هفتهء گذشته بازار سخن گفتن، اظهار عقيده کردن و اعلاميه صادر کردن در مورد حملهء احتمالی اسرائيل يا امريکا به ايران سخت رايج بود؛ حمله ای که روشنفکران جامعه، بطور طبيعی، بايد عليه آن اقدام کرده و سخن بگويند... روشنفکرانی هم بودند که چنين حمله ای را تنها راه نجات مردم کشورمان از شر حکومت اسلامی می دانستند. اما قصد من در اين مقاله تأييد يا تکذيب هيچ کدام از اينها نيست؛ چرا که می پندارم هيچ يک از اين دو کار، لااقل به اين صورتی که انجام می شوند، در آنچه که می گذرد تأثيری نخواهند داشت.
هفتهء گذشته بازار سخن گفتن، اظهار عقيده کردن و اعلاميه صادر کردن در مورد حملهء احتمالی اسرائيل يا امريکا به ايران سخت رايج بود؛ حمله ای که روشنفکران جامعه، بطور طبيعی و بنا بر وظيفهء تاريخی خود، بايد عليه آن اقدام کرده و سخن بگويند و بکوشند تا وضعيت بجائی نرسد که وطن ما نيز به سرنوشت عراق و افغانستان و ليبی دچار شود، زيربنای مملکت از هم بپاشد، جان های بسيار فدا گردد و آنچه از ثروت ملی ما از چنگال چپاول حکومت اسلامی باقی مانده نيز دود شود و بهوا برود. از اين بابت بايد از همهء دلسوزان کشورمان متشکر بود. روشنفکرانی هم بودند که، باز بنا بر احساس وظيفه ای تاريخی که بر عهدهء روشنفکران است چنين حمله ای را تنها راه نجات مردم کشورمان از شر حکومت اسلامی می دانستند و در اين مورد دلايل خود را داشتند. اما قصد من در اين مقاله تأييد يا تکذيب هيچ کدام از اينها نيست؛ چرا که می پندارم هيچ يک از اين دو کار، لااقل به اين صورتی که انجام می شوند، در آنچه که می گذرد تأثيری نخواهند داشت و، منطقاً، لازم است که روشنفکران ما، در حين انجام وظايف جاری خود، در جستجوی راهی باشند که هم ايرانيان را از شر حکومت اسلامی خلاص کند و هم کشورمان را از دچار شدن به آسيب های غير قابل پيش بينی جنگی ويرانگر برهاند. يعنی، اعتقاد دارم که آنچه بصورت اعلاميه نويسی انجام شده اگرچه نشاندهندهء مسئووليت پذيری صادر کنندگان آنها است اما گرهی را از کار فروبستهء مردم ما باز نمی کند.
چرا چنين فکر می کنم؟ بيائيد از خودمان بپرسيم که هدف از صدور اين اعلاميه ها چيست؟ آيا فکر می کنند مقامات تصميم گيرنده در امريکا و اسرائيل منتظرند تا از نظر آنان آگاه شوند و بر اساس آن اقدام کنند؟ يا اينکه فکر می کنند با اينگونه اعلاميه ها می توانند در افکار عمومی جوامع دموکراتيک تأثير گذاشته و از طريق آنها دولت هاشان را تحت فشار قرار دهند؟ در اين صورت اين اعلاميه ها چگونه در سطح جهان و به زبان های مختلف منتشر شده و به دست و گوش و چشم مخاطبان می رسد، در آنها چه تأثيری می گذارد؟ شايد اگر آنها اعلاميه های خود را به زبان های گوناگون ترجمه کرده و برای مقامات و پارلمان ها و سازمان ها و نشريات و رسانه های کشورهای مختلف می فرستادند می شد اميدوار بود که حاصلی از اين کار به دست خواهد آمد اما اينکه اعلاميه ای صادر شود و متن آن در چند تا و نصفی سايت و خبرگزاری فارسی زبان منتشر گردد چگونه می توان به تجهيز افکار عمومی مردم جهان دست يافت. تازه بماند اينکه در برابر پرسش آنها که پيشنهاد شما چيست نيز اعلاميه های روشنفکران ما نکته ای در خور ملاحظه ندارند.
باری، از آنجا که من اينگونه اعلاميه های تک نفره تا 120 نفره را دارای خاصيتی و تأثيری نمی يابم از خود می پرسم که چه منطقی پشت اين کار وجود دارد و دوستان انديشمند من کدام هدف را در اين اعلاميه نويسی دنبال می کنند، اعلاميه هاشان در کجا و چگونه مصرفی دارند، و کدام مشکل را برای مردم قرار گرفته در خطری هر آن عملی شونده حل می کنند؟
بگذاريد من پاسخ خودم را به صراحت بيان کنم. اين اعلاميه ها فقط برای «رفع تکليف» خوب اند و واجد هيچ ضرری هم نيستند. اگر حمله ای صورت گرفت که خواهيم گفت ما به وظيفهء خود عمل کرده و به دو طرف دعوا (حمله کنندگان خارجی و حکومت اسلامی) اخطار داده ايم و، در نتيجه، مسئووليت از عهدهء ما برداشته شده و بر شانه های تصميم گيرندگان حمله کننده از يکسو، و حکومت اسلامی، از سوی ديگر، گذاشته شده و آنها هستند که کوششی برای حل اين مشکل نکرده اند. اگر هم که حمله اتفاق نيفتاد که اين اعلاميه ها سندهائی خواهند بود دال بر ميهن دوستی و ملت مداری ما بعنوان روشنفکرانی مسئوول و وظيفه شناس. براستی که من، جز اين دو خاصيت، حاصل ديگری را در کار اينگونه اعلاميه ها نمی بينم.
در صحنهء واقعيت های عملی، همه می دانيم که گوشزد کردن فجايع جنگ و بر باد رفتن حقوق بشر و نظاير اين نکات به حمله کنندگان بالقوه به کشورمان، آن هم به فارسی و در رسانه های خودمانی، ارزشی بيش از يک انشاء نويسی اخلاقی ندارد؛ و حتی اينکه در نيمهء کار روی سخن را به سوی زعمای حکومت اسلامی نيز برگردانيم و از آنها بخواهيم که دست از ماجراجوئی های بين المللی بردارند کاری معادل زيره به کرمان بردن است. چرا که، در هر دو سوی اين معادله، آدميانی محيل با جداول محاسباتی دقيق نشسته اند و همچون دو شطرنج باز می کوشند تا حريف را از پای درآورده و به تسليم بکشانند.
مگر نه اينکه بسياری از امضاء کنندگان همين نوع اعلاميه ها در مقالات ديگر خود مرتباً به ما گوشزد می کنند که دول کشورهای دموکراتيک وظيفه ای جز حفظ منافع مردم شان (يا، اگر دل مان خوش می شود بگوئيم شرکت های نفتی و اسلحه سازی شان) ندارند و هر کجا که اين منافع حکم کرد در ارسال بمب افکن و هواپيماهای جنگی و کشتی های اوقيانوس پيما و زدن و شکستن و سوختن ترديدی نخواهند کرد. در اين صورت نصيحت کردن چنين دولتمردانی چه حاصلی خواهد داشت؟
در آن سوی ديگر قضيه هم، آنها که سی سال است بر کشورمان حکومت می کنند محاسبات خود را دارند و احتمالاً حتی به اين می انديشند که حملهء نظامی به ايران، همچون حملهء صداميان بيست و چند سال پيش، رحمتی الهی بوده و به نفع بقای آنها تمام خواهد شد. پس چرا بايد به نصيحت ما گوش فرا داده و سانتريفيوژهای غنی سازی را از کار بياندازند؟
پس، هيچ کدام از اين دو طرف، نصحيت پذير نيستند و تحت تأثير انشاء های شورانگيز ما قرار نمی گيرند و آنچه ما می نويسيم تنها حکم همان «اسقاط تکليف» و «انجام صوری وظيفه» را پيدا می کند و بس.
