تغییر و تحول جزو خصوصيات انسان به شمار میرود و هرگز نمیتوان امکان تغییر درونی یک انسان را انکار نمود اما زمانی میشود نتیجه گرفت که یک شخص دچار تغییر شده است که آن شخص در عمل تفاوت حال خود با گذشته اش را ثابت کند.
آنها که قبل از انقلاب همه سوابق مبارزاتی شان طرح نقشه آدم ربایی و ترور بودو بعد از انقلاب برای خمینی شعر میسرودند و بسیاری از آنها تا همین چند سال پیش و قبل از شروع جنبش سبز دمخور استبداد بودند ودر جنایات رژیم سهیم ،ناگهان ادعاکردند که دمکرات و سکولار و فدرال از این دست شده اند.
خوب ما هم به فال نیک گرفتیم و منتظر ماندیم تا این مدعیان در عمل تغییر خود را ثابت نمایند.اما هر چه منتظر ماندیم کمتر عملی از آنها مبنی بر تغییر دروني شان دیدیم و هر آنچه که دیدیم تنها رنگی بود که بر چهره زده و ايجادسایتهایی بود که به نامهای دهن پر کنی چون سکولار و دمکرات و سبز و فدرال و از این دست آذين شده بودند. سايتهايي که ،تنها خود و احیانا اگر همسری داشتند و دارند و دختر و پسر و خلاصه فک و فامیل و دوستان دوران مبارزه کهنشان! در آن مینویسندوخوشبختانه بسیاری از آنها، لقب دکتر و مهندس را نیزباخود یدک میکشند.
همین افراد مدعی تغییر، نقد و بررسی غیر مهندس و دکتر را در امور مربوط به خود جرم میشمارند .
انگار یک روزنامه نگار حتما باید مهندس باشد تا بتواند تقصیر یک مهندس در فرو ریختن یک پل یا ساختمان را گزارش کند و روزنامه نگار حق ندارد از آقای مهندس بپرسد که این پل و ساختمان، چرا فرو ریخت ؟یا اینکه یک روزنامه نگار حق ندارد از دکتري که باعث مرگ بیمارش شده است سوالی بنماید .
یا اصلا یک قاضی، چون حقوق قضايي خوانده، نمیتواند دکتر یا مهندسی را با توجه به ادله و شهود بسیار حاکي از متخلف بودن آنها، محاکمه نماید!
شرایط، زمانی دشوارتر میشود که شخصی خود را دکتر سیاست و سکولاریزم و یا فدرالیزم بنامد و روزنامه نگار جماعت را به دلیل پرسش و طرح ایراد، متهم به دخالت در امور غیر تخصصی کرده و پیشا پیش حکم مجرمیت نیز برایش صادر فرماید.
این دکترهای سیاسی حتا دموکراسی را نیز تنها در حوزه کار خود میدانند و دیگران را از ابراز نظر و مشارکت در روند دمکراتیزه شدن بر حذر میدارند و حتا میفرمایند،چون ممکن است مردم دچار بد آموزی "اهل قلم بد آموز" قرار گیرند لذا نظر مردم نیز نمیتواند میزان باشد و باید کار را به کاردن سپرد .
اما همین دکترهای سیاسی وقتی نوبت به قدرت نمایی و سنجش افکار عمومی فرا ميرسد، از همان مردمی که نظر آنها را غیر کافی میدانستند دعوت میکنند که بیایند و به آنها رای دهند.
دموکراسی یعنی حاکمیت مردم بر مردم و جایی در تعریف دموکراسی ننوشته است دموکراسی یعنی حاکمیت و نظر دکتر و مهندس بر مردم.
در انتها به این مدعیان تغییر عرض میکنم، بیایید و درعمل ثابت کنید که تغییر یافته اید. ادعای تغيير شما ،در پیشگاه افکار عمومی بررسی میشود و به این شکلی که پیش میروید یقین بدانید ادعای شما مردود خواهد شد.
باور بفرمایید عصر ،عصر تکنولوژی و اینترنت است و نمیتوان هیچ فکر و اندیشه ای را محدود کرد و یا احیانا بنا به ادعای شما ،آنها را مورد بدآموزی قرار داد.
این نسل ،نسل پویایی هست که خود ،به خوبی سره را از ناسره تشخیص میدهد و احتیاجی به هشدارهای ولی فقیه گونه ندارد.
برای تغییر، این شما هستید که باید خودتان را با افکار جوان و مترقی هماهنگ نمائید نه اینکه جوانان و نسل امروز، خود را با افکار ۸۰ سال قبل شما .
تعاریفتان از دموکراسی و فدرالیزم و سکولاریزم را برای خودتان نگه دارید و به جای" چرخ زدن تنها در روزهای جمعه" ،هر روز اخبار واطلاعات را دنبال فرماييد زیرا هر لحظه اخبار و اطلاعات جدیدتری از اوضاع و احوال پیرامونمان منتشر و نظرات جوان و بکری به منصه ظهور میرسند.
اگر مردم اورپا خود را در دموکراسی قبل از میلاد که به دموکراسیهای عهد قدیم و روم معروف هستند محدود میکردند، هرگز نمیتوانستند قرون وسطی بعد از میلاد را پشت سر بگذارند و به دموکراسی نوین فعلی برساند.
آنها اگر خود را در افلاطون و ارسطو محدود مينمودند و اگر افلاطون و ارسطو ،آنها را از دخالت در سرنوشتشان بر حذر میداشتند ،اکنون دموکراسی به شکل فعلی را در اورپا نداشتیم .
حال، این شاگردان خمینی که هر کدام خود را افلاطون و ارسطو میدانند حتی اگر ارسطو و افلاطون هم بوده باشند ،باید خود را تغییر دهند و نسل حاضر را جدی بگیرند که در غير اينصورت دچار سرنوشتی خواهند شد که در دوران گذار اروپا از قرون وسطي ،گریبان تئوریسینهاي خود کامه قرون وسطي را گرفت.
"آقایان و خانمهای دکتر سیاسی" و مهندسین محترم سکولار فدرال ،روی پشت بام نمیشود پیشرفت یا پسرفت کرد زیرا یا از آنسوی بام میافتیم یا از این سوی بام .اصلا پیشرفت و پسرفت روی بلندی بام، هردو به یک معناست آنهم سقوط است و بس.بنابر این، خواهش میکنیم از آن بالا پایین بیایید تا باهم صحبت کنیم .
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
مهدي مفخمی
قابل توجه دوست عزیز وگرامی بهمن خان زاهدی
گویا نظرتان این بود که مقالاتی حاوی حملات شخصی نویسندگان به کسان دیگر در سامانه حزب درج نگردد زیرا " حمله شخصی به افراد در اخلاق سیاسی ما (حزب ما) جائی ندارد ". مصداق پایبندی تان به این نظریه با درج این مقاله در سامانه مشاهده شد. من اما معتقدم که درج اینگونه نظریات – البته تا جائی که به فحش و ناسزا نکشد – در برخی موارد خالی از فایده نیست. روحیات و درون نویسندگان را برخواننگان روشن میکند.
گمانم این بود که با دوستی گرامی وارد بحثی علمی در حوزه سیاسی و جامعه شناختی شده ایم و میتوانم با دستی هر چند کوتاه در این مقوله به روشن شدن موضوع در حد توانم کمک کنم. متاسفانه کار به این مقاله متن از طرف ایشان – که بشارتش را در حاشیه مقاله قبلی شان به من داده بودند - رسیده است. من البته توان ورود به اینگونه مباحث را ندارم فقط امیدم اینست که این نوشتار( انشالله معترضه) اندکی بار خاطرشان را کاسته باشد و به قول معروف دلشان را خنک کرده باشد. در اواخرنوشتارشان اشاراتی کلی دیدم در مورد سیر دموکراسی در اروپا . امیدوارم آنرا بیشتر بگشایند و وارد جزئیات شوند تا استفاده کنیم. خواهش واقعا دوستانه ام اینست که همه مطلب را قبل از جواب گوئی به دقت بخوانند. ارادتمند
October 05, 2011 03:42:51 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر آقای موحدی وایرانی عزیز
آقای موحدی عزیز هر آنچه گفتید واقعیت حرف دل من وتردید ندارم بسیاری مثل من را نیز گفتید، از جنابعالی کمال سپاسگزاری خودم را دارم. من با شفاف سخن گفتن جنابعالی وصریح سخن گفتن جنابعالی بسیار موافق هستم. همچنین با شفافیت و با صراحتی که درسخنان دوستان گرامییم حق وایرانی عزیز می خوانم بسیار موافق هستم ومی پسندم. خوشحالی خودم را از حضور دوست گرامیم ایرانی عزیز بویژه ابراز می دارم.
در نوشته آقای موحدی سخن از بالای پشت با می ها وشاگردان خمینی منحوس به میان آمد. آنها چندین گروه هستند، من به یک گروه شان اشاره می کنم. و در پایین بخشی از شناسنامه وکارنامه این گروه را معرفی می کنم. این گروه بسیار خطرناک هستند ، در اینجا نمی خواهم از واژه نا شایستی چون ... نام ببرم، پس به واژه نادان اکتفا می کنم. نادان وتا دندان مسلح وخونریزند وحاکم بر همه ایران هستند. اما بسیار ترسو و دروغگو وریاکار ودینکار یا دین فروش هستند. اگر کسی مرد یا زن مبارزه با چنین اشغالگرانی می باشد، بداند که میدان مبارزه اصلی در مقابل این گروه در درون میهن می باشد، چون تعیین سرنوشت آنجاست. وجز این نخواهد به حاکمیت ملت رسید. ما فقط در حد تدارکاتچی باید نیازهای آنهایی که در درون میهن مبارزه می کنند را تهیه کنیم، این وظیفه ایرانی بودن ماست اگر کار بیشری توانستیم انجام دهیم، چرا که نه. هم میهنان مان در درون ایران در مقابل آن گروه دَدمنش نادان قرار دارند وتنها سلاح شان در مقابل حاکمان سکوت است. بنابر این بی معنا وپوچ است که ما برای آنها وسرنوشت وآینده فرزندان آنها بخواهیم نسخه بپیچیم. منظورم همان افراد یا احزاب یا هر کسی که در خارج از ایران هستند، می باشد، برای من دوست عزیزم ایرانی که در درون میهن می باشد همان حقی را باید داشته باشد که من دارم، اما شرایط ایشان برای ابراز عقیده با شرایط من ودیگر ایرانیانی که در خارج از ایران هستیم، نیست. آن دسته از شاگردان خمینی که در خارج هستند، چه از شاگردان وفادار قدیم باشند، چه از فریب خوردگان باشند، چه شاهی، چه مصدقی، چه توده ای یا مجاهد یا از هر چپ و راست و، سلطنت طلب یا ووو، تحت هر عنوانی « سکولاریسم، یا فدرالیسم، حال نو یا کهنه یا هر چه که نامشان می باشد وبا هر رنگی که باشند. چون این مقاله ادامه چندین مقاله دیگر در هفته های پیشین می باشد، و موضوع مهمی نیز مورد بحث قرار دارد، منظورم تعیین شکل سیاسی تحمیلی پیش از آزادی ایران می باشد و داخل پرانتز ( عده ای خون های ریخته شده را نادیده گرفته و می خواهند از این نمد کلاهی برای خود واهدافشان بدوزند ) پرانتز بسته. این موضوع بخشی از مشکلات ایرانیان خارج کشور شده تا نتوانیم وظیفه یاری رسانی به مبارزان درون میهن را انجام دهیم وهیچ خطری نیز تهدیدمان نمی کند،ای کاش در درون ایران این شرایط بود، آنوقت حق با این افراد یا گروه ها بود تا طرح های اداره ایران را در حضور ملت ایران مطرح می کردند وپاسخگوی سخنانشان نیز می بودند. به دلایل رعایت اصول نوشتاری، تنها چیزی که به شاگردان خمینی که در بالای پشت بام ها ایستاده وخود را در رنگ ونام های مختلف تنیده اند وبه مخاطبین خود پاسخگو نیستند، باید گفت، اگر خودتان پایین نیایید، چیزی جز بد نامی و خاطره بد از شما ها در تاریخ باقی نخواهد ماند. اما اگر دست یاری را در دست جنبش ملی برای رسیدن به دمکراسی وحاکمیت ملت بفشارید، آنوقت نتیجه کارتان به نیکی وخوشنامی یاد و در تاریخ ثبت می شود. من در جایگاهی نیستم که برای اهل قلم پیشنهادی داشته باشم، اما تردید ندارم که اگر من بجای آنها بودم، که خوش بختانه نیستم، بی تردید عاقلانه ترن راه را انتخاب می کردم، یعنی از بالای پشت بام پایین می آمدم وبا احترام به حق دیگران ، به حق خودم نیز احترام می گذاشتم واینقدر حرف های سیاسی ...نثارم نمی شد.
گوشه ای از پرونده خمینی منحوس وشاگردانش
سی وسه سال پیش قتلعام ایرانیان وطن پرست را از بالای پشت بام مدرسه آغاز کردند وتا امروز که در کف خیابا ن ها ایرانیان را گردن می زنند ودر مخفوف گاه ها دست به قتلعامهای سیستماتیک دسته جمعی ایرانیان بی گناه وآزادیخواه می زنند، وبطور کلی با ابزار های مختلف، از جمله مواد مخدر بسیار خطر ناک و شیمیایی، قتلعام اجتماعی را بطور سیستماتیک از سالیان پیش آغاز کردند. و هزاران ویرانی دیگر ببار آورده اند که از توان قلم من در نگاشتن شان خارج می باشد. وملت ایران را به اسارت گرفتند. صد ها هزار در جنگ به کشتن دادند و هزارها میارد دلار خسارت وارد کردند وصد میلیارد نیز به غارت برده وهمچنان می برند. آیا جز این است که این دروغ گوها را باید به زور از بالای پشت بام پایین کشید؟ خمینی دروغگویی بود که با ملت ایران و خانواده پهلوی دشمن بود. او بعد از ترک محمد رضا شاه از خاک ایران اولین کاری که کرد پرچم ملی ایران را منحوس نامید و نشان ملی ملت ایران را بر زمین زد. وناگفته نماند تعداد بسیاری از هم میهنان خارج کشور بخوبی وبا افتخار نشان شیر وخورشید ایران را زنده نگهدارشتند. آن گروه بالا پشت بامی های مورد نظر آقای موحدی که آنها نیز چند گروه هستند، که تشخیص شان از یکدیگر کار آسانی نیست، شکی ندارم که بیشرین مخاطبین آقای موحدی نظرات زیر مقاله آقای موحدی گرامی را نیز می خوانند. پیشنهاد می کنم مثل آقای سیروس ملکوتی گرامی با افتخار وشجاعت با مخاطبین نوشته هایتان به گفتگو بنشینید، تا وزن سیاسی شما مشخص واندازه گیری شود، این عاقلانه ترین انتخاب می تواند باشد، اما نه همه کار. از فرست استفاده می کنم، ضمن عرض ادب واحترام خدمت آقای ملکوتی گرامی، بنده هرگز قصد به ادبی خدمت گرامییتان نداشته ونخواهم داشت واحترام به شما وهمه هم میهنان ایران دوست را وظیفه خود می دانم. همانطور که آقای موبدی فرمودند توضیحات کاملا درست می باشند. از زحمات آقای موبدی گرامی بسیار سپاسگزارم.
با احترام
کاوه
October 04, 2011 12:01:16 PM
---------------------------
شاهین
کاملا با نظرات آقای موحدی موافقم ایشان درست حق مطلب را ادا کردند
October 03, 2011 06:56:13 PM
---------------------------
ايرانی
با درود خدمت دوستان گرامی علی الخصوص کاوه جان و حق گرامی
عذر تقصیر دارم از عدم حضور کم سوادانه و نثر بی مایه ام در این روزها در سامانه جلیله حزب, ارتباط بسیاری طی روزهای اخیر با قطع وی پی ان, با دنیای آزاد اطلاعات قطع شده بود! از جمله بنده که وی پی ان ابتیاعیم! از کار افتاده و سرور خارجی نیز بیتقصیرانه! سردرگم بود!. مهر عزیز با بوی پاییزی و نسیم خنگش نیز از راه رسیده و بنده درگیر شاگردانم بودم و شاگردانی که از یک هفته مانده به جشن مهرگان کلاسها را پر نموده بودند که خداوند ایران این جویندگاه دانش را برای این سرزمین حفظ کناد. ظاهرا" در غیاب اینجانب دوستان بسیار فعال بوده اند و بحث های بسیار مفیدی درگرفته است. به حق گرامی و کاوه جان درود می فرستم که چون شیر می غرند و از منافع مام میهن در مقابل خود فروختگان بیگانه پرست دفاع نموده و چون سنگری مستحکم ایستاده اند, وجود نازنینتان به ناز طبیبان نیازمند مباد.
1. براوو دوست گرامی جناب موحدی, جانا سخن از زبان ما فرمودی!, اینها حتی همان مناطق قومی را که برایش فتوی های آخوندی صادر می کنند نمی شناسند. چند سال است ایران را ندیده اند چه برسد به مثلا کردستان؟ به خدا قسم شرایط آن طوری نیست که آقایان تصور می فرمایند. نه شرایط سیاسی چیزی است که در خیالشان پرورانده اند و نه شرایط اجتماعی, نسل تغییر کرده است. من به واسطه معلمی دانشگاه شاهد بروز و ظهور نسلی از سرتاسر ایران عزیزمان هستم آگاه, فرهیخته و توانمند. تنها این آخوندیسم متعفن جلوی برآمدنشان را گرفته است. در فردای آزادی ایران از عمق دانش و آگاهیشان, حضرات نوری علا گون! به شگفت خواهند آمد.
2. دوستان آیت ا.. که دیگر تشت رسواییشان از بام افتاده است. روزی در یکی از معتبر ترین دانشگاه های ایران شاهد بودم چگونه از حضرت سروش استقبال می شد و امروز شاهدم که قبض و بسطش به زباله دانی تفکرات پوچ انداخته شده است. تا نسل روشن امروز ایران, شریعتی را شناخت و فهمید چگونه او با نشستن بر سر سفره مارکس و پاسخ دادن به پرسش های ماتریالیستی او مارکسیزم اسلامی را آفرید, امروز می داند سروش در پی آفریدن چیست. آفرین بر این نسل آگاه که حاصل رنج استادان جان برکف و فرهیخته دانشگاه های ایران است. امروز نسل نو از خودش می پرسد این حضرت بنی صدر پاریس نشین چگونه مسائل ایران را به درستی می داند در حالیکه از 50 سال اخیر در مجموع دوسال اندی از آنرا در ایران سپری نموده است؟ بهتر است با آن کت بدقواره و آن تشعشع موهای زنانه اش در همان پاریس تشریف داشته باشد, ظاهرا" تشعشع موهای نسوان فرانسوی پربدک نبوده که هیچ, بسیار مؤثر نیز می باشد!
3. مهر نازنین از راه رسید, همراه دارا و سارا, که سوار بر این نسیم پاییزی روح بخش از خیابان پهلوی می گذرند و به چهارراه آن میرسند, چه می بینند؟ تاتر شهری که در حال ویرانی است. اما دارا و سارای نازنین, انارتان پربرکت باد, پیروزی نزدیک است و در "اون شب که بارون اومد" با چراغ به سراغ قطاری خواهید آمد که خطر از ریل خارج شدن تحدیدش می کند. "ندامتگاه" دیگر چماق نخواهد شد. "اسرار گنج دره جنی" آتشی نخواهد افروخت که ملک و ملت را با هم بسوزاند و "مرد" از آیینه داری دست خواهد کشید. که امروز روز نمایش نامه روح افزا وتیز بینانه "مفید" است.
*"اون شب که بارون اومد و ندامتگاه هر دو فیلم های مستند می باشند. توصیه می کنم دوستانی که ندیدند ببینند, همچنین نمایش نامه مفید درباره آخوندهاست و بسیار شیرین است.*
پاینده ایران
October 03, 2011 06:25:20 PM
---------------------------
|