حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
با وجدان های ایران متحد شوید

September 18, 2011

یک شنبه 27 شهریور 2570 = September 18, 2011

کورش عرفانی مقالات سياسی
 

وقتی یک فرد به پیچ و خم های مشکلات سهمگین زندگی برخورد می کند اگر به خود باور نداشته باشد تسلیم می شود و حیات و آینده ی خویش را تباه می سازد. اما این پدیده در مورد یک جامعه چگونه است؟ وقتی یک جامعه خودباوری ندارد چگونه می تواند از منجلابی که او را در آن فرو کرده اند بگریزد؟ به نظر می رسد شانس جامعه برای نجات بیشتر باشد. فرد اگر نتواند در ذهن خویش دست آویزهایی را برای کمر راست کردن بیابد برای همیشه به زمین می خورد و می ماند، اما جامعه متشکل از میلیون ها فرد است و همیشه هستند معدود افرادی که در میان آنها توانایی این را دارند که برخلاف جریان آب شنا کنند و راه درست را به دیگران نشان دهند.

این افراد، که تعدادشان نیز کم است، برای شکستن فضای تسلیم بهای سنگینی را باید بپذیرند. دشواری های فراوانی را در مسیر خود می یابند، دشمن سخت به آنها می تازد، یاران بسیاری پیدا نمی کنند، اکثریت آنها را نمی فهمد، گاه حتی از جانب کسانی که این افراد می خواهند شرایط زیستی آنها را تغییر دهند مورد تحقیر و آزار قرار می گیرند. اما این اقلیت، همه ی این ناملایمات را نیز بر می تابد و راه باز می کند و پیش می رود. او می داند که چرا و چه می کند.

در سایه ی تلاش این بخش از جامعه شمعی افروخته می شود، و همه می دانیم که برای اقیانوسی از تاریکی یک قطره نور کافیست که سیاهی مطلق را بشکند و در گوش بردگان آواز آزادی را زمزمه کند. آوازی که در ذهن ها می ماند و می خواند تا اسیران را با آزادی ماءنوس سازد. آری، همیشه در تاریخ بشر این اقلیت، این چهره های شاخص، به عنوان محصول تکامل فکر و روان بشر بوده اند و هستند و خواهند بود. زمانی اسپارتاکوس بود که فریاد زد: «من حیوان نیستم». با این فریاد خویش او ثابت کرد که می توان برده ای آموزش دیده برای کشتن و مردن بود و در عین حال، انسانیت خویش را فراموش نکرد. مارسلوس برده دار به او گفت: «تو آن گونه که من فکر می کردم احمق نیستی. حتی با هوش هم هستی و این برای برده ها خطرناک است.» هوشی که این برده دار نزد اسپارتاکوس یافته بود همان فهم و درک انسانی بود که از وی اسطوره ای ماندنی ساخت. جوهره ی خاص بشردوستی اسپارتاکوس در این جمله ی معروف است که: «من ترجیح می دهم که اینجا باشم، مرد آزاده ای میان برادران دیگر، با مسیری سخت در پیش و نبردی جانانه در مقابل خود، تا ثروتمندترین شهروند روم».

آن چه اسپارتاکوس را از راحتی و ثروت و رفاه شهروندی روم به جنگجویی میان بردگانی که برای آزادی نبرد می کردند سوق داد چیزی نبود جز وجدان وی. وجدان چیست؟ تعهد درونی به درک خود. پاینبدی به آن چه می فهمیم، وفاداری به شعورمان. این آن چیزی است که در هر انسانی به طور بالقوه وجود دارد، اما در اندکی به طور بالفعل عمل می کند. وجدان، همان جوهره ی انسانی ماست که بسیاری به واسطه ی پشت کردن به آن تبدیل به شبه آدمیان مسخ شده ای می شویم که آن قدر آب و غذا و هوا مصرف می کنیم تا لایق مردن و زیر خاک رفتن شویم.

انسان های بزرگ هیچ صفت ویژه ای ندارند، هیچ خصلت مافوق بشری ندارند، آدم هایی عادی هستند که وجدان را در خویش فعال می کنند و به این وابسته بها پرداز می شوند. زیر شکنجه دوام می آورند، از جنگ و نبرد برای آزادی نمی هراسند، ستم را گردن نمی نهند و طغیانگری را تا مرز به دست آوردن آزادی و عدالت فراموش نمی کنند. آنها هزینه ی حفظ اصالت خویش را می دهند.

اگر بحث را به شرایط امروز ایران برگردانیم کم نیستند ایرانیانی که می دانند چه می گذرد، از ظلم و ستم و درد و رنج سایرین باخبرند، خوب هم باخبرند. مگر می توان نبود؟ مگر می توان ندانست چند میلیون ایرانی فقیر و گرسنه و معتاد و تن فروشند؟ مگر می توان ندانست که کودکان پنج ساله در میان اتومبیل ها در فصل سرد زمستان در پی لقمه نانی ساز می زنند و اشک می ریزند؟ مگر می توان شرمساری مردی را که به چشم های افسرده ی دختری که نمی تواند برایش جهاز تهیه کند می نگرد نفهمید؟ مگر می توان خجلت زنی را که می داند فرزندانش از تن فروشی او برای تهیه ی لقمه نانی باخبرند درک نکرد؟ مگر می شود از درد تنهایی و زجر و شکنجه ی هزاران زندانی بیگناه در زندان های ضد بشری رژیم بی اطلاع بود؟ آری همه می دانند. کم یا بیش. اما چنانچه گفتیم وجدان، پاسخ به احساس رنج ناشی از دانستن است، نه خود دانستن. اینجاست که شمار ایرانیان با وجدان به شدت کاهش می یابد. شمار آنان که جرات می کنند به آن چه می دانند و به آن چه می فهمند و به آن چه فهم در وجودشان بر می انگیزد پاسخ دهند.

این که چرا میلیون ها ایرانی به وجدان خویش، به معنایی که آمد، پشت کرده اند جای بحث مفصلی دارد که منظور این نوشتار نیست. اشاره ی ما در اینجا به آن ایرانیانی است که عنصر وجدان در آنها عمل می کند. همان هایی که حاضرند بهای سخت پاسخگویی به تعهد ناشی از درک خویش را پذیرا باشند. آن چه جای شوربختی دارد این است که این انسان های باوجدان ایرانی، با شمار اندکشان، دچار پراکندگی و تفرقه ی بسیار هستند. یعنی همدیگر را در نمی یابند تا در کنار هم عمل کنند. همین امر سبب شده است که به علت ۱) شمار اندک ایرانیان دارای وجدان {فعال} و ۲) به دلیل جدایی آنها، نیروی کافی برای شکل گیری یک قدرت قابل توجه جهت تغییر شرایط فراهم نشود. همه خوب می دانیم که شرایط را حرکت تغییر می دهد و حرکت در صورت با هم بودن است که ممکن و موثر خواهد بود.

به همین خاطر شاید بد نباشد که از یکسو ایرانیانی را که به طور آگاهانه و برای چشیدن طعم ثروت و امنیت و رفاه به آگاهی و تعهد ناشی از آگاهی خویش پشت کرده اند به بازگشت به اصالت انسانی ومسئولیت اخلاقی خویش فراخواند و از سوی دیگر، ایرانیان با وجدان را تشویق کرد که بر مبنای همین درد مشترک ناشی از درک خویش، اختلافات دیگر را کنار گذارند و در مسیر رهایی خود و جامعه از چنگ استبدادی ضد بشری در کنار هم قرار گیرند و فعالیت جمعی کنند. قبل از این که به هر ایده آل سیاسی و مکتبی و حزبی بخواهیم برسیم باید دست در دست هم، کرامت انسانی خود را تامین کنیم.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

کاوه یزدانی

درود برآقای دکتر کوروش عرفانی گرامی
به باور من بسیاری از هم میهنان مان با بیشترمطالب این مقاله جنابعالی موافق هستند و باور دارند. اما من فقط نظر خودم را عرض می کنم وهرگز تخصصی نمی باشد.وبهتر بود که جنابعالی نیز این مطلب را می خواندید و در گفت وشنود شرکت می نمودید. قطعاً این صفحه برای گفت وشنود در باره نظرات همه تلاشگران آزادی ایران وبرقراری دمکراسی در ایران، برقرار وفعال می باشد. فعالیت های جنابعالی را از آغاز حضورتان در تلویزیون پارس ،پیش از تاسیس سازمان خودرهاگران دنبال می کنم وبسیار نیز آموخته ام واز این بابت قدردانی می کنم، وهمچنین تقریباً همه مطالب این مقاله جنابعالی را می پسندم وبا جنابعالی هم نظر هستم. اما ، پرسش اینجاست، اجازه دهید اول ضرب المثل معروف را یا دآوری کنم، احتما لاً شنیده اید که می گویند، بی مایه فطیر است. یعنی هر کاری از جمله مبارزه بدون سرمایه و پول کافی امکان پذیر نمی باشد. اگر قرار است با ایرانیان با وجدان سخن بگویید باید اول با پولدارهای ایرانی با وجدان صحبت کرد،البته اگرهنوز وجود داشته باشند، کجا هستند ایرانیان صاحب هشت صد میلیارد دلار سرمایه در آمریکا؟ تردید نداشته باشیم که اگر ایرانیان با وجدان ومیهن پرست وثروتمند قدم جلو بگذارند بقیه آزادیخواهان نیز با همه توان شان همراه می شوند. اگر امکانات وسازماندهی وبودجه جابجایی وبرگزاری اعتراضات وجذب علاقه مندان ومشتاقان مبارزه با سرنگونی رژیم خودکامه اسلامی وجود داشته باشد که ایرانیان مبارز را در داخل وخارج کشور فقط جهت برگزاری مراسم های اعتراضات پشتیبانی مالی نمایند، نه بیشتر، در این صورت حرکت و خیزش بسوی سرنگونی رژیم دَدمنش اسلامی دوباره بطور خروشان وسیل آسا آغاز می شود. به امید روزهای بهتر. از تلاش های آقای دکتر کوروش عرفانی سپاسگزارم.

با احترام
کاوه یزدانی
پاینده ایران وملت ایران

November 03, 2011 01:49:16 AM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر دوست گرامیم حق عزیز وایرانی عزیز
درست متوجه شدید حق عزیز، روز سه شنبه بیستم سپتامبر در برنامه زنده آقای علیرضا میبدی از طریق تلفن با آقای میبدی صحبت کردم، همچنین روز چهار شنبه هفتم سپتامبر در برنامه پرژین رادیو با آقای دکتر سیامک شجاعی که میهمان برنامه هم میهنان در ایران در پرژین رادیو استثناءً در غیاب سعید قائم مقامی با مجری گری آقای فرخ جاوید بودند صحبت کردم ، اینها همه به یک طرف ، روز چهارشنبه 21 سپتامبر در برنامه صبح پرژین رادیو که بوقت اروپا در ساعت سه بعد از ظهر پخش می شود نیز از طریق تلفن با قائم مقامی صحبت کردم، واین پرسش را از سعید قائم مقامی پرسیدم.
آقای قائم مقامی رادیوی شما وتلویزیون پارس، آقای علیرضا میبدی وکانال یک، آقای شهرام همایون که همگیتان برعلیه رژیم اسلامی مبارزه می کنید، بهتر است با هم همکاری کنید تا در طول شبانه روز ساعات بیشتری به برنامه های مبارزه، پرداخته باشید، چون با این روال موجود ساعات برنامه هایتان متقارن هستند. یا هم زمان هستند. ایشان چنین پاسخ دادن:
ما هرکدام مان دیدگاه مختلفی داریم، این پیشنهادی را که شما می دهید غیر منطقی ترین پیشنهاد است، وپیش از اینکه اجازه دهند من دلایل پیشنهادم را بگویم بلافاصله صدای من را قطع کردند، تازه متوجه شدم که سعید قائم مقامی شخصیت خود محوری است، البته نه برای همه. در برابر بعضی افراد یا شخصیتها بسیار متواضع تا حد بسیاری چاپلوس هستند. اما با افراد معمولی برخورد متفاوت دارد. اگر خوشش نیاد صدایشان را قطع می کند ومتلک بارشان می کند. با افرادی مثل قائم مقامی من دوست دارم وراحت ترم که چشم در چشم ودر شرایط برابر صحبت کنم. البته این بار اولش نبود که صدای من را قطع کردند، بارها این کار را نه تنها برای من، که برای بسیاری دیگر نیز این عمل ناشایست را انجام دادند . من در باره شخصیت سعید قائم مقامی بطور کلی فکر می کردم که آدم دمکراتی است، اما از دیروز 21 سپتامبر صددرصد موضع من در باره او عوض شد. در فیسبوک این پیام را برایش فرستادم. البته تابحال چندین بار برایش پیام فرستادم، که هرگز جوابی دریافت نکردم . اول پیام فیسبوک من را برای ایشان بخوانید.

« طور دیگری در باره شما فکر می کردم. خیلی متاسفم که مدتهای زیادی وقت خودم را صرف شنیدن برنامه های شما کردم. دیدگاه شما وخیلی از مبارزان در جهت سرنگونی رژیم ننگین اسلامی است، اما چگونه است که با یک هدف مشترک نمی توانید با یکدیگر همکاری کنید؟ اینگونه می خواهید ایران را ازاد کنید؟
پیشنهاد می کنم اول یک بیل به باغچه خودتان بزنید سپس به ازادی ایران بپردازید. شماها هنوز ابتدا باید از خودتان رها شوید سپس به رهایی ایران بپردازید. مگر می شود به تنهایی به ستیز رژیمی تا دندان مسلح رفت؟ برید یک فکری به حال ابتدا خودتان بکنید. شما فسیلهای از ایران بی خبر.» پایان پیام.

آیا افرادی چون سعید قائم مقامی که پر مدعاترین افراد هستند، وقتی خودشان با اون سن وسال وتجربه نمی توانند با همکاران ودوستان قدیمیشان که روزگاری همکار بودند نمی توانند در کنار هم برای یک هدف مشترک مبارزه کنند، می توانند رهنمای جامعه ای برای رسیدن به دمکراسی باشند؟ از حالا به بعد افرادی چون قائم مقامی باید برن جلو بوق بزنند.
در برنامه ای سعید قائم مقامی با عصبانیت گفت: من برایم دیگر شاه وشاهزاده وووو.... هیچ فرقی ندارند.
این بابا « قائم مقامی » فکر میکنه که فقط خودش درست فکر میکند. برای اطلاع ایشان باید شفاف وصریح بکویم که میلیون ها ایرانی برایشان امثال سعیدقائم مقامی ها یا شاه و شاهزاده ها با آن ایرانی در دورترین روستاها در شمال وجنوب و غرب وشرق وخلاصه همه افراد ایرانی برابرند، البته اگر خصوصیات انسانیشان مثل آدم وآدم دمکرات باشد. گذشت اون دورانی که یک ایرانی خودش را برتر یا بالاتر از دیگری بداند.

حق گرامی، رسانه هایی که مردم را دعوت به اتحاد وهمبستگی در مقابل رژیم ددمنش اسلامی می کنند، باید اول خودشان در این هدف مشترک متحد شوند سپس می توانند ادعا کنند که خواستار براندازی رژیم ننگین اسلامی هستند وبرای این هدف مشترک متحد می شوند. در غیر این صورت فقط ...شعر میگن واز این راه امورات دو روز زندگی ننگین را به آب ورنگ آزادیخواهی نمایش می دهند. اگر دوست دارید در این باره می توانیم گفتگو کنیم.


راستش من شخصیت کسی مثل تاجزاده را با اینکه شریک جرم رژیم ننگین اسلامی است را به صدها قائم مقامی ترجیح می دهم اگر به این روش مبارزه اش ادامه دهد.

در باره اینکه فرمودید وظیفه ما در خارج از ایران فقط آگاهی رسانی می باشد هرگز با جنابعالی موافق نبوده ونیستم. آگاهی رسانی در شرایط وآزادی که ما ایرانیان در خارج از ایران داریم کمترین و حداقل وظیفه ماست. ما کارهای بیشتری می توانیم و وظیفه داریم که در آزادی که داریم انجام دهیم. اما اول باید وجدانمان را قاضی کنیم و از برخی تمایلاتمان در جهت آزادی ایران چشم پوشی کنیم و کمی شرایط مان را با هم میهنمان در درون ایران مقایسه کنیم، که ما با آزادی وامنیتی که داریم چه کارهایی می توانیم بر علیه رژیم ددمنش وحامیانش یعنی غربی های سود جو وفرصت طلب انجام دهیم.
البته در این مورد علاقه ای ندارم مثل گذشته ها با دیوار صحبت کنم. اگر مدیر و معاون و اعضای حزب مشروطه ایران و آزادیخواهان علاقه داشته باشند مایلم با همه دوستان در یک جلسه حضوری ومتشکل ومنسجم صحبت کنیم.
دیگه هیچ تمایی ندارم که برای دیوار بنویسم.
سی سه سال آگاهی رسانی فکر می کنم کافیست.
آقایان سعید قائم مقامی ها با پول مردم فقط می توانند رادیویی داشته باشند و داد بزنند. صدای امثال من وتو حق گرامی در رادیو می تواند خیلی دلنوازتر از امثال سعید قائم مقامی ها باشد.
راستش دیگه نمی خواهم اطلاع رسانی کنم.

مردعمل بایدشدن کار از سخن افتاده شد

کشور نیابی در جهان کو با سخن آزاده شد

حدس میزنم که سخنانم برای بسیاری از سیاسیون ایرانی خارج نشین خیلی غریبند. بخصوص برای کسانی که سه دهه پیش سرزمینمان را ترک کردند.

در پایان یادآوری می کنم که 32 سال پیش در چنین روزی بوقت ایران در ساعت 2.30 دقیقه بعد از ظهر صدام به سرزمینمان تجاوز وحمله کرد وفرودگاه مهرآباد تهران را بمب باران کرد در لحظه بمب باران من در فاصله دوسه کیلومتری فرودگاه در داخل تاکسی بودم. آنوقت فقط پانزده سال سن داشتم، اگر اشتباه نکنم فردای آنروز شروع سال جدید تحصیلی بود که ما خود را با چه شور وشوقی آماده حضور در کلاسهای درس کرده بودیم.
اگر روزی اَمثال .... فلانی ها را که باعث این ننگ وخفت شدند را در ایران ببینم حتم حسابم را با این جانورانی که امروز خودرا سکولاریسم چی و چی ورنگی وفدرالیسم می نامند ، پاک خواهم کرد. به هر قیمتی که باشد. بگذار فعلا با حمایت بیگانگان گربه رقصانی کنند. نامی از شان نمی برم، ولی تردید نکن که هیچ باکی از نام بردن هیچ بوزنه ای ندارم.

زنده باد ایران مان.

September 23, 2011 12:23:27 AM
---------------------------

ايرانی

با درود فراوان خدمت دوستان و سروران گرامم کاوه یزدانی و حق گرامی
1. در هفته گذشته برای اولین بار در کیهان آنلاین نیز نظر گذاشتم, خطاب به حضرت نوری زاده (با همین عنوان و تحت نام ایرانی از ایران). چرندیاتش را در مقاله هفته پیشش نکوهیدم و گفتار جنگ طلبانه اش را تقبیح کردم. جالب بود, آقا یا خانمی وزیلی نام, در دفاع تلویحی از حضرت نوری زاده و تجاوز نظامی بیگانگان, آنچه شایسته خودش بود به من نسبت داد!. قدیم مثلی می زدند که تا چوب را برمی داری گربه دزده می گریزد, فکر کنم امروز تا چوب حق را بر میداری مجاهد و فدرال طلب و کوبنده بر طبل جنگ فحاشی می کند!. نوری زاده نیز در یک چرخش 180 درجه ای در مقاله این هفته دوباره به روال معمول خود بازگشت و شروع کرد به داستان حسین کرد شبستری بافتن و جواب ما را ندادن (فقط من نبودم که به او اعتراض کردم). درکل به نظر می رسد هموطنان خارج از کشور به دو مسئله توجه کافی ندارند و از میان آن دو موضوع, اولی که منفور بودن خیلی از گروه ها در بین هموطنان داخل ایران ست مهم تر است. موضوع دوم مخالفت با جنگ است, جالب است اما مردم ایران جنگ هشت ساله ایران با عراق را نیز به شدت نقد می کنند و برایش انتقادات جدی دارند. این جنگی که آقای نوری زاده و همپالگی هایشان از آن دم می زنند که دیگر رسما" تجاوز یک کشور خارجی است. همه گروه های فحاش این مسائل را کم و بیش می دانند, می دانند در میان مردم جایی ندارند به همین دلیل بر طبل جنگ می کوبند تا از این رهگذر به نوایی برسند. من مرده و شما دوستان عزیزم زنده, اگر مجاهدین در یک انتخابات آزاد بیش از یک ملیون رای آوردند (تازه دست بالا و با بخشش من از کیسه خلیفه!) بنده به ولایت حضرت مسعود غیب پناه! ایمان می آورم, اما در فردای تحاوز آمریکاییان چه؟ بنابراین امثال این ها و نوری علاها و نوری زاده ها برای دست یابی به فد رالیسم تجزیه طلبانه شان تنها باید به طناب خارجی آویزان شوند, در ایران ما نه شناخته شده هستند و نه طرفداری دارند. عربده کشی در اینترنت نیز کسی را به جایی نرسانده, یک نگاه به ضریب نفوذ اینترنت در ایران خیلی چیزها را روشن می کند.
2. جالب ترین چیزی که می توانم از امروز بگویم طرفداران مرحوم محمدرضاشاه هستند!, چه از انقلابیون پشیمان و چه از نسلهای بعد, خانم کروبی را ببینید, وقتی می خواهد فاکت بیاورد می گوید ساواک چنان بود که شما نیستید! مهمترین موضوعی را که مد نظر دارد محبوبیت پادشاه فقید است, به مسئله ساواک اشاره مثبت دارد یا منفی؟ پرسش خوبی است عزیزان بهتر از جان. در کل فکر می کنم پادشاه فقید دورانی از محبوبیت را پشت سر می گذارد که در زمان حیاتش تجربه نکرده بود! حتی بعد از انقلاب ششم بهمن یا اصلاحات ارضی که دهقانان پایش را در ملاعام بوسیدند (گرچه نگذاشت چنین کنند, جالب تر از آن عکسی است برروی جلد یکی از مجلات چاپ تهران در دو ماه قبل, که این صحنه را نشان میداد و عجیب بود از دستگاه سانسور ج.ا عدم ممانعت از آن). در فردای آزادی ایران کسانی که از خاندان پهلوی بد می گویند از میزان محبوبیت آنها به شگفت خواهند آمد.
خداوند نگهبان ایران باد
پاینده ایران وطن هزاران ساله مان

September 22, 2011 05:14:11 PM
---------------------------

حق

با درود خدمت هم میهنانم و بویژه کاوه گرامی،

این پرسش خانم ماندانا زندیان و پاسخ آقای سیروس آموزگار در نشریه "ره آورد" به تاریخ ۱۴ مارس ۲۰۱۰ بسیار جالب آمد که مایلم با همه دوستان در میان بگذارم. البته تمام این گفتگو برایم بسیار جالب بود. اگر دوست داشتید خودتان نگاهی به آن بیاندازید.

"م.ز: ده ماه از خیزش شهروندی ایران- خیزش سبز- می گذرد. روزهای خوش حکومت اسلامی یکی پس از دیگری به حضور پویای جنبش آزادی خواهی ایرانیان باخته است، از نماز جمعه و فریاد های
الله و اکبر تا 13 آبان و 16 آذر و روز به اصطلاح قدس و عاشورا و سالگرد فروافتادن بهمن اسلامی بر سرزمینمان. بدنۀ جنبش و بسیاری تحلیلگران سیاسی بر این باورند که زمان گسترش دادن و ژرف ترکردن اعتراض ها از خلاصه ماندن در خیابان ها و روزهای حکومت فرارسیده است. در این رابطه دو گفتاورد از هموطنان جوان ساکن ایران را مرور می کنیم:
«گفتمان جنبش سبز گفتمان آزادی خواهی و احترام به حقوق بشر است. چگونه می توانیم بدون رسانه های همگانی درست و سالم در هر دو سوی مرز، تودۀ تعیین کنندۀ مردم را آگاه کنیم که ما می توانیم برندۀ این مبارزه و سازندۀ کشورمان باشیم، ولی لازم است و می باید چشمداشت پیروزی سریع نداشته باشیم و به جای سرنگونی رژیم به هر قیمتی، به سربلندی ایران به هر قیمتی بیندیشیم. »
«باید مردمان بیش تری را که عادت کرده اند به اموری این چنین بی تفاوت باشند تشویق کنیم خواست های خود را از حکومت مطرح کنند و بر آنها پابفشارند. اما این کار را باید با بحث و نوشته های درست و
مستدل پیش ببریم تا همگان مانند خود ما آگاهانه جذب جنبش سبز شوند. این باعث می شود که کسی برای نتیجه گرفتن شتاب انقلابی و ویرانگر نداشته باشد- مانند زمان انقلاب اسلامی که خود انقلابیون می گویند ما هدفمان سرنگون کردن شاه بود و دیگر همه چیز را می پذیرفتیم حتی رهبری آیت الله خمینی را. ما نباید بخواهیم نیرویی به ما اضافه شود که اصلاً ما را نمی شناسد، ما اگر انقلاب آگاهی می خواهیم باید مسیری آگاه را برگزینیم و به دیگران هم ارائه دهیم. » به نظر شما در این بازۀ زمانی چگونه می توانیم لایه های گوناگون جامعه را تشویق کنیم به امر عمومی اهمیت دهند تا به آن تودۀ تعیین کنندۀ مردم که می تواند تغییر را سبب شود برسیم؟
با در نظر داشتن این گفتاورد از یک هموطن دیگر: « به میدان آوردن مردم بیش تر به عرصه مبارزه نوعی فرهنگ سازی هم هست، فرهنگ دست داشتن در امور کشور و رهانکردن مشکلات به گروهی خاص و کنار نشستن و شکایت کردن؛ ضمن این که حتماً به پیروزی ما هم کمک می کند. »

س.آ: از زمانی که آدم ها گرد هم جمع شده اند، و ذهن بشر چنان ترقی کرده است که صاحب افکار تازه شود، همیشه یک فکر کوشیده است خود را به دیگر افکار تحمیل کند و رسیدن به این منظور هم یک راه بیش تر نداشته و آن «تکرار » است. در روانشناسی روشی هست برای این که بتوان یک فکر را میان مردم برد، روانشناسان معتقدند اگر شما مطلبی را به اندازۀ کافی تکرار و آگاهانه با یکی از غرایز انسانی مجاور نمایید، اندیشه آن مطلب در ذهن افراد جا می گیرد. به عنوان نمونه مادرها می خواهند فرزندانشان در امنیت زندگی کنند و به جایی برسند، شما اگر به روش های مختلف برای یک مادر تکرارکنید که فرزندش در حضور این رژیم نه امنیت دارد نه هرگز به جایی می رسد، این مادر به شما می پیوندد. دیگران را نیز با آن چه
برایشان مهم تر است می توان به همین ترتیب آگاهانه و با مجاورت علمی به غرایز انسانی به حرکت دعوت کرد؛ به بازرگانان باید گفت سرمایۀ کشور توسط آخوندها دزدیده خواهد شد، به آنان که علاقه مند به تحصیل علم اند می باید یادآور شد که در این کشور نمی شود درس خواند و نمی شود از دانشِ آموخته شده استفاده کرد. در فن روزنامه نگاری می گویند سی درصد انرژی ای که شما به کارمی گیرید تا فکری را میان جامعه ببرید هدرمی رود، و ما چون نمی دانیم آن سی در صد کدام است آنقدر حرفمان را تکرارمی کنیم تا مردم تمام پیام ما را بگیرند و تکانی بخورند. پس تکرار مطلب بسیار مهم است.
دیگر این که عموم مردم معمولاً تا به حدی از اطمینان درباره امینت خود نرسند وارد ماجرا نمی شوند. سرامدان جامعه و جمعی پیشرو و نیز جوانان -به ویژه در شرایطی که ایران امروز دارد- بخش خاصی هستند که کار را آغازمی کنند، اما تودۀ مردم برای پیوستن به آنها به اندک اطمینانی نیازدارند. سال 1357 هم مثلاً در ماه آبان چنان جمعیتی به خیابان نمی آمد، بعد از تظاهرات عاشورا مردم دریافتند حکومت کار چندانی با آنها نخوهد داشت و به جمعیت خیابان ها افزوده شد. در همین اعتراض های اخیر نیز در نخستین تظاهرات پس از انتخابات مردم می دانستند حکومت آمادگی آسیب زدن به جمعیت را در حد وسیع ندارد و جمعیت خیابانی میلیونی بود، بعدها که خشونت حکومت را دیدند، کم تر به خیابان آمدند و این بسیار طبیعی است. البته این مورد فعلاً در دست ما نیست ولی به تدریج با آگاه کردن مردم و تکرار خواست های این حرکت و مجاورکردن آگاهانۀ این تکرار با غرایز انسانی آنان مردم بیش تری به ما می پیوندند و حکومت نیز به دلیل تکرار ماجرا عقب می نشیند و کنترل را از دست می دهد و ما در نهایت هر دو مورد را به دست خواهیم گرفت و مردمان را همراه خود خواهیم داشت."

پاینده ایران و ملت ایران

September 21, 2011 03:21:02 PM
---------------------------

حق

با درود خدمت هموطنانم

با درودی ویژه به کاوه عزیزم که فکر کنم صدایش را در برنامه دیشب آقای میبدی شنیدم! اگر این طور باشد باید بگویم که یکی از بزرگترین مشکلات ما در حال حاضر درک نشدن نسل ما بوسیله کثیری از مبارزینی مثل آقای میبدی است. اینها بزبانی سخن می گویند که زبان نسل ما و بعد از ما نیست. بهمین دلیل اکثریت شنوندگانی که روی خط می آیند متعلق به نسلهای قبل از ما هستند. از طرف دیگر آقای قائم مقامی را داریم که انقدر روی نسل جوان تمرکز می کنند که نمی فهمند که چه تبعیضی نسبت به نسلهای نه چند جوان امروز ایران قائل می شوند. حالت عصبانیت و خشنی هم که او دارد باعث می شود که یا امثال من روی خط نیایند و یا تنها کسانی روی خط بیایند که مرعوب او شده اند.

کاوه عزیز، من فشاری را که حس می کنی درک می کنم چون خودم هم گهگاه دچار آن می شوم ولی نباید اجازه دهیم این فشار باعث فرسایش ما و از میدان بیرون رفتن ما شود. این بزرگترین آرزوی ایران ستیزان رنگارنگی است که بدرستی ما را بزرگترین دشمن خود برآورد کرده اند. ما باید عرصه را آنچنان بر آنها تنگ کنیم تا آنها عرصه را ترک کنند. در اینراه می بایستی در کیهان لندن و خبرنت حضور داشته باشیم. بامداد خبر از ترس، بخش نظراتش را بسته است و سایت سکولاریسم نو آقای نوری علاء جرئت باز کردن بخش نظرات را در سایت خود ندارد. اینها ماهیت واقعی خود که غیردمکراتیک است را بنمایش گذاشته اند و این سرمایه ی ماست علیه آنها. سایت اخبارروز هم به سانسور نظرات مشهور است. سایت عصرنو، آنچنان کدی دارد که عبور از آن برای ارسال نظرات مثل رد کردن یک فیل از سوراخ سوزن است.... یادمان باشد که آنها در فرسودن نیروهای آزادیخواه چندین پیراهن از من و تو بیشتر پاره کرده اند و از حمایت های مادی و معنوی هم رژیم و هم کشورهای بیگانه همیشه بهره مند بوده اند، و نه مثل ما که با اخلاص و دست خالی به مبارزه علیه آنها برخاسته ایم. امثال من و تو و بهتر از ما در ایران فراوانند که فرصتهای من و تو را ندارند. حال که مبارزات ملت ایران را به برون مرزها کشیده اند (واحدی و امیر ارجمند را به بیرون پرتاب کرده اند) وظیفه امثال من و توست که در فضای مجازی و رسانه های دیداری و شنیداری تلنگرهای خود را بزنیم. مخاطب ما میبدی و قائم مقامی و علیرضا نوریزاده و اسماعیل نوری علا و حسن شریعتمداری و مجتبی واحدی و و و نیستند بلکه هم نسلان خودمان است که همزمان کمابیش حرفهایشان همان حرفهای ما به همه این آقایان باشد. کار ما افشای خود فروختگان، دروغگوها و مزوران غیردمکراتی است که وجدان ندارند و از مغزهای جوان ما تغذیه می کنند. اینها تاکنون مسئول همه بدبختی های ملت ایران بوده اند که هر روز به یک رنگی وارد معرکه شده اند. ما می توانیم به اندازه خودمان جلوی فریبکاری های اینها را بگیریم و در بیدار کردن وجدانهای خفته و اتحادشان نقش خود را ایفا کنیم. در نظر بعدی بخشی از گفتگوی خانم ماندانا زندیان با آقای سیروس آموزگار را می بینی که نکات مهمی در بند بند آنها نهفته است. این گفتگو در نشریه "ره آورد" به تاریخ 14 مارس 2010 میلادی آمده است. تندرست و پیروز باشی

پاینده ایران و ملت ایران

September 21, 2011 02:41:15 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود

منظور واضح من در نظر قبلی این که:

بهتر است حزب مشروطه ایران عهدنامه یا پیمان نامه ای برای گردآوردن احزاب وتشکلهای فعال سیاسی و میهن پرستان دورهم در جهت همکاری متشکل ومنسجم برای « سرنگونی رژیم فاشیست اسلامی» که درابتدای منشور حزب مشروطه ایران می باشد، تنظیم کند. انتظار می رود حزب مشروطه ایران همانگونه که در ابتدای منشورش این اهمیت را «سرنگونی رژیم اسلامی» نوشتند، طبق همان به تنظیم برنامه مبارزاتی بیاندیشد وعمل نماید.

بامید آزادی میهن
پاینده ایران

September 21, 2011 01:28:11 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر هم میهنان گرامی در حزب مشروطه ایران( لیبرال دمکرات )
امروز از لحظه ای که بیدار شدم چند ین با سعی کردم منشور حزب را تا آخر مطالعه کنم، اما هر بار فقط دو خط زیر را مطالعه کردم و به یاد ضرب المثل معروف افتادم. اول دو خط ابتدای منشور حزب را بخوانید سپس به مثل معروف نیز می رسید.

«حزب مشروطه ایران، برای آزادی ميهن، رهايی از فاشيسم مذهبی و پايه‌گذاری يک نظام ملی، مردمی و پيشرو و برقراری یک دمکراسی لیبرال، به معنی اعتبار رای اکثریت در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر، پایه گذاری شده است.

به عقيده ما سرنگونی رژيم جمهوری اسلامی نخستين مرحله پيکار است»

ما هنوز در نخستین مرحله پیکار هستیم
بقول معروف میگین:
پله ها را باید یکی یکی بالا رفت. نمیشه که پله ها را ده تا ده تا بالا رفت.
به نظر من برای رسیدن به بند بند منشور حزب مشروطه ایران، می باید برای هر یک از بند ها منشوری جداگانه داشت. ما هنوز به مرحله دوم یعنی«سرنگونی رژیم اسلامی » نرسیدیم، پس چه اصراری برای بقیه منشور دارم؟
هدف را نباید کنار گذاشت«منشور» اما برای رسیدن به هدف نباید فراموش کرد که:
پله ها را یکی یکی می توان بالا رفت. تا رسیدن به اهداف منشور حزب مشروطه ایران«ایران سرفراز» راه درازی در پیش داریم وبرای رسیدن به آن مشقت های بسیاری باید متحمل شد.

پاینده ایران


September 20, 2011 05:58:41 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود آقای دکتر کوروش عرفانی

آقای عرفانی عزیز در کاهدان دنبال سوزن می گردید؟
یا اینکه آب در هاونگ می کوبید؟ بقول گفتنی، در نا امیدی بسی امید هست. اگر دیدید سلام ودرود مرا نیز برسانید.
پاینده ایران.

September 20, 2011 05:08:40 PM
---------------------------

علیرضا امینی

به نضر من ما ایرانی ها حالت آدم غرق شده ای را داریم که احتیاج به شوک و تنفس داره .

September 18, 2011 01:15:14 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites