تا قبل از شکل گرفتن جنبش سبز، و حتی تا دو ماه پيش، سخن گفتن از ضرورت ايجاد يک «کنگرهء ملی» و ساختن «آلترناتيو»ی در برابر حکومت اسلامی، آن هم در «خارج کشور»، حکم کفر گوئی را داشت و کمتر کسی به اينگونه پيشنهادات(1) عنايت می کرد و اغلب دست اندرکاران سياست آنها را از مقولهء «داستان های تخيلی» می دانستند. اگرچه تحولات يک سالهء نخست جنبش سبز موجب روشن شدن واقعيت فقدان يک رهبری منسجم و «ساختارشکن» و رها از ترس و سرکوب شد، اما همچنان آن راه حل ها که گفتم مورد ترديد بود و هرگونه اقدامی در خارج کشور بعنوان «تضعيف رهبری داخل کشور» و «اقدام برای جلب حمايت کشورهای غربی» و «فرو هشتن استقلال و منافع ملی» تلقی می شد. برخی اين پيشنهادات را «هخائی» می دانستند(2) و عده ای ديگر در آن ها رد پای گرته برداری از داستان «چلبی» و «کرزای» را می جستند(3). فتوا پشت فتوا بود که می آمد: «ای انحلال طلب خيال پرداز! حتی اگر می خواهی حکومت اسلامی را از سر راه برداری نبايد دست از همکاری با اصلاح طلبان (از خاتمی گرفته تا موسوی و کروبی) برداری و، پس، نبايد شعار "انحلال" سر دهی و در جرگهء "انحلال طلبان" درآئی. شعار "انحلال طلبی" فقط آدم ها را می پراکند. مردم کار و زندگی دارند، به ايران رفت و آمد دارند، شما سکولار هستی؟ باش! مگر خود اعتقاد به يک حکومت سکولار به معنی خواستاری نبودن حکومت اسلامی نيست؟ پس چرا بايد بيخود و بی جهت شعار انحلال سر داد؟ مگر نمی بينيد که خود مهندس موسوی و کروبی هم ته دل شان سکولار هستند اما مصلحت نمی دانند که اين حرف مطرح شود. تاکتيک آنها حرکت تدريجی در راستای تضعيف حکومت است. تا اينکه حکومت آنقدر به پيسی بيافتد تا خودش، بوسيلهء وزارت کشورش ترتيب يک "انتخابات خوب و درست و حسابی" را بدهد و خودش خودش را سرنگون کند». آری، از اين نوع سخنان بسيار بود.
در اين ميان اما يک آدم شجاع هم در جمع اصلاح طلبان پيدا شد که، در برابر کرنش ها و سازش های امثال محمد خاتمی برای بازگشت حقيرانه به حاکميت، صدا بلند کرد که «اگر اصلاح طلبی اين است، من مفتخرم اعلام کنم که اصلاح طلب نيستم»(4). و اينجا بود که گمان ها بر آن شد که می شود در برابر واقعيت جاری به جائی رسيد که هويت اصلاح طلبی خود را نيز انکار کرد.
اما آيا اين انکار (مطرح شده از جانب آقای مجتبی واحدی، مشاور آقای کروبی) می توانست لزوماً آدم را به اردوگاه مقابل بکشاند و «انحلال طلب» کند؟
بزودی معلوم شد که پاسخ «هم آری و هم نه» است. يعنی می توان خواستار انحلال «اين حکومت اسلامی» شد اما بجايش يک «حکومت اسلامی ديگر» را خواست که برخلاف اين يکی قرار است اهل رحم و مروت باشد و بتواند چهرهء «اسلام رحمانی» را هم به نمايش بگذارد. مگر «شيخ شجاع» (حجة الاسلام کروبی) نگفته بود که اين حکومت «نه جمهوری است و نه اسلامی؟» پس، لابد، يک «جمهوری اسلامی واقعی» هم وجود دارد که می توان در راه ايجادش در کشور مذهب زده مان کوشيد.
بدين سان معلوم شد که می توان، به مدد يک شعبدهء محيرالعقول، «انحلال طلب» هم شد بی آنکه اسلامی ماندن حکومت را به خطر افکند. اما در اين راستا تنها يک جراحی کوچک برای انحلال طلب شدن اصلاح طلبان ضروری بود: بايد هر طور شده غدهء «سکولاريسم» را از بدن «انحلال طلبی» خارج می کردند تا بشود هم انحلال طلب شد و هم سکولار نشد.
اين تز اسمی نداشت اما اگر در چند و چون آن دقت کنيم می بينيم که اين پديده چيزی جز اختراع «انحلال طلبی اسلامی!» نيست که می تواند در برابر «انحلال طلبی سکولار» قد علم کند و از يکسو اسلاميت رژيم را محفوظ بدارد و از سوی ديگر سدی در راه پيشرفت سکولارها (که خواهان انحلال کل رژيم مذهبی ـ ايدئولوژيک، در همهء صورت های ممکن آن، هستند) شود.
و آقای مجتبی واحدی اين تز جديد را اينگونه فرمولبندی کرده است که: «من هیچ وقت نگفتم که من طرفدار حکومت سکولار هستم. اما حکومت با معنای فعلی اش را نفی کردم»(5).
بدين ترتيب اکنون زمينه برای ايجاد يک اردوگاه جديد (در ميان دو اردوگاه واقعاً موجود ِ «اصلاح طلبی» و «انحلال طلبی») بوجود آمده که شايد بتوان آن را نوعی «اصلاح طلبی انحلال طلب!» دانست؛ يعنی اردوگاهی که می گويد حکومت را منحل می کنيم اما نمی گذاريم اسلاميت اش از دست برود. به همين دليل، مثلاً، آقای واحدی که، از يکسو، می گويد «من اصلاح طلب واقعی هستم و اميدوارم که تا آخر عمرم هم اصلاح طلب بمانم»، از سوی ديگر، می خواهد فقط «اين حکومت» را (که بقول مريدش، آقای کروبی، نه جمهوری است و نه اسلامی) منحل کند؛ و اين يعنی همان حرف مشهور سعيد حجاريان که فرمود: «اصلاح طلبی مرد؛ زنده باد اصلاح طلبی!»
چه تمهيد طرفه ای ست اين! فرمولی ست که حربهء «انحلال طلبی» را از انحصار «سکولار ـ دموکرات ها»، که سال ها است خواستار انحلال حکومت اسلامی و استقرار حکومتی سکولار هستند، بيرون می آورد و راه را برای «باسمه کاری» های بعدی(6) باز می کند: اصلاح طلبان که تا کنون دموکراسی را به دموکراسی دينی، حقوق بشر را به حقوق بشر اسلامی، و جامعهء مدنی را به مدينة النی مبدل ساخته اند اکنون می توانند انحلال طلبی را هم مبدل به نوعی اصلاح طلبی عميق(!) کنند و از آن شيوه ای با نام محتمل «انحلال طلبی اسلامی» بيرون بکشند! يعنی، اختراع «انحلال طلبی اسلامی» متصرفهء جديد اسلاميست ها است و زمينه سازی زيرکانه ای ست تا اصلاح طلبان اسلامی واقعی (!) بتوانند همچنان مدعی شايستگی برای حکومت کردن باقی بمانند.
