تا سه یا چهار سال پیش همیشه پیش خودم فکر میکردم اگر یک روزی جمهوریاسلامی سرنگون بشود، من در تعیین نظام آینده کشورم به سیستم جمهوری رای میدهم، من جوان 23 ساله همیشه وقتی از وقایع سال پنچاهوهفت و علل فاجعه آن و فضای اجتماعی سیاسی آن زمان از پدرم یا بزرگان فامیل سوال میپرسیدم وهمیشه جوابهای مبهم و سر بالا میگرفتم. هر کسی یک تفسیر برای خود میکرد و هیچوقت جوابی قانعکننده نگرفتم تا اینکه بعد از بارها ایمیل زدن به زنده یاد رضا فاضلی بالاخره جواب گرفتم و از آن روی که به خردورز بودن آقای فاضلی اطمینان داشتم بنا به درخواستم چند کتاب به من معرفی کرد.
حال نمیخواهم که اینجا بازگو کنم که چه استنباط و نتیجهگیریای درباره نظام قبلی کردم اما هدفم از بیان این مطالب این بود که بگویم یکی از عواملی که باعث شد از مدل سلطنت همیشه بدم بیاد این بود که فکر میکردم شاه بده و مدل سلطنت خود دیکتاتوریه و .... بعد از روشن شدن خیلی از واقعیات و رها شدن از بند خرافات و رسیدن به بلوغسیاسی سعی کردم ایدهالهایی که مدنظرم بود را در مدلهای مختلف بجویم.
ایدهالهایی که مدنظر من بود بیشتر ایدههای فرهنگی بود و بدون اینکه بگویم، چون احیانا شاه آدم دیکتاتوری بود پس دور نظام سلطنتی را خط قرمز بکشم. دیدم که شاه بعنوان یک نماد که قدرت سیاسی هم ندارد میتواند اقدامات مهم و سازندهای را در جهت فرهنگسازی انجام بدهد. نمونهاش جشنهای 2500 ساله که مهمترین شخصیتهای سیاسی دنیا را به آن ضیافت کشاند و شخصیت کوروش را به جهانیان شناساند همچنین یکی دیگر از عواملی که باعث شد تا بیشتر به این سمت کشیده بشوم، شخصیت ملی میهنی و پخته شاهزاده بود. صد البته بتسازی اوج دگماتیسم و عامل انحطاط و بدبختی است اما من ایشان را به لحاظ وطنپرستی و عرقملی میهنیشان دوست داشته و بعنوان رهبر حزبیام برگزیدام.
همانطور که همه امروزه، شاهد آن هستیم که اکثر نظامهای سلطنتی پارلمانی موفقترین و دموکراتیکترین سیستمهای حکومتی در جهان هستند برای نمونه "نروژ" که رتبه اول دموکراسی را در دنیا دارد و مرفهترین کشور دنیا محسوب میآید نمونههای دیگر آن سوئد، بریتانیا و..... میباشند، هرچند که نظامهای سلطنتی دیکتاتوری هم داریم.
میخواهم این را بگویم که همانطور که نظام سلطنتی دموکراتیک و دیکتاتور وجود دارد نظام جمهوری دموکراتیک و دیکتاتور هم داریم پس این اوج دگماتیسم است که بخواهیم برای هرکدام از این دومدل خط قرمز بکشیم. آنچه که من از بهار عربی استنباط کردم این بود نظامهای سلطنتی بر خلاف نظامهای جمهوری بسیار اصلاحپذیرتر بودند، نمونه بارز آن مراکش بود که پادشاه در یک اقدام هوشمندانه قانوناساسی را به همهپرسی گذاشت. اما بشار اسد و مبارک و ... یه ذره هم از مواضع خود کوتاه نیامدند.
در واقع اگر یک کشور بخواهد به سمت دموکراسی و آزادی پیش برود مُدل حکومت زیاد فرقی نمیکند مهم دموکراتیک بودن آن است، امیدوارم آن دسته از به اصطلاح روشنفکرانی (دگماتیسمهای نقابدار) که خط قرمز میکشند چه برای جمهوری خط قرمز میکشند و چه برای نظام پارلمانی، به خود بیایند و در مسیر درست قرار بگیرند واقعا در عجبم که چطور این اشخاص هنوز درک نکردهاند که این رای مردم است که نوع سیستم حکومتیشان را تعیین میکند نه جهتگیریهای خصمانه و کینهتوزانه و دگموارانه آنها.
پاینده ایران
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
همایون گرامی،
شما نوشته و نظر خود را اینطور پایان بخشیدید:
"شاید هم ما هواخواهان پادشاهی داریم بیخودی وقت خود را تلف میکنیم که منتظر اتحاد با کسانی هستیم که با دشمن ما متعهد هستند و جز به منافع شخصی و حزبی خود به چیز دیگری فکر نمیکنند!!!
پاسخ به شما: شاید نه، حتما ما وقت خود را تلف کردیم که منتظر اتحاد با کسانی...
اما، اگر این کار را نمیکردیم، خیلی مسائل برای خیلیها روشن نمیشد. حقیقت این است که زمانی که خمینی و دار و دسته امور کشور را در دست گرفتند، در آن زمان همه آنها در دشمن مشترک بودند. و تنها دشمن خود را، ما طرفداران نظام پادشاهی میدانستند. تا زمانی که خمینی به دلایل مختلف به لیست دشمنان اضافه کرد.
اما آنها هم که کم کم به لیست دشمنان خمینی اضافه شدند، دشمنان خودی رژیم حساب میشدند. از دید "آن دشمنان خودی" هم، ما طرفداران نظام پادشاهی هنوز هم تنها دشمن آنها محسوب میشویم.
یعنی هم رژیم ما را تنها دشمن اصلی خود میداند، و هم از رژیم "در ظاهر" جداشدگان ما را دشمن اصلی خود میدانند.
میگویید نه؟ بپرسید چرا پس از ۳۳ سال هنوز این ملت در مورد وقایع ۵۷ پرسشهایی دارد که به آنها پاسخ داده نشده است؟ مگر این جدا شدگان امروزی از اول با خمینی نبودند؟ مگر اینها نمیگویند که امروز با این رژیم نیستند؟ پس چرا حقایق را به این ملت نمیگویند؟
چون میدانند اگر حقایق گفته شود، آن هم از زبان دوست دیروز خمینی که امروز خود را اپوزیسیون ضد رژیم مینامد - بحث اینکه فرقی بین جمهوری و پادشاهی نیست به اتمام میرسد. و همه خواهند دانست که چه آینده درخشانی در انتظار ایران است با این جمهوریخواهان "عزیز و گرامی و میهندوست و صادق".
گفته میشود که اگر ایران فردا جمهوری شود به ۹۰% آرزوها میرسیم. ما نگران ۹۰% نیستیم، ما نگران آن ۱۰% باقی مانده هستیم که در بود یا نبود آن تکلیف ایران یا به سوی سر افرازی، و یا رو به سوی چاه جمکران دیگری از نوع دیگری، رقم خواهد خورد.
عجب روزگاریست وقتی طرف، روزگار آرام تو را بر هم میزند، دربدرت میکند، میهنت را ویران میکند، بعد میگوید، نه این نشد، حالا اون یکی را امتحان کنیم، و جالب اینکه ملت هم در مورد آن فکر میکند و در این میان رژیم دارد وقت کشی و ایرانی کشی و میهن کشی میکند.
این هم از سرنوشت سرزمین آزادگان... جدا نباید گفت توفو بر تو ای چرخ گردن توفو؟
شیر و خورشید و تاج
در ضمن همینطور پیام نفرستید و به ما نگویید، که سکوت کنید، نگویید، اینها ما را به جایی نمیرساند. مگر نمیگویید دموکراسی است؟ بگذرید دست کم بعد از ۳۳ سال حرف دلمان را بزنیم. شماها که نگفتید و نکردید و بله بله گفتید چه نصیبتان شد از آن سیاست؟ در این ۳۳ سال؟ که حال بعد از ۳۳ سال ما را به سکوت دعوت میکنید؟
تو سری خوردن هم حد دارد.
بقول گاندی:
I cannot teach you violence, as I do not myself believe in it. I can only teach you not to bow your heads before any one even at the cost of your life
November 24, 2011 11:34:49 AM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
عرفان جان،
یکی از ویژهگیهای طرفداران نظام پادشاهی این است که در میان طرفداران نظام پادشاهی، هرگز قحطی و کمبود میهنپرست خردمند نخواهد بود. شاید در حال حاضر بدلیل اینکه ما این شاهزاده ایرانی خردمند را در میان خود داریم، کانسنسوس (consensus) ناگفته جمعی این بوده است که در مورد شخصیت یا آلترناتیو دیگری بحث نکنیم. و او را جویا نباشیم. اما فرض را بر این مگذارید که شخصیت دیگری در میان طرفداران نظام پادشاهی وجود ندارد.
امروز ما پادشاهی را برای ایران بیش از پیش و هر زمانی لازم میدانیم، نه اینکه ایران را برای پادشاهی لازم بدانیم. ما فریفته نظام پادشاهی نیستیم، اوضاع سیاسی کشور (از دید داخلی، و دید خارجی)، و اوضاع اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی کشور، ما را بر این باور هم پیمان کرده است که این گره کور را یک بینا میتواند باز کند، نه یک کور دیگری که خود اول با انقلابیون بوده است، سپس از اجبار جبر زمانه، یا ساز مخالفت با آن رژیم را میزند، یا وانمود میکند که مخالف رژیم کنونی است.
دست کم، من و دوستانم اعتقاد بر این داریم که هیچگاه در تاریخ چندین و چند هزار ساله ایرانزمین، کشور ما تا این حد که امروز نیاز دارد پادشاهی باشد، به آن نیاز نداشته است.
ببینید بعنوان نمونه، اوباما (obama) زمانی که میخواست بر سر کار بیاید، بر سر هزار و یک مطلب با سیاستهای پرزیدنت بوش (bush) مخالفت کرد، و به طرفدران خود قول داد که به محض اینکه پایش به کاخ سفید برسد سربازها را بلافاصله از اینجا و آنجا بیرون بکشد، و آن یکی را تعطیل کند و این یکی را باز کند، و و و
اما وقتی پایش به میدان عمل باز شد، تازه متوجه شد که دنیای حقیقی یک حساب و کتابهای دیگری دارد که همینطوری نمیتوان از روی شکم این کار آیا آن کار را انجام داد. مخصوصاً اگر سخن از مصلحت مملکت و ملت در میان باشد.
در مورد اقتصاد هم به مردم آمریکا قول و وعده زیاد داد، اما کم کم متوجه شد آن راهی که جمهوریخواهان آمریکا پیشنهاد میکنند، راهی است که بیشتر بدرد حال و روز مریض اقتصادی آمریکا میخورد. زیرا هر گاه سعی کرد که فلسفه چپ خود را در اقتصاد آمریکا پیاده کند، محکم به دیوار خورد.
وقتی از اول دید یک جریان کلا در مورد راه حل اشتباه باشد، پاسخی که به آن راه حل میدهد هم اشتباه از آب در میاید. با این وضع اقتصادی آمریکا، الان زمان زور آزمایی چپها در آمریکا نبود. ولی مردم آمریکا، آن زمان، در دوران انتخابات، گوش شنوا نداشتند. امروز نیز در نتیجه، نه یک بار بلکه صد بار به غلط کردن افتاده اند.
حال این جریان ایرانیان طرفدار جمهوری است. در حال حاضر، با اوضاع پیچیده تر از همیشه و مبهم ایران، چیزی که ایران به آن احتیاج ندارد، جمهوری است که بدست جمهوریخواهی اداره شود که نمیداند آیا دارد میاید یا میرود؟ یک روز با خمینی است، یک روز بی خمینی است، یک روز از اعدام دفاع میکند، یک روز با اعدام مخالفت، یک روز طرفدار رفسنجانی است، یک روز طرفدار خاتمی، و و و و
خوب، افرادی که در سطح رهبری یا دست کم ادعای رهبری در طیف جمهوریخواه این همه حساب و کتاب اشتباه از خود و کارنامه خود بر جای گذاشتند، حال ما انتظار داشته باشیم که پس از رژیم اسلامی، اینها آینده و استقلال ایران را تضمین کنند؟ آخر با چه دیدی؟ با چه فلسفه مستحکمی و حتی با چه میهندوستی؟ که زمانی حاضر شدند در کنار یکدیگر میهن را فدای خواست سیاسی خود کنند؟ آن هم با خمینی نامی و شخصی.
یک میهندوستی مثل شاه را بر داشتند و یک مارمولکی مانند خمینی را پشتیبانی کردند. اشتباه کوچک سیاسی نبود که بگوییم، خوب حالا گذشت، اشتباهی بود. این آگاهی از یک فکر مریض سیاسی و یک دید اشتباه به گذشته، حال و آینده میدهد.
وقتی طرف در فلسفه بنیادین خود هر روز در نشیب و فراز است، چگونه میتواند در آینده راهگشای یک ملت هفتاد و پنج میلیونی آن هم از نوع ملتی به پیچیدهگی ملت ایران، باشد؟
حرفهای توی خالی را خمینی زد، نتیجه آن را دیدیم. اوباما (obama) هم آن حرفهای توی خالی را زد، نتیجهاش را مردم آمریکا دیدند.
ما ایرانیها دیگر نباید پس از رژیم اسلامی یک بار دیگر همه چیز را با هم قاطی کنیم و جمع بندی. بر عکس باید دقت ذره بینی و دور بینی داشته باشیم و بپرسیم آینده این سرزمین را چه افرادی میتوانند دست کم با کمتر اشتباه جلو ببرند؟ ما دیگر فرصت این را نداریم که باز دوباره موش آزمایشی یک گروه دیگر شویم، آن هم گروهی که بارها در این ۳۳ سال گذشته در درس سیاسی رفوزه و مردود شده.
به احترام درخواست آقای کاوه یزدانی گرامی. به همینجا بسنده میکنیم، زیرا ایشان هم حق دارند و باید مطالب را کوتاه تر بیان کرد. اما با این رژیم و دوری از میهن، همین هم که به فارسی شکسته بسته مینویسیم، یزدان ایرانزمین را سپاسگزاریم. یکی دو سال دیگر همین اوضاع ادامه پیدا کند، این نیمچه فارسی را هم فراموش میکنیم، چه رسد به کوتاه یا بلند نوشتن مطلب.
با سپاس از هم میهن خوب ایرانی آقای عرفان،
شیر و خورشید و تاج
November 24, 2011 10:03:39 AM
---------------------------
همایون
درود بر شما شیر، خورشید و تاج گرامی،
بنده با نظر شما کاملا موافقم. بنده هرطور فرک میکنم و شرایط سیاسی، اجتماعی، و تاریخی ایران را در نظر میگیرم بهترین سیستم حکومتی را پادشاهی پارلمانی میبینم!! من با این حرف مخالف هستم که فرقی بین جمهوری و پادشاهی نیست!! مخصوصا برای کشوری باستانی مانند ما. نوع حکومت به فرهنگ، تاریخ و ریشه اون ملت بستگی دارد.
دلیل این پدر کشتهگی با پهلوی ها چیست؟؟ کسی نمیگوید که در دوران آنها هیچ کمی و کاستی نبود و همه چیز عالی و بدون اشکال بود ولی، به نظر من و طبق شواهد تاریخ در 300 سال گذشته بهترین و شکوفا ترین دوران دوران پهلویها بوده است!!! چرا جمهوری خواهان میخواهند این را پاک کنند؟! چرا میخواهند تاریخ ایران را تحریف کنند؟ مگر در کشوری مثل فرانسه که امروز جمهوری است کسی گذشته را تحریف میکند؟؟ اگر خوبی بوده از آن یاد میشود و اگر هم بدی بوده به دون غرض از آن یاد میکنند تا درسی باشد برای آینده گان!! خدماتی که رضا شاه بزرگ برای ایران انجام داده است هنوز آثارش وجود دارد، از ساختن جاده، مدرسه، دانشگاه تا تشکیل یک حکومت مرکزی قدرتمند، ارتش منظم، ساختن فرهنگستان، هنرستان، بیمارستان و از همه مهمتر بیرون کشیدن هویت ایرانی از دل تاریخ که محمد رضا شاه فقید نیز آن را ادامه داد!!
مشگل اصلی من با این مدیون این است که در این 60-70 سال گذشته کوچک ترین قدمی در راه رفاه، آزادی، آبادی و پیشرفته ایران و ایرانی بر نداشتهند هیچ با بیخردی، کینه جویی، حماقت و خیانت خود بزرگترین جنایت را به مملکت ما کردهاند و کشوری که از زیر سلطه قاجار و آخوند رها شده بود و تازه داشت نفسی میکشید را با شورش کور کورانه خود به دشمنان قسم خرده این مرز و بوم دودستی تقدیم کردند. در این مدت نه تنها به ایران سوزی خود اقرار نکرده اند بلکه با پا فشاری بر خیانت خود ایران را به ورطه نابودی کشاندهند!!! امروز نیز هر اتفاقی برای ایران و ایرانی بیفتد مقصر اصلی اینها هستند که به هیچ وجه حاضر به دادن دست دوستی با هوا خواهان پادشاهی نیستند ولو اینکه شاهزاده ما بخاطر ایران با هر ساز اینها رقصیده است!! ولی این آقایون و خانومها حاضر هستند ایران ویران شود ولی پهلوی به ایران باز نگردد؟!؟!؟ این اگر دشمنی با ایران و ایرانی نیست پس چیست؟؟؟ بنظر من این خود نوعی خیانت است که ایران ویران شود ولی پادشاهی نباشد، ولو آنکه شاهزاده و طرفداران ایشون بارها اعلام کرده اند که اگر ایران آزاد شود و در ایران دمکراسی بر مبنای حقوق بشر بر قرار شود ولی جمهوری ما به 90% از خواسته های خود رسیدهیم!!!
اینها نه تنها شخصیتی به بزرگی شاهزاده رضا پهلوی ندارند بلکه خط و مش، سیاست و رفتار اینها نیز کاملا در تضاد با منافه ملی ایرانیان است!! اینها مثل یک بچه فقط حرف خود را توتی وار تکرار میکنند!! این گونه رفتار در قاموس فرهنگ سیاست مداری در هیچ جای این کره خاکی نه تنها وجود ندارد بلکه اصلا سیاست به حساب نمیاید!! اینها هنوز به همان اتهادی که با یک دیگر (جبهه ناملی ها، نهضت ناملی ها، توده یی ها، اسلامیون از چپ تا راست آنها) بر علیه ایرانی، ایرانی و پادشاهی در 33 سال پیش بوجود آورده پایبند هستند ولو اینکه این اتحاد ایران و ایرانی را به سیاه روزی کشانده است و امروز خطر جنگ ایران را بیش از پیش تهدید میکند!!! شاید هم ما هوا خواهان پادشاهی داریم بیخودی وقت خود را تلف میکنیم که منتظر اتحاد با کسانی هستیم که با دشمن ما متعهد هستند و جز به منافعه شخصی و حزبی خود به چیز دیگری فکر نمیکنند!!!!
November 24, 2011 05:57:25 AM
---------------------------
عرفان
درود بر شیر خورشید و تاج گرامی
فرمودید در کتابها (جمهوری و پادشاهی) به هم شبیه اند اما در ایران امروز عملا نه!
یکی از عواملی که در انتخاب نظام پادشاهی پارلمانی شاید بر ایده عال های فرهنگی ام هم ارجعیت داشت شاهزاده بود چون حقیقتا در کفه ترازو جمهوری خواهان ما رهبری برجسته و شناخته شده و ملی میهنی نداریم قطعا اگر شاهزاده یک جمهوری خواه بود و کفه ترازو سلطنت طلبان خالی از یک چهره برجسته و ملی میهنی بود من من جمهوری خواه میشدم و بخاطر ایده عال های فرهنگی ام ریسک انتخاب نظام پادشاهی را نمیکردم بنابراین از این نظر با شما کاملا موافقم
November 23, 2011 05:17:23 PM
---------------------------
شیر و خورشید و تاج
عرفان گرامی،
جمهوری بخودی خود هیچ اشکالی ندارد، جمهوری در تئوری هم اشکالی ندارد، جمهوری در آمریکا هم اشکالی ندارد.
اما ما (ایرانیان) وقتی از جمهوری صحبت میکنیم، در مورد جمهوری برای ایران فردا صحبت میکنیم، در مورد جمهوری پس از سرنگونی رژیم فعلی صحبت میکنیم، در مورد جمهوری صحبت میکنیم که احتمالا در سال ۲۰۱۲، ۲۰۱۳ و یا و یا و یا، رخ خواهد داد، ما در مورد جمهوری صحبت میکنیم که باید یک ملتی که ۳۳ سال دروغ شنیده، شکنجه دیده، کشته داده، فرهنگش زخمیست، تاریخش بر خاک افتاده، زبانش به هر بیراهه رفته است. در مورد ایرانی صحبت میکنیم که گاه مردم نمیدانند خط بین خرافات و حقیقت در کجا آغاز و تمام میشود.
چه پادشاهی و چه جمهوری، هر دو را افراد تشکیل میدهند.
اما پرسش اینجاست که در سطح رهبری "آن جمهوری" در فردای پس از جمهوری اسلامی چه کسانی خواهند بود؟ اگر پاسخ این باشد که همه مردم؟ خوب این یک ساده اندیشی است. حتی در موفقترین جمهوری ها، رهبرانی وجود دارند که یک شکل و جهتی به این جمهوری میدهند و سپس پرسش هایی را مطرح میکنند که به صورت انتخابات یا همه پرسی بر طبق قانون به رای مردم گذشته میشود، و سپس به قانون تبدیل میشود، و و و
پرسش حیاتی برای ما ایرانیان این است که هم اکنون سیاست یک "جمهوری" را در فردای آزاد، چه افرادی و رهبرانی شکل خواهند داد و ترکیب این جمهوری از چه سیاستمدارانی شکل خواهد گرفت؟
آیا همه مردم ایران فردا که ایران آزاد شد کار و زندگی خود را رها خواهند کرد و ۲۴ ساعته در سیاست کشور شرکت خواهند کرد تا زمانی که آن جمهوری جدید فردا پا بگیرد؟
یا اینکه رهبرانی خواهند بود که آن جمهوری را تا حدودی جهت دهند و در هر کجا هم که نیاز به همه پرسی و رای مردم از طریق قانونی بود، حتما مردم شرکت خواهند کرد.
حال پرسش این است، ما چه نوع افراد سیاسی در جبهه جمهوریخوهان داریم که در فردای آزاد ایران، این رهبریها را بر شانه بگیرند؟ به زبان ساده، مردم در فردای پس از جمهوری اسلامی از میان چه لیستی باید رهبران جمهوریخواه را برای رهبری این جمهوری احتمالی انتخاب کنند؟
و مشکل در مورد جمهوریخواهان از همین پرسش آخر آغاز میشود. آیا ما در داخل ایران افرادی را داریم که از این ۳۳ سال خفقان سیاسی، اجتماعی، و و و جان سالم بدر برده باشند و در ضمن بقدری با سیاست دنیوی هم آشنا باشند که از بازی سیاستمداران حرفهای کشورهای منافع دار در منطقه جان سالم بدر ببرند؟ و چنان پخته در سیاست باشند که ایران تکه تکه، تازه از زیر دست آخوند بیرون آمده را، به جلو پیش برده و به سوی بازسازی ببرند؟
اگر پاسخ این باشد که بله در ایران هستند چنین افرادی. پس مسئله حل است. ولی به نظر ما، نه نیستند، و یا دست کم، به تعدادی نیستند که بشود اعتماد کرد و ایران فردا را با خیال راحت یک جمهوری اعلام کرد. چون اگر از این جمهوریخواهان در آن سطح به اندازه کافی در داخل ایران میبودند تا بحال میبایستی در این ۳۳ سال ما اثر و ثمری از آنها به یک طریقی میدیدیم.
در خارج از ایران هم، که فکر نکنیم نیازی به توضیح باشد که ما چند دسته و از چه نوع جمهوریخواهانی داریم. اگر امید ما به این است، که جمهوریخواهانی که در خارج از ایران هستند، اینها فردا جمهوری پس از جمهوری اسلامی را بنیان و هدایت کنند. که جدا باید گفت، پس ما ملت هیچ چیز از این ۳۳ سال گذشته نیاموختیم.
در نتیجه، وقتی به کشور ایران و ملت ایران مربوط میشود، ما نمیتوانیم به راحتی بگوییم، فرقی بین جمهوری و پادشاهی نیست. اگر در مورد بحث و تعریف کتابی آن صحبت میکنیم، بله فرق آنچنانی نیست. اما اگر در مورد زمان ما و ایران امروز و ایرانی امروز صحبت میکنیم. فرق هست، و در مورد آن ما باید خیلی بیش از اینها بحث میکردیم و تکلیف این مساله را در بحثها تا حدودی برای ملت روشن میکردیم.
همین مسئله که بسیاری از جمهوریخواهان از شاهزاده رضا پهلوی میپرسند که چرا شما بعنوان یک جمهوریخواه وارد صحنه نمیشوید. باید هشداری برای بسیاری باشد که مسئله رهبری و اینکه چه کسانی در کنار این رهبر هستند، مسئله حیاتی و مهمی است برای فردای پس از جمهوری اسلامی.
خیلی فرق میکند که شما ظاهر شاه باشید و با طرفداران خود به میدان بیایید، یا خمینی و طالبان و رجوی باشید و با طرفداران خود وارد صحنه سیاست و باز سازی ایران شوید آن هم وارد ایران ویران پس از جمهوری اسلامی.
درست است که در دموکراسی مردم حرف نهایی را میزنند، اما ایران در وضعیتی نیست که یک روز خمینی سر کار باشد روز دیگر موسوی، روز بعد خان بابا تهرانی، روز بعد رجوی.. حتی اگر هر کدام اینها به نوبه خود با رای مردم بر سر کار بیایند.
رای مردم و دموکراسی به تنهایی مشکلات ایران فردا را حل نمیکند. اینکه چه کسانی در رهبری سیاسی و اجتماعی ایران نقش داشته باشند در ایران فردا نکته بسیار مهم و حیاتی است برای ایران.
برای همین، نقش یک پادشاه، در یک ایران پادشاهی دمکراتیک بسیار پر اهمیت و حیاتی تر از این میشود که ما تا بحال به آن فکر کرده یا در مورد آن بحث کرده باشیم. مخصوصاً اگر این پادشاه فقط به عنوان یک نماد و نه در شکل دخالت مستقیم در سیاست نقش داشته باشد. کمک فرهنگی، ادبی، تاریخی، و البته کمک در حفظ تمامیت ارضی ایران، همه و همه بسیار مهم خواهد بود در ایران فردا.
بهترین فکری که تا بحال ما ایرانیان در این مورد ارائه دادهایم این است که گفته شده، آقا دمکراتیک باشد فرقی نمیکند پادشاهی یا جمهوری بودنش. بعد هم با تعجب از هم میپرسیم که چرا ما انقدر در سیاست عقب افتاده هستیم. گویا کلمات به تنهایی اهمیت دارند و اینکه این افراد هستند که پادشاهی یا جمهوری را شکل میدهند اهمیتی ندارد.
کسی اینجا به خاطر هوا و هوس و چشم و ابرو و سر درد بیخودی، طرفدار نظام پادشاهی نیست، اگر هم هست در اقلیت محض است.
ما اگر تا بحال تکلیف این بحث را روشن میکردیم، بجای اینکه آن را زیر فرش پنهان کنیم. کلی کمک میکرد به اینکه مسائل هم در مورد این مبارزه با رژیم و هم در مورد آینده کشور روشن شود. یکی از دلائلی که چرا ما ۳۳ سال است دور خود میگردیم، همین است که از این بحث دوری کردهایم.
کسی با آزادی و دموکراسی و رای مردم، برای ایران فردا مشکلی ندارد، مگر جمهوری اسلامی و حامیانش. پس این نمیتواند دلیل باشد که چرا تا به امروز کنگره ملی، یا دولت موقتی در خارج، یا شورای رهبری بوجود نیامده است.
تنها دلیلش همین است، که دعوا بر سر این است که جمهوریخواهان حاضر نیستند به پای صندوق رای مردم برای تعیین نوع نظام آینده بروند، تا زمانی که مطمئن شوند، مردم به جمهوری رای خواهند داد. آن هم زمانی مطمئن خواهند بود که "زمانه" کار خود را انجام دهد و همه ما طرفداران نظام پادشاهی برویم زیر خاک. که این تئوری جمهوریخواهان زیاد هم مسخره نیست اگر کمی به وقایع تلخ "فقط" همین چند سال اخیر بنگریم.
حالا باز با خیال راحت بگویید نه آقایان بحث اصلی ما فقط بفقط در مورد رفتن رژیم است. بله بحث ما طرفداران نظام پادشاهی همین بوده، ولی اگر درس عبرتی از قیام ۲ سال پیش گرفته باشیم و اینکه چگونه شعارها سر از بیراهه در آورد و آخر هم قیام کوبیده شد، میبینیم که هیچ کدام تصادفی نبود.
