كلید برتری دانش است ، آنچه كه انسان عصر جدید را بر صدر كائنات نشاند آگاهی بود ، قرون جدید با كنار نهادن اوهام و خرافات و روی آوردن به مشاهده و حس و تجربه علمی آغاز گشت در این روند علوم تجربی و فناوری ، آموزه های پیشینی بشری مبتنی بر اشرف مخلوقات بودن انسان را اثبات كرد پیش از این knowledge is power را فرهنگ ما هم تولید می كرد و طربناك می سرود : توانا بود هركه دانا بود ، اما این باور نظری به منصه ظهور و عمل نمی رسید چه رسد به اینكه دگرگونه شدن زمانه و پسرفت انسانها حتی در بعد نظری نیز جهل و خرافه را بجای آگاهی و دانش نشاند ! روندی كه میوه آن انحطاط و عقب ماندگی كشور بود.
پس پرسش اصلی آن است كه چه فرایند تاریخی چراغ دانش را در این مرزو بوم خاموش ساخت ؟ چگونه شد كه نادانی و خرافه بر جای دانش و آگاهی نشست ؟
اگر كمی عقب تر برویم می بینیم كه در سیر تاریخ بشر غار نشین را آتش و نیزه و نان كفایت می كرد و كشاورز را آبی كه نهان و نهالش را بپرورد كافی بود تا هماره چشم به آسمان داشته باشد اما طمع سوداگران بیش از اینهمه بود ، سود و زیان بازرگانی و بازار می خواست و بازار شهر می ساخت و شهر مدرسه می خواست و اینهمه با كار و تلاش پدید می آمد ، از سوی دیگر گرگهایی كه قرن ها بعد توماس هابس توصیف كرد ترجیح می داند بجای كار و تلاش به غارت و یغما بپردازند و این چرخه ایی پایدار از ساختن و ویران كردن پدید می آورد كه بی گمان تاریخ رسمی چیزی جز حكایت مكرر و تلخ این سیاه كاری ها نیست .
سرانجام انباشت ثروت و دانش در جاهایی كه كمتر در معرض تاخت و تاز بود با محوریت انسانهای پرسشگر ( نیوتن گونه ) و جسور ( ماژلان شكل ) نظمی نو برپا ساخت كه پایه های قدرت آن دانش و فناوری بود . میزان نزدیكی ودوری به این منابع قدرت مفاهیمی چون توسعه و انحطاط را پدید می آورد و از همین منظر است كه تاریخ علمی با واكاوی رویدادها و حوادث و اخبار و آثار و كشف علل توسعه و اسباب انحطاط به یكی از ضروری ترین علوم مورد نیاز بشر امروز تبدیل می گردد.
هموطن خرابی و ویرانی ایران بیش از هرچیز معلول پندار و كردار ماست نه آسمان و زمین ، ما زمین خورده جهل و نا آگاهی خودمان هستیم پس از همین جا شروع می كنیم : نخست می پذیریم كه مطلق نیستیم سپس باور می كنیم كه همه چیز را نمی دانیم و از همه مهمتر تلاش می كنیم كه كار و تولید را با دانش و خرد بیامیزیم و از منافع فردی به مصالح جمعی گذر كنیم . از این روی خرافه شناسی مقدمه آگاهی و اصلاح است برخی از این خرافات در كتب تاریخی ثبت شده است كه بقصد آگاهی بخشی آن را می خوانیم و از كردار بی خردان خردمندی و از پندار نادانان دانش را آرزو می كنیم . این آگاهی را من آگاهی ملی می نامم و برآنم كه مهمترین بخش از منافع ملی ما می باشد.بخشی كه تاریخ متولی آن است.
حكایتی از این داستان و مختصری از این مثنوی آن چیزی است كه فرستاده ناپلئون بناپارت نقل می كند وی می نویسد برخی از ایرانیان مانند میرزا شفیع مازندارانی ، وزیر فتحلیشاه ، هرچند از بیماری كشورش آگاه بود و می گفت :
"مابی گفتگو از تمدن اورپایی دوریم در حالی كه غربیان پیش از بیش مرزهای دانش انسانی را توسعه میدهند مردم ایرن خواه كه فرمان ایزدی چنین بوده كه به پایان پیشرفتهایش در دانش و هنر رسیده باشد خواه به این سبب كه همواره ملایمت آب و هوای كشورش طوری بوده كه به عشق و آسودگی و شهوت خوی بگیرد ، ایرانیان امروزی همان گونه هستند كه نیاكانشان در زمان اسكندر بودند . آنها نمی توانند به خود ببالند زیرا كه هیچ اختراع مفیدی نكره اند " (مسافرت در ارمنستان و ایران ، پ.آمده ژوبر ، ترجمه علیقلی اعتماد مقدم ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ،1347 ، تهران، صص 175-174 )
اما از سویی دلیل آن را نمی دانست و تقدیر و اوضاع جغرافیایی را سبب این عقب ماندگی می شمرد و از سوی دیگر خود را با معجونی ساخته شده از شعر و شاعری و احساسات وعواطف می فریفت و مدعی بود :
" اگر ما نیرو و دانش آنها را بهیچوجه نداریم آیا آنها می توانند با ما در باره هوش و ذكاوت خدا داده و صفت ما مشاجره و منازعه كنند ؟ شما كه بی شك دیوانهای فردوسی و سعدی و حافظ را خوانده اید ، اشعار این شعر گویان نامدار ، این كسانی كه پر از جذبه روحانی و مملو از عشق و زیبائی حقیقی هستند آیا مانند عطر گل خوشایند نیستند ؟ آیا هماهنگی آنها مانند قانون وترتیب حركت ستارگان نیست ؟ از نظر صنعت آیا از تیغه های برنده و سبك ، مینا كاری ها ، پارچه های رخشان ، بافته ها و قالی هائی كه از دسترنج كارگران ما درست می شوند كاملتر میتوان دید ؟ آیا هیچ دقت كرده اید كه باغبانهای ما با چه هشیاری باغهای ما را می كارند و باچه هنری كاریزها را می كنند و آب را از چه كانالهای ژرفی روان می سازند تا به زمینی خشك و بایر و شوره زار برسانند تا در آنجا به مصرف كشتكاری برسد . شما دیده اید كه به یاری سدها و شیبهای نامحسوس چگونه با كوشش آب را تا پای كشتزاری كه می خواهند در آن بكارند می آورند " (مسافرت در ارمنستان و ایران ، پ.آمده ژوبر ، ترجمه علیقلی اعتماد مقدم ، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ،1347 ، تهران، ص 175 )
با این حساب ما در مقابل نیرو و دانش اروپایی ، هوش و ذكاوت خدا داده داریم !!
در برابر قوانین فیزیك و نجوم ، هماهنگی و موزونی اشعار سعدی و حافظ را داریم !!
و در برابر صنعت و تكنولوژی ایشان ، مینا كاری و پارچه بافی و باغهای منظم و كاریز و سد داریم !!
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|