به بهانه دست یازی به انصاف سیاسی؟؟
در نگاه و نقدی بر نوشته اقای امین موحدی
واکاوی حقایق، توانمندی دریافت انرا میطلبد. هنگامی که بنیاد نیاموخته ای خود را به مثابه کاشف و مفسر بر مسند داوری مینشاند و با ترسیم خطوطی درهم میخواهد تصویرگر گذار تاریخ و عابرین و سازندگان و یا ویرانگرانش باشد، اندیشه ای که حقارت درون ماندگاریش را در مرتبه های فرودست شناخت با چنگ اندازی بر موضوعات فرا ادراک خویش به رضایتمندی جبران گرایی میکشاند. هنگامی که گلایه و مویه و یا غرولند های روزانه در پستوی خلوت اندیشه، منزلت تحلیل به خود میگیرند، و خالقین عدیده ژاژگویی ها قادر میشوند عنوان اندیشه پرداز را اذین بی هویتی خویش نمایند. هنگامی که ارتفاع کوتاه اندیشه در برابر فرودستی حاکمیت اینه میکارد، و کوتاهی تصویر برابر را بهانه و باور ارتفاع خود میبیند. هنگامی که در جهان نگریها و گرایشات مغروق شده ضد ارزشها میتوانند ارزش نامیده شوند و کمیت های متفاوت از جنایات وجوه زشت و زیبا را به تصویر بکشانند، اندیشه پرداز روشنفکر نما و حامل این میراث خود ساخته تنها میتواند تمسخر جهان را میزبان دعوی خود باشد.
***
سی وسه سال پیش واژگونی نظم اجتماعی نظام سیاسی پهلوی را از اقتدار به فروپاشی نشاند و پسا ان نظامی به غایت ارتجاعی بر مسند قدرت نشست. نظامی که همه جدالش برای تصاحب تاریخ و میراث ملی یک سرزمین در جهان نگری انتزاع یافته از هستی انسان امروزین بود. فاشیسم اسلامی به مثابه نیروی حاکیت جدید نظمی را از توحش ، کشتار و تابعیت و تمکین به اهل قبور منشور خود نمود، انکارگرانش سی و سه سال است زندان و شکنجه و مرگ و اوارگی را تجربه مینمایند.
همایش عظیم مردم و نیروهای سیاسی- اجتماعی در هنگامه "انقلاب بهمن ۵۷" بر بنیاد اندیشه ها و یا ویژه گیهای گوناگونی چون توهم - اندیشه هایی انتقام جویانه- ازادی و بویژه ازادی سیاسی( بی انکه درک روشنی از ان و یا به گمان من باوری بدان وجود داشته باشد) - جدال با اهریمنی به نام امپریالیزم جهانی ، اعتقاد بر بنیاد نهادن منشوری تابع جهان نگری سوسیالیزم ملی و یا نظام اقماری- تدابیر نظمی نوین در پایان بخشیدن به جنگ سرد و یک قطبی نمودن فدرت. و اما ده ها دادخواهی حقیقی برای دریافت حرمت انسانی و گروهی خویش و گونه های دیگر از وعده و یا پیمان شکل پذیرفت. در نگاهی به نتیجه شصت سال ادبیات انتقادی ، نفی نظام پهلوی، و ارزوی جانشینی نظامهای ملی،(جبهه ملی)، مشروطه واژگون شده، سوسیالیستی از نوع استالینی تا انور خوجه ای ، از مانو تا کاسترویی به نظامی اسلامی با بنیاد فاشیزم مذهبی منتج میگردد. ارزوهای بر باد رفته و ارزوهای بر پا شده ، ارزوهای تسلیم یافته و کرنش پذیر، در یک نکته به اشتراک میرسند . نقطه تفاهم در یافتن استقلال ( اغاز انزوا و مسکینی دریوزه وارحاکمیت ولایی به درگاه قدرت جهانی در نمایش قهر و اشتی) و مهمتر در نفی نفرین واره نظام پادشاهی پیوند ناگسسته ای را تا پسا سرکوب حتی تا بستر سیاست معاصر به همراه میاورد. تا بدانجای که این اموزه نفرت از نظام پهلوی میتواند مقبولیت خود را در بیان جدایی از ان پیشینه در مهرورزی ولایی و شاگردان الیاژ سازش از عصر طلای توحش بیان اعتبار سازاند. این تفاهم و نقطه مشترک عاطفی- سیاسی خود عامل مهمیست در پذیرش لایه های گوناگون حاکمیت سیاسی معاصر در طرح همبستگی و گفتمانهای معاصر. برای این دسته از ماندگان در سامانه های جهان نگری های فرو نشسته و وامانده در قهرمانیهای بود و نابود یک پیشینه رمانتیزیزم سیاسی، ضد ارزشهای به قدرت رسیده حاکم شایستگی افزونتری برای همایش سیاسی دارند تا باز ماندگان تحول یافته و دگرگون شده از نظام پیشین. در این وادی مه گرفته و ناپیدای حقیقت در نابینایی حقایق برخی از میراث خواران نظام پهلوی نیز بر بنیاد کمیت گسترده و سبقت گیرنده سبوعیت معاصر به تمکین گذشته ای مینشینند که خود نقض نیازها و دادخواهی های معاصر را وعده می اورد. از تفاوت فاحش در صحنه ارایی نقض حقوق بشر به مقبولیت و مشروعیت گذشته مینشینند و ارقام چند صد نفره اعدام را در برابر هزاران اعدام معاصر دلیلی بر راستی های ان گذشته بر میشمارند. هر چند شایذ این تقابل نابخرد با اندیشه ایست که جنایت را در کمیت و گستره متفاوتش بی معنا میداند و همه ضدارزشها را یکسان با یکدیگر می انگارد. اما در هنگامه های وعده این زبان اندیشه نمیتواند اشیان و تکیه گاه مطمئنی را به مثابه بدیل فراهم اورد، زیرا با پذیرش ارتفاعی از جنایات با مشروعیت بخشی بدانها وپذیرش استبداد به مثابه چاره ناپذیری تاریخی قادر نمیگردد بیان صوری خود را به مدنیت و دمکراسی جهانشمول و مورد اعتناع نماید.
در همین رابطه مقاله اقای امین موحدی " من از محمد رضا شاه دفاع میکنم" بی انکه قادر باشند موضوعات دفاعی خود را مطرح نمایند به محکومیت دوباره قربانیان ان نظان نشستند. مسئولیت حقوقی مدیریت سیاسی نظام پهلوی را در اعدام گلسرخی به نیاز زنده یاد خسرو گلسرخی در یک خودکشی خود خواسته تفسیر نموده و این قربانی سیاسی را در دادگاه نادانی و جهالت سیاسی خود از منظر اخلاق سیاسی و مسئولیت حقوقی دوباره به اعدام محکوم مینمایند. این شیوه نه مبین واکاوی از یک معبر تاریخ است و نه قرائتی انسانگرایانه و نه تضمین کننده درکی که قادر به بنای عدالت در فردای ایران باشد. بلکه یک تقابل و انتقام شخصی با ان گونه از نابخردیست که در یخش نخست این سخنم اوردم.این همان درکیست مشابه که موسوی اردبیلیها، لاجوردیها، خمینی ها برای اسیرکشی ها نمودند. برای کشتار دگراندیشان خود نمودند. بر بنیاد چنین درکی اعدام مجاهدین، کردها و همه احزاب برانداز تابع معادلات قانونمندانه و قابل قبول نوعی از اخلاقیات سیاسی میباشد.
"شاه باید با گلسرخی چه میکرد؟ گلسرخی از چه دفاع مینمود؟ وی کمونیستی بود که حضرت علی را الگوی خود میدانست! گلسرخی اصلا فاقد یک ایدئولوژی مشخص بود. به وی در دادگاه تکلیف کردند که عقیده مشخصی را ابراز و از آن دفاع کند اما وی تنها عقیده اش این بود: شاه مستبد است و باید برود با هر وسیلهای.
به او تکلیف کردند تقاضای بخشش نماید اما وی نکرد، البته اگر کسی در دفاع از عقیدهاش تقاضای بخشش نکند این یک ارزش است اما گلسرخی عقیده ای نداشت! وی حتی کمونیست هم نبود که در دفاع از آن، جانش را فدا نماید و شدیدا تحت تاثیر مذهب قرار داشت. وی به خاطر دفاع از کدام عقیده جانش را فدا کرد؟ گلسرخی آدم افسردهای بود که میخواست بمیرد و خود کشی نماید و خونش را بر گردن شاه بیاندازد و متاسفانه شاه هرگز توجهی به اصل قضیه نکرده و در خود کشی یک آدم افسرده نیمچه مذهبی و نیمچه لا مذهب، به وی کمک نمود تا چنین شخصی تبدیل به قهرمان شود. این یکی از نمونههایی هست که به عنوان نقض حقوق بشر محمّد رضا پهلوی را به آن متهم میکنیم" .( امین موحدی)
ایا براستی میتوان باور اورد این سطح از نگرش خود را محق به داوری بداند؟ یافته های ذهنیتی نه چندان خلاق در موضوعاتی فرا توان ادراک خویش برای دست یازی به مراتب فرادست جدی انگاشته شدن ، بی انکه مسئولیتهای اخلاقی و سیاسی کلام و سخن را درک نموده باشد. نیاز به بیان این مجهولات از کجا می اغازد؟ برای یافتن مفهوم درست انصاف تاریخی؟ برای برپایی ادراک و ذهنیت حقیقت یاب ؟ برای درگیر نمودن اندیشه رهایی در تمیز خویش از دگر گونه های باور و اندیشه؟ برای ان اما هم زمان مناسب میخواهیم هم زبان اندیشه ای که قادر به استدلالی جقوقی و حقیقی باشد و نه انکه یافته های ابهام امیز خود را از بستر زمزمه های کودکانه به جدلی در صحنه سیاسی سخن و سخنوری بکشانیم.این نه جلوه ای از شکستن تابوها را در خود دارد و نه بیانگر اخلاق مسنولیت پذیر سیاسی میباشد. یک اوارگی و شلخته وارگی اندیشه ای سامان نیافته در بستر تفکر است و بس.
در واکاوی علل خودکامگیهای سیاسی و رویکرد مدیریت سیاسی و قدرت به جلوه هایی از استبداد، بیشک ذهنیت اجتماعی در دریافت و بنای این و ان گونه از تظاهر ساختاری موثر میباشد. اما نمیتوان مسئولیت حقوقی مدیریت قدرت را با اتکا بر عرفی بودن استبداد در فرهنگ اجتماعی از ان ستود. این شیوه از برهان اوری میتواند همه سبوعیت های یک نظام خودکامه ای چون جمهوری اسلامی و اصولا نظامهای سیاسی خودکامه را از مسئولیت پذیری برهاند . شیوه استدلالی این نویسنده دریافتهای شخصی ، برهانی از این دست را در اختیار ما قرار میدهد. پاسخ به بی انصافی عابران و رهگذران معبر تاریخ تقابل به مثل و بیان بی انصافی و بی اخلاقی نمیباشد،
این اما یک بی روشیست و نه شیوه ای برای دست یازی به حقایق. صحنه ارایی دادگاه گلسرخی و دست یازی بر ذهنیت روانشناسانه او در محاکه مجدد ش در خیال مطلق محقانه و غیر کارشناسانه نویسنده با واژگونی مفاهیم و مسئولیتها در جستجوی چه میباشد؟ ایا این بود وعده دفاع و توانمندی دفاع از مدیریت نظام پهلوی؟ سی و اندی سال باید میگذشت تا خود را در این فرودست تخیل و وعده سامان داد؟
اعدام گلسرخی، اعدام نه زندانی سیاسی در سحرگاه اوین ، به عنوان اسیر کشی و وجوه گوناگون دیگر مبین نقض اشکار حقوق انسان و بیانگر جنایت حکومتیست. سهامداری جهان در این باور و رفتار همگنانه هم حتی اگر درست باشد که نیست نمی تواند درک دیگری در ما حادث سازد.
هیچ حقوقدانی چه از منظر و جایگاه اندیشه محافظه کارانه و چه مستقل بر بنیاد حقوق انسانی نمیتواند قادر گردد این برهان اوری اقای موحدی را در طرح دفاعیات خود بکار بندد. میتوان بر هر واژه اورده شده در این متن همچون متون دادستانی دادگاه انقلاب مکث نمود و داده های کودکانه ان را به نقد و یا حتی تمسخر کشاند. تنها مهم در این هیاهوی واژه ها همان است که پیشتر پیرامون مسئولیت حقوقی ان نظام اورده شد. این مسئولیت را نمی توان با تفسیر و روایت اندیشه و بهانه جهان نگری التقاطی زنده یاد گلسرخی از عاملان فرمان قتل سیاسی زدود . در جایی که سرهنگ بهروان عضو هیئت دادستانی از چنین حکمی در پایانه زندگیش اندوه خود را میگریست بی انکه حتی درتصمیم حکم اعدام همانند دیگر اعضای دادستانی دخالتی داشته باشد، پس از نزدیک به چهل سال جوانی در عرصه ادعای مبارزه برای دمکراسی به نام مشروطه خواه و یا هر بهانه دیگر حوزه اندیشه، خسرو گلسرخی را یکبار دیگر در زبان اندیشه خود اعدام میکند. تا زمانی که ما قادر نگردیم دست از حمایت ها و یا مخالفتهای مطلق خواهانه خود بنا بر باور و یا مصلحت اندیشی ها بشوییم ، قادر نمیگردیم خود را محق در داوری بدانیم.
اما این نگاه جانبدارانه و غیر قابل پذیرش در حوزه داوری و اخلاق سیاسی را نمی توان ابزاری برای نفی و عبور از حقابق مطرح شده ساخت. بیشک در بیان و شاهد خوانی این نویسنده جوهری از حقیقت را میتوان یافت .نقد اغراض و یا کژاندیشی او نمی بایست ما را به نفی همه حقایق تنها بدلیل تقابل و ارایش اندیشه سیاسیمان بکشاند. همچنان که نمی توان نقد عبوری ایشان را با پرتاب پلمیکهای سیاسی از سکوی بحثی متفاوت و درگیر موضوعی غیر، در زمینه فدرالیزم و سکولاریزم و یا روانشناسی اجتماعی جدی انگاشت. گویی همه این نوشتار بهانه چندگانه ای برای خودنمایی تا تقابل شخصی بود تا روشنفکر را از دامان تعریف رایج به اینه برابر خود بکشاند.
در واکاوی علل فقدان انصاف سیاسی در تقابل اندیشه های معاصر میتوان به وجوه گوناگون حذف حقایق و نفی یکدیگر اشاره نمود. هنگامی که مخالفان سیاسی نظام پهلوی قادرند تصویر ناراستی ها را بنگرند و هر اینه از راستی ها را انکار نمایند، هنگامی که این مخالفان در بزرگنمایی ابعاد استبداد و جلوه های ظلم تا نهایت هایی میروند که فاقد شواهد حقیقی میگردد و مبالغه شاعرانه را در زبان سیاست به تعریف میکشانند با خود قادرند چنین تقابلی را فراهم اورند. انان که دستاوردهای نظام پهلوی و یا عصر پهلوی را در زمینه های ساختار اجتماعی، فرهنگی-هنری، اموزشی و اداری با همه کاستی هایش نفی مینمایند ، و از استبداد سیاسی به نابودی و نازایی همه دستاوردهای اجتماعی میرسند بدین گونه از بیان اندیشه اینه گونگی حذف گرا فرصت و مجال اشیان سازی میدهند. و انان که استبداد سیاسی را نیز به مهرورزی پدر سالارانه تفسیر مینمایند و از یک قیاس با حاکمیت معاصر به استنتاج سیاست رجعت میرسند ، خود عاملین نقض دادخواهی های حقیقی در بستر سیاست معاصر میشوند. فقدان انصاف سیاسی و تاریخی سویه های گوناگون خود را دارد و هر سویه این بی انصافی در بازتولید این هستی بیمارگونه میکوشد. برای رهایی از چنین اسیب دیدگی روان اجتماعی باید در قوائد و قانونمندی جوهر قضاوت خود تجدید نظری جدی و کلی بنماییم.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر هم میهنان گرامی
آقای ملکوتی در آخرین نوشته شان(کامنت) خطاب به حق عزیز می نویسد،
ایران مسئول همه گرفتاری های قوم کُرد در پاره های چهارگانه می باشد. و ادامه می دهد، اگر باور داریم که قوم کُرد سازمان دهنده وبنیانگذار سرزمینی چون ایران بودند پس باید از خود این پرسش را بعمل آوریم چگونه می توان اجازه داد این وجود همگن تاریخی را از ما درپاره های دیگر سیاسی درحقارت و فرودستی بخوانند وهویت آنان را به انکار بنشینند...در پایان می فرماید، شما(ما ایرانیان) چگونه این جباریت تحمیل شده بر کهن ترین قوم ایرانی را جبران می نمایید؟
پرسشی که از آقای ملکوتی باید پرسید این است که، آقای ملکوتی آیا جنابعالی از جباریتی که بر تمام ملت ایران تحمیل می شود چیزی می دانید؟ آیا تا زمانی که ملت ایران نتواند به آزادی برسد امکان این را دارد که به دیگر پاره های جدا شده از ایران کمکی بنماید؟ در سخنان آقای ملکوتی نشان از عصبانیت دیده می شود. همچنین ایشان در آنجایی که می نویسد،( اگر باور دارید که کردها بنیانگزار ایران بودند...). باید گفت آقای ملکوتی اگر باور ندارید که کردها از بنیانگزاران سرزمین ایران هستند، لطفا وقت بگذارید وتاریخ ایران را یک بار دیگر از اول با دقت بخوانید. اگر خود را یک مبارز و فعال سیاسی برای آزادی ایران مسئول می دانید، لازم است که تاریخ ایران را بر اساس حقایق بدانید. در نوشته های پیشین، جنابعالی از دوعامل در جهت تجزیه ایران نام بردید و من نیز به عامل سومی اشاره کردم ونیز گفتم که تمام گرفتاری های ایرانیان ناشی از وجود رژیم نگین اسلامی می باشد، که اگر ایران یک دولت ملی می داشت با توجه به توانایی هایی که در منطقه می توانست داشته باشد، هرگز اجازه نمی داد تا به دیگر پاره های جدا شده از ایران ظلم شود، همچنان که پیش از رژیم ننگین اسلامی کم وبیش به آن پاره های جدا شده توجه می شد.
آقای ملکوتی گرامی، جنابعالی که خود را حامی وباورمند حقوق بشر معرفی می کنید، بدانید از افراد وگروه هایی که دفاع می کنید، اولاً این افراد وگروه ها ضمن اینکه گذشته و پرونده بسیار تیره ای دارند، اگر حتی از گذشته آنها نیز چشم پوشی کنیم به فرض اینکه بگوییم حضرات سر عقل آمدند، که سر عقل نیامدند، وقتی به طرح ها و رفتار وتئوری های پَلَشتی چون فدرالیسم وسکولاریسم نو وکهنه با تعریف های خودساخته از طرف آنها مواجه می شویم به این نتیجه میرسم که واقعاً این حضرات پس از سالیانی گذران در غرب چه از دمکراسی آموختند؟ چه از حقوق بشر آموختند؟ حضرات مورد دفاع جنابعالی نه تنها سر عقل نیامدند که مثل سه دهه پیش که خزیدند زیر عبای خمینی وایران و سه نسل را به آتش کشیدند، اکنون نیز راه کجی را پیش گرفتند، وآن راه کج ، نه برای ملت ایران ونه برای قوم کُرد به آزادی و دمکراسی میرسد. شاید اطلاع از دادوستدهای دولت خودمختار عراق با رژیم اسلامی ندارید.
اگر جنابعالی فکر می کنید که این صفحه گفتگو محفلی است که با رفتار آرایش شده عمل می کند، تردید ندارم که بسیار دراشتباه بسر می برید، اما هرکسی آزاد است هر طور که دوست دارد فکر کند.
با احترام
کاوه یزدانی
October 13, 2011 11:08:10 AM
---------------------------
حق
با درود
آقای ملکوتی محترم، حین گفتگو در این بقول شما ؛محفل سخن؛، من هم از شما و هم از آقای مویدی پرسیدم که تفاوت سکولار دمکراسی و لیبرال دمکراسی چیست؟ شما به این پرسش پاسخ ندادید ولی حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) در مورد این پرسش نه یک پاسخ کوتاه بلکه یک نشست با حضور چندین عضو خود ترتیب داد. توجه شما را به گزارش این نشست جلب می کنم:-
گزارش نشست 112 دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران ( لیبرال دمکرات)
تفاوت لیبرال دمکراسی و سکولار دمکراسی چیست؟ October 11, 20۱۱سه شنبه 19 مهر 2570
http://www.irancpi.net/sokhanrooz/matn_207_0.html
آقای ملکوتی محترم، من همین پرسش را در پای مقالات جناب نوری علاء در خبرنت بارها گذاشته ام ولی او طبق سنت شان پاسخ نمی دهد. او و شما که خود را سکولار دمکرات معرفی می کنید چرا حاضر نشدید توضیح دهید که این سکولار دمکراسی ای که تبلیغ می کنید چیست؟! آیا این وظیفه حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) بود که پاسخی که شماها موظف بودید بمن بدهید را بدهد! من عضو این حزب نیستم ولی حقوقم بعنوان یک ایرانی در اینمورد بوسیله این حزب رعایت شد و به حقم احترام گذاشته شد. تجربه من از شبکه سکولارهای سبز ایران بی تبعیض شماها کمال بی احترامی نسبت به خودم بوده است. با تشکر
***************************
من از حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) سپاسگزاری می کنم که در این نشست روشنگری های بسیار مهمی در رابطه با تفاوت بین سکولار دمکراسی و لیبرال دمکراسی را برای همه ما انجام داده است. تندرست و پیروز باشید.
پاینده ایران و ملت ایران
October 11, 2011 11:31:12 PM
---------------------------
unknown
این چپ مدل ایرانی کی یاد میگیرد؟
تمامی اعدامی های سیاسی در زمان شاه ، تروریست بودند. اینکه«تنها عقیده اش این بود: شاه مستبد است و باید برود با هر وسیلهای. » یعنی همان هدف وسیله را توجیه میکند ماکیاول.یعنی اومانیسمی که چپ مدل ایرانی مدعی ان است کشک !
حالا این وسیله چه بود؟ ربودن ملکه و ولیعهد؟ کشتن شاه؟
ایا گلسرخی« کمونیستی بود که حضرت علی را الگوی خود میدانست! » یا«وی حتی کمونیست هم نبود که در دفاع از آن، جانش را فدا نماید«؟ بالاخره کمونیست بود یا نبود؟
ایکنه شاه «به وی کمک نمود تا چنین شخصی تبدیل به قهرمان شود« غلط است. محاکمه گلسرخی از تلویزیون پخش میشد. از هرکسی میپرسیدم چه خانواده چه دوست و همسایه، همه خرابکار مینامیدندش که قصد ربودن ملکه و ولیعهد را داشته بدون کوچکترین سیمپاتی
گلسرخی را کمی قبل و بعداز ۲۲ بهمن ، توپخانه گوبلزی چپ بابمباران تبلیغاتی، شهیداعظمش کردند . همان ذالتی که از ۲۸مرداد ، کودتای ننگین امریکایی-انگلیسی ارتجاعی ساخت. دران جو هیستری همگانی هر که هر مزخرفی میگفت در جا پذیرفته میشد از ۲۲ میلیارد دزدی شاه تا همجنسگرا بودنش،
از ۸۰ هزار کشته تا (باعرض پوزش از دوستان) .... ولیعهد
نقض حقوق بشر زمانی معنا درد که با بشر طرف باشید!نه اقایانی نه به کودک نه به همگروهی نه به مردم عادی رحم نمیکردند، از هواپیما ربایی تا ترور اتباع ابا نداشتند ، وابسته بخارج بودن پول و اموزش سلاح ومهمات میگرفتند تا حکومت سرنگنکنند رور بکنند، بنابراین سرنوشتی بهتر از اعدام در انتظارشان نبود. انهم در زمانی که در کشورها مثلا جهان اول هنوز دیکتاتوری واعدام وجود داشت. بریگاد سرخ و بادرماینهوف نمونه های روشن انند.
گلسرخی نه اسیربود نه قهرمان. یک بیمار روانی تروریست بود. اینکه نمیشود هر کسی بخواهد ملکه و ولیعهد کشور را بدزد، شاه مملکت را بکشد ، بعد سروته قضیه را با یک ببخشید هم بیاورد. ولی شاه
بخشیدشان.
اما شیوه مبارزان ضد پهلوی:
حمله به بانک ملی ونک در آبان ماه 1349 و سرقت مبلغ 330 هزار تومان موجودی بانک.
حمله به کلانتری 5 تبریز در اسفندماه 1349 و خلع سلاح نگهبان ٬ پس از کشتن یک نفر ومجروح کردن فردی دیگر
حمله به کلانتری قلهک در فروردین ماه 1350 به قصد خلع سلاح نگهبان کلانتری قلهک که نگهبان به قتل رسید
محمد صفّاری آشتیانی و علی اکبر صفایی
فراهانی ٬ از کشور خارج شدند. مدتی در عراق به سر بردند و سپس برای گذراندن دوره های چریکی به
اردوگاه های « الفتح »روانه شدند.
-٬ در شبانگاه 19 بهمن ماه 1349 طرح حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل اجرا شد. 8 قبضه تفنگ و یک قبضه مسلسل به غنیمت گرفته شد و یک گروهبان کشته وگروهبانی دیگر زخمی شد
-در سال های 47 و 48 پاک نژاد باسابقه فعالیت در جبهه ملی دوم ٬ به همراه چند تن از دوستانش گروهی با ایدئولوژی مارکسیستی تشکیل دادند
و تصمیم گرفتند برای آموزش به فلسطین عزیمت کنند؛ و بدین لحاظ به « گروه فلسطین » معروف
گشتند. تعداد اعضا 23 یا 24 نفر بود.
-تیرماه ٬48 حمله مسلحانه به بانک ایران و انگلیس٬ در خیابان تخت جمشید بود که حدود 290 هزار تومان را به سرقت بردند
-در طرح ربودن سفیر آمریکا
-«آرمان خلق »اولین عملیات گروه حمله به یک بانک و سرقت مسلحانه پول های آن بود
-وظیفه هماهنگی تسلیحاتی با نیروهای اعزامی به اردوگاه های فلسطینی٬ بر عهده محمد بازرگانی بود.
-تهیه و تدوین مطالب مربوط به مواد انفجاری
-محسن نجات حسینی (با استفاده از گذرنامه ابراهیم آوخ) و محمد یقینی ٬ که قصد پرواز عادی از بیروت به تهران را داشتند٬ همراه با سلاح و مهمات جاسازی شده٬ در فرودگاه بیروت دستگیر شدند.
-سید محمد سادات دربندی ٬ از عوامل ربودن هواپیما در سال ۴۹
-با نزدیک شدن جشن های 2500 ساله شاهنشاهی٬ تصمیم به انجام یک سری عملیات نظامی متمرکز و هماهنگ در جریان جشن هاگرفته شد.
-رضایی در دفاعیات خود ضمن توضیح دلیل انفجار دفتر نشریه مستهجن «این هفته«توسط سازمان از اقدام خود برای انفجار بمب خفیف در پاسگاه راهنمایی سرچشمه که ناموفق بود٬ یاد کرد
- انفجار بمب در دفتر شرکت هواپیمایی بریتانیا
- انفجار بمب در نمایشگاه آسیایی
-ـانفجار یک بسته مواد منفجره٬ جنب کیوسک پلیس راهنمایی واقع در میدان شاه
-انجام چند انفجار کوچک و بزرگ در طول سفر رییس جمهور آمریکا پـیش بینی گردید.یکی ازآنها به قصد کشتن یک ژنرال آمریکایی طراحی شده بود:
۱-در ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه روز دهم خرداد یک بمب نسبتا قوی که در کوچه جوار
«اداره اطلعات آمریکا»٬ واقع در خیابان صبای شمالی٬ کار گذارده شده بـود٬ مـنفجر شـد
۲-ساعت هفت و بیست و دو دقیقه همان روز٬ اتومبیل مستشاری شماره 2 حامل ژنرال هـوایـی
«هارولد پرایس »٬ در خیابان دولت (کلاهدوز) ـ نزدیک چهارراه قنات٬ با یک بمب هدایت شونده
منفجر شد. با این انفجار ژنرال آمریکایی مجروح شد و هر دو پای خود را از دست داد. در اثر این
حادثه٬ یک مادر و دختر نیز که در حال عبور از محل بودند٬ کشته شدند؛ و راننده ایرانی ژنرال
آمریکایی و یک عابر دیگر نیز مجروح گشتند
۳-در ساعت هشت صبح همان روز٬ مقارن ورود «ریچارد نیکسون» به قبر رضاشاه در شهر ری ٬
یک بمب صوتی نسبتا قوی که در فضای خالی پشت قبر کار گذاشته شده بود٬ منفجر شد و ورود«نیکسون» را قریب یک ساعت به تعویق انداخت.
۴-در بعداز ظهر همان روز٬ دو بمب کوچک صوتی در ساختمان «انجمن ایران و آمریکا» درخیابان وزرا و ساختمان «انجمن روابط فرهنگی انگلستان» در خیابان فردوسی منفجر گردید.
روایت عباس سماکار:ماجرا از این قرار بود که دو سال قبل از اون یعنی در سال پنجاه، خسرو گلسرخی و منوچهر مقدم و شکوه فرهنگ، در ارتباط با هم طرح اعدام شاه رو می ریزند
October 11, 2011 10:55:44 PM
---------------------------
حق
با درود
جناب ملکوتی محترم، من پرسیدم،
"اولین باری که نوری علاء، ۱. با سکولاریسم آشنا شد و؛ ۲. به اهمیت آن برای ایران پی برد و مقاله ای درباره آن نوشت یا گفتگویی در اینمورد انجام داد در چه تاریخ و در کجا بود؟
شما جناب ملکوتی محترم به جای پاسخ به پرسش های بالا نوشتید،
"در مورد زمان وقوع تولد اندیشه سکولاریزم در اندیشه های اقای نوری علا. دوست عزیز سکولاریزم و دادخواهی ان یافته اقای نوری علا نمیباشد. با نگاهی بر منشور احزاب سیاسی ایرانی از جمله حزب مشروطه پارلمانی انرا می یابید. سکولاریزم از همان هنگامه تقابل سیاسی با نظام کلریکال اسلامی به مثابه یک دادخواهی اغاز به مکاشفه خود نمود. این دادخواهی یک اصل اغازین در تقابل ما با نظام ولایی ست. اما بیشک کافی نیست تا دمکراسی خواهی ما بتواند پوششی جقیقی به خود بگیرد. این دادخواهی از انجایی امروز مهم میشود که حفظ نظام مذهبی سعی دارد به نام الترناتیو سیاسی در یک رویارویی با برحی از نمودارهای حکومتی -دولتی خود را معرفی نماید."
خوانندگان گرامی، شما را به هر کسی که دوست دارید، بمن بگویید که آیا جناب ملکوتی به من پاسخ داده است یا اینکه طفره رفته است. خودتان قضاوت کنید که آیا این نوشته جناب ملکوتی پاسخ به دو پرسش واضح و ساده منست یا نه! آخر مگر من پرسیده ام جناب نوری علاء کاشف سکولاریسم بوده است یا نه! یا پرسیده ام کجا می توانم درباره سکولاریسم چیزی یاد بگیرم! که این نوشته نامربوط را جناب ملکوتی بجای پاسخ بمن جا زده است!
به این آخرین نظر جناب ملکوتی توجه کنید که به من می گوید که بروم از نوری علاء بپرسم انگار که آقای ملکوتی خود بهتر از من نمی داند که نوری علاء به احدی پاسخگو نیست جز به محرمان خویش!
جناب ملکوتی من از شما این دو پرسش را کردم چون شما از نوری علاء و شبکه او حمایت می کنید و در سایت سکولاریسم نو او مقاله می نویسید. برای دسترسی به اولین مقاله نوری علاء در رابطه با سکولاریسم و اولین مقاله در رابطه با سکولاریسم نو و اینکه اولین بار که او شخصا به اهمیت سکولاریسم پی برد کمک خواستم. شما که دوست و حامی و همکار او هستید حتما تاریخچه مبارزاتی منجمله قلمی نوری علاء بویژه در رابطه با سکولاریسم و سکولاریسم نو او را باید بدانید وگرنه بر چه اساسی از او حمایت و با او همکاری می کنید! چطور این مطالب می تواند برای شما مهم نباشند و در عین حال در یک صف مبارزه با او قرار گرفته باشید! بجای پاسخ اول طفره رفتید و حالا از ترس اینکه چه در پشت ایندو سئوال است از پاسخ خودداری می کنید. اینگونه طرز تفکر شما شایسته یک مبارز سیاسی نیست.
شما که دوست و همکار و حامی او هستید، می توانید ایندو پرسش مرا به او ایمیل کنید و پاسخ او را در اینجا بگذارید. از سه حالت خارج نیست یا پاسخی دقیق خواهید داد که در اینصورت به حق من بعنوان یک ایرانی که از آپوزیسیون انتظار پاسخگویی صریح دارد احترام گذاشته و به وظیفه تان عمل کرده اید، یا این درخواست را رک و راست رد می کنید که معنایش این خواهد بود که چنین حقی را در قوانین تان برای من و امثال من قائل نیستید و یا اینکه هم شما و هم نوری علاء پرسشهایم را پشت گوش خواهید انداخت انگار نه انگار. در دو صورت آخر، این معرف ماهیت غیردمکراتیک/غیرپاسخگو، خودخواهی و خودمحوری و خود شیفتگی شماها در شبکه سبز سکولار دمکرات ایران بدون تبعیض تان خواهد بود. پاسخگویی تک تک آپوزیسیون منجمله شبکه سکولار دمکرات سبز آلترناتیو ساز و در صدر آن نوری علاء به ملت ایران یک در خواست و خواهش و تمنا نیست بلکه یک حق دمکراتیک است برای تک تک شهروندان ایران. ثابت کنید دمکرات هستید و به حقوق شهروندی ما ایرانیان بویژه مخالفان تان احترام می گذارید. با تشکر
پاینده ایران و ملت ایران
October 11, 2011 10:01:19 PM
---------------------------
سیروس ملکوتی
اقای حق:
پرسش شما را در نوبت قبلی پاسخ دادم. اما گویا برای شما کافی نمیبود. به نظر نمی اید که هیچ پاسخی برای دوستانی که در این محفل سخن گرد هم امدند کافی باشد. پرسش شما نه دلیلی برایش اقامه گردید و نه ما را متوجه نقطه عزیمت شما مینماید. اگر پرسشی از اقای نوری علا دارید از او بپرسید.
در مورد نوشته اقای موحدی سخن زیادی باقی نمیماند. دلنگرانیهای ایشان در یک کلی گویی از اهمیت اموزه های ما از بستر تاریخ نه سخن تازه ایست و نه جز انشای علم بهتر است یا ثروت پیام دیگری در خود دارد. در اینکه باید بشریت در سیر زندگی و عبور از گذار زمان با شناخت از پیشینه ای که تصویر ماندگار او را در بستر تاریخ فراهم اورده اشنا شود و یافته های تدقیق شده خود را برای گام نهادن در فرایند بعدی به مثابه اموزه بهره بگیرد شکی نیست. چه کسی میتواند اولین کلاس درس علوم سیاسی را از سر بگدراند و این اموزه را نیابد. تکرار این انشا نه مکاشفه ای را در خود دارد و نه ضرورتا ما را به صداقت نگارنده میتواند معتمد سازد. موضوع بر سر این است که این نگارنده تاریخ و این کاشف حقایق بر بنیاد چه دانشی ، چه شواهدی، چه دریافتی میخواهد ما را میزبان شفاف سازی بستر تاریخ نماید؟ قضاوت و داوری از نسل امروز و یا نسل پیشین را چه کسی بر گرده شما قرار داد که در نقد داوری بیموردتان اینچنین افروخته میشوید و همه تلاش خود و محفل یاران را برای محق بودن قضاوت خود بکار میبندید؟ قضاوتی که هیچ بنیاد علمی را در خود نمی کاود، این دانشنامه خود را بجای پیش روی نهادن محفل یاران در اختیار چند دانش پژوه بگذارید تا بی اعتباری انشای سیاسیتان را بر شما اشکار سازند.
فریب این تشویقهای بیمورد را نخورید و خود را بیش از این قربانی خود فریبی نکنید. از هیچ منظر دانشی نمی توان خود را بر شواهد صوری مستدلل ساخت، و شباهت های انرا دلیل بر بنیاد یکسان انگاشت. همخوانی و همسان اوری نواب صفوی با گلسرخی ها زبان انشای سیاسی میباشد که در جستجوی برهم زدن هنجارهای بر ذهن نشسته میباشد و هیچ ربطی به بنیاد و معرفت علمی ندارد. نشان میدهد که تاریخ نگار که همزمان روانشناس اجتماعی ، جامعه شناس ، خود را می یابد بنیاد برامد و فراشد پرداخت و ساخت اندیشه و عمل را در پدیده های متفاوت نمیتواند دریابد. معلوم است که من این داوری را بر بنیاد دانش نیاموخته مینامم.
****
و اما پرسش دوست دیگر در مورد مواضع حزب دمکرات کردستان و پاسخ فدانیان و اینکه چرا من بدین مهم برخورد ننمودم.
نخست باید بگویم که بارها در مقالاتم به ان دسته از نیروهایی که در جستجوی انحلال نظام از طریق مداخله بیگانگان هستند هشدار و نقد خود را بیان داشتم ، نه تنها بدین یاوه باور سیاسی اعتقادی ندارم بلکه انرا سراغاز شکست دگر باره تاریخی خود در دریافت عدالت خواهی و بنای ازادی میپندارم.
نخست اینکه حزب دمکرات کردستان با حزب دمکرات کردستان ایران یگانه نیستند دو جریان و تشکیلات سیاسی متفاوت میباشند. بیانیه این حزب مبین ضعف سیاسی در بیان و نارسایی های بیشمار میبود. اما برای قضاوت نهایی باید فرصتی را از پرسش و پاسخ فراهم اورد تا ادراک ما را از حقایق روشنتر نماید. بزودی این پرسش و پاسخ را در گفتگویی با دبیرکل این حزب اغاز مینمایم . و در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
در مورد مسئله کرد و اصولا کردها در پاره پاره های چهار گانه هستی خود هیچ کشوری چون ایران مسئول نمیباشد. اگر باور داریم که کردها سازماندهنده و بنیانگذار سرزمینی چون ایران بودند باید از خود این پرسش را بعمل اوریم چگونه میتوان اجازه داد این وجود همگن تاریخی ر ا از ما در پاره های دیگر جغرافیای سیاسی در حقارت و فرودستی بخوانند و هویت انان را به انکار بنشینند. توهین به کرد در سوریه ، ترکیه و هر نقطه دیگر توهین به همه ما میباشد. قوم، یا خلق یا ملتی را قربانی جداییها نمودند ، نه خود تلاشی برای حرمت انان میکنیم و نه هم اوایی کردها را با یکدیگر میپذیریم. شما بگویید که با کرد چه باید کرد؟ شما چگونه این جباریت تحمیل شده بر کهن ترین قوم ایرانی را جبران مینمایید؟
***
در خاتمه مایلم بدین نحوه از رفتار ارایش شده در این سایت انتقادی بنمایم و انرا بیانگر گرایشی محفل گرایانه بدانم. و تصور نمیکنم در چنین محیط ارایش شده ای بتوان اصولا به تبادل اندیشه نشست. با احترام به وجود انسانی فرد فرد شما از ادامه هر گونه گفتگو و بحث نوشتاری در این سایت سرباز میزنم. و برایتان بهترین ارزوهای همراه را دارم.
با سپاس و مهر
سیروس ملکوتی
October 11, 2011 08:24:12 PM
---------------------------
حق
با درود به هموطنانم، من نظر و پرسشهای زیر را در خبرنت قرار داده ام. در این سامانه فقط به قرار دان پرسشها اکتفا کردم تا جناب ملکوتی آنها را در نوشته ای دراز گم و یا "گم" نکنند. با کمال تاسف می بینم که ایشان "پاسخ" دادند و نه پاسخ. اینکه نام مرا با امین موحدی بعنوان پرسشگر اشتباه گرفتند هیچ مسئله ای نیست ولی من بالشخصه از "پاسخ" ایشان بسیار ناخشنودم. ایشان بجای پاسخ مرا مورد تمسخر خود قرار داده اند. در این مقاله شان که نقدی از امین موحدی است، جناب ملکوتی بر سر منبر می روند و از "واکاوی حقایق، توانمندی دریافت انرا میطلبد...." و ارزشها و انصاف سیاسی و اخلاقی سخن می گویند ولی من نه تنها در مورد دو سئوال آخری که از او کردم بلکه در همه پاسخهایش چیزی که دال بر "واکاوی حقایق" در آنها یافت شود و یا انصاف سیاسی و اخلاقی نمی بینم. این رد و بدل کردن های نوشتاری با او را اتلاف وقت می دانم چون ایشان علاقه ای به "واکاوی حقایق" ندارند. خیال می کنند که بجای پاسخ دادن سوهان روح مردم شدن کاری سیاسی و "واکاوی حقایق" است. بجای توهین به شعور من و تمسخر در مقابل دو پرسش زیر اگر قادرند جوابی صریح دهند و اگر نه، آنرا نادیده بگیرند. علاقه ای هم به نیم صفحه پوزش و صغرا و کبری چیدنها هم ندارم چون برایم پاسخهای صریح مهم اند و نه تعارفات و دلجویی ها.
"سکولار شدن نوری علاء کی آغاز شد؟ تاریخ دقیق آنرا چه کسی به غیر از او می داند؟
دیگر بر همگان معلوم گشته است که جناب نوری علاء مخاطبان خود را محدود به "خواص با بصیرت" خود کرده است. این "با بصیرت" ها نه تنها هیچ نقدی از او نمی کنند بلکه فقط مجیز او را می گویند و با قلمها یشان به دفاع از او بر علیه "خواص بی بصیرت" ی مثل
عبدالستار دوشوکی و امین موحدی شمشیر می زنند. ما عوام را هم که نوری علاء تا حالا آدم حساب نکرده که حتی از او سئوال کنیم چه برسد به اینکه خود را موظف به پاسخگویی بما بداند. بنابراین، منه عامی و امثال من اگر سئوالی درباره نوری علاء داشته باشیم، چاره
ای نداریم بجز اینکه سئوالات خود را در رسانه ها پای مقالاتش قرار دهیم و از طریق همین رسانه ها از آن "خواص بی بصیرت" ی که اطلاعات کافی دارند بخواهیم که به سئوالات ما درباره نوری علاء به تحقیق دست بزنند و به ما پاسخ دهند. می دانم که چنین انتظاراتی از
دگراندیشان نوری علاء به هیچوجه منصفانه نیست ولی چاره چیست وقتی که نوری علاء این مسئولیتی که بر دوش او نشسته است را با خیال راحت نادیده می گیرد انگار که نه انگار! با چنین خصوصیاتی هرگز نمی توان نوری علاء را در زمره دمکراسی خواهان آزاد اندیش ملی قرار داد، البته طبق تعاریف دانشنامه های معتبر جهانی و نه "دانشنامه" شخصی او.
چه کسی قادر است یه دو پرسش زیر پاسخ دهد؟
1. اولین باری که نوری علاء با سکولاریسم آشنا
شد و؛
۲. به اهمیت آن برای ایران پی برد و مقاله ای درباره آن نوشت یا گفتگویی در اینمورد انجام داد دقیقا در چه تاریخی و در کجا بود؟؛
با سپاس، حق پاینده ایران و ملت ایران
October 11, 2011 12:33:51 PM
---------------------------
گردآفرید
من به بحث های شما - آقای سیروس ملکوتی و آقای امین واحدی- کاری ندارم. یک سوال از آقای ملکوتی دارم.
آقای ملکوتی. نظر شما راجع به اعلامیه حزب دمکرات کردستان که اتحاد فدایی با آن برخورد کرده چیست؟ آقای حاتمی هم مقاله ای نوشتند و آقای یونس شاملی هم کامنت نوشته اند. شما نظری ندارید؟ بر فرض اگر آقای موحدی گلسرخی را دوباره اعدام کرده است که مقاله نوشته اید آیا برای دفاع از تمامیت ارضی در مقابل یونس شاملی٬ حزب دمکرات کردستان و غیره جا ندارد قلم رنجه فرمایید و سکوت پیشه نکنید؟ واقعا این دومی باندازه اولی مهم نیست؟
October 11, 2011 12:04:58 PM
---------------------------
امین موحدی
با معذرت عين کامنت را که به خودنويس فر ستاده بودم به اشتباه به سايت مشروطه نيز در کامنتقبلي فرستاده ام که تقاضاميکنم کامنت قبلي چاپ نشود وبجايش همين کامنت درج گردد .با احترام:موحدي
<< بنیاد نیاموخته ...حقارت درون... فرودست ...گلایه و مویه ...یا غرولندهای روزانه ... ژاژگوییها بیهویت ... روشنفکرنما... میتواند تمسخر جهان را میزبان دعوی خود باشد....
نادانی و جهالت سیاسی خود...
زمزمههای کودکانه...
میتوان بر هر واژه اورده شده در این متن همچون متون دادستانی دادگاه انقلاب مکث نمود و داده های کودکانه ان را به نقد و یا حتی تمسخر کشاند. ...>>
این ادبیات کسی است که قصد نقد حقیر را دارد .آقای ملکوتی اینهمه کلمات و جملات توهین آمیز برای چیست؟تنها اندک کلمات ويک جمله را از خیل توهینهای شما انتخاب کردهام که در بالا آمد.میتوانستید مودبانه و بدور از خشم مرا نقد و زیر سوال ببرید اما با این کلمات باید نقدی بر نقد شما نوشته شود
October 11, 2011 11:13:32 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر آقای موحدی عزیز
پیشنهاد می کنم این نوشته تان را به عنوان مقاله در دیکر رسانه ها بویژه خبرنت وکیهان لندن منتشر کنید، تا دیگر هموطنان موافق نیز مطلع شوند ودر هموار ساختن این راه گشوده شده مورد نظر یاد شده در مطلب مطلع شوند. سپاسگزارم.
پاینده ایران
October 11, 2011 05:47:30 AM
---------------------------
امین موحدی
آنکه نآموخت از گذشت روزگار … هیچ نآموزد ز هیچ آموزگار
امیدوارم این راهی که گشوده ایم در بر رسی دلایل غیر قابل دسترس شدن دمکراسی برای ایران ،گشوده بماند و منتج به نتیجه گردد. به عنوان یک ایرانی و کسی که خواهان داد خواهی نسل امروز از نسل دیروز ميباشد از همه نویسندگان میخواهم در این داد خواهی تاریخی ما را یاری کنند. به دموکراسی نمیرسیم چون تاریخ نمیدانیم.یکی از مشخصههای جوامع پیشرفته و بر خوردار از دمکراسی جایگاه تاریخ در آن جوامع میباشد. متون تاریخی در آن کشورها هرگز با تغییر نظام یا دولتها تغییر نمیکند و هر نوجواني تاریخ را آنچنان میآموزد که پدر بزرگش آموخته است. صفحات تاریخ در آن کشورها هرگز حذف و کم نمیشود بلکه صفحات جدیدی بر آنها افزوده میشود. اما در ایران ما نه تنها با تغییر نظامها، تاریخ دچار حذف و تغییر و تحریف میشود بلکه با تغییر دولتها نیز این اتفاق میافتد!
تا جاییکه میتوان گفت شهروند ایرانی هرگز تاریخ سرزمین خودو سیر حقیقی حوادث سیاسی کشور خود را نمیداند و آنچه که آموخته و میآموزد تاریخی است که فاتحین برایش مینویسند و میخوانند.
چگونه است که بعد از گذشت نزدیک به شصت سال اسناد و مدارکی و مدعیانی پیدا میشوند که بحث اصلی آنهانقش موثرروحانیون در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۲۸ است؟ آیا اگر این مورد در کتابهای تاریخ ما موجود بود ودر مدارس و دانشگاههای ما تدريس ميشد باز هم به کسی چون خمینی اعتماد میکردیم؟ آیادر آن صورت مسیر تاریخ سیاسی ایران عوض نمیشد؟ آیا حتي سرنوشت خاور میانه نيز این نبود که اینک هست؟ توجه میفرمایید که تاریخ چه نقش مهمی در سرنوشت بشریت دارد .
اینک بعد از گذشت سالها بار دیگر صفحات تاریخ در حرکتهای سياسي ما در حد کاغذی است که برای جلوگیری از سوزش گاز اشک آور، آتش اش میزنیم! آری ما تاریخ نمیدانیم که اگر میدانستیم به روحانيون سياسي و سیاسیون به شدت مذهبی که دهها سال است حاکم بلا منازع صحنه سیاسی در ایران به شکل پنهان و آشکار بودهاند و راه بر دموکراسی در کشورما بستهاند اعتماد نميکرديم و روضه خواني سیاسی را به جای تحلیل سیاسی نمیپذیرفتیم.
تنها راه برون رفت از این فاجعه مرور تاریخ است و بس. حتا اگر شده چند سالی تمام کارهای سیاسی خود رابه کناري بگذریم باید این کار را بکنیم و تنها به تاریخ بپردازیم. همه سایتها و رسانههایی که دل در گرو دموکراسی دارند باید بخشی از این آموزش را بر عهده بگیرند چرا که ما بدون دانستن تاریخ همانند کوری سرگردان در دل یک صحرای سوزانیم یا چون تیر اندازی که در عمق تاریکی تیری سرگردان به امید اصابت رها میکند!
آنکه نآموخت از گذشت روزگار … هیچ نآموزد ز هیچ آموزگار
October 11, 2011 01:12:55 AM
---------------------------
سیروس ملکوتی
اقای وجدانی گرامی:
دفاع از نظام پهلوی تنها در برابر اتهامات ناروا بدان البته کار درستیست و میتواند به تولد انصاف سیاسی در ذهنیت جمعی ما یاری رساند. پیشتر ها هم گفتم که مبالغه در طرح اتهامات به نظام پهلوی و ندیدن دستاوردهای ان نقض دعاوی عدالتخواهانه و صلاحیت داوری ما را میرساند. اما در جدال با ان نحله از اندیشه خصومت جوی نمیتوان استبداد سیاسی را نادیده انگاشت. منشور، اساسنامه و مصوبات همین حزب مشروطه پارلمانی که بسیار گویا و با ارزش نگاشته گردیده مبین تفاوتهای ماهوی در ادراک از ساختار سیاسی میباشد. این منشور مبین تحولیست که از انتقاد بدان سیستم سرچشمه میگیرد بی انکه دستاوردهای انرا نیز نفی نماید. بیشک این تحول اندیشه را نمیتوان با دفاع مقدس از تمامیت هستی نظام پهلوی بنا نمود. با این مثال میخواه بگویم دوست عزیز مقایسه ان نظام با نظام فعلی نمی بایست ما را به تمکین به بداندیشی و بد کرداری نظام گذشته نیز مومن سازد. ما قرار نیست به گذشته برگردیم قرار است فردا را بنا نهیم. بنابراین باید ادراک سیاسی امروزمان را به تعریف بکشانیم.
October 10, 2011 08:53:46 PM
---------------------------
سیروس ملکوتی
اقای وجدانی و اقای موحدی گرامی
زنده یاد خسرو گلسرخی هیچ ارتباط ارگانیکی با سازمان چریکهای فدایی نداشت. مانند بسیاری از نویسندگان و شاعران معاصر ان برهه تحت تاثیر رمانتیسیزم سیاسی بود که ادبیات مبارزه چریکی و مسلحانه در ایران و حهان انرا پدید اورده بودند. بررسی این دوران و تفوق مبارزه مسلحانه بر مبارزه سیاسی بیشک جای نقد و سخن بسیار دارد اما در جای خود. اقای موحدی عدم دفاع از خود را در دادگاه نظامی گلسرخی را همراه با اندیشه التقاتیش مبین یک ذهن انتخاری میداند که بر اراده حقوقی سیستم انزمان خود را تحمیل نموده و سیستم با عدم درک این مبارزه انتحاری از او یک قهرمان میسازد انهم با اعدام او. باز هم میگویم هیچ تغییری در اصل قضیه نمیکند. حتی اگر ثابت شود که خسرو گلسرخی از بیماری افسردگی رنج میبرد باید پرسید یک نظام سیاسی استوار و پابرحا چکونه به خود اجازه میدهد یک بیمار روحی را اعدام نماید؟ ببینید دوستان اشتباهی صورت پذیرفت، یک قتل سیاسی انرا نمیتوان در مباحث مجازی کشاند و مسئولیت انرا از مدیریت سیاسی انزمان جدا دانست. مقاله اقای موجدی با نام من از ........دفاع میکنم اغاز شد. و در نمونه ای از نقض جقوق سیاسی و اعدام با این گزینه مگر غیر از این بود که میخواستند بگویند این اعدام را نباید بر گرده نظام پهلوی قرار داد ؟ مگر ایشام با نمودارهای اینچنین نمیخواستند دفاعیات خود را از محمد رضا پهلوی توان بخشند؟ تصور من این است که اقای موحدی نقطه ای را در ادراک سیاسی خود یافتند که میتوانست قابل تعمق باشد. یک واکاوی در تفسیر ما از اینه برابر ما برای یافتن انصاف سیاسی. اتفاقا نقطه عزیمتی درست میبود. اما ایشان باید بدانند که حتی اگر این یافته ها را در اختیار فلان فیلسوف نامدار تاریخ هم بگذارند قادر نمیگردد در چند پاراگراف به تدقیق یافته های خود بپردازد. تعحیل در استنتاج بر مسند شواهد و اسناد ناکافی و فقدان تحلیل جامع میتواند فاجعه افرین باشد. انچه را که گریبان چالش های نظری ما را گرفته فقدان بیان دانش بسنده در اعلام مواضع ما میباشد. روزگاری نقل قول اوردن از فلان فیلسوف و اندیشمند اغاز و پایان دریافت و تحلیل را ارمغان میداشت و امروز تنها با گرفتن یک موضع سیاسی کافی میدانیم که بگوییم یافتم. به نظرم اصرار بر این موضوع و تداوم بحث پیرامون این موضوع یا باید خود را در یک داوری متفاوت بدور از این زخمهای عارضی صورت بپذیرد یا انرا در اختیار هنگامه مناسبتری قرار داد. و اما در مورد پرسش اقای موجدی عزیز در مورد زمان وقوع تولد اندیشه سکولاریزم در اندیشه های اقای نوری علا. دوست عزیز سکولاریزم و دادخواهی ان یافته اقای نوری علا نمیباشد. با نگاهی بر منشور احزاب سیاسی ایرانی از جمله حزب مشروطه پارلمانی انرا می یابید. سکولاریزم از همان هنگامه تقابل سیاسی با نظام کلریکال اسلامی به مثابه یک دادخواهی اغاز به مکاشفه خود نمود. این دادخواهی یک اصل اغازین در تقابل ما با نظام ولایی ست. اما بیشک کافی نیست تا دمکراسی خواهی ما بتواند پوششی جقیقی به خود بگیرد. این دادخواهی از انجایی امروز مهم میشود که حفظ نظام مذهبی سعی دارد به نام الترناتیو سیاسی در یک رویارویی با برحی از نمودارهای حکومتی -دولتی خود را معرفی نماید.
October 10, 2011 08:19:51 PM
---------------------------
وجدانی
جناب آقای سیروس ملکوتی محترم درود بر شما،
آنچه را که از حضرت عالی انتظارش نمی رفت همانا کم لطفی و خدای ناکرده تعمد شما در انتخاب و تفسیر دلبخواه از نوشته و یا مقاله آقای امین موحدی میباشد: » اعدام دگر باره خسرو گلسرخی«. این تیتر و این برداشت و چه بسا اتهام زدن اینگونه با پیام مقاله مورد اشاره نتنها مناسبتی ندارد بلکه بعیان میگوید عنادی در کار است. با اینکه آقای امین موحدی صراحتآ و البته هم کتبآ اعلام میدارد: »» متاسفانه شاه هرگز توجهی به اصل قضیه نکرده و در خود کشی یک آدم افسرده نیمچه مذهبی و نیمچه لا مذهب، به وی کمک نمود تا چنين شخصي تبديل به قهرمان شود. این یکی از نمونههایی هست که به عنوان نقض حقوق بشر محمّد رضا پهلوی را به آن متهم میکنیم.««، و بدینگونه نگارنده مقاله حتی خودشان را نیز در زمره و جزو متهم کنندگان شاه فقید قرار میدهند، لیکن گویا هنوز این همه برای جنابعالی بسنده نیست و به کمتر از طلب مغفرت و یا معذرت خواهی رضایت نمیدهید. حال جای شکرش باقیست که آقای امین موحدی فعل جمع »متهم مکنیم« بکار برده اند و نگفته اند متهم میکنی و یا میکنند. اگر غیر از این بود و خودشان جزو متهم کنندگان نبودند چه بلائی سرشان میآمد خدا عالم است.
مطلب دیگر اینکه باستناد صحبتها و اعترافات گروه حسرو گلسرخی و همدستش کرامت دانشیان در آن دادگاه معروف، این گروه دست به اسلحه برده و مبارزه مسلحانه را انتخاب کرده بوده. حال سؤالی که بخصوص از چناب آقای سیروس ملکوتی باید نمود این است: اگر در کشورمان ایران که قانون اعدام بوده و هنوز که هنوز است وجود دارد و بسیاری از آلترناتیوهای موجود نیز اعدام را مردود ندانسته و نمیدانند، شخصی هرچند معروف و مهم دست به اسلحه ببرد و قصد ترور و کشتن سرباز، پاسبان، ولیعهد، شهبانو، ... رهبر، پادشاه را نماید و هدف براندازی نظام را داشته باشد تکلیفش و یا بهتر بگوئیم جزایش چیست و اگر به محاکمه کشیده شود در چه نوع دادگاهی این محاکمه انجام خواهد گرفت؟ (مراجعه شود به آدرس سامانه ای شماره ۱). بسیار بجا خوهد بود که جناب آقای سیروس ملکوتی سرنوشت و سرانجام کشومان ایران و مردش را بیش از این مد نظرشان داشته باشند و فاجعه و مصیبتی را که اشخاصی نظیر حسرو گلسرخی و امثالهم بر سر این ملک و ملت آوردند در مقایسه با اعدام آنان کوچک نشمارند و ناچیز ندانند. ای کاش خیلی از ماها مرده بودیم ولی ایران و ایرانی به چنین سرنوشتی دچار نمیشدند.
از آنجائی که بنظر میرسد آقای سیروس ملکوتی آدم حساس و انساندوستی میباشد بد نیست بخشی از نامه خانم فاطمه کروبی، همسر مهدی کروبی به ریاست قوه قضائیه را در همینجا بیاوریم و با خواندن مجدد آن بیشتر به عمق فاجعه ای که بر کشورمان وارد شده پی ببریم. این خانم مینویسد: »»...از بدو امر شخصاً خواستار ارائه مجوز تصرف مجتمع و حضور در واحد مسکونی مان و نیز حکم اعمال بازداشت خانگی بودم؛ خواسته ایی که هرگز اجابت نگردید. به استثنای حکم تفتیش که شب اول به رویت همسرم رسید، تاکنون هیچ حکمی از مراجع ذی صلاح قانونی مبنی بر “حبس” “اشغال منزل توسط نیروهای امنیتی” و “حضور آنان در داخل منزل” دریافت نکرده ایم. اگر مبنای یورش نیروهای امنیتی را سخنان جناب جنتی بدانیم باید در منزل شخصی خودمان نظیر مرحوم منتظری حصر می گردیدیم، اما آنچه در عمل اتفاق افتاد از زندان انفرادی نیز بدتر و بی رحمانه تر بوده است. دوستانی که پیش از انقلاب سابقه ای دارند، می دانند که ساواک هیچگاه بدون حکم قانونی به حریم منزل اشخاص ورود نمی کرد. تجربه شخصی اینجانب در موارد متعدد و سایر مبارزان آن دوران گواهی است بر این ادعا. درآن زمان حتی برای بزرگانی که نسخه حصر خانگی اعمال می گردید، هرگز امنیتی ها در منزل و یا واحد آپارتمان شخص محصور شده حضور نمی یافتند. (حتی در زمان بازداشت سال ۱۳۵۳ حجت الاسلام والمسلمین کروبی، که نیروهای ساواک ایشان را به اتهام مبارزه علیه شاه بازداشت کردند، چنین بازرسی و تفتیشی از منزل ما صورت نگرفته بود) و شاید برای فرزند آیت الله میرزا هاشم آملی که به تقوا و زهد شهره بودند ، جالب باشد که بداند در جریان این حمله، مردان به ظاهر دین دار، تمام البسه و لوازم شخصی من را نیز بازرسی نموده و متاسفانه هیچ حیا و حجابی در ورود و بررسی وسایل شخصی من از خود نشان نمی دادند...«« (مراجعه شود به آدرس سامانه ای شماره ۲).
شهادت دادن خانم فاطمه کروبی از دوران زندانی و حصر خانگی همسرش (گویا از جسورترین وشجاعترین مبارزان بوده است) حداقل دال بر این است که در زمان محمدرضا شاه قانون رعایت میشده است و حتی ساواک نیز بنا به گفته این خانم از حیطه اختیاراتش تجاوز ننموده است. این شهادت دادن و نظائر آن همه و همه حاکی از آن است که شاه فقید و نظامش قابل دفاع هستند و ای کاش همانگونه که آقای امین موحدی پیشنهاد داده اند کار را از جایی ادامه میدادیم و به پیش میبردیم که آنرا از شاه تحویل گرفته بودیم. اما افسوس و هزاران افسوس اینطور نشد و بجای پیشرفت ده ها سال به عقب برگشتیم. افسوس!
یک ـ آدرس سامانه ای شماره ۱:
http://www.youtube.com/watch?v=yT4KoVpctIE
و
http://www.youtube.com/watch?v=4mm9p8RrqjA&feature=related
دو ـ آدرس سامانه ای شماره ۲:
http://noorijavid.wordpress.com/2011/09/22/%E2%80%ABفاطمه-کروبی-حاکمیت-هزینه-زندان-و-زند/
October 10, 2011 06:22:37 PM
---------------------------
حق
با درود به هموطنانم
آقای ملکوتی محترم، اولین باری که نوری علاء، ۱. با سکولاریسم آشنا شد و؛ ۲. به اهمیت آن برای ایران پی برد و مقاله ای درباره آن نوشت یا گفتگویی در اینمورد انجام در چه تاریخ و در کجا بود؟ سپاسگزار خواهم شد که به این پرسش پاسخ دهید. با سپاس، حق
پاینده ایران و ملت ایران
October 10, 2011 01:04:48 PM
---------------------------
امین موحدی
آقای ملکوتی نمیدانم چرا اصرار دارید مرا متهم به دفاع از اعدام کنید؟آنجا که از گلسرخی نام میبرم به عنوان مشتی نمونه خروار از دهها قهرمان بی اندیشه و بی باور نام میبرم که با روشهای انتحاری خود کشوری و ملتی را نابود ساختند.این روش هیچ فرقی با روش انتحاری فعلی القاعده ندارد .القاعده با کشتن خود انسان میکشد و امثال گلسرخی بامجبور کردن ديگران به کشتن آنها .آنجا گفتهام که شاه اگر کمی هوشیار بود میتوانست جلوی این حرکت انتحاری را بگیرد که نگرفت هیچ بلکه در این امر کمک هم نمود .من کجا از اعدام گلسرخی دفاع کردهام حتا آنرا موجب قهرمان سازی و فریب افکار عمومی عنوان و خطر ناک دانسته ام.عجبا شما نقدی نوشته اید بر یک مقاله اما به جای پاسخ به سوالات بحث را بیراهه میبرید.مگر خود ننوشته آید که انقلاب ۵۷ نتیجه تنفر از پهلوی بوده و برای آرمانهایی شکل گرفت؟خوب بفرمایید این نفرت سازی از سوی چه کسی بود؟عرض میکنم همان سوسیالیستهایی که از علی دم میزدند همانها که اکنون بعد از خرابی بصره بیرق سکولاریزم نو و فدرالیزم برافرشته اند ،اگر شما بودید به چنین افرادی در کمتر از ۳۳ سال دوباره اعتماد میکردید؟پاسخ فرمایید من از شما میپرسم آیا نفرتی که نه تنها مردم ایران بلکه جهان از کمونیسم دارند بیشتر است یا از محمد رضا پهلوی؟من گفتهام :ما باید به جای آنکه پای در جای پای دیگران بگذاریم باید پای بر شانههای آنها بگذاریم.
باید کار را از آنجایی که آنها ناتمام گذشتهاند پیگیری کرده اشتباهتشان را اصلاح و اعمال و افکار صحيحشان را از آنجا که ناتمام مانده ادامه دهیم، آنچنان که وقتي اشتباهاتشان را گوشزد میکنیم بر آنها ژست استادی نگیریم، درهمانحال ودر حاليکه حقشان را محترم و کارهای مثبتشان را ارج مينهیم مرید آنها نيز نشويم.
و در این راه پرسیدهام آیا ما در سال57 کار را از آنجا که ناتمام ماند دنبال کردیم یا به عقب باز گشتیم ؟آنگاه شما میپرسید گلسرخی را چرا اعدام کردند !
من پرسیدهام چرا سکولارها آنزمان سکولاریزم یادشان رفته بود همانگونه که کمونیستها لنین رافراموش کرده،و همه مذهبی شده بودند آنگاه شما باز میپرسید چرا گلسرخی را اعدام کردند؟اعدام گلسرخی نتیجه یک اشتباه بود اگر در آنزمان یک معاینه ساده روانپزشکی از وی به عمل میاوردند معلوم میشد که این مرحوم مشکلات عدیده روحی دارد وفاقد ثبات عقيدتي است و دفاعش از اسلام به عنوان یک کمونیست نیز در راستای همان بود.
اما آقای ملکوتی ،آنجا که میفرمایید گلسرخی اصلاکار نظامی نکرده بود بسیار جالب است .خوب شما من را به عنوان دادستان نام برده آید ،باشد من دادستان و شما هم وکیل ،برویم به دادگاه گلسرخی ،آقای وکیل ،متهم عضو سازمان چریکهای فدایی خلق بود که یک سازمان سیاسی نظامی در آن زمان بود بروید ویکی پدیاهم آدرس اش هم در پایین آورده ام بر رسی کنید .
در ضمن آقای ملکوتی اگر ایشان بیگناه بودند پس چرا در آخرین دفاعیه خود گفتند من از خلقم دفاع میکنم .اين درست ،دفاع از خلق گناه نیست اما هر رهگذری که نمیاید بگوید من از خلقم دفاع میکنم ! این آدمي که عضو يک تشکيلات نظامي هست ميگويد: من از خلقم دفاع میکنم اما بيگناهم! اگر بیگناهی و نمیخواستی دست به اسلحه ببری پس چرا عضو تشکیلات نظامی شده بودی ؟ يک عضو تشکیلات نظامی چگونه از خلقش دفاع میکند آقای ملکوتی ؟آیا تشکیلات نظامی چیز دیگری غیر از اسلحه برای دفاع دارد؟وي را به دلیل عضویت در سازمانی نظامی سیاسی گرفتند و به وی اتهام ترور را تفهیم کردند و گفتند از خودت دفاع کن و ایشان گفت من از خود دفاع نمیکنم من از خلقم دفاع میکنم.شما بفرمایید معنای این جمله چیست؟یعنی اینکه من اتهامات را قبول درم و به خاطر خلقم اینکار را کردم .آیا غیر از این است؟میتوانست بگوید من از خلقم دفاع میکنم اما دست به اسلحه نمیبرم اما ایشان در همان دادگاه گفتند که :همین کارها را میکنید که مردم بعد از آزادی از زندان اسلحه دست میگیرند.
بحث گلسرخی را تمام میکنم و از شما میخواهم اگر نقاد هستید و به خود اجازه نقد میدهید کمی منصف باشید به جای کشیدن یک سطر از یک نوشته طولانی همه آنرا نقد و به سؤالات پاسخ فرمایید .البته کمی هم خود را نقد فرمایید و نفرمائید که عضو هیچ گروهی نبودهام که مانند دفاع گلسرخی در آن داد گاه کذایی مبادا قاضی به اشتباه افتد براي يکي از مادوتاحکم اعدام صادر کند .
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در ويکيپديا
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86_%DA%86%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D9%81%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D8%AE%D9%84%D9%82_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
October 10, 2011 09:53:32 AM
---------------------------
سیروس ملکوتی
اقای موحدی عزیز . پرسش شما بسیار بیمورد میباشد زیرا تبیین جهان بینی یک اسیر اعدام شده تغییری در مسئولیت حقوقی این امر ایجاد نمی نماید. شما یا قادرید موضوعات را از یکدیگر تفکیک نمایید و در دو بستر حقیقی و حقوقی به واکاوی اندیشه خسرو گلسرخی و اعدام او بپردازید یا قادر نمی باشید این دو موضوع را تفکیک پذیر بنگرید. این شما هستید که باید داوری خود را به منطق بیارایید و ما را از درگیری در این بحث انتزاعی برهانید. پرسشهای دیگر شما نیز ربطی بدین مورد نمیدارد. گیریم همه چپها بی سواد ، بی تفکر، الوده به مذهب و عامل سیه روزی ایران بودند. به کجا میخواهید برسید؟ موضوعی را که من شما را مخاطب قرار دادم تفسیر و روایت شما از یک اعدام سیاسی بود. و در همان متن هجو خود به گفته شما اوردم که اتفاقا در نوشته شما یافته هایی از حقیقت را میتوان یافت. اما عزیز من بپذیرید که اشتباه بزرگی نمودید و تایید اعدام سیاسی نقض اشکاریست در دادخواهی ملی ما ایرانیان برای بنای دمکراسی. اگر این اشتباه را میپذیرید با شهامت بیانش کنید چیزی از شما کم نمیشود و اعتباری هم نصیب من نخواهد شد اما سعی ننمایید بحث را به مجرای دیگری بکشانید که از دایره تقابل اندیشه ما خارج است.
October 10, 2011 08:54:50 AM
---------------------------
سیروس ملکوتی
اقای موحدی عزیز . پرسش شما بسیار بیمورد میباشد زیرا تبیین جهان بینی یک اسیر اعدام شده تغییری در مسئولیت حقوقی این امر ایجاد نمی نماید. شما یا قادرید موضوعات را از یکدیگر تفکیک نمایید و در دو بستر حقیقی و حقوقی به واکاوی اندیشه خسرو گلسرخی و اعدام او بپردازید یا قادر نمی باشید این دو موضوع را تفکیک پذیر بنگرید. این شما هستید که باید داوری خود را به منطق بیارایید و ما را از درگیری در این بحث انتزاعی برهانید. پرسشهای دیگر شما نیز ربطی بدین مورد نمیدارد. گیریم همه چپها بی سواد ، بی تفکر، الوده به مذهب و عامل سیه روزی ایران بودند. به کجا میخواهید برسید؟ موضوعی را که من شما را مخاطب قرار دادم تفسیر و روایت شما از یک اعدام سیاسی بود. و در همان متن هجو خود به گفته شما اوردم که اتفاقا در نوشته شما یافته هایی از حقیقت را میتوان یافت. اما عزیز من بپذیرید که اشتباه بزرگی نمودید و تایید اعدام سیاسی نقض اشکاریست در دادخواهی ملی ما ایرانیان برای بنای دمکراسی. اگر این اشتباه را میپذیرید با شهامت بیانش کنید چیزی از شما کم نمیشود و اعتباری هم نصیب من نخواهد شد اما سعی ننمایید بحث را به مجرای دیگری بکشانید که از دایره تقابل اندیشه ما خارج است.
October 10, 2011 08:54:37 AM
---------------------------
سیروس ملکوتی
دوستان ارحمند. در این نوشته نه سخنی از سکولاریزم میرود و نه فدرالیزم. اگر قرار است هر بار نام مرا میبینید و بی ربط به موضوع، سخنان و اندیشه انتقادی خود را تکرار بفرمایید فکر کنم نمیتوان شما عزیزان را در عرصه سیاست و بویژه مباحث سیاسی جدی انگاشت. نقد نوشته اقای موحدی موضوع بسیار جدی تلقی میشود زیرا در زمانه ای که اعدام سیاسی از منظر همه تلاشگران و چالشگران سیاسی یک دادخواهی مهم تلقی میگردد ایشان با برهانی غیر حقوقی با واکاوی در حیطه اندیشه التقاطی و روان افسرده به تایید حکم اعدام میپردازند. گلسرخی نه یک نظامی بود و نه اقدامی نظامی نموده بود و نه ایران انزمان در شرایط جنگ با بیگانه بسر میبرد که دادگاه نظامی بخواهد به مورد اتهام یک شهروند بپردازد. گلسرخی در مبارزه دستگیر نشد و هیچ اسلحه سرد و گرم در اختیار نداشت. زندانی شد ، شکنجه گردید تا به کاری که نکرده اعتراف نماید . یک اسیر بود ، و کشتن اسیر در همه فرهنگها امری زشت و زننده است.
در این وادی من هرگز به پای دفاع از اندیشه گلسرخی ننشستم و ضرورتی هم در نقد اندیشه او نیافتم. این دو موضوع متفاوت میباشند. اندیشه سیاسی و اعدام سیاسی. از منظر حقوقی مسئولیت این امر با مدیریت سیاسی انزمان میباشد و اقای موحدی خواستند سهامدار این مسئولیت گردند و دست به خودکشی سیاسی بزنند. پاسخ ایشان اما میتوانست یک پوزش و تصحیح خود باشد و نه اصرار بر ادعای اسیرکشی . اتفاقا اگر متن مرا خوانده باشید از عدم ضرورت چنین موضوعاتی در این برهه سخن گفتم و پرسیدم به چه دلیل نویسنده تصور دارد که واکاوی این موضوع باید به عهده او با ان سطح نازل از برهان قرار بگیرد. و اتفاقا شما عزیزان را بیش از دیگران مسئول در برابر چنین بیان اندیشه میدارد.این شما هستید که میبایست پیش از دیگران به نقد این موارد از بیان اندیشه بنشینید. اقای حق از مسئولیت من به عنوان روشنفکر در زمان شاه سخن گفتند . نه اقای حق وجود اجتماعی من در ان برهه تنها باز میگشت به یک جوانی در تکاپوی بلوع سنی با اندیشه های هنری . با این حال من نمیخواهم مسئولیت جهالت اندیشه خود را در دوران جوانیم در هنگام انقلاب از خود سلب نمایم و در تمامی این سالهای سیاه دمی از انتقاد به خویشتن خویش بر ننشستم. با انکه نه وابسته به نیروی سیاسی خاصی بودم و نه به لحاظ جوانیم در هنگام انقلاب امکان داشتن مسند اندیشه نیز در من میبود. وجود اجتماعی و سیاسی من تنها پس از انقلاب میتواند تصویری داشته باشد که به مثابه یک هنرمند مسئولیت اجتماعی خود را سعی نمودم فدای صحنه های ترفیع و ترقی رشته تخصصی ام ننمایم. شاید در این گزینه اشتباهی نمودم نمیدانم اما این را میدانم که وجود اجتماعی من با اعتراض و مبارزه با این نظام اغاز گشت. در این مسیر نه حزبی برپا داشتم و نه در حزبی اشیانی برای خود ساختم . نه برای فردای قدرت بدین راه، راه یافتم و نه امروزم فرازی از رونق زندگی همراه دارد، . من نیز مانند دیگر شهروندان این سرزمین خود را تافته جدا بافته از نیروهای عدالتخواهانه نمیبینم و توان اندک خود را در مسیر انحلال نظام برای برپایی ازادی، دمکراسی و عدالت بکار خواهم بست. در فردای باور من هیچ ایدئولوژی و هیچ رفاقتی نمیتواند به بهانه همسفر بودنمان برای ازادی مرا به تصاحب و واژگون نمودن عدالت در دستان و اندیشه اش متقاعد نماید. بنابراین اقای حق و دیگر دوستان که شاید نمیدانید من سرباز هیچ حزبی نیستم ، بد یا خوب در اینده هم نخواهم بود. نقد من بر عبدالستار دوشوکی که البته پزشک هم نیستند و متخصص کامپیوتر میباشند نقدی بود میان دو دوست قدیمی. در پیامد ان نقد ،روبوسی هایمان هنوز بر صفحه مراسلات ما برجاست. اما ما باید بیاموزیم که نقد به معنای نفی نمیباشد حتی اگر بر ریشه های بنیاد فکر ان دیگری ناباور است. نقد در حیطه اندیشه زبان اندیشه را مورد نظر دارد و نه شخصیت حقوقی فرد را. اگر مفاهیمی چون ژاژگویی و یا فاقد سطحی برخوردار از برهان نظری مورد نقد و زبان نقد قرار میگیرد ربطی به جوهر انسانی نمیدارد، و نباید انرا به حیطه شخصیت و درون عاطفی شخص مورد نظر تعمیم داد. اگر از من چنین خطایی سر زده باشد بدون اصرار بر اشتباه خود انرا میپذیرم و حتما پوزش هم خواهم خواست . اما به انصاف سیاسی بازگردیم و ببینیم ما در کجای این مرتبه از باور قرار داریم. در مصاحبه ام با کیهان انلاین به سی و اندی پرسش پاسخ دادم فکر کنم بنیاد اندیشه ام در ان کاملا اشکار میباشد. گفتم که نیروهای به اصطلاح روشنفکری نه دریافت درستی از حوزه جهان بینی اعتقادی خود داشتند و نه سرزمین خود را بدرستی میشناختند. باورم بر این است که مبالغه در تصویر سازی سیاه از نظام پهلوی خود را انچنان بر فراز کشاند که مرز حقیقت و دروغ اشکار نمیگردید. همه دستاوردهای اجتماعی،فرهنگی،اموزشی به دلیل استبداد سیاسی انکار میگردید. از استبداد سیاسی هم تصاویر فرا حقیقی ارائه میشد تا انجا که در شعر شاعران مبارز اورده میشد خانه به خانه کوجه به کوجه مرده میبرند. تراژدی تاریخ را باش که این مبالغه شاعرانه را به صحنه اورد و روشنفکران ماندند که حال چه بگویند. دوستان عزیزم واکاوی گذشته انصاف میخواهد اما بدون شواهد حقیقی و روایت اشنا با دانش تخصصی در هنگامه های گزینه میتواند داوری های ما دوباره به سوی ناحقی ترازوی عدالت را به نابرابری بکشانند. بنابراین کافی نیست که خود را بر یافته های صوری به عنوان داور تاریخ و موضوعات قرار دهیم. امروز شما عزیزان مشروطه خواه 29 بند منشورجهانی حقوق بشر را میثاق سیاسی خود قرار دادید. گام بزرگیست و با ارزش. اما چنین هنگامه هایی از داوری میتواند شکی را در داوری اجتماعی نسبت به شما پدید بیاورد. ایا اسیر کشی عملی سبعانه بشمار میرود؟ اگر اری مهم نیست که این اسیر گوبلز باشد یا هویدا، رحیمی باشد یا سلطانپور، جزنی و 8 تن از یارانش در زمان شاه باشند یا جوانان اسیر زندانی ما در تابستان 67. من برای سرگرد رحیمی گریستم ، برای سلطانپور هم گریستم . انصاف سیاسی ما میبایست خارج از تعلقات ایدئولوژیک و جهان بینی های سیاسی و تشکیلاتی ما همراه باشد. انچه در نقد اقای موحدی مورد نظر من بود همانا نقض اشکاری بود بر حقوق و حرمت انسانی که ایشان با تصویردازی خود از یک اتفاق تراژیک انرا اغاز نمودند. من نقد شما را بر تفسیر منش خود خواندم و سپاسگزارم که بی پروا گفتید و نوشتید. اما نقدی بر این پذیرش سبوعیت در داوری خاموشانه شما نیافتم.
October 10, 2011 07:43:06 AM
---------------------------
امین موحدی
دوست عزیز حق گرامی من پاسخ کوتاهی به توهینهای ایشان دادم که در این سامانه هم چاپ شده .اگر آقاي ملکوتي کمی صداقت داشته باشند باید به تمامی سؤالات مطرح شده در مقاله من پاسخ میدادند و چون پاسخی نداشتند با بهانه کردن قسمتی مربوط به گلسرخی به حقیر توهین کرده اند .فقط به یک سوال من پاسخ دهند بقیه پیشکش ایشان:گلسرخی کمونیست بود یا مسلمان ؟اینکه نمیشود شخصی از کاپیتالیسم دفاع کند و در دفاع خویش "لنین "را الگوی خود قرار دهد !که آقای گلسرخی چنین کرده اند و به عنوان مدافع سوسیالیزم ،حضرت علی را الگوی خود شمرده ان.د مقاله دیگری در پاسخ به ایشان و همه واژه پردازان جعلی نوشتهام تحت عنوان" خرافات سیاسی در مصاف با خرافات مذهبی!"که امیدوارم در این سامانه نیز چاپ شود
http://www.khodnevis.org/index.php?news=14872
October 10, 2011 04:41:20 AM
---------------------------
منصور
من نمیدانم شخصس که بنام حق نظریاتش را مینویسد کیست اما حق نوشته است.من در جریان محاکمه گلسرخی ،جوان و دانشجو و تحت تاثیر تبلیغات چپ بودم.بعد از انتشار سخنان او در دادگاه ناگهان متوجه شدم ،متولیان و مبلغان آن اندیشه ضد بشری خودشان مردد هستند و نمیدانند چه میگویندافرادی را که بقول محدثین اسلامی یکروزه هفتصد گردن میزدند ،میستایند ولی آن سرباز دهاتی قزاق را که مدرسه و دانشگاه برایش فراهم نموده،نادیده می انگارند.مدتها با خودم درگیری داشتم و جو آنروز دانشگاه هم اجازه نمیداد چپ را به نقد کشید و بسیاری دچار بیماری چپیسم بودند و کسی را شهامت ابراز آن نه بود.درست مانند اینکه در یک میهمانی بزرگ و آبرومند همه به جز چند نفر گرفتار بیماری باشند و هیچکدام نخواهند با بیان بیماری ،آن میهمانی به ظاهر پر شکوه را بهم زنند.اکنون پس از آن همه سال من از چنگ بیماری چپیسم رهایی یافته ام اما شوربختانه هنوز بسیاری از آن رنج میبرند و حامل آن هستند!
October 09, 2011 08:14:21 PM
---------------------------
حق
با درود به هموطنانم
انصاف سیاسی، کدام انصاف سیاسی!؟
آقای سیروس ملکوتی محترم، شما در این مقاله از انصاف سیاسی سخن می گویید و امین موحدی را فاقد انصاف سیاسی می دانید و سخت به او تاخته اید و مورد توهین قرار داده اید. حال بفرمایید که شما و همفکرانتان که انصاف سیاسی را یک ارزش والا در این مقاله تان معرفی کرده اید، شکی هم نیست که انصاف سیاسی یم ارزش والاست، و هر کسی که این مقاله شما را بخواند، خواهد اندیشید که شما این انصاف سیاسی و اخلاق سیاسی را زیست می کنید، بفرمایید که تاکنون چند مقاله نقدی از تحریف تاریخ ایران و بی انصافی سیاسی و اخلاقی که بوسیله امثال محمد حسین یحیایی، کیهان یوسفی، ندا شهبازی، یوسف عزیزی بنی طرف و و و که در مقاله هایشان اعمال می شود و این مقاله ها یکی پس از دیگری در سایت اخبارروز منشر می شوند نوشته اید و به آنها تاخته اید!؟ اگر انصاف سیاسی و تاریخی و اخلاقی برای شما یک ارزش است این انصافها را باید در مورد همگان خرج کنید و نه فقط در آن مواردی مثل امین موحدی که به نفع شماست. یک ارزش والا را باید در همه جا صرفنظر از تمایلات شخصی و رفاقت ها بکار بست و نه بطور دلبخواهی.
نه سکولاریسم نو بعنوان یک نظریه علمی و تجربه شده در جهان در دانشنامه های معتبر یافت می شود و نه نظامی با نام و تعریف ؛ملل متحده فدرال دمکراتیک سکولاریسم نو؛ در این دانشنامه ها یافت می شود که نوری علاء و شما مدافعین آن هستید. این در حالی است که در همین دانشنامه ها سکولاریسم، فدرالیسم و دمکراسی، ملل هر یک تعاریف علمی و نظریه های جداگانه خود را دارند. همانطوری که قبل از فاجعه شوم ۵۷ جمهوری و اسلامی هر کدام تعریف جداگانه خود را در این دانشنامه ها داشتند و عده ای نادان و یا مغرض و یا هر دو که خود را روشنفکر هم می دانستند و معرفی می کردند آمدند و با همدستی با ملاها این دو مقوله متضاد را در کنار هم گذاشتند و رژیم کهریزکی موجود را بنا نهادند. از آنروز شوم ۲۲ بهمن ۵۷ جمهوری اسلامی بعنوان یک نوع نظام در دانشنامه ها ظاهر شد و تعریف خود را یافت. حال شماها با این ؛ملل متحده فدرال دمکراتیک سکولار نو؛ تان آمده اید و با کنار هم گذاشتن واژه هایی که در دانشنامه ها هست بجز سکولاریسم نو و ملل متحد در یک کشورتان تا یک نظام نوین متضاد دیگر برایمان اختراع کرده و تجویز می کنید! این بازی با واژه هایی که در دانشنامه ها پیدا می شوند و در کنارشان واژه های نو ساختن های شما که در هیچ کجای جهان دیده و شنیده نشده است همانقدر خطرناک و بازی با سرنوشت یک ملت ۷۵ میلیونی است که در سال شوم ۵۷ بازی با دو واژه و در کنار هم قرار دادن آن دو واژه و انداختن ؛ و ؛ بین ؛جمهوری؛ و ؛اسلامی؛ تان برای یک ملت ۳۵ میلیونی وقت بود. ایراد هم که به شما واژه بازان و ماجراجویان سیاسی می گیریم و یا وقتی از شما سئوال می کنیم یا نظرات خود را می گوییم، شماها به شعور ما ما توهین می کنید و هر انگی که دلتان خواست به ما می زنید. برایتان هم فرق نمی کند که این یک حزب سیاسی مثل حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) باشد یا امین موحدی روزنامه نگار یا عبدالستار دوشوکی پزشک و فعال سیاسی باشد یا منی که از توده های مردم برخاسته ام. همه ما بنظر شماها فاقد درک و دانش کافی و انصاف سیاسی و اخلاقی هستیم بجز شماها! همه ما خودبین و خودمحور و خودخواه هستیم بجز شماها! این خود شیفتگی شماست که هیچکسی که با شما مخالفت کند را برنمی تابید و همه را آشکارا در مقاله هایتان نفهم معرفی می کنید بجز خودتان را. اگر این درک شما از جمهوریت و دمکراسی و منشور جهانی حقوق بشرست، من یکی نه جمهوریتی و نه دمکراسی ای و نه حقوق بشری از سوی شماها نسبت به خودم تا حالا احساس کرده ام.
شما که از انصاف سیاسی و اخلاق سیاسی سخن می گویید، بفرمایید کدام انصاف و اخلاق سیاسی حکم می کند که شما و رفیق تان آقای نوری علاء در مقابل آنچه می نویسید به مردم از هر قشر و سطح شعوری که باشند پاسخگو نباشید!؟ ما دیده و می بینیم که در سال ۵۷ چه آش شوری برای ملت ما پختند وقتی که مقوله تعریف شده جمهوری را با مقوله تعریف شده اسلامی را بهم آمیختند و نظامی ساختند که نه بویی از جمهوریت می برد و نه در جهان قبل از ایران تجربه شده بود. شماها ؛روشنفکران؛ در آنزمان بودید که با همه تخصصی که مدعی آن بودید متوجه تناقضی نشدید که با کنار هم قرار دادن دو واژه متناقض ؛جمهوری؛ و ؛اسلامی؛ تان این مصیبت ۳۳ ساله را بر سر ما خراب کردید. ما از این بازی با واژه ها بوسیله ؛روشنفکران؛ و همدستان ملای خود درس خود را آموختیم تا بار دیگر اسیر نه ؛روشنفکر؛ و نه ملا شویم و مواظب کسانی باشیم که دوباره با بازی با واژه های تعریف شده در دانشنامه ها و سوء استفاده ها از آن تعاریف و افزودن پیشوند و پسوند های ؛نو؛ و ؛کهنه؛ به این تعاریف، مثل سکولاریسم نو جناب نوری علاء، اسیر بختک و کابوس دیگری از جنس جمهوری اسلامی نشویم. اینست که نوری علاء و رفقایش مثل شما انتظار پرسش و پاسخ داریم تا درجه صداقت و پاسخگو بودن شماها را بسنجیم. در این راستا من از شماها تا به حال چیزی بجز توهین به شعور خود ندیده ام و چیزی را که نشان دهد که شماها انصاف سیاسی و اخلاق سیاسی و دمکرات بودن را نسبت به مردم رعایت را می کنید را هم ندیده ام. بفرمایید در کجا شماها این انصاف سیاسی و اخلاق سیاسی را نسبت به دگراندیشان رعایت کرده اید و پاسخی به این پرسش داده باشید که تفاوت بین لیبرال دمکراسی، یک نظام تعریف شده در دانشنامه ها و در محافل علمی، را با یک نظام سکولارنو فدرال دمکراتی که شماها بدنبال آن هستید و فاقد یک تعریف علمی در دانشنامه هاست را برای ماها توضیح دهید! آیا به غیر از اینست که این پرسش کلیدی را تا به حال عمدا و کاملا نادیده گرفته اید انگار چنین پرسشی از شماها نشده است و یا آنرا پرسشی احمقانه و کودکانه انگاشته اید که سکوت گورستانی در مقابل آن جائز است و بس! یا کجای شماها انصاف و اخلاق سیاسی را رعایت کرده است وقتیکه از شماها درخواست می شود که یک نمونه از آن نظام دلخواهتان را در جهان بما نشان دهید. واکنش شما در مقابل این پرسش هم مثل واکنش شما به سئوال قبلی بوده است، مگه نه! یا وقتیکه آقای مویدی از شما، آقای ملکوتی، پرسید که اگر مسئله شما تمرکز زدایی است و شماها فدرالیسم را برای تمرکز زدایی در ایران راه حل می دانید، بفرمایید که چه کاستی هایی را در راه حلی می بینید که در منشور حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) برای تمرکز زدایی در ایران آمده است؟ واکنش شما به این درخواست آقای مویدی چه بود؟! جوابشان را دادید یا اینکه پشت گوش انداختید انگار چنین پرسشی از سوی یکی از اعضاء یک حزب سیاسی از شما نشده است! آیا این حزب هم مثل من و امین موحدی و کاوه فاقد درک مفاهیم سیاسی و انصاف سیاسی و اخلاق سیاسی است که پاسخشان را نمی دهید!
قبل از آنکه به انصاف سیاسی و اخلاق سیاسی امین موحدی بپردازیم باید ببینیم که انصاف سیاسی و اخلاق سیاسی کسی/کسانی که او را متهم می کنند پرداخته شود.
پاینده ایران و ملت ایران
October 09, 2011 02:51:20 PM
---------------------------
|