سخنگویان و حکمرانان جمهوری اسلامی سعی می کنند با بزرگ نمایی مسائل اقتصادی آمریکا و اروپا، توجه را از مصائب و مشکلات معیشتی مردم ایران و انحطاط اقتصادی،سیاسی و اجتماعی کشورمنحرف کنند.
می گویند یک شب که وینستون چرچیل در مصرف مشروبات زیاده روی کرده بود لیدی استر، مهماندارش با حالت عتاب و تعرض به او می گوید: " وینستون، توامشب به طرزشرم آوری مستی". چرچیل هم در پاسخ می گوید:" لیدی عزیز، من امشب مستم اما فردا صبح هشیار بیدار می شوم. تو امشب زشتی و فردا نیز زشت خواهی ماند." این درست مصداقی در وصف حال امروز آقای خامنه ای و دلشادی او از گرفتاری های اقتصادی غرب است. اروپا وامریکا دیر یا زود بر مشکلات اقتصادی خود فائق خواهند شد در حالی که آقای خامنه ای و دارو دسته اش هرروز و هر هفته عمیق تر در گوری که برای خود کنده اند مدفون می شوند.
سران رژیم در ایران با تکیه براین که صد ها یا هزاران نفر در اروپا و آمریکا علیه برنامه های ریاضت اقتصادی دولتهایشان ویا دیگر مسائل اقتصادی، با استفاده از حقوق دمکراتیک خود،دست به اعتراض زده اند، تلویحاً می خواهند به ملت ایران چنین وانمود کنند که آسمان همه جا همین رنگ است. در حالی که مردم ایران سال هاست دست این رژیم را خوانده اند و هرچه از ماشین دروغ سازی رژیم بشنوند دقیقاً خلاف آن را باور می کنند. یکباردر بیش از سه دهه عمر این نظام در تابستان هشتاد و هشت مردم ایران اندک فرصتی یافتندکه آزادانه اظهار نظر کنند و دیدیم با چگونه واکنش وحشیانه ای از سوی رژیم روبرو شدند. معترضان به تقلب انتخاباتی، "خس و خاشاک،" نام گرفتند وتظاهرات آرامشان "فتنه" خوانده شد. امروز وقاحت همان زمامداران به جائی رسیده است که برای تظاهر کنندگان وال استریت اشک تمساح نثار می کنند!
بحران اقتصادی جهانی مسلماً جدی است اما هرچه این بحران شدید تر شود دردی از درد های بی درمان جمهوری اسلامی علاج نخواهد کرد و سودی نصیب آقایان خامنه ای و احمدی نژاد نخواهد شد. برعکس چنانچه این بحران به یک رکود جهانی تبدیل شود، این حضرات هستندکه در پی سقوط شدید تقاضا و بهای نفت، به نان شب محتاج خواهند شد. اقتصاد ایران طی سه دهه گذشته آنچنان وابسته و متکی به صادرات نفت شده است که اگر این منبع در آمد آسیب پذیزد و یا تقلیل یابد، سران و عوامل نظام به دست مردم ایران، به سرنوشتی دچار خواهند شد که عاقبت صدام، مبارک، بن علی وقذافی در برابر آن رنگ خواهد باخت.
بحران اقتصادی غرب جدی است
بحران اقتصادی اروپا و آمریکا درحالی که متقابلاً بر هم تأثیر گذارند، از دو نوع گوناگونند و نباید آن دو را با هم اشتباه گرفت. در آمریکا مسائل بازار بورس و امور بانکی پس از تصویب قانون معروف به« فرانک- داد» (Dodd-Frank) تا حدود زیادی به مشکلات سال دو هزار و هشت بهبود بخشیده است و امروز سلامت و اعتماد نسبی به سیستم بانکی و سرمایه گذاری باز گشته است. همانطورکه می بینیم تمام نمودارهای بورس در آمریکا تقریبا به حالت قبل از بحران بازگشته اند. اما این بدان معنی نیست که آمریکادیگر گرفتار مسائل اقتصادی نیست. مشکل آمریکا نرخ بیکاری بی سابقه آن کشور است. در حالی که طی نیم قرن گذشته به ندرت نرخ بیکاری در آن کشور از پنج درصد متجاوز بوده است، طی دو سال گذشته دولت اوباما نتوانسته است بر این مسأله فائق آید و هنوز نرخ بیکاری بیش از نه درصد است. این عامل مهم اقتصادی همواره در تعیین سرنوشت حکومت های آن کشور بسیار مؤثر بوده است. به عنوان نمونه بوش (پدر) پس از موفقیت در جنگ اول عراق و آزاد سازی کویت از محبوبیتی در حدود هفتاد درصد برخوردار بود و کسی فکر نمی کرد در دور دوم مبارزات انتخاباتی با شکست رو به رو شود. اما همانگونه که مشاهده کردیم آقای کلینتون که شخصیتی گمنام وتنها فرماندار یک ایالت کوچک جنوبی به نام آرکانزاس بود، با استفاده از شعار «اقتصاد مهم است، نادان!»، توانست جرج بوش اول را شکست دهد. این بار هم اگر اوضاع به این منوال پیش رود و نرخ و بیکاری همچنان در سطوح بالا باقی بماند امکان انتخاب مجدد آقای اوباما بسیار اندک خواهد بود. بنابراین مسأله آمریکا مسأله بیکاری و کمبود سرمایه گذاری است.شرکت های بزرگ انباشته اند از نقدینگی، اما چون از آینده اقتصادی مملکت اطمینان کافی ندارند تاکنون از سرمایه گذاری امتناع ورزیده اند و به علت عدم سرمایه گزاری بر موج بیکاری افزوده شده است.
آنچه که مسأله آمریکا را مشکل کرده است بیشتر به سیاست و مسائل سیاسی مربوط می شود تا ضعف اقتصادی آن کشور. امروزآمریکا از دوگانگیِ حکومتی رنج می برد، یعنی در حالی که کاخ سفید و سنا در اختیار دمکرات هاست، کنگره یا مجلس عوام در اختیار جمهوری خوا هان است که در انتخابات میان دوره ای اکثریت را به دست آوردند و این دوگانگی در تصمیم گیری ها در سطوح بالا احتمالاً تا ماه نوامبر سال آینده و یا اوایل ژانویه دوهزارو سیزده ادامه خواهد داشت. علائمی از بازگشت به تفاهم میان دو حزب که هردو خود را برای انتخابات آینده آماده می کنند به چشم نمی خورد، از این رو می توان گفت که مشکل اقتصادی آمریکا بیشتر سیاسی است تا بنیادی.
در اروپا مسأله از نوع دیگری است و بسیار جدی تر و عبور از آن مشکل تر به نظر می رسد. دلیل اصلی بحران اروپا را باید در کمبود و نقصان ساختاری پول یورو و معاهده ماستریخت جستجو کرد. در واقع اروپایی ها سعی کردند برای ایجاد اتحاد کامل میان کشورهای عضو اتحادیه با ایجاد پول مشترک زودتر و با یک میانبر نسنجیده مسیری را طی کنند که در آمریکا بیش از صدوپنجاه سال زمان برده بود. داشتن بانک مرکزی و سیاست پولی مشترک برای هفده کشور اروپا در مدتی به این کوتاهی باعث شد که آن ها نتوانند همگام با پول مشترک و بانک مرکزی مشترک دستگاه های اجرایی کشورهای عضو را نیز هماهنگ و مرتبط کنند. در آمریکا از زمان شروع تلاش برای ایجاد اتحاد تا زمانی که به بازار و پول مشترک رسیدند بیش از یکصدو پنجاه سال زمان لازم بود. در اروپا سعی کردند به دلایل سیاسی و استراتژیک پس از سقوط امپراطوری کمونیستی این امر را در ظرف کمتر از ده سال به انجام برسانند. در هر صورت آنچه در گذشته انجام شد قابل تغییر نیست و امروز اروپا با مشکل بزرگی رو به رو است. این مشکل با بحران یونان آغاز شد و امروز در حالی که اروپا می تواند به نحوی بر این مشکل فائق آید، خطر سقوط مالی ایتالیا و اسپانیا اروپا را تهدید می کند. ریشه این مشکلات در بدهکاری و زیاده روی حکومت های اروپایی درکسر بودجه مداوم و استقراض زیاده بر ظرفیت باز پرداخت است.
اکثر کشورهای اروپایی طی بیست سال گذشته هر سال بودجه های نامتوازن داشتند و اکنون این بدهی ها به جایی رسیده است که امکان بازپرداخت پاره ای از آن ها مورد سؤال قرار گرفته است. در حالیکه اروپا می تواند مشکل یونان، پرتغال و ایرلند را حل کرده و از میان بردارد، اگر این عدم اعتماد بازارها کماکان در ایتالیا و اسپانیا ادامه یابد به هیچ عنوان امکان نجات این چنین ورشکستگی وسیع برای اروپا وجود ندارد.
در شرایط فعلی قرار است طی چند هفته آینده طرحی از سوی اتحادیه اروپا به مجمع بیست کشورمعروف به جی- بیست "G20" ارائه شود اما ضمانت اجرایی چنین طرحی هنوز در افق نمایان نشده است.
مسأله اروپا از دوراه قابل حل است، یکی این که به اندازه کافی به سرمایه بانک ها افزوده شود تا چنانچه یونان ناچار شود اعلام ورشکستگی کند و پاره ای از قروض خود را به بانک های اروپائی نپردازد، آن ها توانایی تحمل این ضرر هنگفت را داشته باشند. اما برای این کار نیاز به پول است و تاکنون اروپا توانسته است با ایجاد صندوق مشترکی به نام "European Stability Fund" به احتیاجات یونان پاسخگو باشد، اما اگر دامنه این ورشکستگی به اسپانیا و ایتالیا کشیده شود این مبلغ کافی نخواهد بود و حتی صندوق بین المللی پول هم از این توانایی برخوردار نیست.
راه دوم که می تواند مسأله را حل کند در دست بانک مرکزی اروپا است. این بانک می تواند با خرید اوراق بدهی کشورهای اسپانیا و ایتالیا از فشار بازار ها بکاهد و نرخ بهره پرداختی آن ها را که توانایی پرداخت ندارند ولی ناچار به پرداخت آن هستند به صورت قابل ملاحظه ای تقلیل دهد. اما اشکال کار در این است که اساسنامه بانک مرکزی اروپا چنین اجازه ای را به بانک نمی دهد، مخصوصاً مجلس آلمان و پاره ای از کشورهای اروپایی با این سیاست مخالفت می ورزند. بنابراین در زمان نوشتن این یادداشت هنوز کسی نتوانسته است راه حل قابل اجرایی برای مسأله اروپا ارائه دهد. با همه این احوال مسلماً برخلاف آنچه در تهران ادعا می شود جهان غرب اجازه نخواهد داد که اروپا و پول یورو آسیب غیر قابل جبران ببینند.
آنچه در ایران روی می دهد بحران اقتصادی نیست، بلکه آشفتگی و فروپاشی ناشی از فساد و عدم کفایت است. به هر بخشی از اقتصاد ایران که نظر افکنیم جز مشکلات روزافزون اثری از حیات اقتصادی دیده نمی شود. در کنار بر ملا شدن داستان اختلاس سه میلیارد دلاری که آقای خامنه ای از کِش دادن بحث در مورد آن نگران است بزرگترین مسأله ای که بزودی مطرح خواهد شد فساد بزرگتر و عمیق تری است که در ارتباط با موضوع به اصطلاح هدفمند کردن یارانه ها وجود دارد.
در این مورد حتی نمایندگان دست نشانده رژیم در مجلس نیز فریاد اعتراض خود را بلند کرده اند. شخص به نام موسی الرضا ثروتی( اسم های بسیار نا مأنوس برای یک ایرانی) که عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس اسلامی است به خبرگزاری فارس می گوید" برداشت دوازده هزار میلیارد تومانی به طورغیر مجاز صورت پذیرفته است" و از قرار معلوم دولت احمدی نژاد از سه منبع بانک مرکزی، درآمد های نفتی و منابع اعتباری وزارت نیرو علاوه بر افزایش حامل های انرژی برای پرداخت یارانه ها استفاده غیر قانونی کرده است. تداوم این بحث در مورد معمای یارانه ها به فرصتی دیگر نیازمند است. اما آنچه که نباید فراموش کرد و سوای آن که این دوازده هزارمیلیارد از کجا و به چه نحوی هزینه شده است، رژیم مدعی است که به بیش از هفتاد و چهار میلیون نفر از جمعیت ایران امروز یارانه می دهد. این یارانه ها که در هر صورت به نام نود و هشت درصد جمعیت ثبت شده و باید پرداخت شود نه تنها بعید به نظر می رسد بلکه شاید بتوان گفت از محالات است.
باید پرسید در حالی که چنین مبلغی به حساب گذاشته می شود ما به التفاوت آنچه به مردم می پردازند و آنچه برای آن حساب سازی کرده اند کجا است و چه کسی مسؤول آن است. باز هم باید به خاطر سپرد که بر خلاف توصیه همه اقتصاددانان درون مرزی، مجلس اختیار تام به احمدی نژاد داد و اکنون که سر و صدای آن بلند شده است و به قول اسدالله عباسی نماینده مجلس اسلامی: "ایران درآمدهای ارزی زیادی از محل نفتی ندارد و با روزانه دو میلیون و سیصد هزار بشکه نفت که تولید می شود و جمعیت هفتاد و پنج میلیونی به هر ایرانی در هر ماه کمتر از یک بشکه نفت می رسد"، چگونه می خواهند این سیاست را ادامه دهند؟ عوامل رژیم از نوع این نماینده مجلس می دانند که منابع نفتی به خاطر کاهش تقاضای این کالا در بازار های جهانی نفت و کاهش قیمت از یکسو و کاهش قدرت تولید ایران از سوی دیگر یک فرایند نزولی دارد ، و ادامه می دهد :" این منابع هم بخش اساسی آن اتلاف می شود، و هم درست از آن استفاده نمی شود، که البته با کاهش درآمد نفتی شفافیت هم کمتر می شود".
اکنون که فضاحت برنامه های حکومت به منتها درجه رسیده است، همه سعی می کنند گناه آن را به گردن دیگری منتقل کنند و در این میان به احتمال زیاد قرعه به نام احمدی نژاد خواهد افتاد و این بار او را به عنوان مقصر اصلی معرفی خواهند کرد. غافل از این که این نظام آلوده به فساد حتی یک روز هم نتوانسته است در مسیر منافع ملی ایران و بهبود شرایط زندگی ایرانیان گامی بردارد . در سال های نخست به دلیل جنگ، مردم مجبور به تحمل عواقب فساد و ندانم کاری های حکومت اسلامیست شدند و اکنون که بیش از دو دهه از آن دوران می گذرد هر روز دامنه فقر و استیصال به بخش دیگری از جامعه مسلط می شود. تا زمانی که این نظام پا برجاست امید به بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی داشتن جز خود فریبی و خیال پروری ثمره ای نخواهد داشت.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|