اینبار کنفرانس دورهای هر دوسال حزب مشروطه ایران در روزهای ۲۹ و ۳۰ اکتبر ۲۰۱۱ بصورت اینترنتی و در سالنهای رایانهای برگزار شد. در این کنفرانس آقای مهدی موبدی از شورای مرکزی حزب در سخنرانی خود ضمن سپاسگزاری از میهمانان شرکت کننده در گردهمایی و نگاهی به سخنان آنان، به دیدگاهها و نظرات پیشین حزب در قطعنامهها و اسناد حزبی پرداخته و با دفاع صریح، شفاف و قاطع از مواضع اصولی حزب در کنگره هشتم، پیرامون حفظ ایران و یکپارچگی ملی ایران؛ مبارزه با گرایشهای تجزیه طلبانه زیر چتر فدرالیسم و مبارزه با عنوان ساختگی «ملیتهای ایران»؛ مخالفت صریح و آشکار خود را با هرگونه حمله نظامی به ایران اعلام داشته و همچنین بر ضرورت حمایت پایدار و پشتیبانی قاطع از جنبش سبز انگشت گذاشته و در انتها ابراز امیدواری میکنند که این کنفرانس نیز «هر چه پُربارتر، با شفافسازی از وضعیت فعلی، مواضع حزب و با پیروی از آنچه که در منشور و در کنگرة قبلی حزب و خطوط آن تصویر شده، قطعنامه خودش را با شفافیت ابراز کند.»
مهدی موبدی با این ابراز امیدواری در اصل دریچهای را میگشاید که نگرندگان حساس به سرنوشت حزب مشروطه ایران از میان آن به نظرات جدید حزب که قطعنامه پایانی کنفرانس به درستی مکان قطعی و رسمی آن است، بنگرند و به تشویق ایشان و به طور طبیعی به قیاسی میان سند جدید و اسناد گذشتة حزب دست زنند. و کاری را که ایشان در آغاز این کنفرانس با اعلام آرزوی یگانگی مواضع حزب با گذشته آغاز کرده با نگاهی به این قطعنامه به انجام برسانند.
البته حق سخن در بارة سرانجام آن آرزو با خود ایشان است. با وجود این شاید انتظار بیش از حدی باشد که عضوی در شورای مرکزی یک حزب، تا زمانی که در آن مقام قرار دارد، رو به بیرون لب بگشاید و با نگاه به قطعنامه جدید واقعیت قرار گرفتن آرزوی خود را در مسیر خلاف طوفانی که از درون و بیرون و به سرعت و قدرت، تقریباً تمامی پیکره و رهبری حزب را به سمتی میبرد که ایشان، به شهادت، نوشتههای گذشته و متن سخنرانی خود در این کنفرانس با آن به شدت مخالف است، به زبان آورد. اما، تعارف به کنار، در این چند ماه گذشته از مواضع و رفتارهای عناصر رسمی حزب به قدر کافی سند و فاکت به دست داده شده تا برای گمانهزنی در بارة سرانجام «آرزوی» مهدی موبدی نیاز به برگزاری یک کنفرانس و صدور قطعنامه نباشد. اما حُسن این قطعنامه آن است که رسماً دست و پای بخش اصلی رهبری و پیکرة حزب را از بند گران مواضع و ادبیات رسمی گذشته حزب باز میکند؛ مواضع و ادبیاتی که برای جنبش سیاسی ایران تا آیندههای دور فراموش ناشدنی است و این روزها، به فراخور اوج تازه تهدید هستی ایران با حمله نظامی، بیش از هر زمان دیگری سایة گستردة خود را بر بحثها افکنده است.
و اما با اعلام «آرزوی» موبدی تا اینجا میتوان همدل شد، که لحظه ابراز هر آرزوئی، میتواند، نه گویای اعتمادی استوار بلکه بر نقطة پنهان تردیدها نیز باشد. تردیدهای عضو شورای مرکزی حزبی که از احوال واقعی حزب با خبر است و میداند که چنین احوالی از چشم حساس جنبش سیاسی ایران پوشیده نیست. تردیدهائی که موضوع امروز و دیروز این چند ماه گذشته نیست. تردیدهای عضوی از اعضای حزب که نظراتش از روی آگاهی و باورمندی با قطعنامهها و مواضع گذشتة حزب گره خورده است، از همانجائی نشأت میگیرد که بارها در گذشته نیز از زبان و قلم رایزن پیشین حزب و خالق آن ادبیات و مواضع، در فرصتهای گوناگون، در احساس ناآرامی خویش از استعداد پیکره حزب در بازگشت به جوهرة اصلی خویش یعنی «سازمان (سلطنت طلب) مشروطه خواهان ایران آن روزها» بر آنها انگشت گذاشته شده بود. زنده یاد داریوش همایون بارها و بارها در مورد حزب مشروطه ایران و بخش بزرگی از بدنة آن گفته بود که: «یک گروه اساسا سلطنت طلب که با هردو چشم به گذشته» مینگرد و «هنوز تا سراسر در خدمت مدرنیته (تجدد همه سویه) درآید بسیار کار» دارد و «نگاهها هنوز چندان که میباید نو نشده است». و بجای «آینده نگری و آزاد شدن از گذشته ــ آزاد شدن نه فراموش کردن.» قدرتش «در نوستالژی و نازیدن به این و آن» میباشد. تا همیجا میتوان در تردیدها با آقای موبدی همدل بود و بس!
و اما محتوای قطعنامه جدید! نخست برخلاف نظر و آرزوی آقای موبدی، قطعنامه کنگره هشتم حزب، علیرغم مواضع روشن و شفاف و یک سند تاریخی درخشان، نمیتواند، از نگاه بدنه اصلی و نویسندگان قطعنامه جدید، الگو و سرمشق مناسبی برای کنفرانس اخیر حزب باشد. چرا که پیرامون قطعنامه کنگره هشتم حزب، بعد از انتشار بیرونی و پایان کنگره هشتم حرفها و حدیثهای فراوان، از اعتراض اعضا حزبی در نشستهای دفتر پژوهش تا تهدیدهای شفاهی و کتبی از سوی شاخهها و افراد موثر در اروپا و آمریکا شکل گرفت. بر کنگره هشتم، همانگونه که آقای موبدی نیز اشاره کردهاند، «بحران» ویژهای حاکم بود، بحرانی برخاسته از «لحظة حقیقت»، رسیدن لحظهای که به گفته داریوش همایون «لحظه حقیقت» میان وی و حزب بود: «کنگره (همان کنگرة هشتم) آینده حزبی به نظر من مهمترین کنگرهها پس از کنفرانس موسس به شمار میرود و برای من و برای حزب همان است که انگلیسیها لحظه حقیقت مینامند و من خود را ناگزیر مییابم که با آن روبرو شوم.» در این کنگره برای جلوگیری از انشعاب با پادرمیانی شاهزاده رضا پهلوی، بدنه حزب موقتا از مقاومت دست برداشت و موضوع «لحظه حقیقت» میان زنده یاد داریوش همایون و حزب بنا به رهنمود دبیرکل حزب به زمان واگذار شد، و بالاخره قطعنامه پایانی کنگره هشتم که تنها حمایت صمیمانة اقلیتی از حزب را در بر داشت، اما از پشتیبانی بخش بزرگ اعضای حزبی برخوردار نبود. (علاقمندان میتوانند به گزارش نشست ۸۸ دفتر پژوهش مراجعه نمایند)
با توجه به موارد فوق شاید بهتر بود آقای موبدی بجای آرزوی «پیروی» کنفرانس اخیر از قطعنامه کنگره هشتم که مورد قبول حزب واقع نشد، پیروی از قطعنامه کنفرانس اروپایی آنتورپن را آرزو میکرد که حداقل رای اعضای شرکت کننده در آن کنفرانس را، در ظاهر هم که شده، پشت سر داشت. از همین رو من در این نوشته سند پایانی کنفرانس اخیر حزب را بر بستر قطعنامه کنفرانس اروپایی آنتورپن که در ظاهر مورد اعتراض اعضا حزب قرار نگرفت، بررسی و در حد توان نشان خواهم داد که چگونه حزب در قطعنامه اخیر خود با توجه به مواضعی که اتخاذ کرده از سیاستها و اولویتهای قبلی خود دور و جهتی تازه و جایگاه جدیدی را برای خود انتخاب کرده است.
در نگاهی گذرا به اسناد حزب در ۵ ـ ۶ سال گذشته، یعنی بعد از حمله نظامی آمریکا به عراق و تشکیل اقلیم کردستان در شمال این کشور، مطرح شدن موضوع فدرالیسم از سوی احزاب قومگرا در ایران و پشتیبانی اسرائیل در منطقه و قدرتهای بزرگ جهانی از این طرح، و سیاستهای ضد ملی و تبعیض آمیز رژیم جمهوری اسلامی با اقوام سنی مذهب و استانهای مرزی کشور و فراهم شدن میدان برای نیروهای تجزیه طلب، و سیاستهای نابخردانه جمهوری اسلامی در برنامههای اتمی و از این طریق به خطر انداختن امنیت بینالمللی و موجودیت ایران و خطر حمله نظامی به ایران، فاکتورهای اصلی و تعیین کننده در تدوین برنامه و سیاستهای حزب مشروطه در چند سال گذشته بوده است.
حزب مشروطه ایران از کنگره ششم به این سو در تمامی کنگرهها و کنفرانسهای خود بدون استثنا بر اولویتهای اصلی خویش، یعنی «دفاع از ایران به عنوان یک کشور و یک ملت»، «نگهبانی» از استقلال و یکپارچگی ملی و همچنین ایستادگی و دفاع از ایران در برابر هر حمله نظامی به کشور ـ حتی در کنار جمهوری اسلامی ـ «پافشار» و چنین پافشاریی را «ضرورت» زمان دانسته است. ضرورتی که متاسفانه در کنفرانس اخیر آنهم در شرایطی که «خطر مداخله ویرانگر خارجی» میتواند «بستر خطراتی جبران ناپذیر و ویرانگر برای کشور و ملت ایران باشد» و یا به گفته آقای موبدی بحرانی که «هنوز پابرجاست و خطراتش افزایش یافته است.» به فراموشی سپرده شده و بجای آن «پافشاری» بر «نظام مشروطه پادشاهی» بعنوان «بهترین وسیله برای دست یافتن به یک جامعه لیبرالدمکرات» ضرورت زمان قلمداد میشود! گویا در این لحظه خطیر که میهنمان در آن بسر میبرد، ضرورتی مهمتر و فشارآورتر از یادآوری وفاداری و کوشش در راه بازگرداندن نظام پادشاهی بعنوان بهترین، بهترینها وجود نداشته است! بگذریم!
و اما قطعنامة کنفرانس اروپایی آنتورپن در نوامبر ۲۰۰۷ که «یک کشور یک ملت» نامگذاری شد، و به روشنی مکان بیتردید تبلور همه ی اولویت هاست، قطعنامه ایست در نوع خود یگانه و آغاز کننده حرکتی نو در جنبش سیاسی ایران. از اسناد ماندگار در تاریخ سیاسی ایران. سندی است؛ که به سرمایه و دستاورد همگانی جامعه ایرانی بدل شد و در لحظههای حساس آنزمان که خطر حمله نظامی بطور جدی ایران را تهدید میکرد، سرمشق، الگو و راهنمای عمل تمامی نیروهای آزادیخواه و میهن دوست ـ حتی نیروهای حاشیه ئی جمهوری اسلامی قرار گرفت. و هر کس به فراخور توان خود توانست از آن سرچشمه بنوشد و سیراب شود و آن را بکار بندد. در اینجا فشردهای از اصول مندرج در آن سند را برای یادآوری و برانگیختن روانهای سالم اعضای حزب مشروطه ایران با هم مرور میکنیم و سپس مواضع حزب در قطعنامه کنفرانس اخیر را بر بستر قطعنامه کنفرانس آنتورپن به سنجش میگیریم:
کنفرانس آنتورپن قطعنامه خود را از همان نخستین واژه با استواری و در اوج آغاز کرده و مینویسد: «ما به عنوان هموندان حزبی که بیشتر و پیشتر از هر گرایش سیاسی دیگر، اولویت اصلی خود را نگهبانی استقلال و یگانگی ملی و یکپارچگی ایران قرار داده است در این روزهای پر مخاطره بار دیگر با احساس عمیق نگرانی از آینده و مسئولیت دربرابر ملت، اعلام میداریم:
ــ جمهوری اسلامی با برنامه تسلیحات اتمی خود امنیت بین المللی و موجودیت ایران را به خطر انداخته است و مسئولیت مستقیم حمله نظامی احتمالی به ایران و پیامدهای مصیبت بار آن را بر عهده دارد....
ــ سیاستهای تبعیض آمیز و سرکوبگرانه رژیم اسلامی در استانهای مرزی ایران و فضای پر تنشی که بوجود آورده میدان مناسبی برای گروههای تجزیه طلب داخلی و قدرتهای خارجی فراهم کرده است....
ــ سه دهه حکومت بدترین گروه فرمانروائی که تاریخ نزدیکتر ایران به یاد دارد کشور ما را چنان از هم گسیخته است که تاب جنگ و حمله نظامی را نخواهد آورد. بدترین پیشبینیها نیز در چنان صورتی میتواند درست درآید. ما همزمان جنگ و جمهوری اسلامی را محکوم میکنیم و اعلام میداریم که ایرانیان با همه دشمنی با رژیم در دفاع از سرزمین خود لحظهای تردید نخواهند کرد. حمله نظامی به ایران مردمی را که تنها هواداران امریکا و غرب در آن منطقهاند به صورت دشمنان آنها درخواهد آورد.»
ــ حقوق اقوام ایرانی به موجب اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن در چهارچوب یک کشور (کشور یکپارچه ایران) و یک ملت (ملت یگانه ایران شامل اقوام و مذاهب گوناگون) و یک نظام حکومتی غیر متمرکز ــ که ما آن را حکومتهای محلی اصطلاح کردهایم ــ میتواند رعایت شود و هیچ نیازی به دامن زدن به کینه قومی و دشمنی زبانی نیست....
ــ ما به موجب اصل اول منشور حزب که بارها در ادبیات و مواضع رسمی بر آن تاکید شده است از «استقلال و تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران» که «برای ما از همه بالاتر است» «به هر قیمت و در هر وضعی دفاع میکنیم» و از هم اکنون برای هیچ کس جای تردید نمیگذاریم که درصورت جنگ و تجزیه ایران جای ما موقتا در کنار همه نیرو هائی ــ صرفنظر از پیشینه آنان ــ خواهد بود که بهر دلیل از یکپارچگی و یگانگی ملی ایران دفاع کنند. اول این کشور را نگاه خواهیم داشت و سپس پیکار خود را با رژیمی که مسئول همه تیره روزیهای ماست از سر خواهیم گرفت. ما رهائی ایران و دمکراسی و حقوق بشر را زیر سایه بمب افکنهای امریکائی نمیخواهیم. جمهوری اسلامی رفتنی است ولی ایران برگشتنی نخواهد بود.....
ــ در شرایط بحران و مخاطره نخست میباید هر توهمی را از میان برد. آنها که طرحهای حمله به ایران را میریزند باید اطمینان یابند که مردم به پیشبازشان نخواهند آمد. آنها که فکر میکنند با حمله امریکا ایران از جمهوری اسلامی آزاد خواهد شد باید بدانند که جنگ، آنچه را که جمهوری اسلامی هنوز از عهده بر نیامده است کامل خواهد کرد...»
ــ حزب ما مانند همیشه و بیانتظار چندان، آماده همفکری و اقدامات همسو زیر شعار نه جنگ، نه جمهوری اسلامی، نه تجزیه ایران با همه نیروهای سیاسی است که موقعیت استثنائی کنونی را احساس میکنند.
***
مفاهیم و اصول فوق در طول حیات حزب مشروطه ایران بارها و بارها بویژه در ۵ ـ ۶ سال گذشته در اسناد حزبی از جمله در قطعنامههای حزب مکرر بکار گرفته شده است. اما تمامی اسناد حزبی ـ به گفته زنده یاد داریوش همایون ـ به قلم توانای وی به رشته تحریر در آمدهاند. بنابراین متن فوق ـ قطعنامه کنفرانس آنتورپن ـ و سایر اسناد حزبی را باید با توانمندی، دقت و ژرفای نظری داریوش همایون سنجید. پس از چنین سنجی است که میشد نتیجه گرفت؛ حزب مشروطه ایران بر پایه آن اسناد و ادبیات حزبی ـ به قلم داریوش همایون ـ یکی از نادر سازمانهای پیشرو در تعریف مفاهیم و بکارگیری درست آنها و تعیین جایگاه پدیدهها بوده است، و میشد ادعا نمود؛ حزب تنها سازمانی است که با تعریف پدیدهها و مفاهیم آغاز و تکلیف را نه تنها در برابر اهداف، اولویتها و موانع سر راه روشن بلکه همچنین از بدفهمی اصطلاحات و گمراهیها جلوگیری میکند.
حزب مشروطه ایران، بر پایه اسناد گذشته حزبی و در پس پردة قلم و تلاشهای نظری داریوش همایون، با شناخت درست مقولات و مفاهیم نه هدف را جای اولویت مینشاند و نه موانع سر راه برای رسیدن به هدف را با هدف یکی میکرد. ارتباط و پیوند منطقی میان هر یک از مقولات را تعریف و شفاف میساخت و از گمراهی و کج روی پیشگیری میکرد و این کار را نیز از مقدمه منشور خود که گام نخست بود با ظرافت و توانمندی آغاز مینمود. در یک کلام، منظری درخشان و بیرونی از یک حزب سیاسی که میتوانست همچون الگویی روشن درخدمت تلاشهای دیگر نیروها باشد.
اما پرسش اساسی همواره، از همان گذشته نیز، این بود که واقعیت حزب در عمل چیست؟ آیا تکوین و تبلور و زندگی یک حزب سیاسی تنها در اسناد و بر پایه «سیاه روی سپید» است؟ آیا اعضای آن حداقل در بخش فعال و در مقامهای رسمی خود با این منظر و الگو یگانه و درهمآمیخته است؟ پاسخ این تردیدها و پرسشهای بجا را داریوش همایون بارها در گذشته داده بود، از جمله:
«... این حزب هنوز بدنهاش ـ البته مواضع رسمی حزب جای بحث ندارد و در مسیری است که باید و به درد کشور میخورد... بله بدنه اصلی حزب خیلی عقب است از خود حزب. بدنه اصلی حزب، بسیاری از تودة افراد حزب در عوالم دهه هفتاد که چه عرض کنم در عوالم دهه ۴۰-۵۰ زندگی میکنند و انقلاب تاثیرش فقط این بوده که اینها را در مواضع خودشان محکمتر کرده است و تغییر ناپذیرتر و این جور نگاه کردن به حوادث، اوضاع و به کشور و آینده. اثرش فقط همین است که آدم در محیط خودش و چند نفری که تماس دارد زندگی کند و دلش خوش باشد که به او بگویند به به و او به آنها بگوید به به و تمام شود بروند. این دوستان.... در همان عوالم زندگی میکنند و چهار تا سامانه این طرف و آن طرف را که همفکرشان هستند میخوانند و بس..... نقش حزب این است که خیلی پیشتر از اینها باشد خیلی پیشروتر باشد و همیشه یک قدمش در آیندهای باشد که میآید نه آینده رویایی، و یک قدمش هم در واقعیات جامعه باشد و حتما ارتباطش با بهترین عناصر جامعه حفظ شود. این تحولاتی که در ایران روی داده است، و من راجع به خود حزب و مواضع رسمیاش صحبت میکنم، خیلی به سود ما تمام شده است.... اشکال رفقا این است که مطلقا با مطالب چاپی دشمنی دارند. چشم نمیرود تا مطلب را بخواند فقط گوش کار میکند. همین طور افواهی چیزی به گوش میرسد و بعد هزار مطلب دربارهاش بافته میشود. ما دو جلسه پیش توضیحات مفصلی دادیم. همین طور در مورد کنار ج. ا ایستادن، معلوم است. بله اگر کار به حمله به ایران کشید و کار به تجزیه ایران کشید در کنار شیطان هم قرار میگیرم. معلوم است، ول کنیم همین طور مملکت از بین برود که ما دشمن فلان و طرفدار فلان هستیم؟ ما برای دشمنی با ج. ا برای سرنگون کردن ج. ا برای بازگرداندن پادشاهی برای هیچ کدام از اینها تشکیل نشدهایم. ما برای ساختن ایرانی که در منشور آوردهایم تشکیل شدهایم. برای رسیدن به آن ایران. ج. ا باید برود و به نظر ما باید پادشاهی با رای مردم برقرار بشود همین. ولی اینها فرع است. اصل آن است که آن جامعه ساخته شود. حالا فرض کنیم ج. ا را هم برداشتیم و یک رژیم بدتر آمد خوب چکار کردهایم؟ نتیجهاش چیست؟ این است که گفتم منشور را باید درست خواند و از پشت منشور درست به قضایا نگاه کرد. اگر مقصود فقط برداشتن ج. ا است خوب بروند جزو مجاهدین خلق بشوند. آنها هم میخواهند ج. ا برود. پس منظور این است که جامعهای که مجاهدین خلق نمیخواهند، در ایران برقرار شود. آن اصل است...» الحق به باور ما داریوش همایون در بیان همه حقیقت مصداق واقعی گفته خودش بود: «دریافتن و گفتن واقعیت ناخوشایند، بزرگترین نشانه خرد و کاراکتر است.»
ما همانگونه که در آن سالها و در قید حیات ایشان با نگاهی به این ارزیابیها بود، که از گوشزدِ تردیدهای خویش در عدم همراهی حزب با «مواضع رسمی حزب» خودداری نکردیم، بالطبع امروز نیز نمیتوانیم در مقطع دیگری که عزمهای جزم شده آزادانه و فارغ البال ـ برخلاف آرزوهای آقای موبدی و همفکرانشان ـ میکوشند آنچه حزب مشروطة ایران از نگاه رهبر آن بوده است، را به گذشته بسپارند، سکوت اختیار کنیم و از مسیر ناکجاآباد جدیدی را که قطعنامه کنفرانس اخیر در پیش پای حزب میگشاید، بیاعتنا بگذریم و هشدار ندهیم که قطعنامه جدید حزب و مواضع اخذ شده در کنفرانس اخیر بروز روشن و رسمی، خط و مشی جدید حزب و پس زدن سیاستهای پیشین آنست.
در حالی که سه چهارم قطعنامه به؛ سیاستهای ضدملی، ضد ایرانی، فرقه گرایانة دینی و مذهبی رژیم و به ماجراجوییها، تبهکاریها و ویرانگریهای رژیم اسلامی در همة حوزههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، در تمامی عرصههای بینالمللی و داخلی پرداخته و جمهوری اسلامی را نیز مسئول تمامی «ابرهای تیره و تاری که افق ایران را از هر سوی فرا گرفته است»، میداند ـ امری که همه ایرانیان روشن بین و واقع بین بر آن واقفند و بر سر آن تمامی نیروهای آزادیخواه و دمکرات از همهی نحلههای فکری سیاسی توافقی گسترده داشته و مانند روز روشن است ـ اما بنظر میرسد این سهچهارم کش داده شده در اصل پرده پوش امر خطیر و مهمتر دیگری است که روشن نمودن آن ضرورت لحظة خطر است، یعنی وظیفه تعیین تکلیف با اوج تازه خطر حمله نظامی به ایران که نه تنها حزب بلکه تک تک ایرانیان باید تکلیف خود را با آن روشن کنند. وگرنه جمهوری اسلامی و مبارزه ما ـ حداقل از نظر حزب ـ همانی بوده که هست و در ضرورت مبارزه با آن تردیدی ایجاد نشده است. اگر کسانی در ماهیت مخالفت ریشهای حزب مشروطه ایران با نظام اسلامی تردید دارند، مشکل خود آنهاست و این مشکل دیگران هیچگاه تعیین کننده سیاستهای حزب نبوده است. اما پس از آن همه دلاوری در مواضع گذشته، امروز نداشتن زبان روشن و استوار از سوی حزب در دفاع از ایران در برابر هر خطری که هستی یکپارچه کشور را به چالش کشد و تهدید کند، دل ما، و بیشک آقای موبدی را، به لرزه و هراس میاندازد.
قطعنامه اخیر، پیرامون مهمترین مسئله که خطر حمله نظامی به ایران می باشد ـ از قضا در زمان برگزاری این کنفرانس ـ ساکت است، در مورد مسئله مهمی که «به موجب اصل اول منشور حزب که بارها در ادبیات و مواضع رسمی بر آن تاکید شده است که از «استقلال و تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران» که برای حزب «از همه بالاتر است» و «به هر قیمت و در هر وضعی دفاع» خواهد کرد و در تمامی قطعنامههای خود نیز از کنگره ششم به اینسو برآن بعنوان یک «ضرورت» «زمان» تکیه و اعلام داشته و گفته است که: «از هم اکنون برای هیچ کس جای تردید نمیگذاریم که درصورت جنگ و تجزیه ایران جای ما موقتا در کنار همه نیرو هائی ــ صرفنظر از پیشینه آنان ــ خواهد بود که بهر دلیل از یکپارچگی و یگانگی ملی ایران دفاع کنند. اول این کشور را نگاه خواهیم داشت و سپس پیکار خود را با رژیمی که مسئول همه تیره روزیهای ماست از سر خواهیم گرفت. ما رهائی ایران و دمکراسی و حقوق بشر را زیر سایه بمب افکنهای امریکائی نمیخواهیم. جمهوری اسلامی رفتنی است ولی ایران برگشتنی نخواهد بود.....» قطعنامه اخیر در امر مهم لحظه کنونی سکوت کرده است و تنها با آوردن یک ماده نیم بند و آنهم با رونویسی ناشیانه از ماده دوم قطعنامه کنگره هشتم و جدا کردن آن از بافتار بهم پیوسته و در هم تنیده سند پایانی کنگره هشتم در عمل به نیت فیصله دادن قضیه میگوید:
«ما فشارهای بیشتر اقتصادی هوشمندانه و سیاسی به جمهوریاسلامی و سردمداران آن را با تمام اثرات منفی اجتنابناپذیر ولی موقت آن بر زندگی روزمره ایرانیان در برابر فجایع و زیانهای جبرانناپذیر یک حمله نظامی به ایران ترجیح میدهیم.» نویسندگان قطعنامه با این متن به خیال خود توانستهاند بر انتخاب دوگانه خود با قید واژه «ترجیح» در مقابل دو گزینه «تحریم هوشمندانه» و «حمله نظامی» سرپوش گذارند. حزب در اینجا از مسائل بسیاری غافل است از جمله اینکه گویا هرگز درنیافته که برای ایرانیان وقتی میهنشان تهدید میشود، هیچ انتخابی و ارجحیتی جز دفاع از کشورشان وجود ندارد. استواری یکپارچه ملت، در این امر است که باید کسانی را که قصد حمله به ایران دارند هشیار کند، که بجای رودرروئی با ملتی که در راه میهن برایش چشم بستن بر بیزاری از رژیم حاکم بر کشور که سهل است، بلکه از جانش مایه میگذارد، و به استقبال مهاجمین نمیرود، هشیاری و هوشمندی به خرج داده و برای فشار بر حکومت اسلامی تحریمها را ارجح شمارند. رونویسان ناشی قطعنامه، این مضمون و محتوا را که در سند پایانی کنگره هشتم در بند دوم و در پیوند گسستناپذیر با بند بعدی همان قطعنامه آمده است، از اساس درنیافتهاند:
«۲ــ.... حزب در ترجیح دادن گزینه تحریم اقتصادی رژیم بر جنگ کمترین تردیدی ندارد و پرداخت هزینههای تحریم را از سوی مردم ایران با همه پیامدهای تاسفآور آن بر تحمل جنگ و از هم پاشیدن ایران ترجیح میدهد.
۳ ــ ما با همه مبارزه پیگیر و آشتی ناپذیر خود با جموری اسلامی در برابر حمله به ایران بیطرف نخواهیم ماند. وظیفه ما صدور اعلامیههای خوش ظاهر نیست. اولویت حزب پیش از هر چیز دفاع از موجودیت و یگانگی ملی و یکپارچگی سرزمینی ایران است و حزب برای دفاع از ایران در کنار هر حکومتی، از جمله موقتا جمهوری اسلامی، خواهد ایستاد. ما لازم میدانیم هر اشتباهی را در این باره پیشاپیش برطرف سازیم. مردم ایران با دسته گل به پیشباز مهاجمان نخواهند رفت. حمله به ایران بهترین وسیله خلع سلاح کردن مخالفان جمهوری اسلامی و واداشتنشان به فراموش کردن موقتی مبارزه آزادیخواهانه خواهد بود.»
در بافتار فوق، اصل دوم در ارتباط و پیوستگی تمام و کمال با اصل سوم آمده و اولی بدون دومی معنایی کاملا متفاوت از آنچه که در این بافتار میباشد خواهد داشت. برای فهم بهتر موضوع مثالی را میآورم: فرض کنیم میهمانی وارد خانه ما میشود. برای پذیرایی از میهمان، سئوال میکنیم: چای میل میفرمائید یا قهوه؟ میهمان پاسخ میدهد، چای را ترجیح میدهم. در این مثال ترجیح میهمان بدین معناست که اول چای اما اگر قهوه هم باشد خواهد نوشید، یعنی اگر در این بین ما متوجه شویم که چای در خانه نداریم، میهمان هرچند چای را ترجیح میداد ولی قهوه را بعنوان انتخاب دوم میل خواهد کرد.
حال با توجه به مثال فوق، بصورتی که حزب مشروطه ایران این ماده را در قطعنامه اخیر خود گنجانده است، یعنی ۱ ـ مادهای بصورت کاملا مستقل از مواد دیگر و ۲ ـ عدم مخالفت با حمله نظامی حتی در یک کلمه در قطعنامه، ـ دو مفهوم در این سند وجود ندارد، مخالفت با حمله نظامی و جنبش سبز ـ از کلمه ترجیح معنایی جز معنایی که از مثال فوق استخراج میشود، نمیتوان از این ماده استخراج نمود. شاید بد نباشد، باز هم برای فهم بهتر مسئله، همین مثال را در بافتار قطعنامه کنگره هشتم با هم مرور کینم.
میهمانی وارد خانه ما میشود. برای پذیرایی از میهمان، سئوال میکنیم: چای میل میفرمائید یا قهوه؟ میهمان پاسخ میدهد، قهوه برای معده من همچون سمی است که اگر بخورم کارم تمام است و باید به عزرائیل سلام کنم. لذا چای را ترجیح میدهم. در اینصورت دیگر ما به عنوان میهماندار چارهای نداریم جز اینکه گزینه قهوه را کنار بگذاریم. چرا که نمیخواهیم میهمانمان به عزرائیل سلام کند.
حال اگر سندپایانی کنگره هشتم را در این بافتار بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که: قطعنامه در ماده ۳ که ادامه و در پیوند ارگانیک با ماده ۲ میباشد بصراحت و شفافیت اعلام کرده است که در صورت حمله نظامی به ایران در کنار جمهوری اسلامی برعلیه حمله کننده وارد جنگ خواهد شد و از تمامیت ارضی ایران و حفظ استقلال ایران دفاع خواهد کرد. نکتهای که حزب در سند اخیر خود نه تنها بدان اشارهای نکرده، بلکه حتا از آوردن فرمی مبنی بر یک مخالفت خشک و خالی هم خودداری نموده است. جان کلام اینکه؛ مخالفت با حمله نظامی کلا و صددرصد در قطعنامه غایب است. البته در چنین شرایط «خطیری» که به گفته آقای موبدی «خطرناکتر» نیز شده است، دوستان، فراموش نکردهاند از؛ نظام پادشاهی بعنوان بهترین، بهترینها یاد کرده و «ضرورت» «زمان» را یادآور شوند! سرانجام گوهر به کار آورد، همان میوة تلخ بار آورد! بگذریم!
البته مایل بودم در رابطه با فقدان دفاع از جنبش سبز در قطعنامه و عدم موضع گیری حزب در قبال جنبشی که «مشروطه دوم» نامگذاری شده است نیز نکاتی را بنویسم، و معنای سیاسی این اشتباه سترگ را در لحظات کنونی نیز یادآور شوم. اما با توجه به طولانی شدن مطلب ان را به فرصت دیگری وا میگذارم. در پایان، اما سخنم با آقای موبدی تمام نشده است. سخن با فردی که تا کنون بر واقعیتهای ناخوشایند بسیاری انگشت گذاشته است. اما حقیقت گویی در مورد دیگران.
اما سخن آخر این پرسش است: آقای موبدی آیا واقعاً صدور قطعنامه فوق غلبه حزب بر بحران خود است؟ اصلاً ما در مورد کدام حزب سخن میگوئیم و کدام حقیقت؟ آیا رفتارها و اقدامات چند ماه گذشته عناصری از اعضای مؤثر حزب که اشاره وار نمونههائی را میآورم، مقدمه صدور این قطعنامه با مضمون کنونیش نیست؟ آیا اقدامات و رفتارهای آن اعضا با این مضمون همخوانی بیشتری دارند یا مواضع شما در سخنرانی اخیر و نوشتههای دیگرتان؟
آقای موبدی سخنرانی شما آنجا که مواضع و نظرات پیشین حزب را بررسی و قطعنامه کنگره هشتم حزب را الگویی برای تنظیم قطعنامه کنفرانس اخیر حزب آرزو و پیشنهاد میکند، بسیار اصولی و استوار و منطبق بر مواضع پیشین حزب است. اما متاسفانه آنجا که به ارزیابی از حزب و نقاط قوت و ضعف حزب بعد از درگذشت رایزن حزب میپردازد و این زمان را «لحظه حقیقت دیگری، فراتر از لحظه قبلی» ـ شرایط حاکم بر کنگره هشتم حزب ـ نامگذاری میکند و سیاستها و علمکردهای حزب را در این فاصله موفقیت آمیز قلمداد مینماید، بسیار جای تردید دارد. میگوئید نه! باهم نگاهی بیاندازیم:
۱ ـ در ماه آپریل ۲۰۱۱ قائم مقام دبیرکل حزب طی مصاحبهای با آقای هلموت گابل از مجله Mehriran در برابر پرسش: «حزب شما از دولت آلمان انتظار چه تدابیر کارسازی در رابطه با ایران دارد؟» چنین پاسخ میدهد: «توصیه کنونی ما اینست که دولتهای اروپایی تمام گروههای مخالف حکومت ایران را (نه اشخاص و منفردین) به دور یک میز جمع نموده و گفتگو با آنها را شروع کند؛ آنگونه که ما در مورد افغانستان نیز دیدیم. کاری که آلمان برای ایران میتواند انجام دهد آن است که سعی در نشان دادن صداقت خویش به ایرانیان نماید به گونهای که بتواند تصویر خراب شده خویش را به نحوی بازسازی و باور کردنی نماید.» توصیه قائم مقام حزب به دولت آلمان اشاره به حوادث ۱۱ سپتامبر و حمله آمریکاییها به افغانستان و تشکیل لویه جرگه در شهر بن آلمان توسط کشورهای غربی و تاسیس دولت افغانستان میباشد. ـ هر چند متن مصاحبه بعد از اعتراض بعضی از اعضا حزبی در سامانه حزب روتوش شد.
۲ ـ در نشست مسئولین شاخههای آلمان در برمن و قائم مقام دبیر کل حزب، این نشست در پایان قعطنامهای را تنظیم کرده و فدرالیسم را از اصول دمکراسی قلمداد میکند. و باز هم طبق روال همیشه بعد از اعتراض چند تن از اعضا حزب بدون هیچگونه توضیحی از سامانه حزب پاک میشود.
۳ ـ شرکت دبیرکل حزب و قائم مقام وی در جلسه برگزار شده در لندن توسط العربیه، تشکیلاتی که «آدم اصلی آن ولید ابراهیم برادرزن سوگُلی فهد، پادشاه سابق عربستان سعودی... و خواهرزادهاش که فرزند پادشاه پیشین عربستان ملک فهد است.»
طبق گزارش العربیه در پایان جلسه فدرالیسم و نظام غیرمتمرکز بعنوان «شکل نظام سیاسی اینده ایران» نیز مورد بررسی قرار میگیرد. بیشتر افراد شرکت کننده در این جلسه نیز افرای بودند که در جلسات معروف به پاریس و لندن در چند سال پیش جمع بودند. ارزیابی زنده یاد همایون نسبت به این جلسات چنین بود:
«در این اثنا نیروهایی که از پیش از حمله استقبال کردهاند، مانند مقام رسمی حزب دمکرات کردستان در سه سال پیش، که دوستان خود ما هم، چلبیهای ایرانی، در پاریس جمع میشدند، در لندن جمع میشدند، مدتی کنفرانسهای اینترنیتی با هم داشتند، آقای نئوکان امریکائی را میآوردند؛ حالا کسان دیگری را هم متاسفانه آوردند پشت صحنه که تشویق میکردند. همه حساب این بود که امریکا حمله خواهد کرد و باید فکر در دست گرفتن قدرت بود. این مطالب در امریکا انعکاس پیدا کرد که ایرانیها میخواهند آمریکا حمله بکند و با دسته گل بروند و یکی گفت ۴ میلیون کرد به استقبال میروند و دیگری گفت بقیه هم به استقبال میروند. این حرفها، آن حزب جنگ را در دستگاه حکومتی آمریکا تقویت میکرد. چنانکه در عراق کرد.»
در همدلی با داریوش همایون، ناگزیریم پرسشهای پرتردید خود را نسبت به قطعنامه اخیر و روح غالب بر کنفرانسی که در اصل چیزی جز مکان بازتاب همین رفتارها و موضع گیریهای نمونه در این چند ماه گذشته بوده است اعلام نمائیم و از شما بپرسیم آیا از داریوش همایون نیاموختهایم که گفته است: «دریافتن و گفتن واقعیت ناخوشایند، بزرگترین نشانه خرد و کاراکتر است.»
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان و سپاس از بهمن خان
متاسفانه ادبیات به کارگرفته شده در مقاله ادبیات اذناب چپ سابق است که اینگونه نوشتار توسط آنها نه تنها مسبوق به سابقه بوده که پیچیدن اغراض در لفافه الفاظ در ایشان سابقه ای طولانی دارد. حال طبیعی است که این دو با هم اشتباه شوند. بنده چون ایشان را چپ نامیدم از ایشان پوزش می طلبم اما همچنان لحن و محتوای مقاله را نمی پسندم و به آن ایراد دارم؛ نقد هرچند هم تند باشد اشکالی ندارد؛ حتی اگر توهین آمیز باشد هم تا حدی قابل تحمل است اما برای منی که از اینگونه صحبت کردن مثلا توسط نشریه مردم (ارگان مطبوعاتی حزب توده) خاطره خوشی ندارم غیرقابل تحمل بوده و این پنهان کردن غرض شخصی در لفافه الفاظ را نمی پذیرم.
کاوه جان؛ این حکومت از درون در حال فروپاشی سیاسی و علی الخصوص اقتصادی است. طلیعه های آن را ما هر روز می بینیم. در آینده نزدیک برداشت های خودم را در قالب یک مقاله تقدیم سامانه جلیله حزب می کنم تا چه در قبول افتد و چه در نظر آید.
پاینده ایران
November 17, 2011 07:24:33 AM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
بویژه آقایان بهمن زاهدی و مویدی بسیار گرامی،
آقای زاهدی عزیز، یک دنیا از شما سپاسگزارم که مرا به اشتباه فاحش خود بین آقایان کشتگر و کشگر آگاه کردید. منبعد به نامها بیشتر توجه خواهم کرد تا در این رابطه دوباره شرمگین نشوم.
آقای مویدی عزیز، من از تذکرات بسیار مهرورزانه و به جای شما سپاسگزارم. این تذکر را یکبار دیگر زنده یاد داریوش همایون به من داده بودند. نمی دانم چرا این ضعف خود را نمی توانم برطرف کنم ولی قول می دهم تلاش خود را منبعد در این رابطه بیشتر کنم.
آقای کشگر محترم، با درود از صمیم قلب از شما یکدنیا پوزش می خواهم که شما را با آقای کشتگر عوضی گرفتم. امیدوارم مرا ببخشید. در اینجا مایلم از شما چند پرسش بکنم؛ چرا شما برای رعایت دقت و جلوگیری از سوء تفاهمات اول با آقای مویدی و دیگر اعضاء حزب گفتگو نکردید و بعد مقاله تان را بنویسید؟ از آنجا که چنین نکردید، آیا فکر نمی کنید که به ارزش مقاله شما آسیب رسیده است و در عین حال نسبت به این حزب بی انصافی کرده اید؟ با توضیحاتی که این حزب در این بخش نظرات سامانه به شما داده اند آیا قانع شده اید و حاضرید که در اسرع وقت مقاله ای بنویسید و اشتباهات و سوء تفاهمات خودتان را در آن ذکر کنید؟ آیا حال که این مقاله تان را در نشریه تلاش منتشر کرده اید اجازه پاسخگویی رسمی به آن بصورت یک مقاله از سوی حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) را در نشریه تلاش می دهید یا نه؟ با سپاس، ارادتمند حق
پاینده ایران و ملت ایران
November 16, 2011 10:08:51 PM
---------------------------
محمد هوايی
به نظر من بعد از خواندن مقاله و نظر های دوستان ميتوان به ارتباط غير رسمی و مخفی اقای کشتکر و اقای موبدی آگاه شد که به هم نان قرض ميدهند.
November 16, 2011 05:17:18 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت همه کامنتنویسان گرامی،
یک تشابه اسمی وجود دارد که باید مطرح کنم.
آقای علی کشگر نویسند مقاله و خانم فرخنده مدرس ناشران مجله تلاش میباشند. با اینکه من اختلاف نظری زیادی با آنها دارم ولی برای هر دو آنها ارادت و احترامی مخصوص قایل هستم.
مجله تلاش
آقای علی کشتکر ساکن پاریس و از چپهای با سابقه را دوستان با آقای علی کشگر اشتباه گرفتهاند. لطفا به این نکته کوچک توجه کنید.
ارادتمند
بهمن زاهدی
November 16, 2011 04:45:55 PM
---------------------------
م.موبدی
با درود به همه دوستان گرامی
چند نکته را بنظرم رسید با شما دوستانم در میان می گذارم
۱- من از هر مقاله ای که نقدی بر حزب خودمان یا خودم یا حتی شما دوستان باشد استقبال می کنم به دو دلیل: اول این که در هر نقدی به خودمان ممکن است نکاتی باشد که بدردمان بخورد که ما توجه نکرده باشیم. در این صورت این ما هستیم که سود اصلی را برده ایم. در حین خواندن مقاله٬ به این که نویسنده کی است و سابقه ش چه بوده و دارد توطئه می کند یا نمی کند و این جور فکر ها اصلا کاری ندارم. اینها را میگذارم برای بار دومی که مقاله را میخوانم(اگر مقاله را جدی یافتم). برای سنجش مطالب آن هم برایم فرقی نمی کند نویسنده کیست. اندیشمندی گفته است مقاله وقتی منتشر شد دیگر نویسنده ش ٬صاحب آن نیست. این بدو معنا است یکی اینکه به خواننده است که چه برداشت کند دوم اینکه حرف و نظر مقاله مهم است و نه خود نویسنده.
۲- علت دوم خرسندی من از نقد حزب توسط دیگران این است که نیروهای دیگر ما را باصطلاح بایکوت کرده اند به دو جهت. یکی اینکه صدایی از ما نباشد چون هم با پادشاهی کارد و پنیر اند و هم با لیبرال دمکراسی ٬حالا ما پادشاهی را در قالب لیبرال دمکراسی تعریف کرده ایم چه بدتر. این دیگر کار آنها را مشکل میکند. جهت دیگر ضعف های خودشان است. در درون خود نیز مشکلاتی دارند که اگر به ما بپردازند مشکلاتشان افزوده خواهد شد.
حال که دو دلیل خرسندی من از نقدی از حزب ما گفته شد بهتر است اضافه کنم یک بار مثبت دیگری هم برای ما دارد که ما میتوانیم بجای برافروخته شدن یا یکه خوردن و غیره٬ خودمان نیز قوی تر گردیم. دگراندیشان چپ از این امکان بسیار بسیار بیش از ما برخوردار بوده اند. ده ها سال در جنگ و گریز و تعقیب و از دست دادن رفیقانشان مجبور بوده اند زهرآگین ترین نقدها را از طرف دیگران یا چپ های دیگر ببینند و برخورد کنند. تا سی سال پیش مبارزه فکری و ایدئولوژیک با همین الگویی که بعضا در ما هم دیده میشود صورت می گرفت یعنی بجای نقد حرف و نظر٬ به خود نظر دهنده می پرداختند که در اینجا جای توضیح بیشتر نیست ولی میتوان گفت بغیر از بخش افراطی چپ و راست اینک دیگر این روش ها کنار گذاشته شده است.
فرض کنید بنده در پاسخ به آقای کشگر بخواهم از روش های سی سال پیش منسوخ شده استفاده کنم. مثلا بگویم آقای کشگر! شما دشمن پادشاهی هستی و چون شما دشمن پادشاهی هستی این حرف ها را میزنید و بروید دنبال کارتان. خیلی راحت است نه؟ ولی عملی نیست زیرا او به من خواهد گفت طفره رفتن موقوف! شما به من که چه کاره هستم کاری نداشته باش به حرف من بپرداز.
زنده یاد همایون یکی از افرادی بود که همیشه توسط خیلی ها ترور شخصیت می شد. اگر نظری از وی می شنیدند بجای رد یا قبول یا نقد آن٬ میگفتند اینکه وزیر اطلاعات شاه بوده بابا. یکی دیگر گفته بوده داماد کودتا!
من میدانم شما خیلی از این مسایل را با مثال ها بهتر از من میدانید ولی معتقدم دانستن واقعی بکار بستن است. از نمونه های درست برخورد به مقاله و نه به شخص٬ توسط آقای بهمن زاهدی صورت گرفت که سعی کردند به مطالب مقاله بپردازند آنجا که به « پادرمیانی شاهزاده» مربوط می شد.
November 16, 2011 02:49:27 PM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
دیدگاه من بعنوان یک جمهوریخواه نسبت به حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) و شاهزاده رضا پهلوی - انتظارات من از علی کشتگر
جناب علی کشتگر محترم، حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) هر چه هست بنا و سنگری است برای پادشاهی خواهانی که متعهد به دمکراسی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر برای ایران هستند. حزبی است مفید برای اکنون و برای آینده ایران. حزبی است که خواستار برقراری نظامی در ایران است که قابل مقایسه با نظامهای جهان آزاد غرب باشد تا ما ملت نگون بخت ایران هم به همان آزادی، امنیت و رفاهی برسیم که در این جوامع موجود است. حزبی است که برنامه، منشور، نشست های مستمر و و و پاسخگوست حتی به من جمهوریخواه یعنی نگاهش به جمهوریخواهان در وهله اول نه هموند و همفکر بودن آنها در این حزب است بلکه ایرانی بودن آنهاست. اینگونه رواداری ریشه در تکثرگرایی/پلورالیسم سیاسی این حزب دارد، پلورالیسمی که رمز موفقیت ثبات سیاسی و امنیت داخلی کشورهای غرب آزاد بوده است و جلوگیری کننده انقلاباتی از جنس "انقلاب شکوهمند" سال شوم 57 چپهایی مثل شما. پلورالیسمی که هم اکنون به درد مبارزات ملت ایران علیه این رژیم می خورد که شما در بقدرت رساندنش و تداومش سهم داشته اید و هم پس از سرنگونی این رژیم به درد ملت ایران می خورد تا جلوی شما دشمنان پلورالیسم سیاسی با آن بگیرد. این حزب به ملت ایران واگذار کرده است که در ایران آزاد با رای خود بین پادشاهی و جمهوری انتخاب کنند. این حزب محتوای یک نظام برایش مهم است و نه نه ایکه نام نظام جمهوری یا پادشاهی باشد با آنکه پادشاهی را طبیعتا ترجیح می دهد. این منتهای دمکراسی است که این حزب انتخاب بین جمهوری و پادشاهی را به عهده ملت ایران گذاشته است و نه مثل جنابعالی و همفکرانتان که خود را ولی فقیه ملت ایران می دانید و هنوز به قدرت نرسیده دیکته می کنید که ملت ایران چه بخواهد و چه نخواهد باید تن به جمهوری بدهد.
این حزب کاندید پادشاهی ای را دارد که 32 سالست برای سرنگونی کلیت رژیم کهریزکی مبارزه کرده است. او به دمکراسی پارلمانی و منشور جهانی حقوق بشر برای ایران باور دارد و برایش مبارزه کرده است و در تبلیغ آن بسیار کوشا و موفق بوده است. او شناخته شده ترین شخصیت سیاسی ایران است که در همه این 32 سال فقط برای ایران آبرو خریده است و صدای ملت ایران بوده است. او توانسته است صدای ملت ایران را به گوش همه مراجع بین المللی برساند صرفنظر از آنکه آنها خواهان شنیدن این صدا باشند یا نباشند و صرفنظر از همه چوبهایی که شما و همفکرانتان لای چرخ او و در حقیقت لای چرخ ما کرده اید. این نماد که شما او را "میوه تلخ" می دانید مرتب تکرار می کند که روزی که ایران از شر این رژیم رها شود کار او به پایان خواهد رسید چون به 90 درصد خواسته هایش در آنروز رسیده است. این "میوه تلخ" مرتب تکرار می کند که در ایرانی آزاد این ملت هستند که با رای خود تصمیم خواهند گرفت که پادشاهی می خواهند یا جمهوری.
حال شما اگر دمکرات هستید و اگر به پاسخگویی باور دارید آدرس یک حزب جمهوریخواه را به من بدهید که قابل مقایسه با حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) باشد و یک نماد جمهوریخواهی به من نشان دهید که شما آنرا "میوه شیرین" قلمداد می کنید تا من به آن رو بیاورم. تا زمانی که شما برای چنین درخواستی پاسخی برای من جمهوریخواه ندارید بهترست در مورد حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و رضا پهلوی سکوت اختیار کنید.
پیش از آنکه به کسی بگویید که ریگی در چشم دارد، آن چوب کلفتی که در چشم خودتان است را ببینید. کارنامه 70 ساله شما چپهای جمهوریخواه سیاه سیاه است. آیا پاسخی به این تاریخ 70 ساله تان داده اید؟ حزب های ورشکسته شما را همان عواملی سرپا نگاه داشته اند که رژیم کهریزکی را سرپا نگاه داشته اند. این برآورد و نظر من جمهوریخواه از حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و رضا پهلوی و از جمهوریخواهان قلابی ایران طی 70 سال اخیر است. علی کشتگر بعنوان یک جمهوریخواه باید پاسخ من جمهوریخواه را بدهد.
پاینده ایران و ملت ایران
November 16, 2011 02:16:25 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بردوست گرامی ایرانی عزیز
به نکته مهمی در باره فسیلهای چپ سابق اشاره کردید، که آیا از محبوبیت شاهزاده رضا پهلوی در درون میهن اطلاع دارند، یا نه؟ در این مورد می توانم به جنابعالی اطمینان دهم به خوبی از محبوبیت شاهزاده اطلاع دارند و درد بزرگشان دقیقاً همین است. ماموریت فسیلها این است که پای شاهزاده و خانواده میهن ساز پهلوی به ایران نرسد. تردید ندارم که فسیل شدگان نه غم ایران را دارند نه غم ملت ایران دارند، بلکه بزرگترین درد و غم و سرطانی که در وجودشان نهفته و گاه گاهی چنین که در متن کتاب( مقاله ) علی کشگر ها و دیگرانی مثل نوری علا ها می بینید فوران می کند و رسوا می شوند و نقاب دمکراسی خواهی شان کنار می رود و چهره کریح ضد ایرانی شان آشکار و آشکارتر می شود. در ضمن ادعای دوستی شان با زنده یاد دکتر داریوش همایون نیز سیا بازی بیش نیست.
نکته بعدی بسیار اهمیت دارد، که فرمودید: ( فرصت تاریخی مناسبی کم کم در حال از راه رسیدن است). تقاضا دارم جهت بیدار کردن اپوزیسیون خارج، اگر برایتان امکان دارد لطفاً مقاله ای در این رابطه از شرایط درون ایران بنویسید و برای سامانه حزب مشروطه ایران(لیبرال دمکرات) ارسال نمایید. قرارمان کافه نادری به همراه دوست عزیزمان حق گرامی. از اطلاعاتی که می دهید بسیار سپاسگزارم. با احترام کاوه
پاینده ایران و ملت ایران
November 16, 2011 01:12:07 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت کليه دوستان و سروران؛ کاوه عزيز و حق گرامی و عرفان خان همچنين جناب وجدانی دانشور که اميدوارم کسالت به کلی از تن و جان عزيز و نازنينش بدر رفته باشد
پس از خواندن متن مقاله فوق ابتدا خشمگین شده و قصد داشتم متنی بلندبالا قلمی کنم از جانب خودم و همفکرانم که در ايران زندگی می کنيم و امواجی از خشم و استدلال را در جانبداری از پادشاهی مشروطه و پادشاهان پهلوی برسرش ببارم؛ همچنين دفاع کنم از حزبی چنين جليل که متاسفانه نمی توانم (و نمی توانيم) آزادانه و با افتخار به عضويت آن درآييم که در فردای آزادی قطعا چنين خواهم کرد (وخواهيم کرد)؛ اما ديدم در غيبت ناخواسته اينجانب (به دليل اختلالات اينترنت در ايران) جناب زاهدی در دفاع از حزب به خوبی از عهده برآمده اند و با توجه به تسلط ايشان به تعاملات داخلی حزب من چيز ديگری نمی توانم به آن بيفزايم.
چپ هايی اين چنين رسوا را که رسوب عقده ها و کينه های برآمده از مسکو پناهيشان را در هزاره سوم ميلادی از روشنفکرترين روشنفکران جامعه ايران که در اين حزب گردآمده اند مطالبه می کنند؛ را بايد به حال خود رهانيد تا در منجلاب خود ساخته شان از ايدولوژی مرده شان تنها بمانند و در اين تنهايی بميرند که جز نمک به زخم اين ملت پاشبيدن کار ديگری نکردند و نمی کنند. اينها يا می دانند شاهزاده گرامی از چه جايگاهی در ايران برخوردار است و اگر پايش به ميهنش برسد چه استقبالی از او خواهد شد يا نمی دانند. اگر می دانند و اين مقاله های مشعشع را می نويسند که دروغ پرداز و مزورند و اگر نمی دانند بدليل دوری ساليان از ايران جاهلند. در هر دوصورت بهتر دست از اين قبيل نوشته ها بردارند که ديگر کسی فريفته بازی با الفاظ شان نخواهد شد.
درود بر شادروان همايون که او را از آيندگان مي شناختم. درود بر او که حزبی چنين جليل را به يادگار گذاشت تا ما طرفداران نظام پادشاهای مشروطه نيز بتوانيم منسجم از وليعهدقانونی ايران دفاع نماييم.
دوستان گرامی؛ فرصت تاريخی مناسبی کم کم در حال از راه رسيدن است. همچنانکه پاييز امسال با پاييزهای سال های پيش تهران متفاوت است و بنده سی و چندسالی بود هوای تهران را اينچنين نديده بودم. بايد برای اتفاقاتی که پيش روست و با انتخابات مجلس کليد خواهد خورد برنامه داشت و هدفمند حرکت نمود.
به اميد آزادی
پاينده ايران
November 16, 2011 12:10:02 PM
---------------------------
بابک قطبی
آقای کشگر با دورود
پاسخ دوست گرامیام آقای بهمن زاهدی در دو قسمت به نوشتار شما به اندازهای گویا و رسا بود که من واقعا دیگر نه به خود اجازه میدهم و نه میتوانم مطلبی به آن بیافزایم و از این روی از ایشان صمیمانه سپاسگزارم که زحمت مرا کم کردند حقا که لپ مطلب را ادا کردند.
اما یک نکته میخواهم برای شما و همفکران شما روشن کنم. اگر این حزب, با آن منشور و پیوستهایش - با راهنمایی چون « حزبی برای اکنون و آینده » - با این شورای مرکزیاش - با روش و مرام آزادمنشانهاش و با من بقول شما بدنه عقب افتادهی حزب, سازمانی نه حتا حزب«سلطنت طلب» است من افتخار میکنم که عضوی از این تشکیلات! سلطنتطلبانه هستم.
پاینده باد ایران
November 15, 2011 11:30:55 PM
---------------------------
وجدانی
تلخ بکام چه کسی؟
این اولین باری نیست که آقای علی کشگر اینطور به حزب مشروطه ایران حمله میکند و بتصور خویش مواضع و اسناد و مدارک آنرا در زیر ذربین قرار میدهد و مطمئنآ آخرین باری نیز نخواهد بود. جناب کشگر همیشه بدنبال بهانه بوده وهست تا حزب خوشنام و محبوب مشروطه ایران را بهر طریقی که شده بکوبد و از شهرت بینداز. چه آن هنگام که رایزن فقید حزب زنده یاد داریوش همایون در قید حیات بودند و مشروطۀ نوین خویش را با طنین رسا و متین و در عین دوری و اجتناب جستن از هر گونه انگ و تهمت زدن، برای همۀ ماها و بویژه تشنگان این مقوله تدریس و تفهیم میکردند و چه امروز که شاگردان ممتاز و برگزیده آن استاد مسلم راه و روش وی را در پیش گرفته و عزم کرده اند امانت سپرده و بجا مانده از معلم بزرگ خود را بسرمنزل مقصود برسانند، حزب مشروطه ایران مدام مورد نفرت این آدم بوده بگونه ای که امروز در غیاب رایزن فقید حزب دشمنی و عداوت خود را آشکارتر بر زبان میآورد:
»»... دوستان، فراموش نکردهاند از؛ نظام پادشاهی بعنوان بهترین، بهترینها یاد کرده و «ضرورت» «زمان» را یادآور شوند! سرانجام گوهر به کار آورد، همان میوة تلخ بار آورد!...«« بدون تردید منظور از این بیت شعر اشارۀ مستقیم به سه بیت معروف از شاعر نامی ایران فردوسی طوسی میباشد. برای اینکه به مقصود و نیت آقای علی کشگر از بکارگیری این سخن استاد طوس بیشتر پی ببریم بد نیست هر سه بیت مذکور در همین جا آورده شود:
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش برنشانی به باغ بهشت
ور از جوی خلدش به هنگام آب
به بیخ انگبین ریزی و شهد ناب
سرانجام گوهر به کار آورد
همان میوه ی تلخ بار آورد
در اینجا بدون تردید منظور آقای کشگر از درخت تلخ سرشت همانا حزب مشروطه ایران و میوۀ تلخ آن لاجرم نظام پادشاهی است. باید از نویسندۀ مقاله پرسید اگر مشروطۀ پادشاهی بکامشان میوه ایست تلخ پس آن نظام دلخواهشان که کامشان را شیرین میکند کدام است؟ خدا کند جمهوری اسلامی نباشد! چون لااقل با آن نیرنگ و تزویری که توسط این جمهوری در سال ۵۷ بر گروهای و احزاب چپ و افرادی همانند آقای کشگر بکار گرفته شد جای هیچگونه حلاوت و شیرینی برای آنان نگذاشته است. در ثانی وقتی که ادعا میشود حزب مشروطه یک درخت تلخ سرشت است و چنانچه حتی در بهشت کاشته شود فایده ندارد و آخر سر همان میوۀ تلخ خود را خواهد داد پس دیگر این همه تلاش این آقا برای چیست؟ چرا این همه اصرار دارد حزب از مواضع و مرام خود دست بردارد و دست به تغییر منشور و اساسنامه اش بزند؟ مگر آقای کشگر سخنان و عتابهای بموقع و متین رایزن فقید حزب مشروطه ایران را فراموش کرده است؟
اگر اشتباه نکنم حدود یکسال پیش هم جناب آقای علی کشگر مبادرت به نوشتن و انتشار مقاله ای نمودند که باز در آن مقاله از حزب مشروطه ایران و علی الخصوص دبیرکل این حزب در خواست کرده بودند تکلیف حزب را با شاهزاده رضا پهلوی روشن کنند و با تغییر در اساسنامه از این شخصیت فاصله بگیرند. این برخورد ناشایست آقای کشگر در آن زمان بحث شدید و مفصلی را در داخل حزب بوجود آورد بگونه ای که حتی شادروان داریوش همایون با صلابت وصف نا شدنی در مخالفت با تغییر در اساسنامه و منشور حزب سخنرانی نمود:»»... آقای کشگر میگوید چون شاهزاده از فدرالیسم دفاع کرده – فدرالیسم یعنی واقعا" از بین رفتن ایران- ما باید منشورمان را تغییر بدهیم. به هیچ وجه. ما منشورمان را هر روز با نظر شاهزاده که نمیتوانیم تغییر بدهیم. اگر فردا شاهزاده که آن حرفها را زده آمد گفت نخیر من قبول دارم و دیگر این گونه نخواهد بود و فدرالیسم به درد ایران نمیخورد ما دوباره بند سه را اضافه کنیم؟ این که کار نشد. ما یک حاشیهای همیشه باید بگذاریم و بحث کنیم و متقاعد کنیم همدیگر را . این است که حرف ایشان (آقای کشگر) از این نظر درست نیست...««
جناب آقای علی کشگر که امروز در آخرین مقاله اش راجع به حزب مشروطه ایران از اقدامات زنده یاد همایون در خصوص تهیه و تنظیم اسناد حزبی بخوبی یاد میکند و آنها را کم نظیر و چه بسا بیمانند میداند، براحتی فراموش میکنند که حدود یکسال پیش در مورد همین اسناد نوشته شده توسط داریوش همایون چه ها گفته و چه ها نوشته است. برای یادآوری بد نیست قسمتی از مقالۀ چند وقت پیش وی را دوباره باهم بخوانیم: »»... ابهام و پرسش اصلیی امروز، موضع حزب نسبت به تمامیت ارضی ایران و حفظ یکپارچگی ملی کشور نیست. ابهام و پرسش اصلیی امروز از دل اصول متناقض اساسنامه و منشور اين حزب برمیخيزد...««. آری جناب آقای کشگر این حرفهای داخل گیومه از آن شماست و از قلم شیوای شما تراوش یافته اند. آن جناب که گویا ارادت خاصی به شادروان داریوش همایون دارند با صراحت هر چه تمامتر ادعا مینمایند ابهام اصلی از دل اصول متناقض اساسنامه و منشور حزب مشروطه ایران برمیخيزد و خود بهتر میدانید که نویسنده و تهیه کنندۀ اصلی این اساسنامه و منشور چه کسی میباشد. آری رایزن فقید حزب یعنی زنده یاد داریوش همایون همان کسی که امروز از وی تعریف و تمجید مینمایید و دیروز آن چنان کارهای اورا به باد انتقاد گرفته و آنهارا مردود میشمردید و دل آن بزرگوار را بدرد میآوردید اساسنامه و منشور این حزب را نوشته است.
رایزن فقید حزب مشروطه ایران با درایت و دانش خاص خود و از همه مهمتر توجه به آیندۀ ایران مبادرت به نوشتن و تهیۀ اسناد و مدارکی برای حزب نموده است که به این سادگیها قابل تغییر نبوده و نیستند. بر طبق پیش بینی و نص صریح منشور بر تمامی اسناد و مدارک حزب رجحان داشته و هر سندی که در برابر این منشور باشد از اعتبار ساقط است حتی اگر آن سند قطعنامه باشد. حال اگر آقای کشگر و دیگران از جملۀ کسانی هستند که ارادتی به شادروان داریوش همایون دارند و بر نوشته و قلم وی واقعآ ارج مینهند باید در مقابل خواست و ارادۀ او کوتاه آمده و بر حفظ و رعایت مفاد منشور اصرار ورزند و آنهارا رعایت کنند نه اینکه خدای ناکرده خواهان لغو آنان شوند.
بدون تردید این بحثها پایانی نخواهند داشت و انتقادات آقای علی کشگر و امثالهم که سر عناد با اساسنامه و منشور حزب مشروطه ایران دارند، به همین جا ختم نخواهند شد و اینگونه شرارت ها ادامه خواهند یافت. ولی انتظاری که از دوستان مشروطه خواه و طرفدارن شاهزاده رضا پهلوی میرود این است در این شرایط حساس و سرنوشت ساز پابپای این شاهزادۀ شجاع و مصمم جهت رهایی ایران کوشش نمایند. پر واضح است عزیزانی که در این خصوص توان و قدرت بیان و نوشته ید طولایی داشته و دارند و بویژه آنانی که مورد خطاب مستقیم جناب آقای کشگر قرار گرفته اند و بنحوی تلاش بر این شده میان آنان و بدنه حزب مشروطه ایران فاصله ایجاد شود، در این مورد حق سخن را بهتر ادا خواهند نمود. با آرزوی موفقیت برای همۀ آنان و افتخار برای ایران.
November 15, 2011 09:17:33 PM
---------------------------
ساسان بهمن آبادی
پاینده ایران
نخست باید بگویم که آنچه درباره این مطلب عنوان می کنم در دفاع از حزب مشروطه نیست. چراکه نه من به عنوان عضو حزب پان ایرانیست دلیلی برای دفاع از حزب دیگری دارم و نه حزب مشروطه نیاز به دفاع فردی خارج از مجموعه خود. اما آنچه به بیان سطور کوتاهی درباره این مطلب تحریضم کرد ...
با گرایش سیاسی چپ آقای کشگر آشنا بودم، اما با خواندن این مطلب براستی احساس کردم که چه بسا ایشان به عضویت حزب مشروطه درآمده باشند و با تعجب از ریزبینی ایشان درباره مواضع حزب مشروطه، مطلب را سطر به سطر خواندم، تا در پایان دریافتم که از این مطلب به ظاهر نیکخواهانه، غرض دیگری مد نظر بوده است و آن یک کینه خودآزارانه نسبت به نهاد پادشاهی در ایران و خانواده پهلوی.
بی تردید اگر ایشان تا این اندازه نگران حزب مشروطه بود، قطعاً فعالیت سیاسی خویش را در این مجموعه سیاسی دنبال میکرد. اما این اندازه واکاوی مواضع حزب مشروطه از سوی چنین افرادی، تنها از آنروست که این حزب سیاسی تمایل خویش را برای برپایی سامانه حکومتی پادشاهی اعلام کرده است.
ایراد گرفته اند که چرا روی سامانه پادشاهی پارلمانی تاکید شده، اما نسبت به خطر جنگ واکنشی نشان داده نشده است. آنچه به نظر من خواننده می آید اینست که این حزب به دنبال پادشاهی آقای موبدی نیست، بلکه مشخصا گزینه مطلوب خود را رضاشاه دوم پهلوی اعلام نموده است. شخصیتی که هم در دوران دفاع مقدس برای دفاع از کشورش اعلام آمادگی کرده و هم امروز در نفی جنگ و حمله نظامی به ایران از هرگونه اقدامی کوتاهی نکرده است. بنابراین از این بابت ابهامی احساس نمی شود.
همه این مطلب چه بسا تنها به این خاطر نوشته شده که ایشان حزب مشروطه را سازمان سلطنت طلبان بنامد و بس، وگرنه ایشان بجای این همه قلم فرسایی درباره قطعنامه حزب مشروطه، از مواضع شاهزاده در نفی حمله نظامی به ایران سپاسگذاری می کردند!
پاینده ایران
تهران - ساسان بهمن آبادی - عضو حزب پان ایرانیست
November 15, 2011 04:26:33 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
نوشتهاید: اما تمامی اسناد حزبی ـ به گفته زنده یاد داریوش همایون ـ به قلم توانای وی به رشته تحریر در آمدهاند.
بله ایشان همیشه پیشنویسی داشتند که در طول کنفرانسها و کنگرهها تغییر میدادند و با خواستهای شرکتکنندگان کنفرانس و کنگره مطابقت میدادند. دست توانای ایشان برای نوشتن را نه حزب بلکه فکر میکنم در ایران تا مدتها کسی نداشته باشد. یکی از کمبودهای فعلی حزب همین است. در این کنفرانس فکر میکنم چهار تا پنچ پیشنویس به کنفراس داده شد. چون در آن گروه کار نبودم اطلاعات دقیقی از آن ندارم. ولی متن قطعنامه مانند همیشه در آخر کنفرانس خوانده شد و به رای شرکت کنندگان گذاشته شد.
نوشتهاید: بدنه اصلی حزب خیلی عقب است از خود حزب
این نکته را آقای همایون و شورای مرکزی حزب حدود ده سال پیش دریافته بودند از همان زمان هم با ابتکارات آقای همایون برای فعال کردن اعضای حزب اقدامات فراوانی انجام شد که یکی از آن اقدامات شروع بکار کردن سامانه حزب بود. مخصوصا قسمت "از دیگران" سامانه که هنوز جامعه روشنفکران سیاسی ایران به آن نرسیده است که نظرات دگراندیشان را مورد بحث و گفتگو قرار دهد. فرهنگ نادرست من درست میگویم و فقط حرف حرف من است را حزب با این اقدام حداقل در ما بین اعضای خود از بین برده است. دیگران میتوانند کار خودشان را انجام دهند، در آخر این مردم هستند که تصمیم خود را میگیرند. در مرحله بعدی تشکیل "دفتر پژوهش" حزب بود کمک فراوانی نه تنها به حزب بلکه به دیگراندیشان بوده و هست.
نوشتهاید: آیا از داریوش همایون نیاموختهایم که گفته است: «دریافتن و گفتن واقعیت ناخوشایند، بزرگترین نشانه خرد و کاراکتر است.»
بسیار حرف پر مغزی میتواند باشد در زمانیکه افرادی در گفتن واقعیت درنگ نکنند و واقعیت را از زوایای مختلف آن بررسی کرده و بدون کنیهورزی طرح کنند. زمانیکه واقعیت با اطلاعات بیپایه و اشتباه همراه باشد مانند (پیامی که شاهزاده به کنگره هشتم نفرستاده) آن زمان گفتن واقعیت خود خواسته فردی, نشانه خردورزی نیست بلکه کارکتریست که بیشتر بصورت کاریکاتور در آمده است و با واقعیت زمانه ربطی پیدا نمیکند.
از آنجائی که فکر نمیکنم گفتگوئی در این رابطه ما بین ما انجام پذیر باشد مابقی مقاله را بررسی نمیکنم و دوستان خواننده را بیش از این آزار نمیدهم. و به این دیالوگ یک نفره پایان میدهم.
شاد و پیروز باشید.
ارادتمند
بهمن زاهدی
November 15, 2011 01:30:48 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت آقای علی کشگر
نوشتهاید: پیکره حزب در بازگشت به جوهرة اصلی خویش یعنی «سازمان (سلطنت طلب) مشروطه خواهان ایران آن روزها»
زاهدی: ما رو به آینده داریم و نمیخواهیم به گذشته برگردیم و خوشحالیم که توانستهایم در خود تحولی بوجود آوریم. من فکر نمیکنم در حال حاضر شخص سلطنتطلبی در این حزب باقیمانده باشد. ما در این هفده سال آنچنان تکامل یافتهایم که توانستهایم از افکار رادیکال راستگرا به یک حزب راست میانه تبدیل شویم. اگر چپ ایران یک دهم این تحولات را در هفتاد سال گذشته به انجام میرسانید ما امروزه بهترین احزاب سوسیال دموکرات را در کنار خود احساس میکردیم. نظام پارلمانی از خواستهای اولیه ما میباشد و همانطور که بارها تکرار کردهایم، پادشاهی یا جمهوری را به انتخاب مردم خواهیم گذاشت. آنچه ما را به تعجب وا میدارد این است که جمهوریخواهان ایران به نظام پارلمانی علاقه و اعتقادی ندارند و همان جمهوریهای لیبی و سوریه و جمهوری اسلامی را سر مشق خود قرار دادهاند. از دید نظری شاید جمهوریخواهی خود را مترقی نشان بدهد ولی افراد و سازمانهای که از این واژه استفاده ابزاری میکنند، جمهوریخواهی را هنوز نتوانستهاند تعریف بکنند. حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) حداقل شکل نظام پادشاهی خود را به اندازه کافی معرفی کرده است.
نوشتهاید: در این کنگره برای جلوگیری از انشعاب با پادرمیانی شاهزاده رضا پهلوی، بدنه حزب موقتا از مقاومت دست برداشت.
زاهدی: در کنگره هشتم حزب، نه شاهزاده حضور داشت و نه پیامی برای کنگره فرستاد بود و نه حضور تلفنی و تلگرافی داشته. نمیدانم این اطلاعات اشتباه را از کجا بدست آوردهاید. شاهزاده تا کنون دخالتی در امور حزب نداشته و این باعث افتخار این حزب میباشد. ما فرمانبر ایشان نیستیم ولی برای برقراری لیبرال دموکراسی در ایران ایشان را بهترین یاری دهنده جامعه ایرانی بر میشماریم. کدام جمهوریخواه ایرانی میتواند در دوره گذار از جمهوریاسلامی چهرهای از ایران به نمایش جهانیان بگذارد که شاهزاده میتواند.
نوشتهاید: قطعنامه پایانی کنگره هشتم که تنها حمایت صمیمانة اقلیتی از حزب را در بر داشت، اما از پشتیبانی بخش بزرگ اعضای حزبی برخوردار نبود.
زاهدی: در هیچ حزب دموکراتی تمامی اعضا نمیتوانند به خواستهایشان برسند. اگر رفقای شما با اکثریت 100% بتوافق میرسند نشان از مطلقگرایی و یا ترس از حذف فیزیکی آنان دارد. اعضای حزب حق دارند مخالفت خود را با تصمیمهای حزبی و قطعنامههای حزب ابراز کنند و در جهت تغییر و تحول حزب اقدامات لازمه را انجام دهند. این نشان از آزادگی این حزب است. این نوشته شما با حقیقت در تضاد کامل است. اکثریت اعضای حزب، تا آنچه که من در خاطرم دارم با قطعنامه کنگره هشتم مخالفتی نداشتند. تنی چند که مخالف بودند در بحث های بعد از کنگره به توافق رسیدند.
نوشتهاید: نظام پادشاهی بعنوان بهترین، بهترینها وجود نداشته است!
زاهدی: زمانی که حزب از انتخاب بد و بدتر صحبت میکرد، بهترین را در منشور خود برای ارایه کردن به جامعه ایرانی قرار داده بود. "ما پادشاهی مشروطه را بهترين و مناسب ترين رژيم و شکل حکومت برای ايران میدانيم (منشور حزب)" بهترینهای شما کدامین هستند؟ نظامهای تک حزبی جمهوری مانند چین و کوبا؟ یا جمهوریهای دموکراتیک باقیمانده از اتحاد جماهیر شوروی؟
بدلیل اینکه جمهوریخواهان ایران نیازی نمیبینند خود را پایبند اصولی بکنند و تعریف مشخصی از نظام جمهوری دلخواهشان بدهند، ما نباید و نمیتوانیم وظیفه آنان را هم انجام بدهیم و نظام جمهوری مورد علاقهمان را به تعریف بکشیم. ما اگر مردم به نظام جمهوری هم رای بدهند یک نظام جمهوری پارلمانی را به بحث خواهیم گذاشت.
پایان قسمت دوم
ارادتمند
بهمن زاهدی
November 14, 2011 10:29:05 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
واقعیت ها را باید گفت
درود بر هم میهنان گرامی
از آنجایی که نگارنده محترم را نمیشناسم، جز اینکه از نسل انقلابی چپ 57ی میباشد، ( روفوزههای 57ی ) نیازی به توضیح نیست ، و موضوع سخنم نیز نیست، و معتقدم از گذشته فقط میتوان درس و عبرت گرفت برای ساختن آینده ، نه بیشتر.
آقای علی کشگر از نوشتههایش اینگونه به نظر میرسد که از دوستان بسیار صمیمی زنده یاد آقای دکتر داریوش همایون باشد. آقای کشگر با مقایسه نوشته زنده یاد آقای همایون و آقای موبدی، و ایراداتی که میگیرند، به نظر من خواننده اینگونه تفهیم شد:
نگارنده، سعی دارند، حزب مشروطه ایران ( لیبرال دمکرات ) را که آقای دکتر داریوش همایون سالیانی از عمرش را برایش گذاشته و در طول سالیان، برای سامان دادن این تشکیلات خون دل خورده و از جان و دل مایه گذاشته را از هم بپاشد. و ادعای دوستی با زنده یاد آقای دکتر داریوش همایون و تعریفهایش از آقای دکتر همایون، فقط پوششی در راستای گمراه کردن من خواننده است. و در راس همه این، داستان سراییها و آسمان و ریسمانها ، کاملاً دُم خروسش پیداست و این منشعش دشمنی عجیب و کینه شتری از نهاد پادشاهی و خانواده پهلوی میباشد. دقیقاً همان کینه شتری که سی سه سال پیش به خاطرش ایران را تسلیم خمینی و آخوند کردند که به ویرانی کشیده شد. به نظر من، این طیف چپ سابق سابق ایران بر باد ده، هنوز نیز پیشرفت چندانی نکرده است و ملت ایران خوب میداند که نسل انقلابی چپ سابق، بودند که در اوج بیخردی یک سرزمین و ملتش را به خاک سیاه نشاندند.
در چنین شرایط بحرانی که ملت اسیر شده در درون ایران احتیاج به کمک آنها دارند، و کشور نیز به برکت رژیم اسلامی که امثال علی کشگرها برایش انقلاب کردن، در لبه پرتگاه قرار گرفته، به جای اینکه به فکر نجات ایران و ملت ایران باشند، با بیشرمی به جان هم افتادهاند. هم میهنانی که فکر میکنند در اشتباه هستم لطفاً راهنمایی بفرمایید. سپاسگزارم. با احترام کاوه یزدانی.
پاینده ایران وملت ایران
November 14, 2011 09:50:05 PM
---------------------------
بابک قطبی
با دورود خدمت آقای کشگر
من هم به سهم خود از آنکه شما تا این اندازه به حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) توجه دارید هم شگفتزده شدم و هم سپاسگزارم.
جناب کشگر تمام نگرانی شما, بقول خودتان بدون تعارف, از این نوشتار بلند و بالا از این است که حزب ما بهترین گزینه برای آینده ایران را به دلایل بسیار نظام مشروطه پادشاهی میداند.
آرزوهای دوست گرامیام آقای موبدی - آرزوی همه اعضا حزب از بدنه گرفته تا کنار و حاشیه است.
نتها نکتهای که شما , آن هم شاید به این دلیل باشد که شما و شماها از یک طیفی بر میایید که ابراز عقیده و نظر دادن و مشارکت کردن در یک گروه و کار دسته جمعی کردن بدون اینکه نظر مافوق یا سر دسته یا سر گروه را بخواهید امکان ندارد, از آن اطلاع ندارید آزاد بودن ابراز نظر در حزب ما است و به همین دلیل هم شما میتوانید نظرات مختلف اعضا را در سامانه حزب بخوانید و از همین طریق هم ما را مورد عنایت خود قرار بدهید.
در ضمن با هزاران بار پوزش اما بقول خودتان ناگفتهها را باید گفت. فقط یک سوال آیا آن زمانی که شما البته شما که نه هم فکران شما عکس آقا را در ماه میدیدند همینقدر به شادروان داریوش همایون ارادت داشتید؟!!
من هم در همین جا پایان قسمت اول اعلام میکنم تا بعد به جزییات متن شما بپردازم.
با سپاس
November 14, 2011 07:54:40 PM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود خدمت آقای علی کشگر
از اینکه به حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) توجه زیادی دارید سپاسگذارم،
شما در متن مقاله خود یازده بار نوشتهاید "حزب مشروطه ایران" و یک بار "حزب مشروطة ایران" و یک بار هم "ایران" را فراموش کردهاید. در کل مقاله نام حزب را که در کنگره هشتم به حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) تغییر یافت را در نظر نگرفتهاید. شاید این اشتباه از عدم توجه شما باشد و یا اینکه شما کُنگره هشتم حزب را پاک فراموش کردهاید!
حزب در کُل زمان حیاتش در حال تکامل بوده و خواهد بود. یکی از ویژگیهای مهم این حزب همین است که در امتداد زمان همانند سیر تکاملی جامعه ایرانی سیال و به گفته دیگری تجددطلب است.
کنفرانسهای حزب زمان و مکانی برای نگاه کردن به یک سال گذشته و برنامهریزی برای یک سال آینده میباشد. اما این کنفرانس با نبود آقای داریوش همایون فقط توانست یک بازنگری کُلی به حزب بکند. کمبود «قهرمان یگانگی ملی» حزب آنچنان مشهود بود که کنفرانس نتوانست به تمامی برنامههایش برسد ولی یاد او، اندیشههای او در تمامی مدت کنفرانس به همراه ما بود. یادش گرامی باد.
پایان قسمت اول
ارادتمند
بهمن زاهدی
November 14, 2011 06:01:48 PM
---------------------------
|