در تحلیل موضوعی مسائل تاریخی، بدون تردید باید موضوعیت را با دیدی ورای آنالیز واقعیت و حقیقت رخ داده شده به موشکافی بسپاریم.
بدون تردید دوران پهلوی از نظر پیشبرد آرمانهای ملی و تجدد خواهی فرهنگی و صنعتی،از شکوفاترین برش های تاریخ ایرانزمین بعد از حمله اعراب به ایران بوده است.دستاوردهای این دوره را اگر فارغ از شعارهای چپ و راست کینه توزانه و گاها ایران بر باد ده مدعیان دموکراسی خواهی و حاکمیت ملی! ،بر اساس مستندات و قرائن موجود نگاه اجمالی بندازیم بدون تردید به انبوهی از آوردها و پیشرفت های سخت افزاری و نرم افزاری در بعد اجتماهی و فرهنگی مواجه می شویم که جز گروهی از فسیلهای کینه توز و بی منطق،هیچ اندیشه ای را یارای نفی و انکار آن نیست که چون آفتاب است دلیل آفتاب.
ماشاالله اجودانی پژوهشگر و تاریخ نگار برجسته ایرانی در کتاب پرارزش "مشروطه ایرانی" فصل آخر،رضا شاه را قهرمان انقلاب مشروطه ایران می داند و در تحلیل این موضوع در مصاحبه های مختلف (از جمله با آقای لقمان) بازگو می کند که رضا شاه به دو مقوله مهم از خواستهای سه گانه انقلابیون در دوران مشروطه جامه عمل پوشید و از منظر ایشان ،رضا شاه برای حفظ تمامیت ارضی و حفظ نام "ایران" (ونه پرشیا) بر نقشه جغرافیای سیاسی،خواست یک پادشاه سمبلیک را فدای مصلحت مهمتر و خواست استراتژیک تر انقلابیون یعنی تجدد خواهی و انسجام ملی و ایجاد زیرساختهای آموزشی تا عدالت گستری مدرن در ایران کرد.شاید اگر تحلیل تاریخ در ظرف زمان و مکان وقوع هر دوران با الزامات خاص خودش مورد بررسی و قضاوت واقع شود بدون شک دریافت صحت این مدعا خیلی آسانتر و ساده تر از مجادلات امروزین بین به اصطلاح تحلیل گران تاریخ معاصر باشد.ولی اینجا هدف ما بحث بر اثبات لزوم نگاه رضا شاهی در آن زمان نیست که برعکس می خواهم لکنت اجتماعی حاصل از نقض آن خواست دیگر مشروطه خواهان را مورد واکاوی قرار دهیم.چیزی که اگر زودتر محقق میشد امروز سیاه ایران،رنگی دیگر به خود میدید.
در تاریخ حکومت های سیاسی ، بصورت سنتی اصل بر یک محور "حکمفرما" بوده که بصورت بالا به پایین جامعه را با تدبیر خود(حال یا با تدبیر داشته یا نداشته) اداره میکردند.اینکه ما با ادبیات بی هویت و فریب کارانه چپ که نگاهی ضد آنچه بورژوا گویند داشت مدام فریاد بزنیم ،"تاریخ استبداد زده ایران " ، به نوعی بازتکرار ملال آور یک هجو غلط هست که به یک اصل جامعه شناختی تاریخ ما بدل شده.از این نظر که این تاریخ استبداد زده مختص ایران نبوده بلکه در سیر تکامل حکومتهای همه جهان،اصل و ابتدا بر همین حکومت داری از بالا به پایین و فرد محور طبعا بوده و کشورها به مرور زمان با آگاهی اجتماعی انسان مدرن،بصورت استحاله گونه در ایستگاههای مختلف از این قطار دیکتاتورسالار پیاده شده بر مرکب مردم سالاری و حکومت پایین به بالا در اجرای کشور داری سوار شده اند.صد البته ایران ما هم از این قاعده مستثنا نبوده و انقلاب مشروطه و تحولات ایرانساز پهلوی در ادامه همین سیر بلوغ اجتماعی رخ داده پس سعی کنیم بیاموزیم یک خطای ملی را که حاصل روندی اشتباه و حرکتی بی خردانه منجر به نکبت هبوط به اعماق سیاه واپس زدگی و سقوط به اسفل السافلین عقب ماندگی شده ،گردن تاریخ استبداد زده(که جمله ای مضحک هست و نیاز به واکاوی مجزا در قیاس با تاریخ اجمالی دیگر دموکراسی های دنیا دارد) نیندازیم تا از بار اشتباه کرده و برای برخی خیانت یا سفاهت انجام داده کم کنیم و گاها خود را مبری از خطا بدانیم که تاریخ خود قضاوت خواهد کرد.به طور حتم ایران ما در دوران پهلوی گام به گام به ایستگاه فراغ از واپس زدگی و دیکتاتوری و ورود به دموکراسی مدرن در حال نزدیک شدن بود که مسافران زمان،بجای تامل بر تعیین جهت ،قطار را از ریل خارج کرده به ته دره تحجر و بربریت پرتاب کردند.
ولی یک مطلب مهم اینست که حاصل دوری پادشاهان پهلوی از نقش یک پادشاه مشروطه و مدرن در نظامات پارلمانتاریسم امروزین که بزرگترین و باشکوه ترین دموکراسی های جهان را میسازند چه بود؟آیا اگر بتوانیم با جمله هایی مثل الزام زمان ، جنگ سرد و ...به دخالت پادشاه در سیاست رنگ ماهیتی اجباری دهیم می توانیم به خلا پر نشده آنسوی این پدیده هم با اغماض نگاهی مثبت بندازیم؟به باور بنده خیر.
شاهزاده رضا پهلوی در یکی از نوشتارهای خود علت سوگند پادشاهی خویش در مصر را با این محتوی شایسته توضیح می دهد که " به هر دلیل بسته بر اوضاع و احوال اگر مردم به نهاد پادشاهی پشت کردند نمی بایست موجب شود نهاد پادشاهی هم به مردم پشت کند،چون منظور از پادشاهی خدمت به مردم در حقیقت می باشد.پادشاهی جدا از ملت نیست و پیوسته به مردم و از آن مردم هست.می خواستم به هموطنانم بگویم آنها را فراموش نکرده و از آنها نبریده ام...من به اختیار خود ولیعهد نبودم...ولی امروز شرایط ایران و اقتضای زمان به کلی تغییر کرده و باید به سمت یک انتخابات آزاد گام برداریم تا مردم به خواسته خود برسند...".
طبعا این گفتار معنی واضح دارد ولی چیزی که مورد بحث هست هیچگاه پادشاهان پهلوی نتوانستند این نگاه و ارتباط ماهوی یک نهاد و ملت را برای مردم و در ذهن و باور اجتماع نهادینه کرده ، جا بیندازند.هرنوع نگاه و تحلیل مثبتی که به مداخله سیاسی یک پادشاه مشروطه در نظامی پارلمانتاریسم با موشکافی در ظرف زمان و مکان واقعه ها که بیندازیم نمی توان این حقیقت را کتمان کرد که باور و فهم عامه مردم از انقلاب مشروطه،مبرا ماندن شاه کشور از پروسه های تصمیم گیری سیاسی و احساس داشتن یک پادشاه نوتعریف منطبق با کشورهای مدرن و دموکرات دارای این نظام حکومتی و مقام و جایگاه تاریخی بوده (حال بررسی موضوعی این خواست و مطالبه ملی در میانه جنگ سرد و در کشوری با ژئوپلتیک ایران جای بحث و تحلیل دارد بحثی جدا می طلبد) و همین احساس ملی یک قدرت مانور گسترده را برای موج سواری بر خواست ملی به اپوزیسیون اکثرا مشتت و نه چندان میهن دوست حکومت پهلوی میداد تا ایران را به سمت پرتگاه فعلی منحرف کنند و هیچگاه دربار نتوانست در تبیین و شفاف سازی جایگاهها و چرایی ما وقع آن دوره با مردم خود ارتباط صحیح برقرار کند.شاید تا حدی گریزان بودن شاه از پوپولیسم را بتوان علت این نقصان فرض کرد و یا عدم شناخت صحیح شاه فقید از آنچه در ذهن و فهم سیاسی خیابانهای سیاسی ایران در حال چرخش بود.
امروز هنوز رد پای این نوع بی اعتمادی و عدم درک صحیح از یک پادشاهی پارلمانی و مشروطه در گذار مجازی میان جامعه ایرانی موج میزند که حاصل یک تحلیل فردی مربوط به این نسل نیست ،بلکه بیشتری ما مردم وارث یک ادبیات و تعاریف سیاسی مبهم و گاها نامستدل هستیم بدون اینکه برای اگر های خود چراهای مقابل را مرور کنیم.
اینکه گروهی کاملا هدف دار قلم میزنند و وظیفه شان تحریف افکار عموم و نه هدایت آنها به مسیر صحیح هست مایه تاسف و در عین حال حقیقتی مسلم هست ولی دیگرانی که صدای انعکاس سوتی در تاریکی و ابهام را بازتاب و بازتکرار می کنند محل اشکال و البته گاها گناهی مردمی نیست که وظیفه دانستن تمام گوشه های مهجور و مبهم عالم سیاست را بر دوش ندارند و به الیت خود اعتماد می ورزند.ولی اینکه چرا گروهی از مردم در اعلام نظر این موضع را در برابر نظام پادشاهی پارلمانی دارند که خطر سقوط به دیکتاتوری فردی دارد و از خود نمی پرسند که مگر نه هدف انقلاب 57 نظام دموکرات ترجیحا از نوع جمهوری بود و این خواست خارج از اراده مردم به یک ضد جمهوری حال حاضر شد و یا اکثر جمهوری دوستان از فرانکویست ها تا موسولینی و هیتلر تا کاسترویست! ها گام های مطمئن به دموکراسی جمهوری برداشتند ولی حاصلش آن شد که سیاهتر از هر شاه مستبدی.
