حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
اصلاح طلبی به چه مفهوم؟

August 13, 2011

شنبه 22 مرداد 2570 = August 13, 2011

حبیب تبریزیان حبیب تبریزیان
 

فکر نمیکنم هیچ رژیمی به اندازه رژیم محمد رضا شاهی استعداد اصلاح شدن را داشت حتی به مقیاس تاریخی و جهانی امروز. آن رژیم در مقام مقایسه در عرصه سیاسی، تا آنجا که پای نظامش در میان نمی بود ـ نظامی در عین اقتدار گرایی مدرن بود و رو بسوی آینده داشت و نه گذشته ـ مداراگر و در عرصه اعتقادی مروج مداراگری دینی و مذهبی بود. از دادگاه های نظامیش بگذریم دادگستری اش در نوع خود از بهترین ها و سالمترین ها درجهان سوم و حتی جهان آنروز بود. دستگاه دیوانی اش از بسیاری دیوانسالاریهای اروپایی هم سالم تر بود، در تعامل نسبتاً منطقی با دنیا بود هم با چین ارتدکس کمونیست رابطه خوب داشت و هم با شوروی روزیونیست کمونیست معاملات و مبادلات وسیع تجاری. شیوخ خلیج فارس هم که باید برای شرفیاب شدن پیش هویدایش و نه خودش، چند روز در هتلها یا مهمانسراها منتظر میماندند.

----

پس ازبرآمدِ جنبش سبز بعنوان واکنش توده های میلیونی مردم به سرقت آرای انتخاباتی اشان، برخی فعالین سیاسی آگاهانه یا از روی سهو در کارهای تحلیلی، نوشتاری یا در اظهار نظر های گفتاری خود، به مخاطبین خویش چنین القاء کرده و همچنان میکنند که گویا جنبش سبزهمان جنبش اصلاح طلبی است. چنین تداخلی یا التقاطی هرچند ممکن است در نگاه نخست معصومانه و بی آزار بنظر رسد ولی در بطن خود چنین نقش خنثایی ندارد. همگون گیری این دو جریان تاریخی درواقع پرده پوشی تفاوتی است که بین ایندو گفتمان وجود دارد و میتواند تا سطح تناقض فراروید، تناقضی که اگربا آن درست رفتار نشود ممکن است به واگرایی نیروهای جنبش بیانجامد. در ساده ترین نگاه، وقتی ایندو مفهوم را هم سنخ و هم سنگ میگیریم، عملاً به روی این واقعیت چشم میپوشیم که این، در درجه نخست شرکتِ غیر قابل پیش بینی میلیونها نفر از لایه های خاموش یا حاشیه نشین سیاسی جامعه در فرایند انتخابات ریاست جمهوری دهم بود که نتیجه انتخابات را به گونه ایی رقم زد که مدیریت نظام را وادار به تقلبی بی سابقه و مصادره نتیجه انتخاباتی کرد که واکنش اعتراضی مردم را در پی داشت.
اعتراضات خیابانی پس از کودتا بطور ساده واکنش خود بخودی مردم به سرقت آرایشان نبود بلکه این؛ جسارت موسوی و کروبی در فراخواندن مردم به اعتراض بود که به آنها جرئت داد تا اراده واحدِ ده ها میلیونی خود را در خیابانها نمایش داده آنرا ببینند و از عظمت خود احساس غرور و تهور سیاسی کنند. اگر موسوی و کروبی همانند انتخابات پیش از آن، مثل آقای رفسنجانی در شِکوه از تقلب در شمارش آراء دست به آسمان برداشته شکایت به خدا میبردند، ما امروز شاهد چیزی بنام جنبش سبز و ارثیه ی تجربی بسیار ارزشمند آن نبودیم. مردم با تشکیل «جمهوریت خیابانی» در روزهای پس از کودتا، پوچی و تقلبی بودن جمهوری باسمه ایی و ساختگی نظام را به جهانیان نشان داده و نقاب دین را ازچهره دین ابزاری آن برگرفتند. قربانیانی که این جنبش در روزهای آغازین اعتراض داد، سوگمندانه و در عین حال غرور آفرینانه برگهای زرینی به تاریخ آزادیخواهی ملت ما افزود. این گونه واکنش اعتراضی، رهیافتی نبود که در برنامه انتخاباتی جنبش اصلاح طلبی وجود داشته باشد. بقول رهبر که در سخنرانی معروفِ خود پس کودتا تحقیرآمیزانه خطاب به ملت گفت: «من تسلیم این بدعت های خیابانی نمیشوم»، چنین بدعتهایی در کارنامه جنبش اصلاح طلبی نبود و درست بدین دلیل، این؛ تنها رهبری نظام نبود که از حرکت امواج میلیونی اعتراض کنندگان یکه خورد همچنانکه از شرکت چهل و دو میلیونی مردم در انتخابات خورده بود، بلکه فعالین جنبش اصلاحات نیز آمادگی چنین اتفاقاتی را نداشتند. جنبش اصلاحات کارپایه سیاسی خود را؛ اصلاح طلبی به محافظه کارانه ترین معنای ممکن آن، یعنی حرکت در در قفس و راهروهای یکسویه ساختار حقوقی نظام که در آن مشیت رهبر خدایی میکرد و میکند، قرار داده بود و نه فشار مستقیم مردمی به بدنه و رهبری حاکمیت.
کودتای انتخاباتی ریاست جمهوری دهم، به همه بازیهای پوچ و نمایشی هرم قدرت و در رأس آن آقای سید علی خامنه ایی، در به بازی گرفتن مردم، پایان داد و چهره استبدادِ بنام دین آنرا چنان بی نقاب کرد که استتار آن دیگر از عهده هیچ مشاطه گر معجزه آفرینی برآمدنی نبود و نیست.
لحظه ی بی نقاب شدن نظام، لحظه ی پایانی عمر جنبش اصلاح طلبی نیز بود. بخش وسیعی از اصلاح طلبان نه تنها به روند یا فاز جدید پیکار برای آزادی پیوستند بلکه خود شجاعانه در ساماندهی جنبش سبز شرکت کردند و در این امر جای هیچ تردیدی نیست.
آنچه باید مورد تردید جدی قرار گیرد اینست که این جنبش جدید، دیگرجنبش اصلاح طلبی نبود و نیست.
انتساب صفت اصلاح طلبی به این جنبش جدید حتی کمترین مصونیت متعارف حقوقی و قضایی، در آن حد که در گذشته، اصلاح طلبان منتقد نظام از آن برخوردار بودند را هم، نه برای فعالین آن تأمین کرد و نه برای هوادارانش که در شبستانهای کهریزک مورد تجاوز جنسی و شکنجه منجر به مرگ قرارگرفتند.
اگر ترس از واکنش مردم در آن جو التهاب پس از کودتا و افکار عمومی جهانیان هم نبود ما باید دیگر سالروز اعدام موسوی ،کروبی و همسرانشان و سایر فرزانگانی را که برسم اصلاح طلبی و با نیت همان سازو کارهای قدیم پا به میدان مینِ انفجاری انتخابات ریاست جمهوری نهاده بودند را نیز بر گزار میکردیم نه اینکه از اسارت آنان بنالیم یا فریاد بر آوریم.
بنا بر این، رهبر با نفی تبختر آمیزِ «بدعت های خیابانی»، عملاً جنبش اصلاحات را منحل کرد و حتی بنوعی، به فراهم سازی زمینه جنبش سبز کمک نمود. جنبش سبز جنبشی معتقد به ولایت و جمهوریت تقلبی نبود بلکه جمهوریتی مردمی بود که در طول تاریخ نشان داده است که نخست در خیابانها تشکیل میشود و سپس مجالس و کاخ ریاست «جمهوری» خود را میسازد ، یعنی جمهور* مردم. همان جمهوری که آقای خامنه ایی آنرا به سلطنت شخصی خود تبدیل نموده است و پارادکسال اینکه آنرا مردم با خون خود و با پیکار طولانی خویش علیه دیکتاتوری شاه بدست آورده، به امانت و دو دستی تقدیم ایشان کردند تا امروز جنتی ها و یزدیها آنرا ودیعه الهی بدانند که الزامی برای رهبری در پاسخگویی به مردم برای ایشان بوجود نمی آورد.
اگر جنبش اصلاح طلبی و نیروهای متقدم بر آن طی بیش ازدو دهه مشارکت خود درقدرت، فقط قدری به مبانی همان رفرمیسم که مدعیش بودند عمل میکردند جنبش سبز در فردای جنبش اصلاحات سرنوشت دیگری میداشت. توده میلیونی مردم (بیشتر جوانان و زنان)، بنام سبز توده وار به خیابانها آمدند و عاری از نظم و انضباط تشکیلاتی بدام گروههای سرکوب و مرگِ ماشین مهیب قدرت گرفتار شدند. آنها میلیونها بودند و پیراهن شخصی ها هزاران. کمترین کاری که اصلاح طلبان در دوران خود میتوانستند بکنند کمک به شکل گیری نهاد های مدنی و جنبش سندیکایی بود. جنبش اصلاح طلبی در دوران رونق خودش، چنان جای خویش را در گردونه قدرت محکم می یافت که حتی نیازی به زیر سازی نهاد های مطالبات مدنی، اقتصاد ی و حقوق حرفه ایی ازجمله جنبش داشجویی، زنان، زیست محیطی، حقوق بشری و اتحادیه های صنفی کارگری و کارمندی احساس نمیکرد و لذا تلاشی برای کمک به ایجاد چنین نهاد هایی هم نکرد حال آنکه پس از سرکوب احزاب و سازمانهای سیاسی دگر اندیش یگانه نیرویی بود که توان این کار را داشت. البته در همین جا بی هیچ تردیدی باید بگویم بنظر من اگر دوستان اصلاح طلب موفق به دراختیار گرفتن ماشین واقعی قدرت میشدند، همه این نوع نهاد را «ازبالا به اراده خود و نه از پائین با مشارکت خلاق پائینی ها»، به سبک احزاب پان عربیستی، ناصریستی و یا ناسیونالیستی جهان سومی، نطیر آنچه نمونه هایش درتانزانیای عصر نیرره، مصر دوران عبدالناصر و بنگلادش عصر مجیب الرحمان تجربه شده بود، ایحاد میکردند. ولی بعنوان شریک قدرت تا روزی که در قدرت بودند د رهمین حد حد اقلی هم در این راستا قدمی برنداشتند. لذا؛ از این منظر، بمعنای مدرن کلمه به آن معنایی که در فرهنگ سیاسی دنیای امروز مفهوم گشته است جنبش اصلاح طلبی ما، حتی جریان رفرمیستی واقعی هم نبود. جنبش های لیبرال و سوسیال دموکراسی اروپایی که تکیه خویش را بر راهکارهای قانونی و پارلمانی گذارده بودند را میتوان جنبشها یا احزاب رفرمیستی دانست. این جریانها با اینکه به مبارزه پارلمانی سخت پایبند بودند، آنهم پارلمانهای واقعی و نه صوری، نمایشی، دینی و ایدئو لوژیک و اهلی، میدان عمل سیاسی خود را هرگز به مبارزه پارلمانی هم محدود نمیکردند. این جنبشها و احزاب رفرمیستی به موازات مبارزه پارلمانی از اتکاء به مبارزه خارج پارلمانی و نیروی خیابانی مردم برای زنده نگاه داشتن دموکراسی( و برای روز مبادا که فاشیستی ظهور کند و..) هرگز دست بر نداشته اند. و این یعنی رفرمیسم بمعنا واقعی آن**.
در برابر اتکاء احزاب رفرمیست دنیا به: 1 ـ پارلمان، 2 ـ نظام حزبی، نهادهای صنفی، سندیکائی و مدنی، 3 ـ نافرمانیهای مدنی از جمله اعتصابات؛ احزابِ اصلاح طلب و جنبش اصلاحاتِ ما با محلسی روبرو بودند که «فقط و فقط» آنگاه در رأس امور قرار میگرفت که برآمدِ آرای مانوپولاتیو( آرای اعتقادی، ایمانی ، فتوایی) مردم بود. مردمی که از خود و برای خود نبودند مردمی که نه از زاویه حقوق شهروندی بلکه از زاویه تعلقات دین وندی و تَقیُد آمیز خویش به بازی سیاسی و انتخاباتی کشیده شده بودند و همچنان میشوند. منظور ازاطلاق صفت «مانوپولاتیو» در اینجا آدمها و جامعه ایی است که با القائات و مواعظ ایدئولوژیک، دینی یا سیاسی، شستشوی مغزی و کوک شده و به آدم و جامعه ایی کوک شده تبدیل گشته است، نه انسانها و جامعه ایی خود شناخته، آگاه برخویش و ایستاده بر وجدان و وخوداگاهی اجتماعی.
در تمام طول تاریخ دیکتاتور ها و مستبدین مردم مطیع شده را تاج سر خود میدانسته اند زیرا مردم همان میکرده اند که زمامداران میخواسته اند. بدین معنا ملت ها همیشه «میزان» بوده اند. یعنی آن گله مطیع و رامی که راه طویله را بدون ترکه و داد و بیداد چوپان خود میابد.
آنچه جنبش سبز را بطور ماهوی از جنبش اصلاح طلبی متمایز میسازد تنها تفاوتِ عمق مطالبات دموکراتیک آندو نیست، تنها «خودی و ناخودی» دانستن در آن یک وامکان شرکت وسیع نحله های گونان گون سیاسی، اعتقادی، قومی، فرهنگی در این یک نیست بلکه امتناع آن یک از توسل به متدهای خارج پارلمانی و «بدعت» گذاری مبارزه اعتراضی خارج از مجلس و سایر نهاد های قانونی و شبه قانونی این یک است. مبارزه ای خارج از شبه کانالهای یکسویه، مسدود یا منتهی به دربار رهبری.
صادقانه باید گفت و اعتراف کرد که اگر مشارکت سیاسی به قصد دستیابی به اصلاحات دموکراتیک در یک رژیم اقتدار گرا یا توتالیتر میتواند در شرایطی توجیه پذیرشده و محمل منطقی داشته باشد، فکر نمیکنم هیچ رژیمی به اندازه رژیم محمد رضا شاهی استعداد اصلاح شدن را داشت حتی به مقیاس تاریخی و جهانی امروز. آن رژیم در مقام مقایسه در عرصه سیاسی، تا آنجا که پای نظامش در میان نمی بود ـ نظامی در عین اقتدار گرایی مدرن بود و رو بسوی آینده داشت و نه گذشته ـ مداراگر و در عرصه اعتقادی مروج مداراگری دینی و مذهبی بود. از دادگاه های نظامیش بگذریم دادگستری اش در نوع خود از بهترین ها و سالمترین ها درجهان سوم و حتی جهان آنروز بود. دستگاه دیوانی اش از بسیاری دیوانسالاریهای اروپایی هم سالم تر بود، در تعامل نسبتاً منطقی با دنیا بود هم با چین ارتدکس کمونیست رابطه خوب داشت و هم با شوروی روزیونیست کمونیست معاملات و مبادلات وسیع تجاری. شیوخ خلیج فارس هم که باید برای شرفیاب شدن پیش هویدایش و نه خودش، چند روز در هتلها یا مهمانسراها منتظر میماندند.
چگونه میشود انقلاب بر علیه آن رژیم را تقُدس گونه پاس داشت و هر سال سالروز آنرا جشن گرفت ولی در برخورد با رژیمی با سرشت اقتدارگراییِ واپس گرایانه، و صدها بار فاسد تر و خود کامه تر از رژیم گذشته، دم از اصلاح کردن و رفرمیسم و نفی و مذمت انقلاب زد؟
صداقت سیاسی، مسئولیت شناسی تاریخی حکم میکند که: اگر ما به این گونه اصلاح طلبی اعتقاد داشته و اصلاح طلبی را این چنین درک میکنیم، اگر با تاریخ از زاویه مصلحت گرایی گروهی، فرقه ایی و گزینشی برخورد نمیکنیم، اگر نمیخواهیم همچنان نسل های پس از انقلاب را با بافته های نا صحیح خود در کژراهه ی گفتمانی نگاه داریم که خود در توضیح آن گیر کرده و از ساختن و پرداختن آن پشیمانیم، باید در درجه نخست، از آن رژیم سرنگون شده، محمد رضا شاه و پیش از او، از پدرش اعاده حیثیت کرده از انقلاب اسلامی خود اعلام برائت کنیم. و، اگر همچنان برای آن انقلاب؛ هم متُدش و هم اهدافش حرمت تاریخی قائلیم، اصولاً نمیتوانیم خود را اصلاح طلب بنامیم. باید امروز هم انقلابی عمل کنیم و از تابوی سازی از انقلاب*** دست برداریم.
نقدِ جنبش اصلاحات و اصلاح طلبی، و نقدِ در «برزخ زیستی» آن، بینِ تسلیم طلبی و اصلاح طلبی، کوبیدن آن نیست، کوبیدن چهره های شاخص آن که بیشترشان هم اکنون در زندان هستند نیست، بلکه نشان دادن کاستی های جدی آنست، نقد تفاوت آن گفتمان با گفتمان جنبش سبز است بقصد رهگشایی بسوی آینده. برای آنست که با همسان گیری آن گفتمان و جنبش سبز خود بخود برای متولیان واقعی یا مدعیان متولیگری جنبش اصلاح طلبی سکوی فرماندهی و رهبریت ستادی در جنبش سبز قائل نشویم. برای آنست تا با این اختلاط نا درست، عملاً گفتمان اصلاحات را بجای گفتمان جنبش سبز با اهدافش، با رویکردها و رهیافتهای مبارزاتی اش ننشانیم. برای اینست که مرز خود را با آنهایی که بنام اصلاح طلبی بر زندانی شدن رهبران جنبش سبز، رهبرانی که روزی خود با تعلقاتِ اصلاح طلبانه اشان خود را تعین هویت و تعریف میکردند، چشم میپوشند، در هم نیامیزیم. برای آنکه مرز بین آنها که امروز چون شمع در دخمه های استبداد میسوزند و برای دستیابی به ابتدایی ترین حق انسانی خود مجبورند از سلامت و تن جان خود مایه گذارده به اعتصاب غذای طولانی متوسل شوند با آنها ئیکه به همین نام، خیزِ کرسی های مجلس آینده را کرده اند روشن شود، برای اینکه راه مانور اقتدار گرایان برای شبیه سازی از جنبشی که دیگر نیست به قصد فریب بخشی از مردم و کشاندن آنها به پای صندوق های قلابی و ولایی رأی، جلوگیری شود.
خلاصه کنم به اعتقاد من، «جنبش اصلاحات» به همان معناء که در دوره معروف به اصلاحات خود را در صحنه سیاسی مملکتمان نشان داده است، در فردای کودتای انتخاباتی، با بروز اعتراضات خیابانی بعنوان واکنشی در برابر آن تقلب خیانت آمیز تاریخی، پرونده اش بسته شده است. منظور از این سخن بهیچ وجه تقلیل دادن نقش تاریخی این جنبش نیست زیرا بدون تجربه تاریخی اصلاحات کلاً چیزی بنام جنبش سبز نمیتوانست وجود داشته باشد. موسوی در یکی از سخنرانیهای پس از کودتا گفت: من فکر نمیکرم چنین شود و آماده برای این وضع نبودم ولی حال که پیش آمده است بر سر پیمان خویش با مردم میمانم ( نقل به مضمون). آری عظمت تاریخی و بیاد ماندنی نقش موسوی و کروبی در این است که پایمردانه بر سر پیمان خویش با مردم ایستادند. آنها برای رفرم در چهار چوب نظام و ساز و کار های قانونی همین نظام با همه کاستی هایش آمده بودند و نه برای رهبری چنین جنبشی. اما آمدند و ایستادند و لذا حتی اگر در در فردای روزگار در لابلای چرخهای ماشین تواب سازی نظام هم خُرد شوند جاودانه شده و به اسطوره های مییهنمان پیوسته اند.
مردم ایران امروز در صفوف جنبش سبز به مبارزه برای آزادی و متحقق کردن « کرامت انسانی» برخاسته اند. این حرکت , حرکتی متعالی (Transcendendtall ) و پارادایمکال ****است. جنبش سبز خود نقد تاریخی اصلاحات است و میراث دار همه دست آوردها و آموزه های تاریخی آن. جنبش سبز دینیت مردمی حتی در قرائت محافظه کارانه اش، روحانیت مردمی و اصول گرائی با حرکت بخشهای حاشیه ایی و بسیار متفاوت سیاسی و اجتماعی ایران را بهم پیوند زده است. این جنبش هم از اندیشه های فقیه بزرگی مثل مرحوم منتظری ملهم میشود و هم ازشجاعت اخلاقی و دینی آیات عظامی چون بیات زنجانی، دستغیب، صانعی، امجد و… در یکسوی گستره خود به دروایش «الحق» و «گنابادی» که از روز نخست با این جنبش بودند، ودر سوی دیگر به جوانانی که از دین و اسلام قرائتی دیگر دارند، به مسحییان، کلیمیان، زرتشتیان، بی دینان و سکولارها و لائیکهای چپ و راست مرتبط میشود.
اگر غیر اینست رهبران و بزرگان جنبش سبز وظیفه دارند بیاند و با بانگ بلند اعلام کنند نه! جنبش سبز بیانگر مطالبات مثلاً لائیک ها و بی دینان نیست! و
اگر نه جنبش سبزچنین فراگیراست آنچنانکه نگارنده این سطور آنرا دریافته است، پس؛ جنبش سبز جنبش اصلاحات نیست نباید با مخدوش کردن مرز های ایندو مفهوم؛ درب و دروازهِ توهم گرایی را باز گذارد.
*
در یک تعریف ساده «جمهور یا ری ـ پوبلیک» یعنی تمرکز اراده آزاد مردم آزاد در یک هیت دولتی. دولتی که منبعث از آرای مردم است. و به این معنا موسوی میبایستی بعنوان رئیس جمهور واقعی و نه «آبدارچی یا تدارکچی»، طی انتخابت ریاست جمهوری دهم در این جایگاه قرار میگرفت.
**
بد نیست بدانیم همه احزاب معتقد به نظام پارلمانی اروپا بشمول احزاب رفرمیستی، به رغم اعتقاد ارتدکسی اشان به فعالیت پارلمانی، در جریان جنگ دوم جهانی نهضت مقاومت ضد فاشیسم و نازیسم را سازماندهی کرده و دوش بدوش نیروهای متفقین (امریکائی ها و انگلیسها) با دولت های ضد مردمی خود جنگیدند. و امروز دیوار های ایتالیا مزین به نقش پارتیزانهای جان باخته در نهضت مقاومت از احزاب دموکرات مسیحی، سوسیالیست، کمونیست و لیبرال.. است. این بدین معناست که برای همان رفرمیسم هم محدوده هایی وجود دارد که دامنه آن محدوده را این تعین میکند که یک نظام تا کجا اجازه میدهد اصلاح شود. بدین معنی مثلاً فقط هواپیماهای ناتو میتوانند رژیم قذافی را و شاید در آینده رژیم اسد را اصلاح کنند و نه مصلحت جویانِ مسالمت خوی درون نظام آندو حکومت.

***
مراد از انقلابی عمل کردن در اینجا بهیچ وجه بمعنای توسل به قهر و خشونت نیست. انقلابی گری میتواند مضمونی و ماهوی باشد بدون اینکه در شکل خود جنبه اعمال قهر بخود بگیرد. بسیاری رفُرمها، بیشتر از رخداد های هیاهو انگیز و خشونت گرا انقلابی هستند. اصلاحات یا رفرم میتواند ماهیت مناسبات غیر عادلانه اجتماعی را تغیر دهد بدون اینکه متوسل به خشونت شود. بسیاری از انقلابات سیاسی خونین ابداً، نه تنها موفق به تغیر مناسبات اجتماعی و سیاسی نمیشوند بلکه فقط نکبت خشونت را می آفرینند. نمونه ساده این حکم، انقلابات ضد استعماری هستند که طی آنها فقط الیگارشی خشنِ قومی، قبیله ای، حزبی و عقب مانده محلی جایگزین اربابان متمدن تر اروپایی شدند. اکثر کشور های آزاد شده آفریقایی از یوغ استعمار این نوع هستند. بسیاری از این کشور ها اگر همچنان مستعمره می ماندند شاید سرنوشت بسیار بهتری میداشتند تا قلدر های عقب مانده ایی مثل ایدی امین ها، موبوتو ها، موگابه ها بر آنان سوار شوند.

****
ترانسدندنتال واژه ایست تقریباً معادل با پارادایمیکال از واژه پارادایم یا پارادیگم. ترانسندنتال یعنی اعتلای حلزونی، مثل پروانه شدن یک کرم، مثل اعتلای یک گفتمان، مثلاً سوسیالیسم تخیلی به علمی. در اقتصاد؛ مثل فیزویوکراتیسم به مرکانتالیسم و سپس لیبرالیسم اقتصادی. پارادایم هم یعنی برآمدن یک حلقه حلزونی توسعه ازانتهای حلقه پیشین. مثل فیزیک کوانتومی از پسِ فیزیک/ مکانیک نیوتونی، دین یا ادیان توحیدی از درون ادیان توتمی و طبیعی و… . علوم عالی ای که در پس یک علوم پیشین ظاهر میشوند.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites