گفتوگو با یك فدایی فرقه دموكرات
گزارشی كه در پی خواهد آمد، مصاحبه با یكی از فدائیان سابق فرقه دموكرات به نام ابوالفضل جعفرلی است. وی در2 اردیبهشت 1299 هجری شمسی در شهرستان مرند در یك خانواده نعلبند به دنیا آمد. پدرش كاظم جعفرلی فرد عامی، بیسواد و زحمتكش و متدین بود. او در اثر زحمات طاقتفرسای شبانهروزی در شغلی كه میتوان گفت یكی از دشوارترین مشاغل قرون وسطی است، توانسته بود شرایط یك زندگی متوسطالحال را برای خانواده 9 نفره خود فراهم آورد. این خانواده به جز والدین 6 دختر و یك پسر بودند. وی در این مصاحبه به شرح اقدامات خیانتكارانه این جریان تجزیه طلب می پردازد.
چه شد از فرقه دموكرات سر در آوردید؟
بعد از اتمام دوره متوسطه در شهرهای مرند و تبریز به امور باغداری و كشاورزی مشغول شدم. در آن ایام در اثر تبعیض علنی، وفور بیعدالتی و فساد، اكثریت مطلق جوانان بیكار و از به این در و آن در زدنهای ممتد و بینتیجه، خسته و مأیوس بودند. سال 1324 هجری شمسی به اصطلاح پس از انقلاب پیشهوری كه واقعاً ساخته و پرداخته بیگانگان با كمك و همكاری عدهای از خائنین محلی بود من نیز به عضویت فرقه دموكرات آذربایجان درآمدم. سپس به مدت 3 ماه در شهر تبریز آموزشگاه شهربانی را به پایان آوردم.
شما در خوی و در فرقه چه مسوولیتی داشتید و رفتارتان با مردم چگونه بود؟
من با درجه ستوانی به شهرستان خوی اعزام شدم و در آنجا به سمت رئیس زندان به انجام وظیفه پرداختم. مدت 6 ماهی كه در شهرستان خوی بودم با عامه مردم بویژه با زندانیان با كمال احترام و فروتنی برخوردی انسانی داشتم در حالی كه بعضی از افسران از موقعیت خود سوءاستفاده كرده به اعمال زشت و ناپسند و ظالمانه دست میزدند و هرگز فكر نمیكردند كه بعد امروز، فردایی نیز هست، آذر 1325 كه حكومت پیشهوری فروپاشید آنهایی كه در ایام مأموریتشان در شهر خوی مرتكب اعمال بد و نامشروع شده بودند توسط خود مردم بپاخاسته به سزای اعمال غیر عادلانهشان رسیدند.
یعنی توسط مردم به سزای اعمال خود رسیدند؟
بله.
رفتار مردم خوی با شما چگونه بود؟
مردم خوی بویژه دو برادر از اهالی آنجا با نامهای عبدالله و اسدآقا تنومند با نهایت احترام ضمن نگارش طوماری بزرگ از عملكرد 6 ماهه من و رضایت مردم مرا به شهر مرند زادگاهم بدرقه كردند. آنها سماور كوچك مرا كه در گاراژ مانده بود بعد از 2 هفته به آدرسم در مرند فرستادند و پدرم از شدت احساسات اشك شادی سرازیر كرد و بسیار خرسند شد و گفت پسرم با آن همه كشت و كشتار حتی یك سماور تو را هم فرستادهاند. من از تو راضی هستم خداوند هم از تو راضی باشد.
پس به نظر شما مردم فقط كسانی را كه به مردم ظلم و ستم كرده بودند مجازات كردند و از افرادی مثل شما رد اتهام شد و به قول شما حتی وسایلتان را هم پس فرستادند؟
بله. كاملا چنین بود.
شما به شوروی هم رفتهاید. دراین مورد و تجربیاتتان توضیح می دهید.
بالاخره اواخر خرداد 1329 هجری شمسی پس از بوسیدن خاك پاك وطن از طریق درگز به چهچه كه شهرك مرزی تركمنستان بود به طور قاچاقی و بدون مجوز قانونی یا حزبی داخل شدیم. بعد از ورود، ما را محاكمه و به سه سال زندان محكوم كردند. پس از تحمل شرایط طاقتفرسای پانزده ماهه زندان شامل عفو شده و حدود 400 نفر از مهاجران ایرانی را به شهر استالینآباد آن زمان (دوشنبه حاضره) اعزام كردند.
من در مهاجرت در رشتههای گوناگون 10 سال تمام به تحصیل پرداخته و تجارب تلخ و شیرین فراوانی به دست آوردم. حدود 41 سالی كه در غربت بودم، لحظهای میهن محبوب و اصالت خویش و بستگانم را فراموش نكرده و شناسنامهام را مثل مردمك چشم نگاه داشتم و همانند برخی از مهاجرین انتحار و خودكشی را چاره درد نشمرده و تصمیم قاطع گرفتم كه با اراده آهنین و عزمی راسخ تمام دشواریها، نشیب و فرازها، محرومیتها و غم و اندوه دوری از میهن و بستگانم، همه و همه را پشت سر نهاده و از این طوفان روزگار موفق و سربلند بیرون آمده و به میهن محبوبم بازگردم.
رسم و ره آزادی یا پیشه نباید كرد
یا آن كه ز جان و سر اندیشه نباید كرد
البته سیاحت و جهانگردی در صورتی كه بازگشتی در پیش باشد، خیلی مثبت و برای انسانها مفید و منبع غنای فراوانی از حیث دانش، جهانبینی و هنر و تجربه میباشد امّا مهاجرت ما تقریباً لایتناهی و در اثر بیدادگریهای حكّام رژیم پادشاهی از یك سو و سیاستهای خشن و انعطافناپذیری زمامداران شوروی كه پس از استالینزدایی هنوز هم ماهیتاً تغییر نیافته بود از سوی دیگر بیپایان مینمود.
به عنوان مردی 90 ساله با جوانان این مرز و بوم چه حرفی دارید؟
این وضع اسفانگیز و دردناك و متمادی در روحیه من تأثیر منفی و یأس فراوانی به جا گذاشته است و من سینه سوزان خود را كه دهها سال است میسوزد و احدی جز پروردگار جهانیان از آن مطلع نیست با قلم در میان نهاده و خامه را مصاحب قرار داده و خواستم نالههای آرام و بیسروصدای درونی را با تنظیم و نگارش اشعاری بیرون بدهم تا به این وسیله هم از سوزش سینهام بكاهم و هم دوره مهاجرت طولانی را تنها با آه و ناله یا با عیش و نوش به پایان نبرده بلكه به مثابه برگ سبزی نوشتههایم در آتیه مثمر ثمر قرار بگیرد و خوانندگان و مطالعهكنندگان، در زندگی همانند من بسیار سادهدل و زودباور نباشند و گول بیگانگان و دایههای مهربانتر از مادر را نخورند و وطن خودشان را بیشتر از مردمك چشم دوست بدارند. همچنین با مسائل جاری و روزمرهشان نیز خیلی دقیقتر و جدیتر برخورد نمایند تا حاصل كار و اقدام آنها پشیمانی و ندامت نباشد.
پشیمانی بعد فرد غافل
نیارد كمترین سودی به عامل
من خودم قربانی فریب و دروغ گرگهای درنده و ریاكاری گشتهام كه در لباس میش رفته بودند. من سودای نجات ملت و میهن را داشتم و آنها به قصد بلعیدن كشور ما آمده بودند. غرامت این فریب تلخ و نیز سادهدلی خود را با چهل و یك سال زندگی مرارتبار به مثابه یك تبعیدی خودخواسته در دوران مهاجرت دادهام. اینك برای انتقال تجربیات تلخ و شیرین زندگی و ایام طولانی مهاجرت به جوانان نیرومند این مرز و بوم كه خود را مدیون آنها میدانم، زیرا اینان كاری را انجام دادهاند كه من و هزاران چون من آرزویش را داشتیم؛ قلم به دست گرفتهام و تا آنجا كه یادداشتها و حافظهام یاری كنند خاطرات خود را مینویسم.
بسیار خوشحال و مسرور خواهم شد اگر این دردنامه چون پرتوی از حقیقت چراغی باشد برای آن دسته از جوانان كشور عزیزمان ایران كه در آستانه فریب گرگ دغلكار دیگری قرار گرفتهاند و چشم امید به آن سوی ایران دوختهاند. برادران و فرزندان عزیزم نه در شرق و نه در غرب كسی دل به حال ما نمیسوزاند. هر چه هست همینجاست فریب نخورید.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|