اگر بحث همین است که اولویت رفتن رژیم است؟ که از نظر ما این بحث نیست. ما که مدتهاست اینور میز در انتظار جمهوریخواهان نشستهایم که تشریف بیاورند تا در کنار هم رژیم را سرنگون کنیم. آنور میزیها کجا هستند و چرا جلو نمیایند؟ اگر هدف آنها و بحث آنها فقط در مورد سرنگون کردن رژیم است؟
نه دوست گرامی، در کتابها همه چیز (جمهوری و پادشاهی) به هم شبیه است. ولی در عمل و زندگی روز بروز و سیاستی که پدر و مادر ندارد. بین پادشاهی و جمهوری برای ایران، زمین تا آسمان فرق است. و دشمن ایران این را بهتر از ما ایرانیان میداند.
امیدواریم، گویا و شفاف بوده باشیم و اینکه ما اولویت را درک میکنیم. این دشمن ما است که اولویت را چیز دیگری کرده و ما را ۳۳ سال بازی داده.
بعضیها هم با بازی آنها میرقصند و امثال ما هم ۳۳ سال است منتظریم ببینیم بالاخره کی آن بعضیها به حرف ما میرسند. و دست از ناز جمهوریخواهان را کشیدن دست بر میدارند.
ما طرفداران نظام پادشاهی خط قرمزی نداریم. سرنگونی رژیم را میخواهیم، و رای مردم برای تعیین نوع نظام آینده. در مورد تمامیت ارضی ایران هم با کسی و هیچ کشوری شوخی نداریم. مختصر و مفید.
خط قرمزها را باید در بین جمهوریخواهان یافت که از ما میپرسند چرا بجای طرفداری از نظام پادشاهی، بعنوان جمهوریخواه پا به میدان نمیگذاریم. این شوخیهای بچه گانه فقط از سیاست مریض یک "جمهوریخواه" که در ضمن خود را ایرانی هم مینامد، بر میاید. که بعضیها میخواهند فردای ایران را هم به عقل مریض اینها بسپارند.
هر کسی که وقتی سخن از ایران است میگوید بین جمهوری و پادشاهی فرقی نیست... چه عرض کنیم... بغیر از اینکه... یا ما در ایران دیگری بزرگ شدیم، یا شما در دنیای دیگری بزرگ شدید که از این بذل و بخششهای عجیب و قریب میکنید و به این راحتی در مورد کشورتان فکر نکرده نظر میدهید.
چه بگوییم اگر نگوییم، توفو بر تو ای چرخ گردان توفو...
شاهنشاه آریامهر، مردی که همیشه چند قدمی از ملت خود جلوتر قدم بر میداشت - در آخرین لحظه زندگی - راه چاره را به ما ایرانیان نشان دادند.
در دم آخر زندگی هم بفکر ما و کشور بودند و شاهزاده رضا پهلوی را بدست مردم ایران سپردند.
پرسش این است که چرا کسی که با چنین نمک نشناسی از طرف ملت خود روبرو شد خواهان این بود که پسرش و خانواده او راه پادشاهی در ایران ادامه دهند؟ آیا او نمیتوانست دم آخر زندگی - همین حرفی را که شما میزنید بزند و بگوید - فرقی نمیکند در آینده، ایران یک پادشاهی باشد یا جمهوری بشرطی که فقط دموکراسی باشد؟
چرا که نمیتوانست، میتوانست و خدمتی هم به پسر و خانواده خود میکرد. و آنها را از دست این ملت نمک نشناس راحت میکرد. اما بعنوان یک میهنپرست وجدانش به او اجازه نمیداد که فقط بفکر خود و خانواده خود باشد، و در دقیقه آخر هم وظیفه میهنی خود را انجام داد و برای همه مشخص کرد که اگر میخواهید این کشور به جائی برسد، راه پادشاهی را بروید.
البته، چون خود ایشان در بین ما نیستند این هم جای بحث دارد. ولی حالا که همه پشتیبان طرح تئوری هستند، ما هم تئوری که مورد علاقه ما است را اینطور مطرح میکنیم. آنهایی که دست به نه گفتنشان خوب است حتما به این تئوری ما هم نه خواهند گفت. به قول انگلیسی زبانها: ? so what`s new
یک دوست میهنپرستی که طرفدار نظام پادشاهی است، روزی گفت، که امیدوار است که این رژیم هر چه زودتر سرنگون شود و در یک همه پرسی آزاد ملت به "جمهوری" به عنوان نوع نظام رای دهند، تا چند سالی بگذرد، آن وقت همه آنهایی که این روزها میگفتند فرقی بین پادشاهی و جمهوری نیست بفهمند دنیا دست کیست.
ما هم گفتیم، امیدواریم که کار به آنجا نکشد، چون آن زمان دیگر بسیار دیر خواهد بود برای ایران و ایرانی. ولی کجاست آن گوش شنوا؟
شیر و خورشید و تاج
...........................................
کاوه یزدانی
درود بر شیر وخورشید وتاج عزیز وهم میهنان عزیز و گرامی
لطفا نظرات تان را تا حد ممکن خلاصه وکوتاه بیان وارسال بفرمایید. سپاسگزارم. با احترام کاوه
November 23, 2011 03:41:54 PM
---------------------------
ایرانی
با درود خدمت دوستان گرام و سروران ارجمند, به خصوص کاوه نازنین و حق ارجمند
عرفان عزیزم, نسل برومند آینده ایران, درود و سپاس بر شما
چه خوش گفت پادشاه فقید و گرامی زمانیکه برومندی تو را نوید می داد, آنروز که خسته و فرسوده از نادانی و نامردمی, در تنهایی خویش نگارش "پاسخ به تاریخ" را به پایان می برد, چند جمله ای را به برآمدن تو اختصاص داد, "امروز تمدن بزرگ ما به صورت افسانه ای درآمده که ظاهرا" با مرگ دمساز شده است, ولی در واقع مانند رودخانه عظیمی ای است که در زیر کوه ها از انظار پنهان شده و خیال می کنند که از بین رفته است, اما هنوز به حیات خود ادامه می دهد و با پیدایش ناگهانی خود مایه حیرت همگان خواهد شد. این جریان با تغذیه از ارزش ها و خلاقیت ها و تلاش و اندیشه و استعدادی که ریشه در تمدن ایرانی دارد, دوباره بر اثر رنج ها و پیروزی های مادی و معنوی مردم ما زاده خواهد شد. هر چند که برخی از این خصلت های مثبت امروز بر اثر عوام فریبی, نفاق و روح انتقام جویی لگدمال گردیده ولی یقین دارم که از میان نرفته است و روزی دوباره سربر خواهد افراشت".
عرفان عزیزم و دوست نازنین دیگرم که چند سالی از عرفان بزرگتر است, به بلندای شب و به سپیدی روز سوگند, نسل قبل از شما دچار تعصبات خشگ و بی معنی است که معنایش را تنها می توان در عطاری حزب توده سراغ کرد, نمی گویم مشکلاتی نبود و یا همه چیز درخشان بود یا اشتباهاتی نشده بود, اما ... "وقتی که اشباهی سیاه در زیر سایه پرچمی خونین در خرابه هایی که هنوز از آنها دود برمی خیزد به رقص و پایکوبی می پردازند, وقتی که مردمانی وحشت زده و گیج و مرعوب به خرابی عظیمی که به خاطر مشتی متعصب آشفته حال پیدا شده می نگرند, وقتی زندان ها به خاطر جا دادن هزاران زن و مرد بی گناه کوچک می شوند, وقتی با شلیک جوخه های مقدس اعدام سیل خون جاری می شود, آنگاه مردم ناخود آگاه به گذشته نزدیک یا دور پرافتخار خود روی می آورند و بذر امید دوباره در دلهایشان می شکفد, جاذبه گرداب بی تردید نیرومند است و اما جاذبه تاریخ همیشه نیرومندتر است. کنت دوگوبینو چه خوش گفت, عقل سلیم الهام بخش کوروش و جانشینانش بود, از این رو سوء استفاده از دین و بی رحمی دوامی نیافت". شاگرد تاریخ باشید دوستان جوانم, حرف همه را نیز بخوانید, آنچه حکومت از شما دریغ کرده است تاریخ است, تاریخ ناب و واقعی, به یاد داشته باشید تنها گرته ای از حقیقت نزد یک شخص خاص است, بنابراین باید حرف همه را خواند, چپ, راست, توده ای و...و سپس آنچه مستند بود و با عقل سلیم سازگار افتاد بپذیرید. آخرین اراده پادشاه فقید نیز نیازمند کمک, مصاعدت و همراهی ماست تا راهی را برود که پدران تاجدارش برای ایران رفتند, تحقق آرزوهای آنها تنها بدست او امکانپذیر است که "امروز ما به حس وطن پرستی به معنای اشد کلمه نیاز مبرم داریم, سخن دیگری غیر از حفظ مملکت و انجام وظیفه بر اساس حس میهن پرستی ندارم", "امروز به ایران فکر کنیم, همه به ایران فکر می کنیم".
من هم مانند دو دوست دیگرم شما را به کافه نادری دعوت می کنم در فردای آزادی تا با عطر قهوه به بحث بنشینیم و لذت آزادی را پس از سالیان بچشیم. امیدوارم تعدادمان آنچنان شود که کسی نتواند از خیابان نادری عبور کند و حتی در پیاده روها صندلی بچینیم.
دوستان گرامیم کاوه ارجمند و حق گرامی, عذر تقصیر دارم به دلیل غیبت طولانی ناخواسته, از این به بعد به روال سابق بازخواهم گشت و در کنار شما عزیزان این کمترین نیز حاضر خواهد بود. در ضمن گروهی از هواداران شاهزاده رضاپهلوی در پالتاک گرد آمده و قرار بحث گذاشته اند, لینکش را اینجا برای دوستان می گذارم اما باید این نکته را در نظر داشت بنده آنها را نمی شناسم و تشخیص صلاحیت آنها تنها با دوستانی است که می خواهند در بحث آنها شرکت کنند.
http://andarbab.blogspot.com/2011/11/blog-post_21.html
پاینده ایران
November 23, 2011 11:27:36 AM
---------------------------
عرفان
درود بر هم میهنان گرامی
حق گرامی واقعا حرف دل مان را زدی جدا این نوشتارتان کاملا بجا و درست بود انتشار این نوشتار مفید بعنوان مقاله مرا خیلی خوشحال خواهد کرد کاوه گرامی متاسفانه چون ما در ایران هستیم زیاد نمیتوانیم در فیس بوک فعال باشیم چون احتمال ردیابی شدنمان وجود دارد
November 23, 2011 11:03:26 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر حق گرامی
نمی دانم تا چند ماه یا چند سال دیگر باید به این شرایط بگذرد. از طرفی نیز نمی دانم کسی صدایمان را می شنود یا نه؟ وتا چه حد گوش شنوا وجود دارد؟ البته از آنهایی که منتظر ودر آرزوی حمله بیگانه هستند و در راه روهای کاخ کفتار صفتان دور می زنند هیچ انتظاری نیست همچنان که در سی وسه سال گذشته هیچ...نکردند.
حق گرامی اگر دوستان و جنابعالی موافق باشید و اگر برای جنابعالی امکان دارد، این نوشته تان را در قالب مقاله البته با تایید جنابعالی ونظر دوستان وهم میهنان ، برای اولین کار گروهی به قلم جنابعالی منتشر نماییم واگر جمع علاقه مندان موافق باشند ، هریک از هم میهنان گرامی ، هم تایید کنندگان وهم منتقدان می توانند نظرشان را در انتهای مقاله درج نمایند سپس با رای ونظر همگی زیر هر عنوانی که به تایید جمع برسد منتشر نماییم. همچنین فکر کردم شاید از طریق رسانه اجتماعی فیس بوک بتوانیم امکان تبادل نظر وهمکاری بهتر ودر سطح وسیعتر تعداد بیشتری از هم وطنان فعالیت نماییم. اگر دوستان مایل باشند لینک صفحه یا دیوار فیس بوک خودم را در پایین درج می نمایم واگر هم میهنان ودوستان نیز علاقه دارند آدرس فیس بوک شان را ارسال نمایند. مطمئن نیستم پیشنهادم تا چه حدی درست یا نادرست باشد ، ولی بهتر از سکوت است. حداقل یکی از امکانات در دسترس اکثریت ما می باشد.
حق گرامی، جهت اطلاع مجدد جنابعالی امروز سه شنبه 22 نوامبر در برنامه آقای علی رضا میبدی ومهمان برنانه ایشان آقای حسن داعی در تلویزیون پارس از طریق ارتباط تلفنی در برنامه زنده از هر دوشخصیت محترم از طرف خودم وجنابعالی وهمگی دوستانی که پرسشی دارند از طرف خودم ودیگر دوستان برای دفعه دوم دعوت به گفت وشنود نوشتاری در این صفحه و در صفحه تالار نوشتاری نمودم. جهت اطلاع عرض کردم وخوشحال می شوم نظر شماعزیزان را بدانم .با احترام کاوه.
پاینده ایران وملت ایران
لینک: فیس بوک kaveh yazdani
http://www.facebook.com/profile.php?id=100000541713658
November 22, 2011 11:25:09 PM
---------------------------
حق
با درود
همایون گرامی در نظرش آورده است که:
؛ من نیز به عنوان کسی که فقط چند سال از شما بزرگتر هستم هیچگاه نتوانستم از به قول معروف بزرگترها یک دلیل قانع کننده برای خود کشی ملی و شورش ننگین 57 بگیرم. تنها چیزی که دستگیر من شد شورش 57 خیانت یک عده ایرانی نما بود به ایران و ایرانی و مردم عادی هم که شور حسینی گرفته بودشون و فکر میکردن آخر سر یک پلو خورش قیمه بهشون میرسه!!!!
هموطن گرامی، کسانی که امروز با نظام پادشاهی پارلمانی پدر کشتهگی دارند (این را میگویم چون مخالف بودن با دلیل منطقی داشتن فرق دارد با بهانه های صد من یک غاز این ایرانی نماها!!) در واقع کسانی بودند و هستند که بانی و باعث این سیه روزی و ویرانی ایران بود و هستند. ؛
چند دقیقه پیش مقاله ای را در اخبارروز خواندم و سپس به سراغ صفحه نظرات داده این مقاله رفتم. مغزم سوت کشید وقتی به نظر خواننده ای برخوردم که از احمد شاملو نقل قول زیر را کرده بود:
"سورخوران قدیمی سرنگون می شوند و سورخوران تازه ای جای آنان را می گیرند و فاشیسمی جانشین فاشیسمی دیگر می شود. که قالبش یکی است ؛ شکلش یکی ست ، عملکردش یکی ست و چماق و تپانچه و زندانش همان است. فقط بهانه هایش فرق می کند. زمان سلطان محمود می کشتند که شیعه است زمان شاه سلیمان می کشتند که سنی است. زمان ناصرالدین شاه می کشتند که بابی است. زمان محمد علی شاه می کشتند که مشروطه است.زمان رضا خان می کشتند که مخالف سالطنت است . زمان کره اش می کشتند که خرابکار است.امروز تو دهنش می زنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش می نشانند و شمع آجینش می کنند که لامذهب است.اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود. تو آلمان هیتلری می کشتند که طرفدار یهودی هاس. حالا تو اسرائیل می کشند که طرفدار فلسطینی هاست. عرب ها می کشند که جاسوس صهیونیست هاست. صهیونیست ها می کشند که فاشیست است.فاشیست ها می کشند که کمونیست است. کمونیست ها می کشند که آنارشیست است. روس ها می کشند که پدر سوخته از چین طرف داری می کند. چینی ها می کشند که حرام زاده سنگ روس ها را به سینه می زند.. می کشند و می کشند و می کشند...
چه قصابخانه ای ست این دنیای بشریت!اما قربانی انسان اندیشمند ، انسان آزاده ؛ هیچ کجا در خانه خودش نیست. همه جا تنهاست. همه جا در اقلیت محض است!"
لینک:- http://www.iran-chabar.de/
این بود ادبیات سیاسی یک شاعر معروف که خود را روشنفکر هم می دانست! این نوع ادبیات سیاسی از دوره خمینی رایج شد که مثلا می گفت ؛امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند؛ یا ؛بشکنید این قلمها را؛. تا به امروز هم همین لات و لوت ها با همین ادبیات سیاسی شان حکم رانده اند. چند مثال از ادبیات سیاسی اینها در اینجا کفایت می کند. احمدی نژاد در سفرش به زنجان گفت که چاقو زنجان را برای قطع دست و پای دشمنان چقدر بجاست یا مردم را پس از آن انتخابات کذایی ۸۸ خس و خاشاک خواند. آن خامنه ای کهریزکی هم مردم را بزغاله و ویروس خواند هنوز یادمان نرفته.
و این بود کیفیت روشنفکران دهه ۴۰ و ۵۰ که مثل شاملو که مثلا مردی ادیب بود خاری را که در چشم شاه فقید بود می دید ولی آن تنه قطور درختی که در چشم خودش را نمی دید. این ادیب، روشنفکر، نوع دوست، عاشق ایران و ایرانی با این نوع طرز تفکر چه انقلابی ازش برمی آمد بجز فاجعه شوم سال ۵۷! دو قورت و نیمش هم هنوز باقی بود که وقتی انقلابش به بیراهه! رفت با همان ادبیات سیاسی و با همان طرز تفکر روشنفکرانه اش به آن تنه درختی که هنوز در چشم داشت نگاه کند بجای آنکه اینگونه خود را تبرئه و تظهیر کند. این مظلوم نمایی ها و مسئولیت ناپذیری ها هرگز او و امثال او را تبرئه نمی کند. آخوندیسم را در خودش نمی دید و فکر می کرد با آن مبارزه می کند وگرنه در قطعه ای که در بالا می بینید اینچنین قضا و قدری دینی حکم نمی داند که همیشه اینطور بوده و خواهد ماند. او مُرد ولی همفکرانش که بیانیه های ۱۹ نفره، ۱۲۳ نفره و ۱۵۷ نفره اخیرا در رابطه با حمله نظامی به ایران را امضاء کرده اند هنوز هستند که ادای روشنفکران ایرانی و دلسوزان ایران را در می آورند. از دم جمهوریخواه، از دم مصمم که رضا پهلوی را بهیچ عنوان نباید برتافت و پادشاهی خواهی بعنوان یک گزینه نباید هرگز روی میز ملت ایران باشد. اگر انتخاب بین همین جمهوری اسلامی که نه جمهوری و نه اسلامی است باشد این حضرات روشنفکر! و فرهیخته! ترجیح می دهند همین رزیم بماند و دمار از ایران و ملت ایران درآورد. کاری که ۳۲ سالست که کرده اند. این روشنفکران! هر چقدر هم با هم دیگر اختلاف داشته باشند در این یک مورد قراردادی ابدی بسته اند و به زعم آنها ملت ایران کیست که لیاقت آنرا داشته باشد که بین جمهوری و پادشاهی تصمیم بگیرد! اینها جمهوری حتی در شکل و شمائل فعلی اش را ارجح می دانند به حتی کوچکترین احتمال بازگشت پهلوی ها به ایران. ۳۲ سال در اینراه کوشیده اند و اگر لازم باشد ۳۲ سال دیگر هم همینکار را خواهند کرد چه ملت ایران بخواهد یا نخواهد. مهمترین اصل که همگی اینها را به هم و به رژیم کهریزکی پیوند می دهد همینست که پهلوی ها هرگز نباشند حتی اگر این به قیمت نبودن یک آپوزیسیون واقعی برای ملت ایران نباشد و حتی اگر ایران و ملت ایرانی هم نباشد.
من بعنوان یک جمهوریخواه از همه اینها برائت می جویم و در ایران آزاد اگر رضا پهلوی کاندید ریاست جمهوری شود حتما به او رای خواهم داد چون ۳۲ سالست که جمهوریخواهان! ایرانی! نتوانسته اند حتی یک شخصیت سیاسی همطراز با داریوش همایون و رضا پهلوی از خود بیرون دهند. ۳۲ سال دیگر هم جمهوریخواهان واقعی ایرانی برای این حضرات صبر کنند تا چنین شخصیت هایی از درونشان بتراود ول معطل اند چون از کوزه تراود هر آنچه درون آنست.
پاینده ایران و ملت ایران
November 22, 2011 03:39:41 PM
---------------------------
همایون
عرفان گرامی درود بر شما
من نیز به عنوان کسی که فقط چند سال از شما بزرگتر هستم هیچگاه نتوانستم از به قول معروف بزرگترها یک دلیل قانع کننده برای خود کشی ملی و شورش ننگین 57 بگیرم. تنها چیزی که دستگیر من شد شورش 57 خیانت یک عده ایرانی نما بود به ایران و ایرانی و مردم عادی هم که شور حسینی گرفته بودشون و فکر میکردن آخر سر یک پلو خورش قیمه بهشون میرسه!!!!
هموطن گرامی، کسانی که امروز با نظام پادشاهی پارلمانی پدر کشتهگی دارند (این را میگویم چون مخالف بودن با دلیل منطقی داشتن فرق دارد با بهانه های صد من یک غاز این ایرانی نماها!!) در واقع کسانی بودند و هستند که بانی و باعث این سیه روزی و ویرانی ایران بود و هستند.
به قول شاهزاده اول اجازه بدهیم وطن اشغال شده را از چنگ دشمنان ایرانزمین نجات دهیم بعد سر نوع حکومت آن تصمیم بگیریم!! ولی این به اصطلاح جمهوری خواهان از یک انتخابات آزاد که در آن ملت ایران به نوع حکومت مورد دلخواه خود را انتخاب کنند هراسانند و هنوز میخواهند رای مردم در آن همه پرسی کذای سال 58 را مبنای انتخاب بین جمهوریت با نظام پادشاهی پارلمانی قرار دهند و فقط اسلامیت آن را آن هم با کمی تخفیف و پس از 33 سال جنایت علنی اسلامی حذف کنند!!!
November 22, 2011 07:36:47 AM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر حق گرامی وایرانی گرامی وعرفان گرامی
همچنین ادب واحترام به دوستان وهم میهنان گرامی بویژه دل سوزان ایران
کاری به رژیم وایادیش ندارم که خمینی کی بود واسلام با ما ایرانیان چه کرد یا اینکه ما چه اشتباهاتی داشتیم، نه، هیچ کدام اینها نیست بلکه:
جنایت جهانی بر علیه حقوق بشر ملت ایران
دلم می خواهد فقط یک مقاله با این عنوان ، وبا این مضمون بنویسم، یک مقاله پخته با این مضمون که به گوش سران و نقاب داران دمکراسی 5+1 برسانم، بقیه برن جلو بوق بزنند.این مقاله را آقای حسین باراک اوباما، بخواند( اوباما هرگز نبود با ما ) وپوتین عوضی ومرکل وسرگوزی واون یارو دیوار چین وسر آخر روی قبر چرچیل وافریته انگلیس خودم با صدای خودم این مقاله:
جنایت جهانی بر علیه حقوق بشر ملت ایران:
را بخوانم.
سی سه سال است که هر روز در کشور ما آدم به دلایلی می میرند که در جهان قرن 21 جزو جنایت برعلیه بشریت محسوب می شوند ومدارک به اندازه کافی وجود دارد که این دیوس های مدعی حقوق بشر را بتوان به دادگاه کشاند.مثلاً جانوری مثل جیمی کارتل عوضی حامی تروریست را باید جزو جنایتکار به دادگاه کشاند. من که سر از کار روشن ضمیران ایرانی در نیاوردم که چرا قصه ما اینقدر غم انگیز شد.
با احترام کاوه
November 22, 2011 01:44:24 AM
---------------------------
خلف زاده
درود به عرفان گرامی : ميگويند در مقابل حرف حق سکوت علامت رضا است . بعنوان يک ايرانی افتخار می کنم به نسل جوانی چون عرفان هستم. قصد نوشتن نداشتم اما بايد اعتراف کرد که اميد اکثريت ما که در خارج هستيم به ديدگاه و نظرات جوانانی چون عرفان ميباشد . روشنفگران که در سال ۵۷ به دنبال آخوند خمينی رفتند باميد اينکه خودشان بجای محمد رضا شاه در قدرت باشند . چون ملا جماعت و مردم نادان را دست کم گرفتند. و ۳۳ سال است بخاطر منافع خودشان حاضر نيستند از اشتباهات گذشته درس بگيرند. اميدواريم از ديدگاه چون عرفان آن يخهای منجمد سياسيشان آب شده و درس بگيرند از طرز تفکر اين جوانان روشن و دور انديش .
November 21, 2011 03:39:44 PM
---------------------------
عرفان
درود بر اقای یزدانی گرامی
اقای یزدانی از شما و مهرتان بسیار سپاسگذارم امیدوارم شما عزیزانی که قلب تپنده ای برای سرزمینمان دارید همیشه جاوید و موفق باشید
اینها باید از خودشان خجالت بکشند و واقعا شرم کنند که بعد از 32 سال جور و جنایت این رزیم کهریزکی و تجربه شوم روشنفکری 57 دیکتاتور مابانه هنوز میخواهند حرف خود را به کرسی بنشانند یه مثل معروف هست که میگه نه به داره نه به باره اینها هنوز هیچی نشده زور میزنند که سیستم مطبوع خود را در ایران ازاد برقرار کنند و بقیه سیستم های اداره یک مملکت را محکوم به فنا میدانند غافل از اینکه این مردم و ما جوانان هستیم که نظام اینده را مشخص میکنیم نه یه عده کج فکر بی وطن که دنباله رو کینه ها و عقده های خود هستند و حقیقت امروز را درک نکرده اند
پاینده ایران
November 21, 2011 03:31:18 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود عرفان گرامی
بخشی از نوشته تان را برای صفحه نظرات کیهان لندن فرستادم وامیدوارم منتشر شود. عین مطلب را در زیر می آورم به اضافه لینک سایت کیهان تا در آینده بتوانی مطالب آموزنده ات را برای کیهان نیز ارسال نمایی.
..................................
لینک: http://www.kayhanpublishing.uk.com/
از جوان 23 ساله ای بنام عرفان مطلبی در سایت حزب مشروطه ایران ( لیبرال دمکرات ) خواندم که برایم بسیار لذت بخش بود و خواستم شما گرامیان نیز ازخواندن این مطلب لذت ببرید وببینیم نسل جوان ایرانی بالنده ومایه افتخار هستند. کاش روشنفکران پیر و پاتال یخ زده ای که یک کشور ویک ملت را به خاک سیاه نشاندند وهنوز نیز منافع ملی ایران وایرانی را نشناختند ومرغ شان هنوز یک پا دارد همچنین کمی از عرفان 23 ساله بیاموزند تا نادان از دنیا نروند. همچنین احزاب سیاسی وشخصیت های سیاسی از این نسل جوان و پویا بیاموزند ومثل بچه آدم دور هم بنشینند وخردمندانه به وظیفه ملی شان سروسامان دهند.
از عرفان 23 ساله به روشنفکران یخ زده در دهه های گذشته:
« در واقع اگر یک کشور بخواهد به سمت دموکراسی و آزادی پیش برود مُدل حکومت زیاد فرقی نمیکند مهم دموکراتیک بودن آن است، امیدوارم آن دسته از به اصطلاح روشنفکرانی (دگماتیسمهای نقابدار) که خط قرمز میکشند چه برای جمهوری خط قرمز میکشند و چه برای نظام پارلمانی، به خود بیایند و در مسیر درست قرار بگیرند واقعا در عجبم که چطور این اشخاص هنوز درک نکردهاند که این رای مردم است که نوع سیستم حکومتیشان را تعیین میکند نه جهتگیریهای خصمانه و کینهتوزانه و دگموارانه آنها»
عرفان 23 ساله.
لینک http://irancpi.net/digran/matn_4873_0.html
پاینده ایران و ملت ایران
November 21, 2011 12:21:27 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
روشنفکران ایرانی از عرفان 23 ساله یاد بگیرند
درود بر عرفان عزیز، بی نهایت از این نوشته جنابعالی لذت بردم و افتخار می کنم نسل جوان از هوش وخرد بالایی برخوردار است. ای کاش این امکان برایم وجود داشت تا همه روشنفکران واحزاب سیاسی را در یک مکانی گردهم آورم ودر کلاس درس آموزش شما نسل جوان بنشانم تا قدری از شمان بیاموزند و نادان از دنیا نروند. بسیار خوشحالم از دوستی با شما واز این نوشته آموزنده شما بسیار سپاسگذارم. ارادتمند کاوه.
پاینده ایران و ملت ایران
درسی از عرفان 23 ساله برای روشنفکران واحزاب سیاسی نقابدار:
« در واقع اگر یک کشور بخواهد به سمت دموکراسی و آزادی پیش برود مُدل حکومت زیاد فرقی نمیکند مهم دموکراتیک بودن آن است، امیدوارم آن دسته از به اصطلاح روشنفکرانی (دگماتیسمهای نقابدار) که خط قرمز میکشند چه برای جمهوری خط قرمز میکشند و چه برای نظام پارلمانی، به خود بیایند و در مسیر درست قرار بگیرند واقعا در عجبم که چطور این اشخاص هنوز درک نکردهاند که این رای مردم است که نوع سیستم حکومتیشان را تعیین میکند نه جهتگیریهای خصمانه و کینهتوزانه و دگموارانه آنها»
عرفان 23 ساله
November 21, 2011 11:29:20 AM
---------------------------
|