تا هشتاد سال قبل هم در داخل مجموعه سلطنتی ارک تهران، اتاقی بود به آن می گفتند آينه خانه. اين اتاق حتی بعد از مرگ ناصرالدين شاه تا وقتی آن مجموعه برپا بود، به همين نام خوانده می شد. مقدر بود که "آينه خانه" هميشه با ديگر اتاق های قصر فرق داشته باشد، و در آن جا عقاب پر بريزد. بيرون آمدن از آن اتاق مانند گذر سياووش از آتش يا چيزی شبيه به پل صراط بود. اينکا به نظرم می رسد که صدام و قذافی از آينه خانه زنده به در نيامدند، و باز به نظرم بايد کمی منتظر ماند و ديد بر بشار اسد و محمود احمدی نژاد در آينه خانه چه می گذرد.
دکتر طلوزان حکيم فرانسوی شاه، در بازگشت از يکی از مرخصی هايش، يک آينه به قبله عالم پيشکش داد. اين آينه اتاقی را که بين محل کار شاه و آبدارخانه بود، آينه خانه کرد. اول آينه قدی بزرگ را در آن اتاق گذاشتند و بعد چند تا ديگر مثل آن به اطرافش اضافه کردند. چرا که آينه دکتر طلوزان، هنرش اين بود که اعواجی داشت که در نتيجه آدمی در آن معوج به نظر می رسيد. قدش کوتاه و کله اش بزرک می شد يا دراز و دريده. چند روز اول آينه را گذاشتند و شاه و درباريان به تصوير خود در آن خنديدند. بعد امر فرمودند در آن اتاق به ديوار نصب شود و هر از گاه وزيری، حاکمی، اميری را به آن اتاق می بردند و از تماشای وی مفصل تفريح می فرمودند و درباريان هم در اين تفريح شريک می شدند.
با گذر ايام کم کم آينه خانه منزلتی گرفت و درش قفل شد و کليدش رفت در جيب کليددار و بی اذن همايونی رفتن به داخل آن ميسور نبود. اما شهرت اصلی اش يک سالی بعد بود که انيس الدوله همسر محترم شاه، که هم سواد داشت و هم درايت، نامه ای نوشت و از حاکم يکی از ولايات و ظلم او شکايت کرد و شاه را از غضب رعيت که غضب خداوند را در پی می آورد بر حذر داشت. از اتفاق حاکم مورد نظر در پاتخت بود و امر مقرر گرفت که فردايش شرفياب شود و چون بی خبر آمد وی را به آينه خانه بردند آن جا پشت پرده زنبوری انيس الدوله و چند تا از خواتين که از اوضاع منطقه سبزوار خبر داشتند بر سر حاکم سئوال ها باريدند. حاکم اول نمی دانست بايد چه کند و دنبال مفری می گشت اما چون با تحکم انيس الدوله روبرو شد از ترس به پاسخ گوئی پرداخت. اما جواب نداشت ياوه گفت و رسوا شد. انيس الدوله شرح را همان موقع برای شاه نوشت، سکوت بر آينه خانه مستولی بود تا يکی از فراشان آمد حاکم را صدای کرد و بردندش به طويله نايب السلطنه که انگار زندان مرکزی شهر بود. يعنی که محبوس و احتمال از دست دادن جان.
حاکم سبزوار اولين کس بود که به آينه خانه رفت ولی آخرين نبود. تا دو سه فصل اين حکايت ادامه داشت و از همان زمان هرگاه که حاکمی شرح ظلمش به پاتخت می رسيد يکی می گفت "گذارش به آينه خانه می افتد"، چهار پنج ماهی بعد امين السطان صدراعظم در نامه ای بر سر پسر شاه منت گذاشته که "شر آينه خانه را از سرتان دور کردم".
چنين پيداست که در آينه خانه حقايق چنان که در ذهن و زبان مردم می گذشت توسط خواتينی که از خانواده های عادی آمده بودند و از احوالات مردم خبر داشتند بيرون می ريخت. حاکمان و حکومت خودکامه تحمل نکردند. هميشه چنين است. آن ظلم که خواتين در پشت زنبوری از آن خبر داشتند به گوش شاه وقت نرسيد تا آن که سرانجام يکی از ظلم ديدگان تيری در سينه وی خالی کرد زمانی که بر سر قبر يکی از همان خواتين خبرسان رفته بود. همچنان که تا همين چند ماه قبل به گوش قذافی هم نرسيد تا تيری شد و بر پا و سر او فرو نشست در حالی که به مردمی که چهل سال حرفشان را نشنيده بود التماس می کرد، همان خبر که تا صدام را از مغاکش بيرون نکشيده بود به گوشش نرفته بود. سردار مفلوک قادسيه بعد از آن نيز سعی کرد ماجرا را به دخالت بيگانگان مزدور نسبت دهد، بن علی و حسنی مبارک هم اين که روی تخت بيمارستان زنده اند از آن روست که گرچه دير اما سرانجام شنيدند خبر را، مانند حاکم سبزوار که آن روز نخست وقتی ديد چنين خوار و ذليل شده که جمعی به او می خندند و جمعی به خشم در او می نگرند، خبر را شنيد و در طويله نايب السلطنه هر چه بايد می داد پرداخت و بعد هم رفت مجاور شد.
جهان انگار آينه خانه ای می خواهد، که آن جا هم ناسازی اندام ها آشکار شود و هم آدميان از ظلمشان خبر شوند. اينک آينه خانه جهان همين رسانه های الکترونيک خبررسان است. به گمانم صدام و قذافی از آينه خانه جان به در نبردند، اکنون بشار اسد و محمود احمدی نژاد رفته اند به درون. صداهائی دارد می آيد، برخی بر حال آنان می خندند و بعضی بر حال خود. دير نمی مانند. اصلا آينه خانه جای دير ماندن نيست خيلی زود آدم های از خيال دور می شوند و به اندازه می شوند. انيس الدوله يک زمان به همسر تاجدارش نوشته بود "اين ها وقتی در جواب يک مشت پردگيان حرم نشين درمانده اند، جواب خدا را چه می خواهند بدهند".
در قسمت «از دیگران» مقالات درج شده میتواند با نظرگاههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) همخوانی نداشته باشد. مقالات درج شده در این قسمت برای آگاهیرسانی و احترام به نظرگاههای دیگراندیشان میباشند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
ایرانی
درود بر دوستان گرامی
حق ارجمند؛ بسیار درست دریافته ای که همیشه نظرت درست است. پروژه قربانی کردن احمدی نژاد پس از آن قهر هشت روزه کلید خورد و ما در انتظارش بودیم. آقای خامنه ای فکر کرده بود با چماق احمدی نژاد همه باندهای قدرت را از گردونه خارج کرده و زمینه را برای به قدرت رسیدن آغا مجتبی فراهم خواهد نمود و سپس احمدی نژاد پس از پایان دوران ریاست حمهوری خود به خود کنار می رود. اما زهی خیال باطل؛ وقتی قلاده سگ درنده ای را باز کردی از دریده شدن رقبایت خوشحال نباش که وقتی کارش با آنها تمام شود به سراغ خودت خواهد آمد. این را می دانستیم؛ دعواهای باندهای مختلف قدرت و ثروت, حکومت را چند پاره کرده است؛ امپراتوری های مالی؛ ارتش های شخصی؛ مرجعیت های مرید و مرادی و هزاران باند و بنیاد و موسسه مالی و اعتباری, گویای همین امر هستند. چالش درونی قدرت به مرحله حساسی رسیده است که شقوقی چند را به ذهن متبادر می کند. آیا این دعواها ساختگی است؟ این امر ممکن نیست, هر که در ایران زندگی می کند واقعی بودن این مناقشات را حس می کند. همچنین اداره جزیره ای قدرت به تضاد آشکاری رسیده است که در علم سیاست قابل تحلیل است. تضاد درونی قدرت یکی از عوامل فروپاشی آن است. جزیره ای بودن اداره حکومت توسط باندهای مختلف ثروت و قدرت مافیایی نیز مسئله تازه ای نیست. به یاد دارم نشریه مرحوم صابری (گل آقا) در انتهای دهه 60 که بحث اصلاح دولت مطرح بود کاریکاتور جالبی را مزین جلد نشریه اش کرده بود. دولت را نشانده بودند روی صندلی اصلاح با دهانی باز و شاغلام و دکتری نیز بالای سرش بودند. بر روی دندان های دولت اسامی وزارتخانه ها نوشته شده بود و دکتر مربوطه از شاغلام عوام می پرسید چطوری بکشم دندانش را؟ و شاغلام زنده یاد می فرمود: یکی از چپ, یکی از راست!. همه ما در طول آن دهه می دانستیم چگونه در هر دولت, حتی وزارتخانه ها اینچنین بین گروه های مافیایی تقسیم می شود. پیرو این سیاست حکومت چند پاره شد و حال به تضادی رسیده است که چاره ای جز درگیری رودررو برای کسب حداکثر ثروت و قدرت برایشان باقی نمی ماند. آیا این دعواها واقعی است؟ این شق درست تر است, با توجه به استدلال فوق الذکر و ذکر این نکته که نقش سپاه و وزارت اطلاعات و اینکه در نهایت در دست چه کسی هستند (به که وفادار می مانند) تعیین کننده بوده و برنده بازی را در یک تعامل با کشورهای خارجی مشخص می کند.
در این شرایط نیروهای وفادار به خامنه ای (در واقع وفادار به پول های او) می خواهند با قربانی کردن احمدی نژاد در یک اتحاد با اصلاح طلبان میانه رو (مانند خاتمی), کل نظام جهل و فساد ولایت وقیح را نجات دهند. پروژه نظام پارلمانی مطرح شده نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. یک مجلس با نخست وزیری خاتمی که هم ملت او را بذیرند و هم خارجی, چیزی شبیه دوم خرداد با شکلی دیگر. در این راه اصلاح طلبان میانه رویی مانند خاتمی با آنها همراهند و در حال چانه زنی و جناح های تندرو جپهه مشارکت (طیف تاجزاده, محمدرضا خاتمی) و مجاهدین اتقلاب اسلامی با این مخالفند و در ظاهر با کل نظام سر ناسازگاری دارند. در این میان و به این آش اضافه کنید مراجع مختلف مانند مکارم شیرازی و یا سایر اذناب منبر و یا مثلا" طبسی که در آستان قدس لفت و لیسی می کند تاریخی. این هرج و مرجی که احمدی نژاد هم با اختلاس های ملیاردی در حلقه فاطمی, به آن اضافه شده است دیگر تکمیل اندر تکمیل است!. بنابراین خامنه ای کلیه عناصری را که می تواند با پول و یا هر وسیله دیگری به کار می گیرد تا پروپاگاندای مختص خودش را به پیش ببرد که چه آبرویی داشت این آقای بهنود در میان ما ایرانیان داخل و چه آبرویی از خودش برد با این تحلیل های جانبدارانه و پنج زاری نگاری.
به امید خدای ایران صبح آزادی نزدیک است. برنامه ریزی و سازماندهی از مهمترین لوازم مورد نیاز ما در آینده نزدیک هستند. چنانچه مردمی بی هدف و بی سازمان به خیابان ها سرازیر شوند, تنها از کشته ها پشته ساخته خواهد شد و نتیجه ای نیز در بر نخواهد داشت. باید هم گروهی که حکومت موقت را تشکیل می دهند مشخص باشند و هم مردم بدانند فرمانده واحد کیست و باید گوش به فرمان چه کسی باشند. همه ما می دانیم چه کسی را می گویم, شاهزاده گرامی, پدر بزرگ کبیر شما ایران را از تجزیه نجات داد و به سامان رساند, پدر شما ایران را ساخت و بزرگی بخشید, امروز نوبت شماست تا راه ایشان را ادامه دهید. گرچه می دانم در همین مسیر حرکت می کنید و سختی های زیادی را تحمل می فرمایید, اما باید برای ارتباط با داخل کشور, سازماندهی و برنامه ریزی, فکری کرد. همچنان پیشنهاد می کنم از همکاران سابق پدر بزرگوارتان چه در داخل و چه در خارج بیشتر استفاده بفرمایید و حتما" مرا می بخشید که زیاده جسارت نموده و بر این مطلب پای می فشارم.
پاینده ایران
November 26, 2011 02:30:26 PM
---------------------------
عرفان
درود بر هم میهنان گرامی
مایلم اتفاق رقعت انگیز و خنده داری را که امروز در سر کلاس اخلاق اسلامی برایم پیش امد را با شما گرامیان در میان بگذارم تا کمی دور هم بخندیم
امروز سر کلاس اخلاق اسلامی بودم واقعا تحمل این کلاس برایم تهوع اور است اما چه کنیم جبر استبداد مذهبی است بگذریم امروز استاد داشت از خصوصیات بهشت و خانم های زیبا و کاخ ها و نهر های شیری که هرگز فاسد نمیشود برایمان تلاوت میکرد که یه دفعه یکی از بچه ها گفت استاد اونجا ملا هم داره بعد یهو استاد خودشو زد به اون راه دوباره تکرار کرد استاد ملا رو میگم بعد همش میگفت چی؟ نمیشنوم ؟ منم با صدای بلند گفتم استاد میگه اخوند اخوند یهو استاد قاتی کرد گفت این لفظ شما بی احترامی به اخوندهاست این عین بی اخلاقیه بعد یهو کنترلشو بدست اورد و خودشو جمع کرد بعد یه ذره صداشو پایین تر اورد و گفت ببینید بچه ها حالا ما کاری به روحانیون نداریم اما مثلا اگر شما از من بدبین باشین و حق هم با شما باشد اگر توانایی و قدرت تغییر و اصلاح من را داشتید که هیچ اما اگر نتوانستید باید سکوت کنید و این از نیکو ترین اعمال نزد خدا و رسول خداست بعد یه ایه اختراعی هم از قران در این رابطه اورد بعد اخر سر گفت ببینید الان شما اگر از روحانیون یا سیاسیون دلخور و بدبین هستید حالا حق با شما باشد یا نه را کاری ندارم ولی بهتر است که سکوت کنید و با ایه ای از قران بحث را مختومه اعلام فرمود بعد من گفتم استاد پس این ازادی بیانی که استکبار جهانی مدام بر ان تاکید دارد کشک است گفت صد البته پسرم اینها همه برای شیره مالیدن سر ملل هایی است که میخواهند ان را اشغال کنند رابطه ملت و دولت باید بر مبنای معنویت و اتحاد باشد این مسائل حاشیه ای فقط باعث خشنودی استکبار میشود
واقعا تحمل چنین تحقیری برایم خیلی گران و سخت بود و نزدیک بود که منفجر بشم و هر چی که نباید رو بگم اما هییییییی درد که یکی دو تا نیست در انتظار روزی هستم که از بند رها بشیم و هر چی بغض که تو سینم دارم رو بترکونم و سر هر کلاس و یا محفلی با خرافات و موهومات اعلان جنگ کنم
اندکی صبر سحر نزدیک است زنده باد ازادی
November 26, 2011 02:06:27 PM
---------------------------
عرفان
درود بر هم میهنان نازنین
حق گرامی اینکه گفتم اقای بهارلو مستثنی هستند بخاطر مواضع voa در ان زمان نبود بلکه بخاطر چند مصاحبه بود که از ایشان دیدم و مواضعشان کاملا مشخص و ملی گرایانه بود اخرینش اگه اشتباه نکنم با اقای فرجی در تلوزیون پارس بود همچنین شنیدم که مستندی راجع به وقایع 57 ساخته اند و وقت و هزینه زیادی برای ان صرف کرده اند هر چند من ان مستند را ندیده ام و از محتوی ان بی خبرم اما این کارها قابل تقدیر است بهر حال در بی تجربگی من هیچ شکی نیست و احتمالا من اشتباه میکنم
بدرود
November 26, 2011 01:25:49 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
با درود به حق عزیز وهم میهنان گرامی
آیا هدف مسعود بهنود از این مقاله رساندن پیام پدرش بریتانیا به برادر و همکارش علی خامنه ای نمی باشد؟ آیا بهنود بی وطن به خامنه ای می گوید، هرچه سریعتر احمدی نژاد را ببرند توی آینه خانه وسرشو زیر آب کنند؟ فکر کنم مسعود بهنود نگران سقوط رژیم است وبه خامنه ای پیام میدهد اگر می خواهی رژیم بماند، حتماً باید احمدی نژاد را به هرشکلی سربه نیست کنی، وگرنه کل رژیم رفتنیست. البته که مسعود خان بهنود دستورات اربابش بی بی سی را انجام می دهد.
November 26, 2011 12:21:20 PM
---------------------------
من هم میگویم
مثل روز روشن است که اصلاح طلبان و اصول گرایان و جریان انحرافی از بازیهای خود نظام ج. ا است که میخواهند مردم رو سرگرم کنند و برای خود هویتی دست و پا کنند. من دیگه ذره ای شک ندارم که در این 32 سال مردم ایران بازی خوردند....
چرا جمهوری اسلامی بعد از اینکه 32 سال شعار نه شرقی ، نه غربی ، جمهوری اسلامی سر میداد حالا با روسیه پیمان راهبردی نظامی امضا می کند و انرژی هسته ای را به دانشمندان بلوک شرق و زیر نظر روسیه می سازد ؟
مگر بسیاری از مردم ایران به دلیل پایبندی به همین شعا ر نبود که به جبهه رفتند و در مقابل اسحه هایی که از همین بلوک شرق به عراق فروخته میشد جنگیدند ؟
اصلا پیمان راهبردی نظامی یعنی چی ؟ مگر این نیست که در صورت جنگ روسیه متحد ایران باشد ؟
آیا روسیه هم پیمان با ایران خواهد ماند ؟
November 26, 2011 11:48:41 AM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود
در اینکه بعضی از مقالات درج شده در این سامانه با اهداف و حتا عقاید حزب در تناقض هستند، هیچگاه شکی نباید کرد. درج اینگونه مقالات برای پی بردن دوستان و کاربران گرامی از نظرگاههای مختلف با هدفهای مشخص میباشد.
متن مقاله میتواند روان، دلنشین و فریبنده باشد ولی هدف نوشتن نویسنده را دریافتن خود هنر است.
حق گرامی حق با شماست. این بار شما انگیزه درج این نوشته در سامانه حزب را به خوبی دریافتهاید.
ارادتمند
بهمن زاهدی
November 26, 2011 09:54:57 AM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
مسعود بهنود نوشته است، ؛اينکا به نظرم می رسد که صدام و قذافی از آينه خانه زنده به در نيامدند، و باز به نظرم بايد کمی منتظر ماند و ديد بر بشار اسد و محمود احمدی نژاد در آينه خانه چه می گذرد.؛
چه وجه تشابهی بین بشار اسد و احمدی نژاد است بجز عنوان ریاست جمهوری! اولی فعلا صاحب قدرت مطلق است که پایین کشیده شدنش از اریکه ی قدرت مساوی است با انقلاب در سوریه. دومی یک تدارکاتچی مثل خاتمی است. یک بچه پررویی است که رفتنش مثل رفتن خاتمی حتمی است آنهم حداکثر تا سال دیگر. احمدی نژاد فقط پر سر و صداتر از خاتمی بزدل است که رفتنش مساوی با انقلاب در ایران نیست. جناب بهنود، قیاس درست بین بشار اسد و اصل ولایت فقیه خامنه ای و کل قانون اساسی ج.ا است. قیاس شما بین احمدی نژاد و بشار اسد قیاسی مع الفارق و گمراه کننده است. هیچ تناسبی من بین ایندو نمی بینم ولی بین خامنه ای و بشار اسد بله.
آیا مسئله ایران احمدی نژاد است یا آن اصل ولایت فقیه، سید علی خامنه ای وقیح! چرا بهنود خان به جای گیر دادن به خامنه ای به احمدی نژاد گیر داده است؟! مثل اینکه بهنود خان و خامنه ای وجه مشترکشان احمدی نژاد، بچه پرروی حرف نشنو، است که باید برود. البته که او حتما حداکثر تا سال دیگر خواهد رفت. اینکه بهنود خان، بشار اسد را در کنار احمدی نژاد قرار می دهد خیلی سئوال برانگیز است! حال بهنود خان باید توضیح دهد که چرا به جای قرار دادن بشار و خامنه ای در آینه خان او تریح داده احمدی نژاد و بشار را در آینه خانه اش قرار دهد. بهنود خان، ایران اخ شد چون احمدی نژاد آمد و بد کرد! مگه قبلش ایران کشور گل و بلبل بود!!! که احمدی نژاد درب داغونش کرده باشد، هان!
بهنود خان، اگه مثل فرخ نگهدار می خواستی نامه فدایت شوم برای خامنه ای بنویسی بهتر از این نمی شد که همه کاسه کوزه ها را سر احمدی نژاد بشکنی و وانمود کنی که رفتن بشار اسد عینهو رفتن قذافی و احمدی نژاد است. آیا اینجوری ملت ایران قرارست فکر کند که با رفتن احمدی نژاد هم همان انقلابی شده که در لیبی شده. اینجوری می خواهید به خامنه ای کمک کنید که جان سالم بدر ببرد!
نکته مهمی که در اینجا می بینم تفاوت بین نظامهایی مثل نظامهایی است که قذافی، بشار اسد، بن علی بنا نهادند و نظامی که خمینی گجستک بنا نهاد. جمهوری اسلامی خیلی پیچیده تر از آن دیگران است و بنابراین، برکندنش مشکل تر، نه! لابی های قدرتمندی هم دارد که باید در هم شکسته شوند. آیا آن دیگران هم چنین لابی ها اصلاح طلبانی! داشته اند یا نه؟
ایکاش دوستان باشگاه رک و راست به من بگویند که درک من از این نوشته بهنود خان غلط است. مخلص شان می شوم. دوست آنست که عیب ات را بگوید. آیا درک من از این نوشته با درک شما متفاوت است؟! راهنمایی ام کنید دوستان.
پاینده ایران و ملت ایران
November 26, 2011 01:53:09 AM
---------------------------
حق
با درود به هم میهنانم
بویژه اعضاء باشگاه کافه نادری نازنینم.
عرفان گرامی، در مورد صدای امریکا باورم اینست که خطوط سیاسی ای که صدای امریکا دنبال می کند مطابق است با سیاست های امریکا. زمانی که احمد بهارلو برنامه اجرا می کرد هم او و هم ماها اجازه داشتیم بطور وضوح از تغییر رژیم مثل آب خوردن حرف بزنیم چون جرج بوش پسر از تغییر رژیم در سه کشور کره شمالی، عراق و ایران که آنها را محور شرارت خواند حرف می زد. با آمدن اوباما سیاست تغییر رفتار رژیم و نه تغییر رژیم بوسیله او و طبیعتا وزارت خارجه امریکا دنبال شده است و می بینیم که از آن زمان تا حالا این رسانه پر شده از اصلاح طلبان قلابی و رفقای چپ شان. این دو نیرو که در استقرار رژیم و حفظ آن بویژه از زمانیکه خاتمی بر سر کار آمد همواره جایشان روی چشم غربی ها بوده و هست هم در رسانه های غربی و هم در دانشگاه هایشان و هم در ؛مراکز تحقیق؛ شان مثل همان مرکزی که علیرضا نوری زاده همه کاره اش است. کامبیز حسینی هم آنجاست هم بعنوان لولو برای رژیم و هم برای خالی نبودن عریضه. من نمی دانم که آخرین باری که نام حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) در صدای امریکا برده شد و یا عضوی از این حزب به آنجا دعوت شد که اقلا مثل همان اسلامیست های اصلاح طلب یا مثل آن چپها یا حتی آن تجزیه طلبان خود را به ملت ایران بشناساند که وجود خارجی دارد و یا شانس همه آن دیگران را داشته باشد که تفسیر و تحلیلی از ایران بدهد کی بود یا آیا هرگز چنین اتفاقی رخ داده است یا نه؟ اینرا می دانم برای مدت کوتاهی آقای شهریار آهی که تا آنجا که می دانم پادشاهی خواه است را دعوت می کردند ولی آنهم قطع شد. جالب است نه! که همه ؛آپوزیسیون؛ را می شناسانند ولی این حزب را نه! اگر این حزب عددی نیست و پادشاهی خواهان هم در اقلیت محض هستند اینهمه واهمه چرا! یعنی تعداد پادشاهی خواهان از تعداد کمونیست ها هم در ایران و برون از ایران کمترست! سیاست پدر و مادر ندارد و صدای امریکا هم گوشه ای از همین سیاست هاست. ایرانیانی! هم که در آنجا و دیگر رسانه هایی از ایندست کار می کنند چیزی بجز مستخدمین وزارت خارجه آن کشورهای صاحب رسانه نیستند. دور همه اینها را من خط کشیده ام و آنها را هموطن خود نمی دانم. برایم هم فزق نمی کند احمد بهارلو باشد یا جمشید چالنگی یا فرنودی یا کامبیز حسینی. در عین حال همیشه سعی می کنم برنامه افق و تفسیر خبر آنرا ببینم چون بهره های خودم را از آنها می برم و نه آن بهره هایی که انها می خواهند من از آنها ببرم. آلت دستشان نمی شوم همانطوری که ملت آلت دست بی بی سی فارسی در سال ۵۷ شد ولی همه شگردهایشان را یاد می گیرم. این نظر امروز منست و اگر کسی بیاید و به من نشان دهد که اشتباه می کنم مخلصش خواهم شد.
آقای مسعود بهنود محترم، مهم نیست که شما این نظرم را بخوانید یا نخوانید چون هیچ اثری در راه و روش شما نمی گذارد. من آنچه هم اکنون در ذهنم می گذرد برای خودم می نویسم. ایکاش به من ثابت شود که اشتباه می کنم ولی تا آنزمان شمه ای از دید من نسبت به شما ژورنالیست ها و آینده ای را که بی صبرانه در انتظارش هستم و برایش می کوشم را در اینجا می گذارم: من شماها را دوست نمی دارم و هیچکدام از شماها را هم رزم ندا ها و سهراب ها نمی دانم. شما و همه دوستانتان که رسانه های غربی را در اختیارتان گذاشته اند که خوب به آنها خدمت کنید، فردا که میز برگشت و اوضاع عوض شد، سه باره رنگ عوض خواهید کرد ولی مطمئن باشید که ما همه شما را کنار خواهیم زد چون ایرانی خواهیم ساخت که مطبوعات اش آنقدر آزاد باشند و انقدر ژورنالیست های وطنپرست و مستعد در آنها به کار مشغول باشند تا دیگر هیچ ایرانی ای برای دستیابی به اخبار کشورش نیازمند رسانه های بیگانه نباشد بویژه آن رسانه هایی که خرج و برج شان را وزارت خارجه های کشورهای بیگانه برای حفظ منافع خود و پیشبرد اهداف سیاسی خود در ایران مان متحمل می شوند. آنوقت چاره ای نخواهند داشت بجز تخته کردن در اینگونه رسانه ها. آنوقت شرمی که در این ۳۲ سال از وجود اینهمه ایرانی رخت بر بسته دوباره به آنها بازخواهد گشت تا دیگر هیچ ژورنالیست با آبرو و وطنپرستی به استخدام بیگانگانی که از او انتظار وطنفروشی دارند درنیاید. آنوقت بجز تک و توکی ایرانی بقیه حاضر نخواهند شد که وطن خود را بفروشند تا خانه خود را بر ویرانه های آن، چه در درون و چه در برون مرزهای ایران، بنا کنند. این آرزوی منست و در برآوردن این آرزویم خواهم کوشید.
شما و دوستانتان که انقدر بهم جلوی هر دوربینی ارادت نشان می دهید آرزوهای خودتان را دنبال کنید و برایشان بکوشید. اگر شماها تا حالا دسترنج کوشش های تان حدود زیادی آرزوهایتان را برآورده کرده است تا می توانید خوش به ریش ما بی شیله پیله ها بخندید. اما بدانید که ما ناکام از این دنیا نخواهیم رفت. نوبت ما بزودی خواهد رسید. آنوقت شما کجا و ما کجا خواهیم بود و چرا؟! اقلا اینرا از خود بپرسید.
سر همه حتی باهوشترین ها را می توان شیره مالید ولی کسی سر خودش را که نمی تواند شیره بمالد. سر مردم را هم تا مدتی می توان شیره مالید ولی نه برای همیشه. بقول کاشی ها و با همان لهجه شیرین شان من به خود می گویم که: یه بار گولِم زدِی، خدا لعنت ِات کونه؛ دوبار گولِم زدی، خدا لعنت اِت کونه؛ ولی اگه سه بار گولِم زدی، او خدا منو لعنت اِت کونه که هی گولتو می خورم. ترجمه: یکبار گولم زدی، خدا لعنتت کند؛ دوبار گولم زدی، خدا لعنتت کند؛ ولی اگر سه بار گولم زدی، آن خدا مرا لعنت کند که هی گول تو را می خورم و یاد نمی گیرم. ملت ایران بیدار شده و منتظرالوقت است. خیال نکنید چون فعلا ساکت است شماها توانسته اید دوباره سرش را شیره بمالید. سکوتش دلیل دارد.
پاینده ایران من و ملت ایران من
November 25, 2011 10:17:33 PM
---------------------------
عرفان
درود بر کاوه گرامی
دقیقا با شما موافقم هرچند تک و توک ادمهای باشرافت هم پیدا میشند نمونش احمد بهارلو در voa که نمیدانم چرا یه دفعه رفت و خبری ازش نشد
November 25, 2011 07:00:37 PM
---------------------------
کاوه یزدانی
درود بر دوستان گرامی بویژه عرفان عزیز
یکی از نقابداران مسعود بهنود خدمتگذار خبر پراکنی بی بی سی است، یکی از نقابدارانی که سالیانیست پوست وگوشت واستخوان های خودش را با پول استعمارپیر در خبرپراکنی بی بی سی تغذیه می کند، چه انتظاری از این افراد... می توان داشت؟ مسعود بهنودها همراهان وکارچاق کن اصلاح طلبان اسلامی سوپاپ رژیم در بی بی سی هستند و انجام وظیفه در خدمت انگلیس عزیزشان می نمایند، اگر سرپیچی از دستور بنمایند آخر ماه حقوق دریافت نمی کنند. بسیاری از ایرانیان وجدانشان را به استعمارگران فروختند.
این سرطانها هستند که چوب لای چرخ جنبش کردند. با احترام کاوه
پاینده ایران وملت ایران
November 25, 2011 03:05:05 PM
---------------------------
|