آقای نوری علا گرامی قرائت شما از سکولاریزم همانگونه عجیب بود که قرائتتان از بد آموزی. همه گونه بد آموزی دیده بودیم الا قلم!
آقاي نوري علا نمیخواستم پاسخ شما را بدین شکل بدهم اما بعد از چاپ مطلبی از جناب عالی تحت عنوان «بد آموزیهای اهل قلم» مجبور به پاسخ گشتهام .امیدوارم که این پاسخ حقیر نیز از نظر شما دخالت غیر تخصصی و جرم تلقی نشود.
بد آموزی کلمهای است که جمهوری اسلامی از آن بسیار استفاده میکند و این واژه یکی از واژگان موردعلاقه واز یادگارهای خمینی میباشد که گویا هنوز شاگردان قدیمی آن «راحل» آنرا فراموش نکردهاند. اما فرمودهاید که دخالت در امور غیر تخصصی جرم است حال شما بفرمایید تخصص شما چیست که ما از دخالت در آن پرهیز کنیم تا مبادا مورد اتهام قرار نگیریم. آیا فقط شما در مورد سکولاریزم صاحب نظر هستید؟ آیا کاشف سکولاریزم شما بودهاید و سکولاریزم ملک مشأع شماست که دیگران را از بحث پیرامون آن منع میفرمایید و بحث در مورد آنرا جرم میانگارید؟ این حرف شما درست شبیه اصل ولایت فقیه است که کسی حق پرسش در مورد آنرا نداشته باشد! آیا شما در صدد این هستید که «ولی غیر فقیه» شوید؟
شما خود رادر مقامی میبینید که منتقدین خود را بد آموز و مجرم بنامید و در عین حال از دموکراسی سخن میرانید، آیا این دموکراسی مد نظر شماست؟
منظور من از این مقاله که «دموکراسی مقدم بر فدرالیزم و سکولاریزم است» این نیست که کدام یک اول به وجود آمدهاند که حکايت دموکراسي وسکولاريزم همان حکایت «مرغ و تخم مرغ» است ودر اينجا ما نميخواهیم کشف کنیم کدامیک اول وجود داشته بلکه منظور ما این است که، دموکراسی بستر و زمینه رشد و نمو افکار و مکتبهای مترقی میباشد و در نبود این بستر هیچ اندیشه و مکتب مترقی ظهور و یا مجال حضور نخواهد یافت. هر حرکت دمکراتیک در اصل سکولار است اما هر حرکت سکولار لزوما دمکراتیک نیست. به طور مثال در شوروی سابق حرکتی که صورت گرفت و به محدودیت دین انجامید، یک حرکت سکولار بود اما هرگز نتوانست یک حرکت دموکراتیک شود. یا ترکیه زمان آتاتورک و سکولاریزاسیون ترکیه راکه ببینید متوجه ميشويد حرکتي که با کمال بیرحمی، تمام مظاهر مذهبی را مورد هجوم قرارداد، حرکتی سکولار بود اما هرگز دموکراتیک نبود.
آقاي نوري علا قرائت شما از سکولاريزم نظیر همان قرائتی است که مصباح یزدی از دین ارائه میکند. متاسفانه مصباح از یک سوی بام و شما نیز سوی دیگر بام افتادهاید. بهدليل آنکه نمیخواهیم به جای یک نظام مذهبی خشن، نظامی سکولار خشن ایجاد کنیم، برای جلوگیری از این اتفاق و ظهور یک نظام خشن به جای نظام خشن دیگر، باید ابتدا به فکر استقرار دموکراسی باشیم تا بسترهای لازم برای ظهور دولتها و نظامهای دمکرات فراهم باشد.
قلم فرسایی را کنار میگذارم و تمام میکنم، اینکه فدرالیزم یا سکولاریزم را لازمه دموکراسی میدانید بر چه اساسی میفرمایید؟ آیا یک نظام دمکرات از سکولاریزم یا فدرالیزم به عنوان پایههای خود بهره میبرد یا اینکه فدرالیزم یا سکولاریزم و هر نوع نظام سیاسی دیگر برای رسیدن به هدف خود یعنی تشکیل دولت مد نظر خود محتاج دموکراسی میباشند .
آقای نوری علا گرامی، من بر خلاف شما بسیار ساده مینویسم و سادهتر از این نمیشود، دوست گرامی فرمودهاید فدرالیزم و سکولاریزم ابزارهايی برای رسیدن به دموکراسی میباشند! بر خلاف نظر جناب عالی باید عرض کنم که سکولاریزم و فدرالیزم و هر نوع نظام سیاسی بر اساس مکتبی سیاسی، نه ابزار که بلکه هدف هستند. این اهداف توسط طیفهای سیاسی برای تشکیل دولت مد نظر قرار میگیرند. اگر تعریف شما درست باشد آنگاه باید ابتدا یک نظام مثلا سکولار تشکیل شود آنگاه دموکراسی حاکم شود!حال شما بفرمایید تا ما از خواب بیدار شویم چگونه و با چه وسیلهای میخواهید سکولاریزم را بر قرار کنید بدون آنکه دموکراسی باشد و امکان فعالیت آزاد احزاب و انتخابات آزاد؟
تمام مکتبهای سیاسی اهدافی هستند که توسط طیفهای مربوطه برای تشکیل دولتی در جهت آن مکتبها دنبال میشوند آنهم برای مدت زمانی معین، آنگاه شما میفرمایید آنها ابزار هستند آنهم برای عنصری پایدار مانند دموکراسی؟
دموکراسی خود نیز در وهله اول باید هدف باشد و نمیتواند ابتدا به سکون و قبل از استقرار آن، به عنوان وسیله استفاده شود بلکه باید هدفی باشد که برای رسیدن به آن تلاش نمود، این هدف هرگز با نظر یک طیف خاص سیاسی تامین نخواهد شد بلکه همه طیفها باید در آن فعال شوند، بعد از استقرار دموکراسی ،هدف تبدیل به وسیله ای برای بر قراری عدالت در جامعه و فعالیت همه آحاد مردم میشود. توجه فرمایید که دموکراسی هدف است اما میتواند نقش وسیله را بعد از استقررش در جامعه بر عهده گیرد اما مکتبهای سیاسی نظیر سکولاریزم اهدافی هستند که هرگز نمیتوانند وسیلهای برای استقرار دموکراسی باشند. آنچه که به مکتبهای سیاسی مجال رشد میدهد دموکراسی است و مکتبهای سیاسی هستند که باید خود را با اصول دموکراسی منطبق نمایند نه اینکه دموکراسی خود را با آنها هماهنگ سازد.
شما به جای دمکرات شدن سکولار فدرال شدهاید، شبیه آنچه که در اول انقلاب به جای دمکرات شدن، مذهبی و مرید یک تفکر مذهبی شدید.
تکرار یک اشتباه مهلک در عرض کمتر از ۳۳ سال کمی جای تفکر دارد
------------------------
بدآموزیهای اهل قلم
اسماعيل نوری علا
مشکل اما در آنجا و از آنجا آغاز میشود که فردی صاحب استعداد نوشتن همين استعداد و توانائی را برای اظهار نظر کردن در مورد مسائل مختلف تخصصی کافی بداند و با تکيه بر منطقی کم عمق اما ظاهراً منسجم به نوشتن در مورد آن مسائل بپردازد. بسياری از کسانی که در رسانهها و بخصوص اينترنت قلم میزنند از اين گروه میآيند و فقدان دانش کافی در زمينههای تخصصی نتيجهء کار آنها را به «بدآموزی» تبديل میکند و آنها حکم مهندس راه و ساختمانی را پيدا میکنند که فقط با تکيه بر استعداد نگارش و منطقی خودساز دست به نگارش مطالب پزشکی زده و به خوانندگان خود در مورد داروهائی که برای بيماری شان لازم است توصيههائی را ارائه می کنند که ممکن است موجب مرگ بيمار شوند.
قصد دارم مقالهء امروزم را با مصالحی تکراری، اما همچون يک هشدار لازم، بنويسم؛ به اين نيت که شايد نسبت به بدآموزیهای برخی از اهل قلم پيرامون يکی از مباحث مهم سياسی که هم اکنون کل مبارزه با رژيم مذهبی ـ ايدئولوژيک مستقر بر کشورمان بر حول آن شکل گرفته است هشداری داده باشم. و در اين زمينه، مبنای کارم را بر اين فرض می گذارم که اينگونه «بدآموزی» ها ناشی از «سوء نيت» نيستند و بيشتر از کم کاری مطالعاتی و تکيه دادن بر منطقی درهمريخته و ژوليده و ناسنجيده بر می آيند. والا، بنا بر آن ضرب المثل مشهور، شخص خفته را می توان بيدار کرد اما بيدار کردن کسی که خود را بخواب زده ناممکن است!
اما، قبل از ورود به بحث، بی فايده نمی بينم که به اين نکتهء قطعاً بديهی ديگر نيز گريزی بزنم که داشتن «توانائی نوشتن» خودبخود نمی تواند مجوزی برای اظهار نظر کردن در مورد هر امر واقع شونده در ميان زمين و آسمان هم باشد. در مدرسه، همواره شاگردانی پيدا می شوند که در درس «انشاء» نمرات خوب می گيرند و قادرند در مورد اينکه «علم بهتر است يا ثروت» و يا «يک روز بهاری را شرح دهيد» مطالبی مطول و گاه شيرين و دلنشين بنويسند. اين گروه بعداً توانائی خود را با خود به عرصهء زندگی اجتماعی می آورند و اگر در رشتهء خاصی تحصيل کرده باشند می توانند آن توانائی را در خدمت بيان مطالب مربوط به آن رشته نهاده و در امر پيدايش و غنای «ادبيات آن رشته» دهش هائی بزرگ داشته باشند.
سخت ترين مطالب علمی را آن دسته از صاحب نظران هر رشته برشتهء تحرير در می آورند که از استعداد نوشتن و پروراندن موضوع نيز برخوردار باشند؛ جرا که در هر علمی همهء متخصصان آن علم قادر نيستند در مورد کار و تخصص خود مقاله و کتاب قابل استفاده بنويسند.
مشکل اما در آنجا و از آنجا آغاز می شود که فردی صاحب استعداد ِ نوشتن همين استعداد و توانائی را برای اظهار نظر کردن در مورد مسائل مختلف تخصصی کافی بداند و، با تکيه بر منطقی کم عمق اما ظاهراً منسجم، به نوشتن در مورد آن مسائل بپردازد. بسياری از کسانی که در رسانه ها و بخصوص اينترنت قلم می زنند از اين گروه می آيند و فقدان دانش کافی در زمينه های تخصصی، نتيجهء کار آنها را به «بدآموزی» تبديل می کند و آنها حکم مهندس راه و ساختمانی را پيدا می کنند که،فقط با تکيه بر استعداد نگارش و منطقی خودساز، دست به نگارش مطالب پزشکی زده و به خوانندگان خود در مورد داروهائی که برای بيماری شان لازم است توصيه هائی را ارائه می کنند که ممکن است موجب مرگ بيمار شوند.
البته در همهء جوامع دخالت يک فرد بی اطلاع در امور پزشکی جرم محسوب شده و دارای عواقب شديدی است. اما اين امر در مورد مسائل اجتماعی و سياسی صادق نيست و هيچ راه و روش تثبيت شده ای برای رسيدگی به دخالت «غیر متخصصین خوش قلم» در اموری که از آنها چندان سررشته ای ندارند موجود نيست و همين امر موجب می شود که دخالت آنان ـ چه در زمينهء نظريه پردازی و چه در حوزهء تبيين و تفسير مطالب سياسی ـ در برهه هائی از تاريخ يک ملت به خطرناک شدن بدآموزی هاشان منجر شود.
در عين حال اگر بخواهيم «خوانندگان» را بر مسند داوران نهائی بنشانيم نيز راه خطا رفته ايم. خواننده لازم نيست در رشتهء خاصی تخصص داشته باشد بلکه ـ جدا ار اهل فن که البته می توانند قضاوت کنند ـ او اغلب آدم کنجکاو و علاقمندی است که برای «آموختن و آگاه شدن» مطالب منتشره را می خواند و می تواند یکی از نظرات و راه کارها را انتخاب کند و به همين دليل هنگامی که در معرض «بدآموزی» واقع می شود ممکن است به راه خطا رهنمون شده و بعنوان يک «شهروند»، که دارای کارکردی اجتماعی ـ سياسی نيز هست (بخصوص در جوامع دموکراتيکی که شهروندان دارای حق رأی اند و اين حق می تواند در سرگذشت جامعه تأثير قاطع داشته باشد) موجب تصميم گيری های مهلکی شود.
مثلاً، در مورد انقلاب ۵۷ و «نقش مخرب روشنفکران» در به قدرت رسيدن اسلاميست های فاشيست در کشورمان مطالب زیادی نوشته شده است که همگی درست حاکی از چنين وضعيتی هستند. یعنی، اگرچه واژه / مفهوم «روشنفکری» دارای تعريف و حد و مرز دقيقی نيست اما بنظر می رسد که، در استعمال عام و روزمره، مردم آن را به همهء کسانی که در مدرسه انشاء شان خوب بوده و سپس در قلمروی زندگی اجتماعی به قلمزنی غير تخصصی مشغول شده اند و، لذا، در اين معنا، به همهء کسانی که در رسانه ها سرگرم نوشتن و سخن راندن در مورد مسائل اجتماعی و سياسی هستند نيز اطلاق می کنند.(۱) اينگونه است که کمبود دانش کافی و آينده نگری مبتنی بر علم جامعه می تواند يک جنبش آزاديخواه را به توليد بدترين ديکتاتوری ها وادارد؛ درست همانی که با انقلاب ۵۷ رخ داد.
***
سه دهه حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک در ايران آزمون تلخ اما مفيدی بوده است تا يک ملت ِ انقلاب کرده و به راه غلط افتاده بتواند بصورت عينی و تجربی به آرزوی داشتن «دموکراسی» برسد و با پوست و گوشت و استخوان خود دريابد که حفظ کثرت مداری اجتماعی (پلوراليسم) و آزادی های همه جانبه و بی حد و حصر اجتماعی ـ سياسی، و نيز حاکميت ملی (يا ملت) و عدالت اجتماعی و تساوی حقوقی، همه از مواهب و نتايج برقراری دموکراسی محسوب می شوند. بر اين اساس است که اکنون «گذار به دموکراسی» نام اصلی جنبش مردم ايران است؛ به هر رنگ که درآمده باشد يا درآيد.
اما، درست عطف به معنای «گذار» در عبارت فوق، می توان ديد که چرا از نظر علوم سياسی «دموکراسی» صرفاً يک «هدف» و «غايت» است و نمی توان «لوازم برقراری ِ» آن را جزو «نتايج برقراریِ» آن دانست. مطلب را با مثالی روشن کنم: شما وارد اطاقی تاريک می شويد . بلافاصله می فهميد که برای ديدن اشياء درون اطاق و يا پی بردن به اندازه ها و امکانات آن محتاج روشنائی هستيد. پس دست به ديوار می کشيد، کليد برق را پيدا می کنيد، آن را بالا (و گاه پائين!) می زنيد، چراغ روشن می شود، اطاق را می بينيد، احياناً پنکهء سقفی هم روشن می شود، يا راديو هم بکار می افتد. اينها همه «نتايج» روشن کردن چراغ است. يافتن «چراغ»، در اينجا همان «هدف» و «غايت» شما بوده است و قابليت مشاهده و بکار افتادن دستگاه های مختلف نتايج وصول شما به هدف تان محسوب می شود.
اما اين همهء داستان نيست و ماجرا از يافتن کليد چراغ برق آغاز نمی شود و برای حادث شدن آنچه شما در جستجوی آن هستيد وجود و تثبيت «لوازم» و «مقدمات» مختلقی نيز مورد نياز هست. مثلاً، اطاق بايد دارای لامپ و کليد باشد، اين دو بايد به شبکهء برق رسانی متصل باشند، و کارخانهء توليد برق هم بکار مشغول بوده و به اصطلاح «برق اش نرفته باشد».
فقدان هر يک ار اين «لوازم» و «مقدمات» جستجوی شما برای يافتن کليد برق، و بالا (و گاه پائين!) زدن آن برای روشن کردن چراغ، را بی فايده و ناممکن می سازد. کليد را پيدا می کنيد و بالا (و گاه پائين!) می زنيد اما روشنائی جاری نمی شود و تاريکی به تسلط خود ادامه می دهد.
گفتم که «کثرت مداری اجتماعی (پلوراليسم) و آزادی های همه جانبه و بی حد و حصر اجتماعی ـ سياسی، و حاکميت ملی (يا ملت) و عدالت اجتماعی و تساوی حقوقی، همه از مواهب و نتايج برقراری دموکراسی محسوب می شوند». اما، بنا بر منطق کليد و چراغ، بايد پرسيد «لوازم» و «مقدمات» رسيدن به روشنائی (در اينجا دموکراسی) چيست؟ برق را کدام کارخانه توليد می کند؟ کدام شبکهء انتقال انرژی برق را بخانه می رساند؟ و چه کس چراغ و کليدش را نصب و به شبکه متصل می سازد؟ تا ما وارد اطاق شويم، کليد را بزنيم و روشنائی را جاری کنيم.
در اينجا نيز می گوئيم که در «گذار به دموکراسی» ما خواستار «حکومتی ملی (از آن ِ آحاد ملت)» هستيم؟ بسيار خوب؛ پس لازم است وسيله ای پيدا کنيم که نگذارد فقط يک قشر از جامعه به بازوی قدرت سياسی دست يابد و از طريق کاربرد آن بتواند عقايد و ارزش های خود را بر «بقيهء مردم» تحميل کند.
توجه کنيم که «مجموعهء عقايد و ارزش های يک قشر» در علوم سياسی «ايدئولوژی» خوانده می شود که کارش متفاوت ساختن آن قشر با ديگر اقشار جامعه است و اگر قشر مورد بحث بتواند به قدرت برسد قادر می شود که ايدئولوژی خود را بر ديگران تحميل کرده و بين پيروان خود و بقيهء اقشار توليد «تبعيض» برقرار سازد. و در آن صورت حکومتی که بين اقشار ملت تبعيض بگذارد ديگر يک «حکومت ملی» نيست.
پس برای رسيدن به جامعه ای بی تبعيض و دموکرات و حکومتی ملی بايد در جستجوی «وسيله» ای باشيم که نگذارد ايدئولوژی ها (که «مذهب» ها هم بخشی از آنها هستند) به داخل حکومت راه يافته و زمام آن را در اختيار نمايندگان و سردمداران ايدئولوژی ها بگذارند. اين معنای «جدائی مذهب و ايدئولوژی از حکومت است» و همانی است که، در سطح مذهب، «سکولاريسم» [و البته «لائيسيته»(۲)] خوانده می شود و من آن را، در سطحی عام، «سکولاريسم نو» می خوانم که می کوشد تا، علاوه بر مذهب، ايدئولوژی های نوع ديگر را هم به داخل حکومت راه ندهد.
بدين ترتيب، اگرچه «حفط تکثر» از «نتايج» برقراری دموکراسی است و پرداختن به برقراری دموکراسی بر حفظ تکثر اولويت دارد اما، «سکولاريسم» از «لوازم» و «مقدمات» استقرار دموکراسی است(۳) و نمی تواند بر آن پيشی بگيرد. سکولاريسم نخستين قدم برای رسيدن به دموکراسی است و نمی توان، از طريق بکار بردن زبان و احتجاجی غیر علمی، حکم کرد که «وقتی به دموکراسی برسيم خودبخود به سکولاريسم هم رسيده ايم و، در نتيجه، نبايد بجای پرداختن به دموکراسی فکر مردم را متوجه سکولاريسم کنيم!»
يا می توان به مقولهء «نامتمرکز کردن قدرت سياسی» و برقراری «اصل عدم تمرکز»، که وسيله ای برای جلوگيری از پيدايش و استقرار استبداد از يکسو، و برقرار ساختن دموکراسی از سوی ديگر است و در زبان علوم سياسی از آن تحت عنوان «فدراليسم» ياد می شود، اشاره کرد و توضيح داد که چرا چنين مقوله ای نمی تواند از «نتايج رسيدن به دموکراسی» باشد و بايد آن را از «لوازم و مقدمات استقرار دموکراسی» دانست. بنا بر اين، فدراليسم نيز قدم ديگری به سوی دموکراسی محسوب می شود و، در نتيجه، نمی توان حکم کرد که «وقتی به دموکراسی برسيم خودبخود به فدراليسم هم رسيده ايم!»(۴)
***
البته بايد توجه داشت که اين تقدم و تأخر اموری «تجريدی» هستند و تکيه کردن بر تقدم سکولاريسم يا فدراليسم بر دموکراسی بيشتر جنبهء ارشادی و گفتمان سازی سياسی دارد؛ به اين معنی که شما برای پراکندن و ريشه دار کردن «گفتمان دموکراسی» نمی توانيد کاری کنيد جز پراکندن انديشهء سکولاريسم و فدراليسم و جا انداختن آنها بعنوان پادزهرهای روند برقراری استبداد و زير بنای ساختار دموکراسی. هنگامی که چنين گفتمانی در جامعه ای جا افتاد و ريشه گرفت، و سکولاريسم و فدراليسم بعنوان «گفتمان سياسی غالب» مطرح شدند، آنگاه می توان اميدوار بود که مجلس مؤسسانی که قانون اساسی کشور را برای برقراری دموکراسی می نويسد نخواهد توانست حکومتی مذهبی يا ايدئولوژيک را بعنوان نهادی برآمده از يک قانون اساسی دموکراتيک بر مردم تحميل کند؛ و در قانونی که از چنين مجلسی بيرون می آيد ديگر هيچ مذهب يا مکتب (ايدئولوژی ِ) خاصی بعنوان مذهب و مکتب رسمی وجود نخواهد داشت و اختيار تعيين سرگذشت مناطق مختلف کشور ، جز وظايفی همچون سياست خارجی، ارتش ملی، برنامه های عمرانی و اقتصادی کلان و سراسری، پول، مقياسات، زبان مشترک اداری، و توزيع ثروت ملی، بر عهدهء دولت مرکزی گذاشته نخواهد شد.
***
يکی ديگر از اشتباهات رايج در اين زمينه آن است که رابطهء علت و معلولی بين سکولاريسم و دموکراسی را نه امری لازم و ترديدناپذير که روندی تاريخی در تحولات سياسی چند قرن اخير اروپا ببينيم و چنين اظهار نظر کنيم که اگرچه در تاريخ اروپا سکولاريسم (جدا کردن حکومت از مذهب) قبل ار استقرار دموکراسی متحقق شد اما اين پس و پيشی صرفاً امری تاريخی است.
من اما فکر می کنم که اگرچه خواستاران جدائی حکومت از مذهب (و بالعکس) در زمان خود هنوز توجهی به دموکراسی نداشته و خواست خود را زير بنا و شرط لازم استقرار دموکراسی تلقی نمی کردند اما دموکراسی غربی تنها می توانست از بستر آن «اقدام اوليه» زاده شود و در نتيجه اين رابطهء علت و معلولی صرفاً امری تصادفی يا تاريخی نيست.
در عين حال، فراموش نکنيم که وضعيت کنونی کشور ما با وضعيت دوران پايانی قرون وسطای اروپا تفاوت چندانی ندارد و ما ـ حتی اگر فراموشکارانه دموکراسی را هدف نگرفته باشيم ـ همچنان ناچاريم برای منحل کردن حکومت مذهبی کنونی به سکولاريسم بياويزيم؛ با اين تفاوت که اروپائيان پايان عصر تاريکی چندان به رابطهء سکولاريسم با دموکراسی اشراف نداشتند و ما ـ بخاطر فرمول بندی های علوم اجتماعی ـ می دانيم که چرا بايد سکولاريسم را بعنوان ابزار اصلی رسيدن به دموکراسی بر بگزينيم.
***
باری، می توان سخن امروزم را در همين جا خاتمه يافته تلقی کرد اما، هراس از اينکه نپرداختن به يک نکتهء کناری و حاشيه ای در مورد سکولاريسم ممکن است خود موجب بدآموزی خطرناک ديگری شود، مرا وامی دارد تا با طرح اين نکته مطلبم را به پايان برسانم.
گفته می شود که سکولاريسم می تواند خود همچون يک مذهب و يا ايدئولوژی عمل کند و تجربهء قرن بيستم هم نشان داده است که بدترين و خونريزترين استبدادها از دل حکومت های سکولار برخاسته است. در اين مورد از حکومت های هيتلر و استالين و صدام حسين گرفته تا آتاتورک و حتی رضاشاه را همچون نمونه های بارز حکومت های سکولار نام می برند. البته که در اين «تعريض» واقعيتی اساسی نهفته است و همين واقعيت موجب شده تا تصور سياسی آدمی در پايان قرن بيستم با تصوری که او در آغاز آن قرن داشته بکلی متفاوت شود.
تجربهء حاصل از قرن بيستم به اين نتيجه گيری انجاميده است که سکولاريسم بايد خود به قيدی بازدارنده مقيد شود تا از بازتوليد استبداد جلوگيری کند. مطالعهء آسيب شناسانهء تحولات سياسی قرن بيستم به ما نشان می دهد که هيتلر، استالين، صدام، و در مدارجی خفيف تر، آتاتورک و رضاشاه کار واقعی و عملی خود بر بنياد تصور امروزی ما از آنچه «اعلاميهء جهانی حقوق بشر» خوانده می شود (و در زمان بقدرت رسيدن آنان هنوز مدون نشده بود و در دوران پس از استقرار حکومت آنان نوشته شد) نمی گذاشتند و، لذا، بزودی به درهء عميق استبداد و سرکوب فرو می افتادند. يعنی، اگر نيک بنگريم می بينيم که آنها سکولاريسم را در گوهر ضد ايدئولوژيک و ضد تبعيض آن درک نمی کردند و صرفاً به قطع يد از روحانيت در امور سياسی اکتفا کرده و، بدون دخالت مذهب، استبداد تبعيض آفرين خود را جاری می ساختند چرا که، با حذف عنصر مذهب، هر يک ايدئولوژی خاص خود (نازيسم، استالينيسم، بعثيسم، پان تورکيسم) را جانشين آن می ساختند.
بدين دليل، هنگامی که از «سکولاريسم نو» سخن می گوئيم سخن ما بدان معنا هم هست که بر بنياد تجربهء حکومت های ظاهراً سکولاری که «ايدئولوژی های اين جهانی ِ» خود را جانشين «مذاهب آن جهانی» کرده اند، بايد بدان بکوشيم که حکومت سکولار آينده را، از طريق مقيد و ملتزم کردن آن به مفاد اعلاميهء جهانی حقوق بشر، از تبديل شدن به يک ايدئولوژی جديد باز داريم؛ و، به همين دليل، آنجا که پای حکومت و سياست در ميان باشد بايد از «سکولار دموکراسی» (يعنی حکومت سکولار مبتنی بر اعلاميهء حقوق بشر) سخن گفته و همواره از صفت «سکولار ـ دموکرات» استفاده کنيم.
نکتهء ديگر هم اينکه نبايد، بخاطر بی اطلاعی، فکر کنيم که برای سکولاريسم تعبيرهای مختلفی مثل «جدائی دين از سياست» يا «جدائی مذهب از دولت» و غيره وجود دارد.(۵) اين اغتشاش تنها در ترجمهء متون فرنگی به زبان فارسی رخ داده است؛ و الا، تعريف سکولاريسم در زبان فرنگی يک مفهوم بيش نيست که «جدائی حکومت (و نه دولت) از کليسا (يا مسجد، يا مذهب (و نه دين)) نام دارد و من آن را در تعبير «جدائی حکومت از مذهب» خلاصه و منحصر می کنم و چون در اين مورد مقالات زيادی نوشته ام خوانندهء ارجمند و کنجکاوم را به مطالعهء يکی از آنها دعوت می کنم.
***
باری، هدفم از نوشتن اين مقاله آن بوده است که نويسندگان شريفی را که بکار نوشتن در مورد مفاهيم سياسی و جامعه شناختی می پردازند به مسئووليت خطيرشان در اين برهه از زمان، که تحولات سياسی کشورمان شتاب گرفته و حکومت اسلامی را به لبهء سقوط کشانده اند، متوجه کرده و از آنها مشفقانه بخواهم که اينگونه بی پروا به صدور احکامی که به ايجاد نوعی اختلال در جريان شکل گيری گفتمان نوپای سکولار ـ دموکراسی در سپهر سياسی داخل و خارج ايران منجر می شوند نپردازند.
___________________________________
۱. اين سخن به معنای تقليل کار ژورناليستی ـ که حرفه ای تخصصی و کاملا جدی بشمار می رود، نيست. اما بايد متوجه بود که در کشورهایی که حساب و کتابی بر کارهاشان حکم فرما است هر ژورناليستی بيشتر به سراغ بخش هایی می رود که در مورد آنها سال ها درس خوانده یا کار کرده است و، در عين حال، اگر آن چه که می نویسد ربطی به تخصصی دیگر داشته باشد، حتماً آن را مستند کرده و تنها به ارائه نظر خود و یا نسخه پیچیدن برای مخاطبان ش نمی پردازد.
۲. بحث در اشتراکات و تفاوت های بين سکولاريسم و لائيسيته را به فرصتی ديگر وا می گذارم.
۳. نگاه کنيد به مقالهء «حکايت مسافری که اتوبوس را مقصد بپندارد» در اين پيوند:
۴. مثلاً، نگاه کنيد به مقالهء «دموکراسی، مقدم بر سکولاریزم و فدرالیزم است» از آقای امين موحدی در اين پيوند در سايت «خودنويس»:
يکی از جالب ترين بخش های اين مقاله آنجاست که نويسنده مثالی می آورد بی آنکه دريابد اين مثال خلاف نظر او را بيان می کند. او می نويسد: « جدال این عده برای قالب کردن سکولاریزم و یا فدرالیزم به عنوان «خود دموکراسی» و یا راهی برای رسیدن به دموکراسی و تلاش برای جذب سیاهی لشکر در این رستا، شبیه آن است که: قطارهایی به صف ایستاده و بر سر سوار کردن مسافر و حرکت سریعتر از دیگران در حال رقابت با همدیگر باشند، بدون آنکه اصلا راه آهنی وجود داشته باشد. صاحبان این قطارها، نگاهی به پیش پای خود نمی کنند و آنگاه در افقهای دور، مقصد را میبینند و تصور میکنند هر کس مسافر بیشتری داشته باشد و زود تر حرکت کند، به مقصد خواهد رسید حتی اگر راهی برای حرکت وجود نداشته باشد».
بطوری که مشاهده می شود، در اينجا دموکراسی ريل است و سکولاريسم قطار، حال آنکه در تعبير ما دموکراسی «مقصد» است و سکولاريسم هم ريل و هم قطار!
نيز در اين مورد نگاه کنيد به مقالهء آقای عبدالستار دوشوکی به نام «سکولاریسم نو: نواختن شیپور از سر گشاد آن!» ـ که مورد اشاره و موافقت آقای موحدی هم هست ـ در اين پيوند:
۵. آقای دوشوکی در مقالهء فوق می نويسند: «متاسفانه تعریف دقیق، واحد و جامعی از واژه "سکولاریسم" که مورد قبول همگان باشد، وجود ندارد. جدایی دین از سیاست، جدایی دین از دولت(قوه اجرایی)، جدایی دین از حکومت (هر سه قوه مقننه، مجریه و قضائی)، جدایی نهاد مذهب (مسجد یا کلیسا) از نهاد دولت و یا حکومت و غیره، از جمله مجموعه تعاریف نسبتا ً بیشمار و رایجی هستند که هر کسی از "ظن" خویش به آنها رجوع می کند. عدم وجود تعریف جهانشمول از واژه و مفهوم ذاتی سکولاریسم باعث تشتت در گفتار و پراکندگی در پندار شده است؛ زیرا جنگ از الفاظ خیزد، و ز معانی آشتی!»
۰۸ مهر ۱۳۹۰ اسماعيل نوری علا
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود
۱. آقای خسرو گرامی، جناب نوری علاء در این مقاله اش به یک ملت ۷۵ میلیونی از روزنامه نگار امین موحدی و عبدالستار دوشوکی پزشک گرفته تا عامه مردم مثل من، توهین کرده است که ما هیچکدام ؛تخصص؛ او را نداریم که درباره امور سیاسی ایران و سکولاریسم نو و سکولار فدرالیسم و سکولار دمکراسی ای او حتی از او سئوال کنیم چه برسد به آنکه این مقوله ها را انتقاد و بررسی کنیم. اگر این توهین به ملت ایران نیست، پس چیست؟ این چه ادعایی از جانب نوری علاء است که فقط خودش این مطالب را می فهمد و بس و این چه توقعی است که ما در مقابل توهین های او به ما سکوت کنیم!
۲. من هر چه در ویکی پدیا بدنبال سکولار دمکراسی بعنوان یک نظام گشتم هیچی پیدا نکردم. همه گونه نظام در آنجا یافتم بجز سکولار دمکراسی. چرا سکولار دمکراسی در ویکی پدیا نیست؟؟!! من از حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و امین موحدی و نوری علاء تقاضا می کنم که مرا راهنمایی کنند که من در کجا می توانم تعریفی علمی از سکولار دمکراسی در ویکی پدیا و یا دانشنامه دیگری پیدا کنم؟ و کدامین کشورها در جهان خود را سکولار دمکرات نامیده اند؟
۳. بنظر من، نام یک حزب می تواند سکولار دمکرات یا سکولار فدرال باشد ولی نوع نظام نه. اگر در
این مورد اشتباه می کنم هم امیدوارم راهنمایی ام کنید. آنچه نوری علاء می گوید می تواند برنامه حزبی باشد ولی نه برنامه کشوری چون مخالف سکولاریسم نو او و فدرالیسم نژاد زبانی او هم که کم نیستند. بنابراین او می تواند نماینده فقط این طیف باشد و نمی تواند این برنامه خود را به دیگران تحمیل کند چون برخلاف اصول تکثرگرایی است که او درباره اش می گوید ولی در عمل در آن وا می ماند.
راهنمایی حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و امین موحدی و و و را در همه موارد بالا خواستارم. با سپاس فراوان
ارادتمند حق
پاینده ایران و ملت ایران
October 06, 2011 04:40:42 PM
---------------------------
خسرو
با سلا م
اینکه هر کسی می تواند در خصوص مسایل پیرامون خود اظهار نطر کند یک اصل است که بایستی اقای نوری علا آن را محترم شمارد اما لحن جوابیه شما نیز بایستی فارغ از استناد و تهمت باشد ما ایرانیها هر وقت مورد انتقاد واقع می شویم برمی آشفتیم و لحن پاسخگویی تندی را برم می گزینیم مثل اینست که به ما بگویند متعصب و ما برای بری از تهمت دهان گوینده را خرد کنیم این که عین تعصب است فراموش نکنید آقای نوری علا چرا به خارج رفتند اگر می ماند اولین اعدامی عقیدتی ایران بود در هر حال لحن شما اثبات کننده اینست که چرا روشن فکران ما نیز نتوانستند با هم اردویی مشترک داشته باشند
October 06, 2011 10:47:49 AM
---------------------------
حق
با درود خدمت هم میهنان وطنپرستم
با درود بر شما امین موحدی، هموطن گرامی من
دوست عزیز، اصل مطلب را من منشور جهانی حقوق بشر می دانم که آپوزیسیون را دو شقه کرده است. یکی اردوی رنگارنگ نوری علاء هاست که خوب می دانند که این منشور را سد راه خود در رسیدن به اهداف سیاسی خود در کوتاه و بلند مدت می دانند و مرتب دبه درمی آورند که این منشور و اجرای آن در ایران برای رفع کل تبعیضات موجود کافی نیست و یا می گویند می توان از دل این منشور فدرالیسم را درآورد! و یا این منشور مثل قرآن آسمانی! است و بیش از یک تعبیر و تفسیر دارد! به آخرین نظر آقای سیروس ملکوتی در ستون نظرات حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) بیاندازید. رژیم کهریزکی در ایران را هم می توان در این اردو قرار داد با این امتیاز که با صداقت کامل در این مورد می گویند که منشور جهانی اسلامی خود را دارند و بر این اساس منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل را قبول ندارند. بخاطر همین صداقت رژیم کهریزکی، تکلیف ما با آنها در مورد منشور جهانی حقوق بشر کاملا معلوم است. در همین اردو ما نوری علاء ها را داریم که به علت قبحی که در رد منشور جهانی حقوق بشر سازمان ملل وجود دارد، از راههای دیگری به ستیز با این منشور وارد میدان شده اند و غیرمستقیم این منشور را برای رفع کل تبعیضات در ایران برای همیشه ناکافی، غیرقابل اجرا در کشوری ؛کثیرالمله؛ در ایران و منشوری مبهم با تعابیر و تفاسیر متفاوت می دانند و وانمود می کنند که این منشور مثل قرآن که نافش به الله و آسمان وصل است به تعداد معتقدانش می تواند تعبیر و تفسیر داشته باشد. در اینجا به آخرین نظر آقای سیروس ملکوتی در پایین این نظرم در همین ستون نگاهی بیاندازید. سپس خود قضاوت کنید که این منشور زمینی که منشا آن نه الله بلکه بشرست و زیر نظر حقوقدانان دانشمند و زبره می باشد چگونه می تواند همانند خرافه انگاشته شود! اگر این منشور مبهم و دارای تعابیر و تفاسیر متفاوت بود و تمامیت ارضی کشورها را به مخاطره می انداخت آیا حتی یک کشور در جهان امضاء اش را در پای آن می گذاشت! ولی می بینیم که بجز چند کشور در جهان، بقیه همه این منشور را پذبرفته اند و پذیرفته اند که اجرای کامل آن در هر کشوری صرفنظر از همه تفاتهای موجود بین مردم آن کشور تنها راه موجود برای رفع کلیه تبعیضات موجود بین مردم در هر کشوری است. حال باید دید که چه کسی و گروه و حزبی این منشور را سد راه خود در رسیدن به اهداف سیاسی خود می داند و بخاطر قبحی که در رد این منشور وجود دارد مثل رژیم کهریزکی وقیحانه آنرا رد نمی کند ولی مرتب بهانه های بی اساس در مورد آن می تراشد و برای مردمفریبی و ترس از افشا شدن اهداف سیاسی اصلی خود این منشور را فقط یدک می کشد. این اردو بخوبی می داند که با اجرای کامل این منشور در ایران، ملت ایران به همان امنیت و آزادی و رفاهی می رسند که جهان غرب با اجرای آن در کشورهایشان به این موهبات دست یافته اند. این اردو خوب می داند که اهداف سیاسی آنها برقراری ؛جمهوری ملل متحده سکولار فدرال ایران؛ است که زمینه را برای استقلال هر یک از ؛۶ ملت؛ تاکنون کشف شده در ایران بوسیله اینها را فراهم کند چون طبق منشور جهانی حقوق بشر هر ملتی که به رسمیت شناخته شود حق اعلام استقلال خود را دارد. در این اردو مدتهاست که می گویند چنین اتحاد ؛ملل؛ ی در ایران داوطلبانه خواهد بود و حق جدایی/استقلال مثل طلاق برایشان محفوظ خواهد بود. هدف اصلی این اردو بهیچ عنوان رفع تبعیضات موجود در ایران نیست وگرنه اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر را برای ایران کافی می دانستند. هدف اصلی اینها تجزیه ایران در دو گام است. گام اول ایجاد ؛جمهوری ملل متحده سکولار فدرال ایران؛ است و گام بعدی ایجاد بهانه برای استقلال این و آن ؛ملت؛ است. سودان در سال ۲۰۰۵ یا ۲۰۰۶ برای رفع تبعیضات با فشار غرب تن به فدرالیسم داد و در سال ۲۰۱۱ به دو سودان شمالی و جنوبی تقسیم شد. مصطفی هجری دبیرکل حزب دمکرات! کردستان، قند در دلش آب شد و آنرا نویدی برای کردستانی های ما دانست! سودانیزه شدن ایران آرزو و هدف نوری علاء هاست. غرب هم از آنها حمایت می کند چون غارت منابع ایران تکه پاره شده آحتی سانتر از غارت و چپاولی است که در این ۳۳ سال اخیر از ایران کرده است. سودان و عراق اگر نفت نداشتند، غرب برای حفظ منافعش آنها را دو سه تکه نمی کرد. زمانی جمهوری اسلامی را در منطقه ما گستراندند و حال فدرالیسم نژاد زبانی را هم به آن اضافه کرده اند. منافع غرب در ایران از یکسو و منافع ملی و منابع ایران حکم می کند که آنها با استفاده از بومیان ما از اجرای کامل منشور جهانی حقوق بشر در ایران جلوگیری کنند و ما ملت ایران در دفاع از موجودیت خود و رسیدن به کلیه حقوق شهروندی مان برای اجرای کامل این منشور در ایران مبارزه کنیم. این اردویی است که من در آن قرار دارم و تا نفس دارم با آن اردوی دیگر که این منشور را یا قبول ندارد و یا آنرا فقط یدک می کشد مبارزه خواهم کرد. منافع ملی ایران و حفظ منابع ملی ایران فقط با اجرای کامل این منشور در ایران تامین می شود. انتظار دارم که هموطنانم رک و راست بمن بگویند که این رابطه ای که من بین این منشور و حفظ منافع و منابع ملی ایران می بینم درست است یا اشتباه. سپاسگزار خواهم شد.
ارادتمند حق
پاینده ایران و ملت ایران
October 05, 2011 01:57:43 PM
---------------------------
امین موحدی
آقای مفخمی ممنون از شرکتتان در این بحث .اما شما چرا به گویا نیوز و ایران پرس نیوز و همچنین سایت خود آقای نوری علا خرده نمیگیرید که از چاپ پاسخ ما خودداری میکنند .همین امروز بود که مقاله خانم میرزادگی همسر آقای نوری علا اینجا چاپ شد و حتا مقاله ایشان نیز ضمیمه مقاله حقیر.حد اقل آن سایتها نیز پاسخ مرا ضمیمه میکردند .در مورد سایر فرمایشاتتان نیز شما را ارجاع میدهم به مقاله جدیدم که در همین سامانه تحت عنوان "شاگردان خمینی، رنگ عوض کردهاند اما عوض نشدهاند" چاپ شده است .با احترام :امین موحدی
October 03, 2011 11:03:36 PM
---------------------------
حق
با درود
با درود ویژه خدمت کاوه عزیزم و سپاسگزار از لطفش نسبت به اینجانب.
آقای دوشوکی یک پزشک است و در عین حال یک فعال سیاسی. آقای امین موحدی یک روزنامه نگارست و یک فعال سیاسی. آقای نوری علاء ایندو فعال سیاسی را قبول ندارند چون فاقد ؛تخصص؛ لازم برای ابراز نظر در امور سیاسی و مفاهیم مربوط به آن می دانند. ایشان بعنوان یک استاد نمره ردی را برای هر دو اینها صادر کرده اند. حال برای من این سئوال پیش آمده که ایشان چند فعال سیاسی دیگر را در این امتحان رد کرده اند. لازمست که او لیست همه فعالان سیاسی که رد و یا قبول شده اند را ارائه بفرمایند و دلیل ردی آنها را ذکر کنند.
آقای مفخمی محترم، اسماعیل نوری علاء مردی ۶۰ ، ۷۰ ساله است که روزی مرید خمینی بود و امروز خود را مرجعی می داند که مریدان باید قدرش را بدانند و فکر به نقد کشیدن او و یا مطرح کردن برخی سئوالات را از او از مغزشان بیرون کنند. اینست توشه ۶۰ ،۷۰ ساله اش. امین موحدی فکر کنم ۲۴، ۲۵ سال بیشتر ندارد و برخلاف نوری علاء که هر دو رژیم در ایران را تجربه کرده و نصف عمرش را در خارج تحصیل و کار و زندگی کرده است، از کمترین امکانات در کشور برخوردار بوده است و مدت کوتاهی است که به خارج آمده است. بنابراین، نباید انتظار داشت که امین موحدی همه جوابهای درست را در این سن و سال کم و تجربه کمتر از نوری علاء در جیبش داشته باشد. این منصفانه نیست. من حس می کنم برخلاف نوری علاء، امین موحدی واهمه ای نه از پاسخگویی دارد و نه اینکه وقتی اشتباهی کند از اعتراف آن ابائی داشته باشد. من حس می کنم که امین موحدی بدنبال گفتن و رفتن و دیکته کردن نیست بلکه بدنبال شنیدن و تبادل نظر است و ذهنیت پرسشگر او اجازه نمی دهد که او اسیر ؛مرغ من یک پا دارد؛ بشود. من در تعجبم که شما حضور او در این بحث ها را نشانه آزادگی و اخلاق سیاسی و مسئولیت پذیری و و و امین موحدی نمی بینید و او را بخاطر حداقل همین یک قلم محترم نمی دارید. آیا شما هیچ اعتراضی به نوری علاء ندارید که چرا از پاسخگویی بما سر باز می زند! امین موحدی راه درازی را تا ۶۰ و ۷۰ سالگی دارد و تا حالا را بنظر من خیلی خوب آمده. اما نوری علاء که دو نسل با موحدی فاصله دارد، نه.
پاینده ایران و ملت ایران
October 03, 2011 04:03:40 PM
---------------------------
حق
با درود
سئوال تخصصی از نوری علاء دارم. جناب نوری علاء، این سئوال که تفاوت بین سکولار دمکراسی و لیبرال دمکراسی چیست، یک سئوال تخصصی است. شما هم که خود را یک مرجع متخصص در علوم سیاسی معرفی می کنید. بنابراین، حتما شما با درک تخصصی صحیحی که از سکولار دمکراسی و لیبرال دمکراسی دارید به این نتیجه رسیده اید که سکولار دمکراسی بهتر از لیبرال دمکراسی است. حال چه اشکالی دارد که شما در مقاله ای توضیح دهید که امتیازات سکولار دمکراسی بر لیبرال دمکرات در چیست که انقدر تبلیغش را می کنید. شما در پاسخ به این سئوال تخصصی ای که من از شما کرده ام حتما چند نمونه از کشورهای سکولار دمکرات واقعا موجود در جهان را به ما معرفی کنید تا درک آن برایمان ملموس شود.
جناب نوری علاء محترم، فرض کنید شما استاد و من شاگرد شما هستم و این شاگرد سئوالی که در تخصص شماست از جنابعالی کرده است. آیا شایسته است که شما بعنوان یک استاد از پاسخ دادن به سئوالاتی که در تخصص شماست به شاگردانتان سر باز بزنید؟!
دو سال یا بیشتر است که من بعنوان یک ایرانی علاقمند به سرنوشت کشورم از شما که یک فعال سیاسی در آپوزیسیون هستید از شما سئوالاتی درباره مقالات سیاسی تان کرده ام که همه را بی جواب گذاشته اید. شما با این کارتان نشان دادید که در سیاست مخالف پاسخگویی به توده های مردم، امثال من، هستید. رفتار شما با من نشان داده است که سکولار دمکراسی ای که شما برای ایران می خواهید، پاسخگویی به توده مردم را وظیفه خود نمی داند چون مردم تخصص شما را در علوم سیاسی ندارند و بنابراین فاقد درک کافی هستند که حتی سئوالی را هم با شما در میان بگذارند چه برسد به اینکه شما خود را موظف بدانید که پاسخگوی آنها باشید. آقای نوری علاء محترم، این در تناقض کامل با دمکراسی و منشور جهانی حقوق بشرست مگر آنکه سکولار دمکراسی ای که شما خواستار و مبلغ آن هستید از نوع جمهوری دمکراتیک چین و جمهوری دمکراتیک کره شمالی باشد. بهرحال شما تاکنون در عمل نشان داده اید که در عرصه سیاسی یک کشور که یک عرصه عمومی است و مشارکت سیاسی برابر همگان را در جامعه طبق منشور جهانی حقوق بشر و اصول دمکراسی طلب می کند را برنمی تابید که اگر اینطور نبود هیچ پرسشی را بویژه از مخالفان تان را بی پاسخ نمی گذاشتید و یا وقتی با متخصص دیگری مثل شاهین نژاد که از شما پرسشهای تخصصی کرده بود بجای جواب های صریح سفسطه و مغلطه را پیشه نمی کردید. حال که شما بعنوان یک فعال سیاسی به مردم و به متخصصان پاسخگو نیستید و خودتان را در مقام یک مرجع گذاشته اید من برای گرفتن پاسخ از شما، من خود را شاگرد و شما را استاد فرض کرده ام تا شاید از این طریق پاسخهای شما را به پرسشهای بالا دریافت کنم. می خواهم ببینم که رفتار شما در رابطه استاد و شاگرد چگونه است؟ آیا شما بعنوان یک استاد باید به شاگردانتان پاسخگو باشید یا نه! با احترام
آقای مفخمی محترم، اگر می دانید که تفاوت بین سکولار دمکراسی و لیبرال دمکراسی چیست لطف کنید و پاسخ دهید. اگر نمی دانید، از آنجا که شما رابطه خوبی با نوری علاء دارید لطفا شما این پرسش را با او در میان گذاشته پاسخ دریافتی تان را به آگاهی ما برسانید. منکه تا حالا موفق به حتی رسید پرسشهایم بوسیله او نشده ام چه برسد به دریافت حتی یک پاسخ به اینهمه پرسشهایی که از او در سالهای اخیر کرده ام. امیدوارم شما طبق معمول خودتان مرا نادیده نگیرید.
پاینده ایران و ملت ایران
October 03, 2011 02:26:39 PM
---------------------------
مهدي مفخمی
سخنی با بهمن خان زاهدی
دوست عزیز به استناد نوشته خودتان دریافتم که تصمیم گرفته بودید مقاله آقای نوری علا را درسامانه حزب درج نکنید. علت نیز" حمله شخصی به افراد بود که در اخلاق سیاسی ما جائی ندارد". به مقاله آقای دوشوکی که در سامانه درج شده بود مراجعه کردم ، انباشته بود از حملات به نام به آقای نوری علا در متن مقاله و به خصوص بکار بردن جمله " نواختن شیپور از سر گشاد " به عنوان تیتر که از زمان های قدیم برای بسخره گرفتن سخنان رقیب در ادبیات سیاسی ایرانیان رایج است. مقاله قبلی آقای امین موحدی البته صرفا حاوی نظریات خودشان در رد نظریات آقای نوری علا بود و البته متین و موقر. مقاله اخیر ایشان با تمام سعی و اهتمام در بکار بردن ادبیات موقر در سه خط آخر جنبه حمله لفظی و حتی تحریف به خود گرفته است آنجا که بجای "سکولار دموکرات" عبارت "سکولار فدرال" را به کار برده اند. نوشته آقای نوری علا به غیر از " بد آموزی اهل قلم " به عنوان تیتر و چند جمله اول که حاوی اشاراتی رقیق تذکر مابانه که ممکن است بر خورنده باشد اگر طرف مخاطب اعتماد به نفس کافی در خود نبیند برای دادن جواب ( به خصوص که نام طرف های دعوا ی ایشان در متن نیامده بود )، با این جمله پایان میگیرد که:
"باری، هدفم از نوشتن اين مقاله آن بوده است که نويسندگان شريفی را که بکار نوشتن در مورد مفاهيم سياسی و جامعه شناختی می پردازند به مسئووليت خطيرشان در اين برهه از زمان، که تحولات سياسی کشورمان شتاب گرفته و حکومت اسلامی را به لبهء سقوط کشانده اند، متوجه کرده و از آنها مشفقانه بخواهم که اينگونه بی پروا به صدور احکامی که به ايجاد نوعی اختلال در جريان شکل گيری گفتمان نوپای سکولار ـ دموکراسی در سپهر سياسی داخل و خارج ايران منجر می شوند نپردازند."
در مقام مقایسه، به نظر من اگر حمله نویسسندگان سه مقاله اول به مخاطب خود در مجموع از نویسنده مقاله چهارم فوق بیشتر نباشد کمتر نیست . حال چه شده که شما سه مقاله اول را با طیب خاطر درج میکنید لیکن مقاله چهارم فوق را بلاجبار( چون اگر نمیکردید مقاله سوم که جوابی است به چهارمی بی وجه میشد) و به صورت ضمیمه ( که البته اشکال زیادی در این خصوص ندارد) درج میکنید. توجیه را خود عملا داده اید. سه تای اولی به گروه بهشتیان رانده شده (نمیدانم از کجا؟) تعلق داشت در همراهی با جریان آبی که در حزب به راه افتاده است . توصیف بد و خوب این جریان در حال حاظر اندکی ، تاکید میکنم اندکی زود است . برای ایجاد کنگره ای ملی و همبسته در میان گروه های میانه رو اپوزوسیون برون مرز وقت زیادی باقی نیست. امیدوارم به عنوان هشداری دوستانه پذیرفته آید. ارادتمند
October 03, 2011 05:50:35 AM
---------------------------
مهدي مفخمی
با درود به امین موحدی گرامی
با فرازی از نوشتار اخیرتان شروع میکنم
"هر حرکت دمکراتیک در اصل سکولار است اما هر حرکت سکولار لزوما دمکراتیک نیست. به طور مثال در شوروی سابق حرکتی که صورت گرفت و به محدودیت دین انجامید، یک حرکت سکولار بود اما هرگز نتوانست یک حرکت دموکراتیک شود. یا ترکیه زمان آتاتورک و سکولاریزاسیون ترکیه راکه ببینید متوجه ميشويد حرکتي که با کمال بیرحمی، تمام مظاهر مذهبی را مورد هجوم قرارداد، حرکتی سکولار بود اما هرگز دموکراتیک نبود."
چون شک دارم که مقاله آقای نوری علا را به تمام وبا دقت خوانده باشید جمله اول فراز بالا را زائیده منطق قوی و دانش قبلی خودتان تلقی میکنم که ناخودآگاه در این هماوردی قلمی در رد نوشته و تز آقای نوری علا - که تماما در اثبات این نظر شماست - بکار برده اید. من آن را صد در صد تائید میکنم. واضح است که هر حرکت دموکراتیک از اصل سکولاراست وبه موجب همین اصل سکولاربودنش است که حادث میشود و البته هر حرکت سکولار لزوما به دموکراسی نمی انجامد زیرا سکولاریزم تنها " شرط لازم " برای گذار به دموکراسی است و نه" شرط کافی". علت تشکیکم به اینکه مقاله ایشان را تماما و به دقت خوانده باشید اینست که آن بیچاره عزیز در نوشتارشان موارد سکولاریزم (اوائل قرن بیستمی و قدیمی آن) نوع شوروی سابق و ترکیه آتاتورک را حتی با اضافه کردن آلمان هیتلری و گوشه ای به رضاشاه را به تفصیل آورده اند و واقعا لزومی به تکرار آن در نوشتارتان نبود ، اگر چه تائید شما پایه استدلال ایشان را قوی تر میکند. من توصیه میکنم که یکبار دیگر مقاله ایشان را به دقت بخوانید . چون با عجله تیر را از چله رها کرده اید و در قاموس ما ایرانیان عزیز تعدیل در نظراتمان آنهم بدین سرعت از کارهای بینهایت مشکل است نمیدانم چه خواهید کرد. توصیه ام اینست که با ایشان به دیالوگی سازنده تر بنشینید ودوستان را از این بلاتکلیفی برهانید.
به چند جمله از آنچه که من از این بحث میفهمم اشاره میکنم و باقی را به آقای نوری علا و مقاله اخیرشان وامیگذارم چون نمیتوانم بهتر وساده تر از آنچه که ایشان نوشته اند بنویسم . شک دارم که ایشان نیزبتوانند نوشته دیگری بهتر و رساتر از آنچه که تا بحال گفته اند عرضه بدارند که اگر بتوانند استدعایم اینست که بنویسند . راه دوری نمیرود.
در فرازی دیگر از نوشتارتان خطاب به آقای نوری علا میفرمائید:
"دوست گرامی فرمودهاید فدرالیزم و سکولاریزم ابزارهايی برای رسیدن به دموکراسی میباشند! بر خلاف نظر جناب عالی باید عرض کنم که سکولاریزم و فدرالیزم و هر نوع نظام سیاسی بر اساس مکتبی سیاسی، نه ابزار که بلکه هدف هستند."
در اینکه ف....ایزم ( برای اینکه حساسیت در بعضی دوستان هموند ایجاد نکند بخوانید دولت غیر متمرکز) قسمتی از دموکراسی و در دل آن ، هدفی است که دستیابی به آن راهبری مملکتی را در را صحیح و پلورال و در نتیجه خوشحالی و سعادت زندگی مردمان آن مملکت را تامین میکند ، با شما (بر خلاف نظر جناب نوری علا) هم عقیده ام. این خوشحالی و سعادت مردمان که هدف غائی در این مکتب سیاسی(ومورد ادعای دیگر مکاتب قدیم و جدید موجود) است " به وسیله " تدوین سلسله ای از قوانین جزائی، مدنی و اساسی دموکراتیک قابل دسترسی است که همانطور که در گیومه اشاره کردم وسیله میباشند. میدانیم که در بیشتر دموکراسی ها تا آنجائی که من میشناسم مانند آمریکا و فرانسه و.....سکولاریزم (انواعش فعلا مورد بحث نیست) به صراحت بصورت قسمتی از قوانین اساسی شان آمده است. میتوان این سوال را نیز پرسید که رسیدن به "هدف " سکولاریزم ( آنگونه که نظر شماست ) برای چه منظوری است؟ آیا رسین به این "هدف " "خوشحالی و سعادت" مردمان را تامین میکند. رابطه علت و معلولی مستقیمی بین ایندو میبینید؟ به نظر من چاره ای نیست مگر اینکه " دموکراسی" را همانگونه که جناب نوری علا میفرمایند بینشان قرار دهید تا رایطه منطقی بر قرار گردد یعنی از راست به چپ :
سکولاریزم (با تمام ملحقاتش) - دموکراسی( پلورالیزم ، دولت غیر متمرکز وو..... ) - خوشبختی و سعادت ملت
درقسمتی از پاراگراف طولانی آخرتان میفرمائید " این هدف (دموکراسی) هرگز با نظر یک طیف خاص سیاسی تامین نخواهد شد بلکه همه طیفها باید در آن فعال شوند، بعد از استقرار دموکراسی ،هدف تبدیل به وسیله ای برای بر قراری عدالت در جامعه و فعالیت همه آحاد مردم میشود."
وقتی صحبت از فعال بودن همه طیف های (احزاب ) فعال میکنید النته لابد منظورتان استقرار دولت دموکرات است. بنابراین همکاری این طیف ها برای تشکیل دولت دموکرات بدون لحاظ کردن اصل سکولاریزم که به موجب آن ایدئولوژی های خود را میباید به یکسو نهند امکان نخواهد داشت . این امر بدون آوردن اصل سکولاریزم در قانون اساسی توسط مجلس موسسان که اولین مرحله قبل از تشکیل دولتی دموکرات است قابل دسسترسی نیست. این امر به تفصیل در مقاله آقای نوری مشهود است.
پاراگراف دو خطی و بعد یک خطی آخرتان برای ایجاد یک دیالوگ سالم و سازنده به نظر من اصلا مناسب نیست. به اصل بپردازید. امیدوارم جناب نوری علا هم چنین کنند. ارادتمند
October 03, 2011 03:44:32 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر حق گرامی وآقای موحدی گرامی
حق گرامی ، با شما موافقم، که اپوزیسیون خارج کشور باید پالایش شود.
تا این اپوزیسیون پالایش نشود، آش همین آشو، کاسه هم همین کاسه است.
هم میهنانی که تصمیم دارند،ملت ایران وسرزمین ایران را به چند ملیت تقسیم کنند، و دورشکه ای واسبی دست وپا کردند،و هنوز در حال جستجوی تشخیص جلویا عقب دورشکه هستند، بدانند، تشخیص دادن بستن اَسب به جلو یا عقب دُروشکه را در دنیای امروز ، خیلی ها میدانند، اما برای حرکت دادن به جلو، اولاً، باید بدانی که کدام طرف رو به جلوهست، که اسب را به همان طرف هدایت کنی، نه اینکه، به غیر از مسیر رو به جلو. دوماً ، باید سنگهای جلوی چرخ های دورشکه را کنار بزنی « پالایش اپوزیسیون خارج کشور» تا مسیر حرکت دورشکه باز باشد که اسب بتواند دورشکه را به مسیر رو به جلو حرکت دهد. سوماً ، باید مراقب باشی که در مسیر حرکت دورشکه به درهُ سقوط نکند، وبدانی در مسیری که میروی به مقصد می رسی.
حق عزیز از خواندن این بخش از نوشته جنابعالی خیلی خوشحال شدم.
« من خوشحالم که در مبارزه با این طرز تفکرهای قیم مابانه، مبارزه ای آغاز شده است که امیدوارم ادامه یابد چرا که این به روشنگری ملت ایران خواهد انجامید و نتیجه اش بسیار گرانبها خواهد بود؛ تصمیم گیری های عاقلانه تر بر حسب اطلاعات و آگاهی رسانی هایی با کیفیت های بالاتر. چنین مبارزه ای به پالایش آپوزیسیون بنفع ملت ایران خواهد انجامید و آن قشری که ادای دمکراسی و حقوق بشر و برابری و عدالت اجتماعی و و و در می آورند را از دور خارج خواهد کرد تا ملت حق انتخاب بین بهتر و بهترین را داشته باشد و امکان نهادینه شدن دمکراسی واقعی در بطن ملت ایران فراهم شود. این بهترین تضمین برای آینده ایران است؛ ایرانی که از همه چیز و همه کس بالاترست. چنین مردمی با فرهنگ بالای دمکراسی متضمن بقای دمکراسی در هر جامعه ای هستند و ما باید از حالا در ایجاد و گسترش آن کوشا باشیم وگرنه هرگز نه به امنیت و نه به ازادی و نه به رفاه خواهیم رسید .»
سپاسگزارم
با احترام
کاوه یزدانی
October 02, 2011 09:52:21 PM
---------------------------
حق
با درود خدمت هموطنانم
من باور دارم که نقد مدعیان دمکراسی و حقوق بشر یک اصل مهم در پیشبرد فرهنگ و سواد سیاسی مردم است، اگر قرارست که حاکمیت ملی از آن این مردم باشد و دوباره مردم بی گدار به آب نزنند مثل سال ۵۷. دو عامل ؛روشنفکران؛ و ملاها بزرگترین مسئولیت را در ایجاد آن فاجعه شوم داشتند چون مردم معصوم، به سطح تحصیلات این یکی و روحانی بودن آن دیگری آنچنان باوری داشتند که سرنوشت ملت را در دستان این دو قشر نادان گذاشتند و وقتی مردم فهمیدند که چه کرده اند هم خود و هم به هر دو قشر ؛روشنفکر؛ و ملا لعن و نفرین نثار کردند و لقب ؛اون خدا بیامرز؛ را به شاه فقید ایران دادند. ۳۳ سال از فاجعه ۵۷ می گذرد و هنوز ؛روشنفکران؛ و ملاها ادعا دارند که قابلیت ها و ؛تخصص؛ های لازم را فقط خود دارند و ما ملت نداریم و آنقدر صغیریم که قیمومیت مان باید در دست ایندو قشر بماند چون اینها هستند که صلاح ما را از خود ما بهتر می دانند. یکی ما را با وازه هایی مثل خس و خاشاک و بزغاله و گوساله و ویروس و فتنه تحقیر و سرکوب می کند و آن دیگری که در قدرت نیست سیاست را تخصصی می داند که باید در اختصاص و انحصار ؛الیت؛ ی که خود تعیین می کند بماند، و از توده مردم ،امثال من، انتظار دارد که مثل بچه های خوب و سربزیر هر چه گفت بگوییم چشم و این چنین تحقیر و سرکوبی را داوطلبانه بپذیریم چون ما ؛تخصص؛ این از ما بهتران را نداریم.
من خوشحالم که در مبارزه با این طرز تفکرهای قیم مابانه، مبارزه ای آغاز شده است که امیدوارم ادامه یابد چرا که این به روشنگری ملت ایران خواهد انجامید و نتیجه اش بسیار گرانبها خواهد بود؛ تصمیم گیری های عاقلانه تر بر حسب اطلاعات و آگاهی رسانی هایی با کیفیت های بالاتر. چنین مبارزه ای به پالایش آپوزیسیون بنفع ملت ایران خواهد انجامید و آن قشری که ادای دمکراسی و حقوق بشر و برابری و عدالت اجتماعی و و و در می آورند را از دور خارج خواهد کرد تا ملت حق انتخاب بین بهتر و بهترین را داشته باشد و امکان نهادینه شدن دمکراسی واقعی در بطن ملت ایران فراهم شود. این بهترین تضمین برای آینده ایران است؛ ایرانی که از همه چیز و همه کس بالاترست. چنین مردمی با فرهنگ بالای دمکراسی متضمن بقای دمکراسی در هر جامعه ای هستند و ما باید از حالا در ایجاد و گسترش آن کوشا باشیم وگرنه هرگز نه به امنیت و نه به ازادی و نه به رفاه خواهیم رسید. کیفیت بالای آپوزیسیون رژیم کهریزکی و کیفیت و کمیت پشتیبانان مردمی کارا ترین سلاح در برابر بدخواهان و نادانان پرمدعاست بویژه در آپوزیسیون. این اگر مهمترین بخش مبارزه ما در ایجاد یک آپوزیسیون قوی و به واقع دمکراتیک که علیه رژیم کهریزکی و عوامل دمکراتیک دروغین بایستد نباشد پس چیست! دلیل تداوم عمر این رژیم آپوزیسیونی ضعیف و متضاد بوده است که یک سرش لیبرال دمکراسی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشرست و سر دیگرش مسعود و مریم رجوی و سر دیگرش کومله و حزب دمکرات! کردستان و سکولاریسم نو است. بنظر من این درد را باید اول دوا کرد تا جبهه ای قوی و لیبرال دمکراتیک در مقابل رژیم کهریزکی قرار داد. بنظر من با به چالش گرفتن همه مدعیان دمکراسی و حقوق بشر برون مرزی در همه رسانه ها در وهله اول باید دست به روشنگری های لازم در رابطه با اجزاء این آپوزیسیون و تفکرهایشان زده شود تا مردم آگاهانه یکایکشان را ارزیابی کنند و بقول معروف ببینند که هر کدام چند مرده حلاج اند.
********************
من شخصا اینگونه نقدها مثل نشر هر دو مقاله نوری علاء و امین موحدی در یکجا را بسیار موثر و مهم در مبارزات مان می دانم چون با مقایسه آنها، سطح نکته سنجی و توانایی تجزیه و تحلیل خواننده را تقویت می کند. حالتی آموزشی در امر روشنگری و نقد و بررسی دارد. با سپاس فراوان از آقایان امین موحدی و بهمن زاهدی. ارادتمند حق
پاینده ایران و ملت ایران
October 02, 2011 04:28:26 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود برآقای موحدی گرامی
زیر مقاله اسماعیل نوری علاء زیر عنوان بدآموزی اهل قلم در سایت خبرنت نظرم را فرستادم که برای دیگر اهل قلم های چون نوری علاءها نیز دانستنش بد نیست.
سپاس بسیار از آقای موحدی ودیگر کوشندگانی که برای رسیدن به آزادی ودمکراسی وحاکمیت ملت زحمت می کشند.
«درود
جناب نوری علاء، لطفا یک صفحه کامت در سایت خود ایجاد بفرمایید تا مردم بتوانند نظراتشان را ارائه دهند وبتوانند نظر دیگران را نیز بخوانند. در این صورت وزن شما ارزیابی می شود. کسی که اجازه نظر نمی دهد نظر دیگران در سایت ش منتشر شود، حتما ترسی دارد، می توان به این نتیجه رسید که ریگی درکفش دارد.. جنابعالی با جدا شدن از ملت وپیوستن به ملیتها بسیار مشکوک هستید.
ایران یک کشور ویک ملت است.
مثل قدیمی می گوید: وقتی دیوارخانه کوتاه شد، هرکس وناکس و جک وجونوری از حریم خانه عبور می کند.
شده حکایت ملت ایران وخیزش ملی ایران که در حال حاضر در سرکوب شدید قرار دارد، وهر کس وناکسی برای ملت ایران نسخه می پیچد واین سرزمین را به دلخواه خودش تقسیم بندی می کند.
جناب نوری علاء بنده اهل قلم نیست، اما پرسشهای بسیاری از اهل قلم چون جنابعالی دارم که نقشی در سیاه روزی سرزمینم داشته اند
لطفا به چند پرسش ساده پاسخ دهید.
چرا 50 کشور پیش از جنگ جهانی دوم اکنون به 193 کشور تبدیل شدند؟
آیا این تقسیم بندی ها وکوچک کردن کشورها توسط قدرتهای جهانی جهت برقراری دمکراسی درآن کشورها می باشد؟ یا اینکه جهت به کنترل درآوردن آنها وثروتهای ملی آنها می باشد؟
جناب نوری علاء دلایلی که جنابعالی در تقسیم کردن ایران به چند ملیت آوردید، بدرد همان کلرادو می خورد نه برای ایران وملت ایران.
به احترام اهل قلم وخوانندگان گرامی واحترام به ریش سفید جنابعالی پیشنهاد می کنم به همان کار فرهنگیتان که تخصصش را دارید بپردازید وکار سیاست را نیز به مهن پرستان متخصص در سیاست بسپارید. این هم به صلاح جنابعالی می باشد هم به خیر وصلاح ایران وملت ایران وخیر وصلاح قیام ملت ایران می باشد. تا همین جا هم بیش از اندازه در خیزش ملی ایجاد زحمت کردید.
یک دلیل ساده برای مخا لفت خودم با جنابعالی در ارتباط با طرح تعیین شکل سیاسی وآلترناتیو سازی دارم.
چهارده سال سن داشتم که جنابعالی وهم سن وسالهای جنابعالی در نهایت نادانی کشور را بدست خمینی دَدمنش سپردید وسپس پا به فرار گذاشتید... من ومیلیونها ایرانی دیگر پس از سه دهه رنج وبدبختی هنوز در انتظار این هستیم که خود در تعیین شکل سیاسی کشور توسط رای خودمان در درون ایران پس از واژگونی رژیم ننگینی که امثال جنابعالی به قدرت رساندید ، نقش داشته باشیم، نه اینکه باز هم شماها برایمان نسخه بنویسید.آن هم در زمانی که کشور در اشغال می باشد.
در پایان، جنابعالی وهم میهنان گرامی را به سخنان زنده یاد دکتر داریوش همایون با آقای فرامرز فروزنده مراجعه می دهم تا با فدرالیسم وعواقبش برای ایران بیشتر بدانید. در این گفتگو از دقیقه 53 در باره فدرالیسم وعدم تمرکز قدرت توضیح داده شده است.
http://www.youtube.com/watch?v=QfdjHB91U_w&feature=player_embedded
در پایان برای آقای نوری علاء آرزوی سلامتی وبرای قیام ملت ایران آرزوی پیروزی دارم.»
زنده باد آزادی
پاینده ایران
با احترام
کاوه یزدانی
October 02, 2011 12:57:14 PM
---------------------------
امین موحدی
جناب زاهدی عزیز بسیار سپاسگزار نظر لطفتان هستم مقاله ای تحت عنوان: "شاگردان خمینی ، رنگ عوض کرده اند اما عوض نشده اند"آماده کردهام که برایتان ارسال خواهم کرد چون بیشتر مایل هستم مقالات نویسندگان دیگر را در سایت وزین شما ببینم بعد از چاپ چند مقاله بالای مقاله اینجانب آنرا خدمتتان ارسال خواهم نمود .
با احترام :امین موحدی
October 02, 2011 08:46:51 AM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود
تصمیم گرفته بودم مقاله آقای نوری علا را این هفته در سامانه حزب درج نکنم، چون حمله شخصی به افراد در اخلاق سیاسی ما جایی ندارد (در بعضی موارد که به ما حمله میشود، پاسخگویی بد نیست). برای اینکه پاسخ آقای امین موحدی کمی بیشتر پخش بشود مجبور شدم مقاله آقای نوری علا را بعنوان ضمینه نوشته ایشان در سامانه حزب درج کنم. به آلمانی گفتاروندی وجود دارد که میتوان به آقای امین موحدی گفت: «به گروه ما "بهشت رانده شدگان" خوش آمدید»
ارادتمند
بهمن زاهدی
October 02, 2011 08:28:33 AM
---------------------------
|