هر تحول اساسی در ایران نهایتا در درون کشور شکل خواهد گرفت و انتقال تصمیم گیری برای چگونگی این تحول و فرآیند آن به خارج کشور تهی کردن اپوزیسیون واقعی از قدرت عملی آن است
ارتش استعماری انگلیس در دوران مبارزات استقلال طلبانه مردم هند از لندن دستور گرفته بود که به محض ورود مهاتما گاندی به زادگاه خود در بمبئی برای جلوگیری از شعله ور شدن این نهضت بلافاصله او را در همان ایستگاه راه آهن دستگیر و روانه زندان کنند.
افسر انگلیسی مسئول بازداشت گاندی با چند سرباز مسلح به زحمت خود را از میان جمعیت عظیمی که در ایستگاه گرد آمده بودند به او می رساند و به او می گوید باید به «جرم برهم زدن نظم و تشویش افکار عمومی» همراه او به زندان برود.
گاندی پاسخ می دهد بسیار خوب من می آیم. ولی آیا شما مطمئن هستید که برای این جمعیت هم در زندانتان به اندازه کافی جا دارید؟ چون آنها در حقیقت به استقبال من نیامده اند، بلکه به پیشواز آزادی خود رفته اند.
نقش شخصیت ها و احزاب سیاسی در وقوع یا پیروزی انقلابها و تحولات اجتماعی از دیرباز مورد توجه و مطالعه پژوهشگران و تاریخ نگاران قرار گرفته است و فرمول خاصی که نشان دهد کدام یک بر دیگری تقدم دارد وجود ندارد. اما به قول مارکس تاریخ برنامه کاری و مکانیسم های خود را دارد و در لحظه نیاز به تحول در انتظار کسی نمی ماند.
با گاندی یا بدون گاندی، ملت هند در آن برهه تاریخی در مسیر آن نهضت استقلال طلبانه گام برداشته بود و شد آنچه شد.
مسلما حضور یک رهبری مدبرانه می تواند یک جنبش اجتماعی را به سوی اهداف تعیین شده آن سوق دهد، همانطور که در نبود یا ضعف این رهبری به شکست و بیراهه بیانجامد.
امروز نیز اگر بپذیریم که تحولات جاری منطقه خاورمیانه با جنبش آزادیخواهی مردم ما پیوندی تنگاتنگ و دو سویه دارد دیر یا زود بازتاب این تحولات تاریخی و پرشتاب به تغییراتی اساسی در ساختار قدرت سیاسی در میهن ما نیز منجر خواهد شد.
درک این تحولات و آماده ساختن تدافعی خود در مقابل آنها هم اکنون با بحث های پیرامون «تغییر ساختار نظام» در بدنه رژیم آغاز شده است.
اما آیا اپوزیسیون ایرانی برای ایفای نقش سازنده و مثبت در انتقال قدرت از استبداد خونین ولایت فقیه به یک حکومت مردمی و دموکرات و بازگرداندن صلح و امنیت به جامعه مصیبت زده ایرانی آمادگی دارد؟
بسیاری ایرانیان حتی به وجود یک رهبری یا نیروی اپوزیسیون ملموس و متحد در مقابل رژیم جمهوری اسلامی اعتقادی ندارند و نبود آن را عامل اصلی بقای رژیم می بینند.
عده ای نیز صرف گرد همایی فعالین سیاسی خارج کشور بر محور نفی جمهوری اسلامی و تعهد به جایگزینی آن با یک حکومت سکیولار را با تشکیل یک اپوزیسیون برابر می دانند و به برپایی هرچه زودتر آن اصرار می ورزند.
واقعیت آن است که انتظار نادرست و برآورده نشده ما از تبدیل اشخاص و سازمانها به عنوان اپوزیسیون امروز می بایستی جای خود را با بررسی کارنامه تلاش آنها برای آزادی و سعادت مردم ایران و درجه مخالفتشان با رژیم کنونی عوض کند. تنها در این صورت است که مرز میان میانه بازان سیاسی و رهروان واقعی به سوی حاکمیت مردم و دموکراسی مشخص می شود.
از آن گذشته، در حالی که اکثریت ملت ایران به ویژه جوانان امروز در داخل کشور نیروی عظیم و واقعی مخالفین جمهوری اسلامی را تشکیل می دهند تمرکز بر یافتن این اپوزیسیون مانند داستان نظاره بر انبوه درختان و ندیدن جنگل از ورای آنهاست!
به عبارتی، هر تحول اساسی در ایران نهایتا در درون کشور شکل خواهد گرفت و انتقال تصمیم گیری برای چگونگی این تحول و فرآیند آن به خارج کشور تهی کردن اپوزیسیون واقعی از قدرت عملی آن است.
حوادث دو سال اخیر در صحنه سیاسی -اجتماعی کشور به وضوح نشان داده است که علیرغم سرکوب های رژیم زمینه های سازماندهی و هدایت یک جنبش همگانی برای تغییر در ایران پایان ناپذیر و خارج از اراده حاکمان ادامه داشته و برای ورود مجدد به صحنه مبارزه در انتظار کسی نخواهد نشست.
ملت ما در ایستگاه قطار جنبش سبز به استقبال فرد یا افراد مشخصی نرفته بود، آنها به پیشواز آزادی خود رفته بودند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
هم میهن گرامی آقای احمد وحدت خواه،
شما نوشتید که: به قول مارکس تاریخ برنامه کاری و مکانیسمهای خود را دارد و در لحظه نیاز به تحول در انتظار کسی نمی ماند.
پاسخ: احتمالا مارکس زمانی که این سخن را گفت منظورش از تاریخ در واقع خودش بوده، زیرا وی خود را یک تاریخ ساز میدانست. و احتمالا روی سخنش با آن دسته بوده که با فلسفه او مخالفت میکردند، و میخواسته به آنها بگوید این مسیریست که من و طرفدارانم داریم میرویم و منتظر شما نخواهیم ماند. در واقع یک هشدار به مخالفانش.
در جای دیگر نوشتید: با گاندی یا بدون گاندی، ملت هند در آن برهه تاریخی در مسیر آن نهضت استقلال طلبانه گام برداشته بود و شد آنچه شد.
پاسخ: این نوشته شما همانند حرفیست که چپهای ۵۷ همواره تکرار میکنند. آنها مدعی هستند که چه پهلوی پدر و پسر میبودند و چه نمیبودند پیشرفتهای زمان پهلویها در ایران بخودی خود انجام میگرفت چون تاریخ و زمان برای کسی صبر نمیکند.
تاریخ ممکن است برنامه کاری و مکانیسم خود را داشته باشد، اما اگر انسان وجود نمیداشت، تفکر، روابط، تاثیر آن هستی بر محیط و دیگران وجود نداشت و در میان ما مارکسها و گاندی و نهرو ها نمیبودند. آنوقت وا مانده تر از تاریخ، برنامه و مکانیسم کاری تاریخ میبود.
در آخر نوشتید: ملت ما در ایستگاه قطار جنبش سبز به استقبال فرد یا افراد مشخصی نرفته بود، آنها به پیشواز آزادی خود رفته بودند.
پاسخ: اشکال کار شاید در همینجا بود. که ملت به ایستگاه قطار اشتباهی رفته بودند. ملت باید پس از ۳۰ و اندی سال بداند که اگر آزادی میخواهد باید این قطار را خودش هدایت کند. نه اینکه به ایستگاه قطار برود و منتظر رسیدن قطار آزادی شود.
ملت زمانی که تشخیص داد این قطار آزادی را باید خودش به مقصد و سر منزل پیروزی برساند، آن زمان راننده قطار یا (رهبر) این قطار را هم (که شما میگوئید از دید تاریخی اهمیتی ندارد) خودش پیدا میکند.
نه در آسمان (الله اکبر) به دنبال آزادی میگردد و نه در ایستگاه قطار به انتظار مینشیند تا ببیند این قطار آزادی کی از راه میرسد و چه کسی آن را میاورد به ایستگاه.
برنامه کاری و مکانیسم تاریخ را ۵۷ها یک بار تجربه کردند و آن زمانی بود که هواپیمای تاریخ (بفرمان چندی... که همه میدانیم) در فرودگاه مهرآباد فرود آمد، و مردی خبیث را در دامان ملت ایران انداخت که کارش را با "هیچ" معروف آغاز کرد.
به آنهایی که میگویند تاریخ و زمان کارش را انجام خواهد داد. باید گفت دست کم این شیر و خورشید و تاج حقیر که در حضور شماست هیچ اعتمادی به تاریخ و گذشت زمان و سپردن آن به دست باد ندارد.
پس از مرگ سهراب، آمدن این تاریخ و این زمان طی شده به درد...... چه گویم که دست روی دلم مگذار دوست میهنپرست گرامی.
به قول هگل: چیزی که ما از تاریخ یاد میگریم این است که ما هیچوقت هیچ چیزی از تاریخ یاد نمیگیریم.
تاریخ را ما میسازیم، تاریخ ما را نمیسازد.
اتفاقاً در آن زمان مردم ما به استقبال فرد و فردها رفتند که با نبود آن فرد (ها) مردم هم نبود شدند و سکوت اختیار کردند.
سناریوی رفسنجانی را طی کردند، سناریوی خاتمی را طی کردند، سناریوی احمدینژاد را هم طی کردند، امیدوارم این بار در دام سناریوی (آیا رئیس جمهور باشد یا نخست وزیر باشد خامنهای) نیفتند.
اگر دست من بود، به مردم میگفتم: بیایید بیرون، در کنار هم، با تعداد بسیار، در سراسر کشور، و این بار بجای مرگ بر این و آن... جاوید و پاینده را تحت نظر بگیرید و شعار خود کنید، و تا حق این میهن و خود را نگرفتید با هیچ ترفندی به سوخته ویران خانه خود باز نگردید.
اما من که باشم که دخالت در کار آنها بکنم، آنها بهتر میدانند. نه از مارکس سر در میاورم، نه از انگلیس سر در میاورم، نه از لیبرال و سکولار.
فقط میدانم که یک ایرانی هستم، یک شیر میشناسم و یک خورشید و یک تاج "تاریخی". آن هم که به قول نسل امروز به درد ما نمیخورد و اهمیتی ندارد. تاریخ و برنامهاش و مکانیسمش دانند. ما که ندانیم.
در ضمن فرصت را غنیمت شمرده و در روز جهانی کورش بزرگ، درودی هم به آن بزرگ مرد تاریخ ایرانزمین میفرستم که از دست ما این روزها چه خون جگری میخورد، که پس از ۲۵۰۰ سال و اندی یاد گرفتیم که بگوییم "یا حسین میر حسین". آن هم در سرزمین کورش بزرگ. کورش جان نوادههایت را بیدار کن که الله و اکبر و یارانش ۹۰% سرزمینت را برد و خورد و سوزاند و ویران کرد... ما ماندیم و آرزوی ده در صد (۱۰%) باقی مانده ما... توفو بر تو ای چرخ گردان توفو...
شیر و خورشید و تاج
October 26, 2011 12:23:08 PM
---------------------------
|