جنش سبز بهطور طبيعی نطفهی انتخابات آزاد را با شعار "رأی من کو" در بطن خود دارد. همين جنبش، با سرشت متکثر و مسالمتآميز و ملی خود، بستر طبيعی ديالوگ ملی است. هر گاه جنبش سبز به نهضت انتخابات آزاد تکامل يابد، کمپين انتخابات آزاد بخش سازمانيافته، هدفمند، خودآگاه، و با برنامه آن جنبش خواهد بود
۱ - پارادکس انتخابات آزاد همان پارادکس گذار مسالمت آميز است
امروز انتخابات آزاد تنها دروازه گذار مسالمتآميز ايران به دمکراسی با کمترين هزينه و بيشترين نتيجه است. اما بديهی است که نظام جمهوریاسلامی به خواست خود تن به انتخابات آزاد نمیدهد. زيرا به منزله خوردن جام زهر برای خودکشی است. بنا براين انتخابات آزاد در نظام جمهوریاسلامی مانند بن بست، يا پارادکس به نظر میرسد. اما تئوری برون رفت از پارادکسهای سياسی ناشناخته نيست. با جايگزين کردن هدف با فرايند ، «پارادکس به پروسه» تبديل میشود، در فارسی سره « فرادخش به فرايند» تبديل میشود. سخن از جايگزينی هدف، با فرايند رسيدن به همان هدف است. يعنی خواسته ناممکن را به فرايندی ممکن برای رسيدن به همان خواسته تبديل کنيم. اگر مطالبه انتخابات آزاد از رژيمی که با انتخابات آزاد منهدم می شود پارادکسيکال است، در عوض، بايد تلاش خود را بر شکل دادن به فرآيند دست يابی به آن، متمرکز کرد. فرايندی که در آن وظيفه دمکراسیخواهان بسيج نيرو برای شکستن مقاومت نظام و برگزاری انتخابات آزاد، برای انتقال قدرت است. البته اين معادله در اينجا بسيار ساده شده و پيچيدگیهای «فرايند دستيابی به انتخابات آزاد» را نشان نمیدهد. در اين نوشته کوشش میشود اين پيچيدگیها بازشکافته شوند.
۲ - ويژگی امروز صحنه سياسی ايران
برای تبيين درست و شايسته «فرايند دستيابی» ، بايد از گزارههائی مانند «بسيج نيرو برای شکستن مقاومت نظام» که در بالا گفته شد فراتر رفت. اين نوع گزارهها لزوما" غلط نيستند، ولی ناکامل هستند. تمرکز آنها عمدتا" بر روی لحظه آخر، يعنی لحظه شادی آفرين شکستن مقاومت نظام، يا تمکين نظام است. آنها در باره چگونگی رسيدن به آن نقطه آخر، بجر کليشه «بسيج مردم» چيزی نمیگويند. فراموش میکنند که ما در ايران آپوزيسيون منسجم و کارآمدی که بتواند بشکل مداوم و مستمرم در صحنه باشد و بصورت سيستماتيک به بسيج مردم برای شکستن مقاومت نظام بپردازد، نداريم.
