حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
بن بست سرپوشيدهء آقای اکبر گنجی

October 28, 2011

جمعه 6 آبان 2570 = October 28, 2011

اسماعيل نوری علا اسماعيل نوری علا
 

پايان وحشيانه و شرم آور زندگی معمر قذافی، ديکتاتور ديوانهء ليبی، را می توان از زوايای مختلفی مورد بررسی قرار داد(1). اما هفتهء پيش آقای اکبر گنجی، طی مقاله ای غبرت آموز(2)، از آن بهانه ای ساخت تا در سايت بنگاه سخن پراکنی بريتانيا (همان بی.بی.سی مشهور خودمان که گويا با "دول غرب" ارتباطی ندارد)، ضمن افشا کردن نقشه های بلند مدت امريکا برای «ليبيائيزه کردن ايران»، چند «نيش غولی» هم حوالهء کسانی کند که در راستای متحد کردن نيروهای سکولار ـ دموکرات و خواستار پايان دادن به حکومت اسلامی در ايران کوشش می کنند. ايشان اين کوشش ها را عموماً در راستای «پروژهء جهان غرب» برای برخی کشورها می بينند.

استدلال ايشان را می توان چنین مرتب کرد: جهان غرب (که بزودی معلوم می شود که منظورشان بيشتر امريکا است) دارای پروژه هائی است که شامل حمله به کشورهای مورد نظر طراحان، کشتار مردمان بيگناه اين کشورها، (و لابد تصرف ذخائر طبيعی آنها) می شود. اجرای بخش اول آن اکنون در لیبی پایان یافته و بزودی نوبت اجرای آن در مورد ايران فرا می رسد. هم اکنون امريکا مقدمات ليبيائيزه کردن ايران را فراهم کرده است که شامل مقدمه چينی هائی چند جانبه است.

(نقل مستقيم از نوشتار آقای گنجی): « اول- گزارش احمد شهید درباره وضعیت نقض حقوق بشر در ایران به شورای حقوق بشر سازمان ملل. بی تردید، اگر کم نگفته باشد، به هیچ وجه اغراق نکرده است. دوم- اتهام دست داشتن ایران در طرح ترور سفیر عربستان در آمریکا. دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی ایران که متخصص ترور شهروندان ایرانی مخالف جمهوری اسلامی در اروپاست، هرگز تا این حد ساده لوحانه و ابتدایی عمل نخواهد کرد. سوم- شکایت دولت عربستان سعودی به شورای امنیت سازمان ملل دربارهء طرح ترور سفیرش در آمریکا. چهارم- جدی شدن طرح تحریم بانک مرکزی ایران. پنجم- گزارش شورای حکام آژانس به شورای امنیت دربارهء پروژهء هسته ای ایران. ششم- زمزمهء تحرکات دول غربی برای ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان».

می بينيد که ايشان، با چنين تمهيد مقدمات چشم گيری، کوشیده است که اقدام برای «ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» را نيز جزئی از همان طرح «ليبيائيزه کردن ايران» قلمداد کند و استدلال شان چيست؟ آنگونه که آمده، وجود «زمزمهء تحرکات دول غربی» در اين مورد!

***

اما، در اين ميان، چيدمان جزئيات اين استدلال موجب شده است که آقای بيژن حکمت، يکی از اعضاء سابق اتحاد جمهوری خواهان و از مؤسسان سازمان جديدالتأسيس جمهوری خواهان ايران، نکتهء ساده ای را ـ نمی دانم در کجا ـ با آقای گنجی در ميان گذاشته و از ايشان بپرسد که: «یعنی ما اگر سعی کنیم "شورای حقوق بشر" گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟ و اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات "طرح نهایی" است! دوست عزیز، آقای اکبر گنجی اگر کژ خوانده ام، اصلاح کنید؟»

و اين پرسش فروتنانه نيز سبب شده تا آقای گنجی ديگرباره دست به قلم برده و در تأييد سخنان قبلی خود مطالب جديدی را عرضه کنند(3). من، در اين بخش از مطلب حاضر، به پرسش آقای حکمت دربارهء «گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل» نمی پردازم، هرچند که در پايان نوشتار به آن بازخواهم گشت.

آقای گنجی، در مورد اينکه چرا فکر می کنند «ایجاد وحدت میان گروه های مختلف اپوزیسیون و تشکیل جبهه ای واحد از آنان» نيز بخشی از طرح «ليبيائيزه کردن ايران» است مطالب جديدی را طرح کرده و عيناً چنين می گوید:

«به جای اتحاد، بکوشیم فضای دشنام و تهمت و دروغ گویی را از میان مخالفان بزدائیم. وقتی هنوز اینها گفتمان غالب را تشکیل می دهند، چه جای اتحاد؟ چه کسی با چه کسی قرار است متحد شود؟ مگر به تازگی انشعابی در اتحاد جمهوری خواهان به وقوع نپیوست؟ اگر می شد می بایست جلوی آن را گرفت، نه این که به دنبال اتحاد با همه رفت. مگر شورای ملی مقاومت تشکیل و به آن شکل که بهتر از من می دانید به سازمان مجاهدین خلق تقلیل نیافت؟.. من به صراحت همیشه گفته ام که مخالف اپوزیسیون سازی توسط دولت آمریکا و دول غربی هستم... گذار ایران از نظام استبدادی سرکوبگر به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و دموکراسی، وظیفه ی ایرانیان است، نه دولت آمریکا یا دیگر دول غربی... مبارزهء اصلی در ایران صورت می گیرد. ایرانیان مقیم خارج به عنوان تابع داخل عمل می کنند... مخالفان مقیم خارج هنوز قادر نیستند برای هدف والای آزادی زندانیان سیاسی بسیج شوند، بعد، از اتحاد برای اهداف مهمتر سخن گفته می شود. در حال حاضر فقط دول غربی چون آمریکا می توانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعید گرد هم جمع آورند».

جمع بندی من از اظهارات پيچيدهء بالا ساده است: «از آنجا که مخالفان خارج نمی توانند برای هدف والای آزادی زندانيان سياسی بسيج شوند، سخن گفتن شان از اتحاد بيهوده است و، در نتيجه، فقط دول غربی، چون امريکا، می توانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعيد گرد هم آورند».

من اين مجمل را در برابر پرسش آقای بيژن حکمت که پرسيده بود: «اگر کوششی برای اتحاد بین خودمان بکنیم، این هم باز بند ششم از همان مقدمات "طرح نهایی" است؟» پاسخی معادل يک «آری» بزرگ ارزيابی می کنم و اين آری را از جند لحاظ قابل تأمل می يابم.

***

ما البته با بی پروائی آقای گنجی را در صدور اينگونه فتواهای پا در هوا از قبل آشنائيم. بگيريم داستان مخالفت ايشان با حضور پادشاهی خواهان در جمع اپوزيسيون خارج کشور را، و يا ممنوع ساختن آوردن پرچم شير و خورشيد نشان و سه رنگ ايران به گردهمائی های دعوت شده از جانب ايشان را. و اتفاقاً می بينم که يک سر بحث امروز ايشان در مورد اتحاد مخالفان حکومت اسلامی نيز به همان فتواهای قبلی شان بر می گردد که اجازه می خواهم اين ارتباط را توضيح داده و سپس به بحث ايشان در مورد اتحاد برگردم.

بنظرم می رسد ايشان هنوز بخاطر عکس العمل هائی که نسبت به فتواهای ايشان نشان داده شده برآشفته اند و اين جمله که «مخالفان خارج نمی توانند برای هدف والای آزادی زندانيان سياسی بسيج شوند» در واقع اشاره ای صريح است به کوشش ناکام خود ايشان در اعتصاب غذای سه روزه شان در برابر ساحتمان سازمان ملل(4)؛ يعنی جريانی که طی آن خودشان ورود دوستداران پرچم ملی را منع کرده بودند و حال از عدم همراهی بخشی از «مخالفان خارج» که به پرجم اعتقاد داشتند شکايت دارند و آن را دليل بر ناتوانی مخالفان حکومت اسلامی «از اتحاد برای اهداف والاتر» دانسته و از اين راه به تئوری مبدل شدن ناگزير آنها به مهره های شطرنج امريکا رسيده اند. يعنی، ايشان از دست بخشی از «مخالفان خارج» که دعوت مشروط ايشان را نپذيرفته اند دلخورند و همين امتناع را دليل ناتوانی آنان برای اتحاد می دانند و نتيجه می گيرند که وقتی همهء اين مخالفان خارج بر گرد شمع وجود ايشان و اعتصاب غذای ضد پرچم شان حلقه نزده اند پس راهی باقی نمانده است جز اينکه «فقط دول غربی، چون امريکا، بتوانند بخشی از "مخالفان متعارض" را با وعده و وعيد گرد هم آورند!» بدينسان می بينيم که، در نظر ايشان، مخالفان خارج خود به دو دسته تقسيم می شوند؛ بخشی بر گرد ايشان حلقه می زنند و خواستار آزادی زندانيان سياسی می شوند و بخشی ديگر از همراهی امتناع می کنند و لاجرم به زير پرچم غرب (يعنی امريکا) می روند. پس: «يا گنجی يا امريکا؛ مسئله اين است!»

***

اما در آن «اعتصاب غذا» عده ای هم به ترکيب زندانيان سياسی مورد حمايت ايشان اعتراض داشتند. يعنی در آن زمان زندانيان سياسی مورد حمايت هم بايد از فيلتر ايشان می گذشتند تا قابل دفاع و حمايت شوند. در جريان آن اعتصاب غذا، و در پوسترهای به نمايش گذاشته شده در برابر دوربين ها، نماد زندانی سياسی در ايران آقای «سعيد حجاريان» معرفی شده بود و اين امر صريحاً پيوند آقای گنجی را با اصلاح طلبان مذهبی ِ کنار نهاده شده از حکومت نشان می داد و «زندانيان غير خودی» محل چندانی از اعراب نداشتند. البته اين امر تازه ای نبوده و هنوز هم نيست. در همين پاسخ امروزی شان به آقای حکمت نيز زندانيانی که به حملهء احتمالی امريکا به ايران اعتراض خواهند کرد عبارتند از (در کلام آقای گنجی) «موسوی و کروبی و رهنورد و تاج زاده و امین زاده و زیدآبادی و سحرخیز و مومنی و نسرین ستوده و باستانی و امویی و شعله سعدی و بقیه ی زندانیان سیاسی». و نمی دانم چرا اين «بقيهء زندانيان سياسی» هيچگاه از سايه بيرون نمی آيند تا معلوم شود که آيا، مثلاً، حشمت الله طبرزدی و آيت الله بروجردی هم جزو آنان هستند يا نه.

می خواهم نتيجه بگيرم که مشکل آقای اکبر گنجی مشکلی برخاسته از تجربهء حضور شان در خارج کشور است و اينکه عده ای ايشان را تحويل نگرفته و يا با ايشان به مخالفت برخاسته اند و اکنون بايد چنين تقاص پس دهند که در صورت اقدام به ايجاد اتحاد بين «مخالفان خارج» متهم به اين خيانت باشند که با وعده و وعيد دول غربی (يعنی امريکا) اين گرد همآئی را ممکن می کنند.

ايشان البته با سعهء صدر تمام اظهار می دارند که «من موافق تشکیل "جبهه ی مستقل دموکراسی خواهان ایران که پایبند به حقوق بشرند"، هستم» اما فکر می کنند که چون قرار است «اتحاديون» زير چتر امريکا رفته و جزو طرح «ليبيائيزه کردن ايران» شوند و ايشان هم مجدانه و مؤکداً اعلام می دارند که «[من] صد در صد مخالف تبدیل ایرانیان مخالف به "پیاده نظام" پروژه های آمریکایی و دول غربی هستم» پس بايد از ايجاد چنين اتحادی دست شست و در «نقشهء تخريب ايران» شرکت نکرد. ايشان، با سنجش اين اوضاع، در مورد اقدام کنندگان برای ايجاد اين اتحاد چنين فتوا می دهند که «سخن گفتن شان از اتحاد ... بيهوده است!»

و من اين سخنان را اهانت مستقيم به شعور و نيت هزاران ايرانی شريف جای گرفته در صف «مخالفان خارج» می بينم که در شهرهای مختلف دنيا در راستای قانع کردن گروه ها و شخصيت های سياسی به حضور در يک «اتحاد ميهنی» و ايجاد يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات مستقل و ايرانی در برابر ديو مهيب حکومت اسلامی می کوشند. اين بی پروائی در اهانت هم از خصيصه های آقای گنجی است که مسلماً پاسخ خود را خواهد گرفت اما، بنظر من، اين ايرانيان تنها با ابرام در کار شريف خويش و به پيروزی رساندن اتحاد مورد نظرشان خواهند توانست به آدميان خودمحوری همچون آقای اکبر گنجی پاسخی مناسب دهند.

***

اما آقای اکبر گنجی، با ترسيم اين بن بست دلشکن، آن هم در برابر ايران دوستان ِ خواستار رهائی وطن از چنگال حکومت اسلامی، خود چه راه حلی را يافته و يا چه توصيهء عملی ويژه ای برای آنان دارند؟ وظيفهء مخالفان خارج چيست؟ و اين مخالفان چه کار ديگری بايد بکنند که مورد تأييد آقای گنجی باشد؟

پاسخ صريح ايشان به اين پرسش چنين است: «فکر اتحاد را رها کنيد و به دنبال بهبود وضع حقوق بشر در ايران باشيد!» بخصوص که ايشان خود هميشه در اين راه پيشقدم بوده اند، همانگونه که می گويند: «خود من در سال های گذشته حداقل دوبار با مسئول شورای حقوق بشر سازمان ملل و دو بار با معاون دبیر کل سازمان ملل دیدار کرده و خواسته بودم که گزارش گر رسمی حقوق بشر برای ایران تعیین شود. ما به دنبال بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران هستیم».

ايشان، در بيان اين «توصيهء عملی» در مورد خارج کشوری ها، آنها را با چند کلام دلخوش کننده نيز می نوازند: «می دانم که شما (آقای بيژن حکمت، بعنوان نماد مخالفان خارج) به مبارزات مستقل ایرانیان می اندیشید. می دانم که شما با پول گرفتن از دول خارجی مخالف هستید. می دانم که شما مخالف حمله ی نظامی به ایران هستید. می دانم که شما مخالف تحریم های اقتصادی فلج کننده هستید. می دانم که من و شما و دیگران بر سر این مسأله توافق کامل داریم که اول باید ایرانی وجود داشته باشد تا آن کشور صاحب نظامی دموکراتیک و ملتزم به حقوق بشر شود. پس حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم.»

خواهش می کنم که خوب به اين «پس» سحرانگيز توجه کنيد: هر کس به مبارزات مستقل ايرانيان می انديشد و با پول گرفتن از دول خارجی و حملهء آنان به وطن اش و تحريم اقتصادی فلج کننده عليه حکومت اسلامی مخالف است، چه بايد بکند؟: «حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم و در دفاع از این آرمان ها دو معیاری نباشیم!»

***

اما اين پرسش مستقيماً ما را به همان مسئلهء «حقوق بشر»ی بر می گرداند که پس از تعيين آقای احمد شهيد بعنوان گزارشگر ويژهء سازمان ملل و انتشار گزارش اوليهء ايشان اين واکنش را در ذهن آقای گنجی ايحاد کرد که «گزارش احمد شهید بسیار خوب بود و [اين نکته] در مقاله [من هم] آمده است که "اگر کم نگفته باشد، اغراق هم نکرده است". اما استفاده یا سوء استفاده ای که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از این گزارش خواهند کرد، امر دیگری است».

آنچه آمد پاسخ آقای گنجی به سخن اول آقای حکمت است که می پرسيد: «ما اگر سعی کنیم "شورای حقوق بشر" گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق شویم، [آيا] این از مقدمات یک طرح نهایی خارجی هاست؟»

پاسخ آقای گنجی به اين پرسش، از پاسخ ايشان به پرسش نخست هم پريشان تر است، و فکر می کنم آقای حکمت، با شنيدن اين نکات گهربار، بايد از آقای گنجی بپرسند که «ايرانيان چگونه می توانند طوری عمل کنند که شورای حقوق بشر گزارشگری برای بررسی حقوق بشر در ایران تعیین کند، و موفق هم بشوند، اما دولت آمریکا و دیگر دول غربی از گزارش اين شخص استفاده یا سوء استفاده نکنند، و نتوانند گزارش مزبور را نيز به جزئی از مقدمات یک طرح نهایی حمله به ايران مبدل کنند؟ و آیا برای این که دولت آمریکا و دیگر دول غربی از آن سوء استفاده نکنند بهتر است ایرانی ها پس از این هیچوقت تقاضای فرستادن نماینده ای به ایران را نداشته باشند؟»

آقای گنجی نه تنها برای اين پرسش پاسخی ارائه نداده اند بلکه نظرشان در مورد چگونگی کوشش ايرانيان مخالف حکومت اسلامی در راستای احقاق حقوق بشر هموطنان شان نيز کم مبهم نيست. ببينيد ايشان برای ايجاد اين ابهام چه گرد و خاکی به پا کرده اند:

ايشان ابتدائآً می نويسند که «سکوت مدافعان حقوق بشر ایرانی در مورد وضعیت لیبی باور ناکردنی است» و سپس، با تروريست دانستن آقايان اوباما و خامنه ای به يکسان، و با اشاره به اينکه آقای اوباما در ماه های گذشته بن لادن و یاران اش را کشته است، می نويسند: «آیا تروریسم بد است فقط وقتی که از سوی دولت سرکوبگر جمهوری اسلامی صورت بگیرد؟ چرا ایرانیان مدافع حقوق بشر در مقابل این نوع تروریسم دولتی سکوت می کنند؟ آیا معنای آن این نیست که "تروریسم خامنه ای" بد است، اما "تروریسم اوباما" خوب است؟»

بدين سان آقای اکبر گنجی نتيجهء «سکوت» نسبت داده شده به ايرانيان مدافع حقوق بشر در برابر قتل بن لادن و ياران اش (به دست نيروهای ويژهء ضد تروريستی امريکا) و قذافی و پسران و وزرايش (به دست اوباش لگام گسيختهء به اصطلاح انقلابی ليبی) را معادل قرار گرفتن اين ايرانيان در اردوگاه دول غرب (يعنی امريکا) می داند و، در تعريض اين نکته به مسئلهء اتحاد ايرانيان، با لحنی گزنده می نويسند:

«زمانی آرمان و سنت هایی وجود داشت که هیچ کس خود را مجاز به تخطی از آنها نمی دانست. اینک فرد به خود اجازه می دهد که از آمریکا و دول غربی بخواهد که همان بلایی را سر ایران بیاورند، که بر سر لیبی آوردند. به زبان بی زبانی اعلام می شود که آمریکا و دول غربی می تواند از ما به همان نحوی که از کسانی در لیبی استفاده کرد، استفاده کند. گویی پیروزی ناتو در لیبی، خاطره تلفات و هزینه های سنگین عراق و افغانستان را به فراموشی سپرده است».

ايشان اما توضيح نمی دهند که ايرانيان مدافع حقوق بشر کی و کجا ـ آن هم با زبان بی زبانی ـ از آمریکا خواسته اند که همان بلاهایی را که سر لیبی آورده بر سر ایران هم بیاورد؟ و کجا در اين مورد سکوت کرده، و يا اگر نمی خواسته سکوت کند بايد چه کاری انجام می داده که مورد تأييد آقای گنجی باشد؛ اعتصاب غذای سه روزه در برابر ساختمان سازمان ملل؟ اگر اين فکر خوبی است چرا خودشان در اين مورد نيز پيش قدم نمی شوند؟

براستی، جدا از تروريست خواندن رئيس جمهور امريکا، منظور آقای گنجی، از مطرح کردن اين سرکوفت ها به ايرانيان خارج کشور چيست و چرا هر از گاه يکبار درد حقوق بشر سبک اسلامی ايشان عود می کند و ايرانيان خارج کشور را به اينگونه بی غيرتی ها متهم می کنند؟

من فکر می کنم پاسخ را در اين واقعيت جست که، برای بسياری از اصلاح طلبان اسلامی، و همپيوندهاشان در جمع «مخالفان خارج»، همواره دفاع از حقوق بشر بهترين دست آويزی بوده است برای خلع سلاح مخالفان حکومت اسلامی و جلوگيری از طرح خواسته های انحلال طلبانه شان که رو به سوی هدف ايجاد يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور دارد.

***

می بينم که بن بست آقای اکبر گنجی چنان مسقف است که حتی نمی توان در آن روزنه ای گشوده به آسمانی از اميد به آزادی کشورمان پيدا کرد. ما محکوميم که فکر اتحاد نيروها را از سر به در کنيم و فقط حقوق بشر و دموکراسی را پاس بداریم. هر چند که معلوم نيست از نظر ایشان این حقوق بشر و دموکراسی چه وقت و چگونه تامین می شود تا ما خیال مان راحت باشد. و تا آنوقت در مبارزه با هیولای حکومت اسلامی، که یک دم از کشتن و زندان کردن و شکنجه و سانسور جوانان ميهن مان باز نمی ماند، چه باید بکنیم که به پاسداشت حقوق بشر و دموکراسی مورد نظر آقای گنجی لطمه ای نخورد؟

باری، سخت دوست داشتم که بدانم راه حل های شگرف آقای اکبر گنجی (يعنی انصراف از اتحاد و تمرکز بر حقوق بشر) چگونه می تواند جلوی اجرائی شدن طرح «ليبيائيزه کردن ايران» را بگيرد؟ آيا، با انصراف ما از فکر اتحاد، دول غرب (بخوانيد امريکا) هم دست از نقشه های شوم خود بر خواهند داشت؟ و، در عين حال، از مبارزات مورد نظر ايشان که منجر به افشاگری در مورد اعمال ضد بشری حکومت اسلامی می شود استفاده يا سوء استفاده نخواهند کرد؟ يا مرسل الرياح، تو دانی و انوری!

____________________________________________________________

1. قصد داشتم مقالهء اين هفته را به اين رفتار وحشيانهء به اصطلاح انقلابيون ليبيائی اختصاص دهم اما ديدم که آقای مسعود بهنود در مقالهء اخير خود، «جنازهء خونين تاريخ»، هرآنچه را می خواستم بنويسم بسی بهتر از من بازگو کرده است. پس، خواننده را احاله می کنم به آن مقاله در اين پيوند:

http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/october/22/article/-f09c0f49d7.html

2. اکبر گنجی، «نگاهی دیگر: لیبیائیزه کردن ایران» در اين پيوند:

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/10/111025_l10_ag_iran_libya.shtml

3. اکبر گنجی، «حقوق بشر یا پیاده نظام آمریکا؟»، در اين پيوند:

http://news.gooya.com/politics/archives/2011/10/130112.php

4. اعتصاب سه روزهء غذای اکبر گنجی در برابر سازمان ملل با شرکت گروهی از ايرانيان؛۲۲ جولای 2009 / سی و يکم تير 1388


در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده می‏تواند با نظرگاه‏های حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) هم‏خوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهی‏رسانی و احترام به نظرگاه‏های دیگراندیشان می‏باشند.


---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر ایرانی عزیز
راستش، من نیز با خواندن مطلب مورد نظر شما که آن هم با نام ایرانی ارسال شد، متعجب شدم وهمچنان در فکر فرو رفته بودم وآن را با نظرات پیشین جنابعالی مقایسه می کردم ودر فکر نوشتن پاسخ به پرسش آن مطلب بودم. پس همین حالا پاسخ می دهم. آقای با نام ایرانی در پایان مطلب پرسیده اند:
قانون دموکراسی می گويد . اگر يك تشكل ديني هم رای آورد بايد بتواند حکومت کند. زيرا دينداران هم در فضاي دموكراسي آزادي عمل دارند . به شرط آنکه به نظام دموکراسی پای بند بمانند و راه بر فعاليت قانوني حريفان سد نکنند . ديگرعقايد را خوارنشمرند و نجس ندانند . آيا چنين فرهنگي را خودكامگان و تنگ نظران و دينداران تحمل خواهند كرد ؟
پاسخ صریح وشفاف به پرسش این است:
خیر، چنین فرهنگی در خودکامگان وتنگ نظران ودینداران که بیشترشان دین فروش می باشند وتحمل هیچ دگر اندیشی را ندارند، وجود ندارد. به همین دلیل نیز استعمار گران برای غارت کردن اموال ملت های دنیا همواره با این گروه قرار داد می بندند تا با حتی ریختن خون مردم به غارت ادامه دهند وملت ایران دراین مورد خاص بیشترین تجربیات را کسب نموده ومصیبت ها در این دوران کشیده. ودیگر خواهان دخالت هیچ گونه دین ومذهب وایدئولوژی وامثال این کوفت وکاری ها را در اموردولت وسیاست نمی پذیرد. به باور من ملت ایران، بویژه نسل تحصیلکرده جوان فقط یک هدف دارد، آن هم چیزی نیست جز آزادی. اگر آزادی را بدست آورد، بقیه آرزوها را به آسانی بدست می آورد، چونکه همه امکانات مورد نیاز وسرمایه کافی در ایران برای پیشرفت وجود دارد، فقط خرد کافی نیاز دارد که آن را نیز این نسل جوان وتحصیل کرده وعاقل در وجود خودش دارد. درست بر عکس روفوزه های 57ی که از این یک قلم(خرد) تهی بودند ویک سرزمین را به آتش کشیدند ویک ملت را دست به گریبان کردند وبه خاکستر سیاه نشاندن، مثل همین دو شخصیت«نوری علاء هاو گنجی ها ومهاجرانی ها وکدوورها وامثال سروش وبازرگان ومسعود بهنود ها و از این قماش افراد» که نزدیک به سه سال است که به دورچند واژه دور میزنند « سکولار،سکولاریسم نو، مذهب،شیعه گری و...» واز این قبیل واژه ها. این شده کار وبارشان. انگار چند میلیون جوان ایرانی بَبو هستند وآسمان سوراخ شده فقط این چند آقایان روشنفکررا پَس انداخته.

جمله ای داریم، که می گوید: قدر عافیت را کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
این نظر شخصی من می باشد، حال چقدر مورد قبول افتد نمی دانم.
حکایت بیداری نسل جوان وگرفتار شدن درخفقان حکومت اسلامی وقوانینش وهمچین آگاهی از دلایل این گرفتاری، این درس بزرگ را به ایرانیان آموخت که پس از نجات ایران از بَخدَک رژیم منحوس اسلامی، هرگز زیر بار هیچ حکومتی، جز،« حاکمیت ملت بر اساس قوانین حفظ منافع ملی»، تن ندهند. منظورم از گرفتار شدن ملت ایران در بخدک رژیم اسلامی همان مصیبتی است که در جمله معروف «قدر عافیت را کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.» آمده است. ملتی که می خواهد یگانه ویکپارچه باشد و فارق ازهر باور دینی ومذهبی وقومی ونژادی وزبانی وفرقه ای واستانی،و..باشد. تمامی افراد آن در همه نقاط سرزمین ایران یکپارچه ازحقوق یکسان برخوردار باشند. ودولتِ ملت، در حمایت از حقوق همه افراد جامعه بطور یک سان فعال باشد. چنین دولت برآمده از اراده ملت هرگز به استعمارگران وخودکامگان ودیگر جَکُ وجانوران، فرصت غارت کردن اموال ملی را نمی دهد، از همه مهمتر، حفظ تمامیت ارضی ویکپارچگی ایران وملت ایران را در بالاترین هدف خود قرار می دهد. این هایی را که گفتم بسیار کلی گویی می باشند وبرای شکافتن موضوع نیاز به افرادمسلط ومطلع که قادر به توضیح دادن باشند، دارد، که من متاسفانه آن فرد قادر واهل قلم نیستم. از این همه که بگذزیم، همه اینها را استعمارگران ودیگر جک وجانوران خودکامه مثل علی خامنه ای وهمچنین همه آخوندهای زالو، خیلی بهتر از من وشما می دانند، به همین دلیل سعی دارند ساکت مان کنند یا اینکه به هر طریقی خیزش ملی ایرانیان را به بی راهه بکشند. واز هیچ جنایتی در هیچ محدوده ای روگردان نیستند. خطر جنایات بی حدً و مرز این رژیم خمینی منحوس ضد ایرانی، من را یاد سخن محمود احمدی نژاد می اندازد که راجع به یک پیچ خطرناک جمله ای گفته بود که عین جمله را بخاطرندارم، اما مهم نیست چون در کل تاثری ندارد. احمدی نژاد وهمه احمدی نژادها وخامنه ای ها یک برداشتی از این پیچ خطرناک دارند، که بدرد فقط خودشان و... می خورد، نه به درد ملت ایران. پیچ خطرناک آنها، فقط وفقط خیزش ملی ایرانیان است وبَس. اما نظر من از این پیچ خطرناک چیز دیگریست . اولاً بخشی از این پیچ خطرناک آن زمانی طی شد که خامنه ای با دستان خودش تیر خلاص را به خودش ورژیمش در رای دزدی آشکار در سال 88 زد وملت نیزبا درایت تا بحال از فرصت ها بهره گرفته است. اما ادامه گذر از این پیچ خطرناک در این است که، اگر خیزش ملی وهمه میهن پرستان واحزاب ایران دوست ودمکرات با همدلی همه اقشار ملت ایران با احتیاط کامل وهمکاری با یکدیگر، این رژیم منحوس اسلامی را با بهره گیری درست از خرد جمعی با اراده دستان توانای خود ملت ایران، به زباله دانی تاریخ بیاندازد، طوری که با کسب دانش از تجربیات گذشته، در دام خودکامگان اجیر شده وساخته وپرداخته اسعمارگران نیافتیم، مثل سال 57 گرفتار چنگال دیوهای دیگری نشویم. این همان پیچ خطرناکی است که پس از آن تازه اول راه برقراری دمکراسی در درون ایران می آغازد که خود اهمیت خاص خودش را در آن زمان دارد ودرایت بالایی از اندیشمندان ایرانی را می طلبد، همچنانکه در طول دوسال ونیم گذشته تا اکنون خلع اندیشه های خالص ایرانی کاملا حس می شود. آنچه ملت ایران را از این پیچ خطرناک عبور می دهد، همان است که زنده یاد آقای دکتر داریوش همایون گفتند:

( همکاری برسراصول نه با کسان)، همچنین، ( براندازی رژیم جمهوری اسلامی اولین مرحله پیکار ماست) . آقای دکتر داریوش همایون این سخنان طلایی را برای آندسته گفت که عاشق ایران هستند ودرضمن این سخنان را آن زمان گفت، ولی متاسفانه هیچ عمل در خور توحهی صورت نگرفت، وتا بحال زیانهای زیادی بر ایران وملت ایران تحمیل گردید وهمچنان ادامه دارد. هنوز هم دیر نشده، بقول معروف، جلوی زیان را از هرجایی بگیری، سود است. اگر واقعاً به تَک تَک جملات وسفارشات آقای دکتر داریوش همایون عمل شود گره از بسیاری مشکلات گشوده خواهد شد. باید در این راه به صفات آقای دکتر همایون توجه داشت: راستگویی، شفافیت در گفتار، وصریح، بدون کینه ودشمنی در باره گذشته ها، و از همه مهمتر، به عشق ایران وسربلندی ملت ایران، که خواست وآرزوی ایشان بود، به رهنمودهای این بزرگ مرد تاریخ معاصر ایران پرداخت. یادش زنده و گرامی باد واندیشه اش پر راهرو باد.

..........................

درود خدمت دوست عزیزم حق گرامی
با جنابعالی کاملاً موافقم که گفتید، عین گفته شما:
«یا حقوق بشر را انقدر نقض می کند که به مقام اول جهان می رسد و کک غرب به مدت ۳۰ سال نقض این حقوق بشر در ایران نمی گزد و بیکباره یادش می افتد! که در ایران حقوق بشر نقض می شود! همان نقض حقوق بشری غلو شده ای که به بهانه آن شاه فقید را با فریب دادن مردم سرنگونش کردند. ۳۰ سال خفقون گرفته بودند و هر کاری توانستند کردند تا ایران را مثل همسایه هایش کنند. حال می گویند که مسلمانها از ترکیه نمونه برداری کنند چون مسلمانها و خاورمیانه نفت خیز اگر سویس شود حال اروپا زار خواهد شد همانطوری که در ۱۰ سال آخر دوران شاه فقید به سبب سیاست هایش شده بود. منهم به غرب و گنجی و نوری علاء می گویم که کور خواندید، منهم به همان نتیجه ای رسیده ام که شاه فقید و داریوش همایون ها به آن رسیدند که تا ایران سویس نشود من و امثال من آرام نخواهیم نشست. من تا زنده ام برای چنین ایرانی خواهم کوشید و با خامنه ای ها همانقدر مبارزه خواهم کرد که با گنجی ها و نوری علاء ها چون هیچکدام از اینها آزادی را برای همه ایرانیها نمی خواهند و همه شان تمامیت ارضی ایران را بخطر انداخته و می اندازند. با اینها نه مماشات می توان کرد و نه توافق چون اینها از آن آزادیهایی که در لیبرال دمکراسی برای همگان هست واهمه دارند. افکارشان را با لیبرال دمکراسی در ایران نمی توانند تحمیل کنند ولی بدون لیبرال دمکراسی می توانند. برای همین هم هست که مبارزاتشان نه بر علیه رژیم بلکه بر علیه ملت ایران است یکی با اسلامش و ؛نواندیشی دینی؛ اش که یادآور عهد بوق اروپاست و آن دیگری با مباحث مضحکه اش، سکولاریسم نو و سکولار دمکراسی اش که در هیچ دانشنامه ای این دو مقوله یافت نمی شود.».

حق عزیز سه لینک در پایین در اختیار جنابعالی وهم میهنان قرار می دهم. اولی گفتگوی یک خبر نگار انگلیسی با محمدرضا شاه فقید می باشد. ودیگری گفتگوی آقای دکتر داریوش همایون می باشد. وسومی لینکی در باره جنگ شرکتهای غربی وشرقی بر سرغارت اموال وسرکوب ملت ایران چه ها می کنند می باشد. سپاسگزارم.

با احترام
کاوه یزدانی
پاینده ایران وملت ایران

................................
چرا شاه باید می رفت؟
http://www.youtube.com/watch?v=KbJbdbByDuQ&feature=player_embedded

گفتگوی زنده یاد آقای دکتر داریوش همایون ( این گفتگو حاصل گوشه کوچکی از شصت وهفت سال تجربه وتحصیل وتلاش برای ایران می باشد ومثل یک کتابچه جیبی تاریخ برای هر ایرانی خوب است که داشته باشد.)
http://www.youtube.com/watch?v=QfdjHB91U_w&feature=player_embedded

افشای جزئیات تکان دهنده قرارداد مخابراتی وامنیتی حکومت منحوس اسلامی با دولت منحوس چین
http://parsdailynews.com/91840.htm









November 02, 2011 01:03:39 PM
---------------------------

ایرانی

با درود خدمت سروران و دوستان نازینینم, کاوه یزدانی و حق گرامی
دوستان مهربان, آنچنان متاثر شدم که ابتدا به درج تکذیبیه ای در سامانه بسنده نمودم تا این متن را آماده کنم. شاید دوستی که نظرش را با نام اینجانب نوشته است سوء نیت نداشته باشد, این نکته را نیز باید در نظر داشت که ایرانیت مختص من نیست و همه ما ایرانی هستیم, اما تمام دوستانی که نوشته های من را در این سامانه جلیل منت نهاده, می خوانند احتمالا" تفاوت آنرا با کامنت منتصب به من متوجه شده اند.
منی که از انصار حزب الله! باتوم خوردم در 18 تیر, منی که شاهد بودم ناله های مادرانی را که فرزندانشان در همان شب شب زده ملعون بدست مسعود ده نمکی و حسین الله کرم از پنجره خوابگاه به بیرون پرتاب شدند با فریاد فدای امام حسین!, چگونه از هم نشینی با این جانیان دفاع کنم؟. کدام حسین را در آن فریاد منحوس مخاطب قرار می داد که من نمی شناختم؟ زمانیکه را که از فریادهای مجاهدین خلق در خیابان که "اعدام باید گردد", لرزه بر تن هر وطنپرستی می افتاد, چگونه فراموش می شود؟ که چه مضحک خودشان ده سال بعد در شبی مرگ زده در حسینیه ای اوینی, پای چوبه دار ایستاده بودند به جرم بودن سر موضع, آیا کسی از ایشان به آن فریادهای "اعدام باید گردد, که ده سال پیشش در خیابان سر داده بود, در آن لحظه مرگ می اندیشید؟. چگونه بگذرم از دین فروشان دنیا پناه که ملک و ملت برباد دادند برای منافع دنیایشان و دینی که از آن دکان ساخته بودند؟ چگونه ناله های ایرانم را زیر ضربات شلاق ملایان از خود بی خود و حامیان جنایتکارشان مانند مجاهدین که سلف همین انصار حزب الله بوده و با آنها از یک جنس می باشند, فراموش کنم؟ منی که کلیه انقلابیون را به همان گاری معروف می بندم و از همه شان بیزارم؟ منی که می دانم معنای دموکراسی هم نشینی با جانیان نیست که جای جانیان در دادگاهی است صالحه تا طبق موازین بین المللی محاکمه شوند. نه مانند خمینی جانی که می گفت برای اعدام سران حکومت شاهنشاهی تنها باید آنها را احراز هویت نمود!, جنایت تاکجا, دد منشی تا به چند.
دوست گرامیم, حق نازنینم, به ایرانی که هر دو به آن عشق می ورزیم, در تمام دوران زندگی و تدریسم در دانشگاه, هرگز رنگ به رنگ نشدم, یک رنگ ماندم با ایرانم, یک رنگ ماندم با ایرانیان و ایرانی خواهان وطن پرست, یک رنگ ماندم با هرآنکس که مرامش ایران بود, یک رنگ ماندم با کوروش, با بابک, با یعقوب لیث صفار, با فضل ابن سهل, با برامکه, با حسنک, با قائم مقام, با...
دوستان گرامی, هر نظری که با اصول بالا در تضاد قرار گرفت متعلق به اینجانب نمی باشد. قرارمان کافه نادری در تهران و به امید خدای ایران, قدم زدن در لاله زاری که نوسازی و احیاء شده است.
پاینده ایران

November 02, 2011 09:44:55 AM
---------------------------

ایرانی

با درود خدمت سروران و دوستان گرامی کاوه یزدانی و حق نازنینم
ضمن احترام به نظر قبلی با نام ایرانی در ذیل این مقاله؛ اعلام می دارد آن نظر متعلق به اینجانب نمی باشد.
پاینده ایران

November 02, 2011 08:14:40 AM
---------------------------

حق

با درود به هم میهنانم
با درود ویژه به کاوه عزیز یکرنگ، ایرانی مهربان و همه دوستان گرامی که در بحث ها شرکت می کنند. بی شک همه ما مثل هم نیستیم، که اگر بودیم چه دنیای خسته کننده و بی معنایای می شد، و اختلاف نظرهایی با هم داریم. گاهی اوقات این اختلاف نظرها بقدری عمیق هستند که آب همه در یک جوی نمی رود و تخاصم شکل می گیرد. مثلا چگونه می توان با هیتلرها، استالین ها، خمینی ها و خامنه ای ها کنار آمد یا به اندیشه هایشان ارج گذاشت! برخی اندیشه ها به اندازه ای چندش آورند که به انسان حالت تهوع دست می دهد چه برسد به اینکه این اندیشه ها به قدرت برسند! اگر با خودِ اندیشه در وهله اول باید با نقد و بررسی برخورد کرد پیش از آنکه توده های ناآگاه را به لشکر سیاه خود تبدیل کنند و سوار بر دوش آنها به قدرت برسند که آنوقت همان می شود که در شوروی سابق و در آلمان نازی شد و ۳۲ سالست که در ایران جریان دارد. با موجوداتی مثل استالین، هیتلر، خمینی و خامنه ای و اراذل و اوباش شان نمی توان در یک جامعه زیست. یا آنها باید باشند و یا ما. جای این موجودات خبیث در جوامع سالم یا در زندانها و یا در تیمارستانهایی است با بالاترین درجه امنیت. در جوامع سالم اکثریت اینها جرئت ندارند دم بزنند چه برسد بقدرت هم برسند! چون می دانند که اگر آنچه در روان پریش آنها می گذرد را بازگو کنند و یا تبلیغش را بکنند جامعه واکنش سختی به آنها نشان خواهد داد. متاسفانه اینها در این ۳۲ سال آنچنان جامعه را به سقوط کشانده اند که حساسیت های مردم را نسبت به زشتکاریها کاهشی نگران کننده داده اند. بهمان میزان هم استانداردهای ما مردم در ارزیابی ها کاهش یافته است. ما اگر می خواهیم از این دور دهشتناک رها شویم باید استانداردهای پاک ترین نظامها در جهان را بررسی کنیم و چشمانمان را به آنها بدوزیم و از آنها یاد بگیریم. در جایی خواندم که شاه فقید از آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس پرسید که چرا انقدر غرب به ایران در مورد نقض حقوق بشر گیر می دهد در حالیکه حقوق بشر در ایران از بسیارانی از کشورهای دیگر در جهان بهتر است. او گفت که عربستان که بدتر است، چرا به آنها انقدر گیر نمی دهید!. پارسونز پاسخ داد که عربستان مثل اعلیحضرت خود را با کشور سویس مقایسه نمی کند! منظور پارسونز به زعم من این بود که شاه باید به این درک برسد که هرگز بلند پروازی همانند شدن ایران با سویس را نداشته باشد و مثل همسایه های عقب افتاده خودش باشد و اینکه ایران را چه به سویس! آرزوی شاه فقید سویس شدن ایران بود و ما ملت با یک اشتباه در سال شوم ۵۷، ۳۲ سالست هر روز بیشتر از روز پیش بیشتر داریم شبیه پاکستان و افغانستان و عربستان می شویم و از سویس فاصله می گیریم. اگر روزی شاه فقید و داریوش همایون و آرامش دوستدار و مجید مجیدی ها را داشتیم که ایران را داشتند بسوی سویس شدن سوق می دادند امروز ما گنجی ها و نوری علاء ها، رفوزه های سال ۵۷ را داریم که هنوز دست بردار نیستند و هر کدام به شیوه خود جلوی اتحاد ملی را می گیرند و به مبارزات ۷۰ درصد نسل جوان و نوجوان ما زیتن می رسانند. رفتار ایندو و امثال اینها طی جنبش سبز وقتی این جنبش در اوج خود بود غیرقابل بخشش است. هر دو با رفتارشان به بقای رژیم کهریزکی یاری رساندند. هیچکدام از ایندو به ما پاسخگو نیستند و مثل رادیو بی برق و باطری فقط صدا پخش می کنند و در گوشهایشان را گل گرفته اند. افکار جهان سومی شان بوسیله آنتونی پارسونز های امروز جهان غرب تقویت می شود و اینها را بعنوان ؛روشنفکر؛ و ؛نو اندیش؛ می خواهند به ما قالب کنند تا ما در ایران هرگز دارای نظامی لیبرال دمکرات مثل سویس نشویم که به ملت پاسخگو باشد و پدر هر آنکسی یا دولتی را دربیاورد که مثلا ۱۸ میلیارد دلار و طلا را از کشور خارج می کند و ترکیه آنرا بعنوان برکت الهی بالا می کشد. یا ۳ میلیارد را یکشبه بالا می کشد و وقتی می پرسی چه شد با وقاحت می گوید که کش اش ندهید! یا حقوق بشر را انقدر نقض می کند که به مقام اول جهان می رسد و کک غرب به مدت ۳۰ سال نقض این حقوق بشر در ایران نمی گزد و بیکباره یادش می افتد! که در ایران حقوق بشر نقض می شود! همان نقض حقوق بشری غلو شده ای که به بهانه آن شاه فقید را با فریب دادن مردم سرنگونش کردند. ۳۰ سال خفقون گرفته بودند و هر کاری توانستند کردند تا ایران را مثل همسایه هایش کنند. حال می گویند که مسلمانها از ترکیه نمونه برداری کنند چون مسلمانها و خاورمیانه نفت خیز اگر سویس شود حال اروپا زار خواهد شد همانطوری که در ۱۰ سال آخر دوران شاه فقید به سبب سیاست هایش شده بود. منهم به غرب و گنجی و نوری علاء می گویم که کور خواندید، منهم به همان نتیجه ای رسیده ام که شاه فقید و داریوش همایون ها به آن رسیدند که تا ایران سویس نشود من و امثال من آرام نخواهیم نشست. من تا زنده ام برای چنین ایرانی خواهم کوشید و با خامنه ای ها همانقدر مبارزه خواهم کرد که با گنجی ها و نوری علاء ها چون هیچکدام از اینها آزادی را برای همه ایرانیها نمی خواهند و همه شان تمامیت ارضی ایران را بخطر انداخته و می اندازند. با اینها نه مماشات می توان کرد و نه توافق چون اینها از آن آزادیهایی که در لیبرال دمکراسی برای همگان هست واهمه دارند. افکارشان را با لیبرال دمکراسی در ایران نمی توانند تحمیل کنند ولی بدون لیبرال دمکراسی می توانند. برای همین هم هست که مبارزاتشان نه بر علیه رژیم بلکه بر علیه ملت ایران است یکی با اسلامش و ؛نواندیشی دینی؛ اش که یادآور عهد بوق اروپاست و آن دیگری با مباحث مضحکه اش، سکولاریسم نو و سکولار دمکراسی اش که در هیچ دانشنامه ای این دو مقوله
یافت نمی شود.

ایرانی عزیز من، ۵ میلیون ایرانی برون مرزی پتانسیل بالایی دارند و همین باعث وحشت هم رژیم و هم غرب است. اینست که بازی های فراوانی را برای ما رقم زده اند که آنانیکه با افکار ما نزدیکی دارند شنیده نشوند چون می دانند که آنروز روز اتحاد برون مرزیهاست که می تواند همان واکنشی را داشته باشد که جنبش سبز درون مرزی در برون مرز داشت. تظاهرات جنبش سبز درون و برون مرز اتحاد ملی را نشان داد و همه ایران ستیزان و غربیها را بوحشت انداخت. از آشتی ملی هی حرف می زنند انگار که ما ملت با هم قهریم! ما ملت آشتی هستیم ولی آپوزیسیون قلابی است که وظیفه دارد و مامور است که از آشتی ملی سخن بگوید و وانمود کند که ما ملت هستیم که با هم قهریم. زیاد با تو درد دل کردم. حال خوشی ندارم چون آن انتظاری که از احزاب، سازمانها و ژورنالیست ها داشتم که به این آخرین فراخوان شاهزاده پاسخ مثبت و رسا بدهند را تاکنون مشاهده نکرده ام. قرار ما کافه نادری تهران. دوستدارت حق. پاینده ایران و ملت ایران

November 01, 2011 10:46:49 PM
---------------------------

ايراني

براي محو تو اي كشور خراب بس است
همين نفاق كه افتاده در ميانه ما

انتقاد به معناي بررسي نقاط ضعف و قوت است . و نه به معناي تاختن بر يكديگر و يكسره عيب و ايراد گفتن و خراب كردن و از نقاط قوت هيچ نگفتن .

ما نقاط مشتركي هم در نظام دموكراسي داريم . چه خوب است آنها را هم به خاطر بيآوريم . وقتي چند آواره خارجي نمي توانند حرف هم را بفهمند و بر سر اهدافي مشترك به توافق برسند چگونه مي خواهند كشوري را اداره كنند .

دموكراسي يعنی گروههای مختلف با تفکر متفاوت در کنار هم زندگی مسالمت آميز داشته باشند و بتوانند حرف و نظر خود را محترمانه بگويند و محترمانه پاسخ بشنوند . در چارچوب قانون و با معيارهاي انساني يکديگر را تحمل کنند . اينطور نباشد که يک گروه فخر بفروشد و گروه ديگر جرات ابراز عقيده نداشته باشد .

معنای دموکراسی آن است که جمهوري خواه بتواند در كنار سلطنت طلب بنشيند . انصارحزب الله در کنار مجاهد خلق . شيعه در كنار سنی و مسلمان در كنار كافر و بين آنان فرقي نباشد . آيا چنين فرهنگي امكان پذير است ؟

قانون دموکراسی می گويد . اگر يك تشكل ديني هم رای آورد بايد بتواند حکومت کند. زيرا دينداران هم در فضاي دموكراسي آزادي عمل دارند . به شرط آنکه به نظام دموکراسی پای بند بمانند و راه بر فعاليت قانوني حريفان سد نکنند . ديگرعقايد را خوارنشمرند و نجس ندانند . آيا چنين فرهنگي را خودكامگان و تنگ نظران و دينداران تحمل خواهند كرد ؟


November 01, 2011 08:23:34 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر آقای نوری علاء و آقای اکبر گنجی که مخاطب ایشان می باشد.

هر دو نفر شما آقایان در رقم زدن سرنوشت شوم برای ایران وملت ایران پرونده پُرپیمانی دارید. هر دونفر شما آقایان بیش ازدوسال و نیم است که در معرض آزمایش تاریخ قرار دارید تا از فرصت پیش آمده برای رسیدن به یک ایرانی آزاد وآباد جبران اشتباهات گذشته تان را بنمایید. به جزئیات نمی پردازم. از زمان کودتا و رای دزدی آشکار علی خامنه ای وآغاز سرکوب عریان تا حد تجاوز به زن وبچه و پیر جوان ایرانی ، شما آقایان محترم بجای فراهم آوردن ابزارهای مورد نیاز برای رسیدن به همبستگی ملی برای مبارزه با رژیم اسلامی تا رسیدن به آزادی، فقط به مسائل حاشیه ای می پردازید، ضمناً بدانید که اگر به این روال ادامه دهید وبه ملت نپیوندید، بی تردید مثل بقیه اصلح طلبان اسلامی از غافله عقب می مانید. از من هموطن کوچکتر وکم تجربه گفتن از شما روشن فکران نشنیدن . به امید روزهای بهتر.

با احترام
کاوه یزدانی
پاینده ایران وملت ایران

امروز فقط همبستگی ملی تا رسیدن به آزادی ایران مان

October 29, 2011 01:12:08 PM
---------------------------

حق

با درود به هم میهنانم

جناب نوری علاء محترم، هم گنجی و هم شما در حفظ رژیم نقش تان را تا حالا به نحو احسن بازی کرده اید. رقابتهای شما دو تا هم چه راستکی و چه ظاهری باشد باعث شده است که جنبش سبز ملت ایران تضعیف شود و همین تضعیف جنبش سبز بقای رژیم را برای چند صباحی دیگر تضمین کرده است. در نتیجه رقابتهای شما دو تا چه راستکی باشند و چه ظاهری برای مردمفریبی و پیشبرد هدفهای شخصی و قبیله ای فقط منافع ملی امریکا و منافع رژیم کهریزکی را تامین کرده است و نه منافع ملی ایران و جنبش سبز ملی ما را. امریکا نشان داده است که حاضر نیست با ملت ایران معامله کند چون منافعش با معامله کردن با تبهکاران حکومتی و ایران ستیزان ملت ساز توده ای دنبالچه هایش بیشتر و بهتر تامین می شود تا با ملت ایران. در این راستا هم از گنجی های اصلاح طلب بعنوان مهره استفاده کرده و می کند و هم از شما حمایت می کند که منافع توده ای ها و دنبالچه هایشان را دنبال می کنید. شبکه سبز سکولار دمکرات ایران بی تبعیض و و و تان پر است از نمایندگان و سخنگویان همین طیف که ۷۰ سالست بدنبال تکه پاره کردن ایران بوده اند و در مقاطعی برای مدتی هم موفق شده بودند مثل جدا کردن استان آذربایجان ما طی جنگ جهانی دوم و بعد از آن. شما امثال اینها را در شبکه تان جمع کردید که همگی شان وقتی شعارهای ملی جنبش سبز را شنیدند فهمیدند که اگر این جنبش پیروز شود یکبار برای همیشه آرزوهایشان در ایران بر باد می رود. منافع ملی امریکا از شما و گنجی دو مهره ساخته است که هر دو شما در صورت موفقیت منافع ملی امریکا و منافع شخصی و گروهی خودتان را تامین می کند. هر سه شما در کنار رژیم کهریزکی، دشمنان جنبش سبز ملت ایران هستید و در سرکوب آن مستقیم و غیرمستقیم دست داشته اید. همه شما مخالفید که ملت ایران وارد معادلات سیاسی شود چون منافع همه شما را قربانی منافع ملی ایران خواهد کرد. در عین حال همه شما تا پشتیبانی بخش مهمی از ملت ایران را از خود نداشته باشید هیچکاری نمی توانید بکنید. شماها به ما بعنوان لشکر سیاه نگاه می کنید و از ما همان استفاده را می خواهید بکنید. همه شماها بر علیه ما هستید ولی برای رسیدن تان به هدفهای شومی که برای ما دارید از دستمان عصبانی هستید که چرا ما به لشکر سیاه شماها تبدیل نمی شویم. یکبار در سال شوم ۵۷ به شماها آخوندها و آخوند مسلک ها و روشنفکرنماها اعتماد کردیم و لشکر سیاهتان شدیم برای ۷ پشت مان بس بود. حالا همه شماها آچمز ملت ایران شده اید چون بدون کشیدن آنها بدنبالتان هیچکدامتان کاری از پیش نخواهید برد. امریکا باید مهره هایی مثل شماها را ول کند و با ملت ایران وارد معامله شود. امریکا باید قبول کند که ما ملت رابطه ای پایاپای با احترام متقابل با آن می خواهیم و نه معامله ای که بین استعمارگر و مستعمره ای که می خواهد. در این رابطه امریکا باید معنی شعار ما ؛استقلال،آزادی، جمهوری ایرانی را به رسمیت بشناسد. هم شما جناب نوری علاء، هم گنجی و هم رژیم کهریزکی از شنیدن شعار ؛استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی؛ ملت ایران بشدت عصبانی شدید و هر کدامتان ادا و اطوار ویژه خودتان را در برخورد با آن درآوردید. امریکا هم حمایتش از شماها را بیشتر کرد تا ما را پس زند. امریکا باید دست از حمایت مستقیم و غیرمستقیم شما ها بردارد و با ملت ایران وارد گفتگو شود تا همه مسائل موجود بین دو کشور، از برنامه هسته ای گرفته تا تروریسم و نقض حقوق بشر،حل شوند. نه گنجی ، نه موسوی، نه کروبی و نه نوری علاء و شبکه هایشان هیچکدام انعکاس دهنده خواسته های ملی ما نیستند و همگی از شعارهای سبز ما ترش کردند و به جنگ آنها رفتند. جنگهای زرگری اینها فقط برای پیشبرد هدفهای ضدملی شان است و بس. امریکا و اروپا هم برای حفظ منافع ملی شان دوست دارند با بیوطنان و تبهکاران و فرصت طلبان کشورهای جهان سوم نفت خیز معامله کنند و آنها را آپوزیسیون واقعی این کشورها جلوه دهند. ملت ایران از امریکا می خواهد که برای ارتباط یک دوستی سالم و حفظ منافع ملی دو کشور دست از حمایت همه جناحهای رژیم و همه شبکه هایی مثل شبکه نوری علاء ها بردارد چون هیچکدام از اینها را ملت ایران نمی خواهد. امریکا اگر بواقع بدنبال بهانه برای حمله نظامی به ایران نمی گردد باید تن به معامله با ملت ایران بدهد. ملت ایران هیچ توجیهی برای حمله نظامی بیگانه به ایران را از طرف هر کسی که می خواهد باشد را به هیچ عنوان نخواهد پذیرفت.

پاینده ایران و ملت ایران

October 28, 2011 04:05:32 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites