اگر میخواهیم بر علیه جنگ بر خیزیم و مانع کشتار و خونریزی، تخریب و ویرانی شویم، قبل از آنکه عرق ملیت در شریان مان شعله ور گردد، و عزم خود را جزم نماییم که به جنگ متجاوز بشتابیم، سزا است که چشمان خود را بگشائیم و بدقت بنگریم که از کدام نقطه است که آتش جنگ بر میخیزد. باج دادن به قدرت های بزرگ نیست اگر نشان دهیم که هوای جنگ و سلطه افکنی در سر نداریم. صلح و مذاکره بین ملت ها نه خیانت است و نه جنایت. اما گویا همه چیز وارونه است در نظام ولایت. جهاد و شهادت و یا جنگ و خونریزی تا آخرین قطره ی خون خود، نشان بی باکی و قهرمانی ست در دفاع از شریعت اسلامی. "گروگان گیری" حماسه ای ست فنا ناپذیر و جنگ، یک "برکت " و رحمت الهی.
نزدیک بر چهار دهه است که گفتمان جنگ و انتقام جویی، جهاد و شهادت، خشم و خشونت، گفتمان غالب در جامعه ما بوده است. میدانها، خیابانها، کوچه ها و اماکن تاریخی و تجاری بنام "شهید ان،" نامگذاری شده اند. آن زمانی که شهادت را جشن میگرفتند و تبریک و تهنیت به بستگان شهید افتخار شده بود، و یا آب خونین رنگی که در حوضی گرد و هرمی شکل در مرکز بهشت زهرا فواره میزد که یاد آوری خون شهیدان باشد؛ و یا آن دورانی که کلید بهشت را به گردن فرزندان جوان و پاک این سر زمین میانداختند که از راه کربلا به فتح قدس بشتابند، ممکن است که از خاطره ها زدوده شده باشند. اما نمونه هایی هستند چند از ارزشهایی نهادین در آئین ولایت، ستایش جنگ و خون و تخریب و ویرانی و یا آنچه در فرهنگ ولایت نامیده شود "شهید پروری."
سایه شوم جنگ را در افق سر زمین خود نظاره میکنیم بآن دلیل که بیش از 33 سال است که نظام ولایت در پیروی از آموزشهای قرآن و تبعیت از پیامبر اسلام راستین، نه بجنگ، بلکه به "جهاد " دست زده است. شمشیر بر کشیده و بجنگ "کفار " به سر کردگی "استکبار جهانی،" برخاسته و زندگان را به تسلیم و اطاعت از خداوند یکتا و یگانه، فرا خوانده است. در قاموس اسلام، در سیاست و ادبیات آن، جنگ وجود ندارد، جهاد است که الله بندگان خود را بدان موظف ساخته است. گفتمان ولایت در واقع همیشه گفتمان جهاد بوده است و شهادت. جهاد، جنگی ست که الله را خشنود و راضی میسازد، چون آنها را که به یکتایی و یگانگی الله شک و تردید بخود راه میدهند و از تسلیم و اطاعت در برابر او سر باز میزنند، نیست و نابود میسازد. جهاد، جنگی ست در خدمت ریشه کن سازی کفر و باطل. جهاد معیار عبودیت و بندگی است. جهاد، جنگی ست مقدس، چه سخت، چه نرم. یک وظیفه شرعی ست در سوی بر قراری و تحکیم و تداوم نظام فرمانروایی و فرمانبرداری. الله بالاترین و بهترین پاداش، زندگی ابدی و همآغوشی با حوری های باکره بهشتی را برای آنان مقرر داشته است که تا آخرین قطره ی خون خود، خون دیگری را در راه تحصیل رضای الله، ریخته به شهادت رسیده اند.
به عبارت دیگر، آنچه آسمان زندگی ایرانیان را تیره و تار ساخته است، ستیزه جویی و جنگ خواهی است که در ذات نظام ولایت نهفته است. نظام ولایت از همان آغاز بقای خود را در گفتمان جنگجویی و انتقام گیری جستجو نموده است، گفتمانی سخت تحریک آمیز که به خوار نمودن و ناچیز شمردن دشمن، تهدید به فرو پاشی و نابودی خصم، می انجامد. آیا تا کنون هرگز کسی شنیده است که آمریکا یا اسرائیل، ایران را تهدید به نابودی کند؟ این ولایتمدار ان هستند که شاخ آمریکا را از همان آغاز چسبیده اند. حال آنکه اگر آمریکا نبود ولایت باید از یک سو، شاخ صدام حسین را میگرفت و شاخ طالبان را از سوی دیگر. هم اکنون ولایت است که شاخ بر آورده است، شاخی که بر ساخته ی شکست دشمنان ولایت در غرب و شرق بدست آمریکا. نظام ولایت نیز ضمن بکار بستن آموزشهای الله در خصوص جهاد و شهادت، به تجربه آموخته است که زمانی که حرف جنگ است، حرف آزادی باید در عمق زمین دفن گردد و هرگز بگوش کسی نرسد، حرفی که نظام ولایت را از بیخ و بن به لرزه افکند. با آمادگی برای جنگ و دست یابی به فن آوری هسته ای، تنش و تشنج آفرینی میکند بلکه آتش جنگ را بر فروزد که سرکوب نماید هر حرکت و جنبشی بسوی رهایی و آزادی.
رفتار جنگ بر افروز نظام ولایت را باید باز تاب ترس و هراسی دانست که همیشه در درون نظام لانه کرده است، نه از دشمن خارجی که از خواست معطوف به آزادی، نهادین در سرشت انسانی. از سر ستیز و خصومت با آزادی ست که ولایت از همان آغاز به دشمنی با آمریکا بر خاست. چرا که از منظر ولایت آمریکا نماد همه ی آن چیزهایی ست نفی کننده نظام تسلیم و اطاعت و فرمانروایی و فرمانبرداری، خدا گریزی و مادی گرایی و شی پرستی. نظام ولایت جنگ را میخواهد که حرفی از مصالحه و مذاکره، از دوستی و همبستگی با دشمن زده نشود. نظام ولایت از توپ و تانک و بمب های آمریکا هراسی ندارد بلکه از آرمان آمریکایی ست که وحشت دارد، آرمان آزادی خواهی. وقایعی که در پی انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 رخ داد، بر نظام ولایت این واقعیت را آشکار ساخت که حرکت و تمایلی شدید وجود دارد بسوی رهایی و آزادی از قید و بند و سنت و فرهنگ اسلامی.
کسب مقام دوم ایران در مصرف کالاهای آرایشی، آیا میتواند گویای چیز دیگری جز مسخ و شکست حجاب باشد؟ بنا بر تخمین های مختلف، نه جمع آوری آمار علمی، 80 در صد مردم تهران به شبکه های ماهواره متصل اند، آیا این میتواند بیانگر چیز دیگری جز ورشکستگی نظام ولایت باشد؟ تمام شواهد که در اینجا فرصت بحث آنها نیست نشان از حرکتی است اجتناب ناپذیر بسوی آزادی و خود فرمانفرمایی و عدم تمایل به اطاعت و فرمانبرداری، خود بخشا نتیجه ی تکنولوژی اینترنتی، یا تکنولوژی آگاهی بخش. مردم هم اکنون دریچه ای باز به جهانی دیگر دارند. بنگرند که چه میگذرد در آنسوی زمین و یا آنسوی آبها. بنا براین، چه تعجب اگر نظام ولایت گشت های ارشادی را برای مبارزه با بد حجابی یا آنچه "آفت اجتماعی " میخواند به خیابان ها و کوچه پس کوچه ها گسیل دارد. چرا که بد حجابی بازتاب تمایلی ست به سوی آزادی، به سوی رهایی از قواعد و مقررات تحمیلی و کهنه و پوسیده. ما ماموران انتظامی را بر پشت بامها هم می بینیم که به تخریب دیش های ماهواره ای اشتغال دارند، به قیمت هزینه ای بس سنگین، به چه منظور؟ به منظور سرکوب آگاه شدن به آنچه در دنیای دیگر میگذرد؟
ترس و وحشت از زنده شدن و جان گرفتن تمایلات بسوی آزادی از درون است که نظام ولایت را مشتاق جنگ با آمریکا و یا اسرائیل و یا هر دو باهم ، نموده است. تنها به آن دلیل که نظام خود را در تنگنا احساس میکند. برون رفت از شرایط موجود را در بازگشت به دوران "دفاع مقدس" بازگشت می بیند: جنگ با خارج و سرکوب و خفه سازی در داخل. هشت سال "دفاع مقدس،" دفاعی که از تسخیر قدس از راه کربلا عبور میکرد، چه سر پوش مقدسی شد برای افروختن آتش جنگ در داخل: لشگر کشی به غرب کشور و بمباران و اعدام ها، نابودی "مشرک " و "منافق "، مخالف و دگر اندیش و دگر زیست، در جریان قتل عام ها در زندانها و کشتار زنجیره ای؛ برقراری حجاب و جدایی زنان از مردان و محروم ساختن ملت از ابتدائی ترین حق و حقوق انسانی بر اساس تسلیم و اطاعت و تبدیل و تقلیل ملت به رعیت.
با این وجود، وای بر آن لحظه ای که سر زمین ولایت مورد حمله دشمن قرار بگیرد و توپی در نقطه ای منفجر شود و تلفاتی نیز ببار آورد. چه منبر ها که بر پا نشود، چه خطبه ها، چه روضه های معصومیت و مظلومیت که خوانده نشود، چه خود زنی ها، چه شیون و زاری ها و چه شور و هیجانی که بپا نگردد. صحرای کربلا به صحرای محشر مبدل شود. کفن پوشان و قداره بندان، بسیجیان و خبر چینان و جاسوسان، مزد بگیران و جیره خوار ان، بینوایان و نا توان ان و مستضعفان خود را به شهرهای بزرگ کشور رسانند که امواج جمعیت به راه اندازند، تنها به یک منظور: سرکوب و خفه ساختن جوانه های عشق به آزادی. اما غرب برهبری آمریکا و حتی اسرائیل به این واقعیت آگاه گشته اند که خطر جنگ هسته ای زمانی از میان خواهد رفت که نظام ولایت از درون دچار فرو پاشی شود، نه از بیرون. تا آزادی و فرهنگ آزادی خواهی، بر فرهنگ تسلیم و اطاعت، فرهنگ دینی غلبه نکند، چه سود حتی اگر بر سر ولایت خروار، خروار بمب بریزند.
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|