اصولا" نيروهای سياسی کنونی ايران در هم آميختهتر از آنند که مدل کلاسيک «آپوزيسيون - نظام» برای درک و تحليل آنها کفايت کند. بسياری از افراد و جريانات آپوزيسيون کنونی، در گذشته خودشان در بروی کار آمدن و تثبيت همين نظام شريک بودهاند. اکنون نيز، رهبران نمادين بزرگترين جنبش ضد حکومتی سه دهه اخير ايران، موسوی و کروبی، خود از بنيانگذاران اين نظام بودهاند و تا چندی پيش از چهرههای اصلی آن بحساب میآمدند. از سوی ديگر، «نظام» هم به معنی متعارفش نظام نيست. اين نظامداری ساختار متناقض است. ميان نهاد دولت و نهاد ولايت همواره کشاکش و تنش است. امروز ملات يا چسب همبستگی گذشته اين نظام بشدت رقيق شده، تا آنجا که حتی جناح ولايت هم دچار تنش و التهاب درونی است. طرد حلقه به حلقه شرکای نظام که از آغاز شکلگيری نظام وجود داشت، امروز به درون جبهه اصولگرايان کشيده شده. امروز اصولگرايان هم با عنوانهائی مانند «خواص بی بصيرت» يا «جريان انحراف»، مورد عتاب مقام ولايت قرار میگيرند. بنا براين، چه در جبهه مخالفين و چه در جبهه نظام، با تغيير و تحولات شتابندهای روبرو هستيم. اين تصوير پرتلاطم از صحنه سياسی ايران، ما را با فرصتها و خطرات بیشمار به چالش میکشد. در اين نوشته نشان داده میشود که برای استفاده از تمام اين ويژگیها به نفعگذار به دمکراسی، لازم است مدل کلاسيک تقابل «آپوزيسيون» در مقابل «نظام» را به شرايط کنونی ايران تطبيق دهيم. برای بدست آوردن مدل دقيقتر و راهگشاتر، لازم است معادله «نظام-آپوزيسيون» با معادله «ولايت مطلقه - ضندوق رای» جابگزين شود. در نتيجه گوهر ستيز در صحنه سياسی ايران، از تقابل ساده آپوزيسيون در مقابل نظام فراتر رفته و به تقابل «ولايت مطلقه» در مقابل «صندوق رای» تکامل میيابد.
۳ - فرايند دستيابی به انتخابات آزاد
با توجه به تصوير فوق، حوزه عملکرد «فرايند دستيابی» تنها به جبهه مخالفين محدود نمیشود، بلکه اجبارا" جبهه «نظام» را هم در برمیگيرد. هر گاه از روزن «فرآيند دستيابی» نگاه کنيم، اين دو نيرو کاملا" از هم جدا نيستند. بخشیهائی از اين دو بهم آميخته و در هم تنيدهاند، و پايههای آنها باهم همپوشانی دارند. و هر دو در يک زمين مشترک با هم مسابقه و هماوردی دارند. اتفاقا" به همين دلايل است که با «فرانيد دستيابی» میتوان بر جبهه نظام تاثير داشت، بشرطی که به خرافات سياسی از نوع توهمات «اصلاحات طلبی و انتخابات در چهارچوب قانون اساسی» و موهومات «سرنگونی اول، و يا دولت در تبعيد» آلوده نگردد.
در متن فرايند دستيابی، ملات سياسی نظام بتدريج رقيق میشود و ائتلاف حاکميت بسمت انحلال تدريجی پيش میرود. بجز نهاد ولايت ، نيروهای سياسی ديگر نظام که کمابيش دارای امکانات و سازکارهای جدال انتخاباتی باشند، بالقوه در نقطه چرخش، انتخابات آزاد را به نفع خود خواهند يافت. انحلال تدريجی نظام در متن اين فرايند چيزی نيست مگر گسترش و تعميق همانی که امروز با چشم خود شاهد آن هستيم. در اين فرايند، به تدريج از قدرت حقيقی اراده ورزی [۱] نهاد ولايت کاسته، و قدرتی معادل يا کمتر از آن، در ميان جناحهای نظام و مخالفين سرشکن میشود. بخشی از اين قدرت کنده شده از نهاد ولايت، بوسيله خودیهای نظام مانند احمدی نژاد تصاحب میشود. اما بخشی ديگر هم بوسيله جنبش دمکراسیخواهی، از جمله جنش سبز، باز پس گرفته میشود. در نقطه تلاقی دو مسير کاهش قدرت «بيت» ولايت مطلقه، و افزايش قدرت طرفداران انتخابات آزاد، برگزاری انتخابات آزاد برای دست بدست شدن قدرت امکان پذير می شود. اين فرايند را سر ايستادن نيست[۲] . نه نظام و نه مخالفين قادرند آن را متوقف کنند. اما مخالفين میتوانند و بايد آنرا خودآگاه نموده و در هيبت يک کمپين فراگير و هدفمند مهار کنند، و بسمت دستيابی سريعتر و کم هزينهتر به انتخابات آزاد هدايت نمايند.
کمپين انتخابات آزاد تجميع فعل و انفعالات اين فرايند در يک تلاش خودآگاه، هدفمند، و سازمان يافته است. در نهايت، «کمپين» بايد بتواند به نمايندگی از تمام طرفداران انتخابات آزاد، برای هماوردی مرگ و زندگی با «بيت»، بصورت مستمر و متداوم در صحنه سياسی ايران حضور يابد، و بصورت قاعده مند و سيستماتيک برای شکستن بن بست انتخابات آزاد، سياست کند.
۴ -برجسته کردن انتخابات آزاد بعنوان هدف استراتژيک
میگويند اگر بدانيم به کجا میخواهيم برويم شايد بدانجا برسيم و شايد هم نرسيم، اما اگر ندانيم ، حتما" نمیرسيم. آيا میدانيم جنبش سبز به کجا میخواهد برود. هدف استراتژيک جنبش سبز کدام است.
هدف استراتژيک در فرايند گذار آن نقطه عطفی است که در آن قدرت دست بدست میشود و از دست حاکميت غير منتخب بدست نمايندگان منتخب مردم منتقل میشود. برای گذار مسالمتآميز در کشور ما، آن نقطه عطف چيزی جز انتخابات آزاد نخواهد بود. سرشت انتخابات آزاد تضمين میکند که اين انتقال قدرت، تنها انتقال از گروهی به گروه ديگر نباشد، بلکه از حاکميت ولايت مطلقه، به حاکميت صندوق رای باشد. اگر عمود خيمه نظام کنونی بيت ولی فقيه است، عمود خيمه نظام آينده صندوق رای و انتخابات آزاد است.
برجسته کردن انتخابات آزاد به عنوان آوردگاه نهائی گذار، بعنوان نقطهای که در آن قدرت دست بدست میشود، برای دمکراسیخواهان اهميت خارقالعاده دارد. زيرا چشم انداز روشنی برای جنبش بوجود میآورد ، همسوئی و هماهنگی وسيع مخالفين را مهيا میسازد، امکان تمرکز توان و توشه جنبش به روی هدف مشترک را فراهم میآورد تا از پراکندگی منابع جلوگيری شود. فقدان چنين چشماندازی در جنبش سبز بخوبی احساس میشود. اين هدفگذاری روشن تا آنجا اهميت دارد که میتواند حتی بخشی از فقدان يا کميود رهبری را جبران کند.
۵ -مهار قدرت با قدرت در فرايند دستيابی به انتخابات آزاد
از روزن انتخابات آزاد، «مهار قدرت با قدرت» به «مهار قدرت با صندوق رای» تکامل میيابد. برای روشن شدن تفاوت اين دو ، ابتدا از همان منظر رايج مهار قدرت با قدرت شروع میکنيم.
قدرت را تنها با قدرت میتوان مهار کرد. اگر نظام با قدرت متراکم حکومتی جلوی انتخابات آزاد ايستاده است. مخالفين هم نيازمند توليد قدرت برای عقب راندن نظام و تحميل انتخابات آزاد به او هستند. ويژگی انتخابات آزاد يکی آنستکه خودش همزمان میتواند هم محور توليد قدرت برای دمکراسیخواهان ، هم عامل فرسايش و کاهش قدرت نظام باشد. در يک سو، منطقا" میتوان به گرد انتخابات آزاد، بزرگترين ائتلاف ممکن را برای تقابل با نظام شکل داد. در سوی نظام هم، میتوان با قرار دادن تعريف «انتخابات آزاد» در برابر واقعيت «شبه انتخابات» نظام، نامشروع بودن نظام و تمام جناحهای آن را، به روشنی آفتاب آشکار نمود. و نشان داد که اين نظام و جناحهای آن برخاسته از رای مردم نيستند، بلکه حق حاکميت ملی را غصب کردهاند. و دعوای آنها بر سر تقسيم غنائم و سهم قدرت است. با همين گفتمان، راه باز میشود تا اگر جناح يا گرايشی از نظام برای خودش حداقلی از مشروعيت قائل باشد، با پيوستن به جبهه انتخابات آزاد ، مشروعيت خود را اثبات نمايد. همين گفتمان حکم میکند تا نيروهای اصيل و واقعی جبهه انتخابات آزاد، راه خروج از نظام و پيوستن به جبهه انتخابات آزاد را برای همه گرايشات هموار سازند.
تصوير فوق درست است اما کامل نيست. زيرا مبنای آن مدل «نظام - آپوزيسيون» است، که برای توضيح فرايند دستيابی به انتخابات آزاد کفايت نمیکند. البته از منظر «فرايند دستيابی» نيز بايد برای کاهش قدرت نظام و تغيير توازن قوا به ضرر نظام تلاش کرد، اما سهم کاسته شده از قدرت نظام، لزوما" بحساب «آپوزيسيون» ريخته نمیشود، بلکه به حساب قویتر شدن نقش «صندوق رای» ريخته میشود. يک مزيت مهم اين رويکرد آن است که نگرانی عبور از يک استبداد به استبداد ديگر، يا خطر بازتوليد استبداد، را منتفی ميکند.
از سوی ديگر، کاهش قدرت نظام در پرتو «فرايند دستيابی» ، بيشتر از سهم ولی مطلقه، و نهادهای انتصابی آن خواهد بود. زيرا اولا" بيشتر قدرت نظام در در دست ولی مطلقه متراکم است، و ثانيا" بنا به سرشت «فرايند دستيابی»، ميان انتخابيون و انتصابيون همين نظام هم تفاوت است. و علی رغم آنکه میدانيم، شبه انتخابات اين نظام با هيچ استانداردی آزاد و موجه نيست، اما حداقل امتياز منتخبين همين نظام آنست که (خواهی نخواهی و بطور نسبی) با سازوکارهای جدال انتخاباتی آشنا شدهاند، و اگر تصميم بگيرند که به جبهه انتخابات آزاد و حاکميت صندوق رای متعهد شوند، در فردای دمکراتيک ايران، برای شرکت در انتخابات آزاد آمادهترند.
۶ - جنس قدرت و سرشت سياست در نظام جمهوری اسلامی
سياست در جمهوریاسلامی فروکاسته شده به تلاش برای جلب رای ولايت مطلقه برای مشارکت در صندوق غنائم.
در مقايسه، هدف تلاش سياسی بايد جلب رای مردم در انتخابات آزاد برای مشارکت در حکومت باشد.
با اين حساب، مشکل سياست در ايران تنها خود سياست ( به معنی دست بدست شدن قدرت) نيست، بلکه جنس وسرشت قدرت است. قدرتی که دست بدست میشود چيست؟ جمهوریاسلامی با نظامهای استبدادی متعارف مانند نظام سابق شاه يا نظام مبارک در مصر، تفاوت دارد. در آن نوع نظامها، با افتادن قدرت بدست دمکراسیخواهان، بسياری از مسائل حل میشوند. اما در ايران مشکل سياست بسيار بنيادیتر از آن است که مثلا" اگر اصلاحطلبان يا هزار بار بهتر از آنان بقدرت برسند، چيزی حل شود. جنس قدرت در ايران نه زمينی است و نه آسمانی، بلکه ولائی است. حتی رسما" و مطابق با قانون اساسی، و سنت پذيرفته شده سی ساله نظام، هيچ حدودی برای دست آندازی بيت ولايت به جان و مال و ناموس مردم وجود ندارد، بشرطی که بنام حفظ نظام باشد. طبق اصل «هرج» ، بيت ولايت میتواند بنام مصلحت نظام، رسما" قوانين اسلام و قرآن را زير پا بگذارد. يکی از وظائف نهاد مجمع تشخيص مصلحت نظام پيگيری همين امر است. سياست در نظام جمهوریاسلامی نه آسمانی است و نه زمينی، بلکه ولائی است. در اين نظام به بهانه آسمان به حقوق زمنيان تجاوز میشود، و به برای مصلحت ولايتمدار زمينی، قوانين آسمان زير پا گذاشته میشود. سياست در ايران مسموم و منحط است. نياز به يک دگرديسی بنيادی. دگرديسی سياست در ايران از فرايند جايگزين کردن حاکميت «ولايت مطلقه» با حاکميت «صندوق رای» میگذرد. در اين دگرديسی، مهار قدرت با قدرت، به مهار قدرت با صندوق رای تکامل میيابد.
۷ - آيا انتظار جدا شدن جناحهای مغضوب از نظام و پيوستن آنها به جبهه انتخابات آزاد خوش بينی است؟
جابجائیهای سياسی را بايد از زاويه اجبارات بررسی کرد و نه اختيارا. انتخابات آزاد برای مغضوبين مانند حلقه نجات برای غريق است. آنها با انتخابات آزاد عمر دوباره میيابند. در اين مورد بررسی رفتار اصلاحطلبان بسيار آموزنده است. آنها تا هنگاميکه اميد برگشت به قدرت را داشتند، آمادگی پذيرفتن شعار انتخابات آزاد را از خود نشان ندادند. حتی در ادبيات سياسی خود، عبارت «انتخابات آزاد» را بکار نمیبردند. و بجای آن عبارات «انتخابات سالم» يا «انتخابات رقابتی» را بکار میبردند. اما با اتفاقات چند ماه گذشته که گزينه شرکت در انتخابات نظام از دسترس آنها کاملا" خارج شد، بتدريج به شعار انتخابات آزاد تمايل نشان دادند. اهميت اين چرخش وقتی دو چندان می شود که بدانيم شعار «انتخابات آزاد» رقيب اصلی دو شعار «اصلاحات» و «قانون اساسی بی تنازل» است، و خواهی نخواهی به خرج دو شعار ديگر برآمد می کند. اخيرا" محمدرضا خاتمی معيار موفقيت اصلاحات را نيز انتخابات آزاد قرار داده است. او میگويد «اگر به جايی برسيم که واقعا انتخابات آزاد برگزار شود اصلاحات به بخش قابل توجهی از ايدهها و افکار خود رسيده» [۱]. اگر اصلاحطلبان به آنچه میگويند متعهد باشند و اين سخنان فريب و ترفند سياسی نباشد، میتوان به اين نتيجه رسيد که «فرايند دستيابی» به مقدار زيادی تکوين يافته است.
۸ - جنبش سبز، سر آغاز فرايند دستيابی به انتخابات آزاد
جنبش سبز با شعار «رای من کو» که نطفه همان انتخابات آزاد است، آغاز شد. يکی از علل موفقيت شگفتآور جنبش سبز ، همانا طنين متقابل ميان شعارهای آن با نياز اساسی سياست در ايران است. برای دستيابی به آنتخابات آزاد، جنبش سبز بايد بصورت آگاهانه به نهضت انتخابات آزاد تکامل يابد تا توان و توشه آن برای ايجاد لوازم و امحای موانع انتخابات آزاد بکار رود. کميپن انتخابات آزاد قسمت سازمان يافته چنين نهضتی خواهد بود.
۹ - کمپين انتخابات آزاد، بديل دمکراتيک نظام جمهوریاسلامی
بستر شکلگيری کمپين انتخابات آزاد ، پيوند راهبرد انتخابات آزاد و ديالوگ ملی، با جنبش سبز است. جنبش سبز بطور طبيعی نطفه انتخابات آزاد را با شعار «رای من کو» در بطن خود دارد. همين جنبش ، با سرشت متکثر و مسالمتآميز و ملی خود، بستر طبيعی ديالوگ ملی است. هر گاه جنبش سبز به نهضت انتخابات آزاد تکامل يابد، کمپين انتخابات آزاد بخش سازمان يافته، هدفمند، خودآگاه، و با برنامه آن جنبش خواهد بود.
در ابتدای اين نوشته به لزوم تطبيق مدل تقابل «آپوزيسيون - نظام» به شرايط کنونی ايران پرداختيم و به مدل تقابل حاکميت «ولايت مطلقه» در مقابل حاکميت «صندوق رای» رسيديم. با استفاده از اين مدل، چيستی و سرشت کمپين انتخابات آزاد را بهتر می توان درک کرد. در اين تصوير، همانگونه که ولايت مطلقه در تشکيلات يا نهاد « بيت » متجلی است، به همان قياس، فرآيند دستيابی به انتخابات آزاد و حاکميت صندوق رای هم بايد در تشکيلات يا نهاد متناسب با خود متجلی شود، که همان کمپين انتخابات آزاد است.
«بيت» و «کمپين» از هر لحاظ و از هر جهت متضاد يکديگرند. «بيت» بدنبال مصادره تمام قدرت است و نمیخواهد هيچ کس يا گروه ديگری در ايران سهمی از قدرت داشته باشد، در صورتيکه «کمپين»، خودش بدنبال کسب قدرت سياسی نيست، بلکه هدفش مهيا کردن بستر مناسب برای مشارکت همه نيروهای سياسی ايران در قدرت، از طريق جلب آرای مردم در انتخابات آزاد است. اين تفاوت در حوزه سياست راه را باز میکند تا سرشت و جنس کمپين در حوزههای ديگر هم متضاد بيت باشد. که البته به شرکت کنندگان اين کمپين بستگی دارد که اراده کنند تا فرهنگ و اخلاق و روابط درونی و روابط اجتماعی ... و جنبههای ديگر اين کمپين را نيز بديل بيت سازند. لازمه پيروزی کمپين همين است. پس برای پيروزی، شرکت کنندگان کمپين بايد با يکديگر و با ملت ايران وارد يک پيمان شوند. در اين پيمان تعهد میسپارند که نه تنها برای جايگزين کردن ولايت مطلقه با صندوق رای تلاش خواهند کرد، بلکه در طول اين تلاش، کوشش میکنند به شايستهترين تجربه برازندگی فرهنگی و اخلاقی و سازماندهی و روابط درونی، و کارآمدی ، ... تاريخ اخير ايران شکل دهند. بدون چنين آرمانهائی ملات لازم و کافی برای آنسجام کمپين جهت شکستن بيت فراهم نمیآيد.
کمپين با اينکه خواهان کسب قدرت سياسی نيست، اما پروژه مشترکی است که میتواند بستر شکلگيری بزرگترين ائتلاف سياسی تاريخ ايران باشد. عمق اين ائتلاف فقط يک موضوع است. آنتخابات آزاد.
حديث انتخابات آزاد و جمهوریاسلامی ، حديث چشمه و سنگ است. از ملک اشعرای بهار
جدا شد يکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنين گفت با سنگ سخت
کرم کرده راهی دهای نيکبخت
گران سنگ تيره دل سخت سر
زدش سيلی و گفت : دور ای پسر!
نجنبيدم از سيل زورآزمای
که ای تو که پيش تو جنبم ز جای!
نشد چشمه از پاسخ سنگ ، سرد
به کندن در استاد و ابرام کرد
بسی کند و کاويد و کوشش نمود
کز آن سنگ خارا رهی بر گشود
ـــــــــــــــــــــــــ
پانويس[۱] اينجا قدرت اراده ورزی به عنوان قدرت ايجابی استفاده شده. ميان جنبه سلبی و ايجابی قدرت تفاوت است. مثلا" طالبان در افغانستان از قدرت ايجابی بسيار کمی برخوردار است، اما توان سلبی آن کم نيست و اجازه حکمت ورزی را به پايتخت نمی دهد.
[۲] شاملو: «نه اين برف را سر ايستادن نيست»
[۳] جرس، ۸ مرداد ۹۰ .
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|