زمانی که می گوییم تفاوتی میان رژیم قذافی و جمهوری اسلامیست در ایران وجود ندارد گزافه گویی نیست. آن نماینده مجلس که از حکومت اقلیت بر اکثریت در سوریه سخن می گوید آیا نمی داند که در ایران یکی از ظالمانه ترین حکومت های یک اقلیت فناتیک، فاسد و بی شرم برمملکت حکومت می کند؟
******
زمانی که حادثه یازده سپتامبر و آن جنایت وحشتناک رخ داد یکی از صاحب نظران سیاسی ایران در تبعید بلافاصله پیش بینی کرد که از آن روز به بعد دفتر سرنوشت جهان وبه ویژه کشورهای خاور میانه ورق خواهد خورد . ده سال از آن جنایت می گذرد و امروز می بینیم این دگرگونی همچنان، در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، منطقه را دگرگون کرده است و این هنوز نخستین مراحل دگرگونی است. هنوز تا ظهور صبح صادق در صحنه آزادی و دموکراسی درکشورهای دیکتاتور زده این مناطق نیازمند مدت زمان طولانی تری هستیم اما از هم اکنون گمانزنی درمورد سرنوشت نهائی دیکتاتورهای باقیمانده مشکل به نظر نمی رسد.
تحولات درلیبی و سوریه نظام دروغگوی تهران را بیش از همیشه رسوا کرده است. در مورد لیبی آقایان طی حساس ترین هفته ها، زمانی که مردم مبارز لیبی پس از چهل و دو سال همچنان بار سنگین دیکتاتوری قذافی را تحمل می کردند، رهبرمعظم در تهران اوامر صادر می فرمودند که ناتو، فرانسه، بریتانیا و آمریکا حق دخالت در امور داخلی لیبی را ندارند! مسأله لیبی و جمهوری اسلامی داستانی است به درازای عمر این نظام در ایران. در دوران پیش از انقلاب عوامل خمینی در ارتباط مستقیم با معمر قذافی بودند و قذافی یکی از پشتیبانان مادی - معنوی این ماجرا جویان در آن حوادث بود، همان گونه که یاسر عرفات و دیگر سازمان های تروریستی وابسته به فلسطینی ها از هیچ گونه پشتیبانی لجستیکی در کمک به آشوبگران و عناصر خرابکارمضایقه نداشتند و تعداد زیادی را در اردو گاه های خود تربیت کردند. اما آنچه این جماعت بیشتر به آن نیازمند بودند کمک مالی بود. قذافی، طبق پاره ای گزارش ها در نشریات آن زمان، متجاوز از بیست میلیون دلار در اختیار عوامل خمینی گذاشت. بعد از انقلاب شایع شد که این مبلغ توسط یکی ازسه تفنگدار" مثلث بیق" به " وام" گرفته شده بود و به قذافی مسترد شد.
سوای این شایعات، طرابلس پایگاهی شده بود برای تندروترین عناصر وابسته به شورش. یکی از سرشناس ترین افراد وابسته به این دار و دسته محمد منتظری معروف به محمد رینگو بود. وی که در حوادث انفجار مرموز حزب جمهوری اسلامی کشته شد اگر زنده مانده بود احتمالا به علت وابستگی نزدیکش به قذافی می توانست یکی از معاندین و دردسرهای رژیم شود. با آنکه شایع شده بود شخص خمینی و اطرافیان او به دلیل ناپدید شدن مرموز موسی صدر از قذافی مُکدر هستند، پاره ای از ناظران بر عکس معتقدند که قتل یا ناپدید شدن امام موسی صدر بیش از همه چیز برای آقای خمینی ایجاد امکان کردکه سردمدار بی منازع شیعیان منطقه شود.
شاید روزی سر انجام حد اقل حقایق ماجرای نا پدید شدن این" امام" روشن شود. بعد از روی کار آمدن اسلامیستها درایران روابط با قذافی در تلاطم دائم بود زیرا قذافی به هیچ وجه زیر بار خمینی نمی رفت. حتی گفته میشد که وی پیغام فرستاده است که فکر جمهوری، قانون اساسی و مجلس شورا نباشید و یکسره خلافت اسلامی اعلام کنید! البته قذافی ساده تر از آن بود که بداند حضرات بدون اعلام رسمی، خلافت خواهند کرد و خود را جانشین امام زمان، رسول خدا وحتی شخص حضرت باری تعالی می دانند. یکی دیگرازمعضلات روابط این دو رژیم کشف حقایق در مورد سرنگون کردن هواپیمای " پان اَمریکن" بر فراز " لاکربی" است. آیا عامل این جنایت علیه بشریت صرفاً قذافی بود و یا دستگاه امنیتی حضرات نیز بدان آلوده بود؟ مسلماً به زودی حقایق تازه ای در این مورد ودیگراسرار روابط دو رژیم کشف خواهد شد.
رژیمی که از سرنگونی بن علی و مبارک شادی و پایکوبی می کرد در مورد لیبی مدت ها همچنان در سردرگمی کامل مطالب ضد و نقیض انتشار داد، زیرا انتظار سقوط رژیم قذافی را نداشت. با سرعت گیری حوادث در هفته ای که گذشت، ناگهان آقای وزیر تازه امورخارجه رژیم در تهران سرو دست می شکند تا با سران این حرکت به ویژه مصطفى عبد الجليل رئیس شورای انتقالی ارتباط برقرار کند و حتی گفته اند که وی را به ایران دعوت کرده است. این هم یکی دیگراز شا هکارهای دیپلماسی بیت آقای خامنه ای است. در تاریخ دیپلماسی دنیا هرگز دیده نشده است که کسی از مسؤلین رژیمی که خود هنوزبه رسمیت نشناخته است دعوت کند. توضیح این امر بسیار ساده است. به علت عدم وجود کادر مستقل تجزیه و تحلیل در وزارت خارجه رژیم، همه گوش ها در انتظار ندای شخص آقای خامنه ای است. حوادث لیبی با سرعتی اعجاب انگیز مسیر خود را طی کرد و یک دیکتاتور دیگر در منطقه سرنگون شد و همزمان موج اعتراضات مردم شجاع و غیور سوریه غاصبان حکومت در ایران را به تشویش انداخت. گواه این امر اینکه این روزها اظهار نظر هایشان بیشتر به هذیان گویی شباهت دارد. عدم لیاقت حکومت در پیش بینی حوادث و کندی مراکز تصمیم گیری سیاست خارجی در تهران کار را به جایی رسانده است که یکی از نمایندگان دست نشانده خامنه ای دیروزدر مجلس به طور علنی از بی لیاقتی حکومتی ها سخن گفت. این شخص که سید احمد آوایی نام دارد و عضو کمیسیون امنیت و سیاست خارجی مجلس است، به نقل از سایت خبر آنلاین، می گوید :
" نقطه مشترک سوریه با دیگر انقلاب های منطقه این بود که آزادی و انتخابات واقعی در این کشور وجود ندارد و اقلیت بر اکثریت حکومت می کند ( یا لاعجب!).
نماینده دزفول با تأکید بر اینکه بهترین گزینه برای سوریه اصلاحات داخلی است تصریح کرد :
"متأسفانه حکومت سوریه دیر وارد مرحله اصلاحات شده است و آنان خیلی زودتر باید اعتراضات مردمی را می شنیدند. چرا که انتقادها در ابتدا با هدف اصلاحات بود و اگر سوریه زودتر با مردم به نتیجه می رسید به این وضعیت نمی رسید".
فرمایشات این عضو کمیسیون امنیت و سیاست خارجی نظام متناقض با نظرات شخص خامنه ای است، چون او می گوید مبارزان سوریه عوامل اجانب هستند. نماینده محترم سپس می افزاید :
" اخیراً عملکرد وزیر خارجه در خصوص تحولات این کشور مثبت بوده است ولی واقعیت این است که حمایت مطلق ما از سوریه کار درستی نبود چرا که مردمی که در این کشور علیه حکومت تظاهرات می کردند مردم متدینی بودند و حرکت های اعتراضی خودجوش بود ". (آقای خامنه ای بشنوید!)
این نماینده باز هم فراتر رفته و در خصوص عملکرد وزارت خارجه در تحولات لیبی می گوید:
" ایران قصد همکاری با انقلابیون لیبی را داشت اما آن ها نپذیرفتند!".
باز هم این نماینده اگر فوراً گرفتار دژخیمان امنیتی نشود، مسلماً سال آینده نماینده دزفول نخواهد بود، فراموش می کند که سخنگوی وزارت خارجه رژیم رسماً ادعا کرده است که حضرات از تهران با انقلابیون لیبی در ارتباط بوده اند و حتی دو کشتی حامل مایحتاج برایشان ارسال کرد اند. البته رژیم هرگز نگفت که این کشتی ها به کدام بندر رفتند، چه زمانی حرکت کردند و کی به آنجا رسیدند وچرا اگر آقای خامنه ای مخالف کمک های ناتو به انقلابیون لیبی بود، به قول این نماینده، رژیم سعی درارتباط و همکاری با آنها داشت؟
تشابه نظام قذافی با جمهوری اسلامی بیشتر از آن است که بتوان به سهولت از کنار آن گذشت. درست است که قذافی به خیال خودش جمهوری سوسیالیستی اعلام کرده بود اما او هم در یکه تازی و ناسازگاری با مردم خود، و یا در اعمال شکنجه، قتل و آزار مخالفین دست کمی از جمهوری اسلامیست در ایران نداشت. اگر امروز درلیبی زندان های زیرزمینی و گورستان های دسته جمعی با اجساد سوخته کشف می کنند بی گمان روزی هم خواهد رسید که در ایران علائم و مدارک این همه قتل، کشتار و ناپدید شدن ها کشف خواهد شد.
