در ابتدا جملهای را میآورم که پیشاپیش باید در مورد آن توضیح دهم که منظور از کلمه «شانه» در آن جمله هرگز شانه افراد نیست بلکه نگاه فراتر به راهی است که افراد پیش از ما قدم در آن گذاشتاند.
ما باید به جای آنکه پای در جای پای دیگران بگذاریم باید پای بر شانههای آنها بگذاریم.
باید کار را از آنجایی که آنها ناتمام گذشتهاند پیگیری کرده اشتباهتشان را اصلاح و اعمال و افکار صحيحشان را از آنجا که ناتمام مانده ادامه دهیم، آنچنان که وقتي اشتباهاتشان را گوشزد میکنیم بر آنها ژست استادی نگیریم، درهمانحال ودر حاليکه حقشان را محترم و کارهای مثبتشان را ارج مينهیم مرید آنها نيز نشويم.
میخواهیم یک مقایسه بهدور از تعصب به قبل و بعد از انقلاب نموده و ببینیم که آیا کار از آنجایی که ناتمام ماند دنبال شد یا اینکه عقب گردی به صد سال پیش کردیم و دستور حرکت از نو صادر شد.
بیاییم بررسی کنیم که در رژیم شاه تا کجا پیش رفته بودیم و نیاز به چه چیزی داشتیم که شاه از ما دریغ کرده بود و آیا اساسا مقصر شاه بود یا خود ما و یا مهمتر از همه عصری بود که در آن بسر میبردیم؟
ابتدا از حقوق بشر شروع میکنیم. نقض حقوق بشر در زمان شاه با زمان حال قابل مقایسه نیست. چند مورد از محرومیت از حق تحصیل به خاطر عقیده در ایران داشتیم؟ همین سردمدران حاکمیت اسلامی نظیر دکتر ولایتی کجا و چگونه دکتر شدهاند؟ و یا روشنفکرانی که لقب دکتر و مهندس را با خود میکشند و بسیاری از آنها مخالف شاه شدند و بسیاری از آنها هم اکنون با جمهوری اسلامی هم ادعای مخالفت دارند کجا درس خواندهاند؟ چند اجرای حکم اعدام در سال داشتیم آیا غیر از این بود که غیر از چند جاسوس نظیر سرلشکر مقربی و چند «پاسبان کش» نظیر نوّاب صفوي و برادران رضایی کسی در ایران اعدام نشد.
حکایت گلسرخی را بازگو کنیم. آنکس که عضو یک تشکیلات تروریستی بود که خود، به کارهای تروریستیاش اعتراف کرده بود را آوردند و محاکمه علنی کردند و آنقدر به وي فرصت دادند که او آمدو از کارهای خود با توسل به امامان دفاع نمود. با آنکه ادعاي کمونیست بودن داشت اما همزمان، علی پرست هم شده بود!
شاه باید با گلسرخی چه میکرد؟ گلسرخی از چه دفاع مینمود؟ وی کمونیستی بود که حضرت علی را الگوی خود میدانست! گلسرخی اصلا فاقد یک ايدئولوژی مشخص بود. به وی در دادگاه تکلیف کردند که عقیده مشخصی را ابراز و از آن دفاع کند اما وی تنها عقیده اش این بود: شاه مستبد است و باید برود با هر وسیلهای.
به او تکلیف کردند تقاضای بخشش نماید اما وی نکرد، البته اگر کسی در دفاع از عقیدهاش تقاضای بخشش نکند این یک ارزش است اما گلسرخی عقیده ای نداشت! وی حتي کمونیست هم نبود که در دفاع از آن، جانش را فدا نماید و شدیدا تحت تاثیر مذهب قرار داشت. وی به خاطر دفاع از کدام عقیده جانش را فدا کرد؟ گلسرخی آدم افسردهای بود که میخواست بمیرد و خود کشی نماید و خونش را بر گردن شاه بیاندازد و متاسفانه شاه هرگز توجهی به اصل قضیه نکرده و در خود کشی یک آدم افسرده نیمچه مذهبی و نیمچه لا مذهب، به وی کمک نمود تا چنين شخصي تبديل به قهرمان شود. این یکی از نمونههایی هست که به عنوان نقض حقوق بشر محمّد رضا پهلوی را به آن متهم میکنیم.
آیا در آنزمانی که این اعدامها صورت گرفت شما کدام کشوري را سراغ داشتید که جاسوس و تروریست را اعدام نکنند حتی در خود ایالات متحده نیز در آنزمان با تروریستها و جاسوسان همان کار را میکردند. این اقتضای زمان بود که نوع برخورد با جرمها را تعیین مینمود. اما آیا مردمان همه آن کشورهایی که در آنها تروریستها و جاسوسان اعدام میشدند، آمدند و انقلاب آنهم از نوع مذهبی کردند که ما کردیم؟ نهخیر آقایان و خانمها، آنها آمدند و کار را از آنجایی که ناتمام مانده واحيانا فراموش شده بود ادامه دادند نه اینکه به یک صد سال گذشته برگردند و از نو شروع کنند. آیا محمد رضا پهلوی نیز مانند سید علی خامنهای با گریه و زاری و مظلوم نمایی، دستور سرکوب و قتل عام و تجاوز داد یا اینکه آمد و گفت من صدای انقلاب شما را شنیدم؟ آیا سربازان و نیروهای نظامی شاه نیز با خودرو از روی مردم گذشتند، آنها را به رگبار بستند و در زندانها به زنان و مردان تجاوز نمودند؟
میگویند محمدرضاپهلوي مستبد بود. یکی از نشانههای استبداد رواج فساد در جامعه و ارکان دولت است. یک مورد فقط یک مورد از فساد اقتصادی نظیر اختلاس سه هزار میلیاردی که اکنون نظيرآن بسياراتفاق میافتد را مثال بیاورید که در زمان شاه اتفاق افتاد. یک مورد و فقط یک مورد مثال بیاورید که شاه و اطرافیانش از رانت میلیون دلاری در صنعت نفت استفاده کرده و مدرک دانشگاهی خود را با پول خریده باشند. فحشا و جنایت وفساد و نا امنی که از مشخصههای یک جامعه استبداد زده میباشند و اینک گریبان کشور مارادربر گرفتهاند، در زمان محمّد رضا پهلوی آنچنان آمار پایینی داشتند که میشود گفت، شاخصههاي سلامت جامعه در حد استاندارد جوامع سالم و پیشرفته بود. محمّد رضا پهلوی چگونه حاکم مستبدی ميتوانست باشد که نشانههای استبداد در جامعه تحت حاکمیتاش وجود نداشت؟
بر شمردن جنایت جمهوری اعلامی و نقض حقوق بشر و مقایسه آن با زمان شاه در حوصله این بحث نخواهد بود اما چند سوال اساسی را باید پاسخ داد.
اول اینکه روشنفکرانی که پشت سر یک آخوند جمع شده بودند و اکنون بسیاری از آنها در خارج کشور اپوزیسیون جمهوری اسلامی شدهاند باید به این سوال پاسخ دهند. بسیاری از این روشنفکران اکنون سکولار یا فدرال شدهاند، از آنها میپرسم چرا در دهه ۵۰ به شاه در اجراي سکولاریزم کمک نکرده وپشت سر مذهبيون جمع شدند؟
چرا به جای جمع شدن پشت سر امام جماعت محلشان در مسجد ،براي سکولاريزه کردن کشور با شاه همکاري نکردند؟ و آیا شاه کی و کجا با خواست سکولار شدن جامعه مخالفت کردند؟
چرا فرصتی را که به نظام اسلامی در طی ۸ سال اصلاحات دادند به شاه هرگز ندادند؟ به جرأت میتوان گفت که شاه در حال آماده کردن زمینه سکولاریزم در ایران بود اما زمان، زمانی نبود که با وجود تاثیر فتوا بر جامعه و وجود افرادی نظیر نوّاب صفوی بشود با سرعت اینکار را کرد.
شاه چه میتوانست بکند وقتی که حتا کمونیستها وسکولارها نيز پشت سر یک آخوند جمع شده بودند؟ مشکل شاه در استقرار دموکراسی جامعه شدیدا مذهبی میبود. با توجه به اینکه هر حرکت دموکراتیکی خود به خود سکولار میباشد لذا مذهبیون هرگز مایل به استقرار دموکراسی نبودند چون میدانستند که استقرار دموکراسی، مساوی با سکولاریزه شدن جامعه خواهد بود.
شاه با چه وسیلهای و با چه کسی گفتگو میکرد وقتی حتی روشنفکران نیز تحجر طلب شده بودند.
شاه باید به کدام فدراليستي میگفت که آقایان فدرالیزم برای جمع کردن واحدهای کوچک و تبدیل آن واحدها به واحدهای بزرگ میباشد نه اینکه تجزیه واحد بزرگی به نام ایران به واحدهای کوچک؟ شاه باید به کدام فدرالیستی میگفت که ایران دوران ملوک الطوایفی و خان خانی را پشت سر گذاشته و فدرالیزم مال جوامعی هست که هنوز در آن دوران هستند و تجویز فدرالیزم برای ایران با روح فدرالیزم در تضاد است؟ شاه با کدام سوسیالیستی باید به گفتگو مینشست تا به آنها بگوید نظام پادشاهی ایران بسیار فراتر از نظامهای سوسیالیست کمکهای سوسیال در اختیار مردم میگذارد وقتي که حتي سوسياليستها نيز مذهبي شده بودند.
حتی در آزادترین کشورها نیز تحصیل رایگان نداشتیم و هم اینک نیز نداریم اما در زمان شاه همه ازاین امکان بر خوردار بودند. باور کنیم که فقط نام حاکمیت، سلطنت بود و آن حاکمیت سوسیالتر از هر حکومت سوسیال و فدرالتر از هر حکومت فدرال ولیبرالتر از هر حکومت لیبرال و مردمی تر از هر حکومت جمهوری بود و البته متاسفانه مذهبیتر از هر حکومت مذهبی هم بود که بعنوان تنها نقطه ضعف شاه، زمینه قدرت گرفتن مذهبیون در ایران را فراهم آورد.
عدم اجراي سکولاریزم تقصیر شاه نبود بلکه تقصیر خود ما بود که حتی کمونیستمان نيزصحبتها و دفاعیه خود رابا بسم الله شروع مينمود و از حضرت علی به عنوان الگوی خود یاد میکرد. محمدرضا پهلوی چگونه در چنين فضايي ميتوانست از سکولاريزم صحبت کند در حاليکه سکولارها و مذهبیها و جمهوری خواهان و همه و همه، زیر درخت سیب، گرد یک آخوند منتظر فتوای او بودند و حتي شاه را لایق گفتگو هم نمیدانستند. کسی نبود که با شاه صحبت کندآنگاه همه، شاه را مقصر میدانستند که چرا گفتگو نمیکند و اتهام خود کامگی به وی میزدند.
همه شاگردی یک آخوند متحجر را به گفتمان با شاه ترجیح داده بودند و همین گونه شد که به جای حفظ دست آوردهای شاه و نظام پادشاهی و تمام کردن کار از جايیکه ناتمام مانده و یا به فراموشی سپرده شده بود، عقب گردی کرده و دست آوردهای تاریخی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی یک کشور به باد داده شد تا مذهبیون با کمک روشنفکران که در بینشان سکولار و کمونیست و جمهوریخواه و قس عليهذا بودند، زیر درخت سیب فرمان به نابودي تاریخ و فرهنگ وهمه آنچه که با زحمت فراوان به دست آمده بود دهند و نقطه پایان بر سرمايههاي ملي بگذارند و بروند سر سطر.
اگر دفاع از حقیقت مایه خجالت باشد ترجیح میدهم از آن دفاع کنم و خجالت زده باشم تا کسی که با سری بالا از ناحق دفاع مینماید.
بسیاری مایل هستند از محمّد رضا پهلوی دفاع کنند اما بنا به ملاحظاتی خجالت میکشند و میترسند که متهم به دفاع از یک مستبد شوند. اما من از محمّد رضا پهلوی دفاع میکنم به دلیل آنکه وی را مستبد نمیدانم و دفاع من از ایشان هرگز به معنای دفاع از سلطنت نميباشد. ما حق نداریم محمد رضا پهلوی را بر صندلی اتهام بنشانیم بدون آنکه امکان دفاع به وی از خود بدهیم.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
شاه فقید و کارنامه 37 ساله دوران فرانروایی او در مقایسه با 33 سال دوران فرمانروایی ملاهایی که با کمک "روشنفکران متخصص" بر سر کار آمدند و با کمک همین ها تا حالا دوام آورده اند. تاریخ از کدامیک از اینها دفاع می کند. تاریخ نه ترس و نه شهامت می شناسد. کاش ما هم کمی شهامت داشتیم و در ابراز نظرات و اشتباهات خود مثل موش بخود نمی لرزیدیم.
سیروس آموزگار، چندین گفتگو با سعید قائم مقامی در پرشین رادیو داشته است که در آرشیو پرشین رادیو تحت عنوان "با هم میهنان" موجود است. آموزگار زمانی توده ای بود و در کابینه شاپور بختیار، وزیر اطلاعات و جهانگردی بود. من همه این گفتگو را به دقت گوش
کرده ام و شنیدن آنها را برای درک اوضاع و احوال دوران شاه فقید برای نسل خودم و نسل جوان بسیار شنیدنی و حتی ضروری می دانم. امیدوارم امین موحدی فرصت شنیدن این گفتگوها را داشته باشد.
یکی دیگر از گفتگوها را که حتما باید شنید تا رابطه نفت با فاجعه شوم 57 را درک کرد، گفتگوی قائم مقامی با دکتر مینا است که دهه ها در شرکت نفت بعنوان یک متخصص اکتشاف و استخراج نفت در شرکت نفت کار کرد و با مدیرعامل های این شرکت و اوپک سر
و کار نزدیک داشت. دوره خدمت او از زمان مصدق تا فاجعه 57 بوده است و تاریخ شکل گیری و تبدیل شدن شرکت نفت ایران به پنجمین شرکت نفت دنیا طی فقط 25 سال را در این برنامه توضیح می دهد. سر من که سوت کشید وقتی متوجه شدم که در عرض 25 سال داستان نفت ایران زیر نظر شاه و این مردان شاه، مردانی مثل دکتر مینا، از کجا به کجا رسید و امروز این رژیم کهریزکی چه بلایی بر سر نفت و اینهمه پول نفت ما درآورده است.
مگر خمینی دجال نبود که می گفت که شاه دزد و جلاد است و آیا به مردم قول نداده بود که پول نفت را بر سر سفره های مردم و بخصوص پابرهنه ها خواهد آورد! پول نفت را تبدیل به ثروتهای نجومی در بانکهای خارجی و کاخها برای خود در خارج کرده اند. آنوقت مردم ما باید از نداری خودکشی کنند، به مواد مخدر و فحشا و فروش اعضاء بدن خود روی آورند، بچه هایشان را بجای فرستادن به مدرسه تک و
تنها به خیابانها سرازیر کنند تا آدامس و گل و فال بفروشند....
من با سعید قائم مقامی اختلاف نظرهای خود را دارم ولی گفتگوهای او را با سیروس آموزگار و پرویز مینا را سخت برای نسل خود و نسل امین موحدی ضروری و مفید می دانم. با شنیدن اینگونه برنامه ها،
خواندن مطالب درباره دوران شاه فقید، دیدن ویدیو کلیپ های آن دوران، و همانطور آنچه از شنیدن خاطرات توده مردم تاکنون شنیده ام همه و همه حکایت دارد که ملت ایران پس از قرنها سختی دوره خوش کوتاهی را در دوران پهلویها پشت سر گذاشت. بهتر هم می شد اگر مخالفانش ذره ای از فهم و درک سیروس آموزگار و پرویز مینا را داشتند.
کارنامه 37 ساله فرمانروایی شاه فقید را که با کارنامه 33 ساله این رژیم کهریزکی مقایسه می کنم به شاه نمره قبولی و خیلی خوب 16 و به رژیم کهریزکی نمره 300 زیر صفر را می دهم. وای که چی بودیم و چی شدیم!
هفته که گذشت یا هفته پیش یکی از برنامه های "افق" صدای امریکا به ساواک اختصاص داشت. حتما ببینید.
پاینده ایران و ملت ایران
October 07, 2011 06:37:48 PM
---------------------------
داريوش
آقای خسرو هموطن گرامی! با درود
انگ متعصب بودن و خلوص نداشتن، به ديگران زدن، به دليل آنکه برابرنظرات و عقايد شما سخن نميگويند بسيارساده و ابتدائی است.سرکار که مدعی عادل و بی تعصبی هستيد،بيائيد و شواهد و مدارکتان را رو کنيد.
تاسيه روی شود ، هرکه دراو غش باشد.
آدينه ۱۵ مهر 2570
October 07, 2011 11:16:57 AM
---------------------------
امین موحدی
باسپاس از دوستان اینرا هم اضافه کنم که سیاستمداران حکم تبرئه یا محکومیت خود را نه از دست قاضی و یا مردم بلکه از دست تاریخ میگیرند . بیشتر آنها که توسط قاضی یا مردم تبرئه و یا محکوم شدهاند در پیشگاه تاریخ حکم دیگری میگیرند.
با احترام:امین موحدی
October 07, 2011 12:39:14 AM
---------------------------
ایرانی
متاسفانه در کامنت قبلی خطاب به آقای موحدی (نویسنده مقاله) بود و با جناب وحدانی اشتباه شد. به این وسیله و ضمن درود و سپاس فراوان از کامنت فوق العاده آقای وحدانی تصحیح می گردد.
پاینده ایران
October 06, 2011 06:03:35 PM
---------------------------
ايرانی
جناب آقای وحدانی
درود و سپاس این کمترین را از ایران عزیزمان پذیرا باشید. با شما فریاد بر می آورم که "من از محمدرضا پهلوی دفاع می کنم", که سال هاست با وجود تمامی خطراتش در ایرانمان چنین کرده ام. روزی در اوایل انقلاب پیرامون همان بحث های اولیه, دوستی تحدید کرد که مرا به عنوان طاغوتی! به کمیته محل لو خواهد داد!, به او گفتم مشتاق روزی هستم که اینکار را بکند, که آن زمان که در راه ایران کشته شوم بهترین روز زندگیم خواهد بود, که خدای ایران این افتخار را نصیب این کمترین گرداند.
1. متاسفانه پیرامون مسائل مربوط به حزب توده و تاثیرات مخرب آن بر جامعه ایران پیش از انقلاب تا به حال در حد قابل قبولی بحث صورت نگرفته است. امیدوارم مقالاتی چنین جلیل به اینگونه بحثها دامن بزند. بپرسیم چه شد که حزب توده در یکی از پلنوم های متاخرش به این نتیجه رسید که برای به تحرک درآوردن توده ها! باید انگیزه های مخالفت مذهبی را در جامعه تقویت نمود و با صلاح پادشاه فقید به جنگ خود او رفت؟ بپرسیم چرا مرحوم آل احمد عضو شورای مرکزی حزب توده ناگهان مسلمان دو آتشه شد و سر از "خسی در میغات" درآورد و شترمرغ هایش از سنت پترزبورغ بازگشتند!؟. بپرسیم چرا خسرو گلسرخی در دادگاه, صدای حسین را شنید و سعی کرد از او یک چگوآرا بسازد؟! و ده ها پرسش بی پاسخ دیگر از اعضای ک, گ, ب در ایران. درضمن جناب وحدانی, پادشاه فقید انسانی مذهبی بود و رفتار مذهبیش از این اعتقاد راسخ سرچشمه می گرفت و و برچسب عوام فریبی به آن نتوان زد (همانطور که حزب توده می زد), خواندن مصاحبه آخرش با اوریانوفالاچی در این زمینه راهگشاست.
2. چگونه در زندان های ساواک و کمیته مشترک ضد خرابکاری آقایان را اوف! می کردند در حالیکه همه شان زنده و سردماغ مشغول زندگی در کشورهای امپریالیستی! هستند و یا در تهران ما به اختلاس و دعاگویی مشغول؟
3. می دانستم که کارهایم با منافع نیرومند کسانی که حیاتشان به فقر و جهل مردم وابسته است در تضاد می باشد, اما علی رغم فشارهای خارجی, تخصیص نامناسب منابع مالی و عمومی و بی لیاقتی برخی از حکومت هایمان, سرسختانه به وظیفه ای که متعهد به آن بودم پرداختم, طی سی و هفت سال, هیچ چیز مرا از انجام وظیفه ام بازنداشت, نه گلوله تپانچه و نه رگبار مسلسل. (پاسخ به تاریخ, محمدرضاشاه).
بادرود فراوان به کاوه عزیزم و عرض احترام به دوست دیگرم حق گرامی, درباره پرسشی که با من مطرح نمودی و آن میزان اطلاع مردم از منشور جهانی حقوق بشر بود, مشغول تحقیق هستم. به زودی نتایجش را معروض می دارم.
پاینده ایران
October 06, 2011 05:49:33 PM
---------------------------
وجدانی
جناب آقای امین موحدی درود بر شما!
ضمن تقدیر و ابراز تشکر از جرئتی که بخرج داده اید و این مقاله پر محتوا و مملو از حقایق تاریخی را در اختیار همگان قرار داده اید، باید بعرض برساند درست است که بقول شما » بسیاری مایل هستند از محمّد رضا پهلوی دفاع کنند اما بنا به ملاحظاتی خجالت میکشند و میترسند که متهم به دفاع از یک مستبد شوند.«، ولی بوده و هستند عدۀ زیادی که دست به اینکار زده و دفاعیات محکمی را از شاه فقید، محمدرضا شاه، نموده اند. اینجانب بارها در حد توان خویش مطالبی را بعضآ کوتاه و بصورت نظر یا کامنت در اختیار سامانه محترم حزب مشروطه ایران قرار داده که مآلآ از طریق آن به اطلاع علاقه مندان رسیده است.
در اینجا بمنظور رعایت حال و حوصله خواننده گرامی ناچار است این مقدمه را خاتمه دهد تا فرصت جهت ملاحظه مطلب نسبتآ طولانی که ذیلآ درج میشود فراهم گردد. نظریهۀ مزبور حدودآ یکسال پیش یعنی دقیقآ ۲۸ اکتبر سال ۲۰۱۰ میلادی بصورت کامنت راجع به مقاله »پیامی به ملت« به همت همین سامانه منتشر شده است. شما با ملاحظه نظریه یاد شده خواهید دید که تنها نیستید و همراهانی بوده و هستند. و اما مطلب مذکور:
»» اراده شاهانه
انگلیسیها اگر فقط یک وجه مشترک و یا یک علت همبسگی ملی داشته باشند آن همانا عشق و علاقه مخصوص شان به پادشاه و خاندان سلطنتی میباشد. از گذشته های دور و بویژه دورانی که بی شباهت به افسانه و حماسه نیست، مردم این خطه از جهان در وفاداری به پادشاه و خود را سپر بلای وی قراردادن شهره روزگار بوده و هستند و هنوز هم کمتر ملتی در گیتی وجود دارد که در این خصوص به پای آنان برسد. از آرتور شاه افسانه ای گرفته تا ریچارد شیردل و علیا حضرت ملکه لیزابت اول و بالاخره لیزابت دوم زمان حال همه و همه برای مردم انگلیس عزیز و محترمند. ولی آیا تمامی پادشاهان انگلستان و افراد خاندان و خانواده آنان همه بی عیب و عاری از خطا و لغزش بوده اند؟ آیا هیچ پادشاهی در هیچ دوره ای در انگلستان مرتکب اشتباه بزرگی نشده است و همه افرادی صالح بوده اند؟ مسلم است که خطائی سر زده و بعضی از پادشاهان و یا اعضاء خانواده آنان مرتکب اعمال نادرست و چه بسا جرم شده اند و نباید در این شک کرد. اما سوال این است که چرا با این همه مردم انگلستان به پادشاهان، ملکه ها و خانواده آنان به این اندازه علاقه دارند و احترام میگذارند؟ نکند مردم انگلستان با اینکه بقولی کشورشان مهد آزادی، لیبرالیسم، دمکراسی و تمدن لااقل در قرون معاصر است، هنوز که هنوز است معنی آزادی، دمکراسی و ... را دریافت نکرده و در همان دوران باستان و افسانه ای خویش گرفتار مانده اند؟ آخر چطور ممکن است، آن هم در قرن بیستم، شخصی همانند چرچیل با مغز متفکر و سیاستی که داشت و با آن همه قدرت بیاید و در مقابل نه یک پادشاه بلکه یک ملکه جوان خم شود و سر تعظیم فرود آورد؟ آیا از ناچاری و ترس اینکار را انجام میداد؟ پر واضح است که چرچیل ترسی از ملکه نداشته و چه بسا عکس آن صادق باشد و ملکه انگلستان از نخست وزیرش یعنی چرچیل حساب میبرده است. احترام به ملکه گذاشتن و در برابر وی تعظیم نمودن برای صدراعظم انگلستان نه از روی اجبار و ترس بلکه بمنزله احترام گذاشتن به کشور و مردمش در هیأت قانونی بوده است و لاغیر. چر چیلی که به عظمت بریتانیای کبیر علاقه دارد معلوم است به ملکه جوانش یعنی سمبل وجودی بریتانیا احترام گذاشته و به او تعظیم خواهد کرد. امروز در قرن بیست و یکم هم برنامه همین است و وارثان سیاسی چرچیل هنوز هم احترام ملکه و خاندان وی را برای خود لازم و اساسی میدانند. مراسم و جشنهائی که بمناسبتهایی از جمله شصت سال سلطنت، تاجگذاری، سالگردازدواج و یا تولد ملکه با آن عظمت و جلال و شکوهی که در انگلستان بر گزار میشود چشم جهانیان را خیره کرده و میکند.
غرض و منظور اصلآ به حاشیه رفتن نیست. اینجانب هر بار که پیام اعلیحضرت (His Majesty بعضیها فارسی اش را دوست ندارند) محمد رضاشاه پهلوی (شاه فقید) را چه از زبان محزون شهبانوی ایران میشنوم و یا آنرا میخوانم بی اختیار به یاد مظلومیت شاه می افتم و از خود می پرسم آیا شاه فقید ایران (خاندانش جای خودش) ، زبانم لال، حتی در حد یکی از همین پادشاهان و یا ملکه های انگلستان هم نبوده که میبایست آن طور مورد بی مهری قرار گیرد و در فراق و دوری از دنیای خویش یعنی ایران جان بسپارد؟ اکثر آنانی که دوران قبل و بعد از شاه را دیده اند و منصفانه قضاوت میکنند حق را به اینجانب خواهند داد و هم صدا خواهند بود که حق شاه نه این بود که بر او رفت. پیام و بهتر بگویم اراده شاه فقید اینک در برابر چشمان هر منصفیست که ببیند چگونه آن شاهنشاه مقتدر و توانمند نسبت به ایران و ایرانیان سلحشور حتی در آخرین روزها و ساعات حیاتش عشق میورزد و تلخی زهرآگین بیماری خویش را با یاد ایران و گوشه گوشه آن شیرین میسازد. (لطفآ به سامانه علیا حضرت شهبانوی ایران مراجعه نمایید!) بخوانیم لااقل این سطر را از آن:…>> من در اين دقايق واپسين شيرينی خاطرات افق ايران عزيز را كه به آن عشق مي ورزم، در برابر تلخی زهراگين مرض جانسوز قرار داده ام...<<
جفا و ظلم در حق چنین شاهی شایسته نبود. بسیار بوده و هستند پادشاهان و یا سخصیتهای سیاسی دنیا که در مقایسه با آنها شاه فقید ایران یک سر و گردن بهتر و چه بسا فرشته بوده ولی سرنوشت و عاقبت آنان همانند شاه ما تلخ نگردیده است. آنهائی که درگذشته اند صاحب آرامگاه و بارگاهی شده اند و آنانی که زنده اند هنوز هم در کاخها بسر میبرند. آن هم در کشور و وطن خودشان.
عرضم را با این دو خط بپایان میبرم. اگر آن آریامهر با ترک ایران یک بار گریه کرده باشد، ایران او سالیان سال است که هنوز گریه میکند. چه بسا با برگشت شاه آرمیده، ایران نیز آرام گردد. با امید به اینکه بار دیگر مهر و آرامش در سرتاسر ایران حکمفرما باشد.««
October 06, 2011 04:51:30 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر آقای موحدی
زنده باد یاد محمد رضا شاه ورضا شاه پهلوی.
به نقل تاریخ از زبان زنده یاد آقای دکتر داریوش همایون، در پانصد سال گذشته دو پادشاه پهلوی بیشترین خدمات را به ایران وملت ایران نموده اند و بهترین دوران زندگی ایرانیان در زمان زمامداری پادشاهان پهلوی می باشد. پایان نقل قول
به نظرم رضا شاه بزرگ ومحمد رضا شاه فقید به معنی واقعی واژه اصلاح طلب ترین شخصیت ها بودند. ساختن و اباد کردن ایران تا سطح بهترین کشورهای جهان. اما مشکل ناآگاهی لایه های جامعه بود که از سیاست جهانی خبر نداشتند که همواره در سرنوشت ایرانیان تاثیر گذار بوده ومی باشد وهمچنین گول دین فروشان وچپ های از سیاست واقعی بی خبر را خوردند.
روان پادشاهان پهلوی شاد، یادشان زنده وگرامی باد.
با احترام
کاوه یزدانی
October 06, 2011 04:17:37 PM
---------------------------
خسرو
شما مي توانيد از شاه سابق دفاع كنيد . همچنان كه وكيل مدافع هم مي تواند از يك متهم دفاع كند . ايرادي هم ندارد . اما اگر خواستيد قضاوت كنيد بايد عينك تعصب از چشم برداريد و از درون خالص شويد و براساس شواهد و مدارك مستند قضاوت كنيد .
October 06, 2011 03:52:46 PM
---------------------------
|