پادشاهان پهلوی با هر نوع مطالعه و تفحص بر کارنامه سیاسی و اجتماعی و تمام پیشرفتهای مثبت در وارد کردن ایران به دروازه های تمدن نوین ،ولی از نظر دور کردن مردم و ذهنیت جامعه از یک نهادی که آن را نمایندگی کرده و وارث تاریخی دور ودراز بر آن بوده اند و انتقال صحیح این جایگاه به افکار تاریخی اجتماع بسی سوال برانگیز عمل کردند و وقتی پاسخ شاهزاده رضا پهلوی به احمد احرار در این مورد را مرور میکنیم ارزو میکردم کاش پدر ایشان هم این موضوع را بصورت جدی مورد واکاوی قرار میداد.این مسئله نقدی بسیار مهمتر از همه تخریبهای بی جهت یا به حق به پادشاهان پهلوی هست که فارغ از خدمات اینان به مام میهن،شاید پاسخی قانع کننده بر آن نتوان یافت و نقدی حقیقی بر پهلوی هاست.و آن قهر دادن مردم با نهادی هست که با هویت ملی تاریخی اینان عجین شده و جزوی از آنها و در خدمت همین مردم باید باشد.
ولی این موجب نمی شود وظیفه ذهن پرسش گر جامعه در دریافت حقیقت موضوعی هر قضیه،با خلط مبحث و تحریف موضوعی آلوده شود.اگر پهلوی ها این مهم را به درستی انجام ندادند دلیل بر ادامه یک باور غلط و روش و نمط ناثواب میان مردم نمی شود و ما باید سهم خود را در تحلیل موضوعات بدور از تمام کینه ها و شنیده های صرف انجام دهیم.این عدم پرسش از خود، میان مردم،حاصل همان خطای نهاد پادشاهی در عصر پهلوی بوده که در این زمینه بسیار سوال برانگیز و پرخطا عمل کردند و به واقع از نقاط ضعف واضح این دو پادشاه به طور حتم در صدر لیست،همین دور کردن ملت از یک نهاد تاریخی و ملی و ایجاد شبه در حافظه سیاسی یک ملت بوده که اگر چه نقش جهانوطنان دشمن تاریخ این مرز بوم نیز در این انحراف باورهای عموم پررنگ هست ولی چیزی از اهمال این پادشاهان که صاحبان سامانه ای تاریخی ملی که به ودیعه نزدشان بوده نمی کاهد و مورد پرسش افکار عمومی تاریخ واقع می شوند.
بطور کلی امروز تبیین اینکه کدامین نظام حکومتی برای ایران ما مناسب تر هست اگرچه اولیتی دست چند هست ولی قابل تامل نزد تفکر اجتماع می باشد.برای موشکافی صلاح ادامه مسیر برای ساختن ایران فردا باید با همه واقعیت های موجود پازل را بازسازی کنیم و اگر به هر دلیل قطعاتی از این پازل را به سود خود و یا با کینه توزی قایم کنیم هرگز این پازل حل و گشوده نخواهد شد و تصویری شکیل را در برابر دیدمان ما ترسیم نمی کند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
ایرانی
امیرخان, فرزند نازنینم
ابتدا بگویم که سپاه دانش برای آموزش روستائیان تشکیل شد و هدفش دخالت در کار کشاورزی از هر نوعش نبود. وظیفه اصلاح و آموزش در زمینه کشاورزی و دامداری را سپاهیان ترویج و آبادانی به عهده داشنتند.
۱. بعد از قاجاریه که انحصار تولید و توزیع تریاک از انگستان گرفته شد, همواره کسانی بودند که به طور قانونی و با مجوز وزارت کشاورزی به کشت تریاک می پرداختند, حتما" می دانی که کاربرد این ماده صرفا" به مصارف عفیونی و اعتیادی ختم نمی شود و در صنایع داروسازی کاربرد وسیعی دارد. ساده ترین مثالی که می توانم برای جنابعالی بیاورم, همین فرص استامینوفن کدائین است که مسکن بوده و جنابعالی حتما" بارها با تجویز پزشک مصرف نموده ای. چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن کسانی (مانند موسسه داروسازی رازی) این گیاه را می کارند برای مصارفی که گفتم. در ضمن, آیا می دانی در زمان قاجاریه می توانستند تریاک را مجانی مصرف کنند؟ ابتدا آنرا از مغازه های مخصوصی می گرفتند, مصرف می کردند, سوخته آنرا به همان مغازه برمی گرداندند, آن سوخته وزن می شد و سپس معادلش تریاک دوباره مجانی تحویل همان شخص و در همام لحظه می گردید!, دلیلش چیست؟ تاریخ بخوان فرزند نازنینم, تاریخ معلم بزرگی است. رضاشاه بود که این ننگ را جمع کرد و گفت این خماری باید به نشاط کار تبدیل شود. این خماری انگلیسی است تا نفت ارزان را در غالب قرارداد 1919 غارت کننند, این خماری....
2. می کویید مردم ایران به پادشاهی اعتقاد و اعتماد ندارند, چند درصد مردم ایران را می گویید؟ من هم می گویم بخش بزرگی از مردم ایران یا مانند من از ابتدا با انقلاب مخالف بودند, یا حالا پشیمان شده اند. فکر می کنم برای معین شدن واقعیت باید تا فردای آزادی صبر کنیم.
3. فرزند نازنینم, ماندن در تعصبات نسل گذشته, که گاهی بدلیل کم سوادی و یا حب و بغض های فردی, کسی یا نهادی را تایید یا تکذیب می کند کار درستی برای نسلی برومند همچون شما نیست. شاگرد تاریخ باش, حرف همه را بخوان, چپ, راست, کمونیست, سلطنت طلب و....وآنچه با عقل و منطق سازگار شد و دارای شواهد و اسناد تاریخی بود بپذیر, شاید در یک بخش حق با شما باشد و سلطنت طلب ها منت زیادی بر سر مردم برای خدمات پادشاهان پهلوی می گذارند, می دانی خودش (پادشاه فقید) چنین نکرد؟ می دانی همیشه در خلوت و جلوت می گفت من جز وظیفه ام کار دیگری نمی کنم؟ میدانی در "پاسخ به تاریخش" گفت جز وظیفه کاری نکرده ام؟ حال اگر چند سلطنت طلب از سر درد زیاده روی می کنند, به مرحوم محمدرضا شاه ربطی دارد؟ فرزندم, اگر مانند من در ایران زندگی می کنی, نمی دانم این برنامه آقای معتضد را می بینی یا نه, انتقاد هم بر آن وارد است, اما می بینی دارد ثابت می کند در 28 امرداد کودتایی اتقاق نیوفتاد؟ واقعیت را هیچ کس نمی تواند قلب کند, چه حزب کمونیست, چه مصدق الهی و چه جمهوری اسلامی و هر متعصب آشفته حالی دیگر.
فرزند نازنینم, نهاد پادشاهی در ایران ما هزاران سال قدمت دارد, چرندیات آخوندی را درباره پادشاهان گذشته (از ازمنه تاریخ تا کنون) باور نکن و خود شاگرد تاریخ باش. من نمی گویم به پادشاهی اعتماد کن و یا سلطنت طلبی پیشه کن, این انتخاب خود شما به عنوان نسل برومند و آینده ماست, هر چه اتخاب می کنی با آگاهی انتخاب کن, جمهوری و یا هر چیز دیگری مهم نیست, اما آگاهی مهم است, با آگاهی است که حافظ میهن می شویم از باد یغما, با آگاهی است که میهن حفظ می کنیم از شر دزدان شب رو تجزیه طلب و فدرال طلب, با آگاهی است که می مانیم.
پاینده ایران
October 29, 2011 08:57:49 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود برجناب امیر گرامی
من وکیل و وسیی خانواده پهلوی نیستم وسلطنت هم برای ایران آرزو ندارم. اما یک چیزهایی از زمان خدا بیامرز بیاد دارم.
در روستایی که بدنیا آمدم، دو یا سه نفر پیر مرد به تریاک کپنی اعتیاد داشتند. زندگی خوب وآبرومندی هم داشتند. اما بعد انقلاب شوم 57 تا اکنون حد اقل 20 درصد جوانان اهالی این روستا معتاد هروئین وکراک شدندو تا بحال چند جوان به آخر خط اعتیاد رسیدن وخودکشی کردند. از آنچه جنابعالی می فرمایید من نیز اطلاع ندارم، اما می دانم که در سال یک بار تریاک می کارند و حداکتر یک ماه نیز فصل تابستان برداشت می کنند، در 18 ماه فقط دو بار می شود تریاک کاشت نه بیشتر.
به نظر من برای ملت ایران هیچ شخصی مقدس نیست، احترام گذاشتن با مقدس پنداشتن فرق دارد. شاید هم بقول جنابعالی برای بعضی ها مقدس باشند، اما ندیدم تابحال. آنچه مهم است هر ایران یک رای دارد.
با احترام
کاوه یزدانی
October 29, 2011 06:06:25 AM
---------------------------
امیر
بادرورد
من ادم سیاسی واردوقابلی نیستم ولی دوست داشتم نظرم را درمواردی ازنوشته شمابیان کنم.
چرااحادمردم ایران به سلطنت ازهرشکل وفرمی احساس بدگمانی میکنند.خودمن چونسن زیادیندارم ولی ازشواهدوقرائین موجود میبینم بعدازسی وسه سال ودرصورتیکه سلطنت خواهان قدرتی ندارندولی مادام مردم را جاهل نادان کوروکچل..مستوجب استغفاروعذرخواهی واهانت به والدین مابانامهای متحجرفسیل.والخ.ایاباید من به اینان درزمان قدرت اعتمادکنم؟
کارهای که درزمان پهلوی شدایامنتی برمردم است وپادشاه ازاموال سخصی برای مردم کاری کرده که امثال من بی خبریم
تقدس به خانواده پهلوی ازجمله اشرف پهلوی وشاهپور غلامرضا.سخنان با چیزهای شنیده ما فرق بسیاردارد چطور من اعتماد کنم پدرمن سپاهی دانشزمان شاه بوده وکلی عکس اززمان خدمت دارد چیزی که من میبینم وظیفه ایشان صبح زود برسرمزارع خشخاش بوده تا کسانی مزارع را تیغ میزنند ایشان توزین کرده صورت جلسه کند وتحویل دهد هیجده ماه خدمت ایشان این بوده.بعدازطرفداران چیزدیگری میشنوم اگرمن اشتباه میکنم لطفا مرا تصیح کنید این اندکی بود از بی اعتمادی امثال من
October 29, 2011 04:50:11 AM
---------------------------
کوشان
اقای فر بی ایزدی...
بزرگی به من دیروز میگفت جوری بنویس که فکر کنی هم اقشار
اجتماع می خواهند نوشته تو را خوانده و درک کنند و اضافه کرد ساده نوشتن عیب نیست هنر هست باید برای ساده نوشتن کمی از کلمات پیچیده دوری کنی.
درست میگفت این استاد بزرگوار.ولی مشکل اینجاست که من اینجا واضح نوشتم.نوشتم حمایت "مردم"که در اصل همان فر ایزدی هست.معنی این جمله برای شما اینقدر سخت بود.بنده اتفاقا دارم بیان می کنم که انچه فر ایزدی می گفتند ایزدی در کار نبوده و همانا حمایت و پشتیبانی مردم از شخص شاه هست.این یعنی ایزد و الله و خدایی به هیچ کس مشروعیت نمی دهد و مشروعیت از آن مردم و از جانب ملت صادر می شود از طریق صندوق رای.شما گرامی دقت نفرمودید و تند می خواهید فقط موضع بگیرید.مردمش را ندیدی ایزدش را...
October 27, 2011 12:19:46 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
پادشاهی ایزدی نداریم
با دورود
هیچ شخصی و مقامی در آینده ایران نمیتواند از طرف خدا و یا نماینده خدا در روی زمین باشد. (اگر این چنین ادعای دارد، باید سرنگونش کرد)
پادشاه همانند دیگر افراد جامعه یک عضو جامعه میباشد.
پادشاه و یا رئیس جمهور را مردم تایید میکنند و هیچ تقدسی نخواهد داشت بلکه باید پاسخگوی مردم و مسئولیتپذیر باشند.
تقدس مقامات سیاسی کشور آنان را به دیکتاتوری می کشاند.
ارادتمند
بهمن زاهدی
October 27, 2011 10:02:39 AM
---------------------------
فر غیر ایزدی
آقای کوشان. می گوئید رابطه نهاد پادشاهی و مردم که در اصل تجلی فر ایزدی بر این سامانه اند..
دوست عزیز؛ فر ایزدی کدام است؟ آیا شما هنوز میخواهید پادشاهی را به خداوند نسبت بدهید؟ مثلا بنظر شما پادشاهی انگلیس تجلی فر ایزدی است؟
آقای ثروت هم از خودبیخود شده اند. لازم نیست برای نشان دادن احترام و علاقه به پادشاهان پهلوی به خاک بیفتید و فدایی گونه صحبت کنید. مثل اینکه در قرن بیست و یکم هستیم
October 27, 2011 07:38:13 AM
---------------------------
کوشان
دوست گرانمایه
مسئله من این نیست که چرا پادشاهان پهلوی نتوانستند در این مورد درست عمل کنند.صد البته همه انچه نوشتید باارزش و قابل تامل هست ولی هزینه این عدم دقت به رابطه نهاد پادشاهی و مردم که در اصل تجلی فر ایزدی بر این سامانه اند به بزرگی سیاهی امروز بود.بر رضا شاه حرجی نیست که فرصتش کم و ساختش انبوده بودولی محمد رضا شاه فقید در این مورد به باور حقیر قصور داشت و باید اگر شده به قیمت کندی ایرانسازی بر کیفیت ارتباط میان خود به عنوان وارث تاج و تخت و ملتش اهتمام بیشتر می ورزید.در نوشتار اشاره کردم شاید این از فضایل اخلاقی ایشان در مقابل رقبای سیاسی پوپولیستش از مصدق تا خمینی بوده ولی من باز نقد را وارد و توجیه را کافی نمی بینم.هر کنشی یک دستاورد و واکنش کلان دارد و من این دستاورد را غم بار برای میهن یافته ام.البته نوشته فوق طبعا نظرات حقیر هست که سنم اجازه پختگی شایسته شما را نمیدهد ولی سعی کردم در نوشتار اینن نقد را هیت کنم.سپاس از توجه و توضیح مبسوط شما
October 26, 2011 11:57:02 PM
---------------------------
ایرانی
باید بازگشت به خویشتن, اما نه آن خویشتنی که شریعتی می گفت, بازگشت به خویشتن خویش.
یکی نامه سوی برادر به درد
نبشت و سخنها همه یاد کرد
نخست آفرین کرد بر کردگار
کزو دید نیک و بد روزگار
دریغ آن سر و تاج و آن تخت و داد
دریغ آن بزرگی و فر و نژاد
چو نامه بخوانی خرد را مران
بپرداز و برساز با مهتران
همه گرد کن خواسته هرچه هست
پرستنده جام های نشست
همی تا آذرآبادگان
به جای بزرگان و آزادگان
همیدون گله هرچه داری ز اسپ
ببر سوی گنجور آذرگشسب
هرآنکس که آیند زنهار خواه
بدار و بپوش و بیارای مهر
سخن هرچه گفتم به مادر بگوی
نبیند همانا مرا نیز روی
همیشه به یزدان پرستی گرای
بپرداز دل, زین سپنجی سرای
چو گیتی بود تنگ برشهریار
تو گنج و تن و جان گرامی مدار
کزین تخمه نامدار ارجمند
نمانده بجز شهریار بلند
تو پیروز باش و جهاندار باش
ز بهر تن شه, به تیمار باش
چوبا تخت ممبر برابر شود
همه نام بوبکر و عمر شود
تبه گردد این رنج های دراز
شود ناسزا شاه گردن فراز
ز پیمان بگردند و از راستی
گرامی شود کژی و کاستی
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
رباید همی این از آن, آن از این
ز نفرین ندانند باز آفرین
نهان بهتر از آشکارا شود
دل شاهشان سنگ خارا شود
نه تخت و نهدیهیم بینی نه شهر
زاختر همه تازیان راست بهر
بپوشند از ایشان گروهی سیاه
زدیبا نهند از بر سر کلاه
فروزان به ما فر شاهنشهی
به ما بازگردان کلاه مهی
برانگیز یک مرد ایران نژاد
توانا و برنا دل و پاکزاد
شاهنامه جاوید, گزیده ای از نامه رستم فرخ زاد به برادرش
پاینده ایران
October 26, 2011 08:01:01 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
درود بر اندیشههای من گرامی،
چرا نشد و نکرد و نکردندها بسیار زیاد است اما ما زمانی میتوانیم بدرستی قضاوت کنیم که پس از آزادی میهن چند تیم پژوهشگر آکادمیک وقت بگذارند و پاسخ تمام این پرسشها را روشن کنند.
ولی حال که شما این چراها را دوباره مطرح کردهاید اجازه دهید دست کم قبل از اینکه وارد "نقد" بشویم جو آن زمانی را که شاهنشاه آریامهر میهنپرست و میهندوست بر سر کار آمدند را هم با یک یا دو اشاره کوتاه مرور کنیم. سپس پرسش را مطرح کنید که ... چرا...؟ وارد بحث زمان رضا شاه هم فعلا نمیشویم...:
۱. آریامهر در سال ۱۹۴۱ بر تخت سلطنت نشست. ۱۹۴۱ در جهان چه خبر بود؟ جنگ جهانی.
۲. تازه در ۱۹۴۵ کنفرانس یالتا روی میدهد که در آن تکلیف آلمان مشخص میشود.
۳. در ۱۹۴۶ اول انگلیسها و سپس روسها از ایران خارج میشوند. و هم زمان جنگ داخلی چین بین ناسیونالیستهای چین و کمونیستهای چین بالا میگیرد.
۴. در ۱۹۴۷ Truman Doctrine وارد کار میشود برای جلوگیری از اینکه یونان و ترکیه زیر دست روسیه نیافتند.
تا اینجا شما خودتان فقط حساب کنید. اول اوضاع داخلی ایران را در آن زمان در جنگ جهانی در متن نظر داشته باشید + کشمکشهای روسیه و انگلیس و آمریکا با یکدیگر و و و با کشور ایران در میان این معرکه...
از خودم همیشه میپرسم، اگر من بجای شاه در آن زمان... ابزار کاری من و امکانات من برای "فقط جم و جور" کردن کشور چه بود و چه زمانی میبرد که من بتوانم به ایران بگویم یک "کشور"؟
آن هم نه "کشور" به معنی کامل آن، فقط بشود گفت "کشور" در سطحی که بشود با آن و برای آن کار کرد. از نفوذ دین و آخوند و خرافات هم هنوز صحبتی نمیکنم.
۵- در ۱۹۴۸ حزب کمونیست کنترل چکسلواکی را بدست میگیرد.
۶- در ۱۹۴۹ روسیه اولین بمب اتمی خود را با موفقیت امتحان میکند.
تا همینجا کافیست. ما از اواسط ۱۹۴۶ که انگلیسها و روسها ایران را ترک میکنند اگر تا زمانی که شاه در ۱۹۷۹ ایران را ترک کرد حساب کنیم میشود حدودا ۳۳ سال، با یکی دو ماه پس و پیش.
این رژیم فعلی آخوندی هم حدودا ۳۳ سال سر کار بوده است. قذافی هم ۴۲ سال سر کار بود. جنگ جهانی هم نبوده در زمان این دو، اینترنت و تکنولوژی هم تا دلتان بخواهد بوده در زمان این دو... مقایسه هم نمیکنیم. فقط یاد آوری است، بین زمان اسب و قاطر و زمان اینترنت. در زمانی که اینها سر کار آمدند ایران میرفت که جزو World Bank باشد و به دیگر کشورها قرض دهد، که این آخوندها آمدند و آن هم نشد، در زمانی که شاه بر سر کار آمد ایران ما پیش بقال محل هم نمیتوانست حساب نسیه باز کند.
من از شما یا دیگران نمیپرسم. از خودم میپرسم. من شاه...، در ۳۳ سال از کجا باید شروع میکردم به کجا تمام؟ با نفوذ آخوند و خرافات و مذهب ۱۴۰۰ ساله چه میکردم؟ با نفوذ روسیه و ما باقی چه میکردم؟ از جنگهای بین کشورها که بدنبال منافع خود در ایران بودند چگونه جان سالم بدر میبردم؟ با بهداشت چه میکردم؟ با محیط زیست چه میکردم؟ با صنعت چه میکردم؟ با کشاورزی چه میکردم؟ با نبود معلم کافی و دانشجوی کافی و نبود مدرسه و دانشگاه چه میکردم؟ با آخوندی که میگفت زن نباید از خانه بیرون آید، حال چه رسد به درس خواندن در بازار کار وارد شدن چه میکردم؟ با سیستم اداری و دادگستری درست و حسابی که نداشتم چه میکردم؟
با ارتشی که نداشتم چه میکردم؟ با ژاندارمی که نداشتم چه میکردم؟ با ملتی که تفکر خان خانی و قبیله ای دارد چه میکردم؟ با راه و جاده که نداشتم چه میکردم؟
از همه مهمتر چند نسل وقت داشتم که در ۳۳+ سال با کمک آن نسل - همه چیز را با دست خالی بوجود بیاورم و به هم وصل کنم؟ که تازه بشود گفت ما هم یک کشوریم، ما هم یک سیستمی داریم، ما هم هستیم.
تا اینجا صحبتی هم از هم میهنان بسیار عزیز و گرامی خودی هم نمیکنم که یا قصد جانم را داشتند، یا قصد تخت را ، یا قصد سپردن ایران به این کشور خارجی و به آن یکی... که تمام مخالفتشان این بود که ما آزادی نداریم.
نمونه زنده میخواهید؟ میگویید آن زمان دور است نمیتوانیم تجسّم کنیم که چه حال و روزی بوده؟ افغانستان امروز ما. همین الان شاه را بیاورید بگذارید وسط افغانستان بعد به او بگویید آقا اول قبل از همه آزادی بدهید که ما میخواهیم حزب کمونیست راه بیاندازیم. کتاب مارکس هم حتما لطف کنید دست ما باشد که ما بتوانیم بگوییم شما دموکرات هستید. که سخت نگران دموکرات یا دیکتاتور بودن شما هستیم. اگر فردا پیشهوری نامی هم از آن طرف پیدا شد، شما ندیده بگیر که نگوییم دیکتاتور هستی. نان و آب و جاده و بهداشت و قانون و آزادی به زن و بچه و درس و مشق هم نمیخواهیم، همین که کتاب مانیفست مارکس و داس کاپیتال او یک دستمان باشد و قرآن آن یکی دست، هم نان است و هم آب. هم ما راضی میشویم از شما و هم رفیق روسیه.
جدا ما چه ساده و سطحی میگوییم کارهای پدر و پسر (پهلوی ها) را نمیشود انکار کرد.
اما وقتی سخن از آنچه که نشد یا ما فکر میکنیم باید میشد و نشد میکنیم - حالا حالاها مطلب داریم که بگوییم.
حال هم که همه چیز را این رژیم اسلامی گرفته، باز هنوز گناه بر شانه آنهایی است که دست کم به نام ایران و ایرانی افتخار میکردند و در حد خودشان در مورد بهبود بخشیدن به حال و روز ایران و ایرانی اندیشیدند، خطر کردند، و قدم برداشتند.
آقا یک دستش Das Capital و یک دستش قرآن مجید - که خودش هم نمیفهمید آیا دارد میاید را میرود؟ میگفت، من به این دادگاه و به این کشور و به این شاه و به این سیستم و زمین و زمان اعتراض دارم. همه هم بیسوادند من و این ریش و پشم و Lenin جان از همه بهتر درد کشور آریایی را درک میکنیم.
به چه کشور و به کدام شاه این را میگوید؟ به کشور و شاهی که تا چند سال قبل از آن، آمد و رفتش دست روس و انگلیس بوده.
انصافا چون ایرانی هستم راستش را بگویم. من اگر بجای شاه بودم به آن افراد در آن زمان میگفتم شماها مغزتان پاره سنگ بر میدارد.
میگفتم، ما تازه به هزار زور و بدبختی روس و انگلیس را بیرون کردیم، حالا من بگذارم شما حزب کمونیست و حزب توده راه بیندازید؟ یا من را دیوانه فرض کردید؟ یا خودتان دیوانه هستید.
تازه آزادی نداشتند، بعد تعریف که میکنند... کافه نادری پاتوق توده ایها بود و کافه نمیدانم چی مکان گرد هم آیی و جلسه کمونیستها بود و و و و
وقتی هم میپرسی میگویند، در زمان شاه گرسنه بودیم چون کار نبود، همه هم مبارز ضد شاه بودند... یکی نیست بپرسد، خوب درس که نمیخواندی و همش مبارزه با شاه میکردی، کار هم که نداشتی... همه هم در خانهای بودید که ۷ برادر و خواهر بودید و مادر خانه دار، بابا هم به قول شما بیکار... پس این خرج مبارزه و رفت و آمد و برو بیا و جزوه و شبنامه و تشکیلات از کجا میامد؟ غذا هم که نبود نوش جان کنید. اما کتاب مارکس را یواشکی خوانده بودید. گرچه در زمان شاه کتاب درست حسابی نمیگذاشتند بخوانید. اما ماهی سیاه کوچولو و و و را یک جوری تهیه میکردید. آهنگ گل گندم مال من هر چی که دارم مال تو را هم که میخواندید، سینما هم که آتش میزدید و گردن شاه مینداختید، هرکی هم که در دریا غرق میشد هم گردن شاه مینداختید و هرکی هم میخواستید ترور میکردید و گردن شاه مینداختید و تازه آزادی هم میخواستید.
به قول معروف میگفت: به رقص قشنگت؟ به اخلاق خوبت؟
من هم اضافه کنم... به جوانمردیت؟ به راستگویت؟ به درست کاریت؟ به میهنپرستید؟ به عقلی که نداشتی که گذاشتی آخوند به قول خودت انقلاب شکوهمندت را بدزدد؟
درد یکی دو تا نیست هم میهن گرامی...
من فکر میکنم قبل از اینکه ما ایرانیان در سندلی قضاوت نسبت به آنچه شاه و رضا شاه کردند بنشینیم. اول از همه لازم است در جلوی آینه به خود نگری کنیم ببینیم ما کجای سازندگی ایران را گرفتیم؟
جالب در اینجاست، من که پدرم و مادرم هر دو اکثرا از ۷ صبح از خانه خارج و ۸، ۹، یا ۱۰ شب به خانه خسته و کوفته از کار روزانه بر میگشتند و از پیشرفتی که آن روز در کار داشتند و در ساختن کشور سخن میگفتند... من و امثال من که در چنین خانه ایرانی بزرگ شدیم ۳۳ سال است صدایمان در نمیاید که بپرسیم این چه کاری که بود که شما ۵۷ها با خود و میهن و ما کردید؟
من که آخرش هم پدرم به جرم "میهنپرستی" (همانطور که در پرونده ایشان ذکر شده) تیر باران شد. و مادرم با تهدید از کشور اخراج همیشگی شد... ۳۳ سال صدایمان در نیامد که بپرسیم این بود درد شما؟ و خدمت شما به ایران و ایرانی؟
چه بگویم هم میهن...
نقد کن و نقد بکنید.. حق شماست.. اما از آنهای دیگر هم بپرسید.. تا ما هم بدانیم نتیجه عملکرد آنها در زمانی که ایران یک ایرنستانی بیش نبود و نیاز داشت که همه در تحول، در سازندگی به این کشور دست کمک رسانند - آنها مشغول به چه کاری بودند؟
اگر از من بپرسند میگویم، این دشمنان خونی که شاه داشت جلوی هر دموکراتی میگذاشتید، از آن دموکرات دیکتاتور میساخت. شاه نه تنها دیکتاتور نبود، وقت دیکتاتور بودن را هم نداشت، چون سر گرم ساختن کشور بود تا هم میهنانش بتوانند با افتخار بگویند ما ایرانی هستیم.
کار شاه را نیمه کاره گذاشتند، حالا هم یقه او را چسبیدهاند که آزادی احزاب نداشتیم. اگر میگذاشتید کارش را تمام کند، آزادی احزاب را هم تقدیم حضورتان میکرد، که بروید دنبال بهانه دیگری. و دست از تن رنجور او بر میداشتید تا در لحظات آخر زندگی سر بلندی کشورش را ببیند.
همه از شاه پاسخ میخواهند.
من از همه پاسخ میخواهم- با کشور من چه کردید؟ این همه خون برای چه ریختید؟ چرا من و ما را بی پدر کردید و مادران این میهن را دل آزرده و رنجور؟
دستت درد نکند بود به تمام میهنپرستان دادید که صبح با نام ایران از جای بلند میشدند و شب با نام ایران سر بر زمین میگذاشتند؟
نقد حق شما است، اما منصف باشید.
در ۱۹۴۰ها از شرق تا غرب مملکت میخواستید بروید باید یک تکه کاغذ که تمبر اجازه عبور از انگلیس یا روسیه بر آن خورده بود را نشان میدادید، بعد انتظار داشتید در چنین کشوری قبل از هر چیزی به فکر آزادی فعالیت حزب باشند آن هم از نوع کمونیست و چپ و توده و و و؟
جدا دست از سر ما بردارید. ما را به خیر شما امیدی نیست شرّ مرسانید.
نوع حکومت آینده ایران را هم لطف کنید همان جمهوری انتخاب کنید بگذارید این خانواده پهلوی برود و یک نفسی از حق شناسی شما ملت تازه کند.
به این ملت چه باید گفت؟
پدر بزرگش را که انگلیس بیرون کرد، یک نفر صدایش در نیامد. این هم دستت درد نکنه ملت ما بود.
پدرش را هم که از قذافی و عرفات بگیر تا کارتر و این و آن همه دست به دست دادید. این هم دستت درد نکنه به پدرش.
خواهر و برادر هم از عشق به میهن و درد پدر دق کردند و رفتند.
خودش را هم ۳۳ سال است به دادگاه کشیدهاید. به هر سازی میرقصد بلکه این میهن بینوا نجات پیدا کند باز هم همه طلبکار هستند.
شما درست میگویید پادشاهی بدرد شما نمیخورد. همان جمهوری خوب است. جمهوری اول را تجربه کردیم. شاهکار دوم را هم خواهیم دید، به قول دوستان جمهوریخواه از نوع سکولار لیبرالش.
نگران روس و انگلیس و آمریکا و چین و اروپا و تجزیه کشور هم نباشید. Good Luck.
شیر و خورشید و تاج
October 26, 2011 07:00:10 PM
---------------------------
کوشان
سپاس ازسایت حزب مشروطه.این مطلب نگاهی هست برای بازنگری اجتماعی بر مقوله حکومت شناسی و تحلیل موضوعی روند تاریخی نهاد پادشاهی در دوره معاصر
October 26, 2011 03:56:18 PM
---------------------------
|