نظام های دیکتاتوری منطقه طی دهه های گذشته در عین حال که چشم دیدن یکدیگر را نداشتند اما جملگی همانند خانه ای که از ورق پاسور ساخته شده باشد به هم متکی بودند و باز هم همانند دُمینوی معروف، زمانی که اولین مهره این مجموعه یعنی صدام حسین سرنگون شد دیگر مسأله زمان بود تا روزی که نوبت به یکایک دیکتاتورهای باقی مانده منطقه برسد. زمانی که می گوییم تفاوتی میان رژیم قذافی و جمهوری اسلامیست در ایران وجود ندارد گزافه گویی نیست. آن نماینده مجلس که از حکومت اقلیت بر اکثریت در سوریه سخن می گوید آیا نمی داند که در ایران یکی از ظالمانه ترین حکومت های یک اقلیت فناتیک، فاسد و بی شرم برمملکت حکومت می کند؟ قذافی می خواست همه از سیاست های جنون آمیز و دیوانگی های موسمی او تبعیت کنند، آیا نظام جمهوری اسلامیست جز این است؟ بر فرض که سران و هواداران این نظام در ایران مسلمان باشند و معتقد به دین و ایمان خود ، که این خود یک فرض محال است، چگونه می توانند به خود اجازه دهند که اعتقادات خود را بر اکثریت مردمی که خود را قبل از هرچیز ایرانی می دانند و بعد شاید مسلمان، تحمیل کنند؟ از آن مهم تر تکلیف آنها که مسلمان نیستند و یا به هیچ دین و فرقه ای تعلق ندارند چیست؟ آیا می شود باور کرد که در قرن بیست و یکم گروهی علناً آنقدر از واقعیات دور باشند که از سرانجام اعمال خود بی خبر بمانند؟ همان گونه که معمر قذافی بر سر آتشفشانی نشسته بود که در تمام دوران حکومت ظالمانه اش در حال جوشش بود و هرروز بر امکان انفجار آن افزوده می شد، رژیم تهران نیز در همان مسیر حرکت می کند و بدون ذره ای شک و شبهه با سرنوشتی مشابه آنچه در لیبی به وقوع پیوست و در سوریه در حال تکوین است روبه رو خواهد شد. مگر می شود در این دوره و زمانه با کمال وقاحت به خانه های مردم هجوم آورد و حریم خصوصی آنها را مورد بی احترامی قرار داد تا آنها نتوانند به اخبار، اطلاعات و نظریات در دنیای آزاد دسترسی داشته باشند؟ این شیوه ای است که تنها در کشورهای کمونیستی سابقه دارد. اما نظام تاریک اندیش حاکم بر ایران آنقدر عقب مانده است که نمی داند با هیچ وسیله ای نمی توان خورشید حقیقت را مسدود کرد. ساده ترین تعریف نظام فاشیستی دقیقاً اعمال همین نوع سیاست ها است که اقلیتی ناچیز با اختناق و سانسور، با منع همه آزادی های ابتدایی و سرانجام با حبس و شکنجه و اعدام می خواهد بر ملتی حکومت کند.
درک و فهم آنچه امروز در ایران می گذرد آنقدر هم مشکل نیست، زیرا مدل آنها همان شیوه مافیایی است. همانطور که مافیای جنایت و شقاوت با رشوه دادن به عوامل آزار و ایذای مردم سعی در کنترل منطقه و یا شهری دارند، نظام اسلامیست در تهران نیز به چپاول سرمایه ملی و پرداخت باج های روزافزون به سپاه پاسداران از آن ها همان گونه برای سرکوب مردم بهره برداری می کند که آدم کش ها و به اصطلاح "Hit Man" های مافیا برای ارعاب و سرکوب مردم وارد عمل می شوند. در جهان پس از یازده سپتامبر و در قرن بیست ویکم این شیوه های حکومت همه از سرنوشتی مشابه برخوردارند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|