حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
چه کسی هنوز به “جمهوری اسلامی” وفادار است؟

October 27, 2011

پنچ شنبه 5 آبان 2570 = October 27, 2011

علی کشتگر میهن
 

جمهوری اسلامی در رفتار و گفتار خامنه ای اصلاح ناپذیر بودن خود را به اثبات می رساند و ایرانیان را به آشتی و اتحاد ملی پیرامون هدف براندازی نظام سراسر فاسد شده کنونی فرا می خواند.دوران گفتمان اصلاح طلبی به پایان رسیده است. این گفتمان ظرفیت همراه کردن گرایش های متفاوت و مختلف طیف وسیع اپوزیسیون و لایه های مختلف مردم ایران را ندارد. تغییر قانون اساسی در جهت رسمیت بخشیدن به خلافت ولی فقیه فضا را برای گفتمان سکولاریسم شفاف تر و بستر اتحاد ملی را در جنبش دموکراسی خواهی ایران هموارتر می کند.

تنها جریان وفادار به”جمهوری اسلامی” اصلاح طلبان هستند که هنوز بر توهم آشتی جمهوریت واسلامیت در نظام دینی اصرار می ورزند و هم چنان مردم را به سراب “مردم سالاری دینی” فرا می خوانند. وگرنه، نه آیت اله خمینی بنیان گذار این نظام هرگز اعتقادی به جمهوریت داشت و نه پس از او علی خامنه ای و ایادی او هم چنان که در پراتیک گذشته و حال نشان داده اند، چنین توهمی در سر داشته اند که می شود حکومت ولایت فقیه را با جمهوریت سازگار کرد.در این نظام “جمهوری” واژه ای است ناشی از “خدعه” و “خدعه” در جنگ رواست!

جمهوریت بدون پذیرش مفهوم مدرن ملت که مستلزم قبول برابری کامل شهروندان از هرمذهب، قوم وجنسیتی در برابر قانون است و لاجرم با هرگونه تبعیض مثبت و منفی دینی و قومی و غیره بیگانه است، چه معنایی می تواند داشته باشد؟ جمهوریت از جمله یعنی آن که دین تو هرچه باشد محترم است، اما هیچ ربطی به دولت و قوانین کشورکه برای همه شهروندان یکی است، ندارد. وقتی قانون، یک مذهب را از دیگران ممتاز می کند و برای باورمندان به آن حق ویژه قائل می شود ادعای جمهوریت به یک دروغ تبدیل می شود. اعمال رسمی و دولتی تبعیض دینی نه فقط به گوهر دشمنی با جمهوریت است، بلکه دشمنی با وحدت ملی و در نهایت یکپارچگی و تمامیت ارضی یک کشور است. آیا ۳۲ سال تجربه جمهوری اسلامی هنوز برای پذیرفتن مدعیات بالا کافی نیست؟ اصلاح طلبان به این پرسش پاسخ منفی می دهند و شگفتا که هنوز می پندارند و یا وانمود می کنند که نادیده گرفتن جمهوریت نه از ماهیت حکومت دینی که از کژفهمی حکومتگران است!

به نظر آنها اگر به جای علی خامنه ای شخص دیگری بر صندلی ولایت فقیه جلوس می کرد، ممکن بود، جمهوریت نظام از همه نظر به رسیمت شناخته شود.درحالی که برعکس این ماهیت نظام است که اولا اشخاصی مثل خامنه ای را دست چین می کند و بر اریکه قدرت می گمارد و ثانیا آن که فردی را که بر صندلی ولایت فقیه می نشاند به همان راهی می برد که خامنه ای رفته است.!

البته بسیاری از ایرانیان دیری است که ماهیت ضد جمهوریت نظام دینی را دریافته اند. روزی که آیت اله خمینی گفت “همه می گویند این من می گویم نه” روزی که گفت “جمهوری اسلامی با ملی گرایی سازگار نیست” و اعلام کرد که در این نظام اراده الولامر بالاتر از اراده همه مردم است، وقتی فرمان عزل بنی صدر را امضاء کرد، وقتی بدون مشورت با مردم و نهادهای انتخابی، سیاست “جنگ جنگ تا پیروزی” را به قیمت نابودی هزاران ایرانی و برباد دادن ثروتهای ملی ایران ادامه داد و یا زمانی که تصمیم گرفت جام زهر سر بکشد، فرمان قتل سلمان رشدی را صادر کند و هزاران زندانی دربند را دسته دسته طعمه گورستانهای دسته جمعی کند و ولیعهد خود را بخاطر اعتراض به این جنایات خلع نماید، معلوم شد که جمهوریت در نظام دینی حجاب خوشرنگی است برای پوشاندن چهره کریه استبداد مذهبی. وگرنه نظامی که از آغاز تا به امروز مردم را “امت همیشه در صحنه” بی شکل و شعور می خواهد و آنان را سیاهی لشکر خود می می داند کجا و جمهوری کجا!

این حقایق را بیش از سی سال است که ما ایرانیان در ابعاد و اشکال مختلف و متنوع ودرهمه جنبه های زندگی خود تجربه کرده ایم و به راستی که می بایست نابینا بود تا این همه را ندید و یا غرض و مرضی داشت.

“جمهوری اسلامی” همین است که هست و همین است که در این سی سال بوده است. این نظام نه فقط با مضمون جمهوری و جمهوریت دشمن است، بلکه امروز سی و دوسال پس از روی کار آمدن آن دیگر حتی جمهوریت در شکل اسمی و ظاهری آن را نیز برنمی تابد. کار نظام دینی به جایی رسیده که حتی از فکر هر ایرانی یک رای نیز می ترسد، چرا که خود این فکر مردم را متوجه حق خود می کند و آنان را برمی انگیزد که از حکومت گران بپرسند “رای من کو؟” پس باید حتی بساط انتخابات ریاست جمهوری به شیوه نظارت استصوابی نیز برچیده شود!

با حذف انتخابات ریاست جمهوری و احتمالا حذف پست رئیس جمهور، که قرار است به قول خامنه ای “در آینده احتمالا دور” یعنی پس از احمدی نژاد به مرحله عمل درآید، “جمهوری اسلامی” در جایگاه واقعی خود قرار می گیرد. یعنی به نظامی شبیه نظام های استبدادی (عربستان یا لیبی قذافی) تبدیل می شود که در آن یک یا دو مجلس مشورتی برای خالی نبودن عریضه سرهم بندی می شوند، اما همه اموردر “کف با کفایت” یک نفر قرار می گیرد که مهم نیست نام او سلطان فهد، ولی فقیه و یا سرهنگ قدافی باشد. اتفاقا قذافی نیز مثل خامنه ای خود را رهبر انقلاب معرفی می کرد، و نظام سراسر فساد و آدم کش خود را آزاد ترین نظام جهان می دانست!

بدین ترتیب احمدی نژاد آخرین رئیس جمهور جمهوری اسلامی است که از طریق انتخابات عمومی (البته پس از دزدی آرا) برگزیده می شود. نظام پادشاهی ایران نیز در آخرین سالهای حیات خود تاب تحمل رقابت میان دو حزب دولتی “مردم” و “ایران نوین” را نیز از دست داد و شاه با اعلام حزب فراگیر رستاخیز و تاکید براین که هر ایرانی عضو این حزب است و هرکس هم نخواهد می تواند از این کشور برود، تیشه ای کاری به ریشه نظام پادشاهی زد. و از آنجا که دیکتاتورها هرگز نمی توانند از تاریخ درسی بگیرند، امروز علی خامنه ای نیز قدم به قدم همه پل ها را پشت سر خود خراب می کند و به دست خود رژیم حاکم را به سراشیب نابودی می برد که چه خوب! جمهوری اسلامی در رفتار و گفتار خامنه ای اصلاح ناپذیر بودن خود را به اثبات می رساند و ایرانیان را به آشتی و اتحاد ملی پیرامون هدف براندازی نظام سراسر فاسد شده کنونی فرا می خواند. دوران گفتمان اصلاح طلبی به پایان رسیده است. این گفتمان ظرفیت همراه کردن گرایش های متفاوت و مختلف طیف وسیع اپوزیسیون و لایه های مختلف مردم ایران را ندارد. تغییر قانون اساسی در جهت رسمیت بخشیدن به خلافت ولی فقیه فضا را برای گفتمان سکولاریسم شفاف تر و بستر اتحاد ملی را در جنبش دموکراسی خواهی ایران هموارتر می کند.


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر هم میهنان گرامی
همچنین درود واحترام بر آقای علی کشتگر
آقای کشتگر عزیز وگرامی ، چه کسی به جنابعالی چنین اطلاعاتی دادند که تیشه به ریشه پادشاهی خورده؟ نکنه انتظار دارید مردم در شعارهایشان باید می گفتند؟ یا اینکه از دل ملت ایران خبر دارید؟ چرا سعی می کنید در هر مطلبی به گونه ای تیشه به ریشه پادشاهی بزنید؟

مقایسه پادشاهی محمد رضاه شاه پهلوی با جمهوری اسلامی مقایسه نادرستی می باشد. به دلایل بسیاری. آزادی های بسیاری در آن زمان بود که متاسفانه قدرش را ندانستند. از جنابعالی می پرسم، آیا این اشتباه شاه بود که به مخالفینش اجازه حضور دراداره امور کشوررا داد؟ آیا میدانیدچندین وزیر یا معاون وزیر از گروه های مخالف در کابینه دولت بودند؟ کسی منکر اشتباهات اون دوران نیست، خوب و بدش ، هر دو تاریخ ما ومتعلق به ماست. بهترین کار آموختن و جبران اشتباهات می باشد. خاطرات آقای هوشنگ اسدی را مطالعه بفرمایید. از جنابعالی با تجربه ای که دارید انتظار بیش از اینها می رود. آنچه من به عنوان یک ایرانی غیر سیاسی از سیاسیون ایرانی انتظار دارم وحق خودو دیگر هم میهنان می دانم این است که تحقیق در باره دوران پادشاهی پهلوی را به متخصصین تاریخ در زمان بعد از آزادی ایران واگذارکنیم وقضاوت را به ملت ایران بسپاریم. پیشنهاد می کنم، یک بار دیگر پادشاهی دوران چهارصد سال پیش از پهلوی را مطالعه بفرمایید، سپس از خودتان بپرسید که رضا شاه ومحمد رضا شاه چه بدی به ما ملت ایران کردند، جز اینکه با درایت تا آنجایی که جامعه همراهی کرد خدمت کردند. از بنده انتظار نداشته باشید که به اندازه جنابعالی به قلم تسلت داشته باشم. چهارده سال داشتم که حادثه شوم 1357 را با چشمان خودم دیدم و میدانیم وتردید ندارم که بزرگترین اشتباه تاریخی ملت ایران اعتماد به قشر جماعت آخوند بود که به نفع سیاست اقتصاد چند کشور دیگر نیز تمام شد. به جزئییات نمی پردازم. در یک جمله عرضم را خلاصه می کنم. دوران پهلوی بهترین دوران ملت ایران در پانصد سال پیش بود. روان هر دو پادشاهان پهلوی شاد باد یادشان گرامی باد. به باور من پادشاهی نهادی است که می تواند پیوند خوبی را بین ایرانیان ایجاد کند. یادآوری می کنم که نهاد پادشاهی تعلق به ملت ایران دارد نه فرد خاصی. پادشاهان می آیند وسپس به تاریخ می پیوندند، این ملت است که نسل بعد ازنسل ادامه دارد و ماندگار است.
آقای کشتگر گرامی، کشوری داریم ، هم اشغال شده وهم دچار بحران شده. اگر قصد آزادکردن ایران را دارید، بحث جمهوری یا پادشاهی را لطفا موکول کنید به بعد از آزادی ایران. از تلاش های جنابعالی کمال سپاسگزاری را دارم.

با احترام
کاوه یزدانی
پاینده ایران وملت ایران

October 29, 2011 04:17:33 AM
---------------------------

شیر و خورشید و تاج

جناب علی‌ کشتگر،

شما در قسمتی‌ از مقاله خود تحت عنوان: "چه کسی‌ هنوز به جمهوری اسلامی وفادار است؟" نوشتید:

"نظام پادشاهی ایران نیز در آخرین سالهای حیات خود تاب تحمل رقابت میان دو حزب دولتی “مردم” و “ایران نوین” را نیز از دست داد و شاه با اعلام حزب فراگیر رستاخیز و تاکید براین که هر ایرانی عضو این حزب است و هرکس هم نخواهد می تواند از این کشور برود، تیشه‌ای کاری به ریشه نظام پادشاهی زد."

پاسخ من به شما این است که "شاه هرگز نگفت هر کس عضو رستاخیز نشود باید از مملکت برود".

تبلیغات توده‌ ای ‌ها که در این کار ید طولا دارند و همکاری مخالفین دیگر شاه با آنها موضوع "دادن گذرنامه" و "اختیار رفتن" را که <فقط مربوط به حزب توده‌ بود> آن هم به صورت "اختیار" نه اجبار، به دیگران هم بسط و تسری دادند.

اختیار را به "اجبار" بدل ساختند و قسمت دوم گفته شاه را هم که گفته بود "مخالفین غیر توده‌ ای‌ در پناه قانون هستند و آزاد و حقوقشان محفوظ" از نظرها معو کردند. این گفته شاه را بدینگونه در آوردند که هر کس وارد حزب رستاخیز نشود باید از کشور برود!

وسعت این تبلیغات بحدی بود که ما با هر کسی‌ صحبت می‌کنیم همین اشتباه را در مورد سخنان شاه می‌کند. حتی با شگفتی باید گفت که تا به حال در مورد این قسمت از نطق شاهنشاه که راجع به دادن گذرنامه و رفتن از ایران که اختیاری و فقط مربوط به کمونیست‌ها بود، چرا تا کنون حتی از طرف خویشان نزدیک شاه هم توضیحی داده نشده.

دامنه این تبلیغات مخالف آنچنان گسترده بود که بسیاری از تحلیل گران سیاسی، نویسنده‌های توانا و سیاستمداران ما دچار همین اشتباه شدند - حتی ما در کتاب خاطرات بعضی‌ از سرشناسان سیاسی کشور دیدیم که از این شایعه نادرست پیروی کرده و به شاه حمله کرده‌اند.

مدارک، سخنرانی ها، مصاحبه ها کافی‌ وجود دارد که اصولا ثابت می‌کند شاه خودشان به چند حزبی عمیقا اعتقاد داشتند و دلیل بوجود آمدن حزب رستاخیز را باید در کشمکش‌های بین حزب ایران نوین و حزب مردم جستجو کرد، بعلاوه اینکه بر طبق مدارک پس از آزادی میهن و سر فرصت آیندگان در یک تحقیق آکادمیک به نقش کلیدی زنده یاد فریدون هویدا و پا فشاری او برای بوجود آوردن تک حزبی پی‌ خواهند برد.

به عنوان نمونه اگر به خاطرات شفاهی‌ دکتر عبدالمجید مجیدی وزیر کابینه هویدا به ویراستاری حبیب لاجوردی مراجعه کنید - در هنگام مصاحبه "ضیا صدقی" از عبدالمجید مجیدی می‌پرسد:

"مساله تشکیل حزب واحد کجا مطرح شده بود؟ شما راجع به آن بحث کرده بودید؟"

عبدالمجید مجیدی در پاسخ می‌گوید: " "قبلا، خوب، در دفتر سیاسی حزب ایران نوین که من در آن عضویت داشتم این مساله مطرح میشد. مرحوم هویدا همیشه وقتی‌ به اشکالاتی بر میخوردیم این اشاره را میکرد که: "مثل اینکه راه حالی‌ جز حزب واحد نیست، برای اینکه با این ترتیب نمی‌شود که..." "

اشاره به پیشرفتی بود که حزب مردم داشت... و هر گاه به مشکلی‌ بر میخورد فکر میکرد حزب واحدی بوجود آید با رهبری خودش در آن حزب جدید..

البته همانطور که گفتیم، این نوع بحث‌ها مربوط به پس از آزادی ایران است. و اینکه چرا شاه با آن که خودش هم به تک حزبی اعتقادی نداشت سپس زیر بار آن رفت در آن مقطع تاریخی‌... همه به شناخت بافتی از احزاب آن زمان و بافت سیاسی و تفکر افرادی که احزاب را تشکیل داده بودند، برنامه کاری و سیاسی آنها و کشمکش‌های سیاسی بین احزاب برمیگردد - اما میشود گفت که آزمایش انتخابات آزاد در انتخابات میان دوره ای‌ بیست و سوم شهسوار و نتیجه انتخابات در شهسوار بعلاوه تصمیم قاطع شاه برای آزادی انتخابات، هر دو برای برنامه سیاسی هویدا مشکل آفرین بود و از آنجا بود که تک حزبی یک سیاستی بود که هویدا برای برتری به حریف حزبی آن را دنبال کرد و پایه ریزی... به زبان ساده و مفید...

حال بررسی به این قضیه را می‌گذاریم به تحقیقات بیشتر شما و آیندگان...

اضافه کنیم که در ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ شاهنشاه از عده ای‌ از دبیران احزاب و روزنامه نویسان دعوت بعمل آورد و در آن جلسه صحبت مفصلی کرد که نتیجه آن تشکیل حزب رستاخیز بود.

اما شما به هر گفتگو و مصاحبه، شاه تا "حتی" چند هفته قبل از ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ که برگردید و با دقت بخوانید متوجه میشوید که ایشان همواره به سیستم چند حزبی اعتقاد داشتند. برای نمونه:

۱ - در نطق ۲۸ مرداد ۱۳۵۲ شاه در یک مصاحبه مطبوعاتی می‌گوید: "کشور بر اساس یک حزبی که معمولا منجر به دیکتاتوری میشود اداره نخواهد شد. از اینرو حداقل یک حزب دیگر هم وجود خواهد داشت..."

نشانگر مخالفت ایشان با سیستم یک حزبی.

۲ - در ۱۶ فروردین ۱۳۵۳ در مصاحبه ای‌ با مخبر دی‌ سایت روزنامه آلمان در باره چگونگی‌ حصول اکثریت شاه می‌گوید: "...اکثریت به چه ترتیب ابراز میشود... بوسیله احزاب"

این بیان ایشان نشانگر اعتقاد ایشان بوجود احزاب و مبارزه آنها و وجود اکثریت و اقلیت است.

۳- ۷ اردیبهشت ۱۳۵۳ خطاب به وزرا شاه می‌گوید: "...اما وقتیکه موضوع انتخابات... در میان است، نباید وزیر کشور به این حزب و یا آن حزب بستگی داشته باشد..."

آشکار است، کسی‌ که اعتقاد به حزب واحد دارد سخن از احزاب نمی‌گوید و از این حزب و آن حزب بحث نمیکند و ضرورت عدم وابستگی‌ وزیر کشور را به احزاب متذکر نمی‌شود.

گفتنی فراوان است اما این مساله که شاه گفته است: "هر کس عضو حزب رستاخیز نشود باید از کشور برود"، صحت ندارد و چون مساله مهمی‌ است و هیچ کسی‌ هم در ۳۳ سال بجز اندی در اینجا و آنجا این را برای ملت روشن نکرد، مجور شدیم پا در کفش بزرگتر‌ها کرده و چند نکته که امیدواریم قابل تامل باشد را مطرح کردیم.

در آخر چون این مطالب پیچیده را نمی‌شود بیش از این به این صورت بر‌رسی کرد فقط اشاره می‌کنیم به سخنرانی‌ شاه فقید در مورد همین مطلب، و اینکه ایشان دقیقا چه گفتند.

قبل از آن این را اضافه می‌کنیم که شاه در ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ به نظر خود اصولی را که لازم تشخیص میداد (یا به او تلقین شده بود) بیان داشت. در این سخنرانی ایشان گفته است: "اگر افراد، گروه ها، و احزابی مایل باشند وارد این سازمان بشوند"... و در توضیح بیشتر اضافه می‌کند که مخالفین این اصول دو گروه میتوانند باشند. گروهی که عامل خارجی‌ نیستند و به تشخیص خود مخالفند. اینان آزادند و میتوانند تحت حمایت قوانین مملکتی بکار خود ادامه دهند و حقوقشان محفوظ است. گروه دیگر مخالفین وابسته به خارجی‌ هستند و به اصطلاح خودمان توده‌ ای‌، جای اینها طبق قانون در زندان است ولی‌ اگر خواستند میتوانند گذرنامه بگیرند و هر کجا که مایل بودند بروند.

حال پس از این توضیح مختصر متن سخنان شاه در این باره چنین است:

"...کسی‌ که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد و مومن به این سه اصلی‌ که من گفتم نباشد دو راه برایش وجود دارد، یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیر قانونی یعنی‌ باز به اصطلاح خودمان توده ای‌ یعنی‌ باز با‌صطلاح خودمان و با قدرت اثبات بیوطن، او جایش یا در زندان است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض گذرنامه را در دستش می‌گذاریم و به هر جائی که میخواهد برود چون ایرانی‌ که نیست، وطن که ندارد و عملیاتش هم که قانونی نیست غیر قانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کرده است.

یک کسی‌ که توده‌ ای‌ نباشد بی‌ وطن هم نباشد ولی‌ به این جریان هم عقیده ای‌ نداشته باشد او آزاد است بشرطی که علنا و رسمأ و بدون پرده بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم ولی‌ ضد وطن هم نیستم ما به او کاری نداریم ولی‌ به اصطلاح دودوزه بازی کردن و در هنگام وقوع یک خبر، یک سر و صدا، پنهان شدن و این بازی هائی که بعضی‌ اوقات ما میبینیم، این دیگر قابل قبول نیست. هر کسی‌ مردانه باید تکلیف خودش را در این مملکت روشن بکند یا موافق این جریان هست یا نیست. اگر گفتم جنبه خائنانه دارد که تکلیفش روشن است، اگر جنبه خائنانه نداشته باشد، از لحاظ فکری یک جریان دیگری دارد. او آزاد است در این مملکت، اما توقعاتی دیگر نداشته باشد ولی‌ ضمنا هم بکلی در پوشش قوانین ایران از لحاظ فردی و اجتماعی محفوظ..."

این بود اصولی که شاه در اسفند ۱۳۵۳ در حضور دبیران حزب و روزنامه نویس‌ها مطرح کرد.

توده‌ ای‌‌ها با همکاری مخالفین دیگر برداشتند قسمت دادن گذرنامه و اختیار رفتن را که فقط مربوط به افراد حزب توده‌ بود، آنهم به صورت اختیار نه اجبار، به دیگران هم بسط و تسری دادند.

"اختیار" را به اجبار بدل ساختند، و قسمت دوم گفته شاه را هم که گفته بود "مخالفین غیر توده‌ ای‌ در پناه قانون هستند و آزاد و حقوق‌شان محفوظ" از نظرها محو کردند. این گفته شاه را بدینگونه در آوردند که هر کس وارد حزب رستاخیز نشود باید از کشور برود.

شوربختانه این طرفند حزب توده‌ و یاران دیگر ایشان همه گیر شد...

گفتن اینکه هر ایرانی‌ که وارد حزب نشود ایران را ترک کند با گفتن اینکه اگر به حزب توده‌ یا کشور خارجی‌ وابسته هستید... معنی‌ آن دو زمین تا آسمان فرق می‌کند.

وانگهی شاه روی سخنش با که بود؟ نه آن کدخدای بدبخت وسط دیلم یاروم که صبح با نام ایران پا میشد شب با اسم ایران میخوابید، روی سخن پادشاه آنهائی بود که وارد کار سیاسی و مملکتی میشدند اما یکی‌ به حزب توده‌ وصل بود، یکی‌ به ندانیم کجا... که حق هم داشت چون ۵۷ ثابت کرد که چه افرادی دمشان به کجا‌ها وصل بوده ... وگرنه یک مشت موش ریشدار را چه به کشور داری آن هم کشور ما؟

در هر حال... درست میشود روزی... حقایق از پس پرده بیرون خواهند زد و بر جای خود خواهند نشست... ایران ما آنقدر هم یتیم نیست که هر که هر چه دلش خواست کند و گوید...

شیر و خورشید و تاج

October 27, 2011 10:45:04 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites