ننویسیم که دل افسرده است
ننویسیم شقایق مرده است
ننویسیم که دستی ناپاک
گل ما را ز گلستان برده است
ننویسیم که روباهی پیر
جگر ملت ما را خورده است
ننویسیم یهودای دگر
جان عیسی صفتان آزرده است
ننویسیم که در باغ وطن
گل آزادی مان پژمرده است
ننویسیم جوان این شهر
دیگر از هستی خود سرخورده است
ننویسیم زمستان سرد است
زندگانی بخدا یخ کرده است
ننویسیم نمانده قلمی
محترم نیست در اینجا حرمی
ننویسیم که فحشایی هست
پشت سجاده چه غوغایی هست
ننویسیم که زندان داریم
پشت هر میله دلی می کاریم
ننویسیم که اهل قلمیم
کمتر از باد هوا محترمیم
ننویسیم که اهل دردیم
و به بیدردی شب خو کردیم
ننویسیم خدایی هم بود
آیه ی عدل گهی می فرمود
ننویسیم که قرآن هم سوخت
در حریقی که تحجر افروخت
ننویسیم که پیمانه شکست
می و میخانه و دل رفت از دست
ننویسیم پس پرده ی جهل
نسلمان را بنشاندند چه سهل
ننویسیم که تازی شده ایم
مهره ی شعبده بازی شده ایم
ننویسیم که قانونی بود
فرصت از بهر چه و چونی بود
ننویسیم خدا دلتنگ است
بردن نام خدا هم ننگ است
ننویسیم که با نام خدا
چه توان دید در این دشت بلا
بنویسیم بهشت است اینجا
دیو هم حور سرشت است اینجا
بنویسیم که آزاده شدیم
غرق اوهام خدا داده شدیم
بنویسیم نوشتن غلط است
از خط سرخ گذشتن غلط است
بنویسیم که آزادی هست
همه جا شادی و آبادی هست
بنویسیم فراوانی هست
بخدا نعمت ارزانی هست
بنویسیم که در اوج رفاه
عمر ها می رود انشاالله
بنویسیم که حق می گوییم
حق همان است که ما می گوییم
ننویسیم که بیچاره (امید)
برسر دار چه خوش می رقصید
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|