تازه بگيريم که يکی يا هر دوی طرفين نصحيت ما را بپذيرند و از نقشه های خود صرف نظر کنند. در آن صورت بايد ديد که دست آورد ما در مورد مردم کشورمان جز ماندگاری و تداوم «وضع موجود» چه خواهد بود؟ مثلاً، بيائيد فکر کنيم که حکومت اسلامی را قانع کرده ايم که پروژهء اتمی اش را متوقف کند (که يقين مستند دارم که بسياری از امضاء کنندگان اين اعلاميه ها داشتن اين نيرو را «حق مسلم ما» می دانند) و، در همان حال، دست از تحريک حزب الله و ساير دست نشاندگان اش در کنار مرزهای اسرائيل بردارد تا تيغ به دست زنگی مست نداده باشد و کاری نکند که حمله به کشورمان توجيهی محکمه پسند پيدا کند. آنگاه، پس از رفع خطر، چه خواهيم کرد تا حکومت اسلامی ـ که بدينوسيله ابقا هم شده است ـ دست از ملت آزاری خود بردارد؟ آيا نه اينکه از فردا، به سفارش متفکران مان، بايد ديگر باره کارهای هميشگی خود را در زمينهء افشاگری و گزارش عدول دائمی حکومت اسلامی از مفاد اعلاميه حقوق بشر ادامه داده و جهانيان را ـ حتی بيشتر از پيش ـ از بدکاری های اين رژيم آگاه کنيم؟ و، تازه، حاصل اين آگاه کردن ها چه خواهد بود؟ تحريک افکار جهانيان برای اينکه بر دولت های خود فشار آورند؟ و خواست فشار آورندگان چه می تواند باشد جز اينکه بگويند: «آقای پرزيدنت، خانم وزير خارجه، و نمايندگان محترم مجلسين ما! لطفاً و قاطعانه جلوی اين رژيم خون آشام را که با کنار گذاشتن پروژهء اتمی بهانهء حمله را از شما گرفته است، بهر صورت ممکن، سد کنيد». و اين صور ممکنهء سد سازی در برابر حکومت اسلامی چيستند جز صدور چند قطعنامهء ديگر و يا، اگر لازم باشد، مثل مورد ليبی، بدکاری حکومت با مردمان خويش را بهانهء حمله قرار دادن؟
در اين صورت، می بينيم که صادر کنندگان اين «اعلاميه های اسقاط تکليفی» در واقع در يک دايرهء بسته حرکت می کنند. و لذا می توان پرسيد که آيا براستی جز آسودگی خيال و وجدان شخصی در انجام وظيفه ای که عضويت در باشگاه روشنفکری يک جامعه بر عهده شان گذاشته برايشان فرقی هم می کند که حمله ای صورت بگيرد يا نگيرد؟
نه! دوستان گرامی! من فکر می کنم که وظيفهء روشنفکران جامعه (با هر گونه دوغ و دوشابی که در جمع آنان با هم قاطی شده باشد) به صدور اعلاميه هائی به زبان فارسی و برای مصرف در هيچ کجا به پايان نمی رسد. تکليف کار سياسی را هيچگاه انشاء نويسی های اهل قلم و کلام در مزمت کشور گشائی و کشتار مردم بی گناه و تخريب زيربنای اقتصادی و اجتماعی يک کشور و اتمام حجت با طرفين دعوا روشن نکرده است و نمی کند. وظيفهء روشنفکر، اگر او خود را براستی موظف به انجام کاری مؤثر در قبال جامعه ای که او را پروريده، و حتی در برابر کل جامعهء بشری، بداند، آن هم هست که بفکر راه چاره نيز باشد و بکوشد که، نه بعنوان يک ناظر دانشمند ايستاده در کنار گود، بلکه بعنوان کوشنده و کنشگری در ميانهء گود، حداقل از فکر «روشن» خود، به نفع مردمی که در خطر دست و پا می زنند استفاده کرده و راهگشای اهل سیاست باشد.
اما ماهيت اين «انجام وظيفه در ميان گود»، بخصوص برای روشنفکران نشسته در ساحل امن خارج کشور، چيست و يک روشنفکر دل سوز ايرانی در قبال وضعيتی که پيش آمده چه بايد بکند؟
پاسخ من به اين پرسش در واقع به تجزيه و تحليل «وضعيت خطرناک کنونی» مربوط می شود و البته که بر اين نکته نيز آگاهم که تجزيه و تحليل من فقط از آن من است و می تواند کلاً غلط از آب درآيد. اما، جز بيان آن، چه راه ديگری برای ايجاد مفاهمه با يارانی که برخی شان از دوران دبيرستان دوست من بوده اند در برابر خود می توانم ببينم؟
ای یارانی که بعنوان روشنفکران ايران اعلاميه صادر می کنيد! اين نکته برايتان مسلماً بديهی است که حکومت اسلامی، بر اساس حکم «چهار ديواری، اختياری»، سال ها است که هر چه خواسته با ملت ايران کرده است و من لازم نمی بينم که در اينجا فهرست بدکاری های اين حکومت را (که بخش عمدهء اعلاميه ها را تشکيل می دهد) بازگو کنم. من از شما می پرسم که جهان غرب (از آمریکا گرفته تا آلمان و انگلیس و فرانسه و ایتالیا و...) در طی اين سی و دو سه سال، جز يک مورد تشويق و حمايت از صدام برای حمله به ايران و چند مورد تحريم اقتصادی که دودش فقط به چشم مردم ما رفته است، چه کاری در قبال همهء افشاگری های ما در مورد اين بدکاری ها انجام داده است؟ و آيا همواره، با باز گذاشتن بازارهای قاچاق برای دور زدن تحريم ها و بخصوص با خريد دائم نفت و سرازير کردن مبالغ هنگفتی دلار به خزانهء حکومت اسلامی، به بقای آن کمک نکرده است؟ و دو دهه ای چنين گذشته است تا اينکه قضيهء انرژی اتمی پيش آمده، اسرائيل خود را در معرض خطر ديده، و غربی ها هم بهانهء خوبی يافته اند تا کشوری را که بر کرانهء شمالی خليج فارس نشسته و کليد اين شاهراه آبی و اين شاهرگ حياتی غرب صنعتی را در دست دارد مورد حمله قرار داده و جای پای خود در اين منطقه را محکم کنند؟ پس اعلاميه صادر کردن قرار است چه دردی را از ما دوا کند؟ و آيا صورت کنونی مسئلهء ما همين پرسش نيست؟
براستی، از نظر شما، آيا راه حل ديگری جز اين وجود دارد که همگی بکوشيم تا، پيش از اينکه حملهء نظامی وطن مان را ويران کند، حکومت کنونی مسلط بر کشورمان را از ميان برداريم و، در نتيجه، هم مردم خودمان از شر آن آسوده کنيم، هم اسرائيل از خر شيطان پائين بياوريم و هم بهانه هاي امريکا را برای حمله از دست اش به در آوريم؟ يعنی، آيا جز کوشش برای انحلال هرچه زودتر حکومت اسلامی و برقراری يک حکومت دموکراتيک و مردمی در کشورمان راه حل ديگری هم برای برون رفت از وضعيت کنونی وجود دارد؟ و آيا غياب يک چنين امکانی نيست که برخی از روشنفکران و حتی بسياری از مردمان ما را به جائی کشانده که خود خواستار حملهء نظامی به ایران شوند و با عدد و رقم بکوشند تا ثابت کنند که تلفات و خسارات چنين حمله ای بسا کمتر از لطماتی است که ادامهء حکومت اسلامی برای مردم ما بهمراه خواهد داشت؟ براستی هم که اگر صبحی از خواب بر می خواستيم و می ديديم که حکومت اسلامی و اوباش حاکم بر آن وجود ندارند آيا ما، مردم ما، و مردم همهء جهان نفسی به راحتی نمی کشيديم؟ و نمی ديديم که خطری که در بالای سر مردم ما می چرخيد، از درون و بيرون کشور، کلاً رفع شده است؟
البته بر اين نکته واقفم که اين سخنان نيز می توانند از همان مقولهء «از کرامات شيخ ما چه عجب» باشمد و ممکن است حتی لبخند عاقل اندر سفيهی را بر لبان امضاء کنندگان اعلاميه ها بياورند. اما من چنين خنده ای را نه بخاطر مضحک بودن حرف خود که به دليل احساس عجز اين طايفه از «روشنفکران» مان می بينم و مشکل را دقيقاً در همين «عجز» جسته ام. بنظر من، روشنفکری که وسط دعوائی هولناک و حساب شده و خارج از مرزهای حقوق بشری، اعلاميهء انشاء واره صادر می کند و طرفين دعوا را به سر عقل آمدن فرا می خواند دچار عجز است و راه ديگری را برای اثرگذاری در سير حوادث فرا روی خويش نمی بيند و يا، صريح تر بگويم، به هيچ راهی که روبرويش گذاشته باشند اعتقاد ندارد؛ چرا که در اعماق عجز غوطه ور است.
پس راه خروج از اين بن بست دلشکن چه می تواند باشد؟ به اعتقاد من، اگر تحليل خود را از اين پرسش آغاز کنيم که «چرا حکومت اسلامی، با همهء ضعف ها و بی کفايتی ها و فسادی که بر آن حاکم است تا کنون بر جای خود باقی مانده؟» پاسخی که می دهيم تکليف همهء را روشن خواهد کرد.
(اما، پيش از اينکه من هم، به سهم خود، بدين پرسش پاسخ دهم، گفته باشم که اگر پاسخ مان چنين باشد که «حکومت های غربی اينها را آورده و خود به بقاي شان کمک کرده اند» آنگاه بايد به اين پرسش هم پاسخ دهيم که «چرا اين آورندگان مجبورند برای بردن اينها دست به حملهء نظامی بزنند؟» و اگر پاسخ مان به اين پرسش آن باشد که «آنها اينها را آورده اند اما کنترل از دست شان خارج شده و اينها خود سرانه عمل می کنند» آنگاه روشن است که، با انکار توانائی کنونی غربيان در بردن اين آورده شدگان، خود پاسخ نخست مان را باطل کرده و ناگزيريم به پرسش نخست باز گشته و دليل ماندگاری اين حکومت خود سر را، عليرغم نارضايتی عمومی و ادبار اقتصادی و اجتماعی گسترده، توضيح دهيم).
باری، برای اينکه سخنم را با اينگونه پرسش ها ادامه نداده باشم، لازم می بينم که پاسخ خود را به پرسش فوق با شما در ميان بگذارم. من علت ماندگاری اين حکومت نکبت زده را در دو امر می بينم: يکی توانائی تاکنونی آن به توليد انواع آلترناتيوهای داخلی و بموقعی که، تحت نام اصلاح طلبی، می توانند برای مدت های مديد در خودی ها و بيگانگان اين توهم را ايجاد کنند که حکومت از روش قبلی خود دست برداشته و آدم شده است؛ و ديگری هم غياب مطلق هرگونه اپوزيسيون منسجمی که بتواند يک آلترناتيو مستقل و کارا را در برابر اين حکومت بسازد و برای مردم بجان آمده از دست جمع دلاله گان بنيادگرا و اصلاح طلب، برجی دريائی بوجود آورد که به مدد نور راهنمای آن بتوان در ظلمات اوقيانوسی چنين توفانی به ساحل نجات راه پيدا کرد.
توجه کنيم که غياب يک چنين آلترناتيوی، چه در امروز و چه در فردا، مسلماً نتايج وحشتناک خود را ببار خواهد آورد؛ چرا که در امروز وضعيت حاد کنونی را هر لحظه حادتر کرده و امکان حمله و ويرانی را افزايش می دهد و در فردا نيز تنها اين امکان را برای حمله کنندگان ايجاد می کند که خود هرگونه جانشين مطلوب خويش را بسازند و، با همکاری چلبی ها و کرزای های وطنی، بر شرايط پس از ويرانی حاکم کنند.
پس، در تحليل من، دقيقاً «هم اکنون» هيچ وظيفه ای برای روشنفکران دلسوز ايران بالاتر از اين وجود ندارد که با کوششی خستگی ناپذير به بر پا کردن يک بديل متمدن و امروزی و انسان مدار در برابر حکومت قرون وسطائی مسلط بر کشور بپردازند. يعنی، از نظر من، امروز وظيفهء هر روشنفکری آن است که، همزمان با صدور اعلاميه ها و انجام سخنرانی ها (آن هم برای مردم خويش)، قلم و ميکروفن به دست گيرد و ديگران را راهنمائی کند که چگونه می توان، پيش از وقوع حادثه ای که نه از تاک و نه از تاک نشان اثری می گذارد، دست به ايجاد يک جايگزين مطلوب زد.
و اگر آنچه می گويم از منطقی برخوردار باشد آنگاه همهء ما بايد اين نکته را همچون معياری برای سنجش ميزان دلسوزی روشنفکران، و راستگوئی و صداقت گردانندگان احزاب و شخصيت های سياسی (که در اين اعلاميه ها با ماسک و نام ظاهرالصلاح «روشنفکر» ظاهر می شوند) بکار گيريم و از تک تک آنها بپرسيم که، جدا از اعلاميه نويسی های آتشين تان، در راستای ايجاد يک همسبتگی ملی و برساختن يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات قابل ارائه به جهانيان که مانع حمله به کشور و راهگشای مقاومت داخلی باشد چه کرده ايد و چه می کنيد؟
توجه کنيد که من اين نکات را در پی کوششی يک سال و نيمه مطرح می کنم؛ هنگامه ای که در طی آن پای صحبت هر کس که می شده نشسته و به شرايط اش برای «ائتلاف و اتحاد» گوش فرا داده ام. از جمهوری خواهان شنيده ام که نمی توان با پادشاهی خواهان ائتلاف کرد، از پادشاهی خواهان شنيده ام که نمی توان با خواستاران حکومت فدرال در ايران نشست و برخاست کرد، از فدراليست ها شنيده ام که جز بشرط پذيرش خواسته هاشان برای خودگردانی قومی نمی شود به هيچ اتحادی رسيد، و از اصلاح طلبان گريخته از حکومت اسلامی برساختهء خودشان شنيده ام که تنها می توان بر حول «دموکراسی اسلامی» به اتحاد رسيد. و نتيجه، همچنان تفرقهء دلشکنی است که بر اردوگاه اپوزيسيون حکومت اسلامی سايه افکنده است.
می خواهم بگويم که همهء روشنفکران ما، چه آنها که اعلاميه صادر می کنند و چه آنها که سکوت استقلال نمايانه اختيار کرده اند، در اين امتحان گريزناپذير ملی تا هم اکنون رفوزه شده و بجای يافتن حل مسئله خود تبديل به جزئی از مسئله شده اند. آنها در نمی يابند که همين شرايط حساس و خطرناکی که موجب صدور اعلاميه هاشان شده اقتضا می کند که در مبانی فکری و شرايط پيشنهادی خود برای اتحاد بازنگری کرده و از خر شيطانی که سه دهه است بر آن سوارند پياده شوند. يعنی، اگر شرايط عادی نيست و خطر ويران شدن کشورمان يک امر جدی است آنگاه خواستاری حداکثرها و طول دادن چانه زنی های منفعت طلبانه تنها کشندهء زمان و عايق راه رهائی ملت و مملکت است و، در نتيجه، از مائی که قصد خدمت داريم گريزندگان از وظيفه ای را بر می سازد که فردای ويرانی کشورمان، اگر نه در مقابل ديگران، لااقل در برابر وجدان هامان پاسخگويانی شرمنده خواهيم بود.
در پايان اضافه کنم که پيشنهاد من به دوستان رزمنده ام چنين است: همهء صادر کنندگان اينگونه اعلاميه ها لطف کرده پا به ميدان بگذارند و لااقل دلايل خود را برای امتناع از اتحاد با ديگر مخالفان حکومت اسلامی و پا ننهادن در جادهء ايجاد يک وفاق ملی عليه حکومت اسلامی برای مردم توضيح دهند. همچنين از اين صد و بيست سی نفری که پای ثابت صدور اعلاميه ها شده اند می پرسم که شما خود چرا دست اتحاد بهم نمی دهيد و کار را از خودتان آغاز نمی کنيد؟
دوستان دور و نزديک! يادتان باشد که در اين لحظات خطير ديگر نمی توان پشت ديوار دلسوزی و نصيحت و اعلاميه صادر کردن صرف پنهان شد و، در عين حال، روشنفکری وظيفه گذار باقی ماند.
نه! به من نگوئيد که کار روشنفکر فقط «نقد قدرت» و «هواداری از وجدان انسانی» است. آيا هنوز هم لازم است تا برايتان از نقش فعال روشنفکران ساير کشورهای ديکتاتور زده نمونه بياورم؟ ـ آنجا که نمایش نامه نويسی درهای آزادی را به روی سرزمین اش می گشاید، و آنجا که شاعری در برابر جوخهء اعدام فاشيست ها سرود آزادی می خواند؟ به ياد آوريد که در این ساحل امن من و شما چندان نیازی به جان دادن هم نیست، فقط کافی است تا در همين «کنار گود»، در راستای پیدا کردن راه حلی برای نجات مردم و کشورتان از شر این همه هیولای سهمگين، فکر «روشن» تان را متوجه يافتن راه هائی عملی و شدنی کنيد. «روشنائی فکر» تنها خورشيدی است که می تواند شب يلدای جوامع استبداد زده را در صبحگاهان پيروزی به پايان رساند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر حق گرامی
از آنجایی که جنابعالی در ویکی پدیا سندی از سکولاریسم نو را پیدا نکردید وآقای اسماعیل نوری علاء نیز پاسخگو نمی باشد، فکر کردم شاید کمی تا اندازهای بشود آنچه در پشت اندیشه سکولاریسم نو ( سکولاریسم .ب ) آقای اسماعیل نوری علاء ودلایل غیر پاسخگو بودنش می باشد را در لینک پایین دریابید. شاید هم قبلاً یک یا چندبار مطالعه کرده باشید. آنچه که من از سکولارسیم نو متوجه شدم، خلاصه اش این است:
سکولاریسم نو وسیله ای برای رسیدن به دمکراسی می باشد. اما معلوم نیست که آیا با این وسیله می توان به دمکراسی رسید یا نه . هیچ تضمینی نیز در پشتوانه این اندیشه (سکولاریسم نو) برای رسیدن به دمکراسی وجود ندارد. مقاله فوق در سال 2008 منتشر شده است. امیدوارم به بعضی از پاسخها برسید. با احترام کاوه
لینک
http://www.newsecularism.com/Nooriala/010408-discrimination.htm
پاینده ایران و ملت ایران
November 16, 2011 06:28:12 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر هم میهنان گرامی
گفتگوی آفای اسماعیل نوری علاء در ارتباط با معضلات اپوزیسیون خارج کشور. لینک.
http://www.youtube.com/watch?v=cN95hwaTCHg&feature=player_embedded
شنیدن این گفتگو خالی از لطف نیست.
با احترام
کاوه یزدانی
November 15, 2011 01:50:00 AM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سروران گرام؛ کاوه عزیزم؛ حق گرامی و نازنین و دوستان عزیز دیگر عرفان و وجدانی گرامی
سروران عزیز؛ این چند روزه وضع اینترنت در ایران به کلی مختل شده بود و بنده دسترسی چندانی به اینترنت نداشتم. در این فاصله بحث های جالب و پرباری طبق معمول مابین دوستان انجام شده است که سرفرصت آنها را خواهم خواند. درباره پیشنهاد تدوین مقاله مشترک بنده به قول قدیمی ها با کوره سوادی که دارم در خدمت دوستان هستم و هرچه بفرمایند بنده اطاعت می کنم که همه تلاش می کنیم برای آزادی این وطن تبدار و ملتهب.
جناب وجدانی گرامی؛ امیدوارم کسالت از تن نازنینت بدر رفته باشد که تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد.
پاینده ایران
November 14, 2011 11:08:54 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
جناب آقای اسماعیل نوری علا،
این مطالبی را که شما نوشتید و عنوان کردید را باید یک نفر بیان میکرد. یک نفری که شناخته شده میبود مانند شما. انکار نمیکنم که من و یارانم از طرفداران افکار و کردار و کارنامه سیاسی شما نبوده و نیستیم.
اما در این برهه خطیر زمانی، وقتی صدایی بلند میشود که حقیقت را بیان میکند انصاف به ما میگوید، که حرف حق و اندیشمندانه را باید پذیرفت و ارج نهاد، مخصوصاً در این زمان که کشور دوباره آبستن حوادثی است که سرنوشت کشور و ملت در گرو عملکرد یا عدم عملکرد همه ما بعنوان یک ملت است.
مطالبی را که مورد بحث گذاشتید و عنوان کردید، بسیار کلیدی و حائز اهمیت است. و ما به نوبه خود در انتظار پاسخ از سوی "روشن فکران طرفدار اعلامیههای متعدد" خواهیم بود.
