پایداری ایران به فرهنگ مردمان سخت کوش و آگاه آن است و این امر حاصل نمی شود مگر با معرفت تاریخی ، البته تاریخی علمی و واقع نگر.
یکی از مشخصات دوران قاجار را عصر بی خبری گفته اند ، عصری که البته حاکمان غاصب و مردمان جاهل در پیدایش و دوام آن شراکت دارند و تا این وضعیت وجود داشته باشد هیچکدام نخواهند توانست موجب پایداری و سعادت مرز و کیانشان گردند.
و البته هنگامی که این غفلت و جهل داخلی با تهاجم و یورش خارجی همراه باشد نتایج زیانبارتری خواهد داشت درست مانند آنچه امروز می خواهم از جنگهای ایران و روسیه و یکی از هزاران جلوه اش بنویسم.
هنگامی که ژنرال یرملوف روس برای تایید نهایی عهدنامه گلستان به ایران آمد برای نمایش اقتدار کشورش هدایایی از سوی تزار الکساندر به فتحلیشاه عرضه کرد تا تحیر ذلیلانه شاه با دیدن آن وی را به تسلیم محض و ابدی در برابر این همسایه ناخواسته وا دارد . جریان این نمایش را افسر آلمانی الاصل همراه سفیر کبیر[1] در کتاب خود[2] ثبت کرده است که من در اینجا می آورم ، و بر این نکته پای می فشارم که فتحلیشاه که گمان می کرد با جلب دوستی تزار قدرتی جاودانه خواهد یافت از خاطرها رفت اما ایران ماند و خواهد ماند .
موریس وان کوتسه بوئه هدایای امپراتور و تاثیر آن بر شاه و درباریان ایران را چنین توصیف کرده است :
" صورت این ارمغانها بشرح ذیل است:
یكدست ظرف بلورتراش- یكدست ظرف چینى گرانبها كار سنپطرزبورگ كه در آنها صور اشخاص با البسه مختلفه ممالكى كه با دولت روسیه روابط صمیمانه دارند نقاشى شده بود، و قسمتى از آن بدور نماهاى اطراف سنپطرزبورگ و ابنیه و قصور مهمهاى كه در آن نواحى واقع است مزین بود- یك جفت گلدان چینى خیلى قشنگ كه از شاهكارهاى صنعتى بشمار میرفت- یك قاب بلورتراش خیلى بزرگ بطول یك ارشین و نیم و عدهاى غلیان بلور- آئینه بزرگى كه دو ملك جار بدست برنز بدان متصل بود- ایرانیان از این هیاكل متعجب شده پرسیدند مگر شما آدم پردار هم در میان خود دارید- یكدستگاه اسباب زینت و آرایش زنانه كه بشكل هرم ساخته شده و ظاهر آنرا بانواع چوبهائى كه در خاك روسیه یافت میشود پوشانیده و بالوان طبیعى خود جلوه داده بودند، كار آن از نقطه نظر صنعت در نهایت ظرافت و استادى انجام گرفته بود و در داخل آن قوه محركهاى قرار داده بودند كه خودبخود ابریشم را ریشته یا مىبافت، ساعتى بشكل فیل كه خرطوم و چشم و گوشش در موقع كار حركت میكرد بعلاوه پایه آن دورنماى متحركى داشت كه با حجار كریمه زینت شده بود- عدهاى تفنگ و تپانچه و قداره كه هریك از بهترین كارهاى كارخانه اسلحه سازى تولا بشمار میرفت- دو آئینه متصل بهم بطول پنج ارشین- یك غلیان مطلا- سه كارد كه دسته آنها با الماس برلیان زینت شده بود- انفیهدان یا تریاكدان مرصع- مقدار زیادى انگشتر و النگو و ساعت- دو طاقه پوست سمور سیبرى كه هریك سى هزار روبل قیمت داشت و عده زیادى پوستهاى دیگر كه ارزش آنها كمتر بود. سه جیقه الماس از شاهكارهاى جواهرساز دربار سلطنتى روسیه، دو دوربین آسمانى مرصع و مقدار زیادى پارچههاى زربفت و نقرهدوزى و پارچههاى دیگر.البته كسى منكر نخواهد شد كه این اشیاء هدیه شاهواریست.اعیان و رجال ایران از مشاهده این اشیاء حیران ماندند و از تماشاى آنها دل نمىكندند، بخصوص از بلورها خیلى خوششان آمده بود، چه تا حال جز كوزه غلیان چیزى ازین جنس ندیده بودند در صورتى كه جلوه این اشیاء را شب در مقابل شمعهاى روشن و اشیاء مرصع و براق باید فهمید.
همینكه میرزا شفیع صدراعظم از ملاقات سفیركبیر خلاص شد با سایر رجال بچادرى كه تحف و هدایا را در آن نهاده بودند آمد، از مشاهده این اشیاء همه حیران شده بودند. نمىدانستند بكدامیك توجه كنند، كلمه بهبه از دهانشان نمىافتاد فقط یك ماشین الكتریك لازم بود كه تحیرشان را كامل كند. این تعریف و تمجید بزودى اطرافیان را متوجه ساخت، مطابق معمول شرح مشاهدات ایشانرا برشته تحریر درآوردند. خیلى از خدمه از شكاف چادر مشاهده میكردند، شاید این اشیاء بلورین را الماس فرض كرده باشند چه بزودى در اردو منتشر شد كه امپراطور روسیه ظروف الماس براى پادشاه ایران فرستاده است. (موریتس وان كوتسه بوئه ، مسافرت به ایران ، ترجمه محمود هدایت ، امیر كبیر ، تهران ، ش 1348، صص 169-165 )
شاه سپس با خود فریفتگی ناشی از جهل بی کرانش و شاید برای پنهان ساختن انفعال ذلت بارش گفت:
" اگر اعلیحضرت الكساندر بملاقات من آید یقینا از ایشان استقبال خواهم كرد." ( همان ص 175 )
آنگاه با ملاحظه هدایا نهایت ضعف و خود باختگی خود را نشان داد به گفته کوتسبوئه : " از ملاحظه پوستهاى سمور اعلیحضرت فوقالعاده خوشوقت شدند. اول گمان كردند كه رنگ شده حق هم داشتند چه پوستهائى كه اعیان و رجال مملكت مىپوشیدند قرمز رنگ بود، سفیر عرض كرد كه رنگ آنها مصنوعى نیست، بعلاوه امپراطور الكساندر آنها را بدست خود جدا كرده است. با اداى این كلمات شاه در كمال شعف دست بپوستها برده گفت «ممكن است دست من بهمان نقطهاى كه دست امپراطور روسیه خورده بخورد. دوستى من حقیقى و ابدى است.» ( همان ص 182 )
اما پاسخ تاریخ چیز دیگری بود : نه ، جناب شاه ، آنچه ابدی است ایران و مردمان پاک نهادش می باشد نه تزار روسیه ؛ مردمانی که آراسته به فضائل و شایستگی هایی باشند که بزرگترین آن مدارا ، اندیشه ، تلاش و گفتگوی عالمانه و رفتار خردمندانه با یکدیگر و دنیا می باشد.
[1] - موریس وان كوتسه بوئه
[2] - مسافرت به ایران
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|