بيست و دو تن مؤسسان سازمان جديد جمهوری خواهان ايران، در پارهء فرجامين اعلام موجوديت خود، گفته اند: «با نگاهی به نیاز های امروز جنبش سبز، بویژه ضرورت هویت دادن به یک خط دموکراتیک مستقل، از همهء گروه ها، سازمان ها و شبکه های جمهوری خواه و دموکرات دعوت می کنیم که از راه گفتگو و تبادل نظر به تکمیل این پروژه یاری رسانیم و تلاش هایمان را هماهنگ سازیم»(1).
من نيز، در برابر اين دعوت وظيفهء خود می دانم که شادمانه تأسيس اين سازمان را به يکايک مؤسسان اش و بخصوص دوستان گرانقدرم آقايان دکتر مهرداد مشايخی، دکتر اميرحسين گنج بخش و رضا سياوسی خجسته باد بگويم و اظهار اميدواری کنم که اين تشکل جديد به غنای هرچه بيشتر فعاليت سياسی مخالفان سکولار ـ دموکرات کليت حکومت اسلامی کمکی شايان کند.
من البته برای اين شادی و اميدواری دلايل متعددی دارم که اغلب آنها ناشی از توضيحاتی است که مؤسسين در مورد چرائی جدا شدن خود از «اتحاد جمهوری خواهان ايران» مطرح کرده اند و همچنين، در راستای تشريح اين جدائی، بر مواضع و نگرش های سياسی ـ مبارزاتی خود تأکيد کرده اند. اجازه دهيد که اين دلايل را اندکی به تفصيل بيان کنم:
نخست اينکه دوستانم، با اين جدائی، خود را از آنچه که من «منطقهء خاکستری» می نامم(2) بيرون کشيده اند و، با ذکر اينکه اپوزيسيون کنونی به دو گروه تقسيم می شوند، توضيح داده اند که در رنگارنگی جنبش سبز «دو گرایش از برجستگی بیشتری برخوردار است. نخست گرایشی که خود را در چهار چوب قانون اساسی جمهوری اسلامی با تفسیری تعدیل یافته به سود حقوق و آزادی های مردم و زیر شعار اجرای بی تنازل قانون اساسی بیان می کند و گرایش دیگری که خواهان گذر از جمهوری اسلامی به نظامی دموکراتیک است». آنها در اين مورد وطيفهء خود را «نقد هر گونه اصلاح طلبی ِ با هدف حفظ ساختار موجود و بویژه مرزبندی با گرایشی که با تمکین به ولی فقیه، جنبش سبز را تنها وسیله ای برای گرفتن سهمی از قدرت می بیند» تعريف کرده اند.
من، در مقالات خود، اين گرايش دوم را «انحلال طلبی» (در مقابل «اصلاح طلبی») می خوانم و اکنون نيز اصرار دارم که اين دوستان، چه بخواهند و چه نه، عملاً از حوزهء مماشات با اصلاح طلبان (يعنی منطقهء خاکستری که اتحاد جمهوری خواهان در دامچالهء آن افتاده و موجب اين جدائی شده است) بيرون آمده و به جبههء انحلال طلبان پيوسته اند. از نظر من اين گامی بزرگ در راه کوچک کردن منطقهء خاکستری و رويارو شدن با کل رژيم مذهبی در ايران است.
دليل دوم من به تعريفی مربوط می شود که آنان ار نظام های مذهبی (و لاجرم ايدئولوژيک) ارائه می دهند؛ آنجا که اعلام می دارند: «هدف ما نهادن منشور جمهوریخواهی در برابر هر نوع دین سالاری است، زیرا که حکومت دینی در رحمانی ترین تفسیر خود بر اساس "تبعیض" بنا شده است و جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران برای برابری و رفع تبعیض به میدان آمده است». از نظر منی که آرزومند ايرانی بی ايدئولوژی و بی تبعيض هستم(3)، اين اظهار نظر صريح سخت هيجان آور محسوب می شود.
دليل سوم من، اظهار نظر آنان در مورد ضرورت رويکرد به روند «آلترناتيو سازی» است، آنجا که اين دوستان شرط گام برداری «به سوی همآهنگی نیروهای آزادی خواه در جنبش سبز» را «داشتن ارادهء لازم برای ایجاد یک بدیل جمهوری خواه» دانسته و آن را «پروژه ای هفت سال به تأخير افتاده» ناميده و نوشته اند: «تشکیل اتحاد جمهوریخواهان در هفت سال پیش، کوششی برای متحد کردن گرایش های جمهوریخواه، پیش نهادن بدیل جمهوریخواهی در برابر "دمکراسی دینی" و سیاستی سازگار با شرایط بن بست اصلاحات بود که می بایست زمینهء همگرایی بیشتری را میان مخالفان نظام پدید آورد. این دیدگاه که در بیانیهء "برای اتحاد جمهوریخواهان" و اسناد نخستین کنگره ها بازتاب یافته است در عمل نتوانست به استراتژی و سیاست های روشن و ارادهء واحدی برای پیشبرد آن بیانجامد». بدين سان، از نظر من، سازمان جمهوری خواهان، با جداسازی راه خود از اتحاد مزبور، تنها هويت انحلال طلبی را نپذيرفته بلکه ماهيتاً آلترناتيوساز نيز محسوب شده است چرا که داشتن يک آلترناتيو جمهوری خواه را شرط لازم برای ايجاد «همگرایی بیشتری در میان مخالفان نظام» می دانند.
دليل چهارم من به اين نکته بر می گردد که دوستان ما اعلام می دارند که «هواداران دمکراسی سکولار [برای] عبور از جمهوری اسلامی هنوز به راهبرد مشترکی دست نیافته اند [حال آنکه] فرادستی گرایش عرفی و جمهوریخواهانه در این جنبش بدون داشتن راهبردی متمایز از "برگزاری انتخاباتی رقابتی بین طرفداران نظام" و "اجرای بی تنازل قانون اساسی" امکان پذیر نیست». بدين سان، اين دوستان راهبرد «انتخابات رقابتی بين طرفداران نظام» را رد می کنند و، از اين طريق، به جمع «تحريم کنندگان» اين نوع انتخابات می پيوندند؛ حال آنکه استراتژی اتحاد جمهوری خواهان از آغاز تا اکنون بر بنياد تأييد و تشويق شرکت در اينگونه انتخابات ـ بعنوان يک اغتنام فرصت ـ استوار بوده است(4).
دليل پنجم من به اين واقعيت بر می گردد که اين دوستان حکومت آيندهء ايران را نظامی پارلمانی می دانند که «بر اساس تفکیک قوای سه گانه و تضمین حقوق و آزادی های فردی و اجتماعی مندرج در اعلامیهء جهانی حقوق بشر و میثاقهای الحاقی» بوجود آمده و «بر اساس جدایی دین و مسلک از حکومت استوار» است «بدون آنکه مانع حضور و مشارکت پیروان هیچ مذهب و مسلکی در عرصهء سیاست باشد. این جدایی امکان همزیستی دموکراتیک پیروان همه ادیان و مذاهب و عقاید را در کنار یکدیگر فراهم میآورد و دولت را از دخالت در عرصهء خصوصی و زندگی شخصی شهروندان باز میدارد» و، در عين حال، مبانی ادارهء کشور را در «واگذاری تصمیم گیریهای مربوط به شرایط زندگی و ادارهء امور محلی و منطقه ای به نهادهای انتخابی مردم همان محل و منطقه... و سیاست متکی بر توزیع مسئولیتها و عدم تمرکز قدرت، در چهارچوب تمامیت ارضی و اولویت مصالح ملی همراه با احقاق حقوق اقلیتهای قومی» قرار می دهد و معتقد است که اين امر «هـمبستگی ملی ایرانیان را ریشه دارتر می سازد و عامل تثبیت و تضمین حاکمیت ملی خواهد بود». از نظر من آنچه اين دوستان دربارهء «عدم تمرکز قدرت» می گويند همانی است که، که چه بپسندند و چه نه، در دنيای متمدن امروز (از امريکا و کانادا گرفته تا هند و ژاپن) حکومت فدرال غير قومی و زبانی و مذهبی نام دارد و در کشورهای چند مليتی (و نه چند ملتی) بهترين شکل حکومت است و همانی است که آباء ايران نوين در قانون اساسی مشروطيت از آن بعنوان حکومت های ايالتی و ولايتی نام برده اند(5).
همين پنج دليل کافی است که من نتوانم شادی خود را از اقدام دوستانم در مورد آن جدائی و اين اعلام موجوديت پنهان کنم؛ هرچند که شايد برای خود آنها در اين دلايل نکتهء تازه ای وجود نداشته و همهء آنها مواضعی هفت ساله محسوب شوند. اما همين که بنيادگزاران «سازمان جمهوريخواهان ايران» پس از هفت سال تحمل همنشينی با ديگرانی که چون آنان نمی انديشند و در راه تحقق آرمان های توافق شده شان سنگ می اندازند به اين فکر افتاده اند تا راه خويش را از هموندان شان در اتحاد جمهوری خواهان جدا کنند خود بيانگر اين واقعيت خطرناک سياسی هم هست که فقدان قاطعيت در موضع گيری های سياسی می تواند ابهام آفرين شده و هويت های روشن متفکران سياسی ما را، از طريق کشاندن شان به «منطقهء خاکستری»، کمرنگ و بی اثر کند.
اما، بنا به تجربه ای اخير که شرح خواهم داد، معتقدم که هنوز سايهء اينگونه ابهام آفزينی ها از سر دوستان ما کم نشده و آنها اگر دير بجنبند به ورطهء ابهام ديگری در خواهند غلطيد که اين بار نه بدست هموندان شان که از جانب آنان که دوست شان ندارند ايجاد می شود؛ و من وظيفهء خود می دانم که بقيهء اين مقاله را به چگونگی (و نه چرائی ِ) اين ابهام آفرينی اختصاص دهم.
همانگونه که گفتم، فرض بنيادی دوستان ما آن است که هواداران دمکراسی سکولار برای «عبور از جمهوری اسلامی هنوز به راهبرد مشترکی دست نیافته اند». آنها، در پی اين آسيب شناسی، مدعی اند که خودشان دارای راهبرد دقيقی هستند که اگر بوسيلهء ديگران بعنوان «راهبرد مشترک» پذيرفته شود راه اپوزيسيون سکولار دموکرات را برای به زانو در آوردن حکومت اسلامی هموار می سازد. آنها راهبرد خود را «انتخابات آزاد بر اساس میثاق های بین المللی و اعلامیهء شورای بین المجالس» نام نهاده اند. و ابهام دم افزودن درست در مورد همين راهبرد پيش آمده است.
من البته با اين راهبرد بعنوان استراتژی مبارزه برای انحلال حکومت اسلامی موافق نيستم و نظراتم را در اين مورد قبلاً و به تفصيل شرح داده ام(6). اما معتقدم که بهرحال اين راهبرد به اردوگاه انحلال طلبان آلترناتيوساز تعلق دارد و همهء اعضاء اين اردوگاه بايد در حفظ و صيانت آن کوشيده و آن را ـ همچون راهبردی در جمع راهبردهای ديگر ـ تقديم همان «بدیل» (يا «آلترناتيو») ی کنند که دوستانمان (با جرح و تعديلی مختصر که شرح خواهم داد) خواهان ايجاد آنند و آنگاه، اگر از جانب آن آلترناتيو نيز پذيرفته شود، بايد کمترين ابهامی در مورد آن وجود نداشته باشد.
اين ابهام دقيقاً از همان ناحيه ای ايجاد شده و، به گمان من، به آن دامن زده خواهد شد که همواره سرگرم بی معنا کردن مفاهيمی است که آزاديخواهان ايران افکار خود را از طريق آنها تبليغ می کنند؛ يعنی همان ها که جامعهء مدنی را مديني النبی و دموکراسی را به مردمسالاری دينی تبديل کرده و بسياری از مفاهيم را از حيثيت انداخته اند.
می دانيم که «رهبران بخش مذهبی جنبش سبز» انتخابات 22 خرداد 88 را «ناسالم» خوانده و مردم را به طرح اين پرسش که «رأی من کجاست؟» تشويق کردند. يعنی «اصلاح طلبان» و خواستاران «اجرای بی تنازل قانون اساسی حکومت اسلامی» از آن پس خواهان «انتخابات سالم» شدند که اگرچه اين امر در برخی از اعلاميه های آقای مهندس ميرحسين موسوی هم به تصريح منعکس شد اما بخاطر تازگی انتخابات برگزار شده بصورت خواست اصلی بخش مذهبی جنبش سبز در نيامد. اما اکنون که قرار است در اسفند ماه آينده انتخابات مجلس شورای اسلامی انجام شود، اصلاح طلبان (به دلايل اقدامات شان در اينجا توجه ندارم) با اين شرط پا به ميدان گذاشته اند که انتخابات پيش رو «سالم» باشد. اما در گفتارهای آنان رفته رفته عبارت «انتخابات سالم» جای خود را به «انتخابات آزاد» داده است و در نتيجه احتمال آن بوجود آمده که دو امر کاملاً متفاوت با هم يکی گرفته شوند.
هفتهء پيش اين امر برای من جنبه ای تجربی پيدا کرد. آقای ايمان فروتن از «نهاد مردمی» سلسله ميزگردهائی تلويزيونی را براه انداخته است که در اولين آن در حمعهء گذشته من نيز يکی از ميهمانان بودم. آقای فروتن به من توضيح داده بودند که موضوع برنامه پروژهء «انتخابات آزاد» ی است که از جانب برخی از جمهوريخواهان مطرح شده است و حتی گفتند که آقای مهندس حسن شزيعتمداری، که از طرفداران و مبلغان اين پروژه هستند، نيز برای شرکت در مناظره دعوت شده اند اما ايشان به علت مسافرت از شرکت در جلسهء اول عذر خواسته اند. آنگاه، با شروع برنامه و مناظره، من ديدم که شرکت کنندگان بجای پرداختن به طرح انتخابات آزاد ِ اين گروه از جمهوريخواهان به نقد «انتخابات آزاد ِ» آقايان خاتمی و موسوی پرداخته و اين انتقادات را طوری مطرح می کنند که گوئی خطاب شان با پروژهء دوستان جمهوری خواه ما است. من، در اواسط برنامه، به اين موضوع اعتراض کرده و توضيح دادم که انتخابات آزاد مورد نظر آقای شريعتمداری هيچگونه قرابتی با انتخابات مورد درخواست اصلاح طلبان مذهبی ندارد و نمی توان اين دو نوع «انتخابات آزاد» را همزمان مورد نقد و بستگی قرار داد؛ چرا که يکی (از آن اصلاح طلبان) نوعی چاره جوئی برای حفظ رژيم است و ديگری (از آن جمهوری خواهان انحلال طلب) برای گذر از حکومت اسلامی انديشيده شده.
پس از آن برنامه و در گفتگو با اشخاص ديگر نيز ملتفت شدم که اين يگانه پنداری ِ دو طرح متضاد بهيچ وجه تصادفی نيست و بخصوص اصلاح طلبان در خارج کشور برای يکی نشان دادن اينها تعمد دارند؛ بطوری که اگر دوستان انحلال طلب ما در سازمان جمهوريخواهان ايران در مورد توضيح تفاوت ها و تفکيک اين دو پروژه از هم کوشا نباشند بزودی خودشان نيز بصورت مبلغ پروژهء اصلاح طلبان در خواهند آمد و هر کجا که از پروژهء انتخابات آزاد خود سخن بگويند مخاطبان تصور خواهند کرد که منظور همانی است که آقايان خاتمی و موسوی خواهان آنند.
من البته بر اين نکته واقفم که دوستان ما در سند اعلام موجوديت سازمان خود در راستای تفاوت اين دو پروژه چند کلامی گفته و توضيح داده اند که راهکار «انتخابات آزاد» بر اساس میثاق های بین المللی و اعلامیهء شورای بین المجالس استوار است و «انتخابات آزاد، از نگاه ما، آن انتخاباتی نیست که در جهارچوب قانون اساسی و در وضعیت استقرار عادی نظام انجام می گیرد». اما اين توضيح مختصر را نه کافی، نه جامع و نه مانع شمرده و وظيفهء خود می دانم تا دوستانم را هشدار دهم که اگر غفلت کنند از چاله در نيامده به چاه خواهند افتاد. هفت سال تحمل اينکه آنها را زائده ای از اصلاح طلبی بدانند کافی است و آنها، با عمل شجاعانهء جدائی و اعلام موجوديت مستقل خود، خروج از چالهء دنباله روی از اصلاح طلبان و اقامت در منطقهء خاکستری را ممکن ساخته اند و اکنون دريغ است که در ابتدای راه نوين خود در چاه پشتيبانی از طرح انتخابات آزاد اصلاح طلبان فرو غلطند.
در عين حال، بعنوان کسی که خود را جمهوریخواه می داند، افزودن اين نکتهء پايانی را نيز لازم می دانم که صدور «دعوت به گفتگو» از جانب سازمانی سياسی که در خارج کشور بوجود آمده و تا رسيدن به لحظهء اعلام تصميم ملت ايران پيرامون نوع نظام آيندهء کشورشان راه درازی در پيش دارد، و محدود کردن «گفتگو و تبادل نظر» به «گروه ها، سازمان ها و شبکه های جمهوری خواه و دموکرات»، يک خطای استراتژيک است که می تواند در خارج کشور به تسلط شيوهء «خودی و ناخودی کردن» (که عيب هر تشکل ايدئولوژي زده ای ست) بيانجامد و مانع برقراری گفتگو مابين انديشمندان جمهوری خواه و متفکران دگرانديش که مسلماً از لحاظ سواد و فکر و منطق و وطن دوستی و ملت مداری دست کمی از آنان ندارند شده و، در نتيجه، صحنهء رقابت سياسی احزاب را در «فردای داخل کشور» به «امروز خارج کشور» (يعنی جائی که نمی تواند در گزينش نوع حکومت آيندهء ايران نقش تعيين کننده داشته باشد) منتقل کند(7).
من فکر می کنم که اگر اين دوستان از عبارت «جمهوری خواهی» فيلتری نسازند و دگرانديشان را نيز در گفتگوهای خود شريک کنند و امر فردا را به فردا موکول نموده و خود، بعنوان جزئی از اردوگاه انحلال طلبان سکولار و آلترناتيو ساز، در اتحادی سراسری شراکت داشته باشند بيشتر می توانند به اهداف خود و مردم وطن خويش خدمت کنند تا اينکه بر سر عمارت خود بنويسند «ورود هرکس که جمهوری خواه نيست ممنوع است».
آنان اگر، بر اساس سند اعلام موجوديت خود، معتقدند که «جنبش سبز، مانند هر حرکت بزرگ اجتماعی، از گروه های مختلف و هدف ها و برنامه ها متنوعی تشکیل شده» آنگاه بايد به اين نکته توجه کنند که تنها با کاربرد کثرت گرائی همدلانه در ميان انحلال طلبان است که می توانند پشتيبانان و دوستان رنگارنگی را برای پروژه های مبارزاتی خود در خارج کشور بيابند که آماده اند امکانات توضيح دهندهء خود در تشريح و نقد ماهيت انحلال طلبانهء طرح انتخابات آزاد آنان را مشفقانه در اختيارشان بگذارند.
آنها بايد باور کنند که دگرانديشان، يا معتقدان به انواع ديگر حکومت، «نجس» نيستند که از ترس حضور آنان، در خم هر کوچه ای مواظب آن باشند که غيرجمهوريخواه به جمع شان راه نيابد. بيائيم در راه انحلال حکومت اسلامی و آزاد سازی ايران همگی دست به دست هم دهيم و آنگاه که وطن مان روی آزادی ديد هر کس مجاز باشد طرح ها و برنامه های خود را بعرض ملت ايران برساند و اجازه دهد که اين ملت ستم کشيده خود انتخاب کند که چه می خواهد. بقول حافظ:
بر سَر ِ آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
بگذرد این روزگار تلخ تر از زَهر
بار دگر روزگار چون شِکَر آید
صبرو ظفر, هر دو دوستان قدیمند
بر اثر ِ صبر نوبت ِ ظفر آید
صالح و طالح متاع خویش نمایند
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید
1. http://www.newsecularism.com/2011/07/22.Friday/072211.Declaration-on-the-foundation-of-a-new-republican-coalition.htm
2. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2007/ES.Notes.120707-greyarea.htm
3. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2011/052011-PU-EN-What-is-a-society-without-discrimination.htm
4. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2009/052209-ES-PU-Power-of-Boycott.htm
5. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2006/ES.Notes.120106-federalism.htm
6. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/040910-PU-EN-Free-Elections.htm
7. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2011/030411-PU-EN-A-congress-that-is-not-a-constitutional-assembly.htm
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر هم میهنان گرامی
جواب آقای شاهین نژاد به آقای اسمائیل نوری علاء در مقاله ای زیر عنوان « آقای نوری علاء فدرالیسم خطر ناک است ». بسیار قابل توجه وتقدیر است. لینک مقاله آقای شاهین نژاد. http://www.newsecularism.com/2011/08/08.Monday/080811.Shahin-Nejad_Federalism-is-dangerous.htm
از آقای شاهین نژاد بسیار سپاسگذارم.
زنده باد آزادی
پاینده ایران
August 10, 2011 03:50:47 PM
---------------------------
حق
با درود خدمت هم میهنان وطنپرستم،
گفتگوهای کدامیک از ما مشوش است، شما جناب نوری علاء یا ما!
م. سحر مقاله کوتاه ولی بسیار پر بار و مفیدی در خبرنت منتشر کرد که من آنرا پاسخ بجایی به آخرین مقاله جناب نوری علاء که در همان سایت منتشر شده است یافتم. نظراتم را در آن رسانه بهر دو مقاله دادم. عنوان و لینک هر دو مقاله را در زیر می آورم تا علاقمندان به آنها رجوع نمایند.
عنوان نوشته ی اسماعیل نوری علاء:- «گفتگوهای مشوش در کشوری چند ملیتی»
“
http://www.khabarnet.info/index.php/article/politic/58-politic/5305-1390-05-15-14-40-10.html
عنوان نوشته ی م. سحر:- «خواب ابلیس یا رؤیای آزادی و حقوق بشر»
http://www.khabarnet.info/index.php/article/politic/58-politic/5301-1390-05-13-15-14-33.html
نظر زیر را در پای مقاله م. سحر گذاشتم و مایلم در اینجا هم پای این مقاله جناب نوری علاء بگذارم تا ایشان هم مطلع باشند و پاسخ دهند.
به م. سحر گرامی، با سپاس از این نوشته عالی شما، بویژه آنجایی که می گویید، "فقط بگویم اگر جمعی در ایران حدود پنجاه شصت سال است که مدام طوطی وار تکرار می کنند که« ایران کثیر الملّه است »، هیچ دلیل و برهان تاریخی و علمی و عینی برای این مدعا نمی آورند جز آن که بر تئوری «سوسیالیسم و مسئله ملی » نوشته ژوزف استالین تکیه دارند و این تحفه مسموم رهاورد روس ها بوده و مروج آن هم رهبران حزب توده و سرکردگان فرقه چی های باقروفی و پیشه وری بوده اند. این تئوری امروز با نظریات قوم گرایانه و نژادپرستانهء قومی و به خصوص با پان عربیسم و پان ترکیسم که هردو با اسلامیسم حاکم بر ایران سنخیت و منافع مشترک دارند ، گره خورده و از یکدیگر تغذیه می کنند و به یکدیگر امتیاز می دهند.
بنا بر این هویت طلبی این آقایان و بانوان ریشه اش در اینجا هاست . اینها چیزی را می طلبند که ریشه در باد هوا دارد."
من از این بخش نوشته شما استفاده کردم تا نظرم را درباره نوشته آقای نوری علاء، «گفتگوی مشوش در کشوری چند ملیتی»، را در خبرنت داده باشم.
«لطفا در این رابطه برای نسلهای کنونی بیشتر بنویسید تا ما مرتکب فاجعه دیگری مثل سال 57 نشویم. در آنزمان ملت ایران بدون آنکه بداند جمهوری اسلامی چیست به آن رای بلی داد و سرش بوسیله همین "روشنفکران" کلاه رفت. حالا با ترفند دیگری می خواهند ملت ما را درگیر مقوله ی ناآشنای دیگری در ایران کنند تا برای 30 و چند سال دیگر ما دچار کابوس فدرالیسم شان شویم. انگار یکبار امتحان دادن این جماعت در سال 57 و رفوزه شدنشان برایشان و برای ما ملت کافی نبوده است! با سپاس»
نه به جمهوری اسلامی/فاشیسم اسلامی در ایران و نه به ایران فدرال که از یکسو فقط بر حسب نژاد و زبان یعنی فدرالیسم فاشیستی هیتلری خواهد بود و لبه ی دیگر آن بر حسب دو مذهب شیعی و سنی یعنی فدرالیسم فاشیست مذهبی خواهد بود. اگر اجازه دهیم که چنین شمشیر دو لبه ای را بر ایران فرود آورند دیگر نه از کشوری بنام ایران و نه از ملتی بنام ملت ایران چیزی بجا خواهد ماند. آنوقت است که باید درباره نحوه نابودی شان در کتابهای تاریخ خواند همانطور که درباره تاریخ سومریان و بابلیان خوانده می شود.
گفتار من مشوش نیست آقای نوری علاء که برای ایران آزادی و دمکراسی ای می خواهم که فرانسه و انگلیس از آن برخوردارند. گفتگوها و نوشته های آنهایی مشوش است که فدرالیسم نژادی زبانی و مذهبی برای ایران می خواهند. گفتگوها و نوشته هایی از این دست است که عمدا اصول دمکراسی و آزادی و حقوق بشر را رها کرده و فدرالیسم نابودکننده ایران را علم کرده است.
هموطنانم، مقاله م. سحر و نوری علاء را بخوانید و خودتان قضاوت کنید که گفتگوهای کدامیک از ایندو مشوش است. و آیا نوری علاء با مشوش خواندن گفتگوهای مخالفانش دست به یک فرار جلو نزده است!
پاینده ایران و ملت ایران
August 09, 2011 12:43:30 PM
---------------------------
حق
خدمت هم میهنان وطنپرست ایرانی،
با سپاس از ایرانی که به جرگه ما پیوسته است. یک خواهش مهم که لازم به تکرار آن می بینم، احتیاطی است که ایشان باید متوجه خود کنند تا گرفتار رژیم کهریزکی نشوند.
آقای مفخمی محترم، خواهشمندم بفرمایید که با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران کدامین حقوق شهروندی در ایران ضایع می شود؟
شاهو و شلیر رمضانی و جناب نوری علاء و امثالهم تا در مقابل این پرسش ساده قرار می گیرند یا بی محلی می کنند یا فرار را بر قرار ترجیح می دهند. امیدوارم جوابی از شما در مورد این پرسش دریافت کنم.
دوم آنکه بنظر شما، آیا فدرالیزم تنها راه تمرکز زدایی است و شما چه نقدی از تمرکز زدایی که در منشور این حزب آمده است دارید؟
سوم آنکه، آیا شما بحث فدرالیزم را با حضور و شرکت ملت ایران، درون کشور و در ایران آزاد توصیه می کنید یا نه، معتقد هستید که این قضیه باید در حالیکه ملت ایران روحش خبر ندارد و بدون حضورش یعنی در غیابش بدون آنکه وکالتی به کسی داده باشد فیصله داده شود؟
چهارم آنکه، چرا فکر می کنید فدرالیست های رنگارنگ بهای بیشتری به فدرالیزم در ایران می دهند تا اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر؟
پنجم آنکه، در گرماگرم تظاهرات جنبش سبز، آیا این فدرالیست ها از جنبش سبز ملت ایران حمایت کردند یا برعکس همانند جناب نوری علاء به موازی سازی پرداختند یا مثل مهرداد مشایخی در صدای امریکا گفتند که این جنبش فراگیر یعنی ملی نیست یا مثل حسن شریعتمداری از هر بوق و کرنایی فریاد زدند که این جنبش جوابگوی مطالبات ؛ملت ها/ملیت ها؛ در ایران نیست و بنابراین اینها هیچ حمایتی از جنبش سبز نکرده و نمی کنند یا ..... خلاصه آنکه آیا اینها در برون مرز با این بازیهایشان، جنبش سبز را تقویت کردند یا تضعیف؟ حمایت کردند یا گروکشی که تا جنبش سبز نپذیرد که ایران ؛کثیرالمله؛ است و فدرالیزم باید در ایران به اجرا درآید، از این جنبش حمایت نخواهند کرد؟ آیا این اعمال آنها به رژیم کمک کرد یا به جنبش سبز مردم؟ آیا عملکرد آنها نشانگر ماهیت دیروز و امروز شان نبوده و نیست؟
در پایان مایلم خاطر نشان کنم که در تمام تظاهرات جنبش سبز در لندن حضور داشتم و هواداران هیچکدام از این گروههای فدرالیستی در میان انبوه ایرانیانی مثل خودم، عددی نبودند. حداکثر تعداد مجاهدین خلق که هیچ ایرانی ای روی خوش به آنها نشان نمی داد در بهترین حالت بیش از ۴۰ نفر نبود. تعداد چریکهای فدائی خلق هم به ده تا هم نمی رسید. در یکی از همان روزها فرخ نگهدار هم آمد تا از نزدیک نظاره گر وضعیت اسفناک فدرالیست ها باشد. به احدی هم محل نکرد و رفت همانطور که کسی هم به او محل نکرد. حال بفرمایید که اینها که بندرت هوادارانی در خارج از کشور دارند به چه مناسبتی باید حق تصمیم گیری و دیکته کردن فدرالیسم به ایران را داشته باشند؟ قدرت اینها ناشی از ملت ایران نیست که فریاد ؛استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی: گوششان را کر کرد بلکه از رسانه هایی مثل بی بی سی فارسی و صدای امریکاست که یکی از بازوهای وزارت خارجه انگلیس و امریکاست.
یک نکته دیگر هم همین حالا بنظرم رسید که نظر شما را درباره آن خواهانم. چرا فکر می کنید جنابان نوری علاء و مهرداد مشایخی و علیرضا نوریزاده به هیچکدام از برون مرزی ها که مخالفشان هستیم پاسخ مستقیم نمی دهند؟ آیا این نشانه دمکراتیک بودن آنهاست یا دیکتاتور منشی آنها؟ مگر نمی گویند ایرانی دمکراتیک می خواهند! اگر اینطور است باید از حالا به مخالفانشان و منتقدین شان پاسخگو باشند، نه؟ با احترام حق
*****************************
ناشناس گرامی، درباره بیانیه آخر جبهه ملی که در یکی از مقالات در این سامانه زیر عنوان توجیه اشغال ایران در شهریور ۲۰ چه فکر می کنید؟ امیدوارم این مقاله و نظرات داده شده به آنرا خوانده باشید و ما را از نظر خودتان محروم نفرمایید. تندرست و پیروز باشید
پاینده ایران و ملت ایران
August 08, 2011 01:11:26 AM
---------------------------
ايرانی
با پوزش از کليه سروران گرام در کامنت قبلی واژه ای که در سطر چهارم نامناسب به نظر می رسد ؛گروه هايی؛ می باشد که حرف ؛ر؛ آن جا اقتاده است. بدين وسيله از کليه عزيزان پوزش می طلبم.
پاينده ايران
August 07, 2011 11:17:28 PM
---------------------------
ايرانی
اينکه ناخقی به عنوان يک حق به رسميت شناخته شود بسيار خطرناک است. نه تنها در مناطق آذری نشين؛ که در مناطق کرد نشين ايران نيز کسی گوشش بدهکار اين تجزيه طلبان نيست و نخواهد بود. برايتان مثالی يزنم. در سالگرد کاريکاتور بسيار زيبای جناب نيستانی در همين سال جاری؛ گروه های تجزيه طلب تمام سعی خود را نمودند تا يک راه پيمايی در آذرآبادگان ترتيب دهند. محض رضای آنها حتی يک نفر در خيابان حاظر نشد!. اگر صحبت از قوه قهريه می شود؛ بدليل تروريست بودن اين گوه های تجزيه طلب است و الا کسی به حرف و بيان عقيده مشروط بر حقوق ايران مشکلی ندارد. اين گروه های تندرو که سر در توبره بيگانه دارند آنچنان در اقليتند که در بعضی مناطق حتی کسی از وجودشان خبر ندارد. تنها در خارج از کشور عربده می کشند و در اينترنت فخاشی می کنند و در ایران هموطنانمان را می کشند.
۱. مدل دموکراسی آمريکا ساخته در عراق؛ داد خود عراقی را نيز درآورده است. آمريکا امنيت لوله های نفت را تامين می کند اما با امنيت بغداد کاری ندارد! وقتی هم انتقاد می شنود مشکلات را به گردن ديگران می اندازد. درست مانند جمهوری اسلامی. يک نگاهی به ساختار سياسی ناکارآمذ غراق بکنيد. از سيستم بوروکراتيک دولت هيچ باقی نمانده است. هرج و مرج و جزيره جزيره شده ساختار اداری ناکارآمدی را در سطح کلان دامن زده است. سنی يک طرف می کشد و شيعه يک طرف ديگرد. کرد يک ساز می زند و اياد علاوی تورومپت! آمريکا هم نفت را مي برد و خوشحال است. دوست عزيزم! خاور ميانه سوييس نيست. ابتدا بايد اصول دموکراسی؛ مفاهمه متقابل و ...کلی شراطی را داشت تا بتوان مجلسی از اقليت های مختلف تشکيل داد. پارلمان عراق را ببين؛ بيشتر محل برخورد عقايد باندی و قبيله ای و فرقه ای است تا مکان تضارب آرا و انديشه ها مانند يک پارلمان مدرن. به بعضی از مردم عراق بايد درست حمام کردن را ياد داد آنوقت آمريکا آنجا به دنبال نظام پارلمانی است متشکل از همه گروه ها! هدف دارد برادر جان! هدفش آن ماده بد بو موسوم به طلای سياه است.
۲. آمريا که از تجزيه طلبان ما حمايت می کند و در عراق قرون وسطايی دموکراسی فدارل خنده دار راه می اندازد؛ ديده ای با استقلال طلبان ايالت های خود چه می کند؟ گول نخور برادر! مرگ خوب است اما برای ما نه برای آمريکا
۳. ناچارم باز به تاريخ بپردازم. نگارنده محترمی در کامنتش تجزيه طلبان پيش ار سلطنت رضاشاه را فراموش نموده است. شيخ خزعل در خوزستان؛ تجزيه طلبان در کردستان تا کوچک جنگلی بلشيويک که در سيمای آخوندی ميرزا کوچک خان شد و پسر پيغمبر! جال چرا جمهوری دموکراتيک خلق جنگل در شمال به راه انداخت و مسلحانه در مقابل انگليسی هايی برای کمک به روس های سفيد به روسيه می رفتند ايستاد و در جبپه بلشويک ها جنگيد را نيز نمی پرسيم! که چه خون دلی خورد رضا شاه کبير برای سرکوب اشرا و آرام سازی دوباره ايران. عدم امنيت را تا انجا ببين که وقتی شاه و ملکه از تهران به زيات شاه عبدالعظيم می رفتند و قتی سالم می رسيدند دو رکعت نماز شکر می خواندند که دچار راهزنان نشده اند!. در باره بازه تاريخی انقلاب مشروطه تا ۱۲۹۸ بايد بيشتر مطالعه نمود.
۴. امروز فقط اتحاد. من ايرانی داخل ايران از تمام اپوزيسيون خارج که به ايران می انديشند و ايران را می خواهند فقط اتحاد می خواهم. اختلافات نوع حکومت را کنار بگذارید و آنرا به انتخاب مردم ايران واگذار نماييد. فراهم نمودن ضمينه بين المللی برای حرکات خيابانی که عنقريب در ايران شکل خواهيم داد با شماست. به جای اينکه هر کس سعی کند تحرک خيابانی مردم را به نام خودش جا بزند بايد بداند اين تحرک برای رفاه؛ آزادی و ايران است ولاغير. سلايق سياسي مان را هم نگه می داريم برای فردای آزادی در پای صندوق های رای.
پاينده ايران
August 07, 2011 06:02:10 PM
---------------------------
حق
با درود خدمت هم میهنان ایران پرستم
پاسخ زیر را برای جناب نوری علاء در رابطه با آخرین مقاله ایشان دارم که در خبرنت منتشر شده و ادامه این مقاله است. این پاسخ را به خبرنت هم فرستاده ام.
شاهین نژاد، درود بر شما که بجای نامه به جناب نوری علاء باید مقالات و کتابها می نوشتید. در سرتاسر جواب جناب نوری علاء تناقض و در مورد سئوال اقتصادی شما، عدم اطلاعات ایشان به معرض نمایش گذاشته شد. ایشان منشور جهانی حقوق بشر را دور می زنند و دوای درد ایران را فدرالیسم می دانند بدون آنکه اطلاعات کافی در زمینه اقتصادی داشته باشند. ما با دنیایی سر و کار داریم که اقتصاد حرف اول را می زند و له کردن منافع ملی و چپاول ثروتهای کشورهایی مانند ایران از چین و روسیه گرفته تا ممالک غربی سیاست روز این کشورهای قدرتمند شده است. در مورد ممالک محروسه پیشنهاد می کنم به مقالات دکتر امینی در سایت چالشگری و یا سایت آینده نگر و یا گفتگوهای ایشان با آقای حسین مهری در آرشیو رادیو صدای ایران رجوع کنید. ممالک در زمان قاجار دو معنا داشته و هیچوقت معنایی را که جناب نوری علاء می خواهند القاء کنند را نداشته است. دیگر آنکه توسل ایشان به قانون اساسی مشروطه و گفته های شاهزاده رضا پهلوی باید مورد بررسی قرار گرفته شود تا هم معلوم شود که شاهزاده با جناب نوری علاء کاملا موافق هستند یا نه، و هم آنکه نسلهای کنونی ایران باید به قانون اساسی مشروطه که بیش از 100 سال پیش نوشته شده است کورکورانه گردن نهند. آخر آنکه اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر همه شهروندان ایران را به حقوق حقه خود خواهد رساند و تمرکز زدایی های لازم را بدون فدرالیسم خواهد کرد. شاهزاده همانطور که خود بارها گفته اند تنها یک شهروند با یک رای هستند و گفته ایشان همان باری را بعنوان یک رای دارد که رای من دارد. تازه معلوم نیست که شما با ذکر نام او و گفته او سعی در وارونه سازی حرفهای او نداشته باشید. شاهزاده باید خود برداشت شما از حرفهایشان تایید و یا تکذیب صریحانه کنند تا ما موضع ایشان را بطور دقیق بدانیم.
فدرالیسم تنها راه تمرکز زدایی نیست و از اصول دمکراسی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر هم نیست. هیچکسی با حق طبیعی فدرالیسم متولد نمی شود ولی با حق آزادی بیان و دیگر مفاد در منشور جهانی متولد می شود. در امریکای فدرالی که جناب نوری علاء از آن بعنوان یک نمونه استفاده می کنند هیچ کسی یا تبار و نژادی خود را ملیت نمی نامد و معرفی نمی کند. همه شهروندان، خود را امریکایی کوبایی و امریکایی اسپانیائی و امریکایی ایرانی و و و معرفی کرده و در کنار هم بعنوان شهروندان یک ملت و ملیت در کشوری بنام امریکا که احدی جرئت بزیر سئوال بردن تمامیت ارضی آنرا ندارد معرفی می کنند. خیلی مایلم نظر آقای دکتر مجید مجیدی که در زمان شاه وزیر سازمان برنامه و بودجه بودند را بدان. ایشان گفتگویی بسیار جالب با آقای سعید قائم در پرشین رادیو داشته اند.
نکته آخر آنکه چرا جناب نوری علاء و همفکرانشان مثل جناب مثل عباس خرسندی که در همین سایت مقاله شان چاپ شد، صبر نمی کنند تا ایران اول آزاد شود تا با مشارکت آحاد ملت بحث فدرالیسم شان مورد نقد و بررسی قرار گیرد؟ چرا این بحث و تبلیغ آنرا زمانی می خواهند فیصله دهند که ملت ایران غایب اند و دربند؟ آیا این دیکتاتوری و قیمومیت از جانب ملت نیست که ما با همین مقوله ها با رژیم سر شاخ شده ایم. جناب نوری علاء بدانند که اگر من هراسی داشتم این مقوله را موکول به پس از آزادی ایران و به بحث گذاشتن آن در درون کشور نمی کردم بلکه آنرا بعنوان چماقی مورد استفاده قرار می دادم که مدعیان مخالف رؤیم را به فدرالیست و غیر فدرالیست از هم جدا کنم و جلوی همبستگی ایرانیان را بگیرم و بدینوسیله به تداوم عمر رزیم یاری رسانم و همانطو.ر از غیرفدرالیست ها گروکشی کنم. با سپاس از ایرانیانی که متعهد به ایران هستند و ایران برایشان از همه چیز و همه کس بالاترست و در غیاب آن ملت برایشن تصمیمگیری نمی کنند. نهآ آقای نوری علاء من از بحث در حضور ملت ایران در هر موردی ترس ندارم. ترس من از شماهایی است که از حضور ملت ایران در این بحث هراس دارید و در غیاب آنها می خواهید برایشان تعیین تکلیف کنید. ترس شما بیمورد ولی ترس من با مورد است. پاینده ایران و شهروندان آزاده ایران.
August 07, 2011 03:57:22 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود جناب مفخمی گرامی
سپاسگزارم از اینکه مشکل من را نیز مطرح فرمودید. یک مشکل جزئی دیگر دارم، اپوزیسیون شجاع وجان بر کف خارج از ایران حتماً در سی وسه سال گذشته خیلی کار وفعالیت داشته ودارد اما افسوس که تکروی بوده وهنوز نیز تکروی ها ادامه دارد وسی سال دیگر هم می تواند ادامه پیدا کند.علت اینکه بعد از سی و سه سال هنور در قدم اول مبارزه که انسجام وسازماندهی می باشد موفق نبوده چیست؟ آیا توافق برسر چند اصول ساده وبسیار لازم وسرنوشت ساز اینقدرگرفتاری دارد؟آیا مبارزه غیر منسجم خارج کشور سودی برای مبارزه درون ایران دارد؟ بر خلاف اظهار نظر جنابعالی، من هرگز با انزوا موافق نیستم، حتماً اشتباهی در حسابگر جنابعالی رُخ داده است.با نوشتن من وجنابعالی وصدها نفر دیگر ، رژیم اسلامی ککِش هم نمی گزد. به باور من تکلیف رژیم بدست جوانان ایران در خیابانهای ایران روشن می شود نه با نوشتن من و جنابعالی، و اپوزیسیون خارج فقط می تواند با سازماندهی وانسجام(همبستگی) صدای در گلو مانده جوانان ایران در جامعه جهانی باشد تا اجازه سوءاستفاده را از فرصت طلبها سلب کند، ولی متاسفانه هنوز این حداقل کار به سامان نرسیده. ولی امیدواریم که این اتفاق مبارک یعنی همبستگی ایجاد شود. سپاسگزارم. اردتمند کاوه یزدانی
پاینده ایران
August 07, 2011 01:42:25 PM
---------------------------
مهدی موبدی
سرور گرامی آقای مفخمی
مبنای تفاهم و همگرایی بر اساس اصولی است که هر تشکیلاتی برای خود تعریف کرده است. ما هم براساس آن متعهد هستیم که قدم برداریم. اگر کسی مقالات و استدلالات دکتر خوبروی پاک٬ زنده یاد همایون٬ محقق گرامی آقای محمد امینی٫ ویکیپدیا و تجربه های روشن بین المللی از تعاریف فدرالیسم و عدم تمرکز را قبول ندارد از دست بنده کاری ساخته نیست. شما اگر میتوانید لطفا تردید نفرمایید به تغییر عقاید ایشان همت بگمارید و ما را هم از نتایج موفقیت آمیز تلاش هایتان خرسند بفرمایید. میدانید که ما هم تلاش خود را کرده ایم ولی بتازگی ایشان موفق به کشف ملیت های ایران شده اند و به کثیرالملله شدن ایران پی برده اند. بعنی ایشان و گروهشان به واگرایی دست زده اند.
پاینده ایران
August 07, 2011 10:34:36 AM
---------------------------
مهدی مفخمی
دوستان عزیز کاوه و موبدی گرامی به در خواست من برای بذل توجه به فراخوان های متعدد جمهوری خواهان ( و اطمینان داشته باشید به زودی سایر مخالفان جمهوری اسلامی از اصلاح طلبان سکولار شده و در حال سکولار شدن ) در همراهی حزب مشروطه (لیبرال دموکرات ) ایران به ندای رنگین کمان جنبش سبز، گامی – اگر چه نه چندان آنگونه که مورد نظر من بود - برداشته اند که به هر حال ممنونم از ایشان. لااقل از این جهت که دلائل مشکل خودشان را با این فراخوان ابراز داشته اند و فرصتی فراهم کرده اند که بتوانم تا حدی سعی در رفع آن بکنم ، تا چه قبول افتد.
مشکل کاوه عزیز اینست که "آنقدر از اینگونه باصطلاح اپوزیسیونهای خوش نشین عافیت طلب نا امید هستند که سعی می کنند وقت کمتری را صرف خواندن مطالبشان کنند". گوئی قرار است حزب مشروطه ( لیبرال دموکرات) ایران یکه و تنها آنهم از راه نوشتن مطالبی توسط من وایشان در سامانه حزب از پس جمهوری اسلامی بر آید و اگر نشد و به هر حال زمان انحلال جمهوری اسلامی فرا رسید آنوقت نمایندگان مختلف اپوزیسیون در وزارت خانه های کشور های خارجی و به زور آنها گرد هم جمع شوند!
از این پس هر دو دوست گرامی هم صدا از اینکه در فراخوان همگرائی اصطلاح "عدم تمرکز" با " فدرالیزم" – شاید برای یارگیری هر چه بیشتر آنگونه که موبدی گرامی میگوید – تا حدی هم سنگ تعریف شده به فغان آمده و کل اصل همگرائی را نفی میکنند. غافل از اینکه شکافتن اینگونه مسائل و حل صالحانه آن در همگرائی و تبادل آرا و افکار میسر است و نه در تعارض و دوری از نشستن در یک انجمن.
دوستان ، حل اینگونه معضلات با اتکاء به قوه قهریه ، از ارتش ملی ایران آینده گرفته تا سپاه پاسداران جمهوری اسلامی فعلی دیگر ممکن نیست. این امر در انجمن مجلس موسسان آینده با شرکت نمایندگان تمام اقشار و اقوام ایرانی میسر است و لاغیر. سعی باید بر این باشد که اقوام مختلف ایرانی را با منطق و اساس درست از زیر تاثیر نمایندگان رادیکال شده شان که علت و عللش استیلای دین حکومتی جمهوری اسلامی است برهانیم. اصولی را که در کنگره پنجم حزب به تصویب رسیده به آن مجلس عرضه کنیم و سعی کنیم نمایندگان هر چه بیشتری را که با اصول ما موافقند در آن انجمن گرد آوریم. در این راه ایزوله کردن خود از اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر است.
نظر کلی من اما به این بحث اینست که پس از پیروزی جنبش مشروطه و بالا و پائین شدن دولت های بعد از آن وقرار گرفتن دولت مرکزی در پائین ترین نقطه اقتدار تا ظهور رضا شاه ایرانیان بزرگترین امتحان خود را به احترام و بزرگداشت تمامیت ارضی ایران داده اند. همگان منصفانه شاید اذعان دارند که سران میهن پرست مجاهدین مشروطه در حالی که میتوانستند هر یک قسمتی از خاک ایران را در چهار گوشه میهن جدا کرده و به ریاست و فرمان روائی بر آن بنشینند، با اتفاق و وحدت به کمک دولت مرکزی شتافته و به سامان دادن امور همت گماردند. بعد از جنگ جهانی دوم به علت تحریکات همسایه شمالی گروهی انگشت شمار قصد جدا کردن خطه هائی از ایران عزیزمان را در سایه ارتش بیگانه داشته اند که همانگونه که میدانیم حتی قبل از رسیدن ارتش ایران به آن مناطق ( البته بعد از تخلیه ارتش بیگانه ) توسط خود مردم محل از اریکه قدرت به پائین کشیده شدند. از آن پس و تا رسیدن به دگرگونی1357 دیگر هیچگونه ندائی از جدائی در هیچیک از چهار گوشه ایران نمیشنویم حتی در میان گروه های چپ در گیر با محمد رضاشاه پهلوی پادشاه فقید ایران . نادانی و خود محوری و قدرت طلبی خمینی و اطرافیان بنیادگرای شیعه مذهبش در از هم پاشیدن ارکان حکومت ونیروی انتظامی و ارتش تحت نظردولت بختیار و حتی دولت موقت گمارده خود سبب شد که گروه های اندک – با پشتیبانی صدام حسین در عراق که حکومت خمینی را خطری بالقوه برای حکومت خود میدید - با تحریک حس مذهبی کردان سنی مذهب عده ای را ( ونه بدنه اصلی اقوام را) تحریک به شورش کنند. این پدیده رابا نیت جدائی در آذربایجانیان شیعی مذهب نمیبینیم و اگر نا آرامی و بلوائی در مدت بسیار کوتاهی در آنجا مشاهده شد حاصل رقابت طرفداران ایت الله شریعت مداری با خمینی بود که با درایت ایت الله شریعتمداری قبل از رسیدن به نقطه خطر دفع شد و ایشان آذربایجانیان طرفدار خود را به صبر و احتمام در یکپارچگی مملکت فراخواندند و آرامش در آن خطه به سرعت بر قرار شد. حکومت خمینی اما با نادانی و شتاب زدگی به کمک طرفداران بنیاد گرای خود با اعدامهای دسته جمعی در آن دیار و بعد ها با قتل وترور سران کرد (مرحومان قاسملو و شرفکندی و تنی چند دیگر) و ایجاد افتضاحات بین المللی بدون گرفتن کوچک ترین نتیجه مثبت، همچنان با سیاست های یکسویه شیعی نگر و ضد تسنن و با ارعاب و اعدام ، به پراکندن بدنه سنی مذهبان که اکنون دیگر شامل اقوام بلوچ و اعراب ساکن خوزستان و قسمتی از خراسان نیز شده است ادامه میدهد. ما به عنوان یک حزب سیاسی خواستار تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران میتوانیم در این عرصه حتی به مجادله با احزابی که تحت تاثیر رهبران رادیکال شده خود – طی سی سال سیاست تبعیض و ارعاب جمهوری اسلامی - دم از جدائی به هر نحو میزنند به پردازیم. و در مقابل با نزدیکی و دیالوگ با سازمان هائی که در این راه با ما همرای هستند زمینه همبستگی ملی را فراهم کنیم تا درمجلس موسسان بعد از رهائی از یوغ جمهوری اسلامی بتوانیم با کسب اکثریت ارا در این باب موجبات یکپارچگی کشور را مثلا با ارائه طرح عدم تمرکز اداره مملکت آنگونه که در اساسنامه و قطعنامه های کنگره های حزب آمده فراهم کنیم.
August 07, 2011 07:04:34 AM
---------------------------
مهدی موبدی
دوست گرامی آقای کاوه یزدانی
با درود. تنها شما نیستید که از درک این جملات عاجزید. دیگران هم عاجزند. علت هم این است که آقای نوری علاء تعاریف و قضاوت های ویژه خودشان را از بعضی مفاهیم دارند که در هیچ دانشنامه سیاسی یافت نمی شود و مختص خودشان است. این هم یکی از آنهاست. از نظر ایشان و بر اساس همین موردی که جنابعالی نقل قول کرده اید هر عدم تمرکزی برابر فدرالیسم است در حالی که اینطور نیست. در فدرالیسم حاکمیت شکسته میشود به عبارت دیگر حاکمیت دوگانه است ولی هر عدم تمرکزی لازم نیست فدرالیسم باشد. نمونه ش همان قطعنامه پنجم حزب است که حکومت های محلی را پیشنهاد کرده است. ایشان البته معتقد به ایالات متحده ایران است که از خود این عبارت هم پیداست ایشان در نظر دارند نوعی استقلال ایالات را در ایران فراهم نمایند تا اینها با هم متحد شوند. پس دیده می شود که اغتشاش مفاهیم تا آنجا می رود که گفتمان فدرالیسم گسترش یابد حالا بهر قیمت که باشد گویا مهم نیست.
مطلب دیگر که در این مقاله قابل تعمق است عبارت ملیت است که ایشان آورده است. می گویند فدرالیسم یا عدم تمرکز به زعم ایشان٬ در تمام کشورهای چندملیتی( نه چند ملتی) بهترین شکل حکومت است و آبا و اجداد ایرانیان گویا در قانون اساسی از آن بصورت انجمن های ایالتی ولایتی نام برده اند. صرفنظر از اینکه طرح انجمن های ولایتی ایالتی فدرالیسم نیست ایشان ایران را چند ملیتی میخواند. می بینیم که همه چیز با همه چیز جور در می آید. آلترناتیو سازی و دولت در تبعید نیاز به نیرو دارد. بخشی از این نیرو از طریق وعده همه پرسی جمهوری پادشاهی دل عده ای را بدست می آورد. ملیت و فدرالیسم هم دل حزب دمکرات و کومله و تجزیه طلبان دیگر را . این وسط ملت ایران است که قربانی است. شگفت آور است که دوست ارجمند آقای مفخمی به این قسمت های مقاله اهمیتی نمی دهند.
مهدی موبدی
August 05, 2011 08:47:57 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر هم میهنان گرامی وجناب مفخمی عزیز
کفاف کِی دهد این باده ها به مستی ما
آخرین بخش مقاله آقای نوری علاء بسیار به دل می نشیند، البته اگر از دل برآمده باشد.
آغاز نقل قول
««آنها بايد باور کنند که دگرانديشان، يا معتقدان به انواع ديگر حکومت، «نجس» نيستند که از ترس حضور آنان، در خم هر کوچه ای مواظب آن باشند که غيرجمهوريخواه به جمع شان راه نيابد. بيائيم در راه انحلال حکومت اسلامی و آزاد سازی ايران همگی دست به دست هم دهيم و آنگاه که وطن مان روی آزادی ديد هر کس مجاز باشد طرح ها و برنامه های خود را بعرض ملت ايران برساند و اجازه دهد که اين ملت ستم کشيده خود انتخاب کند که چه می خواهد.»پایان نقل قول
چندی پیش در کشور سوئیس یک ساختمان قدیمی حدود 150 سال عمر که متعلق به تاسیسات یک کارخانه اتومبیل سازی بود را با تکنیک بسیار جالبی از مسیر خطوط راه آهن به محلی اَمن انتقال دادن تا این ساختمان را بعنوان آثار تاریخی حفظ کنند.
برای من پرسشهای زیادی در باره شخصیتها وتشکلهای فعال سیاسی خارج کشور پیش آمد، که آیا این فعالین سیاسی هرگز به آثار چندهزارساله ایران که یکی پس از دیگری ویران می شوند یا به یغما می روند، می اندیشند؟وآیا هرگز به آن جوانان شجاع وبا هوش ایرانی که هر کدامشان می توانند آثارهایی را بیافرینند، ولی بدست رژیم پَرپَر می شوند هرگز می اندیشند؟
آقای مفخمی آنقدر از اینگونه باصطلاح اپوزیسیونهای خوش نشین عافیت طلب نا امید هستم که سعی می کنم وقت کمتری را صرف خواندن مطالبشان کنم.
حتمن شنیده اید جمله معروف که می گوید: خوبی چه بَدی داشت که یک بار نکردی؟
می خواهم عرض کنم همبستگی برای آزادی ایران وایرانی چه بَدی دارد که این فعالین سیاسی خارج از کشور یک بار انجام نمی دهند؟ چرا فقط حرف می زنند، ولی عمل نمی کنند؟
آقای نوری علاء در دلیل پنجم شان مطلبی را نوشتند که من عاجز از درکش هستم. آغاز نقل قول« از نظر من آنچه اين دوستان دربارهء «عدم تمرکز قدرت» می گويند همانی است که، که چه بپسندند و چه نه، در دنيای متمدن امروز (از امريکا و کانادا گرفته تا هند و ژاپن) حکومت فدرال غير قومی و زبانی و مذهبی نام دارد و در کشورهای چند مليتی (و نه چند ملتی) بهترين شکل حکومت است و همانی است که آباء ايران نوين در قانون اساسی مشروطيت از آن بعنوان حکومت های ايالتی و ولايتی نام برده اند.» پایان نقل قول. اگر دوستان در این باره توضیح دهند سپاسگزار می شوم. جهت اطلاع آقای اسماعیل نوری علاء و هم میهنان گرامی قطعنامه کنگره پنجم حزب مشروطه ایران را یادآوری می کنم.
قطعنامه کنگره پنجم حزب مشروطه ايران
در عدم تمرکز و حقوق اقوام و مذاهب ايران
از آنجا که دمکراسی يا مردمسالاری و حقوق بشر به يکديگر بستهاند و يکی بیديگری معنی ندارد؛
از آنجا که رعايت حقوق مدنی و فرهنگی اقوام و مذاهب گوناگون، در مقوله دمکراسی و حقوقبشر هردو میگنجد؛
و از آنجا که حزب مشروطه ايران مردمسالاری و اعلاميه جهانی حقوقبشر و ميثاقهای حقوق اقوام و مذاهب پيوست آن را (که در سالهای پيش از انقلاب به امضای دولت ايران رسيد) پايه برنامه سياسی خود قرار داده است، کنگره پنجم، کنگره همبستگی ملی، اصول زير را به عنوان پيوست منشور حزب تصويب میکند:
۱ ــ ما مردمسالاری را به معنی حق برابر همه ايرانيان در حکومت بر خود توسط نهادهای انتخابی آنان میدانيم. هيچ تبعيض جنسيتی يا مذهبی يا قومی در ميان ايرانيان نيست. همه ساختار حکومتی و سازمان بندی اجتماعی بايد به اراده و در خدمت مردم و برای دفاع از حقوق افراد جامعه باشد. ما هيچ اقليتی جز در رایگيری نمیشناسيم. اقليت به معنی تمايز و تبعيض میبايد از قاموس سياسی ايران حذف شود.
۲ ــ ملت ايران از اقوام و مذاهب گوناگون تشکيل شده است که در طول هزارهها با هم زيسته و از سرزمين ملی با خون خود نگهداری کردهاند. نيرومندی ملی و غنای فرهنگی ايران از اين تنوع قومی و مذهبی بوده است و نگهداری ويژگیهای اقوام و مذاهب گوناگون جامعه ايرانی نه تنها يک حق دمکراتيک بلکه يک ضرورت ملی است. ملت ايران به هر بها و مانند هميشه در يک تاريخ هزاران ساله، از استقلال و يکپارچگی سرزمين ملی دفاع خواهد کرد و سياست ايران بر پايه احترام به حقوق مدنی و فرهنگی شهروندان يک جامعه دمکراتيک خواهد بود.
۳ ــ حقوق اقوام و مذاهب در يک نظام مردمسالار مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوقبشر و ميثاقهای آن با اصل يک کشور، يک ملت منافاتی ندارد و همه اقوام و مذاهب ايران میتوانند زير يک حکومت مرکزی با يک قانون غيرمذهبی و عرفيگرا بسر برند و فرهنگ و هويت ويژه خود را نيز در پناه همان قانون نگهداری کنند. زبان رسمی ايران زبان ملی يعنی فارسی است ولی مردم در هرجا میتوانند به زبان مادری خود آموزش ببينند و سخن بگويند و رسانههای همگانی داشته باشند؛ رسوم خود را نگهدارند و از هر مذهبی پيروی کنند.
۴ ــ عدم تمرکز به معنی تقسيم اختيارات ميان حکومت مرکزی و حکومتهای محلی برای کارايی و دمکراسی بيشتر ضرورت دارد. تصميم گيری امور محلی در هر محل بايد تا پايينترين واحد تقسيمات کشوری توسط مردم محل انجام گيرد. حزب ما در ادامه سنت انجمنهای ايالتی و ولايتی قانون اساسی مشروطه، حکومتهای محلی را در سطح استان و شهرستان و دهستان و روستا پيشنهاد میکند. حکومتهای محلی بر اصل تجزيهناپذير بودن حاکميت sovereignty و تقسيمپذير بودن حکومت government استوار است. کشور ايران يکپارچه خواهد ماند و مردم ايران زير يک قانون خواهند زيست. اما ايران از يک مرکز اداره نخواهد شد و واحدهای تقسيمات کشوری، امور محلی را از اجرای قانون تا خدمات اجتماعی مانند آموزش و بهداری و امورشهری و اجرای طرحهای توسعه و مانندهای آن که در صلاحيت حکومت مرکزی نيست با ارگانهای انتخابی خود اداره خواهند کرد.
۵ ــ در تقسيم بندی استانهای ايران که بطور سنتی جنبه جغرافيايی داشته است علاوه بر نظر مردم هر محل، ملاحظات مربوط به توسعه اقتصادی بايد در نظر گرفته شود. ايرانيان و کسانی که اجازه اقامت در ايران دارند میتوانند آزادانه در هر جای کشور سکونت کنند. در تخصيص منابع ملی ميان استانها به آنها که از امکانات کمتری برخوردارند بايد بيشتر داده شود تا به ميانگين ملی برسند. در ادامه سياست عدم تمرکز، يک مجلس سنا با نمايندگان برابر از همه استانها در کنار مجلس ملی در قانونگزاری شريک خواهد بود.
يگانگی ملی در يک جامعه آزاد و همسود، با نظام دمکراتيک و غيرمتمرکز، به ما امکان خواهد داد که با بهرهگيری از ظرفيت اقتصادی و فرهنگی بزرگ ايران بهترين سطح زندگی را برای همه مردم ايران فراهم آوريم.
زنده باد آزادی
پاینده ایران
ارادتمند کاوه یزدانی
.
.
August 02, 2011 01:17:17 PM
---------------------------
مهدی مفخمی
جالب است، گویا کاوه و سایر دوستان با نام مستعار این مقاله را اصلا حتی باز نکرده اند. نشان اینست که حتی جمله ای در رد یا قبول ننوشته اند. دوستان اندکی به خود آئید!
August 02, 2011 06:00:53 AM
---------------------------
مهدی مفخمی
من نظر خود را چندین بار گفته ام. شواهد جدیدی ملاحظه کردم که مرا وادار به تکرار میکند. آقای نوری علا درچها پاراگراف پایان مقاله به سازمان جدید جمهوری خواهان تاکید میکند که سایر دگر اندیشان را ( بخوانید طرفداران پادشاهی مشروطه) را همراه و همگام خود بدانند در را مبارزه برای انحلال جمهوری اسلامی و حکومت دینی. لازم به یاد آوری است که این سازمان جدید با اعلام موضع جدید خود، حساب خود را جدا کرده اند از جمهوری خواهانی که تا کنون مرزی با اصلاح طلبانی که به هر حال طرفدار تداوم نوعی حکومت اصلاح شده دینی هستند نداشته اند.
ما که به همت شادروان همایون به عنوان منطقی و معقول ترین احزاب طرفدار مشروطه پادشاهی مورد قبول آنان هستیم نمی باید خود را از این دایره عقب بکشیم و به عبارت دیگر به انزوای خود خواسته تن دهیم. آلبته وجود شاهزاده در راس این جریان با کوشش های مداوم ایشان در راه همبستگی کروه های مختلف اپوزیسیون بسیار مفید و مقتنم است. من نیز به نوبه خود و به عنوان یک فرد با تماسهای متعدد با آقای نوری علا سعی در آب کردن یخ های بوجود آمده که البته هنوز بسیار نازک است دارم. هر بار ایشان مرا به جمعه گردی های خود رجوع میدهند که الحق در این آخری سنگ تمام گذارده اند.
بر شورای مرگزی حزب است که در اقدامی دسته جمعی با پشتی بانی بدنه حزب و نه تماس ها و تلفن های شخصی مسئولان از جانب حزب که ممکن است به بگو مگو ها و اختلافات فردی بیانجامد در پشتیبانی از شاهزاده این معضل را حل کنند.
فرصت را غنیمت شمرده و نظرتان را به کلیپی از مصاحبه آقای احمد زید آبادی در مورد واقعیت پراکندگی اقوام ایرانی از دور حکومت جمهوری اسلامی جلب میکنم. اخبرا آنرا برای آقای بهمن خان زاهدی فرستادم که امیدوارم لااقل لینک آن را در سامانه حزب درج کنند.
July 31, 2011 05:15:28 PM
---------------------------
|