این کشور ما است که همه دارند در مورد آن نقشه میکشند بجز خود ما ملت. اگر واقعا ایرانی هستیم، امروز جای این نیست که من و ما یقه اسماعیل نوری علاها را بگیریم که چرا ۳۰ سال پیش و ۳۵ سال پیش چنین و چنان کردی. امروز باید در کنار یکدیگر برویم و میهن را از دست این ددان پس بگیریم.
باید راه را برای ملت هموار کنیم، و این کار را با عملکرد خود میتوانیم سر مشق ملت انجام دهیم.
کشور من و ما از دست رفت. و مطالب و پرسش و رهنمود شما در این مقاله بسیار بجا، بر حق، و بدون چون و چرا حیاتی است. بقای ایران و ایرانی بازیچه دست دشمنان ایران و ایرانی شده است.
دست کم از دید اینجانب و یارانم، با این پرسش نامه ای که شما جلوی روی روشنفکران، دست اندرکاران، و اصولا هر ایرانی که نگران آینده میهن است گذاشتید، شما گذشته خود را از دید ما کاملا پاک کردید، زیرا از پس این پرسش نامه، درد نامه ای بمشام میرسد که درد هر میهنپرستی است، و فریاد هر میهنپرستی.
روشنفکران ایرانی، میهن از دست رفت - و ملت مسخ مشکلاتی شده است که این رژیم جنایتکار هر روز در برابر ملت قرار میدهد. راه حل را جلوی پای این ملت بگذارید، به این ملت نشان دهید که چرا میبایستی هر چه زودتر قیام ملی را انجام دهد و چرا باید دست از این "فرار از مسئولیت تاریخی" بردارد.
ما ملت از دست اعلامیهها خسته هستیم، ما ملت از دست تقصیر که بودها خسته هستیم، ما ملت از این همه زشتی خسته هستیم، و از همه مهمتر ما ملت دلمان برای میهندوستان تنگ شده.
آیا نیست در میان ما سیاستمدارن شناخته شده و اهل قلم شناخته شدهای که جرات و شهامت این را داشته باشند که این تابوی ۳۳ ساله را بشکنند، خطر کنند و پرچم سرنگونی این رژیم را در کنار هم در دست گیرند که همه ما هم در کنارشان بپاخیزیم؟
نوری علا، پرسشی را مطرح کرده است که پاسخش به هر ایرانی عاشق میهن مربوط میشود. این یک پرسش حقیقی و حقوقی است و پرسشی است که پاسخش میتواند تکلیف ما ملت را با این رژیم ضحاک صفت و ضحاک کردار و ضحاک پندار و ضحاک گفتار روشن کند.
پاسخ شما سیاستمداران شناخته شده و شما اهل قلم و روشنفکر شناخته شده به این پرسش حیاتی چیست؟
حرف حق را باید پذیرفت، آیا شما شهامت پذیرفتن حرف حق را دارید؟
به نظر حقیر ما چند نفر طرفدار نظام پادشاهی، این درد نامه اسماعیل نوری علا یک تابوی ۳۳ ساله را شکست.
امیدواریم، آنهائی که به این سخن ما شک دارند این درد نامه ایشان را مجددا بخوانند و به اهمیت تاریخی این نوشته ایشان پی ببرند.
هرگز ما فکر نمیکردیم که روزی از نوشته و گفتار اسماعیل نوری علا پشتیبانی کنیم. اما حرف حق و حقیقت را باید پذیرفت. این نوشته ایشان به نظر ما نه تنها تاریخی است بلکه در این برهه زمانی تنها مطلب و پرسش کلیدی است که همه ما ایرانیان میهنپرست با آن روبرو هستیم.
دست از این اعلامیههای کذایی و تو خالی بردارید - روی سخن پر محتوا را با ملت در داخل ایران بگشایید. این ملت تشنه این است که به جریانی اعتماد کند که وقتی خونش بر زمین میریزد بداند در آخر به هدر نخواهد رفت. ملت را در یابید به این میهن و ملت رحم کنید.
این دعوای بیپایان بر سر نوع نظام آینده، دشمن را شاد کرد و ایران و ایرانی را ویران کرد. رای نهایی را به ملت محول کنیم، حال برویم این بیوطنهای یاغی را از مملکت بیرون کنیم که خون این ملت را اینطور در شیشه کردهاند.
با سپاس از اسماعیل نوری علا،
شیر و خورشید و تاج
November 14, 2011 08:18:12 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بردوست گرامی حق عزیز
هر دو خواهان دمکراسی وحقوق بشر برای ایرانی آزاد وآباد هستیم، هردو خواهان سیستم پارلمانی وحاکمیت ملت درایران هستیم، شکل جمهوری یا پادشاهی در حاشیه قرار دارد. اما چرا کسی مثل نوری علاء سعی دارد در مقاله اش بین جمهوری خواه وپادشاهی خواه چنین فاصله ای را به خواننده بنمایاند؟ آقای اسماعیل نوری علاء در مقاله اش زیر عنوان ( روشنفکران واحتمال حمله به ایران ) نوشته :
« ازجمهوریخواهان شنیده ام که نمی توان با پادشاهی خواهان ائتلاف کرد. »
حق عزیز جنابعالی در باره این جمله نوری علاء چی فکرمی کنید؟
آیا ایشان درست می گوید که من وجنابعالی نمی توانیم همکاری کنیم؟
حق گرامی، نمی دانم ونمی پرسم چرا با داشتن قلم توانا واطلاعات سیاسی وتاریخی ، نظرهای تان را در قالب مقاله منتشر نمی کنید. چند روز پیش فرمودید منتظر مقاله بعدی من هستید.جنابعالی ومن خیلی خوب می دانیم که نوشته های من بیشتر بر آمده از احساس می باشند، تا ازعلم وآگاهی درست از مسائل سیاسی روز، ونواقص بسیاری می توان در نوشته هایم آشکارا دید. اگر موافق باشید، به کمک قلم توانای جنابعالی و دوست عزیزمان ایرانی مقالات مشترک منتشر نماییم تا امثال نوری علاء نتوانند بین جمهوریخواهان وپادشاهی خواهان تفرقه ایجاد نمایند. ما می توانیم این کار را به عنوان سمبلیک شروع نماییم تا بلکه ، هم آغاز یک همکاری بین یک جمهوریخواه وپادشاهی خواه باشد، وهم اینکه کار گروهی که ضرورت جامعه ایرانی می باشد آشنا خواهیم شد وهم اینکه برای روشنفکران و ریش سفیدان ایرانی واحزاب وگروها های فعال سیاسی یک نمونه کوچکی از همکاری بین جمهوریخواهان وپادشاهی خواهان باشد ونوری علاء ها نتوانند اینگونه به شعور ما توهین کنند. در این کار مشترک بی تردید من نیز بیش از پیش از شما دوستان می آموزم. فکر کردم گونه ای از همکاری وکار گروهی را باید از یک جایی هرچه زودتر آغاز کنیم. بنابر این برای شروع همکاری در شرایط کنونی که تنها ارتباط ما از طریق نوشتن می باشد، این کار می تواند امکان پذیر باشد. منتظر نظر جنابعالی وایرانی عزیز ودیگر دوستان هستم. در ضمن این پیشنهاد می تواند با گذشت زمان به کار گروهی وسیعتر وگروهی به مراتب بزرگتر تبدیل شود. با سپاس از جنابعالی و همه دوستان گرامی. با احترام کاوه یزدانی.
پاینده ایران وملت ایران
November 13, 2011 01:36:34 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم،
کاوه گرامی من، وقتی نوری علاء ها و محمد امینی ها حاضر نیستند با امثال ما ناخودی هایشان به بحث بنشینند و نشستن با ما را کسر شأن خود حتما می دانند همین می شود که می بینیم، سر درگم و عصبانی از دستشان. آنوقت یک خروار ادعای میهن و هم میهن دوستی و دمکراسی و حقوق بشر هم می کنند! من برداشت خودم را از این مقاله حضرت نوری علاء بقول دوست نازنینمان ایرانی، و سابقه ای که از او در ذهنم دارم در زیر می آورم. ادعا هم ندارم که ۱۰۰ در ۱۰۰ درست باشد ولی همانطور که گفتم وقتی حضرات پاسخ مان را نمی دهند ما باید طبق سابقه ذهنی ای که از آنها داریم و طبق درک خودمان برداشت هایمان را بکنیم. ما که تبحر این ؛اهل قلم کارشناس را نداریم؛ که همه مغلطه ها و تناقض ها و مردم را به بیراهه کشاندن هاییشان را ببینیم و برملا کنیم. اگر به نظر قبلی ام و پاسخ آقای مویدی بسیار گرامی توجه کنی می بینی که منظورم چیست. بخاطر همین است که من از این حزب و دوستان تقاضا کرده و می کنم که بما کمک کنند تا ما متون را خوب بفهمیم تا بتوانیم آنها را در همه جا انتقال دهیم. این مهارت را حزب دارد و صمیمانه امیدوارم که هرگز ما را از آن دریغ نکند. البته دوستانی مثل ایرانی هم همینطور. یک شرط دارد که همه با هم رک و راست باشیم و از گفتن و شنیدن حقایق نرنجیم و دوستان مجبور نشوند با هزار وسواس ما را راهنمایی کنند چون بیم آن دارند که دوستی را از دست بدهند. بهرحال من نظر زیر را زیر مقاله حضرت نوری علاء گذاشته ام به این امید واهی که اگر اشتباه می کنم مرا از اشتباه بدرآورد.
؛شکایت شما از رضا پهلوی چیست که به زبانهای بین المللی آشناست و چهره ی سیاسی شناخته شده ای در مجامع و محافل بین المللی است که در این آخرین بیانیه اش به هر گونه حمله نظامی به ایران یک نه بزرگ گفته است! شما که از همه صادر کنندگان بیانیه ها ایراد گرفته اید که با زبان فارسی و در فضای مجازی ایرانی ها با صدور این بیانیه ها نمی توانند صدای خود را به گوش جهان غیرفارسی زبان برسانند، چه ایرادی می توانید به بیانیه رضا پهلوی بگیرید که از آن پشتیبانی که نکرده اید هیچ بلکه در این مقاله تان هیچ اشاره ای هم به آن نکرده اید! حتما او را هم همردیف همه دیگر روشنفکرانتان قرار داده اید که جهان صرفنظر از اینکه بیانیه دهندگان چه می خواهند کار خود را خواهد کرد! اینکه شد افکار دایی جان ناپلئونی جناب! شما همه ما ایرانیها را این وسط کرده اید مداد! این توهین شما به همه آنانی است که بیانیه صادر کرده اند. شما چکار کردید بجز وسط معرکه نشستن و نظاره کردن دو طرف و پیدا کردن توجیحی برای انفعال خودتان. این عکس مار کشیدن ها را کنار بگذارید و انقدر به شعور ملی ما توهین نکنید.
رضا پهلوی به همه زبانهای مهم بین المللی و در سطح وسیع جهانی پیام ما را رساند که ما مخالف هر گونه حمله نظامی به ایران هستیم. شما هم اگر می خواستید و منافع تان ایجاب می کرد می توانستید از او که سخنگوی ما در اینمورد است حمایت کنید ولی چون جنابعالی رهبر شبکه سبز سکولارتان هستید و در این شبکه مخالفان رضا پهلوی بسیارند اینکار را نکردید. همانطور از آنجا که در این شبکه آغوشتان را برای گروههای مسلحی مثل حزب دمکرات! کردستان و و و باز گذاشته اید و می دانید که اینها خواستار حمله نظامی به ایران هستند تا مثل مور و ملخ از هر سو وارد مرزهای ایران و ایران را تسخیر کنند هم مخالفان و هم موافقان حمله نظامی به ایران را تخطئه کرده اید تا دم این گروههای مسلح جنگ طلب و حامیان آنها مثل سیروس ملکوتی را در شبکه سکولار سبز تان دیده باشید. آیا این ناشی از روشنفکری شما می شود که نه به جبهه موافقین حمله نظامی به ایران پیوستید و نه به مخالفین آن یا اینکه ناشی از مصلحت اندیشی سیاسی شما می شود! بنازم به روشنفکری جنابعالی که هم افکار دایی جان ناپلئونی را برای توجیح نپیوستن خودتان به یکی از این دو جناح توجیح می کند و هم ملت ایران را به انفعال دعوت می کنید و هم منافع فرقه ای خود را در شبکه سبزتان دنبال می کنید! اینم شد دفاع شما از منافع ملی ایران، تعهد شما به تمامیت ارضی ایران و جلوگیری از تجاوز به آب و خاک ایران! خراب کردن دیگران در راستای این هدفهای شما ننگ آورست. صد رحمت به میرفطروس که اقلا یکی از دو طرف را انتخاب کرد تا ما تکلیف مان را با او روشن کنیم. شما ولی مزورانه از زیر وظیفه ملی خودتان به نفع منافع شبکه سکولار و سبز و نیمه مسلح تان شانه خالی کردید. با مغلطه آسمان و ریسمان را هم مثل میرفطروس بهم بافتید تا مردمفریبی کنید. با وجود شما ایران و ایرانی چه نیازی به دشمن خارجی دارد! نیمی از همین دشمنان در سبکه شما هستند و خواستار حمله نظامی به ایران بوسیله بیگانه و حمایت همان بیگانه از خود برای حمله به مرزهای ایران و تسخیر استانهای نوار مرزی ما.
به این بخش از بیانیه رضا پهلوی توجه کنید جناب نوری علاء:-
"تمام تلاش خود را بکار خواهم بست تا خواست صلح جویانه مردم کشورم را به گوش جامعه جهانی برسانم و خطاب به آنان تاکید نمایم که سرنوشت ایران نه با دخالت نظامی خارجی بلکه تنها باید توسط مردم ایران و با حمایت جامعه بین المللی تعیین شود."
چه دلیلی برایتان وجود داشت که از این بیانیه حمایت نکردید! اینکه همه معضلاتی را که شما در این مقاله تان به صادرکنندگان بیانیه ها به زبان فارسی و در محدوده چند سایت ایرانی حل می کرد!
اگر شما خفته بودید می شد شما را بیدار کرد ولی شما خود را به خوابی عمیق زده اید که اگر دنیا را آب ببرد شما همچنان وانمود می کنید که شما را خواب برده است.
توجه شما را به بخش زیر مقاله ای که در 14 دی سال 86 نوشته اید و در لینک زیر دیده می شود هم جلب می کنم:-
"بهر حال همين جا بگويم که من از نقد انديشه ام بسيار لذت می برم و از منتقدينی که می توانند با احتجاج روشنگرشان به ارتقاء و علو آن کمک کنند تشکر می کنم و به همين دليل هم هست که انتقادات وارد بر فکر خود را، بدون پس و پيش کردن يک «واو»، در نشريهء اينترنتی «سکولاريسم نو» منعکس می کنم؛ حتی اگر، اينگونه انتقادات برای شراکت در يک کار دسته جمعی تازه پا گرفته هم که شده پيش از آنکه برای پايگاه ما ارسال شوند سر از نشريات ديگر در می آورند و گاه ممکن است من از وجودشان با خبر نشوم."
به این قولتان تاکنون عمل نکرده اید. 2 سالست که از شما می پرسم و از شما انتقاد می کنم ولی شما تاکنون هیچ پاسخی بمن نداده اید. من به پرسش از شما و نقد از شما ادامه خواهم داد تا همه ببینند که شما بد قول هستید و به احدی به غیر از خودیهایتان پاسخگو نیستید و آنوقت ادعا می کنید که دمکرات هستید و ایرانی بی تبعیض می خواهید و مرتب از بد بودن تبعیض و خودی و ناخودی کردن بعنوان محور اصلی گفتمان تان سودجویی می کنید!
این مقاله در سامانه حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) منتشر شده است. شما را دعوت می کنم برای تبادل نظر و رفع ابهامات در صفحه نظرات این سامانه حضور بهم رسانید. کسی را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است!؛
پاینده ایران و ملت ایران
November 11, 2011 08:01:44 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر دوستان وهم میهنان گرامی
این روزها بیشتر هم میهنان مان به دلیل سنگینی سایه جنگ بر سر میهنمان آشوب در دلها و وجودشان فوران کرده ودرنوشته های سرشار از احساسات شان کاملاً پیداست که وابستگی عجیبی به ایران دارند، این نشانگر یک( نقطه مشترک ) همه ایرانیان است . همه آگاهان از عواقب حمله نظامی به ایران بدون استثناء یک اصل مشترک دارند ( نجات ایران ).همه به نوعی درجهت ایجاد همبستگی وچاره جویی برای نجات ایران از یک جنگ خانمانسوز می کوشند، ای کاش در هنگامه وقوع کودتای 88 همه اندیشمندان مان وفعالین سیاسی براستی این همه احساس ایران دوستی شان را با صداقت به هم نشان میدادند ودر همان زمانی که حضور فعال خیزش ملی در خیابان های ایران سرگردان بود وموسوی وکروبی ودیگر تخم وترکه های خمینی، دست ملت ایران را در پوست گردو گذاشتند وپشت ملت را ناجوانمردانه خالی کردند، جنبش را درخیابان به امان خدا رها کردند و هزینه های غیرقابل جبران برملت ایران تحمیل کردند وجنبش نیز بلاتکیلف مانده تا جایی که حتی قدرت سازماندهی خودش را بدلایل کنترل وسرکوب شدید از دست داده است . وعلاوه بر آن، این روزها کار به جایی رسیده که آشفتگی خاطر وقوع یک حمله نظامی خانمانسوز به ایران نیز به هزاران مشکل جنبش ملی وملت ایران افزوده شد. از غُصه ها وقِصه ها بگذریم.
با بسیاری از نکات مقاله آقای نوری علاء موافق هستم وبازگوکننده بعضی خواست های من وبسیاری دیگر نیز می باشند. اگر آقای نوری علاء ودوستان ایشان ازهمان یک سال ونیم پیش ، به جای ایده آلترناتیوسازی از هر نوعش، به ایده منسجم کردن ایرانیان حول محور ( اتحاد برای نجات ایران ) می کوشیدند، بی تردید نتایج قابل قبولی از حاصل تلاش هایشان بدست می آوردند ودعای خیر ملت را نیز با خود داشتند. با اینکه موافق بسیاری از مطالب گذشته آقای نوری علاء نیستم، وآدم باغَرَض ومَرَزی هم می دانم که نیستم، باید بگویم با بیشتر مطالب این مقاله همسو هستم، جز اینکه آقای نوری علاء، همه را دعوت به حول محور آلترناتیوسازی خودش می نماید. نمی دانم چرا همه باید به آلترناتیو بی شناسنامه وغیر معتبر آقای نوری علاء اعتماد کنند؟ مطلب دیگری که دراین مقاله آزارنده است، این است که آقای نوری علاء می فرماید:
آغاز نقل قول:
« از جمهوری خواهان شنيده ام که نمی توان با پادشاهی خواهان ائتلاف کرد، از پادشاهی خواهان شنيده ام که نمی توان با خواستاران حکومت فدرال در ايران نشست و برخاست کرد.» پایان نقل قول
من نمی دانم که چه مشکلی با جمهوری خواهان دارم که آقای نوری علاء می فرماید،( از جمهوری خواهان شنيده ام که نمی توان با پادشاهی خواهان ائتلاف کرد. ). شاید دوست عزیزم حق گرامی که جمهموری خواه می باشد ، بداند.
نکته جالب دیگر در اینکه ، می گوید: ( از پادشاهی خواهان شنیده ام که نمی توان باخواستاران حکومت فدرال در ایران نشست وبرخواست کرد.). این سخن کاملاً درست است. اما چرا فقظ می گوید جمهوری خواهان با طرفداران پادشاهی ائتلاف نمی کنند؟ آقای نوری علاء فراموش کردند از جمهوری خواهان در باره فدرالیست ها بپرسیدند؟ که جمهوری خواهان در باره فدرال طلب ها چی فکر می کنند؟ این را نیز دوست گرامیم حق عزیز بارها نظرشان را در باره فدرالیسم فرموده . این همه نشان می دهد تحقیقات آقای نوری علاء در باره اپوزیسیون هنوز تکمیل نشده است. معنای دیگر این سخن می تواند این باشد که ایشان که جمهوری خواه می باشد هیچ مشکلی با فدرالیسم برای ایران ندارد، مغلته اصلی این است که همه جمهوری خواهان را نیز به همراه خودش که جمهوریخواه است و با فدرالیسم یا تجزیه ایران مشگلی ندارد را به سویی که خودش به خوانندگان نیز آنگونه بنمایاند، حال ایشان چگونه وباچه فرمولی تحقیقات شان را بدست آوردند، نمی دانم. در مورد فدرالیسم باید یک بار دیگر به آقای نوری علاء گفت:
فدرالیسم برای ایران، ( نواختن سورنا از سرگشادش است ) مشروطه خواهان آگاه ، چه جمهوری خواه وچه خواهان پادشاهی پارلمانی، هرگز در کنار فدرال طلب ها نخواهند ایستاد. اگر آب و روغن باهم مخلوط شدند، مشروطه خواهان وفدرال طلب ها هم با یکدیگر نشست برخواست خواهند کرد، مگر اینکه مشروطه خواهی نداند که معنی فدرالیسم چیست. مثل آقای اسمائیل نوری علاء غیر پاسخگو به سخنانش.
« به امید اتحاد برای آزادی ایران». سپاسگزارم. با احترام کاوه یزدانی.
پاینده ایران وایرانی
November 11, 2011 05:14:24 PM
---------------------------
ایرانی
حضرت نوری علا
درحالیکه بدلیل سوابق قدمی و قلمی شما, همکلامی با جنابعالی را برای خود مناسب نمی دانم, اما برای پاسخ دادن به پرسش های شما و عقیده راسخی که به گفتگو دارم, مطالبی را قلمی می کنم.
1. درباره صدور حضرت امام به ایران که شما ازهمکاران و آورندگان مشارالیه محسوب شده و طبعا" از مذاکرات پاریس و توافقات با سولیوان و سایر اذناب آمریکایی خبر دارید. این جمله را محض یادآوری آوردم تا نعل وارونه نزنید و بدانید راز مذاکرات پاریس از پرده برون افتاده است و همگان آقایان یزدی, قطب زاده, بازرگان و سایر پاریس نشینان و هواپیماسواران آن پرواز شوم را در 12 بهمن 57 می شناسند و از چگونگی به قدرت رسیدن ملایان (ارتجاع سیاه) اطلاع کافی دارند که اگر بعد از 32 سال ندارند به قول ما بچه های قدیم تهران آی ذکی!. حتما" می دانید و اگر نمی دانید مطالب مربوط به کمربند سبز اسلامی, مفهوم کلیدی محاصره (شوروی), افزایش هزینه-فرصت اقتصادی برای صنایع شرق و عدم دسترسی شوری از طریق بدست گرفتن قدرت توسط حزب توده و چسبیدن به شریان حیاتی غرب (خلیج همیشه فارس) را دوباره مرور بفرمایید. در آن مقطع تاریخی, ملایان که کاملا منافع غرب را به دلیل ماهیت ظاهرا" مذهبیشان (ضدیت با کمونیزم) دنبال می کرند, باید جانشین سیستم پادشاه فقید می شدند که با تشکیل یک بلوک از ایران, عراق, پاکستان, قطر, مصر و...به دنبال احقاق حق ایران بود و در این راه آماده بود به کسی باج ندهد. هم اسلحه روسی می خرید و هم آمریکایی, هم اجازه عبور هواپیماهای تدارکاتی به مصر را از آسمان ایران می داد و هم به اسرائیل نفت صادر می کرد و از این بین به دنبال احقاق حق ایران و ایرانی بود, به این می گویند سیاست مستقل ملی, جمهوری اسلامی چه کرد؟ دفاع ایدولوژیک, نابودی حزب توده با اعدام های فله ای و شرکت در محاصره شوروی. تا به حال به این نکته اندیشیده اید که چرا نامه کزایی امام راحل! باید بدست او به سران شوروی تسلیم شود و فروپاشیشان را نوید دهد؟
اما امروز, توجیه وجود یک حکومت اسلامی به این شکل به پایان رسیده (همانطور که خاورمیانه در حال تحول و چینش دوباره برای انجام وظایف جدید است). حال یا آقایان بازبان خوش و هزینه کم قدرت را رها می کنند و یا برای همه دردسر می آفرینند. باید صبر کرد, اطلاع رسانی کرد (بدرستی یادآوری نمودید به زبان های مختلف و برای تمام مردم دنیا) و بنیادهای داخلی را محکم نمود. خاورمیانه باید دریک تعادل بین نیروهای اسلامی و سکولار قرارگیرد, وقتی مصر و تونس و لیبی اسلامی شد, چاره ای جز وزنه ایران متحد, یکپارچه و غیر فدرال, و البته سکولار در مقابل آن و برقراری موازنه قدرت باقی نمی ماند.
2. این حکومت از دورن درحال فروپاشی است. اینجا جای پرداختن به آمار و ارقام نیست, اما سقوط تولید روزانه نفت به زیر 2 ملیون بشکه در روز که برای بازسازی آن طبق برآوردها 500ملیارد دلار پول لازم است, نابودی زیرساخت ها, فساد, فقر, تشکیل مناطق قطب و پیرامون, تبعیض های اجتماعی و اقتصادی. این عوامل دست به دست هم داده است و پایانی بزرگ را می نمایاند. در مبانی علم سیاست می گویند برای از هم پاشیدگی یک حکومت, آن حکومت از نظر مشروعیت, کارآمدی و جنگ درونی ارکان قدرت دچار مسئله می شود, جمهوری اسلامی دچار هر سه معضل شده, حال اگر به روی مبارک نمی آورد بحث دیگری است, عنقریب به رویش می آورند! "چرا این حکومت برجای مانده است؟", این حکومت مانند بچه لوس و هیچ کاره ای است که از پدرش ارث کلانی به جیب زده باشد, حال آنها را خورده و تمام کرده و نه هنری دارد و نه جربزه ای که کاری کند. نظام بروکراتیکی که پادشاه فقید پایه گذاری نموده بود, نیروی انسانیش بازنشسته شده و جایگزین مناسبی ندارد, کارشناسان و تکنوکرات ها هم با حکومت همکاری نمی کنند که حکومت هم آنها را غیر خودی می داند, در این شرایط مرد می خواد که دهد...خدنگ! (نقطه چین از اینجانب است به دلیل رعایت ادب, والا دوستان حتما" کامل این ضرب المثل را می دانند).
3. چه باید کرد؟ شبکه سازی, کادر سازی, گردهم آیی کلیه نیروهای وفادار به ایران متحد و یکپارچه و غیر فدرال. همه کسانی که به منشور جهانی حقوق بشر به عنوان مبنای قانون گذاری معتقدند. انتظار کشیدن برای رسیدن این حکومت به نقطه عزیمت نهایی به سمت نابودی (به دلایلی که ذکر شد) و ارائه آلترناتیو مناسب وجیه المله و دارای وجهه بین المللی. دخالت در این شرایط تنها پاره های قدرت داخلی را به هم می چسباند و متحد می کند آن هم در مقابل مردم. تنها باید نظاره گر بوده و برای فردا برنامه داشت.
4. خارجی تنها به منافع خود می اندیشد و ولاغیر, آنکس که تلویحا" و تسریعا" دعوت به حمله به ایران می کند, نامش از حافظه تاریخی این مردم در فردای آزادی پاک نخواهد شد.
5. خارجی لازم نیست دموکراسی را با بمب بر سر ما بریزد, ماخودمان می دانیم دموکراسی چیست و چگونه برقرار می شود, آقای اوباما لطف کرده در اوج مبارزات ما نامه مشعشع برای حضرت آقای خامنه ای ارسال ننماید, ما خودمان می دانیم آقایانی را که حضرت کارتر به ما قالب نمود چگونه سرنگون نماییم. لازم است بپرسم چرا تحریم نفت و گاز و بانک مرکزی ملایان از دستور کار سنا خارج شد؟ راه حل معین است منتها خارجی خود را به کری زده تا از این نمد کلاهی برای خود بدوزد جانانه.
6. چنانچه بنده از سلطنت طلبی, جمهوری خواه از جمهوری خواهی و سایرین نیز از خواست سیاسی خودشان به طور موقت و با حق رای محفوظ دست بردارند و به ملک و ملت نیز خیانت نکنند همه می توانیم برای آینده ایران برنامه ریزی کنیم و انتخاب را به مردم ایران در فردای آزادی و پای صندق رای واگذاریم و البته در آن روز همه به نتیجه حاصله احترام بگذاریم.
لازم به ذکر است بنده نه تنها فدرالیزم را آلترناتیو نمی دانم که مضر به حال ملک و ملت می دانم با دلایل مطقن و آنرا به هیچ روی نمی پذیرم که مانند جمهوری اسلامی هم ملک به باد خواهد داد و هم ملت.
پاینده ایران متحد و یکپارچه
November 11, 2011 11:58:46 AM
---------------------------
|