اما در اين ميان می توان ديد که کار اينگونه اصلاح طلبان متحول شده پذيرش عملی اين سخن سکولار ـ دموکرات ها نيز هست که فضای سياسی داخل کشور متصلب و بن بست زده است و اگر بشود کاری کرد اين کار بايد در «خارج کشور» انجام شود. بدين سبب است که می بينيم سازمان های سياسی اصلاح طلب و چهره های سرشناس آنها، با تنگ شدن فضای سياسی، عازم خارج از کشور شده و در اينجا اردوگاه خويش را ايجاد می کنند. مهاجرانی و کديور از يک سو، اردشير امير ارجمند از سوی ديگر، و مجتبی واحدی در مسيری متفاوت از آنها. و در اين ميان بقيهء اصلاح طلبان هم سر دم نشسته اند تا ببينند که کدام يک از خيمه و خرگاه ها شانس بيشتری برای پيروزی دارد تا به آن بپيوندند.
(و حيرت آور اينکه با پذيرش خارج کشور بعنوان «زمين بازی سياسی» از جانب اصلاح طلبان، و در حالي که خارج آمدگان اصلاح طلب بشدت به دنبال مدل «چلبی ـ کرزای» رفته اند و در واشنگتن و لندن و پاريس بساط لابيگری خود را براه انداخته اند، همچنان اين سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب اند که کلاً بر نيروها و شخصيت های ملی و مستقل تکيه کرده و آنان را به اقداماتی عملی دعوت می کنند).
اما آنچه گفته شده حکم آخرين قدم اصلاح طلبان جديد را ندارد و لازم بوده است که در اين «زمين بازی جديد» و همراه با ادعای تازهء انحلال طلبی، برنامه و نقشه ای هم برای آينده داشته باشند. براستی ببينيم که آنها برای آيندهء خود کدام برنامه را در نظر گرفته اند. بنظر من، آنها در اين مورد هم تصميم گرفته اند که جا پای سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب بگذارند و با اقتباس راهکارهای پيشنهاد شده از جانب آنها، چنين احتجاج کنند که: «مگر نه اينکه انحلال طلبان معتقدند که بايد "در خارج کشور يک بديل (يا آلترناتيو ِ) انحلال طلب سکولار بوجود آورد؟"(7) اگر اين حرف را بپذيريم می توانيم نتيجه بگيريم که اصلاح طلبان "راستين!" هم بايد ـ در مقابل آنها - خواستار يک "آلترناتيو انحلال طلب" شوند که فقط صفت "سکولار" را بدنبال نکشد تا بتوان به مدد آن، همزمان با منحل ساختن "اين حکومت"، يک حکومت اسلامی جديد و متفاوت را بوجود آورد».
توجه کنيم که در اين زمينه سابقه ای هم وجود دارد. در واقع، اولين و منسجم ترين آلترناتيو برای حکومت اسلامی را سازمان مجاهدين خلق ايران با برپا کردن «شورای مقاومت ملی» که نام بديل حکومتی اش را «جمهوری اسلامی دموکراتيک» گذاشته بوجود آورده اند؛ آلترناتيوی که در دههء انقلاب زدهء 60 می توانست خريدار بسيار داشته باشد اما انتقال عمليات آن به عراقی که در حال جنگ با ايران بود کارائی اش را از آن گرفت. باری، اصلاح طلبان از خود می پرسند که: «اگر مجاهدين می توانند "آلترناتيو اسلامی" داشته باشند چرا ما از اين موهبت محروم بمانيم؟» می بينيم که آقای واحدی در اين مورد هم سخت مصمم است: مگر نه اينکه سکولار ـ دموکرات های انحلال طلب (توجه کنيد که غير انحلال طلب اش را هم داريم!) برای ساختن آلترناتيو سکولار خود خواستار برگزاری يک «کنگرهء ملی» هستند تا از طريق آن به آلترناتيو برسند؟ اصلاح طلبان هم می توانند اجرای همين نقشه را در برنامهء کار خود بگذارند.
بدين سان است که آقای مجتبی واحدی يکباره از واشنگتن طيران الارض کرده و در پاريس ظاهر شده و سلسله سخنرانی های خود در شهرهای اروپائی را آغاز می کنند و در مقدمهء حرکت خود نيز اظهار می دارند که: ما «داریم به جهتی میرویم که دیگر شرایط فقط شرایط انتقاد و مخالفت نیست. ما باید برای آیندۀ ایران برنامه ریزی بکنیم. باید حتماً چیزی شبیه به یک کنگرۀ ملی درست شود!»(8).
(همينجا بايد به «منتقدان سرسخت تز ايجاد آلترناتيو از طريق کنگرهء ملی در خارج کشور» مژده داد که اکنون، به فتوای آقای واحدی، برگزاری اين کنگره و ايجاد آن آلترناتيو «حلال» اعلام شده و آنها که نگران اقدام سکولار ـ دموکرات ها در اين راستا بودند اکنون می توانند نفس راحتی کشيده و با شتاب خود را برای شرکت در کنگرهء ملی اصلاح طلبان آماده کنند).
اما طبعاً لازم است که ماهيت اين «باسمه کاری» و «نسخه برداری» را پنهان داشت. در اين راستا، آقای واحدی اطلاع خود از مباحث مطرح شده از جانب سکولارها را منکر شده و، «ارشميدس وار» و «يافتم، يافتم» گويان می فرمايند که: «البته این یک ایدۀ بسیار خام است در ذهن من. اینکه چگونه باید تشکیل شود و چه کسانی باید در آن حضور داشته باشند موضوعی است که باید به بحث و بررسی گذاشته شو!.»
می بينيد که اکنون آقای واحدی از موضع بالائی سخن می گويند و ما بايد دست روی دست گذاشته و منتظر آن باشيم که اين «ايدهء خام» در ذهن ايشان هرچه زودتر پخته شود و کسانی که بايد در کنگرهء ملی مورد نظر ايشان حضور داشته باشند معين گردند!
و درست از همين موضع بالادست هم هست که ايشان، همراه با اشاره به عدم شايستگی پادشاهی خواهان از يکسو و «تروريست» خواندن مجاهدين خلق از سوی ديگر، در را بروی آن يکی بسته و با دادن يک درجه تخفيف به اين يکی می فرمايند که: «من به شخصه با هر گروهی که دنبال حکومت فردی نباشد و با هر گروهی که حتی سوابق تروریستی دارد اما حاضر باشد به اشتباهات گذشتهاش اعتراف کند و به آینده با یک دید دموکرات نگاه کند و همۀ چیزهایی را که برای مردم ایران محترم است رعایت کند مذاکره میکنم! »(9)
معنای اين سخنان آن است که ايشان پادشاهی خواهان را به جرم «خواستاری حکومت فردی» از کنگرهء خود حذف کرده و مجاهدين را، با همهء «تروريست بودن!» اما به شرط توبه، به آن کنگرهء منيع راه می دهند ـ لابد بدان سبب که صفت حکومت مجاهدين نيز اسلامی است و می توان اميد داشت که کبوتر با کبوتر پرواز کند و اتحاد «بازها» را به خودشان وانهد.
اما، از ديدگاه من، در برابر اين همه «نوآوری» و بداهه سازی باسمه ای، تنها بايد گفت که «آرزو بر جوانان عيب نيست» چرا که نمی توان توقع داشت که همهء آرزوها به واقعيت هم بنشينند و متحقق هم بشوند. بهر حال در هر راهی ممکن است موانعی هم وجود داشته باشد و راست اش اينکه من در سر راه کنگره و آلترناتيو «اصلاح طلبان واقعی!» نيز، چند مانع «کوچک!» می بينم که با بمطرح کردن آنها مقالهء اين هفته را به پايان می رسانم:
الف ـ ادعای ظاهری اصلاح طلبان (از آقای واحدی گرفته تا آقای کديور) همه آن است که «اکثريت ملت ايران مسلمانند و از حکومت اسلامی دل نمی کنند». اين البته همان ملاحظه ای است که مجاهدين را هم، با وجود اعلام اعتقادشان به حکومت سکولار، واداشته تا نام حکومت شان را همچنان «جمهوری اسلامی» نگاه دارند، يا آقای بنی صدر را مجبور کرده که، با وجود سخن گفتن مشبع از حکومت لائيک (که حتی نسبت به مذهب سختگيرتر از حکومت سکولار است)، نشريه شان را همچنان «انقلاب اسلامی» بخوانند. اما ـ صرفنظر از معتقد بودن بسياری از ايرانيان به اسلام ـ آيا آنها بخاطر همين ايمان شان هم که شده دوست دارند که حکومت کشورشان در آينده نيز اسلامی بماند؟ اسلام بالاخره اصولی دارد که نمی توان کلاً آنها را با خواسته های سکولار تاخت زد. آيا می دانيم که ايرانيان چقدر از اسلام را می خواهند و چقدر اش را پس می زنند؟ آيا همين جنبش سبز ميزان نفرت طبقهء متوسط و تحصيل کرده و جوانان شهری را از يک حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک نشان نداده است؟ آيا شکست تجربهء «شورای راه سبز اميد» نبايد دال بر آن گرفته شود که ديگر يخ يک مرجع سياسی اسلامی، آن هم در هيبت کنگره و آلترناتيوی خارج کشوری، که بخواهد پس از این نیز مبارزه را از طريق الله اکبر گفتن و يا حسين، ميرحسين سر دادن تکرار کند، نخواهد گرفت؟
ب ـ با توجه به ترکيب جمعيتی ايران و ظلمی که از جانب حکومت شيعهء کنونی بر مرزنشينان سنی مذهب ما رفته است، آيا امکان اين وجود دارد که يک حکومت شيعهء ديگر (بگيريم از نوع رحمانی اش) جانشين رژيم جنايتکار کنونی شود؟ آيا مليت های ايران در آستانهء فروپاشی حکومت کنونی در دعوت يک آلترناتيو شيعه جاذبه ای خواهند يافت که برای شکل گرفتن و قدرت يافتن اش در کنگرهء آن شرکت کنند؟ آيا اصلاً يک حکومت می تواند «اسلامی» باشد اما به هيچ يک از مذاهب اسلامی تعلق نيابد؟ اسلام اکنون امری مجرد و مفهومی است و در عمل به شعبه ها و مذاهب و فرق مختلف تقسيم شده وهيچ يک از آنها نمی تواند تمام اسلام را نمايندگی کند.
پ ـ آيا اقليت های مذهبی سرکوب شده در ايران که در خارج از کشور دارای امکانات وسيع سياسی و اقتصادی هستند اين امکانات را در خدمت کنگره و آلترناتيوی خواهند گذاشت که بر بنياد مذهب يک فرقهء متصلب شيعه بوجود می آيد و ناگزير خواهد بود که در فردای ايران مقتضيات رفتاری و کرداری اين فرقه را با زور و سرکوب بر کل جامعه تحميل کند؟ و يا اينکه، با ايجاد اين کنگره و آلترناتيو اسلامی کليهء آن امکانات بر ضد آن بکار خواهد افتاد؟
ت ـ آيا آن دسته از سازمان های سياسی جمهوری خواه که تاکنون همکاری با اصلاح طلبان را جزئی از استراتژی کلان و بلند مدت خود می دانسته اند تا اين حد سقوط خواهند کرد که تمام اصول سکولار ـ دموکراتيک خود را فرو نهاده و به عضويت چنين کنگره ای درآيند؟ آيا در آن صورت آنان تجربهء سال 57 و اتحاد چپ ها با اسلامی ها را فراموش می کنند و به نيروئی امکان رشد و پر و بال درآوردن می دهند که، حتی اگر نخواهد، بر تفکری استوار خواهد بود که بالقوه می تواند دستگاه های تفتیش عقاید و شکنجه و جوجه های اعدام دگر اندیشان و دگر مذهبان را دوباره برپا سازد؟
باری، من، با توجه به اينگونه ملاحظات، گمان می کنم که «اصلاح طلبان جديد» (اصطلاحی که می تواند نام شرکت کنندگان در اين جريان باشد) نمی توانند چندان اميدی به حمايت احزاب و شخصيت های سکولار ـ دموکرات انحلال طلب استقلال طلب ايرانی داشته باشند و، در نتيجه، محاسبات خود را تنها بر امکان تکيه دادن به دخالت مستقيم نيروهای «خارجی ِ» دول غرب ـ که چلبی و کرزای را بقدرت رساندند ـ استوار ساخته اند. آنها در واقع می خواهند کار اين قدرت ها را آسان کرده و از شتابی که به نظر می رسد دولت های غربی در سر هم کردن شوراهای انتقالی و ساختن آلترناتيوهای مطلوب خود برای حکومت های مصر و ليبی بکار بردند جلوگيری نموده و از هم اکنون برای آن «روز مبادا» تشکلی قابل اعتناء را فراهم کنند. و حال، در اين ميانه، بايد ديد که منتقدان دلسوختهء طرح آلترناتيوسازی از کجای اين معادله سر در می آورند.
راستی اينکه اگر از ديدگاه وقت شناسی به اين جريان بنگريم خواهيم ديد که، مسلماً، سخنان آقای لئون پانتا، وزير دفاع آمريکا، و آقای تونی بلر، نخست وزير سابق انگليس، مینی بر اينکه در ايران انقلابی جدی در راه است، به جريان کنگره داری و آلترناتيو سازی ِ اسلامی ِ اصلاح طلبان جديد شتابی نامنتظر بخشيده و روندی را آغاز کرده است که در روزهای آينده شاهد مانورها و نتايج حاصل از آن خواهيم بود.
1. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/100810-PU-EN-Alternative-v-reformism.htm
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/101510-PU-EN-Why-alternative-should-be-created-outside-of-Iran.htm
2. http://www.seculargreens.com/Articles/Hezb-e-Mashrute-Re-Toronto-gathering.htm
3. http://www.newsecularism.com/2011/04/01.Friday/040111.Mohammad-Amini-By-gone-dreams.htm
4. http://www.youtube.com/watch?v=5jz4tf0-KnA&feature=player_embedded
5. http://www.bbc.co.uk/persian/tvandradio/2011/08/110816_hardtalk_mojtaba_vahedi.shtml
6. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2011/090211-PU-EN-Parallel-Actions.htm
7. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2011/041511-PU-EN-Outside-of-Iran-and-GM.htm
8-9. http://www.newsecularism.com/2011/09/14.Wednesday/091411.Mojtaba-Vahedi-National-Congress.htm
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود خدمت ایرانیان وطنپرست،
ایرانی گرامی، اولا که کاملا با شما موافقم وقتی می گویید که، "...حضرات برای اين بر طبل جنگ می کوبند که می دانند مطامعشان تنها به اين صورت برآورده می شود." بله، این حضرات به یمن دولتهای غربی و رسانه های پر بیننده و شنونده شان مثل صدای امریکا، بی بی سی فارسی و دویچه ولر، نانشان حسابی در روغن است. از این حضرات، استاد دانشگاه، پژوهشگر، مفسر، مقاله نویس، برنامه ساز و مجری، پاسدار میراث فرهنگی، فعال حقوق بشر... و مبارزین راستین ساخته اند که به یمن همان دولتهای غربی از طریق همان رسانه هایشان انها را به شهرت رسانده اند و بعنوان ایرانیان فرهیخته، مبارز و دلسوز ایران هر روز "ملتها و ملیت ها در ایران" و فدرالیسم برای ایران را بخورد میلیونها بیننده و شنونده در درون و برون مرز می دهند. این حضرات، از مقام و توجه و شهرت و شخصیت و مزدی که به آنها بوسیله بیگانگان اهدا شده، خانه های خود را ساخته اند و کشور خود را خواسته و ناخواسته ویران کرده اند. با سرنگونی رژیم و برقراری یک نظام لیبرال دمکرات مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر در ایران - همان سیستمی که غربیها را به امنیت و ازادی و رفاه رسانده است - ، نان همه این حضرات یکشبه آجر می شود. همانطور یکشبه بوسیله شما و امثال شما، ایرانی گرامی، همه نوشته ها و گفته ها و عملکردهایشان در گذشته به ان چنان نقدی کشیده می شوند که چاره ای برای این حضرات نمی گذارد بجز نقل مکان به نقطه نامعلومی در جهان و مردن در انزوا و گمنامی و شاید عذاب وجدان و شرم. همه و همه هدایا و موهباتی که غرب به این حضرات بخشوده بود تا سیاست های ایران ویران کن اش را بعنوان حفظ منافع ملی خود تامین کند، یکشبه برای این حضرات ناپدید خواهند شد. آنوقت اینها چه خاکی بر سر خود می توانند بریزند! شاید برایشان بدتر از این، وحشت از پاسخگویی آنها به ملتی باشد که بدنبال همه مهره های ریز و درشتی خواهد بود که باعث دهه ها بدبختی ملت ایران و باعث تداوم عمر این رژیم کهریزکی شد. وحشت از دست دادن ناندانی، شهرت، توجه، رو شدن سوابق ننگین شان در ایران ستیزی و به تعویق انداختن آزادی ایران، کابوس اینهاست. اینها همانقدر برای بقای خود مبارزه می کنند که رژیم کهریزکی در ایران برای بقای خود مبارزه می کند. بقا و نان این حضرات تا زمانی به یمن بیگانه در روغن است و حرفهایشان خریدار دارد که این رژیم کهریزکی بماند و یا ایران آن ایران فدرال فاشیستی ای بشود که اینها برایش می کوشند وگرنه باید منتظر آن کابوسی باشند که در بالا عرض کردم. کثیری از این حضرات، وقتی جوان بودند به احتمال قوی اعضاء کنفدراسیون دانشجویی خارج از کشور بودند که بر علیه شاه فقید مبارزه می کردند تا "انقلاب شکوهمند" سال 57 شان به ثمر برسد که رسید، آنهم چه رسیدنی که امروز در زندانها و باغهای خصوصی به زن و مرد باکره و غیر باکره تجاوز جنسی می کنند! حال همین حضرات، "بقول عبدالستار دوشوکی "رفوزه های سال 57 "، چون ایرانی لیبرال دمکرات مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر را مساوی می دانند با آن کابوسی که در بالا گفتم، هنوز دست بردار نیستند و تا می توانند چوب لای چرخ ما می کنند، یا به جنگ جنبش سبز رفتن شان و یا با آن چرندیات فدرالیسم فاشیستی شان. اگر اینها روزی جوان و آرمانخواه و وطنپرست به سبک خاله خرسه بودند و حاضر بودند که جانشان را برای آرمانهایشان فدا کنند، امروز که به سالخوردگی رسیده اند، آرمانها را کنار گذاشته اند و بفکر آینده اقتصادی خانواده ها و اوضاع مالی دوران بازنشستگی خود و خانواده هایشان افتاده اند. دنیس هیلی، یکی از وزرای معروف کابینه جیمز کالاهان 1979-1975، در یکی از مصاحبه هایش سالهای سال پیش گفت که اگر کسی در عمرش کمونیست نبوده باشد، قلب ندارد، و اگر کسی بعد از 30 سالگی همچنان کمونیست بماند، عقل ندارد.
این حضرات که به لحاظ استعداد تفاوتی با آخوندها ندارند، خوب می دانند که در یک آزمون عادلانه هیچگاه نه استاد دانشگاه می شوند، نه خبرنگار و مفسر و محقق همیشه حاضر در بی بی سی و صدای امریکا، نه رجل سیاسی استخواندار، نه سرمایه دار درجه یک. اینست که این حضرات مثل آخوندها تنها راه صعود خود را در خفه کردن مستعدین و با کفایت ها می بینند. غربیها هم سابقه ای طولانی در تطمیع اینگونه افراد دارند و اینگونه افراد استعداد تطمیع شدن بوسیله هر کس و ناکسی که جیب شان را پرتر کند. رژیم هم از این شیوه ها برای خریدن مزدور استفاده می کند. فکر کنم دکتر حسابی بود که وقتی یکی از دانشجویان اروپایی اش از او پرسید که، "استاد، این جهان سومی که از آن سخنها می رود کجاست؟". پاسخ شنید که، "جهان سوم آنجایی است که اگر بخواهی کشورت را بسازی، خانه ات را ویران می کنند، و اگر بخواهی خانه ات را بسازی، باید کشورت را ویران کنی/بفروشی. جهان سوم آنجاست". این حضرات مثل دانه درشتهایی مثل صدام و قذافی و خمینی گجستک خانه های خود را ساختند و کشورهایشان را بباد دادند. شاهان پهلوی کشور را ساختند و خانه هایشان را دیگران ویران کردند. این حضرات بی استعداد و مغرض، فاقد توانایی نوشتن مقاله و کتابی هستند که ضعفهای آن حتی برای منه عامی عیان نشود وگرنه چرا از پاسخگویی درباره مقالاتی که خود نوشته اند، سر باز می زنند، طفره می روند و یا اصلا جواب نمی دهند! اگر ریگی به کفش نداشتند و بواقع دمکرات، آزادیخواه، وطنپرست و دلسوز ملتی 75 میلیونی فلک زده بودند، چرا بجای دوری جستن از تفاله های وطنفروش تجزیه طلب که خود را ایرانی نمی دانند، همایش پشت همایش تحت لوای نامهای فریبنده با سرود ای ایران و پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان برپا می کنند و به آنها بال و پر می دهند! بعد هم مثل نوریزاده پز می دهند که در همایش اش 60 دکتر او را در آغوش کشیدند! آیا این افتخار است که 60 دکتر وطنفروش که تمامیت ارضی ایران را بزیر سئوال کشیده اند، اصل ایران یک کشور با یک ملت را "فاشیسم ملت فارس" و ایران را کشوری "کثیرالمله" در همه رسانه ها و حتی در سازمان ملل معرفی می کنند، و از حالا دیکته می کنند که تا "ملت فاشیست فارس" نپذیرد که ایران "کثیرالمله" است و حکومت آینده باید فدرال باشد و لاغیر، .... بر علیه جنبش سبز ستیز خواهند کرد، باید افتخار محسوب می شود! اکثر این وطنفروشان خود را ایرانی نمی دانند که اجازه دخالت در امور ایران به آنها داده شود. احمدی نژاد و علی اکبر ولایتی هم دکتر هستند. پس چون دکتر اند، نه تنها اشکالی ندارد که از اینها هم دعوت شود بلکه باید افتخار کرد که در آغوش کشیده شوند!
به احتمال بسیار قوی هر کدام از این حضرات سابقه های نه چندان دلپذیری در ایران ستیزی/اشتباهات بزرگ در گذشته خود دارند که پرونده هایشان را غربیها طبق عادت های سیاسی شان برای حق السکوت گیری یا سوق دادن این حضرات بسوی سیاست های غرب براحتی می توانند مورد استفاده قرار دهند. غرب کتمان نمی کند که، "در سیاست، نه دوست دائمی و نه دشمن دائمی دارد." و کتمان نمی کند که از عوامل بومی برای پیشبرد اهدافش استفاده نمی کند و اگر لازم شد آنها را با اطلاعاتی که از آنها دارد تحت فشار قرار نمی دهد. رژیم هم از این شیوه ها استفاده می کند برای خرید مزدور و تحت فشار قرار دادنشان. محتملا این حضرات از ترس رو شدن مدارکی بر علیه خود، تن به وطنفروشی داده باشند وگرنه کدام عقل سلیمی اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران را برای رفع کلیه تبعیضات موجود در ایران کافی نمی داند، و این منشور را که در جهان غرب تجربه شده و جواب مثبت داده را برای رسیدن به آزادی و امنیت و رفاه در ایران ناقص می داند! و بجای این مرهم تجربه شده، دارویی از جنس همان جمهوری اسلامی تجربه نشده در جهان قبل از سال 57 را برای ایران تجویز می کند با علم به اینکه فدرالیسم فاشیستی که تجویز می کند از جنس همان فاشیسم هیتلری است. فاشیسمی که هر کسی در ایران باید بخود نگاه کند که ترک است، لر است، بلوچ است و و و تا دوست و دشمن را از این طریق زشت تعیین کند و اقداماتی را که لازم می داند نسبت به آن ناخودی ها بعمل آورد. فدرالیسمی که ایرانی بودن در آن جرم و مخالفت با فدرالیسم فاشیستی در آن جرم خواهد بود و عواقب امنیتی از جانب فدرالیستها خواهد داشت. این خطراتی است که ایران را تحدید جدی می کند و باید هشیار بود که مردم این نوع فدرالیسم را کبریت بیخطر و آزادیبخش فرض نکنند. نباید سرمایه گذاریهایی را که جهان غرب در این راستا می کند و ما هر روز در صدای امریکا و بی بی سی شاهد آنیم را دست کم گرفت. ساختن افکار عمومی در هر جایی گام به گام انجام می شود و اینکار را این رسانه برای پیشبرد منافع ملی دولتهای متبوع خود و حضرات برای بقای خود دارند می کنند. سال 57 جمهوری اسلامی را به ملت قالب کردند و امروز می خواهند فدرالیسم فاشیستی را بعنوان آلترناتیو این رزیم بما ملت قالب کنند. اجازه هم نمی دهند که مخالفین چنین فدرالیسم فاشیستی ای در رسانه هایشان این حضرات را به چالش بکشند. فقط کافیست این حضرات را در مقابل این دو پرسش قرار داد که، با اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران، کدامین حقوق حتی یک شهروند پایمال می شود که با فدرالیسمی که شما تبلیغش را می کنید پایمال نخواهد شد؟ دوم، آیا جهان آزاد غرب با اجرای کامل این منشور به آزادی و امنیت و رفاه رسید و یا با فدرالیسم قومی؟
این سئوالات هرگز از رسانه های غربی شنیده نخواهد شد چون آنچه اینها برخلاف منافع ملی خود می دانند، ایرانی است که مثل خودشان لیبرال دمکرات و مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر باشد. نظامی اینچنینی در ایران چاره ای جز پاسخگویی به ملت ایران در همه امور کشوری ندارد و جرئت نمی کند بدون آگاهی و رجوع به ملت قرارداهای نفتی و گازی و هر کوفت و زهرمار دیگری را با ابر قدرتها امضاء کند که منافع ملی ایران را زیر پا بگذارد. برای این دولتهای بیگانه و حضرات، ایران شایسته همین رزیم کهریزکی است و اگر نشد فدرالیسم فاشیستی جایگزینی خوبی است برای حفظ منافع شان خواهد بود. دیروز با شگرد جمهوری اسلامی آمدند و امروز با شگرد فدرالیسم فاشیستی. دیروز ما ملت معصوم شکم سیر و یکپارچه داشتیم. امروز ملتی معصوم ولی شکم گرسنه و بدبخت که همین چند سال پیش هخا گولش زد. یادمان باشد که شکم گشنه دین و ایمان ندارد چون برای یک لقمه نان ممکن است بهر کاری دست بزند و به هر دامی بیفتد. چندی پیش یک ایرانی تحصیلکرده بمن گفت که منشور جهانی حقوق بشر یک پیشنهاد است! ما نمی توانیم لحظه ای دست از مبارزه علیه فدرالیست های فاشیست برداریم چون تعداد زیادی تحصیلکرده داریم. جدا از توده های ناآگاه، متاسفانه کثیری از تحصیلکردگان ما هم هنوز نمی دانند که رمز موفقیت کشورهای غربی در لیبرال دمکراسی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر شان است. خودتان در همان تهران و حومه امتحان کنید و ما را آگاه کنید. سپاسگزار خواهم شد. پیروز و تندرست باشید، دوست عزیز.
پاینده ایران و ملت ایران
September 23, 2011 04:36:12 PM
---------------------------
ایرانی
حق گرامی
یک موضوع را در نظر داشته باش. ایران نه لیبی است و نه جای دیگري. ایران ایران است آقا. فکر می کنی اگر در سال ۵۷ خمینی و اذناب در ظرف خرداد ۴۲ تا بهمن ۵۷ از طريق رسانه منبر مردم را تحميق نکرده بودند سوليوان می توانست از اینجا گزارش محرمانه بدهد که در ايران مخالف مذهبی هست؟ دوباره اهمال کاری اداره سوم ساواک (امنيت داخلی) را بايد ظرف اين سال ها متذکر شوم.
۱. شرايط سياسی؛ ژئوپولتيک و ژئواکونوميک ايران با کليه کشورهايی که برشمردی متفاوت است.
۲. مسئله امنيت در خاورميانه مانند هر زمان ديگری محور کليه بحث ها و نتيجه گيری هاست. ايران کليد خاورمیانه است و با سه قطب ديگر (عربستان؛ مصر و اسرائيل) بايد در تعادل قرار گيرد.
۳. موضوع امنيت همان چيزی است که پادشاه فقيد سعی می کرد با کارت آن بازی نمايد؛ همواره گوشزد می نمود که بدون ايرانی قوی خاورميانه امن نبوده و به قيمت مليون ها دلار و هزاران سرباز برای غرب تمام خواهد شد. فکر کنم تجربه بهمن ۵۷ تا کنون صحت اين نظر را اثبات می کند.
۴. مردم ايران را دست کم نگير برادر؛ درصد با سوادان و دانشگاهيان را ببين؛ اگر ما هم مانند نسل سال ۵۷ سرمان کلاه گشادی اينبار با دست آدم کوچکی مانند نوری زاده برود که هی هات!
۵. ايران جايی نيست که بتوان يک شبه کسی را برايش تراشيد؛ می گوييد نه؟ صبر کنيد؛ تحولات سياسی در ايران دور نيست. شايد شما درست بگوييد شايد هم من آينده آنرا مشخص می کند. اما يک شاهد مثال ساده بياورم؛ مذاکرات آقاي خمينی در پاريس چرا بايد پنهان می ماند؟ اگرمردم در همان سال ۵۷ می دانستند چه می شد؟
۶. قاطعانه به اين موضوع اعتقاد دارم که در ايران نمی توان بدون در نظر گرفتن جريان قالب اجتماعی (و یا حتی جریان سازی) حرکتی انجام داد. اين بحث خنده دار اول مهر ساعت ۷ بعد از ظهر را ببين؛ به خدا اگر کوچکترين اتفاقی بيوفتد. باز تاکيد می کنم حضرات برای اين بر طبل جنگ می کوبند که می دانند مطامعشان تنها به اين صورت برآورده می شود. اما ايران عراق است؟ افغانستان است؟ ذهی خيال باطل. مراجعه به اتفاقات بهمن ۵۷ تا سوم خرداد ۶۰ در اين مورد راهگشاست.
پاينده ايران
September 22, 2011 09:57:39 PM
---------------------------
حق
با درود خدمت همه هم میهنانم
و درود ویژه خدمت ایرانی و کاوه گرامی، علیرضا نوریزاده و نوری علاء و محسن سازگارا دست در یک کاسه دارند. دو اولی هر کدام یک همایش تحت نامهای فریبنده یکی در کانادا و دیگری در لندن با حضور محسن سازگار و جمشید چالنگی برگزار کردند که هر چه تجزیه طلب بود را آوردند و بعنوان آپوزیسیون ایران به دنیا معرفی کردند. این مهم نیست که ملت ایران اینها را بشناسد یا نه و یا محبوب در ایران باشند و نباشند. مهم آنست که غرب همانطوری که خمینی گجستک و یارانش را در زمان شاه فقید بعنوان آپوزیسیون و جایگزین بما و دنیا قالب کرد، دوباره بدنبال قالب کردن عده ای شیاد دیگر به ملت ایران است. در این سالها دیدیم که چطور غرب عده ای ناشناس را بعنوان آپوزیسیون طالبان در افغانستان و یا بعنوان آپوزیسیون صدام حسین علم کرد تا نظامهای جایگزین عاری از استقلال باشد و چاره ای جز برآوردن منافع ملی غربیها را نداشته باشد. در چند ماه اخیر هم دیدیم که عده ای ناشناس دیگر را قبل از حمله به لیبی بعنوان آپوزیسیون به ملت لیبی قالب و تحمیل کرد. دیدیم چند هفته پیش قبل از تحویل لیبی به این آپوزیسیون ساخت غرب، چگونه همین اپوزیسیون خائن لیبیائی را به عنوان بازسازی لیبی مجاب کرد که زیر حداقل ۶۰ قرارداد اقتصادی را با کشورهای غربی ببندد. این قراردادهای ترکمانچایی را همین آپوزیسیون بدون آگاهی و بدون اجازه ملت لیبی و به قیمومیت از آنها امضاء کرد. این آپوزیسیونی است که غرب برای ایران می خواهد تا ۳۳ سال دیگر ایران را بچاپد. برای اینکه ایران دیگر کمر راست نکند هم به نوریزاده ها و نوری علاء ها و حسین لاجوردی ها بال و پر داده اند که هر چه تجزیه طلب است را دور هم جمع کنند و بعنوان آپوزیسیون واقعی ایران معرفی کنند. این آپوزیسیون قلابی را می خواهند به ملت ایران تحمیل کنند چه ملت ایران بخواهد و چه نخواهد. معامله ای که غرب با چنین آپوزیسیونی می تواند بکند را هرگز به جنبش سبز ملت ایران نمی توانست بکند و برای همین بود که فتیله ها را برای این جنبش پایین کشیدند و فتیله های تجزیه طلبان فدرالیسم فاشیستی را بخصوص در بی بی سی فارسی و صدای امریکا بالا کشیده اند. جنبش سبز فقط یک ؛فتنه؛ برای رژیم کهریزکی نبود و نیست بلکه در ؛فتنه؛ برآورد کردن این جنبش غرب با رژیم همسوست چون بند ناف این جنبش به ملت ایران وصل است و حافظ منافع ملی ایران است و نه حافظ منافع شخصی/گروهی عده ای رفوزه های سال ۵۷ که هم آنزمان بند نافشان به غرب وصل بود و هم حالا. نظردهنده ای در اینجا با نام لیبرال دمکرات، چرخش ۱۸۰ درجه ای نوری علاء را از سال ۵۷ تا به امروز او نشان داده است که امیدوارم درست باشد. من اعتراض خود را به مقاله نوریزاده فرستاده ام که هنوز منتشر نشده و در نظر بعدی ام در این سامانه خواهم آورد. ما بجز جنبش سبز هیچی نداریم و باید هر کسی/گروهی که در مقابلش ایستاده را بشناسیم و بشناسانیم. حفاظت از این جنبش و گستراندن آن تنها سپر دفاعی ما علیه همه ایران ستیزان است.
پاینده ایران و ملت ایران
September 22, 2011 07:29:30 PM
---------------------------
حق
با درود به هموطنانم
با سپاس از بخاطر این مقاله بسیار خوب.
؛الزامات ایرانی بودن را رعایت کنید؛ عنوان مقاله ای از سالار سیف الدینی است که نقد در خور توجهی از عملکرد رسانه های فارسی زبان کرده است. لینک:-
http://seyfodini.blogsky.com/1390/06/22/post-29/
خوبست جناب نوری علاء هم این مقاله را بخوانند و نقد خودشان را درباره این مقاله بنویسند. من فکر نکنم اینچنین کنند چون خود می دانند که در استدلال آن کم خواهند آورد.
پاینده ایران و ملت ایران
September 21, 2011 10:09:09 PM
---------------------------
به لیبرال دمکرات
به لیبرال دمکرات
هموطن گرامی، من نظر زیر را در حمایت از نظرتان در خبرنت گذاشتم. پیروز باشید
؛بنا به نوشته مستند نظردهنده بالا "لیبرال دمکرات"، آقای نوری علا متحول شده است. او از حکومت دینی به حکومت سکولار رسیده است. البته بهای این تحول در امثال او را ملتی چند ده میلیونی در 32 سال اخیر پرداخته و می پردازد. جا دارد که آقای نوری علا به این تحول در خودش اعتراف کند و از تحول احتمالی ای هم که در مجتبی واحدی بوجود آمده است استقبال کند بجای آنکه او را بکوبد. آقای نوری علاء چه دارد در قبال سندی که لیبرال دمکرات رو کرده است بگوید! یک سئوال هم از او دارم؛ آیا 32 سال پیش هم آقای نوری علا ایران را "کثیرالمله" می دانست و فدرالیسم را تجویز میکرد یا این بعدها به او وحی شد؟ ؛
زنده باد ایران
September 20, 2011 05:38:16 PM
---------------------------
به لیبرال دمکرات
لیبرال دمکرات گرامی، هموطن لطفا این نظرتان را در سایت خبرنت بگذارید که صفحه اولش پر شده از مطالب نوری علاء و خانمش. با تشکر
حزب مشروطه نباید در توهین هایی که به آن می شود ساکت باشد. این هیچ کمکی به این حزب نخواهد کرد چون مردم فکر خواهند کرد که دروغهایی که درباره اش گفته میشود درست اند و از این حزب دوری می کنند. مردم حق دارند هر دو طرف را بشنوند تا درک سیاسی و فرهنگ سیاسی و دمکراسی شان گسترش پیدا کند. با تشکر
زنده باد ایران
September 19, 2011 01:48:31 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت لیبرال دموکرات گرامی،
اگر حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) به تمامی توهینهای که به حزب میشود پاسخ دهد، کار ما میشود پاسخ دادن به توهین دیگران. همین که شما به فکر حزب مشروطه ایران هستید برای ما کافیست. اخلاق سالم سیاسی یکی از ارزشهای ما میباشد و به همین دلیل زمانیکه افرادی حزب را برای خودشان به دو قسمت «باسواد» و «بیسواد» تقسیم میکردند، پاسخی از ما نشنیدند. (جواب ابلهان خاموشیست).
با این توهینها ما متوجه میشویم که حزب در گفتمان سیاسی کشور جای خود را پیدا کرده است وگرنه راجب به حزب این همه صحبتهای توهینآمیز نمیشد. (تا شما کاری انجام ندهید کسی شما را نقد نمیکنند و راجب به شما هم صحبتی نخواهد کرد).
ارادتمند
بهمن زاهدی
September 19, 2011 12:03:38 PM
---------------------------
لیبرال دموکرات
یک لیبرال دموکرات
یک بی مزگی توهین آمیز هم نوری علا در این مقاله به مشروطه خواهان کرده است. آنجا که به آنها می گوید واحدی فتوا داده و ایجاد آلترناتیو را حلال کرده است.
(همينجا بايد به «منتقدان سرسخت تز ايجاد آلترناتيو از طريق کنگرهء ملی در خارج کشور» مژده داد که اکنون، به فتوای آقای واحدی، برگزاری اين کنگره و ايجاد آن آلترناتيو «حلال» اعلام شده و آنها که نگران اقدام سکولار ـ دموکرات ها در اين راستا بودند اکنون می توانند نفس راحتی کشيده و با شتاب خود را برای شرکت در کنگرهء ملی اصلاح طلبان آماده کنند).
حزب مشروطه اگر توهین نوری علا را با سکوت برگزار می کند بخودش مربوط است اما شاید عده ای از این حزب یا خوانندگان ندانند که نوری علا در انقلاب اسلامی از سینه چاکان امام خمینی بوده است. او در همان زمان هم پروژه دولت در تبعید را برای پیروزی خمینی تجویز کرده است. او در آذر ۱۳۵۷ نامه ای در ایرانشهر مقاله ای می نویسد که نمودار تفکر او ست که تکه ای را در اینجا می آورم فقط و فقط از این جهت که یادش بیاید و در مصاحبه هایش نگوید به ما میگفتند نگران خمینی نباشید و او بعد از پیروزی کنار خواهد کشید. او بدینوسیله وانمود می کند که نگران پیروزی خمینی بوده و دیگران دلداریش می دادند حال تکه ای از نامه او را ببینید:
« اسلام واقعی که بت می شکند، نه آنکه بت می آفریند!-اسماعیل نوری علا، هفته نامه ایرانشهر، 23 آذر 1357
(خلاصه اینکه خلط " دینی بودن" جنبش مردم ایران با " رهبری سیاسی قشر روحانیت" نباید موجب پیدایش سوء تفاهم شود. اگر اراده مردم ایران مطرح است، این مردم چنین می خواهند: حکومتی اسلامی، یعنی حکومت مردم بر مردم با تکیه بر مبانی مترقی حقوق اسلامی و تشیع سرخ علوی.)
.....من از این " تز" دوم آغاز می کنم که طرفداران بسیار دارد و در بین آنها همه گونه آدمی یافت می شود. " دولت ها" و " آخوند دولتی" همین را می گویند و " روشنفکران غیر مذهبی" هم بر همین عقیده اند. و این همه از سر چیست؟ چرا همه می کوشند مذهب را بعنوان رابطه ای " شخصی" بین انسان و خدا تعریف کنند و آن را از حوزه سیاست و عمل سیاسی خارج نمایند؟ پاسخ روشن است: مذهب جذابیت دارد و توده ها را بسوی خود جلب می کند، پس می تواند بنیاد دولت و نیز همه اقشار منتفع از وضع موجود را بلرزاند و از سوی دیگر در برابر تبلیغ دائم روشنفکر غیرمذهبی سد شود. مذهب می تواند خصم هر دوی این طرفین تخاصم باشد، پس هر دو توافق می کنند که مذهب را با امور سیاسی نباید کاری باشد و در عین حال هر دو می کوشند از آن بعنوان نیروئی بر علیه دیگری استفاده کنند...
...به آغاز مذهب بنگریم تا دریابیم که مذهب ندای توده مظلومی است که در آمد و شد و تغییر و تبدیل قدرتها همیشه له شده. مذهب در چهره واقعی خویش گریز انسان است از پرستش خدایان سیاسی، نفی دستگاه ظلم و مغزشوئی، و پرواز اوست به سوی آزادی واقعی. و همین مذهب است که همه " اراده های معطوف به قدرت" را می ترساند. مذهب در شکل ناب خویش نه دستگاهی دارد، نه سلسله مراتبی، نه لباسی، و نه هیچ کاخی. هیچ قشری نماینده او نیست- نه به این معنی که آنچه می ماند انسان منفرد است و خدا، بلکه به این معنی که آنچه می ماند جامعه است و خدایش، یعنی همان مفهومی که در خلاء بتخانه ها و بت ها می روید....
سی سال پیش اندیشمند درخشان چنین راهی پیش پای مردم گذاشت و حالا فدرالیسم و سکولار دموکراسی و ایالات متحده ایران
http://renddeaalamzuzzz.blogspot.com/2011/06/blog-post_27.html
September 19, 2011 11:38:09 AM
---------------------------
هموطن
با درود به هموطنان
آقای نوری علاء عزیز، شما کار خودتان را بکنید و اجازه دهید واحدی هم کار خودش را بکند. جا برای هر دو شما در این دشت ولنگار برای پرسه زدن هست. از وجود رقیب نترسید، مردم باهوشتر از هر دو شما هستند. نه کشور و نه آینده خودشان را فدای یاوه گویی های کسی خواهند کرد. وزنه هر دو شما اگر تا حالا معلوم نشده باشد، بزودی معلوم خواهد شد.مردم نه می خواهند حکومت اسلامی داشته باشند و نه ایران تکه پاره شده ای که جنابعالی قولش را داده اید. هر دو شما یادتان رفته که مردم شعار جمهوری ایرانی دادن یعنی زیلچ به هر دو شما. جای اینهاست که فعلا خالیست. واحدی چیزی نیست که انقدر دست پاچه شدید! وقتی سر و کله جمهوری ایرانی خواهان پیدا شد چکار خواهید کرد که همه میدانیم از چه اعتبار ملی ای برخوردار خواهد شد! از این بترسید نه واحدی. آنروز شما و واحدی و امثال شماها با پرونده ای نه چندان درخشان به تاریخ سپرده خواهید شد. آنچه از ما در یادها باقی خواهد ماند باید کافی باشد تا دست از اعمال خانه ویران کن خود برداریم. اقلا بفکر بچه و نوه و نتیجه خودمان باشیم که اگر باعث افتخارشان نیستیم باعث شرمندگیشان نباشیم. زنده باد ایران
September 19, 2011 01:01:00 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر هم میهنان گرامی
همچنین خدمت آقای اسماعیل نوری علاء درود.
آرزو برجوانان عیب نیست.
آقای نوری علاء، حکومت دینی وایدئولوژی مدتهاست که در ایران مرده، فقط در فرصت مناسبی باید بدست خود ملت ایران دفن شود وبدست خود ملت ایران یک دولت بر اساس اعلامیه جهانی منشور حقوق بشر برقرار شود.
مدت هاست جناب عالی« آقای اسماعیل نوری علاء» در نوشته های تان واژه « ملیت ها را بجای اقوام بکار می برید.» جای بسیار تاسف است که شما نیز پشت به ملت ایران و رو به خواست بیگانگانی که می خواهند ایران را به چند ملیت تبدیل کنند، کردید.
من نیز به اصلاح طلبان اسلامی از هر نوعش هیچ اعتمادی ندارم. در واقع اصلاحات می باید در زمان رژیم محمد رضا شاه انجام می شد که متاسفانه نشد ومسیر بدین جا رسید که اینک هستی. « کشور در دست عده ای اوباش وآخوند نمک بحرام افتاد. بگذریم .
ایران یک کشور ویک ملت است. یک کشور ویک ملت می ماند. لینک پایین مفهوم وطن به بیوطنان می آموزد.
http://www.youtube.com/watch?v=xvxg9Xa6G1w
در آرشیو آقای سعید قائم مقامی در پرژین رادیو گفتگوی تاریخ هفتم سپتامبر گوش کنید. از دقیقه شصت به بعد من از طریق تلفن نظر خودم را با آقای دکتر سیامک شجاعی مطرح کردم. بد نیست آقای نوری علاء نیز بشنود.
در ششم تیر ماه در باره کنفرانس لندن نیز نظرم را نوشتم. 6 تیر شماره 11 آرشیو صفحه نظرات کیهان لندن. لینک پایین.
http://www.kayhanpublishing.uk.com/Pages/Mails/Your%20Comments/1390/Tir_1390.html
زنده وپاینده باد ایران یک کشور یک ملت
کاوه یزدانی
September 18, 2011 05:36:35 PM
---------------------------
فرهاد
نخست یک ایراد به آقای نوری علا:
ایشان دوباره واژه بی معنای ملیتهای ایران را بکار می برند. شخصا از هر گونه همدلی با کاربران این واژه ناتوانم.
اما در مورد واحدی:
مشروطه خواهی طرفداری از حکومت فردی نیست حال اگر ایشان یا متوجه نمیشوند یا تجاهل العارف می کنند بحث دیگری است اما نکته مهمتری ذهن مرا مشغول کرده است:
اگر از گروههای تروریستی منظورشان مجاهدین خلق هستند بنده هم آنها را تروریست می دانم اما آیا فقط مجاهدین تروریست هستند؟
ایا تروریست های موتلفه که اتفاقا یکیشان همنام این جناب واحدی هم بود و در ترور نخست وزیر وقت هم مشارکت داشت تا تروریستهای فدایی خلق و کشندگان پاسبان و شهروند معمولی یا همین نهضت آزادی که بنا به گفتار سران خودشان از جمله بازرگان جزوه های ساخت بمب و فرستادن آدم به فلسطین و مشابهات آن برای آموزش چریک بازی را در کارنامه دارند یا حالا از توده ای ها بگذریم که اولین ترور پادشاهی که صرفا سلطنت میکرد در ۱۳۲۷ و روزنامه نگار و حتی هموندان حزبی خود را در کارنامه دارند چون دیگر نسلشان قاعدتا باید منقرض شده باشد.
خلاصه اینکه فرق مجاهدین با بقیه در اینست که آنها رویه تروریستی خود را در حکومت اسلامی ادامه دادند اما بقیه تروریستها یا مسند امور شدند یا فورا قلع و قمع.
آیا ترور زمان شاه حلال بود و زمان شیخ حرام؟
گرفتاری ما اینهاست. مشتی در مهربانانه ترین حالت، متهم ،شده اند صحنه گردانان اپوزیسیون و مردم هم البته اعتماد و اعتنا نمی کنند. دلم برای جوانانی که هیزم آتش اینها شدند میسوزد.
به نظرم حزب مشروطه باید بیش از اینها فعالیت کند. قاطعانه تر و با صدای رسا تر.
September 16, 2011 06:47:39 PM
---------------------------
محمدی
آقای نوری علاء نکات خوبی را ذکر کردند. ولی به هرحال باید از یک جایی شروع کرد تا موضوع تجزیه و تحلیل بشه،چه توسط آقای واحد ی یا هر فرد دیگر باید این مسئله مطرح میشد.
اگر همین حالا هم مطرح نشده بود، شاید آقای نوری علاء هم این مطلب را نمی نوشتند.
از ایشان که فرد نرم خویی هستند انتظار میره که جهت بهتر شدن کار تذکرات لازم را بدهندو از موضع پدرانه اختلافات را کمتر کنند نه اینکه خود ایشان با متهم کردن برخی افراد ،خدای نکرده، یکطرف دعوا بشوند.
September 16, 2011 03:02:22 PM
---------------------------
روزبهان
گفته اند اول برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث و میراث کن
این سکولاریسم تجزیه طلبانه خودش باسمه ای است حالا طلبکار هم شده است
دیگ به دیگ میگه روت سیاهست٫ سه پایه میگه صل علا- البته نه آقای نوری علا
September 16, 2011 10:28:18 AM
---------------------------
|