاویز جنگ با انگلستان قرار داد، به نظر می رسد جهان اسلام کاملا برای ورود به چنین جنگهایی آماده باشد افراطیون شیعه و سنی هر آینه مستعد چنین جنگهای مذهبی فراگیری هستند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
گل آقا
البته هر تحول اجتماعی که بغلت یا بدرست بعضی مواقع هم اسم انقلاب روی آن میگذارند دلایل زیادی دارد که مهم ترین آنها :
1ـ سیاسی
۲ـ اجتماعی
۳ـ فرهنگی
میبا شد .
در حوادث اخیر ایران تمام این عوامل با شدت تمام وجود داشتند .
July 24, 2011 07:12:29 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود برکوروش گرامی ازتهران
کِرم از خود درخت است
این بدان معنی نیست که بیگانگان دخالتی در انقلاب شوم سال 57 نداشتند، یا اینکه هدفشان فقط شاه ایران بود. پادشاه ایران مانعی بود برای رسیدن استعمارگران به اهداف شان. بنا بر اسناد فراوان ومعتبر بیش از آنچه ما میدانیم بیگانگان در انقلاب شوم دخالت داشتند وهنوز نیز دخالت دارند. اما نمی توان گفت همه تقسیرها به گردن استعمارگران بوده است.
کثیف ترین کِرم ویرانگر که تا مغز استخوان درجامعه ایران بوده وهنوز نیز کماکان وجود دارد، ویروس سرطانی دین مبین اسلام است، که قادر است چاقو بدست فرد دهد وحکم بریدن گردن یک انسان را اجرا کند. باوری که اجازه فکر کردن را از آدم سلب می کند. وآخوند زالو صفت برای رسیدن به مطامع شکم وزیر شکم می باید این ویروس را در جامعه زنده نگهدارد تا بتواند جامعه را مثل گله گوسفند در کنترل بگیرد واز شیر وگوشت وپوست وحتی استخوانش«شهید» بهره برداری کند. عامل دیگر وجود ایرانیان خائن به وطن وملت ایران است، این عوامل نیز کم نیستند. عده ای باآگاهی در خدمت بیگانگان هستند وعده ای نیز گوسفندانی هستند که در دام بیگانگان می افتند وزمانی به خود می آیند که تا بالای سر در جنایت وخیانت فرو رفتند وهیچ راه برگشتی ندارند.
دین بهترین ابزاریست که همواره استعمارگران با این ابزار توانستند ثروت ملت ها را غارت کنند.
قدرت های استعمارگر یک هدف مشخص دارند، آن هم غارت ثروت ملت هاست.برای رسیدن به هدفشان از انجام هیچ جنایتی رویگردان نبوده و نیستند ونخواهند بود. اگر با زبان خوش تسلیم شویم وگوسفند وار بَع بَع کنیم واجازه دهیم دار و ندارمان راببرند، اجازه میدهند زنده بمانیم، اما وای به روزمان اگر تسلیم نشویم. اگرتسلیم نشویم با ایجاد تفرقه، جنگهای خونین ایجاد می کنند، که از این طریق سلاح می فروشند وهرآنچه ساخته ایم را بدست خودمان ویران می کنند وآنقدر یکدیگر را سلاخی می کنیم تا بجایی رسیم که باز دست بدامان آنها شویم که لااقل شرٌ جنگ را از سَرمان کم کنند.
ملت ایران امیدوار است وآرزو دارد در این دوره سیاستمداران وروشنفکران ایران اشتباهات گذشته را تکرار نکنند.نظر شخصی من این است که کسان وگروهها واحزاب سیاسی که سنگ بر راه پیروزی خیزش ملی ایران می اندازند را باید از صف مبارزه کنار زد وقاطعانه با آنها برخورد کرد، آنها هستند که در جهت منافع بیگانگان عمل می کنند. وباور دارم اگر این احزاب« خائن» را بحال خود رها کنیم باید منتظر روزهای خشن تر و غیرقابل تصور برای میهن وهم میهنانمان در درون ایران باشیم.
پیروز بادخیزش ملی
پاینده ایران
July 21, 2011 11:36:50 AM
---------------------------
ایرانی
می دانستم که کارهایم با منافع نیرومند کسانی که حیاتشان به فقر و جهل مردم وابسته است در تضاد می باشد. اما علی رغم فشارهای خارجي تخصیص نامناسب منابع مالی و عمومی و بی لیاقتی برخی از حکومتهایمان سرسختانه به وظیفه ای که متعهد به انجام آن بودم پرداختم. طی سی و هفت سال هیچ چیز مرا از انجام وظیفه ام باز نداشت. نه گلوله تپانچه و نه رگبار مسلسل. (پاسخ به تاریخ- محمدرضا شاه پهلوی)
امروز جز خرابه ای از که از آن دود بر می خیزد در حالیکه اشباهی سیاه بر فراز آن به رقص و پایکوبی می پردازند از رویای تمدن بزرگ (همان که در متن پهلویسم نامیده شده) که ظاهرا به دروازه های آن نیز رسیده بودیم (طبق سخنرانی نوروزی مرحوم هویدا در آرامگاه رضاشاه کبیر در نوروز سال ۵۵-سال پهلوی) باقی نمانده است. چه کسی مقصر است؟ مردم؟ خارجی؟ محمدرضاشاه؟ محموعه ای از همه چیز؟ طی این سال ها و بخصوص در سال های اخیر بسیار در باره آن دوران گفته و نوشته شده است. اما هنوز کسی به پرسش های اساسی مانند چگونگی ایجاد اتحاد نامقدس بین سرخ و سیاه و نقش پررنگ خارجی (با ارائه اسناد معتبر) نپرداخته است. چگونگی اتحاد عناصری از چپ مانند حضرت کیانوری و طبرزدی با مرتجعین اسلامی و ... سال های سال جای بحث و کاردارد اما ...
درود می فرستم به روان محمدرضاشاه که ایرانی بزرگ و سترگ می خواست و برای پیشرفت آن حدی قائل نبود اما....
پس از چندین برابر شدن درآمدهای نفتی ایران کنفرانس مشهوری بین اقتصادیون برگزار شد. شاه در آن کنفرانس برخلاف میل سیاسیون و کارشناسان وقت سازمان برنامه ارقام برنامه پنجم توسعه را چهار برابر نمود! همه مخالف بودند...از کارشناسان افتصادی تا سیاسون...حتی برخی که جرات بیشتری داشنتد به مخالفت برخواستند...آلبرت مژلومیان به صراحت به شاه گفت چنانچه این پول را به این شکل خرج کنی انقلاب خواهد شد! درباره چه سالی صحبت می کنیم؟ ۱۳۵۴. شورش در ایران چه سالی انجام شد؟ ۱۳۵۷. به طور حیرت آوری فاصله پیش بینی از وقوع آن کوتاه است. شاه درحالیکه انگشتان دو دستش را در جیبهای جلیقه اش فرو کرده بود و دو شسطش را در هوا برای کارشناسان اقتصادی می چرخاند به شدت عصبانی شده بود. نمی خواست بپذیرد متغیرهای زبان نفهم اقتصادی (غیر از زبان ریاضی و آمار هیچ نمی فهمند؛ توضیح از کارشناس افتصادی مربوط!) از منویات ملوکانه پیروی نمی کنند. محمدرضاشاه با تزریق نقدینگی اقتصاد ایران را به تزلزلی تاریخی کشاند. در سال ۱۳۵۶ اوضاع اقتصادی به شدت نابسامان است. با کاهش درآمدهای نفتی ایران کلیه چرخهای مملکت خوابیده است. رکود؛ گرانی؛ کمبود کالاهای اساسی؛ خاموشی های آزار دهنده در پایتخت؛ کشتی هایی که ماه ها در بنادر (مانند بندرشاهپور) می مانند و کسی قادر به تخلیه آنها نیست. چرا؟ ظرفیت بنادر با کالاهای وارداتی نمی خواند. این همان چیزی است که کارشناسان سازمان برنامه تحت عنوان نرخ جذب سرمایه گذاری در اقتصاد در آن کنفرانس کذایی هشدار می دادند. می گفتند که برای افزایش سرمایه گذاری ابتدا باید زیرساختها را توسعه داد (بندر؛ راه؛ نيروگاه و...). در اثر این بحران اقتصادی جامعه لوس ایرانی دچار مسائل مختلفی شد (به قول مرحوم علم در یادداشتهایش دانشجویان پول مفت می گیرند فحش مفت هم به ما می دهند!) و خارجی نیز در راستای منافعش کمال سوء استفاده را نمود. از انسداد سیاسی بوجود آمده در اثر حزب واحد رستاخیز دیگر چیزی نمی گویم. بگذريم که اين حديث بيش از اين در اين مقال نمی گنجد.
اضافه کنید کینه هایی که شرکتهای نفتی از شاه بدلیل تشکیل اوپک و افزایش آگاهانه قیمت نفت به دل داشتند (البته بخش از این افزایش مدیون مسائل اعراب و اسرائیل و تحریمها بود که شاه از آن به نحو شایسته ای در جهت احقاق حقوق ملت ایران استفاده نمود). اضافه کنيد بلوکی که شاه از کشورهای مانند پاکستان؛ افغانستان؛ مصر؛ عراق؛ کشورهای حاشيه خليج هميشه پارس (البته بجز نوکر دست به سينه آمريکا يعنی عربستان) و... ساخت تا سياست مستقلی در اين نقطه پر آشوب از دنيا پيش بگيرد که تامين کننده منافع ملی این خاک مقدس باشد.
از نطر دنيايی؛ پس از جنگ ويتنام و موفقيت آمريکا در زمين گير نمودن کمونيزم در همان منطقه و جلوگيری از گسترش آن؛ مفهوم کليدی محاصره (محاصره و افزایش هزینه های تسلیحاتی برای شوروی) اساس سياست خارجی آمريکا و بلوک غرب را تشکيل می داد. کمربند سبز اسلامی آقای کارتر نيز در همين حوزه قابل بررسی است. ايجاد تحول زنجيره ای در اتحاد کشورهای مستقل به رهبری شاه بسيار تامل برانگيز است. سقوط شاه و تشکيل جمهوری اسلامی؛ اعدام ذوالفقار علی بوتو در پاکستان و تشکيل جمهوری اسلامی پاکستان (تعجب نکنيد؛ پاکستان هم جمهوری اسلامی است منتها بدون ولايت وقيح)؛ کشته شدن محمدانورسادات بدست يک تروريست اسلامی با نام خالد استانبولی از اخوان المسلمين تشکیل مجاهدین افغان برای مقابله با ارتش شوروی و تبلیغ برای آنها (رمبو را که به خاطر دارید؟) و... همه در همين راستا قابل ارزيابی است. بحث بيشتر در اين زمينه را به زمان ديگری وا می گذارم.
همه اشتاباهات بزرگی کردند (که قابل شمارش است). از محمدرضاشاه تا نخبگانی که دست پروده پهلوی ها بودند و با آنها به مقابله برخواستند تا مردم و تا همه...اين وسط تنها برندگان اين بازی استعمار کنندگان (آمريکا. انگلیس و ...) و استحمار کنندگان (آخوندها) بودند.
امروز که در خيابان پهلوی تهران قدم می زنم و از مقابل تئاتر شهر در چهارراه شاه می گذرم (که متاسفانه به زودی با گودبرداری غیر اصولی ضلع جنوبی و تکان های مترو در ضلع شمالی آسیب جدی خواهد دید) ؛ افسوس می خورم. هم برای خودم؛ هم برای ميهنم و هم برای مرحوم محمدرضاشاه. ای کاش درست در می يافتيم. ای کاش نخبگان در پيچ تاريخی ۵۷ درست می پيچيدند و ماشين جامعه را داخل باقالی ها! هدايت نمی کردند. ای کاش...ای کاش...ای کاش...
آنچه در انتقاد از مرحوم محمدرضاشاه گفتم نه در ذم او که پا در گله نسل من داشت از پدر تاجدارش که در لحظات حساسی ظاهرا تصمیمات صحیحی نگرفت.
پاسخ اين پرسش که چرا پهلوی ها (رضا شاه و محمدرضاشاه) هر روز محبوب تر می شود (حتی در ايران سال ۹۰ و علی رغم تبليغات حکومت آخوندی) در احترام به انسان و رعايت اخلاقيات از سوی آنان است. ای کاش هر چه سريع تر با راهکارهای عملی آزادی از دست رفته را بازمی یافتیم. هر چند اين آزادی با نابودی حکومت ملايان با ندانم کاری های احمدی نژادی يا مصلحت انديشی های خاتمی و از پل آنان بدست آيد.
کنت دو گوبينو چه خوش گفت؛ عقل سليم راهنمای کوروش و جانشينانش بود؛ بنابراين سوء استفاده از دين وبي رحمی دوامی نيافت (پاسخ به تاريخ؛ محمدرضاشاه)
پاينده ايران
July 20, 2011 11:01:32 PM
---------------------------
تفکر آزاد
وطن 2
..
...این جماعت که کنون بر کشور ِ ایران ِ ما مستولی اند--
بهر تخریب ِ وطن هستند به کار، اندر لباس ِ عابدون /
..
سوز
July 20, 2011 10:39:47 PM
---------------------------
عرفان
با درود به کوروش عزیز من کاملا با نظرتون موافقم هر چند من نسل سوخته انقلابم و قطعا شما به اغتضای سنتون بهتر میتونید دوره پهلوی ها و وقایع 57 رو تفسیر کنید اما بنده با توجه به بررسی ای که در باره وقایع ان زمان داشتم به یک نتیجه گیری ای رسیدم که مایلم ان را بیان کنم که البته ممکن است ایرادهایی بر ان وارد باشد لذا خواهشمندم اگر نقد و ایرادی بر تفسیر بنده هست خوشحال میشم دوستان ان را تصحیح کنند
زمانی که رضا شاه قدرت را در دست گرفت به دلیل بی کفایتی قاجار ها ایران تغریبا یک کشور ورشکسته بود و با توجه به شکست های گوناگون سیاسی و نظامی از انگلیس و روسیه در زمان قاجار ها و در نتیجه ان جدا شدن قسمتهایی از خاک ایران مثل اذرباییجان و.. اقوام و قبایل به فکر جدایی طلبی و استقلال طلبی افتاده بودند همچنین جمعیت ان زمان ایران که تغریبا 60%روستایی20%ایلات و عشایرو20%ان را شهری تشکیل میداد بشدت در بیسوادی بودند همچنین سیستم ارباب رایت حاکم بود و خوانین هرکدام دارای قدرت بودند و این خطر برای دولت مرکزی بحساب می امد همچنین قدرتهای بزرگ از جمله روس و انگلیس کاملا در اوضاع سیاسی ایران دخالت داشتند برای ارام کردن این اوضاع نابسامان و متشنج ماشین سرکوب لازم بود که من هم کاملا با ان موافقم به همین خاطر تمامی اقوام و قبایلی که قد علم کرده بودند سرکوب شدند و بصورت اجباری اسکان داده شدند تمام روحانیون و مذهبیون سرکوب شدند چون رضا شاه معتقد بود دین نباید در سیاست نفوذ کند و ذات اخوندا رو خوب شناخته بود و میگفت اخوندو چه به سیاست یکی از دغدغه های رضا شاه احیای فرهنگ باستانی ایران بود که در این راه گامهای بزرگی برداشت همچنین با اعزام دانشجو به خارج از کشور و اجرای طرح های بزرگ عمرانی کشور را به سرعت به سمت مدرنیته شدن و پیشرفت پیش برد این روند رو به رشد ادامه داشت تا اینکه جنگ جهانی دوم اغاز شد و بخاطر حمایت رضا شاه از المان و شکست المان در جنگ و فشار متفقین به رضا شاه و عدم حمایت ارتش قدرت به محمد رضا شاه رسید این روند فضای بسته سیاسی به دلیل اینکه مردم دارای بافت سنتی و مذهبی بودند و قدرت گرفتن روحانیون خطر محسوب میشد ادامه داشت تا اینکه غرب و جامعه بین المللی به شاه فشار اوردند تا فضای سیاسی را باز تر کند با باز شدن فضای سیاسی اوضاع انطور که انتظار میرفت پیش نرفت و نفوذ و قدرت روحانیون زیاد شد و شاه خطر عمامه به سر ها را که تشنه قدرت و مقام بودند حس میکرد همچنین چند ترور نا موفق نیز از شاه صورت گرفت تا اینکه دو باره فضای سیاسی بسته شد این در حالی بود که مملکت به سرعت در حال ابادانی و پیشرفت و مدرنیته شدن بود و ایران زاندارم خاورمیانه بود و داشت به یکی از قدرت های بزرگ نظامی و اقتصادی تبدیل میشد غرب که این خطر را حس میکرد و دید که شاه مثل قاجارها دیگه حاضر نیست منافع ملی رو واسه راضی کردن غرب زیر پا بذاره به فکر براندازی شاه افتاد و بهترین گزینه خمینی بود اما با انتصاب بختیار فضای باز سیاسی دوباره حاکم شد و اصلاحات بسیار اساسی و خوبی در انتظار ما بود اما متاسفانه به اصطلاح روشن فکران چشمشان را روی این موقعیت استثنایی بستند و ما را گرفتار دشمنان ایران و تاریخ و فرهنگ ایران کردند کلام اخر اینکه ما یک انقلاب مشروطه موفق ولی نا فرجام داشتیم امیدوارم از این دوران درس بگیریم و خود و نسل بعد از خود را بار دیگر گرفتار نکنیم منظورم اصلاح طلبانه در کل به نظر من یه سری اقدامات سرکوب گرایانه که از سوی پهلوی ها صورت گرفت لازم بود ولی در بعضی مواقع شدت عمل در سرکوب زیاد بود و میتوانست مسالمت امیز تر و حتی گاهی مواقع از طریق مذاکره حل بشه در کل من دوره حکومت پهلوی ها رو خدمت میدونم نه خیانت
پاینده ایران زنده باد ازادی
July 20, 2011 12:42:36 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر کوروش وشاهین گرامی از تهران
شاهین عزیز خیلی خوشحال میشویم، نظر شما را از تهران در این صفحه می خوانیم. امیدوارم دوستانتان نیز ازتهران و سراسر ایران در این صفحه نظراتشان را بنویسند.
پیروز باشید.
پاینده ایران
July 20, 2011 10:52:28 AM
---------------------------
شاهین
با درود، کورش عزیز گفتارت دلنشین و زیبا بود. باید بیش از این درباره خدمات پهلویها و دشمنی غرب فریبکار با ملت ایران گفت. هدف غربیها بلاشک تجزیه ایران است و اگر این برنامه طولانی مدت نبود، شاه هرگز سرنگون نمی شد. من هم مانند شما در تهران هستم و می دانم که در ایران امروز چه می گذرد. پاینده ایران.
July 20, 2011 09:58:21 AM
---------------------------
|