حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
لزوم تشکیل جبهه‌ی واحد سرنگونی

October 20, 2011

پنچ شنبه 28 مهر 2570 = October 20, 2011

امین موحدی
 

گروه‌ها و افرادی در تلاشی مشکوک برآنند تا واژه سرنگونی را در لیست واژگان ممنوعه وارد نمایند، آنها مایل هستند به جای پرداختن به متن، به حاشیه پرداخته و به نظریه‌پردازی‌های بیهوده‌ای‌ دامن بزنند که جز خریدن زمان برای جمهوری اسلامی نیست. «متن» سرنگونی جمهوری اسلامی و الباقی داستان‌سرایی و افسانه‌ای بیش نیست. اگر به نجات ایران پایبند هستیم می‌باید بدون توجه به تلاش آنها در بکار بردن واژه سرنگونی جسور بوده و بر تکرار آن اصرارکنیم.
باید این حقیقت را پذیرفت که کشور ما، نه در قلب اروپا بلکه در منطقه‌ای‌ بحرانی به نام خاورمیانه واقع شده است. همسایه‌های ایران نه کشور‌هایی‌ مانند فرانسه و سوئیس، بلکه کشور‌هایی‌ همچون افغانستان و عراق هستند.
با توجه به تغییرات همواره سریع در کشور‌های خاورمیانه که گاه هرگز قابل پیش‌بینی نیستند و دلایلی که در زیر به‌آنها اشاره می‌شود، ما نمی‌توانیم همچون کشور‌های اورپایی به طرح مباحثی نظری بپردازیم که برای پرداختن به آنها، ده‌ها سال زمان نیاز است.

ایران در آستانه‌ی دو تهدید ویرانگر قرار گرفته است که شاید در کمتر از یک‌سال به وقوع بپیوندند:

۱-امکان دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح هسته‌ای‌، که در این صورت مدل کره شمالی عینا در ایران نیز پیاده خواهد شد و باید یکبار برای همیشه و یاحداقل برای مدت زمانی‌ بسیار طولانی‌، تداوم استیلای نظام حاکم کنونی بر ایران را حتمی بدانیم.
حاکمیتی با مشخصات جمهوری اسلامی در صورت دستیابی‌ به سلاح هسته‌ای‌، قبل از آنکه صلح جهانی‌ را به خطر اندازد، تمامی‌ حرکت‌های آزادی‌خوهانه در ایران را با قاطعیت و در نطفه خفه خواهد نمود چرا که به پشتوانه آنچه که خواهد داشت، جهان آزاد هرگز نخواهد توانست به یاری مردم ایران بشتابد، نظیر آنچه که در کره شمالی‌ اتفاق می‌افتد، و با وجود استبداد عریان و فقر و گرسنگی در آن کشور، هیچ کشوری در حمایت از مردم کره شمالی‌ و اقدام عملی‌ برای برچیدن استبداد در آن کشور و نجات مردم کره شمالی حاضر به ریسک نبوده و هر اقدام عملی‌ در این راستا، تهدید جدی کره شمالی‌ را در پی‌ دارد و خواهد داشت.
مردم گرسنه و استبداد زده نه تنها کره شمالی‌ بلکه هیچ کشوری هرگز نمی‌توانند بدون حمایت «نه شعاری» بلکه عملی‌ جهان آزاد، در مصاف با استبداد پیروز باشند و ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.
خطر ریسک حمایت جهانی‌ از مردم ایران روز به روز در حال افزایش است مضاف بر اینکه ایران در منطقه‌ای‌ واقع شده که از نظر استراتژیک، از میزان ریسک پذیری جهان در آن نقطه به شدت کم می‌کند.
دنیا در مصاف با جمهوری اسلامی در چنین منطقه‌ی حساسی، با حاکمیتی عاصی و مسلح به سلاح هسته‌ای‌ هرگز ریسک نخواهد کرد. جهان آزاد ممکن است یک روز، در مورد کره شمالی‌ این ریسک را بپذیرد اما در مورد کشوری مسلط بر خاورمیانه و گلوگاه انرژی جهان هرگز چنین ریسکی را مرتکب نخواهد شد.

۲-سرنوشت ویرانگر دوم «در انتظار ایران» آن است که دنیا در اقدامی متحد علیه ایران تصمیم بگیرد، قبل از دستیابی‌ ایران به سلاح هسته‌ای‌، وارد جنگ با ایران شوند که نتیجه آن از قبل روشن است.
در صورت چنین اتفاقی، جهان به خواست خویش خواهد رسید و ایرانیان از خواست خود دور خواهند شد. کشوری ویران و جنگ‌زده و عملا در اشغال سیاسی و نظامی بیگانگان، تنها میراثی خواهد بود که از ایران به ما خواهد رسید.
یک سال و شاید کمتر از یکسال دیگر، وقوع یکی‌ از دو صورت فاجعه برای ایران، حتمی به نظر می‌آید، لذابرای نجات ایران فرصت زیادی نداریم و باید در این فرصت کم با تشخیص موقعیت خویش، آماده هرگونه فداکاری برای نجات ایران باشیم.
باید، در درک این موضوع قادر باشیم که فداکاری فقط بذل جان و مال نیست، بزرگ‌ترین فداکاری ایرانیان در این مرحله کنار گذاشتن رقابت‌های حزبی است، رقابت‌های حزبی و سیاسی‌ و بحث‌های نظری و جدلی بین گروه‌ها و افراد سیاسی‌ در این مرحله باید به کناری گذاشته شوند و موکول به بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی گردند.
زمان طرح مباحث و جدال‌های نظری گذشته است و ما متاسفانه فرصت‌ آن را در گذشته از دست داده‌ایم، همانند شاگردی که مرور کتاب قطوری را تنها موکول به شب امتحان کرده باشد.
از نظر زمانی‌ و مکانی در تنگنا قرار داریم و برای طرح مباحث‌ نظری نه زمان کافی‌ داریم و نه در مکانی مناسب قرار گرفته‌ایم. شاید اگر زمانی‌ ده ساله برای نجات ایران برای‌مان متصور بود آنگاه می‌توانستیم، بر دشواری‌ها و تنگنای مکانی خویش چیره شویم، اما باید بپذیریم که فرصت زیادی برای‌مان نمانده، شاید کمتر از یک سال تا ویرانی همه‌ی آن آرمان‌ها و آرزوهایی که به خاطرش طرح و برنامه می‌ریزیم و به‌خاطرش بحث می‌کنیم، فاصله داریم.
در این شرایط باید به جای پرداختن به نظریه‌پردازی‌های زمان‌بر حزبی و گروهی، به‌صورتی عملی و بدون قید و شرط، تحت نام «نیروهای سرنگونی طلب» گرد هم آییم و قبل از اتمام فرصت، موفق به سرنگونی جمهوری اسلامی شویم.
همه ما می‌دانیم، اقدام در چنین فاصله اندک زمانی‌ دشوار می‌باشد اما غیر ممکن نیست. پیروزی و افتخار، درصورتی نصیب یک ملت می‌شود، که بتوانند از کمترین فرصت بیشترین بهره را برده و با وجود شرایط سخت و دشوار، از ناممکن، ممکن بسازند.
برای جلوگیری از فاجعه پیش‌رو، پیش از هر بحث نظری، نیازمند اقدامی عملی‌ هستیم. بحث‌ها و جدال‌های نظری در قالب حزب و دسته و گروه بیهوده خواهد بود اگر ما فرصت عملی‌ کردن آنها را نیابیم.
پیگیری و اصرار بر مطالبات حزبی و گروهی و بحث‌های متعاقب آن درست مانند آن می‌ماند که به جای اعزام فردی مجروح در شرف مرگ به بیمارستان، بگردیم دنبال دلیل حادثه! ابتدا باید این بیمار در حال موت را نجات داد آنگاه به فکر طرح نظریاتی در مورد نحوه حادثه بود. تنها نتیجه آنکه در این شرایط بخواهیم نظر خودمان را به کرسی بنشانیم مبنی بر اینکه دلیل این حادثه فلان بوده و باید فلان کرد که چنین حادثه‌ای‌ دوباره تکرار نشود، مرگ بیمار خواهد بود.
گروه‌ها و افرادی در تلاشی مشکوک برآنند تا واژه سرنگونی را در لیست واژگان ممنوعه وارد نمایند، آنها مایل هستند به جای پرداختن به متن، به حاشیه پرداخته و به نظریه‌پردازی‌های بیهوده‌ای‌ دامن بزنند که جز خریدن زمان برای جمهوری اسلامی نیست. «متن» سرنگونی جمهوری اسلامی و الباقی داستان‌سرایی و افسانه‌ای بیش نیست. اگر به نجات ایران پایبند هستیم می‌باید بدون توجه به تلاش آنها در بکار بردن واژه سرنگونی جسور بوده و بر تکرار آن اصرارکنیم.
اینک زمان اقدام عملی برای سرنگونی جمهوری اسلامی است وجهت عملی‌ شدن آن نیازمند جبهه‌‌ی واحد سرنگونی هستیم، بحث‌های نظری بماند برای «شاید وقتی‌ دیگر».


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

حق

درود به هموطنانم به ویژه امین موحدی

با درود به کاوه گرامی، امین موحدی یکی از قربانیان این رژیم کهریزکی است و من او را از صمیم قلب دوست می دارم. نه بخاطر اینکه او یکی از قربانانیان بوده است بلکه بخاطر صداقتی که در کلام اوست و بخاطر نوع دوستی و میهنپرستی و آزادگی او و بخاطر مبارزه ای که او با رژیم کرده و می کند. اختلاف نظر بین من و او در رابطه با این مقاله اش هیچ اثری در احساس دوستی من نسبت به او ندارد. دوستان و همرزمان که قرار نیست همیشه با هم در توافق باشند. اگر این طور نباشد غیرطبیعی و ناسالم است. آقای بهمن زاهدی و من اختلاف نظرات خود را با هم داریم و او در آغاز آخرین پاسخ خود در پای مقاله آقای نادر زاهدی به این مطلب اشاره کرده است ولی بلافاصله گفته است که نقاط مشترک مان بسیارند. منهم همین طرز فکر او را نسبت به امین موحدی عزیزمان دارم. وقتی به مسائل مملکتی می رسد باید رودربایستی ها را بخاطر حفظ منافع ملی کشورمان کاملا کنار گذاشت. این یکی از مرض هایی است که روشنفکران و ؛روشنفکران؛ نسل گذشته با هم داشته اند و هنوز هم دارند و فکر می کنند که کار درستی می کنند! یعنی روابط دوستی هایشان مانع از به چالش کشیدن طرز تفکرها و روش های مبارزه شان علیه رژیم کهریزکی شده و می شود. طرف دوستی اش را با یک توده ای ایران بر بادده حفظ کرده است و هنوز با او باده می نوشد! آنهم توده ای که هنوز معتقد است جدا کردن استانهای آذربایجان و کردستان و گیلان از ایران و اعلام جمهوری کردن در یک کشور پادشاهی کار درستی بوده است! اینجور دوستی ها را من نمی فهمم و ارزشی برای هیچکدام از دو طرف قائل نیستم. مگر می شود که یک یهودی که همنوعانش قربانی نازیها شده باشند با یک نازی طرح دوستی بریزد وقتی که آن نازی هنوز اصرار داشته باشد که هیتلر کار درستی کرده است و همه چیز را به حساب اختلاف نظرهایشان بگذارد و او را بعنوان یک دگراندیش محترم بعنوان دوست و همکار بپذیرد یا آنها را توجیح کند! کاری که صدرالدین الهی نویسنده کهنسال با اینهمه تجربه از حزب توده و دنبالچه هایش در ایران داشته است در کیهان لندن کرد و صدای ما را درآورد. من خط قرمز پررنگی در دوستی ها و روابط و مبارزه با ایرانیها دارم. درجه میهنپرستی و نوعدوستی و صداقت و آزادگی شان آنها را در این سو و یا آنسوی این خط قرمز قرار می دهد. در سیاست و مبارزه سیاسی ممکن است با کسی موافق باشم و از او پشتیبانی کنم ولی در عین حال ممکن است اخلاق مان با هم برای دوستی جور در نیاید. ایندو را که نباید با هم قاطی کرد! هیچ اشکالی هم ندارد چون ایران مان از همه چیز و همه کس بالاترست و کشور در بحران سیاهی از هر سو گرفتار آمده است و ما باید با هم در یک سنگر قرار قرار بگیریم حتی اگر از یکدیگر خوشمان نیاید. اما آب من با کسانیکه طرز تفکر و اعمالشان و توجیح شان از اعمال دیگران قربانیانی مثل خود و خانواده ام و امین موحدی ها را در این ۶۰ ، ۷۰ سال آفریده است در یک جوی نمی رود که نمی رود. من با دشمن ایران و ایرانی بویژه اگر زادگاهش ایران باشد هیچ میانه ای نداشته و نخواهم داشت چون اوست که در تاریخ هزاران ساله ایران بزرگترین دشمن ما بوده است. از آن شبانی که برای خودشیرینی و طمع، راه را به اسکندر مقدونی نشان داد تا راحت هخامنشیان را براندازد و ایران را ۸۰ سال گرفتار یونانی ها کند تا آن سلمان فارسی که به محمد و عمر همه تکنیک های جنگی ساسانیان و راه نفوذ و تسخیر ایران را نشان داد تا آن آسیابانی که مالک شدن انگشتر یزدگرد سوم برایش مهمتر بود تا مالک کشورش بودن که تا حالا ۱۴۰۰ سالست که ما را گرفتار کرده اند، بگیرید تا به توده ای ها و دنبالچه های خائن شان برسید که الان ۷۰ سالست در پی نابودی ایران و ایرانی بوده اند و دست بردار هم نیستند. یکی از بزرگترین بدبختی های ما که امین موحدی یکی از قربانیان آنست کسانی هستند که دانسته و نادانسته این خائنان را بعنوان دگراندیش و بخشی از آپوزیسیون به ما قالب کرده و می کنند. زنده یاد داریوش همایون سالها تلاش کرد که با رواداری اینها را به طرف کشور و ملت و به مسئولیت هایشان بعنوان ایرانی نسبت به ایندو آگاه کند و همکاری آنها را با این حزب در برانداختن این رژیم کهریزکی جلب کند. منه سوسیال دمکرات و جمهوریخواه چپ را به افکار میهنپرستانه اش و راه حل معقولش برای حل مسئله ایران به خود جلب کرد. فقط هم من نبوده و نیستم بلکه بدنه چپ به او جلب شد که مخالفت شدید خود را با سران چپ که اصرار داشته و دارند که ایران ؛کثیرالمله؛ است و در آینده ایران حتما باید بر حسب تعداد ؛ملتهایش؛ ایالت های فدرال داشته باشد و به ؛ایالات متحده ملل ایران؛ تبدیل شود، ابراز داشته و دارند. کافیست فقط سری به سایت اخبارروز بزنید و در این موارد مبارزه بدنه چپ را در ستون نظرات با مقاله نویسان و سران چپ ببینید. چگونه است که سران چپ و احزاب و سازمانهایشان بدون آنکه هواداران چشمگیری داشته باشند قادرند چنین نقش بزرگی در عرصه سیاسی آپوزیسیون و معادلات سیاسی بازی کنند! ولی بدنه چپ که بسیارند نمی توانند! چگونه است که تشکیلات چپهای سنتی بدون داشتن هواداران چشمگیر اینهمه حزب و دم و دستگاه دارند! چه کسی مخارج اینها را می دهد که اینها به هوادار نیاز نداشته باشند و در حیاتی ترین لحظات جنبش سبز بجای حمایت از آن، به تخریب آن و به گروکشی از آن همت کنند! فقط موسوی نبود که به این جنبش لطمه زد، این عوامل بیرونی هم به کمک صدای امریکا و بی بی سی فارسی و دویچه ولر و و و هم بودند که برخلاف تمایل ۵ میلیون ایرانی برون مرزی در رابطه با جنبش سبز عمل کردند و رژیم کهریزکی را سر پا نگهداشتند. چگونه است که این چپها که قادر نبودند بیش از ۱۰ هوادار به تظاهرات سبزها در لندن بیاورند، از چنین قدرتی برخوردارند که تا با ما همکاری نکنند ما به جایی نمی رسیم! فرخ نگهدار آمد و با چشمان خود دید که تعداد چپها بزور به ۱۰ تا می رسد و دید که مجاهدین خلق بیش از ۳۵ تا نبودند در حالیکه بقیه دو سه هزار نفری که آمده بودند از ایندو گروه دوری می کردند. این عوامل و عناصر نه تنها مسئول آنچه بر سر من و خانواده ام و بر سر تو و امین موحدی آمد هستند بلکه با گروکشی هایشان از جنبش سبز و موازی سازی هایشان مثل شبکه سکولاردمکرات؟ سبز نوری علاء باعث تداوم عمر و در نتیجه مسئول قربانیهای بعد از خیزش مردمی هستند. روزی برای امین موحدی، اگر مایل بود، تعریف خواهم کرد که در زندان رجائی شهر با برادرم به جرم! حضور در تظاهرات جنبش سبز در ایران چه کردند و امروز بواسطه آن او و ما چه حال و روزی داریم. البته اگر امین موحدی بخاطر اختلاف نظرهایمان در مورد این مقاله با من و ما قهر نکرده باشد. ایکاش برادر من مثل امین موحدی بود و بجای آنکه در گوشه ای بخزد و با هیچکس حرف نزند مثل امین موحدی مبارزه می کرد. اگر من امین موحدی را رنجانده ام از او پوزش می خواهم و خواستار بازگشت او هستم. قلمش را دوست می دارم و مبارزه اش علیه کلیت این رژیم کهریزکی را می ستایم. صداقت کلامش در باورهایش و میهنپرستی اش واقعا ستودنی هستند. اگر او بازنگردد بسیار متأثر خواهم شد. دیشب اصلا بخاطر همین موضوع خوابم نبرد. دوستدار امین موحدی و کاوه. پاینده ایران و ملت ایران

October 25, 2011 01:43:31 PM
---------------------------

کاوه یزدانی



درود حق عزیز

شب گذشته گفتگوی دوست گرامی مان آقای موحدی را در آرشیو نهاد مردمی گوش کردم وبسیار متاثر شدم که رژیم ننگین اسلامی چه شکنجه های تکان دهنده ای به ایشان وارد کرده است. اگر آقای موحدی عزیز این مطلب را می خوانند، واگر برایشان ممکن می باشد ، لطفا همه آن شکنجه هایی که توسط رژیم اسلامی بر ایشان روا داشته شده را در این صفحه بنویسند، سپاسگزار می شوم.

حق گرامی، وقتی به شروع خیزش سال88 نگاه مختصری می کنم وبه عمق جنایت های آشکار رژیم فکر می کنم، واز طرفی نیز به رفتار سنگ دلانه برخی احزابی که نام بردید فکر می کنم، بدجوری تکان می خورم، گاهی حس می کنم دارم شاخ درمیارم، که آیا اینها هم ایرانی هستند؟ اینان که خود صد بار بدخیم تر از دشمن بیگانه هستند. نمونه اش را سی وسه سال است که با پوست واستخوان خود لمس می کنیم.( رژیم ننگین آخوند متحجر ایران بربادده) یادمان نرفته که اینان نیز دوستان قدیم خمینی هستند. مگر مغز...خوردیم که از چاله در نیامده خود را به یک چاه دیگر بیاندازیم؟ همه آنها ومشابه آنهایی که نام بردید باید اول برای همیشه سلاح خود را زمین بگذارند وبه ملت ایران تعهد دهند که هرگز به خشونت روی نخواهند آورد، سپس ، بروند زیر آب داغ دوش حمام ویک کیسه حسابی به مغزشان بکشندو چرک های گذشته را پاک کنند وحتماً یک بیل به باغچه خود بزنند تا شاید مورد اعتمادملت قرار بگیرند. حقیقتاً نباید با این شرایط ذره ای به این گروه ها اعتماد داشت، بخصوص که فاش شد آنها خواهان حمله نظامی بیگانه به سرزمینمان هستند. هرکسی یا گروهی که خواهان حمله نظامی به ایران باشد، یا نادان است یا فاشیست آینده و یا همدست بیگانه است، کدام ایرانی با عقل سلیم خواهان حمله نظامی به کشورش می شود؟البته شنیدم سلمان فارسی چنین کرده بود. اروپاییان وژاپنی ها افسوس داشتن سرزمینی مثل ایران را می خورند. اما افسوس که تعدادی ایرانی نمی دانند که چه سرزمینی دارند. حق عزیز

کبوتر با کبوتر باز با باز ، کنند با یکدیگر پرواز. سپاسگزارم به امید روزهای بهتر
با احترام
کاوه یزدانی

October 24, 2011 04:38:13 PM
---------------------------

حق

با درود به هموطنانم
درود ویژه به کاوه عزیز و ایرانی نازنین و ارکان دمکراسی گرامی، ایرانی عزیزم، درست می گویید که ماهیت تروریستی در افراد و گروههای بخصوصی مثل مجاهدین خلق نابود شدنی نیست ولی همانطور که گفتم با نشان دادن ماهیت آنها و خلع سلاح کردن آنها و جلوگیری از دست پیدا کردن انها به اسلحه و مشارکت در مبارزه علیه تروریسم در سطح بین الملل ماست که اینها را از صحنه خارج و مطرود می کند. نازی ها را شکست دادند ولی هنوز در آلمان کسان و گروههای نازی هستند ولی محدودند و اجازه ورود به صحنه سیاسی را ندارند و منفورند. مشکل ما در این سالها در برون مرز کژفهمی و بدفهمی ها درباره مقوله هایی مثل دگراندیشی و تحمل دگراندیشان و منشور جهانی حقوق بشر نسبت به دگراندیشان و ؛دگراندیشان؛ بوده است که تا حالا به نفع همه گروههای تروریستی و حامیان غیرمسلح شان مثل حزب توده و سازمان چریکهای فدائی خلق تمام شده است. به هر اندیشه ای که نمی توان احترام گذارد و آن را در تاقچه دگراندیشی گذارد و محترمش شمرد! و نمی توان یک جبهه سرنگونی طلب متشکل از حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و امثالهم و مجاهدین خلق و حزب دمکرات! کردستان تشکیل داد و امیدوار بود که انشاء الله گربه است! باید به مردم گفت که پیامدهای چنین جبهه آب و روغنی همان پیامدها و بدتر از آنی را خواهد داشت که ائتلاف بزرگ آب و روغنی خمینی و چپها و ملیون و ملی مذهبی ها و مجاهدین و و و داشت، و چگونه می توان اینبار دچار همان اشتباه نشد. اینهم ممکن نیست مگر آنکه دو جبهه سرنگون طلب بوجود آید. یکی با شرکت این حزب و امثالهم و دیگری مجاهدین خلق و نوری علاء ها. باید اصولی باشند که مشخص کنند تفاوت ها و پیامدهای دگراندیشی خوش خیم و بدخیم چیست و چرا باید از بدخیم هایی مثل مجاهدین خلق فاصله گرفت و آنها را شناساند همانطوریکه در دنیای لیبرال غرب با نازیسم می کنند. مجاهدین خلق و پژاک و و و در لیست تروریست های امریکا قرار دارند. اروپائییان مجاهدین خلق را از این لیست خود درآورده اند. باید همه اینها را بعنوان تروریست شناساند و از مجامع بین المللی خواست که با آنها همان برخوردی را داشته باشند که با گروه تروریستی باسک در اسپانیا داشتند. این سیاست غرب نسبت به باسک باعث شد که بالاخره این گروه پس از ۵ دهه تسلیم شود و مبارزات مسلحانه را کنار بگذارد. همکاری های بین المللی و سماجت اسپانیا باعث دستگیری سران این گروه تروریستی و تسلیم گروه شد. حال چرا سناتور جان بولتون امریکایی و امثالهم با مجاهدین خلق چنین برخوردی را که ندارند هیچ بلکه برای استقرار مجاهدین خلق بعنوان جایگزین رژیم کهریزکی می کوشند! ما باید این تناقض ها و این بازیها را ببینیم و بشناسانیم و اینگونه خط مشی خودمان را توجیهی منطقی کنیم. من می دانم که ملت هوشیار و وطنپرست و سرنگون طلب ایران از جبهه سرنگون طلبی حمایت خواهد کرد که با تروریستهایی مثل مجاهدین خلق و حزب دمکرات! کردستان که هر دو خواستار حمله نظامی ناتو و اسرائیل و عربستان و و و به ایران هستند، مماشات نکند و آنها را بعنوان دگراندیش قلمداد نکند. شما دوستان و اعضاء حزب چه فکر می کنید؟

از نظرات شما کمال استفاده را همه ما در اینجا می کنیم و امیدوارم این همکاری شما در بسط دادن به بحثها بدون آنکه با خطری در ایران مواجه شوید ادامه یابد. من یک دنیا از شما سپاسگزارم. قرار من و کاوه و شما در کافه نادری تهران حتما بوقوع خواهد پیوست. دوستدار شما حق

پاینده ایران و ملت ایران

October 24, 2011 02:04:32 PM
---------------------------

وجدانی



عالیجناب ایرانی با عرض درود!

ضمن تشکر و قدردانی از نظریه و کامنت بینهایت خوب و ارزنده تان که بسان اقدام یک کارشناس علوم سیاسی دقیقآ هم بر اهم مشکلات و خطرات بالقوه و تهدید کنندۀ آییندۀ سیاسی ایرانمان انگشت می نهد و هم راه حل و طریقه روبرو شدن و برطرف نمودن آنها را ارائه می دهد. با این امید که اغلب و چه بسا همۀ ماها ضمن اصرار و ابرام بر هدف و مرام خویش همکاری و مساعدت هر چند کوچک و ناچیز دیگر ایرانیان راستین و صادق را نیز با رویی باز و آزاده پذیرا باشیم. دوست عزیز لطفآ بهمین گونه به کار خوب و شایستۀ خویش ادامه دهید که بنظر اینجانب از خیلی از سیاستمداران آکادمیکی بهتر و با ارزش تر است!

October 23, 2011 06:25:56 PM
---------------------------

ایرانی

با درود خدمت کاوه عزیز و گرامی و حق نازنین
1. با شما کاملا" در تمام موارد موافقم. تنها باید یک نکته را درباره گروه های تروریست مدنظر داشته باشیم. اینکه این گروه ها ماهیتشان تروریستسی است و عوض نخواهد شد. تجربه مجاهدین خلق را ببین. چه در زمان پادشاه فقید و چه در زمان مرحوم آیت ا... خمینی تا دیدند حرفشان خریداری ندارد, دست به اسلحه بردند. پیش از انقلاب با اسلحه های ابتیاعی و پس از انقلاب با تسلیحات به سرقت رفته از پادگان ها در زمان شورش و بعد از آن هم قائدنا سیدالرئیس صدام الحسین!. حتی اگر اسلحه شان را زمین بگذارند (همه شان, کوموله و حزب دموکرات! و چریک و همه و همه) باز هر بحثی را به جدل و جنجال می کشانند, و زمانیکه حرفشان پیش نرفت ابتدا فحاشی ایدولوژیک! نموده, سپس دست به اسلحه می برند. تازه یکی از ایرانیان عضو حزب کمونیست فرانسه! هفته پیش در وی او ای درباره مبارزه مسلحانه نیز فتوی می داد! فکر کنم اگر یک نگاهی به فیلم های باقی مانده از مناظرات تلویزیونی ابتدای انقلاب که در یوتیوپ موجود است بکنی, موضوع روشن تر می شود. فکر نکن آقای خمینی از ابتدا با دیکتاتوری شروع کرد, به قول یکی از همین دوستان کامنت گذار در همین سامانه, ابتدا سوار آن چهارپای مراد شد و سپس دیکتاتوری آغازید. نشریه مجاهد آزادانه منتشر می شد. دیگر نشریات نیز تا آن برخوردهای سال 60 ه.ش هرچه می خواستند آزادانه می نوشتند (البته بجز سپیدوسیاه که کارش زود به تعطیلی کشید). حتی نشریات چپ با حمایت مالی مسکو به طور رایگان در خیابان ها و دانشگاه ها توزیع می شد. کتاب هایی که پیش از انقلاب به سختی پیدا می شدند (مانند قلعه حیوانات, آثار شریعتی, بعضی آثار صادق هدایت, رساله آقای خمینی و...) در پیاده روهای خیابان شاهرضا و در مقابل دانشگاه تهران با کمترین قیمت در دسترس بود. این شرایط (به سایر موارد جهت طولانی نشدن بخش تاریخی مطلب نمی پردازم. مانند قائله ترکمن صحرا و یا بحث کردستان, یا اعدام سران رژیم شاهنشاهی و...) به برخورد مسلحانه ختم شد.
2. عده ای می گویند باید از خارج عمل نمود. من این را قبول ندارم. تا در داخل اتفاقی صورت نپذیرد, در خارج کاری نمی توان کرد. به روزهای پرشکوه خرداد 88 نگاه کن, داخل و خارج یکپارچه شور و نشاط بود. نکته جالبی را برایت بگویم, آقای موسوی در 25 خرداد زمانی به جمعیت اضافه شد که ما کار خودمان را کرده بودیم. اعلام شده بود باید مجوز گرفت, اما ندادند (اینها را می دانی) ولی گوش ما بدهکار مجوز حکومت جنایتکاری نبود که کشورمان را ربوده بود. عده ای بدبینانه می گویند حکومت موسوی را به میان مردم فرستاد تا حرکت آنرا کنترل و خنثی کند, من این را نه قبول می کنم و نه رد. زیرا دلیل و سند برایش ندارم و در اینگونه موارد همواره از اتحام زنی پرهیز نموده احتیاط پیشه می نمایم. اما یک چیز مسلم است, انبوهی از جمعیت مانند من به خانه رفتند چون آقای موسوی در آن بیانیه معرف, هدفش را بازگشت به دوران طلایی! اما ذکر کرد, خوب حداقل بنده غلط می کردم این آرزوی خام را در سر بپرورانم. چرا که حتی به آقای موسوی نیز رای نداده بودم و هدفم از شرکت در تظاهرات سرنگونی کل نظام بود.
3. چه در داخل و چه در خارج پتانسیل های فراوانی موجود است. باید داشته ها را درست ارزیابی نموده و بهینه استفاده نمود. باید مخالفین داخل و خارج ابتدا بر سر یک اصول (که هم بنده گفتم و هم شما قلمی نموده ای) به توافق برسند و سپس باهم مذاکره کنند. داخلی ها در بسیج مردم و تشکیل و هماهنگی تظاهرات داری پتانسیل هستند و خارجی ها نهادهای بین المللی و راه گفتگو با آنها را بلدند. به این ترتیب مسئله تا لحظه پیروزی حل می شود. اما بعد از آن مهم تر است. مثلا" بحث امنیت داخلی, کلیه گروه های جدایی طلب مسلح منتظر خلاء قدرت در مرکز هستند تا اهداف شومشان را عملی نمایند. برنامه برای کنترل اینها چیست؟ برنامه برای در دست گرفتن اوضاع در زمان هیجانات اجتماعی چیست؟ لیبی راببین, به خدا وحشی گری انقلابیون اگر از قذافی بیشتر نباشد کمتر نیست, به مرور بیشتر از این صحنه های شنیع از لیبی خواهیم دید. چگونه می شود از وقوع این صحنه ها توسط مثلا" مجاهدین در ایران جلوگیری نمود؟
به طور خلاصه:
1. پیش از سقوط رژیم
1.1 مذاکره و توافق گروه های مخالف در تبعید با حفظ اصول
1.2. مذاکره و توافق گروه های برانداز داخلی با حفظ اصول
1.3. مذاکره و توافق گروه های داخلی و خارجی و تشکیل کنگره ملی با حفظ اصول
1.4. تقسم وظایف سیاسی, امنیتی, واکنش های خیابانی, مذاکرات بین المللی و سایر شقوق موجود بین اعضاء کنگره.
2. پس از سقوط رژیم
2.1. تقسیم وظایف سیاسی امنیتی و تشکیل دولت موقت برای برگزاری انتخابات سراسری, مجلس موسسان و سایر نهاد های لازم برای انتخابات آزاد با نظارت ناظرین بین المللی.
2.2. برقرای نظم و امنیت و برخورد با گروه های مسلح, تجزیه طلب و هر گروه ضد ملی دیگر.
اتحاد گروه های داخل و خارج بر محور اصول و مهم تر از آن برنامه داشتن (خصوصا" امنیتی) برای فردای سرنگونی رژیم کلید حل معماست. بهتر است خودمان این کار را انجام دهیم تا سیا و اینتلجنت سرویس و هزار خارجی دیگر با منفع پاگرفته و پانگرفته. البته یک نکته را هم اضافه کنم با ذکر مطلبی از صدراعظم سابق آلمان (هلموت کهل) که بسیار به او علاقه دارم. سیاست مانند آشپزی است. باد تمام مواد به اندازه و به موقع اضافه شوند و الا نتیجه بسیار نامطلوب از کار درمی آید (پایان نقل قول). غذای ایرانی که دیگر جای خود دارد, باید باشعله کم زمان بگذرد تا جا بیوفتد و الا نتیجه به غایت نامطلوب است. البته من هم شبح جنگ را می بینم و نگرانم, اما دستپاچگی نیز درست نیست.
در آخر آنکه تحصیلات آکادمیک من در حوزه علوم سیاسی نیست و آنچه عرض شد تنها نظر اینجانب به عنوان یک فرد داشگاهی می باشد و اعتبار دیگری ندارد.
دوستان گرامیم, کاوه گرامی و عزیز و حق نازنینم. سالم سرافراز باشید. به امید خدای ایران به زودی با بازگشت شما عزیزان به دامن ملک آریایی, دیداری می کنیم تاریخی و شیرین.
پاینده ایران

October 23, 2011 11:44:32 AM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر دوست گرامیم حق عزیز ودیگر دوستان وهم میهنان گرامی

حق عزیز، ابتدا تشکر میکنم از پاسخی که در مقاله آقای نادر زاهدی نوشتید. وهمچنین از اینکه توضیح کامل در باره پاسخ تان نوشتید سپاسگزارم. با آنچه در باره مقاله آقای نادر زاهدی نوشتید صد در صد موافق هستم ودلیلی برای دوباره نوشتن من نیست. با وجود اینکه درتمامی اصول صد در صد موافق جنابعالی هستم وبا بیشتر نظرات جنابعالی کم وبیش آشنا هستم، اما مایلم برای آگاهی دیگران در این سامانه منتشر وثبت شوند. نوشته های زنده یاد آقای دکتر داریوش همایون مرا جذب خواندن می کردند واکنون نیز صراحت کلام در نوشتار جنابعالی وصداقت شما مرا به یاد آن روزهای زمان آقای همایون می برد که با مخاطبینش چه صادقانه به گفتگو می نشست ، من را به پرسش وا می داشت. روانش شادباد.
در نوشته های جنابعالی نکات اساسی زیادی وجود دارد که به اسباب ولوازمی برای به سامان رساندن نیازمند است و پرداختن به آنها از توان من خارج است، ونمی دانم چه کسانی وچگونه می توانند انجام دهند که به موفقیت بانجامد، پس به آن مواردی که نمی دانم نمی پردازم. شما بهتر از من وبسیاری مثل من با شرایط آشنا هستید وبه وجود خطر وبحران ها نیز واقف هستید.پرسشی که من اول از خودم می پرسم این است که: از من چه ساخته است؟ سپس به تک تک ایرانیان مثل خودم با کمی تفاوت در خارج از ایران هستند فکر می کنم، که من وما که بسیاری از ما با حداکثر دارائی، یک کامپیوتر وصل به شبکه اینترنت وبه شبکه های اجتماعی وصل هستیم چه کاری از من وما ساخته است؟ آ یا کسی و ایده ای وجود دارد تا این ایرانیان را متشکل کند؟ آیا جنابغالی راهنمایی در این مورد دارید بفرماییذ؟ حق گرامی، هر چه بیشتر فکر می کنم، بیشتربه این نتیجه می رسم، حالا که ایرانیان خارج کشور هنوز نتوانستند یک جبهه منسجم ومیهن پرست ایجاد کنند و بی تفاوت، به ویران شدن کشور ایران فقط تماشاگر هستند. بجز آنهایی که وظیفه خود را انجام میدهند. تاریخ در باره بی تفاوت ها ونسل های زمان ما چگونه قضاوتی می کند؟ سپاسگزارم.
به امید روزهای بهتر

با احترام
کاوه یزدانی
پاینده ایران وملت ایران

October 22, 2011 07:38:37 PM
---------------------------

حق

با درود خدمت هموطنانم،
و درود ویژه به امین موحدی و ارکان دمکراسی گرامی، و ایرانی و کاوه عزیزم، دوست مهربانم کاوه از من پرسیده ای که ؛.در شرایط کنونی ایران، اََعِم از مسائل داخلی وبین اامللی، همچنین وجود اپوزیسیون خارج کشور با تمام واقعیت های وموانع وکمبود ها، چه راهکار قابل اجرایی را بهترین راهکار ممکن برای آزادی ایران می دانید؟ وچه اصولی را برای آغاز همکاری قرار می دهید؟ ؛. من پاسخ شما را بصورت نظر و پرسش در پای مقاله آقای نادر زاهدی گذاشته ام. خلاصه اش اینست که بنظر من، راهکار قابل اجر و بهترین راهکار ممکن برای آزادی ایران تشکیل جبهه سرنگون طلبی است که اجزاء آن متعهد به پلورالیسم سیاسی باشند و آنانی را که پلورالیسم سیاسی را قبول ندارند را در درون خود راه ندهند. تعهد به پلورالیسم سیاسی هم با تعهد لفظی نیست بلکه باید با عمل همراه باشد یعنی گروهها و احزابی که در کنار یک شاخه سیاسی یک شاخه چریکی تروریستی دارند باید هر چه زودتر شاخه چریکی تروریستی تمام ابزار و تشکیلات شان را تحت نظارت سازمان ملل منحل کنند، و تعهد بسپارند که هرگز برای حل مشکلاتشان به اسلحه و مشت و لگد متوسل نخواهند شد. متعهد شوند که حتی از خشونتهای لفظی و کینه پراکنی بین مردم بر حسب زبان و نژاد و محل سکونت و دین و مذهب و و و خودداری خواهند کرد. خلاصه که مذاکره و بحث و نقد و بررسی را جایگزین اسلحه و تلخ زبانی و نفاق و نفرت پراکنی خواهند کرد. اینگونه با خلع سلاح خشونت طلبان توازن قوا بین انها و احزاب متعارفی مثل حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) برقرار می شود و نهادینه شدن اصول پلورالیسم سیاسی قبل از سرنگونی رژیم آغاز می شود که شرط لازم برای یک ائتلاف بزرگ سرنگون طلب را فراهم خواهد آورد تا آینده ایران و منافع ملی ایران را تضمین کند. اگر احزاب و گروههای خشونت طلب دست رد به سینه پلورالیست های سیاسی زدند آنوقت آنها را باید به ملت ایران معرفی و به حال خود رها کرد تا ملت ایران با حمایت و طرد خود انتخاب کند کدامیک از ایندو را می خواهد تقویت و تضعیف کند. اگر وزنه حمایت از پلورالیست ها خیلی بیشتر از خشونت طلبان باشد، که جنبش سبز نشان داد که هست، دنیا چاره ای ندارد بجز اینکه با اینها بعنوان آلترناتیو سر و کار داشته باشد. این آلترناتیو در مذاکراتش با غرب دست بالا را خواهد داشت و خواهد توانست تحت مبارزه با تروریسم در انحلال و تضعیف گروههای خشونت طلب و مسلح، همکاری بین المللی طلب کند. بنابراین، شرط اول ائتلاف جدا کردن خشونت طلبان از مسالمت جویان/پلورالیست های سیاسی است و سپس تشکیل اینها بعنوان جبهه سرنگونی طلبان و آلترناتیوهای سالم برای ایران پسا رژیم کهریزکی کنونی. اینگونه مهمترین قدمها برای برقراری یک نظام لیبرال دمکراتیک در ایران همراه با حفظ تمامیت ارضی ایران و امنیت و آسایش داخلی تامین می شود. اینگونه از بازتولید استبداد جلوگیری می شود و از وقوع جنگهای داخلی که در اول ؛انقلاب شکوهمند؛ ۵۷ با آن روبرو شدیم هم جلوگیری خواهد شد. این راه حل و شرائطی است که به مغز من خطور کرده است. عقل کل هم نیستم که ادعا کنم من درست می گویم و از آقایان نادر و بهمن زاهدی در این موارد کمک فکری خواسته ام. اگر شماها هم نقدی دارید مفتخر خواهم شد که ارائه بفرمایید چون تنها با مذاکره با یکدیگر و نقد و بررسی و تحقیق است که می توانیم با هم بهترین راهها را برای مسئله ایران پیدا کنیم. برای یکایک شما عزیزان آرزوی تندرستی و پیروزی دارم. ارادتمند حق
پاینده ایران و ملت ایران

October 22, 2011 03:49:33 PM
---------------------------

ارکان دمکراسی

کاوه عزیز. با سلام
شما نوشته اید : آگاهی آیا ربطی به توسعه وپیشرفت تکنولوژی ارتباطات ورسانه ها ندارد؟ چه کسی گفت ندارد؟ اگر ایشان میگویند رسانه ها و اینترنت نخواهد گذاشت استبداد به دمکراسی سوار شود من گفته ام این حرف بی اساس است. همین
در مورد شرایط گذشته و حال٬ باز هم به نوشته من برگردید خواهید دید من ایرادی که به ایشان گرفته ام نه از بابت اینکه شرایط با گذشته یکی است. از نظر معیوب بودن انشایی عبارت نوشته ام و بس. این ایراد من نه از این نظر است که عباراتی که ما می نویسیم همه شان درست است. خیر. ولی ایشان توانایی درستتر نوشتن جمله کلیدی نوشته خود را دارد ولی بقدری عجول و بیدقت می نویسد که از حد خودش پایین تر می رود. تازه اینهم اگر به همینجا خلاصه شود می توان از آن گذشت ولی ایشان مدعی دادن راهکار استراتژیک رهایی مردم و نجات یک ملت است با حرفهای بی اساس و تهی. در سیاست وقتی کار به اینجا می کشد باید در مقابل این نورسیدگان متوهم ایستاد تا شاید این جوانان وطن بخود آیند و کمی با مسولیت بار بیایند. تازه ایشان عوض کمی فروتنی و توجه به خود٬ چوب مریم و مسعود را هم برمیدارد
که بیشتر آن نکبتی که دچارش هستیم از بی مسولیتی است

October 22, 2011 06:22:25 AM
---------------------------

ارکان دمکراسی

آقای موحدی با سلام
این شما هستید که «تحلیل» داده اید و اگر مسول باشید باید پاسخ اشکالاتی که به «تحلیل» شما گرفته می شود را بدهید. من تحلیل نمیدهم. بسیار خوب. ولی شما که میدهید باید تحلیل شما بر اساس پایه های چوبی نباشد. شما گفته اید رسانه ها و اینترنت نخواهند گذاشت استبداد بر دمکراسی پیروز شود. بنده گفته ام این حرف بی اساس است و شواهدش را آوردم. آنوقت شما به شیوه مریم و مسعود میخواهید بگویید نمیخواهم جمهوری اسلامی برود!! حق بدهید به کسانی که در مورد قضاوت های سطحی شما بیندیشند. اگر شما هم به خود منصفانه بنگرید فعلا دور و ور خط و خطوط برای انقلاب رهایی بخش دادن را برای ایران خط خواهید کشید. متاسفانه باز هم این برخورد شما نشان میدهد که دستتان خالی است و مهمتر از آن شما بجای برخورد به ضعف هایتان به طرف دیگر حمله میکنید. این کار ها راه بجایی نمی برد.

October 22, 2011 06:05:00 AM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود برحق عزیز و گرامی

به نظر جنابعالی ، در شرایط کنونی ایران، اََعِم از مسائل داخلی وبین اامللی، همچنین وجود اپوزیسیون خارج کشور با تمام واقعیت های وموانع وکمبود ها، چه راهکار قابل اجرایی را بهترین راهکار ممکن برای آزادی ایران می دانید؟ وچه اصولی را برای آغاز همکاری قرار می دهید؟ برای رسیدن به ایران آزاد ، همراه میهن پرستان باید شد، یا همراه آن تیپ ژورنالیست ها ورسانه ها که عِرق ملی میهنی ندارند، باید رفت؟ تکنولوژی ارتباطات این امکان را به من وشما نیز داده تا صدای یک دیگر را بشنویم، دلیلی برای ترس از تعدادی رسانه بی مسئولیت به ایران نمی بینم. حتی هیچ دلیلی برای ترس از چند گروه وطن فروش وتجزیه طلب نیز نمیبینم، حتی از وجود اصلاح طلب های اسلامی نیزترسی نمی بینم. جنابعالی به نیمه پُر لیوان کم لطفی دارید، که همان نسل جوان درون میهن است. تلاش همه گروه های تمامیت خواه این است که فرصت آزادی وآگاهی را به نسل جوان وجنبش ملی ورهایی بخش برای انتخاب آزاد ندهند. کشورهای غربی نیز سعی می کنند فرصت انتخاب را از نسل بیدار وجنش ملی بگیرند. به همین دلیل نیز قدرت های جهانی فرصت وامکانات را در اختیار آن گروه ها وافرادی قرار می دهند که برای منافع ملی آنها کار کنند، نه برای منافع ملی ملت ایران که جنبش ملی نیز متعلق به ملت ایران می باشد. من باور دارم تعداد همه این گروه های نا ایرانی که در خارج فعالیت می کنند، در مقایسه با سیل خروشان نسل خردمند وشجاع درون و بیرون ایران، بسیار ناچیز تر از آنی ست که جای کوچکترین نگرانی در فردای ایران باشند. اگر به فعالیت های پشت پرده یین رژیم وقدرت های خارجی دقت کنیم ، می بینیم که چه سعی وتلاشی برای اصلاح کردن همین رژیم دارند. اما بدون بمب. یا اینکه حمله نظامی. تنها طرف اصلی که در معادله قرار ندارد ملت ایران می باشد. سپاسگزارم.

با احترام
کاوه
پاینده ایران وملت ایران

October 21, 2011 04:09:56 PM
---------------------------

حق

با درود به هموطنانم

درود ویژه بر هر دو گروه مخالفان و موافقان امین موحدی، دوست گرامی، در عراق رسانه ها آزاد! هستند و برخی دولتی و ایالتی و برخی هم غیر ایندو. صدها رسانه فعالیت می کنند و هر کدام ساز خود را می زنند. آزادی با هرج و مرج تفاوت دارد. در غرب آزادی رسانه ها هست ولی اصول و قوانینی رعایت می شوند که از هرج و مرج و آزادی بی قید و شرط جلوگیری می کنند. رسانه ها آزاد ولی سخت مسئولیت پذیر هستند. در مورد سیاست های خارجی کشورهای مطبوعشان از وزارت خارجه هایشان خط می گیرند تا بر خلاف منافع ملی کشورهایشان عمل نکنند. در غرب، ژورنالیست ها در مورد مسائل داخلی کشور کاملا آزادند تا یقه هر حزب و شخصیت سیاسی را بگیرند و مثل کنه به او بچسبند تا به مردم پاسخگو باشند. ژورنالیست های برون مرزی ما که دهه هاست در غرب زندگی و کار می کنند و همه آزادیها را داشته اند هنوز جهان سومی فکر و عمل می کنند. هیچی یاد نگرفته اند که به درد مبارزات ما بخورد و یا نشان دهند که در ایرانی آزاد مثل همتایان غربی خود عمل و فکر خواهند کرد و قلم خواهند زد. کارشان شده ذکر مصیبت و تکرار آن و محدود به افشاگری فقط رژیم. اینها هیچ اطلاعاتی درباره آپوزیسیون برون مرزی سرنگون طلب به مردم نمی دهند تا مردم با ماهیت و طرز تفکر و و برنامه های اجزاء این آپوزیسیون آشنا شوند و آگاهانه حزب و تشکیلاتی را بخاطر مشی و روش و تفکرش طرد یا تقویت کنند. اصلا نقد و بررسی آپوزیسیون برون مرزی برایشان یک تابو است و تا به آنها ایراد بگیری با دو دست محکم بر سرتان می کوبند که ما مستقل هستیم و بیطرف و شما خودتان با اجزاء آپوزیسیون مستقیما تماس گرفته و آنها را به چالش بکشید. اینست درک ژورنالیست ها و رسانه های ایرانی از مسئولیت شان نسبت به آگاهی رسانی به ملت ایران در مورد آپوزیسیون و نقد و بررسی آنها. اینست توشه ای که اینها ظرف دهه ها کار و زندگی در غرب آزاد و دمکرات و لیبرال از ژورنالیست های غربی آموخته اند. حال با این توشه می خواهند در آینده در ایران آزاد فعالیت کنند و یکی از ارکان دمکراسی که مطبوعات و رسانه های آزاد است را به دست بگیرند.

در کشورهای لیبرال دمکرات آزاد جهان، هر یک از ارکان دمکراسی که رسانه ها یکی از این ارکان هستند در وهله! (وحله!) تا با اصول دمکراسی خوب آشنا نباشند، تا به حد و حدود آزادی آشنا نباشند تا از هرج و مرج رسانه ای جلوگیری کنند و تا با مسئولیت هایشان در قبال آزادی هایی که دارند آشنا نباشند، تا با منافع ملی کشورشان آشنا نباشند در مطبوعات و رسانه ها جایی به آنها داده نخواهد شد. مردم هم تا لمس نکنند که رسانه ای دولت و آپوزیسیون را چهار چشمی زیر نظر نداشته باشد تا از خطوط قرمز رد نشوند و آگاهی های لازم را در مورد آنها به اطلاع عموم نرسانند، آنها را طرد می کنند. ژورنالیست ها را مردم چشم و گوش و زبان خود تلقی می کنند و واسطه ای بین خود و دولت و آپوزیسیون. آیا ژورنالیست های ایرانی برون مرزی در این دهه ها خود را چیزی شبیه به این ژورنالیست های کشورهای لیبرال دمکرات آزاد غربی کرده اند که در ایرانی آزاد نقش مهم خود را بعنوان یکی از ارکان دمکراسی و نگه دارنده دمکراسی بتوانند ایفا کنند!؟ آیا می شود نام این بسنده کردن اینها فقط به افشای رژیم و تابو انگاشتن آپوزیسیون برون مرزی رژیم را مبارزه علیه رژیم و آگاهی رسانی درباره آلترناتیوها و آپوزیسیون گذاشت!

همین ژورنالیست ها و رسانه های ایرانی تفاوت بین سکولار دمکراسی ای که اصلا در ویکی پدیا دیده نمی شود و مرتب آنرا تکرار می کنند را با لیبرال دمکراسی و سوسیال دمکراسی که ایندو در ویکی پدیا هستند را نمی دانند. حال اینها دمکراسی سرشان می شود که در ایران آزاد! قابلیت و کفایت آنرا داشته باشند که یکی از ارکان مهم دمکراسی که آزادی مطبوعات است را به دستهای ناتوانشان سپرد تا نگهدارنده دمکراسی باشند؟! همین ها بدون آنکه ذره ای درک از فدرالیسم و تاریخ آن و تفاوت فدرالیسم پاکستانی و سودانی و فدرالیسم آلمانی و امریکایی داشته باشند می گویند خب چه اشکالی دارد که ایران هم طبق خواسته برخی از اجزاء آپوزیسیون فدرال شود یا چه اشکالی دارد که اینها ایران را ؛کثیرالمله؛ قلمداد کنند چون همه باید آزاد باشند هر طور که می خواهند باشند!؟. یک لحظه فکر نمی کنند که فدرالیسمی که این حضرات می خواهند هیچ تفاوتی با فاشیسم نژاد زبانی ندارد و با اجرای آن در ایران چه لطمات جبران ناپذیری منافع ملی کشور و تمامیت ارضی آنرا به خطر می اندازد.

این ژورنالیست ها و رسانه های ایرانی بدون آنکه به مسئولیت های خود و دمکراسی آشنا باشند هر بار ایرانی ها از آنها حال و روز و فعالیت های آپوزیسیون برون مرزی را می پرسند، پاسخ می دهند که این آپوزیسیون به درد بخور نیست. تکه کلامشان در مورد آپوزیسیون اینست که همه اینها خودمحور و خودخواه و خود بزرگ بین هستند که تا حالا به توافق نرسیده اند. اینست سطح دانش این ژورنالیست ها در مورد آپوزیسیون و سطح آگاهی رسانی هایشان به ملت ایران! مرتب هم از سکولار دمکراسی نام می برند بدون آنکه نگاهی به ویکی پدیا بیندازند و ببینند آیا چنین مقوله ای در آن پیدا می شود یا نه؟ ۳۳ سال پیش هم نپرسیدند که جمهوری اسلامی مقوله ای شناخته شده و تجربه شده در دنیا هست یا نه. امروز هم حاضر نیستند که با فشار دادن چند دکمه کامپیوتری که جلویشان است ببینند که سکولاردمکراسی چیست؟ چون اینرا از دهان چند شخصیت معروف شنیده اند آنرا معتبر می دانند و برای ایران تجویز می کنند همانطور که مقوله جمهوری اسلامی را از دهان چند شخصیت معروف ۳۳ سال پیش شنیده بودند و آنرا برایمان تجویز کردند و ما پذیرفتیم و به این روز سیاه افتادیم. همینها از اطلاع رسانی به ملت ایران در مورد اینکه کدام بخش های آپوزیسیون برون مرزی از پیوستن به جنبش سبز سر باز زدند و زمانیکه این جنبش در اوج خود بود با اینکارشان جلوی یک ائتلاف بزرگ علیه رژیم را گرفتند، خودداری کردند، چرا؟ آن شانس بزرگ که منافع ملی ایران را به بهترین وجه تامین می کرد و دست بیگانه را از منابع ایران قطع می کرد و جلوی یک حمله نظامی به ایران می گرفت را عمدا از ملت ایران دزدیدند. حال شما آقای موحدی گرامی، امیدتان را به این ژورنالیست ها و رسانه های ایرانی بسته اید که اجازه نخواهند داد که دوباره ایران در چرخه استبداد گیر نیفتد! کیفیت و سطح دانش و مسئولیت پذیری و درک اینها از منافع ملی ایران همتای همکاران غربی شان نیست و ما تا به آن نرسیم یکی از ارکان دمکراسی که مطبوعات و رسانه های آزاد است لنگ لنگ خواهد ماند. پیروز و تندرست باشید. با سپاس، ارادتمند حق
پاینده ایران و ملت ایران

همابروند و حتی من به آنها گوشزد کنم که که آنها گونه ذکر مصیبت رسانه ه نخواهند داشت. بجز افشاگری رژیم. می همتایان غربی خود را اوضاع امروز عراق با اینهمه رسانه های آزاد! در عراق و پس از ۱۰ سال اشغال این کشور بوسیله نیروهای بیگانه را باید مورد مطالعه قرار داد و دید که این کشور چقدر به دمکراسی نزدیک و یا از آن دور شده است و تخمین زد که یکسال و ۵ سال دیگر وضع دمکراسی در آنجا چگونه خواهد بود. .

October 21, 2011 01:36:17 PM
---------------------------

بهمن زاهدی

پاسخ به آقا یا خانم پرسش

پرسشی نداشتید که پاسخی بدهم و فقط تکه‌ای از مصاحبه هلموت گابل با معاون دبيرکل حزب دکتر نادر زاهدی را دوباره نویسی کرده‌اید.
منظورتان را نرسانده اید. شاید فکر می‌کنید کمک دولت‌های غربی به اپوزیسیون ایران یعنی چراغ سبز دادن به لشکرکشی به کشورمان است که این برداشت شما اشتباه است.

دولت آلمان به تازگی بعد از چین مقام دوم در معاملات بازرگانی را با جمهوری‌اسلامی کسب کرده است ( چندین سال مقام اول را داشته). تمام کامپیوترهای صنایع ساخت بمب اتمی جمهوری‌اسلامی را آلمان (شرکت زیمنس) به رژیم ولایتی فروخته است. نوکیا زیمنس هم در دستگیری جوانان آنچنان موفق بود که دیگر برای خود نیازی به تبلیع هم ندارد و نرم افزارش را به هر دیکتاتوری می‌فروشد. پول گازی که به هند صادر می‌شود از طریق دلال‌های آلمانی رد و بدل می‌شود. آیا از این آلمان نباید انتظار داشت که از نظر اقتصادی، کمی به آخوندهای سفید و سیاه فشاری بیاورد و یا به صدای اپوزیسون کمی گوش کند. یا اینکه گفتگوی اپوزیسیون با مهمترین شریک اقتصادی جمهوری‌اسلامی گناه کبیره است؟

ارادتمند
بهمن زاهدی

October 21, 2011 10:39:35 AM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر ارکان دمکراسی

باور کنید، امروز با سی وسه سال پیش تفاوت زمین تا آسمان است. آیا به نظر جنابعالی که همه چیز را با چشم خود دید، بفرمایید چند درصد جامعه آن زمان معنی دمکراسی، حقوق بشر، حقوق فردی، حقوق اجتماعی، حقوق ملی و... را می دانستند؟ از همه مهمتر، چند درصد ملت ایران معنی سکولاریسم را میدانستند و سپس شعار اسقلال آزادی را با شعار جمهوری اسلامی را کنار هم گذاشتند؟ اگر اطلاعات ملت از حکومت دینی ودولت سکولار به اندازه کافی بود، ملت تن به حکومت دینی می دادند؟ آیا جنابعالی هم آن زمان شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی سر دادید؟ آیا آن زمان چند درصد از ملت از سیاست اقتصادی غرب وشرق اطلاع داشتند؟ از جنگ سرد وجنگ نفت اطلاع داشتند؟ چند درصد میدانستند که موقعیت جغرافیایی ومنابع ملی ایران وژئوپولیتیک ایران خلیج فارس چه اهمیتی در جهان دارد؟ چند درصد ملت ایران با تاریخ وفرهنگ کهن ایران آشنایی داشتند؟ این نمونه پرسش هایی را که خواندید فقط بخشی از تفاوت های امروز با سی سه سال پیش می باشد. بهتر است خیلی سیاه وسفید نگاه نکرد. آقای موحدی بسیار درست به تاثیر رسانه ها اشاره کردند. در سی سه سال پیش چند درصد ملت سیاسی فکر می کردند؟
بدنه کلان جامعه در سال 57 طمع گرفتن پول نفت ماه به ماه در درب خانه وآب وبرق واتوبوس مجانی کورشان کرده بود، وچپ های مزدور نیز طمع رسیدن قدرت کورشان کرده بود وانداختن شاه از قدرت برایشان بالاتر از ایران وحاکمیت ملت بود.همه تفاوت های اکنون وسی سه سال پیش، آیا ربطی به توسعه وپیشرفت تکنولوژی ارتباطات ورسانه ها ندارد؟ پس به چه ربط دارد؟
جوهر آنچه که آقای موحدی می فرماید بسیار درست واصیل می باشد؟ فقط می باید با اصول منافع ملی وحاکمیت ملت وحقوق بشر گره بخورد.
با احترام
کاوه یزدانی

October 21, 2011 10:34:16 AM
---------------------------

امین موحدی

"ارکان دموکراسي "دوست عزیز من بحث جدلی را نمیپسندم و معتقدم باید بحث تحلیلی باشد من تحلیلی را از شما نمی‌بینم بلکه آثار ترسی‌ را در شما میبینم که که از سرنگونی جمهوری اسلامی دارید .

October 21, 2011 10:11:00 AM
---------------------------

ارکان دمکراسی

چند نکته در مورد کامنت اخیر آقای موحدی
۱- نوشته اید: شرایط حال با شرایط ۳۳ سال پیش قیاس مع الفارق است. شرایط حال با شرایط ۳۳ سال پیش یا دو سال پیش نمی تواند قیاس مع الفارق باشد. آن سنجش یا مقایسه یا قیاس دو شرایط است که مع الفارق میتواند باشد یا نباشد.
شما که هر دو روز یک مقاله بیرون میدهید بهتر است به آن چه که می نویسید کمی توجه کنید.
بنظر می آید چیزی که برای شما اهمیت ندارد آن است که می نویسید
۲- چه کسی گفته مهمترین رکن دمکراسی مطبوعات و رسانه ها هستند؟ مطبوعات و رسانه ها یکی از ارکان دمکراسی هستند. آنهم مطبوعاتی که آزاد باشند. نه هر مطبوعاتی
۳- از اظهارات شما چنین بر می آید که آزادی مطبوعات و رسانه ها هم چندان نقشی نباید داشته باشند زیرا به گفته شما اینترنت هست و همه از همه چیز باخبر می شوند. البته بنظر من شما در اشتباه هستید و مردم یک کشور را مانند خودتان فرض می کنید حال آن که اینطور نیست. تازه مگر این حرف های شما ناپختگی اسف بار شما را نمی رساند. اگر اینطور بود دیگر فیلترینگ معنایی نداشت. لابد عقل دولت اسلامی یا چین و کره شمالی به حرف های شمانمی رسد
۳- نمی دانم سن و سال شما چقدر است و سی و سه سال پیش را بیاد دارید یا نه. در آن زمان فکر نکنید از ۲۲ بهمن همه جا سانسور برقرار شد و روزنامه ها تعطیل شدند. نخیر. تا مدت ها هر کس هر چه میخواست می نوشت . علیرغم آن اسلامیان حاکم شدند. شما خیلی قضیه را ساده می گیرید یا شاید دیگران را ساده می گیرید. نمی دانم. ولی آقای عزیز٬ اگر فکر می کنید که اسلامیان بدلیل اینکه رسانه ها را بستند سوار شدند در اشتباهید. آنها اول سوار شدند بعد کم کم همه چیز را کنترل کردند.
۴- شما می گویید رسانه ها نخواهند گذاشت مستبدی بر قدرت سوار شود. این منتهی ساده اندیشی است. شما عنصر خودآگاهی را با اطلاع یابی از اخبار برابر می گیرید. عوامل بسیاری در حرکت اجتماعی و مبارزات عمل میکنند که خبر رسانی بخش بسیار کوچکی از آن است
۵- می گویید دمکراسی با تکیه بر تکنولوژی رسانه ای در حال تسخیر دنیاست. این هم از آن حرف هاست. دوست عزیز به نظر من بهتر است کمتر بنویسید و بیشتر بخوانید و کمی هم فکر کنید. دمکراسی با تکیه بر تکنولوژی رسانه ای در حال تسخیر دنیاست یعنی چه؟ به همان قلم که یکی دو روز پیش سوگند خوردید حرمت بگذارید. آخر مگر مجبورید حرف های کلی و بی معنا و شعارهای بی مورد بدهید؟ کمی فروتن باشید
۶- با این نظریه درخشان شما اصلا دیگر آزادی بیان و رسانه در کشورها بعنوان رکنی از دمکراسی ضروری نیست چون تکنولوژی رسانه ای از خارج کارش را خواهد کرد! ببینید کار شما به کجا می کشد

من نه شما را می شناسم و نه عداوتی با شما دارم. صلاح مصلحت خویش خسروان دانند

October 21, 2011 09:22:10 AM
---------------------------

ایرانی

جناب آقای موحدی
به نظرم حق با کاوه جان و حق گرامی است. اتفاقات سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۶۸ ه.ش را دوباره یادآوری می کنم. تحلیل احزاب و گروه های مختلف که از مرحوم آیت ا... در شورش سال ۵۷ حمایت مادی و معنوی و تظاهراتی! و تروریستی نمودند هم اکنون موجود است. از پیش از سرنگونی پادشاه فقید اینها برای بعدش برنامه داشتند. حزب توده که باید همکاری با یک فرد مذهبی و مرتجع را توجیه می کرد؛ برای اعضایش تحلیل نمود که تضاد عمده با امپریالیزم است و اتحاد موقت با آقای خمینی تاکتیک می باشد. پس از سرنگونی شاه؛ وظیفه ما از صحنه خارح نمودن نیروهای لیبرال (مثلا لیبرال؛ تشکیک از نگارنده که من باشم است!) مانند جپهه ملی؛ نهضت آزادی و... می باشد. آخوند هم که نمی تواند مملکت اداره کند؛ پس قدرت به ما می رسد. مجاهدین به عنوان نیروی ملیشیای انقلاب؛ ادعا و سهم خودشان را داشتند و وقتی به آن نرسیدند طبق معمول ماهیتشان دست به اسلحه بردند. چپ همین طور؛ حزب کوله و دموکرات! کردستان همین طور. ترکمن صحرا و گنبد (احزاب تروریست مسکو ساخته شان) همین طور. در این فضای آشوب زده؛ تف دیده؛ کینه توز و حق به جانب؛ آقای خمینی با تکیه بر ترس و ناامنی خواسته خودش را پیش برد. این تتیجه اعتلاف گروه های متضاد حول یک محور ؛به هر قیمتی باید برود؛ است. چنانچه موضوع جنگ و سرکوب گروه های مخالف در پناه آن پیش نمی آمد (نعمتی که آقای خمینی می گفت) به زودی و سادگی اوضاع آرام نمی شد. آیا دوباره می خواهیم تجربه ها را تجربه کنیم؟. چه زیبا بود جمله شادروان همایون درباره اصول. او را از آیندگان می شناختم و آن نطق معروفش درباره حوادث اصفهان در زمان وزارت اطلاعاتش. روحش شاد که سال ها صادقانه برای ایران تلاش نمود و اکنون این حزب جلیل را نیز به یادگار گذاشته است. ؛همه به ایران فکر کنیم. همه به ایران فکر می کنیم؛. لحظات سخت و اندک است؛ اما یک فرصت تاریخی نیز در پیش است. چنانچه بتوانیم به درستی از آن بهره برداری کنیم ایران را به پیش خواهیم راند. باید آن جپهه متحد را از باورمندان به اصولی مانند ایران و تمامیت آن؛ لیبرالیزم؛ منشور جهانی حقوق بشر و ...مانند اینها تشکیل داد. اصول؛ اصول و اصول از هر توافقی که به ماجراهای تاریخی که در بالا ذکر شد متحی شود ارجح است. تجربه را تجربه کردن دوباره نشاید.
*********************************************************************
جناب زاهدی
باسپاس ار حضرت عالی برای ایجاد بخش جدید تبادل نظر؛ این امکان بسیار مناسب است و من به زودی از آن برای درج نظر استفاده می نمایم. برای ایجاد امکان درج آزاد نظرات در آن نیز سپاس گذارم؛ از حزبی جلیل با مشی لیبرال دموکرات انتظار دیگری نمی رود.

October 21, 2011 09:05:04 AM
---------------------------

امین موحدی

آقای حق گرامی‌ شرایط حال با شرایط ۳۳ سال پیش قیاس مع الفارق است.مهمترین رکن دموکراسی مطبوعات آزاد و رسانه‌‌ها هستند که در ۳۳ سال پیش در غياب مطبوعات آزاد ما جایگزینی برای اطلاع رسانی نداشتیم اما اکنون عصر رسانه‌‌ها نامیده میشود و رسانه‌‌های دیداري و شنیداری مختلف و اینترنت خلا نبودآزادی مطبوعات را به خوبی‌ پر می‌کنند لذا در چنین عصری و با این حجم اطلاعات که در ثانیه به روز میشوند،با رفتن مستبدی امکان باز تولید مستبد دیگری وجود ندارد .شما فقط یک نمونه بیاورید که مستبدی چه با کودتا یا انقلاب توانسته باشد در دهسال گذشته حاکم شود.بنابر این با وجود رکن اصلی‌ دموکراسی یعنی‌ آگاهی دهی‌ و آگاهی پذیری در سایه رسانه‌‌ها ،دموکراسی بر استبداد تحمیل خواهد شد و بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی امکان باز تولید استبداد به هیچ عنوان وجود ندارد .عصر عصر رسانه‌‌ها است و دموکراسی با تکیه بر تکنولوژی رسانه‌ ای‌ در حال تسخیر دنیاست همان تکنولوژی که ما را قادر ساخته در کمتر از ثانیه ای‌ باهم گفتگو کرده و همدیگر را به بحث فرا خوانیم.

October 21, 2011 04:19:55 AM
---------------------------

حق

با درود به هموطنانم

آقای موحدی گرامی، ائتلافی در سال 57 از همه احزاب و سازمانهای مسلح و غیر مسلح، ناسیونالیست و تجزیه طلب، کمونیست و اسلامیست، مستقل و سرسپرده ایجاد شد که وجه مشترک همگی شان سرنگونی نظام پهلوی بود. همه اینها توافق کردند که بزیر پرچم "شاه باید برود" جمع شوند و با این شعار جبهه متحدی را تشکیل دهند و خود را بعنوان آلترناتیو شاه معرفی کنند. چنین ائتلافی ایجاد شد و جهان از آن بعنوان آلترناتیو شاه حمایت کرد و شاه سرنگون شد. نتیجه این ائتلاف غلط، حال و روز امروز ماست. حال 33 سال از آن زمان می گذرد و شما پیشنهاد می کنید که دوباره همان ائتلاف آب و روغن تکرار شود تا جبهه متحدی بر علیه کلیت رژیم تشکیل شود و به دنیا اعلام کند که "ج.ا باید برود". آیا تا اینجا من درست فهمیده ام، آقای موحدی گرامی؟

اگر درست فهمیده ام، به من بگویید که این ائتلاف آب و روغنی چگونه قرارست رژیم را سرنگون کند؟ تعهدات اجزاء این ائتلاف نسبت به ایران و ایرانی و برقراری یک دمکراسی پارلمانی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر چیست و سابقه هر یک از این اجزاء به ما چه می گویند؟ آیا شما بواقع فکر می کنید که آن اجزاء چنین ائتلافی که در مقابل جنبش سبز ایستادند و اولتیماتوم دادند که یا بپذیرید که ایران "کثیرالمله" است و سیستم فدرال باید پسا این رژیم در ایران برقرار شود یا ما نیستیم، امروز این گرو کشی ها را کنار می گذارند و بخاطر گل روی من و شما این حرفها را به بعد از سرنگونی این رژیم کهریزکی محول خواهند کرد؟! و پس از آزادی و برقراری دمکراسی ایران این خواسته هایشان را تبلیغ خواهند کرد و نتیجه ای را که از صندوق رای ها بیرون بیاید را خواهند پذیرفت؟! اگر اینها دمکرات بودند و آزادیخواه چرا به جنبش سبز پلورالیست و لیبرال دمکرات آن نه بزرگ را گفتند؟! که اگر آن نه را نگفته بودند در همان زمان می توانستند ائتلاف کنند، چرا نکردند؟! اگر کرده بودند، امروز سایه جنگ بر سر ایران انقدر سنگینی نمی کرد، می کرد؟! اگر اینها تعهدی به ایران و ایرانی داشتند، اگر اینها ایران برایشان از همه چیز بالاتر بود، اگر اینها خواستار دمکراسی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر برای ایران بودند، به جنبش سبز می پیوستند و انقدر ادا و اطوار در نمی آوردند و ترش نمی کردند. اگر اینها حمله نظامی بیگانه به ایران تنها آرزویشان نبود تا به اهداف سیاسی شان برسند نه دست رد به سینه جنبش سبز می زدند و نه به پابوسی بیگانه در واشنگتن می رفتند و از آنها التماس می کردند که به ایران حمله کنند و در حمایت از این حمله هر چه چریک در عراق دارند را به ایران سرازیر می کنند تا رژیم را براندازند. اگر اینها دغدغه ایران را داشتند بند نافشان به بیگانه وصل نبود. شما از چنین احزاب و گروههایی انتظار دارید که برای جلوگیری از حمله نظامی بیگانه به ایران حمایت نکنند که هیچ بلکه بند ناف خود را از همان بیگانگان ببرند و به صف ما بپیوندند و در رقابت های حزبی تن به آرای ملت ایران در ایرانی آزاد و دمکرات بدهند؟! اگر اینها در ایران پایه اجتماعی داشتند که بند نافشان را به بیگانه وصل نمی کردند، می کردند؟! از جنبش سبز گروکشی نمی کردند، می کردند؟! سر منشور جهانی حقوق بشر برای ایران اینهمه دبه در نمی آوردند، در می آوردند؟! از بیگانه دعوت به حمله به ایران نمی کردند، می کردند؟! اینها وقتی جنبش سبز در اوج خود بود عزا گرفته بودند و حالا که خطر جنگ ایران را تحدید می کند دارند جشن می گیرند و برایش کف می زنند و دهانشان کف کرده است. الان دست بالا را اینها دارند. با دلگرمی ای هم که بیگانگان به آنها می دهند نرخشان هم بالاتر رفته است.

با این اوصاف، شما چرا فکر می کنید حالا که وضع برای جنبش سبز بدتر شده است و خطر جنگ می رود، این "کثیرالمله های فدرالیست" بدون هیچ چشمداشتی به جبهه سرنگونی رژیم خواهند پیوست یا علیه حمله نظامی بیگانه به ایران قدمی بر خواهند داشت؟! با سپاس. ارادتمند حق

هر ائتلاف سالمی باید بر سر اصولی باشد که منافع ملی ایران و ایرانی را تامین کند و نه با کسان. روی کسان نمی شود حساب کرد ولی روی اصول می توان. یاد داریوش همایون گرامی باد. با سپاس از کاوه عزیزم که یادآوری کرد.

پاینده ایران و ملت ایران

October 21, 2011 03:03:14 AM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر آقای موحدی

تا آنجایی که تلاش برای بوجود آوردن یک جبهه مشترک بین ایرانیان برای رسیدن به یک فضای باز سیاسی در پس از سرنگونی رژیم اسلامی باشد ودر چهار چوب حفظ منافع ملی وحق حاکمیت ملت باشد، بسیار مفید می باشد. بهتر آن است که به جامعه جهانی دل گرم نکرد وبه چیزی شبیه لوئی جرگه ای که نام بُردید خیلی امیدوار نشد. مصداق: کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.
به باور من پرداختن به اصل پیام جنابعالی(تشکیل جبهه سرنگونی) ضرورت حتمی می باشد، اما مهم دست یافتن به آن متُدی می باشد که بتوان از آن طریق احزاب وگروه ها وشخصیت های دلسوز ایرانی را در این جبهه سرنگونی منسجم ومتشکل کرد. همچنین بتوان نیازهای پس از تشکیل این جبهه برای همکاری مشترک را توسط خود ایرانیان فراهم آورد. خمیر مایه آنچه جنابعالی می گویید به نوعی بیانگر همانی است که در منشور حزب مشروطه ایران آمده است:
« به عقیده ما سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نخستین مرحله پیکار است»
اگر به ماهیت وجودی رژیم اسلامی وخصوصیاتش وبحران هایی که ایجاد کرده دقت کنیم، لازم است بیشترین توجه خود را به چگونه سرنگون کردن رژیم اسلامی متمرکز نماییم تا ایران را ازتهدید خطرات احتمالی حفظ کنیم. به همین دلیل اهمیت مرحله اول پیکار یعنی( سرنگونی رژیم اسلامی) به همان اندازه اهمیت دارد که برقراری دمکراسی وحاکمیت ملی اهمیت دارد. با روندی که در سرعت بحران آفرینی رژیم مشاهده می کنیم ،( احتمال وقوع حمله نظامی واحتمال قتل عام آزادیخواهان توسط رژیم اسلامی ) روز بروز به این اهمیت پی می بریم که سرنگون کردن رژیم بسیار ضرورت دارد. اگرما ملت ایران هزینه ای را که برای سرنگونی رژیم اسلامی قرار است بپردازیم را با هزینه هایی را که وقوع حمله نظامی احتمال دارد بر ایران تحمیل کند را با یکدیگر مقاسیه کنیم، شاید هزینه سرنگونی رژیم بسیار کمتر ازهزینه حمله نظامی بیگانگان به ایران باشد.

با احترام
کاوه یزدانی
پاینده ایران

October 21, 2011 02:39:47 AM
---------------------------

ناشناس به زاهدی

زمانیکه گُرگ گُرگخوار شود.
مملکتی نمانده، آنچه مانده فقط نامش هست، که آن هم گرفتار دو پیشوند شده که باید یدک بکشد. می‌گویند جریان را نکش، حاج آقا و حاج خانم کیلویی تریاک می‌برند خانه خدا. خدا را هم تریاکی کردند. مابقی می‌برند کانادا. کشوری را غارت کرده‌اند و عاقبت دیگر چیزی برای غارتگری نمانده، مانند گُرگ‌ها همدیگر را می‌خورند. تمامی منابع مالی کشور چه دولتی و چه شخصی را قبصه کردند. نم هم پس نمی‌دهند. سوراخ ولی زیاد دارند و از جریان‌ها چه فتنه‌ای، چه انحرافی و چه ..... بشدت حراس دارند و دوره طلبه‌گیشان را به یاد می‌آورند.
آیا چنین سیستمی شایسته‌گی سرنگونی را ندارد؟

October 21, 2011 12:26:11 AM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود

احترام خدمت حق گرامی و آقای موحدی وآقای بهمن زاهدی ودیگر هم میهنانی که در باره مقاله آقای امین موحدی گفتگو می نمایند، چه مخالف چه موافق درود بر شما.

برای اینکه از این مقاله وگفتگو به نتیجه قابل قبولی برسیم، فکر کردم به راهنمایی های زنده یاد آقای دکتر داریوش همایون مراجعه شود. لینک پایین این نوشته مربوط به مقاله زنده دکتر همایون می باشد. زیر عنوان « همکاری براصول نه با کسان ».
http://www.d-homayoun.net/HTfile/Hamkari.html

حق گرامی اگر اشتباه نکنم، بخاطر دارم مدت هاست جنابعالی ومن وبسیاری دیگر سعی داریم یک جبهه منسجم بر علیه رژیم بوجود آید وهمواره بر جمله( همکاری بر اصول نه با کسان) تاکید نمودیم. خواستم موضوع اصول همکاری را یادآوری نمایم تا بلکه بتوان از گفتگو بهترین نتیجه ممکن را گرفت. سپاسگزارم.
با احترام
کاوه یزدانی

می‌باید پیامی یافت که بیشترینه نقاط اشتراک را دربر گیرد
از سخنان زنده یاد دکترداریوش همایون


October 20, 2011 11:38:21 PM
---------------------------

امین موحدی

حق گرامی‌ برداشت غلط از مقاله کرده آید .کسی‌ از کسی‌ تقاضای کمک نکرده اتفاقا تاکید شده تا کار به دخالت غرب و آمریکا نکشیده باید خود ایرانیان قادر به سرنگون کردن حکومت شده باشند .خواهشمندم بفرمایید کجا از بیگانگان تقاضای کمک شده

October 20, 2011 10:33:43 PM
---------------------------

حق

با درود،
آقای موحدی گرامی، قبل از آنکه دیر شود، بعنوان یک ایرانی خواهشمندم هر چه زودتر این مقاله تان را پس بگیرید چون اشتباه محض است که برای فرار از دزدان مسلح در خانه از دزدان مسلح تر سر گردنه تقاضای کمک کنیم. اگر دزد شرف و وجدان داشت که دزد نمی شد! با اینها معامله کردن یعنی باختن در یک بازی بزرگتر چون اینها سهم خود را می خواهند و بطور رایگان ؛کمک؛ به کسی نمی کنند حال چه این دزدان همزبان و هموطن ما باشند و چه بیگانه و یا بدتر از آن ملغمه ای از ایندو. به لیبی نگاه کنید که قبل از آنکه قدرت بدست مشتی دزد و خائن دیگری بسپارند اول مجبورشان کردند که ثروتهای ملی ۵۰ سال آینده این کشور را در شکل ؛باز سازی؛ این کشور به اروپائیان و امریکایی ها باج دهند. این نه دمکراسی ازادی و نه استقلال و حقوق بشر برای ملت ستمدیده لیبی به ارمغان خواهد آورد. در قبال کمک به خمینی گجستک، او ۵۶ میلیون پوندی که شاه بعنوان قرض به انگلیس برای تعمیر فاضلاب لندن داده بود را به این کشور بخشید. همانطور نفت دریای شمال این کشور را که ۵۰ ، ۵۰ ایران و انگلیس در آن سرمایه گذاری کرده بودند تا شریک نصف و نصف نفت آن تا قطره آخر آن باشند را خمینی و یارانش به انگلیس بخشیدند. حتما ثروتهای ملی دیگری هم داشتیم که این توطئه مخالفان شاه و دولتهای خارجی بدون اطلاع ملت به باد دادند و بخشیدند.

امین عزیز، برگرد بسوی جنبش سبز ملت ایران که به هیچکس باج نمی دهد و سخت وطنپرست و حافظ منافع ملی ایران و تمامیت ارضی آنست. به همین خاطر از این جنبش نه در آنزمان و نه حالا خائنان وطنفروش و اربابان بیگانه شان حمایت نکرده و نمی کنند و این جنبش را مرده اعلام کرده اند.

امین عزیز همه ما در زندگی اشتباه می کنیم و من این رویکرد شما را در این مقاله یک اشتباه بزرگ شما می دانم ولی بعنوان هموطن و دوست شما می گویم جلوی ضرر را هر چه زودتر گرفتن منفعت است و از شما می خواهم که اینراه را ادامه ندهید. ابراز اشتباه بزرگواری و آزادمنشی یک انسان را نشان می دهد و نه خفت او را. امیدوارم که شما بجای ابراز اشتباه و فراموش کردن آن و راه درست رفتن به اینراه غلط یک نه بزرگ بگویید. پیروز و تندرست باشید. ارادتمند حق

پاینده ایران و ملت ایران

October 20, 2011 08:20:27 PM
---------------------------

پرسش


مصاحبه هلموت گابل با معاون دبيرکل حزب دکتر نادر زاهدی / دوم ماه می 2011

«توصیه کنونی ما اینست که دولت‌های اروپایی تمام گروه‌های مخالف حکومت ایران را (نه اشخاص و منفردین) به دور یک میز جمع نموده و گفتگو با آنها را شروع کند؛ آنگونه که ما در مورد افغانستان نیز دیدیم. کاری که آلمان برای ایران می‌تواند انجام دهد آن است که سعی در نشان دادن صداقت خویش به ایرانیان نماید به گونه‌ای که بتواند تصویر خراب شده خویش را به نحوی بازسازی و باور کردنی نماید. به هیچ عنوان نباید به فکر تجزیه ایران افتاد و به عبارت دیگر این‌گونه اندیشه‌ها را نباید مورد حمایت و پشتیبانی قرارداد، چرا که این عمل غرور ملی ایرانیان را جریحه‌دار نموده و فقط باعث قدرت گرفتن جمهوری‌اسلامی خواهد شد. یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران باید در اولویت قرارداشته باشند. ایران یک کشور و دارای یک ملت واحد است.»

***

از پاسخ امین موحدی به اقای حق / 20 اکتبر 2011

«حق گرامی‌ البته که در این گیر و دار عده ای‌ خواهان رسیدن به قدرت هستند حتا اگر شده قسمتی‌ را تجزیه کرده و بر آنجا حکومت کنند .اما توافق احزاب بر خواست مشترک بدون آنکه پیش شرطی برای هم تعیین کنند آری میتواند روزنه امیدی باشد بر اینکه بتوانیم پیامی به دنیا بدهیم که ایرانیان به شکلی‌ متحد خود آماده سرنگون کردن نظام هستند ،مبنای مشترک میتواند همان سرنگونی جمهوری اسلامی باشد .تعیین نوع حکومت بر عهده مردم است و احزاب و گروه‌ها فقط میتوانند به تبلیغ خویش بپردازند نه به تحمیل خویش ،آن‌هم پس از استقرار آزادی و دموکراسی در ایران .

ببینید من به چیزی شبیه لوئی جرگه ای‌ که در افغانستان شکل گرفت فکر می‌کنم با این تفاوت که لوئی جرگه ایران جایی‌ برای صدور مجوزبراي حمله به ایران نباشد و چلبی‌ها راهی‌ در آن نداشته باشندبلکه این جبهه‌ٔ واحد برای جلب حمایت جهانی‌ از مردم ایران تلاش کرده و ساقط کردن نظام را دنبال کند .برای کمک به مردم نباید به جای مردم تصمیم گرفت بلکه باید مثل آنها فکر کرد و عمل نمود»

***

اقای موحدی ممکن است توضیخ دهید ریشه سخنان فوق نگرش واحد است یا نگارش واحد؟

October 20, 2011 07:56:36 PM
---------------------------

حق

با درود

آقای موحدی گرامی، می گویید که ؛تعیین نوع حکومت بر عهده مردم است و احزاب و گروه‌ها فقط میتوانند به تبلیغ خویش بپردازند نه به تحمیل خویش ،آن‌هم پس از استقرار آزادی و دموکراسی در ایران .؛ بعد از فاجعه شوم سال ۵۷ که اتفاقا با ائتلاف دوسوی پاندول از چپ افراطی مسلح تا راست مذهبی افراطی تروریست (سرخه سرخ و سیاهه سیاه) و میانه روهای ملی مذهبی! و لیبرال دمکراتها! بوقوع پیوست، ساده لوحی محض میانه روهای غیرمسلح و فرصت طلبی افراطیون مسلح و تروریست بود. چند بار باید یک اشتباه به این بزرگی تکرار شود تا ما یاد بگیریم که راههای غلط گذشته را دوباره به خورد ملت ایران ندهیم! در آنزمان ملت ایران معصوم بود و نمی فهمید که در هیچ جای دنیا ثبات سیاسی و امنیت با وجود افراطیون آنهم از نوع مسلح آنها امکان پذیر نبوده است که در ایران آنزمان و یا امروز باشد. شما به کشورهای غربی که نگاه کنید می بینید که اینها ثبات سیاسی خود را مدیون غیرمسلح بودن احزاب خود هستند و میانه رو بودنشان. پاندول احزاب در اینجا بین سوسیال دمکراسی سوئدی و لیبرال دمکراسی فرانسوی است و نه از کمونیسم تا فاشیسم یا از ناسیونالیسم افراطی سراسری تا ناسیونالیسمی که محدوده اش یکی از استانها باشد و در پی تجزیه آن. به فرمول موفق غرب باید توجه کنیم و افراطیون و تجزیه طلبان و گروهها و احزاب مسلح را باید از خود دور کرد چون هیچ قشری در ایران را نمایندگی نمی کنند. سند هم در این رابطه ماهیت جنبش سبز و خواسته های مطرح شده بوسیله این جنبش است. این افراطیون همانهایی هستند که از جنبش سبز حمایت که نکردند بلکه بروی این جنبش شمشیر از رو بستند. کدام خواسته این افراطیون را می توانید با خواسته های جنبش سبز که در شعارهایی که داده شد انطباق دهید بجز سرنگونی کل رژیم! حتی هدف از این شعار برای دو طرف معنای متضاد دارد. افراطیون می خواهند از این فرصت استفاده کرده و اهداف شوم ایران ستیزانه خود را که درست در نقطه مقابل اهداف وطنپرستانه جنبش سبز قرار دارد را اعمال کنند. اولی منافع ملی ایران و ملت ایران را اصلا قبول ندارد و دومی منافع خودش را در حفظ منافع ملی و حفظ ایران می بیند و برایش مبارزه می کند. ایندو همانند آب و روغن هستند و هر چقدر هم که آنها را بهم بزنید مخلوط نخواهند شد. این تجربه در سال ۵۷ شد و نتیجه اش را هم دیدیم. نباید دوباره همان آزمایش ائتلاف بزرگ بهر قیمتی را از نیروهای ملی و ضد ملی بزیر پرچم ؛سرنگونی رژیم؛ قرار داد. اول همه افراطیون خلع سلاح شوند و در اردوگاههای چریکی خود را در هر کشوری تخته کنند، تعهد دهند که هرگز برای رسیدن به اهدافشان دست به اسلحه نخواهند برد و اردوگاهی چریکی در هیچ جایی برپا نخواهند کرد، متعهد به حفظ تمامیت ارضی ایران بهر قیمتی بشوند، بپذیرند که قانون اساسی نوین ایران باید بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر باشد و بعد با این توافقها و تعهدها به زیر پرچم سرنگونی کامل رژیم به آنها جا داد. تا آنزمان اینها بیگانه هستند و نه خودی و هیچ تفاوتی با جان بولتون ها پیشه وری ها و قاضی محمدها و کیانوری ها ندارند. با اینها من یکی هیچ تعارفی ندارم چون سابقه شان پر است از سرسپردگی به بیگانگان و بیگانه پرستی و ضدیت با ایران و ملت ایران.

احزاب مسلح اگر منطق داشتند و به رای مردم احترام می گذاشتند نه مسلح می شدند و نه اردوگاههای چریکی برای خودشان با پول بیگانه دست و پا می کردند. اینها صداقت کلام و رفتار هم ندارند و اگر با خواهش و فریبکاری نتوانند به خواسته های خود برسند بیشرمانه تفنگشان را روی شقیقه تان می گذارند و خواسته خود را به شما تحمیل می کنند. شمای مسالمت جو و پایبند به منشور جهانی حقوق بشر و متعهد به جامعه ای که در آن امنیت جانی و مالی برای شما و همه باشد، وقتی به دنبال شریکی در زندگی و کار و معامله هستید آیا برایتان مهم نیست که او مسلح و خشونت طلب باشد و هر وقت اوضاع مطابق میلش نبود مشتی حواله تان کند یا سر لوله را روی شقیقه تان قرار دهد! در سیاست هم همینطورست و نباید به خشونت طلبان میدان داد بلکه باید میدان را از آنها گرفت تا نه تنها شما بلکه آحاد ملت از ناامنی ای که آنها در جامعه ایجاد می کنند در امان باشند.
با سپاس. پیروز و تندرست باشید. ارادتمند حق

October 20, 2011 05:50:35 PM
---------------------------

آقای زاهدی


آقای موحدی گرامی
هیچ قصد توهین و کنایه در میان نیست. به باور من شما «یک خرمن آفتاب در کنج باغ» نچیده اید، بلکه همه باغ را آن چنان آفتابی کرده اید که نورش چشمان شما را تیره و تار کرده و قدرت دیدن موارد بسیار ساده اما در عین حال حیاتی را که اقای حق برشمرده اند را از شما گرفته است. و تفاوت خطر بلندمدت و کوتاه مدت را گم کرده اید.
و ندیدن اینهمه نشانه ی تنگدستی است البته نه در آن حوزه ای که شما آورده اید، بلکه در حوزه نظر که متاسفانه شما آن را به سخره گرفته و «حاشیه» و «داستان سرایی» قلمداد نموده اید.

و اما سئوال اصلی من از شما نبود. و اصلا هم قصد وارد شدن به بحث با شما را نداشتم و ندارم. سئوالی داشتم از آقای زاهدی که در گویا در مقام پاسخگوی حزب مشروطه ایران می باشند. همین و بس!

October 20, 2011 03:47:36 PM
---------------------------

امین موحدی

حق گرامی‌ البته که در این گیر و دار عده ای‌ خواهان رسیدن به قدرت هستند حتا اگر شده قسمتی‌ را تجزیه کرده و بر آنجا حکومت کنند .اما توافق احزاب بر خواست مشترک بدون آنکه پیش شرطی برای هم تعیین کنند آری میتواند روزنه امیدی باشد بر اینکه بتوانیم پیامی به دنیا بدهیم که ایرانیان به شکلی‌ متحد خود آماده سرنگون کردن نظام هستند ،مبنای مشترک میتواند همان سرنگونی جمهوری اسلامی باشد .تعیین نوع حکومت بر عهده مردم است و احزاب و گروه‌ها فقط میتوانند به تبلیغ خویش بپردازند نه به تحمیل خویش ،آن‌هم پس از استقرار آزادی و دموکراسی در ایران .ببینید من به چیزی شبیه لوئی جرگه ای‌ که در افغانستان شکل گرفت فکر می‌کنم با این تفاوت که لوئی جرگه ایران جایی‌ برای صدور مجوزبراي حمله به ایران نباشد و چلبی‌ها راهی‌ در آن نداشته باشندبلکه این جبهه‌ٔ واحد برای جلب حمایت جهانی‌ از مردم ایران تلاش کرده و ساقط کردن نظام را دنبال کند .برای کمک به مردم نباید به جای مردم تصمیم گرفت بلکه باید مثل آنها فکر کرد و عمل نمود

October 20, 2011 03:37:23 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود برهم میهن محترم جناب مورخیِ
آیا منظور جنابعالی کنایه به نویسنده می باشد؟ اگر جنابعالی نظری غیر نظر نویسنده دارید، لطفاً بنویسید. سپاسگزارم.
با احترام
کاوه یزدانی
پاینده ایران

October 20, 2011 02:17:05 PM
---------------------------

حق

با درود به هموطنانم،
آقای موحدی گرامی، ایکاش مشکل ما رقابتهای حزبی بود و تمامیت ارضی ایران و ایران یک کشور با یک ملت مورد مناقشه نبود. وقتی برخی احزاب و سازمانها و شخصیت ها حتی تمامیت ارضی ایران و ایران یک کشور با یک ملت را زیر سئوال می برند و حتی منشور جهانی حقوق بشر را مثل قرآن دارای هزاران تعبیر و تفسیر می دانند تا از زیر آن به خیال خود زیرکانه در روند، این مشکلات را دیگر نمی توان به حساب رقابت های حزبی گذاشت. این قلب و روح کشور و ملتی به نام ایران را نشانه رفته تا نابود و تکه پاره اش کند. وقتی مجاهدین خلق بجای تکیه به ملت ایران، بیشرمانه و وقیحانه یکروز به صدام حسین و امروز به جان بولتون هایی که خواستار حمله نظامی به ایران هستند تکیه می کند و از دمکراسی حقوق بشر هیچ بویی نبرده است، این دیگر رقابت حزبی نیست بلکه رسیدن به قدرت در ایران بهر قیمتی است حتی اگر در دهکده ای در ایران باشد که بتواند اردوگاه اشرف اش را بدانجا منتقل کند.

رقابت حزبی فقط می تواند بین احزاب و سازمانهایی مثل جبهه ملی ایران و حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) باشد که احزاب و سازمانهایی لیبرال دمکراتیک غیرمسلح و سراسری هستند که منافع ملی ایران و ملت ایران را در نظر دارند، خود را از کل ملت و برای ملت و کل ملت را از خود می دانند و نه مثل حزب دمکرات! کردستان و کومله و پژاک مسلح دیکتاتور که بدون آنکه پایه اجتماعی مهمی در ایران داشته باشند به زعم خود با زور اسلحه هایشان برای ؛حفظ منافع ملی کردستان؛ در ایران ؛مبارزه؛ می کنند و منشور جهانی حقوق بشر را به سخره گرفته اند.

آقای موحدی گرامی، از شما دو پرسش دارم؛ فرض کنیم همه احزاب و سازمانها از مجاهدین خلق و پژاک گرفته تا جبهه ملی ایران و حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) توافق کردند که این رژیم سرنگون شود، آیا با چنین توافق نامه امضاء شده ای از سوی اینها و ابلاغ آن به همه کشورها/سازمان ملل رژیم سرنگون خواهد شد؟ چگونه؟ و دوم، پس از سرنگونی رژیم، با تفاوتهای فاحشی که بین احزاب و سازمانها وجود دارد چگونه قرارست مسائل بین آنها که اصلا حزبی نیستند، همانطور که در بالا آوردم با ملک و ملت سر و کار دارند، حل و فصل شوند بویژه در رویارویی بین احزاب مسلح و غیرمسلح؟
تندرست و پیروز باشید. با سپاس، ارادتمند حق
پاینده ایران و ملت ایران

October 20, 2011 02:15:59 PM
---------------------------

مورخي

سرنگونش کنید . معطلش نکنید. بحث هم ندارد. فرمان جبهه سرنگونی هم صادر شد. همه پیش بسوی تهران. به پیش!!

October 20, 2011 01:48:46 PM
---------------------------

امین موحدی

ابتدا باید از آقای کاوه گرامی‌ سپاسگزاری کنم سپس در پاسخ دوست ناشناسی که آقای زاهدی را خطاب کرده اند باید عرض کنم:این مطلب ربطی‌ به شور ندارد که به شعور ربط دارد.باید آنقدر عاقل باشیم که بدانیم وقت زیادی نداریم .اما متوجه نشدم آن "شور" به غربت و تنگدستی چه ربطی‌ دارد؟تنها حرف درستی‌ که می‌توانم از اتصافات و تشبیهات نادرست شما در آورم همان درستی‌ تنگدستی من است .اما ما را چه باک ز تبعید آفتاب ...یک خرمن آفتاب در کنج باغ چیدهاییم .شاید تشبیه شعور من به شور و وصل کردن آن به تنگدستی‌ام کنایه توهین آمیزی باشد برای آنکه بخواهيد ثابت کنيد من برای رفع تنگدستی مینویسم اما به قلم سوگند که اگر چنان میخواستم اینک" نه چنین تنگدست" که "آنچنان" بودم که شاید شما هستید . با احترام :امین موحدی

October 20, 2011 01:15:25 PM
---------------------------

آقای زاهدی

اقای موحدی ماشاالله یکپارچه شور است و احساس، خوب غربت است و تنگدستی!

اما شما ممکن است بفرمائید تفاوت مقدمه منشور با اصول منشور و همچنین تفاوت نخستین مرحله پیکار با هدف پیکار چیست؟

October 20, 2011 12:11:14 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر آقای موحدی عزیز
آقای موحدی عزیز جان کلام ونیاز اکنون ایران را بدرستی در این مقاله آوردید. همینطور است که فرمودید:
«بزرگ‌ترین فداکاری ایرانیان در این مرحله کنار گذاشتن رقابت‌های حزبی است»

بحث های نظری دیگر هیچ دَردی از ایران وملت در بَند ایران را درمان نمی کند. شخصیت ها واحزاب وگروه های فعال سیاسی که ادعای وطن پرستی می کنند، اگر بیش از این به بحث های نظری وموضوعات حاشیه ای بپردازند، دقیقاً، نواختن سورنا از سر گشادش می باشد.
آقای موحدی عزیز قلم طلایی جنابعالی را می بوسم ودستان تان را به گرمی می فشارم. لطفاً در راه درستی که قرار دارید ادامه دهید. سپاسگزارم
بااحترام
کاوه یزدانی


October 20, 2011 11:04:10 AM
---------------------------

بهمن زاهدی

به عقيده ما سرنگونی رژيم جمهوری‌اسلامی نخستين مرحله پيکار است. منشور حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات)

افراد و گروه‌‌های که سرنگونی جمهوری‌اسلامی را بهر نحوی نمی‌خواهند، منافعی در این رژیم اسلامی برای خود می‌بینند که در یک سیستم دموکراتیک به آن منافع نخواهند رسید و یا آن منافع را از دست می‌دهند.
تنها کافیست به اصلاح‌طلبان رژیم در خارج از کشور نظاره کنیم. آنان هیچگونه فشار مالی رویشان نیست و می‌توانند آزادانه در اروپا و امریکا مسافرت کرده و در رسانه‌های مختلف به سخنرانی بپردازند و در ویلاهای خود مستقر شوند. ایرانیانی که مدت زمان زیادی در خارج از کشور زندگی می‌کنند، می‌توانند این موضوع را براختی لمس کنند که بدون پشتوانه مالی نمی‌شود فعالیت سیاسی کرد.
به نظر من کسانی که به فکر ایران هستند نمی‌توانند بغییر از سرنگونی رژیم اسلامی باندیشند.

ارادتمند
بهمن زاهدی

October 20, 2011 10:34:00 AM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites