اخیرا تصاویری از افراد نیروهای انتظامی در رسانه های اینترنتی مشاهده میشوند که بر فراز بام ساختمان ها با دیش های ماهواره ای سخت گلاویز اند. ماموری را می بینی که لگد در شکم دیش فرو برده است. سعی میکند آنرا خمیده ساخته، در هم پیچیده، زار و نزار و خرد و خمیر ش نماید، چنانکه هرگز نفس بر نیارد.
از خود پرسیدم که آیا این مامور انتظامی که مسئول بر قراری امنیت و آسایش برای شهروندان است، به عمل خود، به آنچه انجام میدهد، آگاه است؟ چه چیزی چنین خشم و خشونت ش را بر انگیخته است که دست به تخریب و ویرانی میزند؟ آیا مامور است و معذور؟ آیا نباید از او انتظار مسئولیت داشت؟ آیا نمیداند که به یک انسان دیگر، هم کیش و هم وطن، ضرر و زیان میرساند بدون آنکه خسارتی هرگز از جانب او متحمل شده باشد؟ آیا میداند که صاحبان دیش ها مرتکب چه جرمی شده اند که اینگونه باید تنبیه و مجازات بشوند؟ آیا جرم شان بر او روشن گردیده است؟ او فرمان بر است اما از کیست که فرمان میگیرد؟ آیا از وجدان خود، فرمان میگیرد؟ پس چگونه است کنشی انتقام جویانه را برغم زشتی و پلیدی اش، مورد تایید و تصدیق قرار میدهد؟ شاید وجدان مامور او را میفریبد، حقایق را وارونه به وی می نمایاند.، زشت و پلیدی را زیبا و معصوم جلوه میدهد و خشم و خشونت و تخریب ویرانی را بهترین راه برای حفظ جامعه ای اخلاقی، جامعه ای سراسر زهد و تقوا و پرهیزکاری.
باید پذیرفت که این مامور دارای وجدانی ست آسوده، وجدانی که دچار دغدغه و اضطراب و شرمندگی نمیشود. وجدانی که شرمنده نمیشود، وجدانی ست اسلامی که هر کنش نا شایست و آلوده به دروغ و غارت و قتل عام را مهر خیر و نیکی میکوبد. وجدانی که در دامن اسلام پرورش می یابد هرگز مجبور نیست که بر گزیند، بین بدی و خوبی، زشتی و زیبائی، خیر و شر، حلال و حرام، همه هرچه هست و نیست، تعریف و تعیین گشته است بوسیله ی عقلی که مطلق است و نهائی، عقل الله، خدای یکتا و یگانه. او بندگان خود از جمله مامور انتظامی (مذکور) را به "صراط مستقیم " هدایت فرموده است، راهی که پیمودن ش نه به وجدان بلکه به تسلیم و اطاعت نیازمند است. وجدانی که به فرمانبرداری خو گرفته باشد، آسوده است چون خود را رها از مسئولیت میداند. الگو و قبله ی او امامی ست که در راه تحصیل رضای خدا بنا بر قول امام خمینی در یک روز هفتصد تن را گردن زده است. او پیرو امام علی ست. او از سر زمین "تشیع سرخ " میآید. از تخریب و ویرانی دیش های ماهواره ای تا گردن زدن راهی ست بسیار طولانی. اما نه تنها در این جهان پاداش دارد بلکه در آخرت نیز سبب رستگاری میشود. چه بسا که احساس رضایت و خشنودی و مهمتر از همه قدرت نکند، بعنوان سرباز اسلام، جنگنده جبهه زهد و تقوای اسلامی.
بعبارت دیگر، مامور، نه از وجدان که از دین است که فرمان میگیرد. در دین اسلام، الله است که ناظر بر اعمال انسان است نه وجدان. به ظاهر کنش مامور انتظامی بنظر چیزی جز قهر و قدرت و خشم و خشونت لخت و عریان نیست، حال آنکه باز تابنده ی دین است و ارزشهای دینی، چیزی که در تصویر از چشمها پنهان میماند.
تصویر مامور انتظامی بر فراز بامها در حال کشتی گرفتن با دیش های ماهواره ای، بسی بسیار بیش از آنچه به چشم میخورد، بیان میکند. تصویر آنانی را که در ارتباط با عمل تخریب و ویرانی دیش های ماهواره ای قرار میگیرند، تنها میتوانیم در ذهن خود ترسیم نماییم و آنان را بنگریم. باید به سرنشینان آن ساختمان ها که اموال خصوصی شان مورد هجوم و حمله ماموران انتظامی قرا میگیرند نیز بیاندیشیم. واکنش آنان به این خسارات چیست؟ آیا میدانند که آن مامور مخرب، فرمانبر دین است؟ مسلم است که صاحبان دیش های ماهواره ای به ساختار قدرت و پلیدی آن که مظهر ش مامور انتظامی ست، مظنون و مشکوک میشوند. اما به دینی که به مامور انتظامی فرمان داده است، نمی اندیشند. آیا او به این واقعیت آگاه است که به دستور دین محروم از بر قراری ارتباط و استفاده از رسانه های ماهواره ای گردیده است؟ که برای رضا و خشنودی قشر روحانیت، آیت الله ها و حجت الاسلامها و حوزه های علمیه و ولی فقیه است که باید ماهواره ها تخریب گردند؟ اما از آنجاییکه تقدس دین در نهاد شان نقش بسته است، نمیتوانند بپذیرند که آنچه در درونشان میزید و به زندگی معنا و مفهومی بخشیده است، چنین پست است و رذل. در عین حال نمیتوانند بدون ماهواره بمانند، بدون دسترسی به جهانی دیگر، نا آرام و بی قرار میشود. برای تسکین آن مبادرت به خرید یک دستگاه جدید میکنند، برغم هزینه ای گران، دستگاهی که این بار به چشم هلیکوپترهای لشگر ولایت فقیه در نیاید.
بعضا ممکن است بار دیگر یاد آوری کنند که دین که نگفته است ماموران انتظامی به ماهواره ها حمله ببرند؟ در پاسخ باید گفت که خاطر آسوده دارید، علم اجتهاد چنین حکمی را میتواند به راحتی از کتاب قرآن استخراج کند. آیه ای رو نماید که الله ظهور پدیده های ماهواره ای و دیجیتالی را همه پیش بینی کرده است و بندگان خود را مکلف ساخته است که آنها را ویران و نابود سازند. چون آنها همه میشوند شریکی برای الله. مگر نه اینکه در جهان غرب مادیات و ماده پرستی جانشین خدای یکتا و یگانه شده است. اسلام نمیتواند شریک الله را بر تابد، بدون هیچ چون و چرایی. آنکه از امواج ماهواره ای بهره میبرد با جهانی فریبنده، لبریز از دانستنیها و اطلاعات، و برنامه های شادی زا و طرب انگیز مانوس میشوند، که رقیب سر سخت الله است، جهان سرمایه داری و کالایی. در جامعه ی اسلامی هر ماهواره ای نماد وجود رقیب الله است در آن خانه. کسی که رقیب الله را بخانه راه میدهد البته طبق شریعت اسلام مجرم شناخته میشود. چرا که خانه جای عبادت است و استفاده از سرگرمی های مقدس و الهی. نه سرگرمیهای مبتذل و مستهجن. رستگاری در اسلام یک امر اجباری ست.
روشن است که اگر مامور از وجدان خود فرمان نمیگیرد باید از مرتبه بالاتری، از فرماندهی، فرمان بگیرد. اگر در اخبار روزانه نیک بنگری به سخنان فرمانده نیروی انتظامی ایران، اسماعیل احمدی مقد،م، بر خورد میکنی که میتواند نور بیشتری بر کنش قهر آمیز مامور بر فراز بام ساختمان ها، پاشیده و به فهم آن امداد رساند. وی در روز جمعه ای که گذشت اعلام نمود که "شبکههای ماهوارهای سبب افزایش "جرایم اجتماعی" اند.
حال میتوان فهمید که چرا دیش های ماهواره ای در هم کوبیده میشوند. سبب افزایش "جرایم اجتماعی،" میگردند، جرایمی بسیار، بسیار خطرناک، نه از نقطه نظر یک جامعه ی انسانی بلکه یک جامعه اسلامی، بهمین دلیل مضحک اند و مفهومی بس کودکانه. بنظر میرسد که جناب فرمانده، جامعه ی اسلامی را از هرگونه جرائمی پاک ساخته است، نه قتل است و نه غارت، نه چپاول، نه تجاوز و نه جنایت. هم اکنون آنچه که مخل آسایش و امنیت است جرایم اجتماعی ست که سبب آن شبکه های ماهواره ای ست. بار دیگر با خود میاندیشم که آیا این فرمانده آگاه است که وظایف و مسئولیت های پلیس را در جامعه ی اسلامی، شریعت است که تعیین و تعریف میکند؟ که آیا میداند که او از مجریان شریعت آئین اسلامی ست، وظیفه ای مغایر با حفظ و حراست آسایش و امنیت دریک جامعه ی انسانی؟
فرمانده نیروی انتظامی ایران، همچون مامور زیر دست خود که به تخریب و ویرانی دیش های ماهواره ای گمارده شده است، دارای وجدانی آسوده است. از بکار گیری خشم و خشونت و حمله و تجاوز به حریم مردمی که از شبکه های ماهواره ای استفاده کرده اند، نگرانی بخود راه نمیدهد. آنها ضد الله و خصم جلوه ی او، ولایت فقیه اند. او تکلیف شرعی و قانونی خود را انجام میدهد. او به جهاد و شهادت در راه الله ایمان دارد: تنبیه و مجازات "مجرمی" که متهم به ارتکاب جرمی نشده و در هیچ دادگاهی محکوم نگردیده است، خود جهاد ی است در راه اسلام. او هرگز در مرتبه ای بلند بر نمی نشست در ساختار قدرت اگر چنین نمی اندیشید. یعنی که اگر مراتب تسلیم و اطاعت مطلق خود را به ثبت نرسانده بود.
اگر از پلکان نیروهای انتظامی و امنیتی یک پله صعود کنیم، قبل از آنکه به راس آن برسیم، فرمانده ی کل سپاه پاسداران، سردار سر لشگر، محمد علی جعفری را می بینیم. ریش و پشم و پیشانی پینه بسته سردار چه حکایتها که نکند از بندگی و عبودیت به الله و جلوه او، ولایت. او شمشیر برنده ی "رهبر انقلاب اسلامی " بوده است و حالا حتی چیزی بسیار بیشتر. سردار جعفری از همه ی آسوده وجدان ان، دارندگان وجدان اسلامی، آسوده تر است. ضعیف و رنجور چنان گشته است وجدان در وجود او که نه نیشش دارای اثری ست و نه نوشش. او تبلور تسلیم و اطاعت است، شایسته ی یک اسلام مدار اما نه در خور یک انسان.
حال میتوان از راس پلکان قدرت بر جهیم بر فراز بام آن ساختمان ها، آنجا که مامور انتظامی را در حال زد و خورد با دیش های ماهواره ای یافتیم، باز میگردیم یعنی از فرمانده کل به فرمانبر ساده رجعت میکنیم.
رابطه ای هست بین آن خشم و خشونت مامور دون پایه ی دستگاه انتظامی و سخنان فرمانده ی کل سپاه پاسداران
در مراسم تودیع و معارفه جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه (9-10-2011). وی اعلام نمود که "سپاه دیگر تنها بازوی مسلح و توانمند رهبری نبوده بلکه به عنوان بازوی غیر مسلح ایشان نیز محسوب میشود." حال ممکن است بدانیم که ماموریت تخریب و ویرانی ماهواره ها از بالا صادر میشود و بر فراز پشت بام ها بعمل در میآیند.
وی در توجیه گسترش نا محدود قدرت سپاه اظهار داشت که شرایط جهان ایجاب میکند که سپاه پاسداران نیز "در ایجاد آمادگی در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی، اعتقادی،" نقش اساسی بازی کند، نقشی که حد و مرزی نمی شناسد. وی سپس میافزاید که "سپاه با سطح توانمندی و ظرفیتهای بسیار بالایی که دارد همواره تمام تلاش خود را تحت منویات رهبر معظم انقلاب برای ایفای نقش تعیینکننده در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی به کار گرفته است."
به عبارت دیگر او اعلام میکند که بمنظور حفظ و نگاهداری ولایت و "اجرای منویات رهبر معظم،" خود را از هرگونه قید و بندی و یا مرز و حدودی ، رها ساخته است. سپاه میتواند و باید همه جا حضور یابد، حتی اگر بر بام ساختمانهای خصوصی باشد و شکستن قانون.
با این وجود باید بیاد بیاوریم که سردار سر لشگر، فرمانده ی کل ، خود فرمانبری بیش نیست، او نماد بندگی و عبودیت است نه درایت و شجاعت. نه به ملت التزامی دارد و نه به وطن. او آسوده وجدان است، چون وجدان او اسلامی ست، صدای الله را میشنود اما آوای انسان بگوش او نمیرسد. اینجا نیز بار دیگر با خود اندیشیدم که آیا فرمانده کل سپاه دین، میداند که در خدمت به ولایت به ملت خیانت میکند؟
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|